Welcome to Thailand. Now, when I was a young man -- 40 years ago, the country was very, very poor with lots and lots and lots of people living in poverty. We decided to do something about it, but we didn't begin with a welfare program or a poverty reduction program. But we began with a family-planning program, following a very successful maternal child health activity, sets of activities. So basically, no one would accept family planning if their children didn't survive. So the first step: get to the children, get to the mothers, and then follow up with family planning. Not just child mortality alone, you need also family planning. Now let me take you back as to why we needed to do it.
به تايلند خوش آمديد. وقتى من مرد جوانى بودم -- ٤٠ سال پيش، كشور تایلند بسیار فقير بود با مردمی که با فقر بسیار زیاد زندگی می کردند ما تصمیم گرفتیم در این خصوص کاری کنیم، اما ما با یک برنامۀ رفاهی و یا با یک برنامۀ کاهش دهندۀ فقر شروع نکردیم. اما ما با یک برنامۀ رفاهی و یا با یک برنامۀ کاهش دهندۀ فقر شروع نکردیم. اما ما با برنامۀ تنظیم خانواده - کارمان را - شروع کردیم، و در پی آن فعالیتهای بسیار موفقیت آمیز برای سلامتی کودک و مادر و در پی آن فعالیتهای بسیار موفقیت آمیز برای سلامتی کودک و مادر، که مجموعه ای از فعالیت ها بودرا شروع کردیم. خب اصولا، هیچ کسی تنظیم خانواده را قبول نمی کرد اگر فرزندانشان زنده نمی ماندند. بنابراین، اولین قدم: تولد فرزندان، تفهیم کردن مادران، و سپس دنباله روی تنظیم خانواده. به غیر از مرگ و میر کودک، شما نیز به برنامه تنظیم خانواده احتیاج دارید. حالا به من اجازه بدید که شما را به عقب ببرم که چرا ما احتیاج داریم به تنظیم خانواده.
In my country, that was the case in 1974. Seven children per family -- tremendous growth at 3.3 percent. There was just no future. We needed to reduce the population growth rate. So we said, "Let's do it." The women said, "We agree. We'll use pills, but we need a doctor to prescribe the pills," and we had very, very few doctors. We didn't take no as an answer; we took no as a question. We went to the nurses and the midwives, who were also women, and did a fantastic job at explaining how to use the pill. That was wonderful, but it covered only 20 percent of the country.
در کشور من، قضیه ای وجود داشت در سال ١٩٧٤. هفت بچه در هر خانوار -- رشد جمعیت وحشتناک ٣/٣ درصد. آینده ای وجود نداشت. ما احتیاج داشتیم که نرخ رشد جمعیت را کاهش دهیم. بنابراین ما گفتیم، "این کار را انجام بدهیم". زنان گفتند، "ما موافقیم. ما قرص های ضد بارداری استفاده خواهیم کرد، اما ما به یک پزشک احتیاج داریم که قرص های ضد بارداری را برای ما تجویز کند،" و ما تعداد خیلی خیلی کمی پزشک داشتیم. ما به عنوان جواب به آنها "نه" نگفتیم؛ ما "نه" را به عنوان پرسش مطرح کردیم. ما نزد پرستاران و قابله ها رفتیم، که آنها هم زن بودند، و کار خارق العاده ای انجام دادیم در خصوص توضیح چگونگی مصرف قرص ضد بارداری. آن شگفت انگیز بود، اما آن تنها ٢٠درصد کشور را پوشش می داد.
What do we do for the other 80 percent -- leave them alone and say, "Well, they're not medical personnel." No, we decided to do a bit more. So we went to the ordinary people that you saw. Actually, below that yellow sign -- I wish they hadn't wiped that, because there was "Coca-Cola" there. We were so much bigger than Coca-Cola in those days. And no difference, the people they chose were the people we chose. They were well-known in the community, they knew that customers were always right, and they were terrific, and they practiced their family planning themselves. So they could supply pills and condoms throughout the country, in every village of the country. So there we are. We went to the people who were seen as the cause of the problem to be the solution. Wherever there were people -- and you can see boats with the women, selling things -- here's the floating market selling bananas and crabs and also contraceptives -- wherever you find people, you'll find contraceptives in Thailand.
چه کار می توانیم بکنیم برای ٨٠درصد باقیمانده -- آنها را تنها رها کنیم و بگوییم، "خوب ،آنها پرسنل پزشکی ندارند." نه، ما تصمیم گرفتیم که یک مقدار جزئی بیشتر کار انجام دهیم. بنابراین ما پیش مردمان عادی و معمولی رفتیم که شما دیده اید. در حقیقت، زیر آن تابلوی زرد -- من آرزو می کنم که آنها آن را پاک نکرده بودند، چون آنجا "کوکاکولا" بود. ما خیلی بزرگتر از کوکاکولا بودیم در آن روزها. و تفاوتی وجود نداشت، کسانی که آنها انتخاب کردند کسانی بودند که ما انتخاب کردیم. آنها بسیار شناخته شده بودند بین همه، آنها می دانستند که همیشه حق با مشتری ها است، و آنها فوق العاده بودند، و آنها خودشان ممارست کردند به تنظیم خانواده هایشان. بنابراین آنها می توانستند قرصهای ضد بارداری و کاندوم را عرضه کنند در سراسر مملکت، در هر روستایی از این کشور. خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند. خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند. خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند. این افراد همه کجا بودند -- می توانید زنان را در قاییقها ببینید که چیزهایی میفروشند-- اینجا بازار شناور هست موزها و خرچنگ ها را می فروشند و همچنین اقلام ضد بارداری را-- هرجایی که شما مردم را پیدا کنید، شما اقلام ضد بارداری را نیز در تایلند خواهید یافت.
And then we decided, why not get to religion because in the Philippines, the Catholic Church was pretty strong, and Thai people were Buddhist. We went to them and they said, "Look, could you help us?" I'm there -- the one in blue, not the yellow -- holding a bowl of holy water for the monk to sprinkle holy water on pills and condoms for the sanctity of the family. And this picture was sent throughout the country. So some of the monks in the villages were doing the same thing themselves. And the women were saying, "No wonder we have no side-effects. It's been blessed." That was their perception.
و سپس ما تصمیم گرفتیم، چرا سروقت دین و مذهب نرویم چون در فیلیپین، کلیسای کاتولیک بسیار قدرتمند بود، و تایلندی ها بودایی بودند. ما پیش آنها رفتیم و آنها گفتند،"ببینید، می توانید به ما کمک کنید؟" من آنجا هستم -- کسی که لباس آبی پوشیده، نه آن یکی که لباس زرد پوشیده -- یک بطری آب مقدس را نگه داشته ام برای روحانی بودایی که آب مقدس را بپاشد به روی قرص های ضد بارداری و کاندوم ها برای تقدس بخشیدن به خانواده. و این تصویر فرستاده شد به سراسر کشور. بنابراین برخی از روحانیان در روستا ها خودشان هم همین کار را انجام می دادند. و زنان می گفتند، "عجیب نیست که ما عوارض جانبی نداریم. این اقلام ضد بارداری متبرک شده اند." آن درک و فهم آنها بود.
And then we went to teachers. You need everybody to be involved in trying to provide whatever it is that make humanity a better place. So we went to the teachers. Over a quarter of a million were taught about family planning with a new alphabet -- A, B for birth, C for condom, I for IUD, V for vasectomy. And then we had a snakes and ladders game, where you throw dice. If you land on anything pro-family planning, you move ahead. Like, "Mother takes the pill every night. Very good, mother. Move ahead. Uncle buys a condom. Very good, uncle. Move ahead. Uncle gets drunk, doesn't use condom. Come back, start again." (Laughter) Again, education, class entertainment. And the kids were doing it in school too. We had relay races with condoms, we had children's condom-blowing championship. And before long, the condom was know as the girl's best friend. In Thailand, for poor people, diamonds don't make it -- so the condom is the girl's best friend.
بعد ما پیش آموزگاران رفتیم. ما احتیاج داشتیم که هر فردی درگیر شده باشد ما نیازمند آن بودیم تا همه افراد درگیر تلاش برای فراهم کردن هر چیزی که زندگی بشر را بهتر کند ، شوند که مکان بهتری بسازد برای بشریت. بنابراین ما نزد معلمان رفتیم. بیش از دویست و پنجاه هزار نفر آنها در خصوص تنظیم خانواده تعلیم داده شدند با یک الفبای جدید -- آ، ب برای تولد، س برای کاندوم، آی برای جسم داخل رحمی، وی برای عقیم سازی مردان. و سپس ما یک بازی مار و پله داشتیم، که شما تاس می اندازید. اگر شما بر هر چیزی مربوط به تنظیم خانواده می نشستید، شما به سمت جلو حرکت می کردید. شبیه به،"مادر هر شب قرص های ضد بارداری مصرف می کند. مادر خیلی خوب. حرکت به سمت جلو. عمو یک کاندوم می خرد. عموی خیلی خوب. حرکت به سمت جلو. عمو مست شده، از کاندوم استفاده نمی کند. برگرد عقب، دوباره شروع کن." (صدای خنده بلند) دوباره، آموزش و پرورش، سرگرمی کلاس. و بچه ها نیز این بازی را در مدرسه انجام می دادند. ما مسابقه با کاندوم ها برگزار کردیم، ما مسابقه قهرمانی باد کردن کاندوم داشتیم برای بچه ها. و قبل از دیر شدن، کاندوم به عنوان بهترین رفیق دختر شناخته شده بود. در تایلند، برای مردم فقیر، الماس اینقدر با ارزش نیست -- بنابراین کاندوم بهترین رفیق دختر است.
We introduced our first microcredit program in 1975, and the women who organized it said, "We only want to lend to women who practice family planning. If you're pregnant, take care of your pregnancy. If you're not pregnant, you can take a loan out from us." And that was run by them. And after 35/36 years, it's still going on. It's a part of the Village Development Bank; it's not a real bank, but it's a fund -- microcredit. And we didn't need a big organization to run it -- it was run by the villagers themselves. And you probably hardly see a Thai man there, it's always women, women, women, women. And then we thought we'd help America, because America's been helping everyone, whether they want help or not. (Laughter) And this is on the Fourth of July. We decided to provide vasectomy to all men, but in particular, American men to the front of the queue, right up to the Ambassador's residence during his vin d'honneur. And the hotel gave us the ballroom for it -- very appropriate room. (Laughter) And since it was near lunch time, they said, "All right, we'll give you some lunch. Of course, it must be American cola. You get two brands, Coke and Pepsi. And then the food is either hamburger or hotdog." And I thought a hotdog will be more symbolic. (Laughter) And here is this, then, young man called Willy Bohm who worked for the USAID. Obviously, he's had his vasectomy because his hotdog is half eaten, and he was very happy. It made a lot of news in America, and it angered some people also. I said, "Don't worry. Come over and I'll do the whole lot of you."
ما در سال ١٩٧٥برنامۀ اعتبار خُرد خودمان را معرفی کردیم، و زنانی که آن را برنامه ریزی کردند گفتند، "ما تنها به زنانی - پول - قرض می دهیم که برنامه تنظیم خانواده را تمرین می کنند. اگر شما باردار هستید، مراقب حاملگی تان باشید. اگر شما باردار نیستید، شما می توانید از ما وام بگیرید." این طرح توسط آنها راه اندازی شد . و بعد از ۳۵ الی ۳۶ سال، هنوز هم ادامه دارد. این بخشی از بانک توسعه روستا است؛ آن یک بانک واقعی نیست، اما آن یک صندوق -- اعتباری کوچک است. ما به یک سازمان بزرگ جهت راه ندازی احتیاجی ندشتیم-- این توسط خود روستائیان راه اندازی شد. و شاید به سختی یک مرد تایلندی را آنجا ببینید، اینجا همواره زنان، زنان، زنان، زنان کار میکنند. سپس ما به فکر افتادیم که می توانیم از آمریکا کمک بگیریم، چون آمریکا به همه کمک میکند. چه آنها کمک بخواهند و چه نخواهند. (صدای خندۀ بلند) و این چهارم جولای است. ما تصمیم گرفتیم امکان عقیم سازی را برای تمامی مردان فراهم کنیم، به ویژه برای مردان طراز اول امریکایی، درست در مقابل محل مسکونی سفیر در خلال [ نا واضح ] و هتل یک سالن رقص برای این منظور به ما داد -- اتاق بسیار مناسب. (صدای خنده بلند) و چون نزدیک زمان ناهار بود، آنها گفتند،"خیلی خوب، ما به شما ناهار می دهیم. البته، کولای آمریکایی می بایست باشد. شما دو نوع نوشیدنی تجاری دارید، کوکا و پپسی. و بعد غذا یا همبرگر است یا هات داگ." و من فکر می کنم که هات داگ بیشتر نمادین تراست. (صدای خندۀ بلند) و این همین جا است، بعد، مرد جوانی که "ویلی بوم" نامیده می شد و برای آژانس بین المللی توسعه ایالات متحدۀ آمریکا کار می کرد. هنگامی که هات داگش را تا نصفه خورده بود، وازکتومی اش تمام شده بود، و او بسیار خوشحال بود. هنگامی که هات داگش را تا نصفه خورده بود، وازکتومی اش تمام شده بود، و او بسیار خوشحال بود. این قضیه در آمریکا کلی خبرساز شد ، و همچنین خشم خیلی از مردم را هم برانگیخت. من گفتم، "نگران نباشید. این قضایا تمام می شود و من این کار را برای بسیاری از شما انجام خواهم داد."
(Laughter)
(صدای خندۀ بلند)
And what happened? In all this thing, from seven children to 1.5 children, population growth rate of 3.3 to 0.5. You could call it the Coca-Cola approach if you like -- it was exactly the same thing. I'm not sure whether Coca-Cola followed us, or we followed Coca-Cola, but we're good friends. And so that's the case of everyone joining in. We didn't have a strong government. We didn't have lots of doctors. But it's everybody's job who can change attitude and behavior.
و چه اتفاقی افتاد؟ با همۀ این اوصاف، از ٧ بچه به ١/٥ بچه، نرخ رشد جمعیت از ٣/٣ به ٠/٥ کاهش پیدا کرد. شما می توانید آن را روش کوکاکولا بنامید اگر دوست دارید -- آن دقیقا همان چیز بود. من مطمئن نیستم که کوکاکولا از ما پیروی می کرد، یا ما از کوکاکولا پیروی می کردیم، اما ما دوستان خوبی هستیم. و بنابراین این وضعیت هر کسی است که به ما می پیوندد. ما دولت مقتدری نداشتیم و تعداد زیادی دکتر هم نداشتیم. اما این شغل هر کسی که بتواند رفتار و نگرشی را تغییر دهد، بود اما این شغل هر کسی که بتواند رفتار و نگرشی را تغییر دهد، بود
Then AIDS came along and hit Thailand, and we had to stop doing a lot of good things to fight AIDS. But unfortunately, the government was in denial, denial, denial. So our work wasn't affected. So I thought, "Well, if you can't go to the government, go to the military." So I went to the military and asked to borrow 300 radio stations. They have more than the government, and they've got more guns than the government. So I asked them, could they help us in our fight against HIV. And after I gave them statistics, they said, "Yes. Okay. You can use all the radio stations, television stations." And that's when we went onto the airwaves. And then we got a new prime minister soon after that. And he said, "Mechai, could you come and join?" He asked me in because he liked my wife a lot. So I said, "Okay." He became the chairman of the National AIDS Committee and increased the budget fifty-fold.
بعد بیماری ایدز از راه آمد و به تایلند رسید، و ما می بایست بسیاری از چیزهای خوب را متوقف می کردیم به جهت مبارزه با بیماری ایدز. اما متاسفانه، دولت در مقام انکار بود، انکار، انکار. بنابراین کار ما موثر واقع نشد. این بود که من فکر کردم، "خوب، اگر شما نمی توانید به سمت دولت برید، بروید به طرف ارتش." بنابراین من به طرف ارتش رفتم و درخواست کردم که ٣٠٠ایستگاه رادیویی را به من قرض بدهند. آنها بیشتر از دولت داشتند، وآنها تفنگ های بیشتری نسبت به دولت داشتند. خُب، من ازآنها خواستم، آنها می توانستند ما را در مبارزۀ مان در برابر بیماری ایدز یاری کنند. خُب، من ازآنها خواستم، آنها می توانستند ما را در مبارزۀ مان در برابر بیماری ایدز یاری کنند. بعد من به آنها آمارها را دادم، آنها گفتند، "بله. شما می توانید از تمام ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی استفاده کنید." و آن زمانی بود که ما بر روی امواج رادیویی رفتیم. خیلی زود بعد از آن قضیه، ما یک نخست وزیر جدید داشتیم . و او گفت،"مکای، می توانی بیایی و به ما ملحق بشوید؟" به دلیل اینکه او همسر مرا بسیار دوست داشت ، مرا دعوت کرد. بنابراین من گفتم،"بسیار خوب." او ریاست کل کمیتۀ بین المللی ایدز را بر عهده گرفت و سرمایه را به پنجاه برابر افزایش داد.
Every ministry, even judges, had to be involved in AIDS education -- everyone -- and we said the public, institutions, religious institutions, schools -- everyone was involved. And here, every media person had to be trained for HIV. And we gave every station half a minute extra for advertising to earn more money. So they were happy with that. And then AIDS education in all schools, starting from university. And these are high school kids teaching high school kids. And the best teachers were the girls, not the boys, and they were terrific. And these girls who go around teaching about safe sex and HIV were known as Mother Theresa. And then we went down one more step. These are primary school kids -- third, fourth grade -- going to every household in the village, every household in the whole of Thailand, giving AIDS information and a condom to every household, given by these young kids. And no parents objected, because we were trying to save lives, and this was a lifesaver. And we said, "Everyone needs to be involved."
هر وزارتخانه، حتی قضات، می بایست در خصوص بیماری ایدز آموزش می دیدند -- هر کس -- و ما به عموم مردم گفتیم، موسسات، موسسات مذهبی، مدارس -- هر نفر درگیر این قضیه شده بود. و اینجا، هر فرد رسانه ای می بایست آموزش داده می شد برای بیماری ایدز. و ما به هر ایستگاهی نیم دقیه وقت اضافی دادیم برای تبلیغ کردن و پول بیشتر به دست آوردن. بنابراین آنها از این بابت خوشحال بودند. و پس از آموزش بیماری ایدز در تمام مدارس، در دانشگاه ها شروع کردیم و اینها بچه دبیرستانی هایی هستند که سایر بچه دبیرستانی ها را آموزش می دهند. و بهترین آموزگاران دخترها بودند، نه پسرها، و آنها بی نظیر بودند. و این دختران که به اطراف می رفتند جهت آموزش سکس بی خطر و بیماری ایدز به عنوان مادر ترزا شناخته شده اند. و سپس ما یک مرحله پایین تر رفتیم. اینها بچه مدرسه ای هستند -- سال سوم، چهارم -- می رفتیم پیش هر خانواده در روستا، هر خانواده در تمامی تایلند، به آنها اطلاعاتی در مورد بیماری ایدز می دادیم و یک کاندوم به هر خانواده، با این بچه های جوان. و هیچ پدر و مادری اعتزاض نکرد، چراکه ما برای حفظ زندگیها تلاش میکردیم . و این طرح یک نجات دهنده بود. و ما گفتیم، "نیاز است که همه درگیر این قضیه شده باشد."
So you have the companies also realizing that sick staff don't work, and dead customers don't buy. So they all trained. And then we have this Captain Condom, with his Harvard MBA, going to schools and night spots. And they loved him. You need a symbol of something. In every country, every program, you need a symbol, and this is probably the best thing he's ever done with his MBA. (Laughter) And then we gave condoms out everywhere on the streets -- everywhere, everywhere. In taxis, you get condoms. And also, in traffic, the policemen give you condoms -- our "cops and rubbers" programs. (Laughter) So, can you imagine New York policemen giving out condoms? Of course I can. And they'd enjoy it immensely; I see them standing around right now, everywhere. Imagine if they had condoms, giving out to all sorts of people. And then, new change, we had hair bands, clothing and the condom for your mobile phone during the rainy season.
خُب مثل این بود که شما کارخانه هایی داشته باشید که تشخیص می دید که پرسنل مریض آن کار نمی کنند، و مشتریان مرده آن خرید نمی کنند. پس آنها همه آموزش دیدند. و بعد ما این کاپیتان کاندوم را داریم، با مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی اش از دانشگاه هاروارد، می رود به مدارس و مکانهای شبانه. و آنها به او عشق می ورزیدند. شما به یک سمبل چیزی احتیاج دارید. در هر کشوری، هر برنامه ای، شما به یک سمبل احتیاج دارید، و این شاید بهترین چیزی باشد که او با مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی اش تا به حال انجام داده باشد. (صدای خنده بلند) و سپس ما کاندم ها را همه جا در خیابان ها پخش کردیم -- همه جا، همه جا. در تاکسی ها، شما کاندوم می گرفتید. و همچنین در رفت و آمد ماشین ها (ترافیک)، پلیس ها به شما کاندوم می دادند -- برنامه های ما برای "پلیس ها و کاندوم ها" (صدای خنده بلند) می توانید تصور کنید که پلیس نیویورک کاندوم ها را توزیع کند؟ البته من می توانم. و اگر آنها این کار را می کردند بسیار لذت می بردند ؛ من همین حالا آنها را می بینم که در اطراف ایستاده اند، همه جا هستند. تصور کنید اگر آنها کاندوم داشتند، به همه جور مردمی کاندوم می دادند. و سپس، تغییر جدید، ما - کاندوم برای - روبان موی سر داشتیم، - کاندوم برای - پوشاک و کاندوم برای تلفن همراه شما در خلال فصل بارندگی.
(Laughter)
(صدای خندۀ بلند)
And these were the condoms that we introduced. One says, "Weapon of mass protection." We found -- you know -- somebody here was searching for the weapon of mass destruction, but we have found the weapon of mass protection: the condom. And then it says here, with the American flag, "Don't leave home without it." But I have some to give out afterward. But let me warn you, these are Thai-sized, so be very careful. (Laughter) And so you can see that condoms can do so many things. Look at this -- I gave this to Al Gore and to Bill Senior also. Stop global warming; use condoms. And then this is the picture I mentioned to you -- the weapon of mass protection. And let the next Olympics save some lives. Why just run around? (Laughter) And then finally, in Thailand we're Buddhist, we don't have a God, so instead, we say, "In rubber we trust." (Laughter) So you can see that we added everything to our endeavor to make life better for the people. We had condoms in all the refrigerators in the hotels and the schools, because alcohol impairs judgment.
و اینها کاندوم هایی بودند که ما معرفی کردیم. یک نفر می گفت، "سلاح محافظت از تودۀ مردم." ما پیدا کردیم -- می دانید -- یکی اینجا برای پیدا کردن سلاحی جهت تخریب تودۀ مردم تحقیق میکرند ، اما ما سلاحی را پیدا کرده ایم که از تودۀ مردم محافظت می کند: کاندوم. و بعد اینجا می گویند، با پرچم آمریکا، "منزلتان را بدون کاندوم ترک نکنید." اما من مقداری - کاندوم - برای توزیع کردن دارم برای بعد. اما اجازه بدهید که به شما گوشزد کنم، اینها ها اندازۀ تایلندی هستند، خُب خیلی مراقب باشید. (صدای خندۀ بلند) و شما می توانید ببینید که کاندوم ها کارهای زیادی می توانند انجام دهند. به این نگاه کنید -- همچنین من این را به آقایان ال گور و بیل یسنیور دادم) توقف گرمایش جهانی؛ استفاده کردن از کاندوم ها. و بعد این تصویری است که من به شما گفته بودم -- سلاح حفاظت از تودۀ کردم. و اجازه بدهید که در بازیهای المپیک آینده جان بعضی ها نجات داده بشود. چرا فقط به اطراف بدویم؟ (صدای خندۀ بلند) و سرانجام، در تایلند ما بودایی هستیم، ما یک خدا نداریم، پس به جای آن، ما می گوییم، "ما به کاندوم اعتماد می کنیم." (صدای خندۀ بلند) خُب شما میتوانید ببینید ما برای ساختن زندگی بهتر برای مردم هر چیزی را به تلاش مان اضافه کردیم. خُب شما میتوانید ببینید ما برای ساختن زندگی بهتر برای مردم هر چیزی را به تلاش مان اضافه کردیم. ما کاندوم داشتیم در تمامی یخچال ها در هتل ها و مدارس، برای اینکه الکل داوری و قضاوت را مختل می کند.
And then what happened? After all this time, everybody joined in. According to the U.N., new cases of HIV declined by 90 percent, and according to the World Bank, 7.7 million lives were saved. Otherwise there wouldn't be many Thais walking around today. So it just showed you, you could do something about it. 90 percent of the funding came from Thailand. There was political commitment, some financial commitment, and everybody joined in the fight. So just don't leave it to the specialists and doctors and nurses. We all need to help.
و آن زمان چه اتفاقی می افتد؟ بعد از تمام این مدت، هر کسی - به این برنامه - ملحق شد. بر اساس سازمان ملل متحد، موارد جدید بیماری ایدز تا ٩٠ درصد کاهش یافته است، و بر اساس بانک جهانی، ٧/٧ میلیون زندگی نجات داده شده است. در غیر اینصورت امروز تایلندیهایی زیادی نمی توانستند در دور و اطراف قدم بزنند . خُب این فقط نشان می دهد که شما درارتباط با ایدز میتوانید کاری انجام دهید. ۹۰ درصد از بودجه کمکهای مالی تایلند برای ما آمد. وجود تعهدات سیاسی و مالی باعث شد که همه به این مبارزه ملحق شوند. وجود تعهدات سیاسی و مالی باعث شد که همه به این مبارزه ملحق شوند. خُب آن را فقط برای متخصصان و پزشکان و پرستاران باقی نگذاشتند. ما همه محتاجیم به کمک کردن.
And then we decided to help people out of poverty, now that we got AIDS somewhat out of the way -- this time, not with government alone, but in cooperation with the business community. Because poor people are business people who lack business skills and access to credit. Those are the things to be provided by the business community. We're trying to turn them into barefoot entrepreneurs, little business people. The only way out of poverty is through business enterprise. So, that was done. The money goes from the company into the village via tree-planting. It's not a free gift. They plant the trees, and the money goes into their microcredit fund, which we call the Village Development Bank. Everybody joins in, and they feel they own the bank, because they have brought the money in.
حالا که ما بیماری ایدز را به گونه ای از دور خارج کرده بودیم ،تصمیم گرفتیم به مردم برای نجات یافتن از فقر کمک کنیم. حالا که ما بیماری ایدز را به گونه ای از دور خارج کرده بودیم ،تصمیم گرفتیم به مردم برای نجات یافتن از فقر کمک کنیم. حالا، نه فقط با - کمک - دولت، بلکه با همکاری جامعۀ تجاری. برای اینکه مردم فقیرمردم حسابگری هستند که مهارتهای تجارتی و دسترسی به اعتبار را ندارند. اینها چیزهایی هستند که توسط جامعه تجاری فراهم میشود. ما سعی می کنیم که آنها را به سوی کارآفرینان پا برهنه برگردانیم، مردم خرده کاسب. تنها راه خروج از فقر از طریق تجارت سازمانی است. خوب، این انجام شده. پول از شرکت به روستا می رود از طریق کاشت درخت. آن یک هدیۀ مجانی نیست. آنها درختان را می کارند، و پول به صندوق اعتباری کوچک آنها واریز می شود، که ما آن را بانک توسعه روستا می نامیم. هر کسی ملحق می شود، و آنها احساس می کنند که مالک بانک هستند، چراکه آنها پول را به بانک آورده اند.
And before you can borrow the money, you need to be trained. And we believe if you want to help the poor, those who are living in poverty, access to credit must be a human right. Access to credit must be a human right. Otherwise they'll never get out of poverty. And then before getting a loan, you must be trained. Here's what we call a "barefoot MBA," teaching people how to do business so that, when they borrow money, they'll succeed with the business. These are some of the businesses: mushrooms, crabs, vegetables, trees, fruits, and this is very interesting -- Nike ice cream and Nike biscuits; this is a village sponsored by Nike. They said, "They should stop making shoes and clothes. Make these better, because we can afford them." And then we have silk, Thai silk. Now we're making Scottish tartans, as you can see on the left, to sell to all people of Scottish ancestors. So anyone sitting in and watching TV, get in touch with me. And then this is our answer to Starbucks in Thailand -- "Coffee and Condoms." See, Starbucks you awake, we keep you awake and alive. That's the difference. Can you imagine, at every Starbucks that you can also get condoms? You can order your condoms with your with your cappuccino.
و قبل از اینکه شما بتوانید پول را قرض بگیرید، احتیاج دارید که آموزش داده شوید. و ما معتقدیم اگر شما بخواهیدبه مردم فقیر کمک کنید، همان کسانی که در فقر زندگی می کنند، دسترسی به اعتباریک حق انسانی میبایستی باشد. دسترسی به اعتباریک حق انسانی میبایستی باشد. در غیر اینصورت آنها از فقر خلاص نخواهند شد. و پس قبل از گرفتن یک وام، شما باید آموزش داده شوید. اینجاست که ما این طرح را "کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی پا برهنه ها می نامیم"، آموزش مردم که چگونه کسب و کار کنند بنابر این زمانیکه آنها پول قرض می کنند، در تجارتشان موفق خواهند شد. اینها بعضی از این کسب و کارها بودند: قارچ ها، خرچنگ ها، سبزیجات، درختان، میوه جات، و این خیلی جالب است -- بستنی نایک و بیسکوییت نایک؛ این یک روستایی است که توسط شرکت نایک حمایت شد. آنها گفتند، "آنها باید تولید کفش و لباس را متوقف کنند. بهتر بسازيد اينها را، براى اينكه ما استطاعت خريد جنس بهتر را داريم. " ما ابريشم داشتيم. ابريشم تايلندى. حالا ما پارچه هاى شطرنجى اسكاتلندى توليد مى كرديم، همانطورى كه شما در سمت چپ مى توانيد ببينيد، برای فروش آنها به مردم آبا و اجداد اسکاتلندی. خوب هر کسی می نشیند و تلویزیون تماشا می کند، با من در ارتباط باشید. و بنابراین این جواب ما است به "استارباکس" تایلند -- ( استارباکس یک قهوه خانه زنجیره ای بسیار معروف است ) "قهوه و کاندوم." ( کافی و کاندوم) ببینید، استارباکس شما را بیدار نگاه می دارد، ما شما را بیدار و زنده نگاه می داریم. تفاوت این است. می توانید تصور کنید، در هر استارباکس شما همچنین می توانید کاندوم هم بگیرید، شما می توانید کاندومتان را سفارش دهید به همراه کاپوچینوی خودتان.
And then now, finally in education, we want to change the school as being underutilized into a place where it's a lifelong learning center for everyone. We call this our School-Based Integrated Rural Development. And it's a center, a focal point for economic and social development. Re-do the school, make it serve the community needs. And here is a bamboo building -- all of them are bamboo. This is a geodesic dome made of bamboo. And I'm sure Buckminster Fuller would be very, very proud to see a bamboo geodesic dome. And we use vegetables around the school ground, so they raise their own vegetables.
و حالا، بالاخره در آموزش و پرورش، ما می خواهیم که مدارس را از حالت نیمه بازده بودن تغییر دهیم به یک مکانی که مرکز آموزش مادام العمری است برای هر نفر. ما این - مراکز را - مجتمع توسعه روستایی مستقر در مدارس می نامیم. و آن یک مرکز است، یک نقطۀ کانونی برای توسعۀ اقتصادی و اجتماعی. این مدرسه را بازسازی کنید، آن را طوری بسازید که به درد احتیاجات اجتماع بخور. و اینجا ساختمان بامبو است -- (بامبو یا گیاه خیزران) تمام آنها بامبو هستند. این یک گنبدی متشکل از سطوح هندسی است که از بامبو ساخته شد. و من مطمئن هستم که "باک مینیستر فولر" بسیار، بسیار افتخار می کرد برای دیدن گنبد بامبو با سطوح هندسی. ما از سبزیجات اطراف مدرسه استفاده میکنیم، خُب انها سبزیجات خودشان را پرورش میدهند.
And then, finally, I firmly believe, if we want the MDGs to work -- the Millennium Development Goals -- we need to add family planning to it. Of course, child mortality first and then family planning -- everyone needs family planning service -- it's underutilized. So we have now found the weapon of mass protection. And we also ask the next Olympics to be involved in saving lives. And then, finally, that is our network. And these are our Thai tulips.
و در نهایت من به شدت معتقدم، اگر ما بخواهیم "ام دی جی" کارآیی داشته باشد -- اهداف توسعه هزاره -- ما احتیاج داریم که طرح تنظیم خانواده را به آن اضافه کنیم. البته، اول مرگ و میر کودکان و بعد طرح تنظیم خانواده -- هر کسی احتیاج دارد به سرویس تنظیم خانواده -- آن به صورت نیمه بازده است. خُب ما حالا سلاح محافظت از تودۀ مردم را پیدا کرده ایم. همچنین ما از اُلمپیک آینده درخواست خواهیم کرد تا برای نجات زندگیها درگیر شود. همچنین ما از اُلمپیک آینده درخواست خواهیم کرد تا برای نجات زندگیها درگیر شود. این شبکۀ ما است. و اینها لاله های تایلندی ما هستند.
(Laughter)
(صدای خندۀ بلند)
Thank you very much indeed.
واقعا از شما خیلی ممنونم.
(Applause)
(تشویق)