I'm a little nervous, because my wife Yvonne said to me, she said, "Geoff, you watch the TED Talks."
من کمی دستپاچه هستم چون همسرم ایوان به من گفت: «جف، تو سخنرانیهای TED را نگاه میکنی.»
I said, "Yes, honey, I love TED Talks."
من گفتم: «آره عزیزم، من عاشق TED هستم»
She said, "You know, they're like, really smart, talented -- "
گفت: «میدونی اونها واقعاً باهوش، با استعداد ... »
I said, "I know, I know." (Laughter)
گفتم: «میدونم، میدونم.» (خنده)
She said, "They don't want, like, the angry black man." (Laughter)
گفت: «اونها، میدونی، یک سیاهپوست عصبانی نمیخوان.» (خنده)
So I said, "No, I'm gonna be good, Honey, I'm gonna be good. I am." But I am angry. (Laughter) And the last time I looked, I'm --
من گفتم: «نه، من خوب خواهم بود، عزیزم. من خوب خواهم بود. من... ولی من عصبانیام! (خنده) و آخرین باری که فکر کردم، من...
(Applause) So this is why I'm excited but I'm angry. This year, there are going to be millions of our children that we're going to needlessly lose, that we could -- right now, we could save them all. You saw the quality of the educators who were here. Do not tell me they could not reach those kids and save them. I know they could. It is absolutely possible. Why haven't we fixed this? Those of us in education have held on to a business plan that we don't care how many millions of young people fail, we're going to continue to do the same thing that didn't work, and nobody is getting crazy about it -- right? -- enough to say, "Enough is enough." So here's a business plan that simply does not make any sense.
(تشویق) خوب، دلیل اینکه من هیجانزدهام ولی عصبانی هستم اینست که امسال، میلیونها نفر از کودکانمان را بدون دلیل از دستشان خواهیم داد، که همین حالا - میتوانیم همشان را نجات دهیم. شما کیفیت کار معلمهایی که اینجا بودند را دیدید. نگویيد که آنها نمیتوانند به آن بچهها درک کنند و نمیتوانند نجاتشان دهند. من میدانم که میتوانند. این کاملاً امکانپذیر است. چرا ما این مشکل را حل نکردهایم؟ بعضیها در آموزش به یک برنامه کاری چسبیدهاند که برایمان مهم نیست که میلیون جوانان عقب میمانند، ما به ادامه همان روشی که کار نکرد پایبندیم، و هیچ کس از تصمیمشان دیوانه نمیشود - اینطور نیست؟ دیگر به گفتن «دیگر بس است» نباید بسنده کرد خوب به سادگی این یک برنامه کاری هست که با عقل جور در نمیآید.
You know, I grew up in the inner city, and there were kids who were failing in schools 56 years ago when I first went to school, and those schools are still lousy today, 56 years later. And you know something about a lousy school? It's not like a bottle of wine. Right? (Laughter) Where you say, like, '87 was like a good year, right? That's now how this thing -- I mean, every single year, it's still the same approach, right? One size fits all, if you get it, fine, and if you don't, tough luck. Just tough luck. Why haven't we allowed innovation to happen? Do not tell me we can't do better than this.
میدانید، من بزرگ شده شهر هستم. و آنجا جوانهایی بودند که در ۵۶ سال پیش وقتی من اولین بار به مدرسه رفتم، وا میماندند، و آن مدرسهها هنوز همانطور مزخرف هستند، ۵۶ سال بعد! شما یک نکته راجب مدرسههای مزخرف میدانید؟ مدرسهها مانند بطریهای شراب نیستند. قبول ندارید؟ (خنده) که مثلاً بگوید سال ۱۹۸۷ یک سال خوب بود، نه؟ این طوری است که... منظورم این است که هر سال هنوز از همان روش استفاده میشود، اینطور نیست؟ تک سایز تا به همه بخورد، اگر به شما خورد، عالی، اگر نه بدشانسی آوردید. فقط بدشانسی ما چرا نمیگذاریم نوآوری اتفاق بیفتد؟ نگویید که بهتر از این را نمیتوانیم انجام دهیم.
Look, you go into a place that's failed kids for 50 years, and you say, "So what's the plan?" And they say, "We'll, we're going to do what we did last year this year." What kind of business model is that? Banks used to open and operate between 10 and 3. They operated 10 to 3. They were closed for lunch hour. Now, who can bank between 10 and 3? The unemployed. They don't need banks. They got no money in the banks. Who created that business model? Right? And it went on for decades. You know why? Because they didn't care. It wasn't about the customers. It was about bankers. They created something that worked for them. How could you go to the bank when you were at work? It didn't matter. And they don't care whether or not Geoff is upset he can't go to the bank. Go find another bank. They all operate the same way. Right? Now, one day, some crazy banker had an idea. Maybe we should keep the bank open when people come home from work. They might like that. What about a Saturday? What about introducing technology?
ببینید، شما به جایی رفتید که ۵۰ سال کودکان را وا گذاشت، لابد میپرسید: «خوب برنامه چیست؟» و به شما میگویند: «خوب، ما میخواهیم همان کارى که سال پیش انجام دادیم را تکرار کنیم.» این دیگر چه مدل کار کردنی است؟ بانکها قبلاً از ۱۰ تا ۳ باز بودند. از ۱۰ تا ۳ خدمات میدادند. آنها برای ساعت نهار تعطیل بودند. حالا، چه کسی میتوانند بین ۱۰ تا ۳ به بانک برود؟ فقط بیکارها! که آنها هم به بانک احتیاجی ندارند. آنها هیچ پولی در بانک ندارند! چه کسی این مدل کاری را طراحی کرده است؟ قبول ندارید؟ و این برای دهههاست که ادامه دارد. میدانید چرا؟ چون برایشان مهم نبود. این برای مشتریان بانکها نبود. این برای بانکداران بود. چیزی را طراحی کردند که بدرد خودشان بخورد. چطور میخواهید به بانک بروید وقتی که سر کار هستید؟ اهمیتی نداشت. آنها اهمیتی نمیدهند که آیا جف ناراحت است یا نه او نمیتواند به بانک برود. برود و یک بانک دیگر پیدا کند. همه آنها یک جور کار میکنند، اینطور نیست؟ خوب، یک روز، یک بانکدار دیوانه یک ایده داشت. شاید ما باید بانک را تا وقتی که مردم از سر کار بر میگردند باز نگه داریم. شاید استقبال کنند. یکشنبهها چطور؟ اگر از تکنولوژی استفاده کنیم چطور؟
Now look, I'm a technology fan, but I have to admit to you all I'm a little old. So I was a little slow, and I did not trust technology, and when they first came out with those new contraptions, these tellers that you put in a card and they give you money, I was like, "There's no way that machine is going to count that money right. I am never using that, right?"
خوب ببینید، من طرفدار تکنولوژی هستم، ولی باید اعتراف کنم در مقابل شما کمی پیر شدم. پس من کمی کند بودم و به تکنولوژی هم اطمینان نداشتم، و وقتی که آنها این ابتکارات را معرفی کردند، میگفتند که شما یک کارت داخل یک دستگاه میگذارید و پول میگیرد، پیش خودم گفتم: «امکان نداره که دستگاه بتواند پول را درست بشمارد. من هیچوقت از آن استفاده نمیکنم.»
So technology has changed. Things have changed. Yet not in education. Why? Why is it that when we had rotary phones, when we were having folks being crippled by polio, that we were teaching the same way then that we're doing right now? And if you come up with a plan to change things, people consider you radical. They will say the worst things about you. I said one day, well, look, if the science says -- this is science, not me -- that our poorest children lose ground in the summertime -- You see where they are in June and say, okay, they're there. You look at them in September, they've gone down. You say, whoo! So I heard about that in '75 when I was at the Ed School at Harvard. I said, "Oh, wow, this is an important study." Because it suggests we should do something. (Laughter) Every 10 years they reproduce the same study. It says exactly the same thing: Poor kids lose ground in the summertime. The system decides you can't run schools in the summer.
پس تکنولوژی تغییر کرده، شرایط تغییر کرده اما در آموزش، هنوز نه. چرا؟ چرا اینطور است که وقتی که تلفنهای ما شمارهگیر چرخشی داشتند، وقتی که فلج اطفال هنوز قربانی میگرفت، ما با همان روشی درس میدادیم که الان درس میدهیم؟ و اگر شما با برنامهای برای تغییر داشته باشید، مردم فکر میکنند افراط گرا هستید. راجب شما بدترینها را خواهند گفت. من یک روز گفتم، خوب، اگر علم بگوید... این علمی است، از من نیست... که ضعیفترین بچههایمان در فصل تابستان عقب میمانند... شما میبینید که در ماه ژوئن کجا هستند، سطحشان مشخص است. سپتامبر هم آنها را ببینید، پسرفت کردهاند. میگویید: عجب! من راجع به آن در سال ۱۹۷۵ شنیده بودم وقتی که در مدرسه اِد در هاروارد بودم. کفتم: «وای! این یک تحقیق مهم است.» چون پیشنهاد میکند که ما باید کاری بکنیم. (خنده) هر ۱۰ سال پژوهشی مشابه تولید میکند که دقیقاً حرف مشابهی میزند: بچههای ضعیف در تابستان عقب میمانند. سیستم تصمیم میگیرد که نمیشود در تابستان مدرسهها را باز نگه دارید.
You know, I always wonder, who makes up those rules? For years I went to -- Look, I went the Harvard Ed School. I thought I knew something. They said it was the agrarian calendar, and people had — but let me tell you why that doesn't make sense. I never got that. I never got that, because anyone knows if you farm, you don't plant crops in July and August. You plant them in the spring. So who came up with this idea? Who owns it? Why did we ever do it? Well it just turns out in the 1840s we did have, schools were open all year. They were open all year, because we had a lot of folks who had to work all day. They didn't have any place for their kids to go. It was a perfect place to have schools. So this is not something that is ordained from the education gods.
میدانید، همیشه برای من سوال است که چه کسی این قوانین را میگذارد؟ سالها میرفتم به... خوب، به مدرسه هاروارد اِد میرفتم. فکر میکردم چیزی حالیم است. آنها میگفتند که این تقویم ارضی هست و مردم... ولی اجازه دهید بگویم که چرا با عقل جور در نمیآید. من هیچوقت نفهمیدم، من هیچوقت نفهمیدم، چون همه میدانند که اگر کشاورزی میکنید، شما محصولات خود را در جولای و آگوست (حدود تیرماه) نمیکارید. آنها را در بهار کشت میکنید. پس این ایده مال کیست؟ صاحبش کیست؟ کلاً چرا انجامش دادیم؟ کاشف به عمل آمد که در دههی ۱۸۴۰ میلادی ما مدرسههایی داشتیم، که تمام سال باز بودند. تمام سال باز بودند... چون افراد زیادی باید کل روز را کار میکردند. آنها جایی نداشتند که بچهها را آنجا بفرستند. مدرسه یک مکان عالی بود. این چیزی نبود که از طرف خدایان آموزش تکلیف بشود.
So why don't we? Why don't we? Because our business has refused to use science. Science. You have Bill Gates coming out and saying, "Look, this works, right? We can do this." How many places in America are going to change? None. None. Okay, yeah, there are two. All right? Yes, there'll be some place, because some folks will do the right thing. As a profession, we have to stop this. The science is clear.
خوب چرا ما نه؟ چرا نمیتوانیم؟ چون حرفه ما از استفاده كردن از علم امتناع میکند. عــلم. بیل گیتس میآید و میگوید: «خوب، این عملی است، ما میتوانیم انجامش دهیم.» چند جا در آمریکا قرار است تغییر کند؟ هیچکدام! هیچی. بله، دو-سه تایی هستند، درستِ؟ بله، یک جایی خواهد بود چون آدمهایش کار درست را میکنند. به عنوان حرفه ما باید به این وضع پایان دهیم. علم روشن است.
Here's what we know. We know that the problem begins immediately. Right? This idea, zero to three. My wife, Yvonne, and I, we have four kids, three grown ones and a 15-year-old. That's a longer story. (Laughter) With our first kids, we did not know the science about brain development. We didn't know how critical those first three years were. We didn't know what was happening in those young brains. We didn't know the role that language, a stimulus and response, call and response, how important that was in developing those children. We know that now. What are we doing about it? Nothing. Wealthy people know. Educated people know. And their kids have an advantage. Poor people don't know, and we're not doing anything to help them at all. But we know this is critical.
این چیزی هست که ما میدانیم. ما میدانیم که مشکل فوراً ایجاد میشود. اینطور نیست؟ این ایده، صفر تا سه. من و همسرم ایوان چهار فرزند داریم، سه تا بزرگسال و یک ۱۵ ساله داستانش طولانی است. (خنده) دوره بچههاى اولمان، از علم چیزی نمیدانستیم. در حال تحول ذهنی بودیم. نمیدانستیم که سه سال اول چقدر حیاتی بودند. نمیدانستیم که در آن ذهنهای کوچک چه میگذرد. ما نقش زبان را نمیدانستیم، محرک و واکنش، صدازدن و پاسخگرفتن، که چقدر در پرورش آن بچهها مهم بود. الان اين را میدونیم. دربارهش چکار میکنیم؟ هیچی! پولدارها میدانند. تحصیلکردهها میدانند. و فرزندانشان سود میبرند. مردم فقیر نمیدانند، و ما هیچ کاری برای کمک به آنها نمیکنیم. ولی ما میدانیم که این حیاتیست.
Now, you take pre-kindergarten. We know it's important for kids. Poor kids need that experience. Nope. Lots of places, it doesn't exist. We know health services matter. You know, we provide health services and people are always fussing at me about, you know, because I'm all into accountability and data and all of that good stuff, but we do health services, and I have to raise a lot of money. People used to say when they'd come fund us, "Geoff, why do you provide these health services?" I used to make stuff up. Right? I'd say, "Well, you know a child who has cavities is not going to, uh, be able to study as well." And I had to because I had to raise the money. But now I'm older, and you know what I tell them? You know why I provide kids with those health benefits and the sports and the recreation and the arts? Because I actually like kids. I actually like kids. (Laughter) (Applause)
الان شما برای کودکان دوره پیش از كودكستان را میگذارید. ما میدانیم که این برای کودکان مهم است. بچههای مستمند هم به این تجربه نیاز دارند. ولی در خیلی از جاها این وجود ندارد. ما میدانیم که خدمات درمانی مهماند. خوب ما خدمات درمانی فراهم میکنیم و مردم همیشه به من غر میزنند که... میدانید... چون من کلهام همیشه در حساب و کتاب است و همه آن چیزهای خوب. ولی ما خدمات درمانی میدهیم، و من باید پول زیادی جمع کنم. قبلاً مردم وقتی برای حمایت مالی ما میآمدند، میگفتند: «جف، چرا این خدمات درمانی را ارائه میکنی؟» خوب من همیشه بهانه میآوردم. میگفتم: «خوب، بچهای که دندانش را کرم خورده نمیتواند، اوم... نمیتواند خوب درس بخواند.» و خوب باید این را میگفتم که پول جمع کنم. اما حالا کهنهکارتر شدم. میدانید به آنها چه میگویم؟ میگویم میدانید چرا من مزایای درمانی برای کودکان فراهم میکنم و همینطور ورزش، فعالیتهای خلاقانه و هنری؟ چون من بچهها را دوست دارم. من واقعاً دوستشان دارم. (خنده) (تشویق)
But when they really get pushy, people really get pushy, I say, "I do it because you do it for your kid." And you've never read a study from MIT that says giving your kid dance instruction is going to help them do algebra better, but you will give that kid dance instruction, and you will be thrilled that that kid wants to do dance instruction, and it will make your day. And why shouldn't poor kids have the same opportunity? It's the floor for these children. (Applause)
ولی وقتی که خیلی گیر میدهند، واقعاً گیر میدهند، میگویم: «من اینکار را میکنم، چون شما برای بچه خودتان میکنید.» و هیچوقت یک مقاله از انیستو تکنولوژی ماساچوستMIT که یاد گیری رقص به كودكتان کمک کند و یا در جبر بهتر شوند را نمیخوانید، ولی شما به هر حال به بچههایتان رقص یاد میدهید، و کلی هیجانزده میشوید که بچه شما میخواهد رقص یاد بگیرد و روزتان را میسازد. چرا بچههای مستمند نباید فرصتهای مشابهی داشته باشند؟ این حق این بچههاست. (تشویق)
So here's the other thing. I'm a tester guy. I believe you need data, you need information, because you work at something, you think it's working, and you find out it's not working. I mean, you're educators. You work, you say, you think you've got it, great, no? And you find out they didn't get it. But here's the problem with testing. The testing that we do -- we're going to have our test in New York next week — is in April. You know when we're going to get the results back? Maybe July, maybe June. And the results have great data. They'll tell you Raheem really struggled, couldn't do two-digit multiplication -- so great data, but you're getting it back after school is over. And so, what do you do? You go on vacation. (Laughter) You come back from vacation. Now you've got all of this test data from last year. You don't look at it. Why would you look at it? You're going to go and teach this year. So how much money did we just spend on all of that? Billions and billions of dollars for data that it's too late to use. I need that data in September. I need that data in November. I need to know you're struggling, and I need to know whether or not what I did corrected that. I need to know that this week. I don't need to know that at the end of the year when it's too late.
خوب حالا یک مساله دیگر است. من اهل آزمایشم. باورم دارم که شما به داده و اطلاعات نیاز دارید. چون شما روی چیزی کار میکنید و فکر میکنید که درست است، و متوجه میشويد که درست کار نمیکند. منظورم این که شما معلم هستيد . کار میكنيد، و خب فکر میکنید که آن را فهمیدند، اینم خوب دیگه، نه؟ و بعد متوجه میشويد که آن را نفهمیدند. اما یک مشکلی این آزمونها دارند. آزمونی که میگیریم-- ما قصد داریم آزمونی را هفته بعد در نیویورک برگزار کنیم-- در ماه آوریل است. میدونید کى قرار است جواب نتایج را داشته باشیم؟ شاید جولای، شایدم ژوئن. و این نتایج حاوی دادههای خوبی هستند. به شما میگويند که رحیم واقعا دار مشكل است، نتوانسته ضرب دو رقمی انجام بده-- واقعا دادههای محشری است، اما وقتی مدرسه تمام شده این اطلاعات رو بدست مىآورید. و خب، حالا بایدچه کار کرد؟ به تعطیلات مىرويد. ( خنده) از تعطیلات بر میگردید. حالا همه این دادههای مربوط به آزمون سال قبل را دارید. به آن نگاه نمىکنید. چرا به آن نگاه کنید؟ شما قرار هست كه برويد و امسال درس بدین. پس ما چقدر پول صرف این مساله کردیم؟ میلیاردها و میلیاردها دلار برای دادههایی که برای استفاده کردن خیلی دیرند. من به آن دادهها در سپتامبر نیاز داریم. من آن دادهها را در نوامبر نياز دارم. من لازم هست که بدانم شما چه مشكلى دارید، و من لازم هست بدانم آیا آن را برطرف کردم یا خیر. من لازم هست که آن را همین هفته بدانم. فایدهای ندارد که آخر سال راجع بهش بدانم، آنوقت دیگر خیلی دیر است.
Because in my older years, I've become somewhat of a clairvoyant. I can predict school scores. You take me to any school. I'm really good at inner city schools that are struggling. And you tell me last year 48 percent of those kids were on grade level. And I say, "Okay, what's the plan, what did we do from last year to this year?" You say, "We're doing the same thing." I'm going to make a prediction. (Laughter) This year, somewhere between 44 and 52 percent of those kids will be on grade level. And I will be right every single time.
چون در این سالهای اخیر، من تا حدودی نهان بین شدم. میتونم نمرات مدارس را پیشبینی کنم. من را به هر مدرسهای که خواستید ببرید. من واقعاً تو مدارس درون شهری که در حال تقلا کردن هستند، خوبم. و کافیست شما به من بگوييد که پارسال ۴۸ درصد از آن بچهها در سطح نمره قبولى بودند. و من بگويم، " خب، برنامه چیست، از پارسال تا امسال ما چه کار کردیم؟" شما بگوييد: "ما همان کار همیشگی را انجام داديم." میخواهم پیش بینی انجام دهم. (خنده) امسال، چيزى بین ۴۴ تا ۵۲ درصد از این بچهها در سطح نمره قبولى خواهند بود. و من تک تک این دفعات را درست میگويم.
So we're spending all of this money, but we're getting what? Teachers need real information right now about what's happening to their kids. The high stakes is today, because you can do something about it.
خب ما همه این پولها را خرج میکنیم، اما در ازاى آن چه چيزى بدست میاوريم؟ معلمها همین الان به اطلاعات واقعی نیاز دارند درباره این که چه اتفاقی برای بچههايشان مىافتد. نتايج آن آزمونها امروز كارگشاست، چون مىتوانيد كارى درباره آن انجام دهيد.
So here's the other issue that I just think we've got to be concerned about. We can't stifle innovation in our business. We have to innovate. And people in our business get mad about innovation. They get angry if you do something different. If you try something new, people are always like, "Ooh, charter schools." Hey, let's try some stuff. Let's see. This stuff hasn't worked for 55 years. Let's try something different. And here's the rub. Some of it's not going to work. You know, people tell me, "Yeah, those charter schools, a lot of them don't work." A lot of them don't. They should be closed. I mean, I really believe they should be closed. But we can't confuse figuring out the science and things not working with we shouldn't therefore do anything. Right? Because that's not the way the world works.
خب مسالهى ديگرى هم هست كه من فقط فكر كنم ما بايد دربارهاش نگران باشيم. ما نمىتوانيم نوآورى را در كارمان خفه كنيم. ما باید نوآوری کنیم. و مردم فعال در کار ما، درباره نوآوری عصبانی میشوند. آنها عصبانی میشوند اگر کار متفاوتی انجام دهيد. اگر چیز تازهای را امتحان کنید، واکنش آدمها همیشه اینطوری هست که " اوه، مدارس امتيازى. " هى، بياين همچين چيزهايى را امتحان كنيم. بذاريد ببينيم. اين چيزها ٥٥ سال است كه جواب ندادهاند. بياييد چيزى متفاوت را امتحان كنيم. و يك بخشهايى از آن كار نخواهد كرد. مىدانيد،مردم بمن مى گويند، " اين مدرسههاى امتيازى، بيشترشون بدرد نمىخورند." خیلی از آنها بدرد نمیخورند. باید بسته شوند. منظورم این است که آنها باید واقعاً تعطیل شوند. اما نمیتونیم فهمیدن علم و چیزهایی که که کار نمیکنند را با این که بنابراین نباید دربارهشان کاری انجام دهیم اشتباه بگیریم. درست؟ چون دنیا اینطوری کار نمیکند.
If you think about technology, imagine if that's how we thought about technology. Every time something didn't work, we just threw in the towel and said, "Let's forget it." Right? You know, they convinced me. I'm sure some of you were like me -- the latest and greatest thing, the PalmPilot. They told me, "Geoff, if you get this PalmPilot you'll never need another thing." That thing lasted all of three weeks. It was over. I was so disgusted I spent my money on this thing. Did anybody stop inventing? Not a person. Not a soul. The folks went out there. They kept inventing. The fact that you have failure, that shouldn't stop you from pushing the science forward.
اگر درباره فناوری فکر کنید، تصور کنید اگر همینطوری درباره فناوری فکر میکردیم. هر بار یک چیزی کار نمیکرد. به نشانه شکست در عین نومیدی دورش میاندازیم و میگوییم،" بذارین فراموشش کنیم." مىداند، آنها متقاعدم كردند. مطمئنم كه بعضى از شما مثل من هستيد-- جديدترين و بهترين چيز، پالم پيلوت. به من گفتند، " جف، اگر اين پالم پيلوت را داشته باشى هيچوقت چيز ديگرى را نمى خواى. " كل آن تنها سه هفته طول كشيد.تمام شد. واقعاً از اين كه همه پولم را صرف اين كرده بودم، احساس انزجار مىكردم. آيا كسى مانع اختراع كردن شد؟ اين آدمها زدند بكار و به اختراع كردن ادامه دادند. اين واقعيت كه شما ناكارآمد هستيد، نبايد شما را از به پيش راندن علم منع كند.
Our job as educators, there's some stuff we know that we can do. And we've got to do better. The evaluation, we have to start with kids earlier, we have to make sure that we provide the support to young people. We've got to give them all of these opportunities. So that we have to do. But this innovation issue, this idea that we've got to keep innovating until we really nail this science down is something that is absolutely critical.
در شغل ما، بعنوان معلم، چيزهايى وجود دارد كه مىدانيم قادر به انجامشان هستيم. و بايد بهتر از آن را انجام دهيم. بايد كار سنجش كودكان را از قبلتر شروع كنيم، بايد يقين پيدا كنيم كه بشتيبانى لازم را از اين بچهها انجام خواهيم داد. بايد به آنها همه اين فرصتها را بدهيم. اين كارى است كه بايد كنيم. اما اين مساله نوآورى، اين ايده كه ما بايد به نوآورى كردن ادامه دهيم تا از اين علم واقعاً ببريم چيزى است كه واقعاً ضرورى است.
And this is something, by the way, that I think is going to be a challenge for our entire field. America cannot wait another 50 years to get this right. We have run out of time. I don't know about a fiscal cliff, but I know there's an educational cliff that we are walking over right this very second, and if we allow folks to continue this foolishness about saying we can't afford this — So Bill Gates says it's going to cost five billion dollars. What is five billion dollars to the United States? What did we spend in Afghanistan this year? How many trillions? (Applause)
و راستش، اين چيزى است كه من فكر مىكنم براى كل حوزه ما چالشانگيز باشد. آمريكا نمىتواند ٥٠ سال ديگر براى رسيدن به اين حق صبر كند. وقتمان در حال تمام شدن است. چيزى درباره صخره مالياتى نمىدانم، اما مىدانم كه صخرهاى آموزشى وجود دارد كه همين ثانيه داريم رويش راه مىرويم، و چه اتفاقى مىافتد اگر اجازه بديم دوستان به اين حماقت ادامه دهند با گفتن اين حرف كه ما از پس هزينهش برنميايم-- خب بيل گيتس مىگويد اين كار ٥ ميليارد دلار هزينه بر مىدارد. ٥ ميليارد دلار براى ايالات متحده پولى است؟ امسال در افغانستان چقدر خرج كرديم؟ چند تريليون؟ (تشويق حضار)
When the country cares about something, we'll spend a trillion dollars without blinking an eye. When the safety of America is threatened, we will spend any amount of money. The real safety of our nation is preparing this next generation so that they can take our place and be the leaders of the world when it comes to thinking and technology and democracy and all that stuff we care about. I dare say it's a pittance, what it would require for us to really begin to solve some of these problems.
وقتى كشور درباره چيزى اهميت مىدهد، بدون اين كه پلكى رو هم گذاشته شود يك تريليون دلار صرفش خواهيم كرد. وقتى امنيت آمريكا مورد تهديد است، هر مقدارى كه لازم باشد خرج مىكنيم. امنيت حقيقى ملت ما آماده كردن اين نسل بعدى است اين كه آنها بتوانند جاى ما را بگيرند و هر گاه كه پاى انديشيدن و فناورى و دمكراسى و خلاصه هر آنچه كه براى ما اهميت دارد، در ميان باشد رهبران دنيا شوند. با جرات مىگويم كه چندرقاز بيشتر نيست، تنها لازم است كه ما واقعاً كار را با حل برخى از اين مشكلات شروع كنيم.
So once we do that, I'll no longer be angry. (Laughter) So, you guys, help me get there. Thank you all very much. Thank you. (Applause)
پس موقعى كه اين كار راكرديم، ديگر عصبانى نخواهم بود. (خنده) در نتيجه، شما رفقا، بايد براى رسيدن به آنجا كمك كنيد. از همه شما بسيار سپاسگذارم. متشكرم. (تشويق)
John Legend: So what is the high school dropout rate at Harlem Children's Zone?
جان لجند: ميزان ترك تحصيل در بين بچههاى دبيرستانى منطقه هارلم چقدر است؟
Geoffrey Canada: Well, you know, John, 100 percent of our kids graduated high school last year in my school. A hundred percent of them went to college. This year's seniors will have 100 percent graduating high school. Last I heard we had 93 percent accepted to college. We'd better get that other seven percent. So that's just how this goes. (Applause)
جفرى كانادا: خب، مىدونى چيه جان، ١٠٠ درصد بچههاى ما سال گذشته از دبيرستان من فارغالتحصيل شدند. صد در صد اونها به كالج رفتند. سال آخريهاى امسال بطور ١٠٠ از دبيرستان فارغالتحصيل مىشوند. آخرين چيزى كه شنيدم اين كه ٩٣ درصدشون براى رفتن به كالج پذيرفته شدند. بهتر كه كارى كنيم اين اتفاق براى اون هفت درصد هم بيفته. خب اين مدلى هست كه كار مىكنه. (تشويق)
JL: So how do you stick with them after they leave high school?
ج ل: خب بعد از اينكه از دبيرستان مىرن، چطورى پى اونها رو مىگيرى؟
GC: Well, you know, one of the bad problems we have in this country is these kids, the same kids, these same vulnerable kids, when you get them in school, they drop out in record numbers. And so we've figured out that you've got to really design a network of support for these kids that in many ways mimics what a good parent does. They harass you, right? They call you, they say, "I want to see your grades. How'd you do on that last test? What are you talking about that you want to leave school? And you're not coming back here." So a bunch of my kids know you can't come back to Harlem because Geoff is looking for you. They're like, "I really can't come back." No. You'd better stay in school. But I'm not kidding about some of this, and it gets a little bit to the grit issue. When kids know that you refuse to let them fail, it puts a different pressure on them, and they don't give up as easy. So sometimes they don't have it inside, and they're, like, "You know, I don't want to do this, but I know my mother's going to be mad." Well, that matters to kids, and it helps get them through. We try to create a set of strategies that gets them tutoring and help and support, but also a set of encouragements that say to them, "You can do it. It is going to be hard, but we refuse to let you fail."
ج ك: خب، خبر دارى كه يكى از مشكلات بدى كه ما تو اين كشور داريم اين بچهها هستند، همون بچهها، اينها همون بچههاى آسيبپذيرى هستند كه وقتى تو مدرسه داريشون، دست به ترك تحصيل مىزنند. و در نتيجه ما واقعاً پى بردهايم كه واقعاً لازم كه شبكهى پشتيبانى براى اين بچهها طراحى شود كه به طرق مختلف آنچه را كه بايد يك اولياى خوب انجام دهد را تقليد كند. اونها شما رو تحت فشار قرار مىدن، درستِ؟ بهتون مىگن كه "ميخوام نمرههات رو ببينم. آزمون آخر رو چطور پشت سر گذاشتى؟ ممنظورتون چيه كه مىخواي مدرسه رو ول كنى؟ و تو اينجا بر نمىگردى. " خب یک دسته از بچههای من میدونند که نمیتونند به هارلم برگردن چون جف دنبالشون میگرده. یک همچین حالتی دارن، "من واقعا نمیتونم برگردم. "نه بهتره ،تو مدرسه بمونی. اما درباره بعضی از اینها شوخی نمیکنم، و بايد موضوع را كمى بشكافم. وقتی بچه بدانند که شما مانع از شکست خوردنشان میشوید، فشار متفاوتی رويشان وارد مىشود، و به راحتی تسلیم نمیشوند. خب بعضی وقتها هم اين در وجودشون نيست. و آنها این شکلی هستند، "میدونی، نمیخوام این کار رو کنم، اما میدونم که مادرم عصبانی میشه." خب، این برای بچهها مهم است، و به آنها کمک میکند که از پس آن بربیایند. ما سعی داریم مجموعهاى از استراتژیها را خلق کنیم که به آنها آموزش، کمک و پشتیبانی میدهد، اما چنين مجموعهای از تشویقها نيز وجود دارد که به آنها میگوید، "تو میتونی این کار رو انجام بدی. سخت هست اما نمیگذاریم که از عهدهش برنیایی."
JL: Well, thank you Dr. Canada. Please give it up for him one more time.
ج ل: خب، متشکرم دکتر کانادا. لطفا یکبار ديگه تشويقش كنيد.
(Applause)
(تشویق حضار)