I'm a human rights lawyer. I've been a human rights lawyer for 30 years, and this is what I know.
من یک وکیل حقوق بشر هستم. ۳۰ سال است که که شغلم این است، و در این کار تجربه دارم.
Once there was a man alone in a room. And his name was Alton. And then seven other men, seven strangers, rushed into his room and dragged him out. And they held him in a horizontal, crucifix position. One on each arm, two on each leg, and the seventh man held Alton's neck in a vice-like grip between his forearms. And Alton was struggling for breath and saying, "I can't breathe," just as George Floyd said, "I can't breathe." But they didn't stop. And soon, Alton was dead.
روزی مردی به تنهایی در یک اتاق نشسته بود. اسم این مرد آلتون بود. سپس، هفت مرد دیگر، هفت غریبه، سراسیمه وارد اتاقش شده و او را بیرون بردند. و او را در حالت افقی و به شکل صلیب نگه داشتند. روی هر دستش یک نفر، روی هر پا دو نفر، و نفر هفتم هم گردن آلتون را محکم بین بازوهایش گرفته بود. آلتون برای نفس کشیدن تقلا میکرد و میگفت: «نمیتوانم نفس بکشم»، درست مثل جورج فلوید که گفت: «نمیتوانم نفس بکشم.» اما آنها همچنان به کارشان ادامه دادند. تا اینکه آلتون دیگر مرده بود.
When I was asked to represent his mother and his brother and his sister in the inquest into his death, they asked me, "How could it happen?" And I didn't have an answer. Because Alton had injuries all over his body. He had bruising to his neck and his torso. He had injuries to his arms and his legs. He had blood in his eyes, his ears and his nose.
زمانیکه از من خواسته شد تا به نمایندگی مادر، خواهر و برادر او در تجسس مربوط به مرگ او حضور یابم، از من پرسیدند: «چطور چنین چیزی ممکن است؟» جوابی نداشتم. زیرا بدن آلتون پر از جراحت بود. از ناحیه گردن و تنه دچار کبودی شده بود. از ناحیه دست و پا آسیب دیده بود. در چشم، گوش و بینیاش خون دیده میشد.
But they claimed no one knew anything. They claimed that they couldn't explain how he died. For Alton had two problems. Firstly, the corridor in which he died was a prison corridor. And secondly, he was Black.
اما آنها گفتند که از همه چیز بیاطلاعند. گفتند که نمیتوانند هیچ توضیحی در رابطه با شیوه مرگ او ارائه دهند. زیرا دو مسئله در مورد آلتون وجود داشت. اول اینکه، راهرویی که او در آن مرده بود راهروی زندان بود. دوم اینکه، او یک سیاهپوست بود.
So I want to talk to you today about Alton's mother's question. How could such a thing happen in our country? How can these things happen in countries across the world? How can they happen still, and what could we do to stop it?
بنابراین، صحبت امروز من با شما دربارهء سؤال مادر آلتون است. چطور ممکن است چنین چیزی در کشور ما اتفاق بیفتد؟ چطور چنین مسائلی در کشورهای سراسر دنیا رخ میدهند؟ چطور چنین اتفاقاتی هنوز رخ میدهند؟ و اینکه چطور میتوانیم جلوی این اتفاقات را بگیریم؟
For three decades, I've been representing the families of people of color who have been killed in state custody in the United Kingdom. And I've done human rights work across four continents. And what I've learned is this: that if we want to do something about racism, we have to first understand what it is.
سی سال است، که نمایندهء خانوادهی رنگینپوستانی هستم که در بازداشتگاه دولتی انگلستان کشته میشوند. و در چهار کشور، کارهای مربوط به حقوق بشر انجام دادهام. و درسی که گرفتم این است: «اگر قرار باشد در رابطه با نژادپرستی کاری انجام دهیم، اول باید به ماهیت آن پی ببریم.»
So let's talk about this thing called race. What exactly is it? A fact of our lives? One of the most powerful forces in the world? Something we don't particularly want to talk about? It is all these things, but it is something else. It is a myth. There is no such thing as race. Scientific research shows that race is an illusion.
پس بیایید درباره نژاد صحبت کنیم. معنی دقیق این واژه چیست؟ واقعیتی از زندگی ما؟ یکی از قدرتمندترین نیروهای جهان؟ چیزی که نمیخواهیم آنچنان که شایسته است، دربارهاش صحبت کنیم؟ همهء اینها پاسخ ما محسوب میشوند، اما پاسخ چیز دیگری است. این یک افسانه است. چیزی به اسم نژاد وجود ندارد. تحقیقات علمی نشان میدهد که نژاد، توهمی بیش نیست.
For example, someone of European descent might be genetically closer to an Asian person than to someone else of European descent. So if race isn't a biological fact, what actually is it? It is a social construct. Which means it's been invented. But by whom and for what reason?
برای مثال، یک شخص، با نژاد اروپایی ممکن است از لحاظ ژنتیکی بیشتر شبیه آسیاییها باشد تا اینکه به شخصی با نژاد اروپایی. بنابراین، اگر نژاد یک واقعیت زیستی نیست، پس چیست؟ این یک ساختار اجتماعی است. یعنی اینکه، ساختهی دست بشر است. اما توسط چه کسی و با چه هدفی؟
As a species, we share 99.9 percent of DNA with everybody else. But visible external characteristics, like hair type and skin color, have been used in order to promote this racist genetic lie about the supposed racial genetic differences. Racism has been endemic for centuries. The Nazis, of course, were very keen to promote the racist lie. But also, in the United States, there were eugenic experiments and eugenic laws. And in Australia, children of dual Aboriginal heritage were confiscated from their parents in order to create a white Australia.
ما به عنوان یک گونه، در ۹۹.۹ درصد از دی ان ای خود با یکدیگر مشترک هستیم. اما خصوصیات ظاهری، مانند رنگ پوست و نوع مو، به کار گرفته شدند تا ترویجدهندهء این دروغ ژنتیکی و نژادپرستانه در مورد تفاوتهای فرضی ژنتیک نژادی باشند. نژادپرستی قرنها به صورت بومی بوده است. البته نازیها خیلی مشتاق بودند که این دروغ نژادپرستانه را ترویج دهند. اما در ایالات متحده هم، آزمایشها و قوانین اصلاح نژادی وجود داشته است. و همچنین در استرالیا، کودکانی که پدر و مادر بومی داشتند را از والدینشان میگرفتند تا یک استرالیای سفید بسازند.
This kind of thinking is rising again with alt-right groups hankering after racially pure homelands. How does this work? You see, we don't have social inequalities because of race. We have social inequalities that are justified by race. I started to understand this when I was representing anti-apartheid activists. And they showed me how apartheid was a system of social exploitation and discrimination that was justified by race. By the supposed superiority of white people and the supposed inferiority of Black people. The apartheid regime said it was nature and so it was inevitable and there was nothing you could do about it. The Mother Nature lie gives discrimination and injustice a pass.
این نوع طرز فکر، در حال شکوفایی مجدد توسط گروههای آلت رایت است که به شدت خواهان کشوری با نژاد خالص هستند. روال کار آنها چگونه است؟ این نژاد نیست که دلیل نابرابریهای اجتماعی است. بلکه نابرابریهای اجتماعی، توسط نژاد توجیه میشوند. کمکم به این مسئله پی بردم و آن هم زملنی بود که نمایندهء فعالان ضدآپارتاید بودم و آنها به من نشان دادند که آپارتاید یک سیستم استثمار اجتماعی و دارای تبعیض نژادی است که توسط نژاد توجیه میشود. با فرض برتری سفیدپوستها و حقارت سیاهپوستان. رژیم آپارتاید میگفت که این مسئله غریزی است پس اجتنابناپذیر است و کاری از دست کسی برنمیآید. دروغی به اسم مادر طبیعت، تبعیض و نابرابری را توجیه میکند.
I've also found it in cases where people suffer from the legacy of colonization and empire. I've seen similar effects amongst people of the same color in Africa. And how people of certain castes are looked down upon in India. The victims may be different, but the mechanism -- the labeling and the lies -- is exactly the same. And so you can see why people are so keen to embrace the race thing. Because it gives the privileged, people like us, a get out of jail free card.
همچنین بارها شاهد این مسئله بودم که مردم از موروثی بودن استعمار و امپراتوری رنج میبرند. من در آفریقا، اثرات مشابهی را در میان افراد با رنگ پوست مشترک دیده ام. و در هند هم به افراد با طبقه اجتماعی خاص، با دید تحقیرآمیز نگاه میشود. ممکن است قربانیها متفاوت باشند، اما مکانیسم-- برچسب زدنها و دروغها-- دقیقاً مثل هم هستند. بنابراین، میتوانید بفهمید که چرا مردم عاشق چیزهای رقابتی هستند. چون این کار باعث میشود افراد ممتاز، یعنی افرادی مثل ما، از دردسر رهایی یابند.
The simple truth is that race is a system. It's like oxygen, like an atmosphere. It flows everywhere in our society. It infects everybody it touches. It protects power and privilege. Whose? Well, look around you.
واقعیت این است که نژاد، یک ساختار است. مثل اکسیژن، مثل هوا. در جای جای جامعه در جریان است. با هرکس که برخورد کند، او را تحت تأثیر قرار میدهد. نژاد، از قدرت و امتیاز محافظت می کند. قدرت چه کسی؟ نگاهی به اطراف خود بیندازید.
So what is it like for people of color, people like me, to try to speak to white people about racism? Many, many white people find it extremely difficult to do. Some white people say they know nothing about it. Others say that our societies may not even suffer from racism at all. So if you are a white person who is wondering about all of this, there is a thought experiment that you can do. Because here's the truth. You know. You already know. So ask yourself this: Would you, would you really want your son or your daughter, your brother or your sister, to marry a practicing Muslim from the Middle East? Or someone recently arrived from South Asia, who is a Hindu? Or an asylum seeker from Sub-Saharan Africa? Or someone who's recently crossed the US-Mexican border? You may not have a total objection, but you may have a concern. A qualm that scratches at the back of your brain. It's not because of the color of their skin. But because you know that in countries like ours, as things stand now, their life prospects are likely to be affected by this union. And you realize that you do know, you do understand that people will judge them. And in a hundred ways, those judgments will impact their lives and the lives of their children. At that moment, you are connecting with a powerful truth. Which is that you know systemic racism is real.
وضعیت برای رنگینپوستان چگونه است، افرادی مثل من، که سعی دارند با سفیدپوستان درباره نژادپرستی صحبت کنند؟ برای بسیاری از سفیدپوستان، این کار خیلی سخت است. بعضی از آنها میگویند که در این باره اطلاعی ندارند. بقیه آنها میگویند که در جوامع ما چنین مشکلی وجود ندارد. اگر شما یک شخص سفیدپوست هستید که یک آزمایش فکری وجود دارد که شما میتوانید انجام دهید. چون این یک واقعیت است. شما میدانید. شما از قبل میدانید. پس، از خودتان بپرسید: آیا واقعاً راضی هستید که پسر یا دخترتان، خواهر و یا برادر شما، با یک مسلمان واقعی از خاورمیانه ازدواج کند؟ یا با یک هندوی تازه وارد از آفریقای جنوبی؟ یا یک پناهجو از جنوب صحرای آفریقا؟ یا با شخصی که به تازگی از مرز مکزیک وارد آمریکا شده؟ ممکن است بطور کلی اعتراضی نداشته باشید، اما شما احتمالاً نگران میشوید. ترسی که شما را به فکر وا میدارد. این به رنگ پوست آنها ربطی ندارد. بلکه به این خاطر است که شما میدانید که در کشورهایی مثل کشورهای ما، با توجه به وضعیت کنونی، آینده زندگی آنها احتمالاً تحت تأثیر این وصلت قرار خواهد گرفت. و متوجه میشوید که شما میدانید، شما میفهمید که مردم به قضاوت کردن آنها میپردازند. و به طرق مختلفی، این قضاوتها روی زندگی آنها تأثیر میگذارند و همچنین روی زندگی فرزندانشان. در این لحظه، شما دارید به یک حقیقت بزرگ پی میبرید. و آن اینکه شما میدانید که نژادپرستی ساختاری، واقعیت دارد.
So why do you not want to talk about race? Because it's uncomfortable, certainly. But that's only part of the answer. The bigger truth is far more damaging. Your bristling isn't just defensiveness. It is a defense mechanism. It defends the system of privilege and the unequal division of wealth and power. Fragility gives racial inequality a pass.
پس چرا دوست ندارید درباره نژاد صحبت کنید؟ چون این موضوع مطمئناً ناراحت کننده خواهد بود. اما این تنها بخشی از پاسخ است. حقیقت اصلی بسیار وخیمتر از این حرفهاست. واکنش شما، تنها یک واکنش تدافعی نیست. بلکه یک مکانیسم دفاعی است. مکانیسمی که به دفاع از نظام برتری و تقسیم نابرابر ثروت و قدرت میپردازد. آسیبپذیری ما، به تبعیض نژادی کمک میکند.
Who are the winners and losers? Well look at the data. In income. In health inequalities. In school exclusion. In career prospects. In stop and search. Look at how people of color have been disproportionately dying of COVID.
چه کسانی برنده و چه کسانی بازنده هستند؟ به آمار نگاهی بیندازید. در مورد درآمدها. تبعیض سلامت. محرومیت از مدرسه. آیندهء شغلی. گشت و بازرسیها. ببینید چگونه رنگین پوستان بطور نابرابری جان خود را بر اثر کووید از دست میدهند.
So if the racial myth invisibilizes and the fragility response silences, what choices are you left with? The binary choice between you being a racist and a non-racist. Or is there another way? Because almost everyone in this TED Talk will say that they are non-racist. But we have to face it, being non-something is not enough. The third choice is being actively anti-racist. So if you agree that Black lives matter, ask yourself, "How do Black lives matter in my life?" "What have I done to show that Black lives matter to me?" By adopting a visible, conscious, active anti-racist stance, what was once invisible is made visible. What was once silenced, is shouted out loud and clear. But that still is not enough.
بنابراین اگر افسانهء نژادی غیرآشکارا باشد و پاسخ آسیبپذیری، سکوت باشد، چه گزینههایی برای شما باقی میماند؟ یک دوگانگی بین نژادپرست بودن و غیرنژادپرستی بودن. یا اینکه آیا راه دیگری هست؟ زیرا تقریباً همه افرادی که در این تد تاک هستند میگویند که ما نژادپرست نیستیم. اما باید با آن مواجه شویم، تنها جزء یک گروه نبودن کافی نیست. گزینه سوم، ضد نژاد پرستی فعالانه است. پس اگر باور دارید که جان سیاهپوستان مهم است، از خودتان بپرسید، «جان سیاهپوستان برای من چه ارزشی دارد؟» «تابحال چه کاری انجام دادهام که نشان دهد جان سیاهپوستان برای من مهم است؟» با اتخاذ موضع ضد نژادپرستانهء آشکارا، آگاهانه و فعال، مسئلهای که روزی پنهانی بوده و حالا به صورت آشکاراست. روزی مسکوت بوده، و حالا بلند و رسا اعلام میشود. اما هنوز کافی نیست.
After weeks of bitter struggle at the inquest, the all-white jury returned to the courtroom in Alton's case. There was a moment of complete silence when the foreperson stood and then he announced the verdict. And it was unlawful killing. And at that moment, all hell broke loose in the courtroom. And there was just this deafening noise. People were screaming, Alton's sister got up into the aisle to my left and she was pointing at the prison officers and shouting at them, "You killed my brother! You killed my brother!" And the family desperately wanted that the prison officers who were responsible for Alton's death should be prosecuted. We all desperately wanted that. But not a single one of them was prosecuted.
پس از هفتهها کشمکش تلخ در رابطه با این بازجوییها، هیئت منصفهای که همگی سفیدپوست بودند، وارد دادگاه پرونده آلتون شدند، در آن لحظه سکوت کاملی حکمفرما بود زمانیکه متصدی هیئت منصفه بلند شد و حکم را اعلام کرد. و حکم قتل غیرقانونی اعلام شده بود. در آن لحظه، همه چیز توی دادگاه به هم ریخت. و تنها صدایی گوشخراش شنیده میشد. مردم فریاد میکشیدند، خواهر آلتون از سمت چپ من بلند شد و در حالیکه به مأموران زندان اشاره میکرد بر سر آنها فریاد میکشید، « شما برادرم را کشتید! شما برادرم را کشتید!» و خانوادهاش هم به شدت خواهان این بودند که مأموران زندان که مسئول مرگ آلتون بودند باید مجازات شوند. همه ما به شدت خواهان چنین چیزی بودیم. اما حتی یک نفر از آنها هم مجازات نشد.
So we took the chief prosecutor to court, the director of public prosecutions. And the highest judge in the land, the Lord Chief Justice, agreed that the decision not to prosecute was fatally flawed and unlawful.
بنابراین ما دادستان ارشد را به دادگاه مدیر دادسرای عمومی بردیم. و عالیرتبهترین قاضی کشور، رییس دادگستری، موافقت کرد که تصمیم عدم پیگرد قانونی تصمیمی بسیار ناقص و غیرقانونی است.
Every day during Alton's case, his brother would sit on the courtroom steps and he would say to me, "Train them up good today, Mr. D." But when he realized that nobody would ever be prosecuted for the killing of his brother, it crushed him. And he died a few years later in a psychiatric hospital.
هر روز در پروندهء آلتون، برادرش روی پلههای دادگاه مینشست و به من میگفت: «امروز درس خوبی به آنها بده، آقای دی.» اما زمانی که فهمید هیچکدام از آنها تحت پیگرد قانونی قرار نمیگیرد موضوع قتل برادرش او را در هم شکست. و چند سال بعد، او در یک بیمارستان روانی درگذشت.
So how does Alton's death connect to you and to the racism and privilege in our societies? What do I want from you? What I want from myself is to be put out of a job. You see, families come to me who are grieving and I see the hope in their eyes. And I have to tell them that the chances of anybody ever being prosecuted for being involved in the killing of their loved ones are very remote. I saw these grieving faces in the springtime of my career. And I still see them now that I'm entering the autumn of it. And the summer season was full of blood. And somehow I think that the blood is on my hands, even though I know rationally that that is not the case. But I could not bring back Alton or Gareth or Zahid or any of the others, which is all their grieving families ever wanted.
مرگ آلتون چه ارتباطی به شما و به نژادپرستی و برتری در جوامع دارد؟ من از شما چه میخواهم؟ چیزی که از خودم میخواهم، این است که از شغلم استعفا دهم. خانوادههایی پیش من میآیند که داغدار هستند و من امید را در چشمهایشان میبینم. و مجبورم به آنها بگویم احتمال اینکه کسی مجازات شود آن هم بخاطر مشارکت در قتل عزیزان این افراد خیلی کم است. من این چهرههای داغدار را دیدهام در بهار و شروع کارم. و هنوز هم آنها را میبینم حالا که به خزان و پایان کارم نزدیک میشوم. و تابستان کار من بسیار خونین بود. و فکر میکنم دستان من تا حدودی آغشته به خون هستند، با وجودیکه از نظر منطقی میدانم که چنین نیست. اما در توان من نیست که آلتون، گرث، زاهد یا بقیه قربانیها را برگردانم، چیزی که خانوادههای داغدار آنها میخواستند.
So I'm asking you to see through the lies. And to see through one of the most disempowering lies of them all. That what we do will not and cannot make a difference. I'm sure they said that to Rosa Parks and to Martin Luther King and to Nelson Mandela. And they just went ahead and did it anyway. And I tried to think of them as I was cross-examining the prison officers. And I would say to each of them, "Look at Mrs. Manning, Alton's mother, and you tell her why her son is dead." And not a single one of them could look at her. They wanted her to be invisible. Sadly, realizing that no one would be prosecuted for her boy's death, she sank into a deep depression and she died. But I'll never forget how, in the chaos and mayhem, when that verdict was announced, I turned to her and said, "Mrs. Manning, I'm very sorry for your family." And she looked at me and said, "Mr. Dias, you are family." And she pointed at the prison officers and the jury and she said, "And they are family. But families bicker and fight, but we've got to sort it out. And we've got to find a way."
بنابراین من از شما میخواهم که دروغها را ببینید. و میخواهم که یکی از نا امیدکنندهترین آنها را ببینید. اینکه عمل ما هیچ تأثیری ندارد. من مطمئنم که به رزا پارکس و به مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا هم همینها را گفتند. و آنها فقط ادامه دادند و کار خودشان را کردند. و من سعی کردم به آنها فکر کنم در همان زمانی که مأموران زندان را بازجویی میکردم. و به تکتک آنها میگفتم: «به خانم مانینگ، مادر آلتون نگاه کنید، و به او بگویید چرا پسرش از دنیا رفته است.» و حتی یکی از آنها هم نتوانست به او نگاه کند. آنها دوست نداشتند که او را ببینند. متأسفانه، دانستن اینکه هیچکس قرار نیست مجازات شود، باعث شد او به یک افسردگی شدید دچار شود و از دنیا برود. اما هرگز فراموش نمیکنم که چطور در آن هرجو مرج و خشونت، وقتی که حکم اعلام شد، من به سمت او رفتم و گفتم: «خانم مانینگ، واقعاً بابت خانوادهتان متأسفم.» او نگاهی به من کرد و گفت: «آقای دیاز، خانواده من شما هستید.» سپس به مأموران زندان و هیئت منصفه اشاره کرد و گفت: «آنها هم خانواده هستند. اما خانوادهها با هم اختلاف دارند و دعوا میکنند، اما ما باید اینها را سر و سامان دهیم. و باید راهی پیدا کنیم.»
So how do we sort it out and when? Dr. King taught us the time is always right to do the right thing. These contentious deaths in state custody have taken place in prisons and in police stations. But finally, the spotlight has been shone on them by the horrendous death of George Floyd. Now we can't say that we didn't know. The COVID crisis and George Floyd's death have shocked us out of our complacency. They put the world in flux, because what has been seen cannot be unseen. So right now is a historic moment of change.
بنابراین چه وقت و چطور قرار است اینها را سر و سامان دهیم؟ دکتر کینگ به ما یاد داد که هیچوقت برای انجام دادن کار درست، دیر نیست. این مرگهای مشکوک در بازداشتگاه دولت زندانها و پاسگاهها رخ دادهاند. اما سرانجام، کانون توجهات به آنها جلب شده است و این بخاطر مرگ وحشتناک جورج فلوید بود. حالا دیگر نمیتوانیم بگوییم که ما اطلاع نداشتیم. بحران کووید و مرگ جورج فلوید ما را به خودمان آورد. اینها دنیا را به جوشو خروش وا میدارند، زیرا چیزی که دیدهایم را نمیتوان انکار کرد. بنابراین، این زمان، یک لحظهء تاریخی برای تغییر محسوب میشود.
Now is the time to take action in our spheres of influence, and we all have them. We have voting power, we have pocket power, where we spend our money and what we spend it on. We have the power to confront racism wherever and whenever we find it. Those of you listening today, who have benefited from that privilege, have the opportunity to turn it on its head and to demand that society changes. Ultimately what happens is now in our hands.
حالا زمان عمل کردن است عمل در محدووهء نفوذ خودمان، و ما میتوانیم. ما قدرت رأی دادن داریم، قدرتی کوچک اما نیرومند، مکان و موردی که پولمان را خرج آن میکنیم. ما این قدرت را داریم که درهرمکان و زمانی با نژادپرستی مقابله کنیم. شماهایی که امروزه دارید میشنوید، و از این برتری سود بردهاید، این فرصت را دارید تا ورق را برگردانید و تقاضای تغییر در جامعه را داشته باشید. سرانجام، همه چیز در دست ماست.
And this is what I know. When someone in state custody says, "I can't breathe," they are in mortal danger. But when a society doesn't challenge the oxygen of racism that everyone breathes every day, the hope for racial justice and equality in that society is also in mortal danger. There can't be any more Altons, and Gareths and Zahids, and Olasenis and Jimmys and Seans and Sherrys and Breonnas and Christophers and Georges. But this isn't just about deaths, but about life. And about our human flourishing together. And all of us are needed for that.
و این چیزی است که من میدانم. وقتی کسی که در بازداشت است میگوید: « نمیتوانم نفس بکشم،» آنها در معرض خطر مرگ قرار دارند. اما وقتی یک جامعه، اکسیژن نژادپرستی را قطع نکند اکسیژنی که هرشخص روزانه آن را تنفس میکند، امید به عدالت نژادی و برابری در آن جامعه هم در معرض خطر مرگ قرار دارد. دیگر آلتونها، گرثها و زاهدها، و اولاسنیسها و جیمیها و سینها شریها و بروناها و کریستوفرها و جورجها وجود نخواهند داشت. اما این فقط درباره مرگ نیست، بلکه درباره زندگی است. و در مورد شکوفایی انسانها با همدیگر. و همهء ما باید دست به دست هم دهیم.
Racism wants to stay invisible. Expose it. Racism wants your silence. Make a noise. Racism wants your apathy. Make a commitment now to use your voice and your privilege and your power to fight for racial justice always, and to join the crescendo of voices calling for change. And to be part of the hope.
نژادپرستی به پنهان ماندن تمایل دارد. آن را نمایان کنید. نژادپرستی از سکوت شما تغذیه میکند. ساکت نمانید. نژادپرستی به بیتفاوتی شما وابسته است. بیتفاوت نباشید و از صدایتان و امتیاز و قدرت خودتان همیشه برای مبارزه با تبعیض نژادی، و برای پیوستن به اوج صداهای خواستار تغییر استفاده کنید. و اینکه بخشی از امید باشید.
Will you join us?
آیا به ما میپیوندید؟