A few months ago the Nobel Prize in physics was awarded to two teams of astronomers for a discovery that has been hailed as one of the most important astronomical observations ever. And today, after briefly describing what they found, I'm going to tell you about a highly controversial framework for explaining their discovery, namely the possibility that way beyond the Earth, the Milky Way and other distant galaxies, we may find that our universe is not the only universe, but is instead part of a vast complex of universes that we call the multiverse.
چند ماه پیش جایزهی نوبل فیزیک به دو گروه ستارهشناسی داده شد چند ماه پیش جایزهی نوبل فیزیک به دو گروه ستارهشناسی داده شد چند ماه پیش جایزهی نوبل فیزیک به دو گروه ستارهشناسی داده شد برای کشفی که به عنوان یکی از مهمترین مشاهدات ستارهشناسی تاکنون از آن یاد می شود. مشاهدات ستارهشناسی تاکنون از آن یاد می شود. و امروز، پس از اینکه به اختصار برای شما توضیح دادم که یافتههای آنها چه بود، به شما درمورد چارچوب بسیار بحث برانگیزی برای توضیح این کشف خواهم گفت، به شما درمورد چارچوب بسیار بحث برانگیزی برای توضیح این کشف خواهم گفت، یعنی امکان اینکه بسیار دورتر از زمین، یعنی امکان اینکه بسیار دورتر از زمین، کهکشان راه شیری و دیگر کهکشانهای دوردست، ما ممکنه بفهمیم که جهان هستی ما، تنها جهان هستی موجود نیست، ما ممکنه بفهمیم که جهان هستی ما، تنها جهان هستی موجود نیست، بلکه بخشی از یک گروه وسیع از جهانهاست، که ما چندجهانه مینامیم. بلکه بخشی از یک گروه وسیع از جهانهاست، که ما چندجهانه مینامیم. بلکه بخشی از یک گروه وسیع از جهانهاست، که ما چندجهانه مینامیم.
Now the idea of a multiverse is a strange one. I mean, most of us were raised to believe that the word "universe" means everything. And I say most of us with forethought, as my four-year-old daughter has heard me speak of these ideas since she was born. And last year I was holding her and I said, "Sophia, I love you more than anything in the universe." And she turned to me and said, "Daddy, universe or multiverse?" (Laughter)
ایدهی چندجهانه، ایدهی عجیبی ست. منظورم اینه که بیشتر ما با این باور بزرگ شدیم که عبارت "جهان هستی" یعنی همه چیز. منظورم اینه که بیشتر ما با این باور بزرگ شدیم که عبارت "جهان هستی" یعنی همه چیز. و من با احتیاط میگم بیشتر ما، چون دختر چهار سالهی من از وقتی به دنیا اومده این ایدهها را شنیده. و پارسال من او را بغل کردم و گفتم، "سوفیا، من تو رو بیشتر از هر چیز در جهان هستی دوست دارم." و او رو به من کرد و گفت، "بابا، جهان یا چندجهانه؟" (خندهی حاضران)
But barring such an anomalous upbringing, it is strange to imagine other realms separate from ours, most with fundamentally different features, that would rightly be called universes of their own. And yet, speculative though the idea surely is, I aim to convince you that there's reason for taking it seriously, as it just might be right. I'm going to tell the story of the multiverse in three parts. In part one, I'm going to describe those Nobel Prize-winning results and to highlight a profound mystery which those results revealed. In part two, I'll offer a solution to that mystery. It's based on an approach called string theory, and that's where the idea of the multiverse will come into the story. Finally, in part three, I'm going to describe a cosmological theory called inflation, which will pull all the pieces of the story together.
جدا از چنین تربیت غیرعادیای، تصور چنین قلمروهایی جدا از قلمروِ ما٬ تصور چنین قلمروهایی جدا از قلمروِ ما٬ که ویژگیهای بنیادی بیشترشان آنقدر متفاوت است، که میتونیم به درستی آنها را جهانهای مربوط به خودشان بنامیم٬ کار عجیبی است. و با این حال، هرچند این ایده مطمئناً در حد گمانهزنی است، هدف من اینه که شما را قانع کنم که دلایلی وجود داره تا ما اون رو جدی بگیریم، چون ممکنه درست باشه. که دلایلی وجود داره تا ما اون رو جدی بگیریم، چون ممکنه درست باشه. من داستان چندجهانه را در سه بخش برای شما خواهم گفت. در بخش اول، من نتایجی را که برندهی جایزهی نوبل شدند براتون توصیف میکنم و برای شما معمای عمیقی را پررنگ میکنم که این نتایج، برملا کردند. و برای شما معمای عمیقی را پررنگ میکنم که این نتایج، برملا کردند. در بخش دوم، من برای اون معما راهحلی پیشنهاد میکنم. که براساس رویکردی به نام نظریهی ریسمان است، و ایدهی چندجهانه از اینجا به داستان وارد میشه. و ایدهی چندجهانه از اینجا به داستان وارد میشه. در آخر، در بخش سه، من یک نظریهی کیهانشناسی را توصیف میکنم به نام تورم، من یک نظریهی کیهانشناسی را توصیف میکنم به نام تورم، که تمام تکههای داستان را در کنار هم میگذارد.
Okay, part one starts back in 1929 when the great astronomer Edwin Hubble realized that the distant galaxies were all rushing away from us, establishing that space itself is stretching, it's expanding. Now this was revolutionary. The prevailing wisdom was that on the largest of scales the universe was static. But even so, there was one thing that everyone was certain of: The expansion must be slowing down. That, much as the gravitational pull of the Earth slows the ascent of an apple tossed upward, the gravitational pull of each galaxy on every other must be slowing the expansion of space.
خوب، بخش یک در سال ۱۹۲۹ شروع میشه وقتی که ستارهشناس بزرگ "ادوین هابل" فهمید که کهکشانهای دور، همه با سرعت از ما دور میشن، وقتی که ستارهشناس بزرگ "ادوین هابل" فهمید که کهکشانهای دور، همه با سرعت از ما دور میشن، وقتی که ستارهشناس بزرگ "ادوین هابل" فهمید که کهکشانهای دور، همه با سرعت از ما دور میشن، که نشان میداد فضا خود در حال کش آمدن است، در حال انبساط است. این کشف انقلابی بود. دانش غالب این بود که جهان هستی در بزرگترین مقیاسها ایستا است. دانش غالب این بود که جهان هستی در بزرگترین مقیاسها ایستا است. اما با این حال، همه در مورد یک چیز مطمئن بودند: اما با این حال، همه در مورد یک چیز مطمئن بودند: سرعت انبساط باید در حال کاهش باشد. همون طور که کشش گرانشی زمین شتاب دور شدن سیبی را که به بالا پرتاب شده کاهش میدهد، کشش گرانشی هر کهکشان روی دیگر کهکشانها کشش گرانشی هر کهکشان روی دیگر کهکشانها باید سرعت انبساط فضا را کاهش دهد. باید سرعت انبساط فضا را کاهش دهد.
Now let's fast-forward to the 1990s when those two teams of astronomers I mentioned at the outset were inspired by this reasoning to measure the rate at which the expansion has been slowing. And they did this by painstaking observations of numerous distant galaxies, allowing them to chart how the expansion rate has changed over time. Here's the surprise: They found that the expansion is not slowing down. Instead they found that it's speeding up, going faster and faster. That's like tossing an apple upward and it goes up faster and faster. Now if you saw an apple do that, you'd want to know why. What's pushing on it?
حالا بیایید تا دههی ۹۰ میلادی جلو بریم وقتی آن دو گروه ستارهشناسی که من در آغاز از آنها نام بردم وقتی آن دو گروه ستارهشناسی که من در آغاز از آنها نام بردم از این استدلال الهام گرفتند تا نرخ کاهش سرعت انبساط را اندازهگیری کنند. تا نرخ کاهش سرعت انبساط را اندازهگیری کنند. و آنها با مشاهدهی طاقتفرسای بسیاری از کهکشانهای دوردست و آنها با مشاهدهی طاقتفرسای بسیاری از کهکشانهای دوردست و آنها با مشاهدهی طاقتفرسای بسیاری از کهکشانهای دوردست توانستند نموداری رسم کنند که نشان دهد سرعت انبساط چطور درطی زمان تغییر کرده است. این هم بخش غافلگیر کنندهاش: آنها فهمیدند که سرعت انبساط در حال کاهش نیست. در عوض فهمیدند که در حال افزایش است، انبساط سریعتر و سریعتر میشود. در عوض فهمیدند که در حال افزایش است، انبساط سریعتر و سریعتر میشود. مثل اینه که یک سیب را به بالا پرت کنید و اون سریعتر و سریعتر بالا بره. مثل اینه که یک سیب را به بالا پرت کنید و اون سریعتر و سریعتر بالا بره. حالا اگر سیبی دیدید که این کار را میکند، میخواهید بدانید چرا. چه چیزی سیب را هل میدهد؟
Similarly, the astronomers' results are surely well-deserving of the Nobel Prize, but they raised an analogous question. What force is driving all galaxies to rush away from every other at an ever-quickening speed? Well the most promising answer comes from an old idea of Einstein's. You see, we are all used to gravity being a force that does one thing, pulls objects together. But in Einstein's theory of gravity, his general theory of relativity, gravity can also push things apart.
به طور مشابه، مطمئنناً نتایج ستارهشناسان لیاقت جایزهی نوبل را داشت، به طور مشابه، مطمئنناً نتایج ستارهشناسان لیاقت جایزهی نوبل را داشت، اما پرسش مشابهی هم ایجاد کرد. چه نیرویی تمام کهکشانها را وادار میکند با سرعت فزایندهای از یکدیگر دور شوند؟ چه نیرویی تمام کهکشانها را وادار میکند با سرعت فزایندهای از یکدیگر دور شوند؟ چه نیرویی تمام کهکشانها را وادار میکند با سرعت فزایندهای از یکدیگر دور شوند؟ خوب محتملترین پاسخ از یکی از ایدههای قدیمی اینشتین میاد. خوب محتملترین پاسخ از یکی از ایدههای قدیمی اینشتین میاد. میدونید، همهی ما به گرانش به عنوان نیرویی که یک کار را انجام میده عادت داریم٬ میدونید، همهی ما به گرانش به عنوان نیرویی که یک کار را انجام میده عادت داریم٬ اجسام را به سمت هم میکشه. اما در نظریهی گرانش اینشتین، نظریهی نسبیت عاماش، اما در نظریهی گرانش اینشتین، نظریهی نسبیت عاماش، گرانش همچنین میتونه اجسام را از هم دور کنه.
How? Well according to Einstein's math, if space is uniformly filled with an invisible energy, sort of like a uniform, invisible mist, then the gravity generated by that mist would be repulsive, repulsive gravity, which is just what we need to explain the observations. Because the repulsive gravity of an invisible energy in space -- we now call it dark energy, but I've made it smokey white here so you can see it -- its repulsive gravity would cause each galaxy to push against every other, driving expansion to speed up, not slow down. And this explanation represents great progress.
چطور؟ خوب با توجه به ریاضیات اینشتین، اگر فضا به طور همسان با انرژی نامرئی پر شده، اگر فضا به طور همسان با انرژی نامرئی پر شده، یه جورایی شبیه یک مه همسان و نامرئی، پس گرانشی که با آن مه ایجاد میشه دافعه خواهد داشت، پس گرانشی که با آن مه ایجاد میشه دافعه خواهد داشت، گرانشِ دافع، که دقیقاً چیزی است که ما لازم داریم تا بتونیم این مشاهدات را توضیح دهیم. چون گرانشِ دافعِ یک نیروی نامرئی در فضا- چون گرانشِ دافعِ یک نیروی نامرئی در فضا- ما امروزه آن را نیروی تاریک مینامیم، اما من اینجا آن را به شکل دود سفیدی نشان دادم تا شما بتونید آن را ببینید - گرانشِ دافع آن، باعث میشه که هر کهکشان به دیگری فشار بیاره، گرانشِ دافع آن، باعث میشه که هر کهکشان به دیگری فشار بیاره، و باعث بشه که سرعت انبساط افزایش پیدا کنه، و کاهش پیدا نکنه. و باعث بشه که سرعت انبساط افزایش پیدا کنه، و کاهش پیدا نکنه. و این توضیح نمایندهی پیشرفت بزرگیست. و این توضیح نمایندهی پیشرفت بزرگیست.
But I promised you a mystery here in part one. Here it is. When the astronomers worked out how much of this dark energy must be infusing space to account for the cosmic speed up, look at what they found. This number is small. Expressed in the relevant unit, it is spectacularly small. And the mystery is to explain this peculiar number. We want this number to emerge from the laws of physics, but so far no one has found a way to do that.
اما من به شما قولِ یک معما را در بخش یک دادم. اما من به شما قولِ یک معما را در بخش یک دادم. معما اینه. وقتی ستارهشناسان فهمیدند چقدر از این انرژی تاریک وقتی ستارهشناسان فهمیدند چقدر از این انرژی تاریک باید فضا را پر کند تا باعث افزایش سرعت کیهانی شود، باید فضا را پر کند تا باعث افزایش سرعت کیهانی شود، ببینید چی پیدا کردند. این عدد کوچکیست. که در واحد مناسبش بیان شده، و بسیار کوچک است. و معما اینه که این رقم عجیب را توضیح بدیم. ما میخواهیم این رقم از قوانین فیزیک به دست بیاد، ما میخواهیم این رقم از قوانین فیزیک به دست بیاد، اما تاکنون کسی راهی برای انجام آن نیافته.
Now you might wonder, should you care? Maybe explaining this number is just a technical issue, a technical detail of interest to experts, but of no relevance to anybody else. Well it surely is a technical detail, but some details really matter. Some details provide windows into uncharted realms of reality, and this peculiar number may be doing just that, as the only approach that's so far made headway to explain it invokes the possibility of other universes -- an idea that naturally emerges from string theory, which takes me to part two: string theory.
حالا ممکنه شما فکر کنید، چه اهمیتی برای شما داره؟ حالا ممکنه شما فکر کنید، چه اهمیتی برای شما داره؟ شاید توضیح دادن این رقم، فقط یک مشکل فنی باشه، شاید توضیح دادن این رقم، فقط یک مشکل فنی باشه، یکی از جزئیات فنیِ مورد علاقهی متخصصان است٬ اما به هیچکس دیگه ارتباطی نداره. خوب البته یکی از جرئیات فنی ست، اما برخی از جزئیات واقعاً مهمند. خوب البته یکی از جرئیات فنی ست، اما برخی از جزئیات واقعاً مهمند. برخی از جزئیات پنجرههایی به سوی قلمروهای ترسیم نشدهی حقیقت، درست میکنند، برخی از جزئیات پنجرههایی به سوی قلمروهای ترسیم نشدهی حقیقت، درست میکنند، و این رقم عجیب شاید درست همین کار را انجام دهد، چون تنها رویکردی که تاکنون در توضیح آن پیشرفتی داشته امکان وجود جهانهای دیگری را پیش میآورد - ایدهای که به طور طبیعی از نظریهی ریسمان بیرون میآید، که من را به بخش دو میبره: نظریهی ریسمان.
So hold the mystery of the dark energy in the back of your mind as I now go on to tell you three key things about string theory. First off, what is it? Well it's an approach to realize Einstein's dream of a unified theory of physics, a single overarching framework that would be able to describe all the forces at work in the universe. And the central idea of string theory is quite straightforward. It says that if you examine any piece of matter ever more finely, at first you'll find molecules and then you'll find atoms and subatomic particles. But the theory says that if you could probe smaller, much smaller than we can with existing technology, you'd find something else inside these particles -- a little tiny vibrating filament of energy, a little tiny vibrating string. And just like the strings on a violin, they can vibrate in different patterns producing different musical notes. These little fundamental strings, when they vibrate in different patterns, they produce different kinds of particles -- so electrons, quarks, neutrinos, photons, all other particles would be united into a single framework, as they would all arise from vibrating strings. It's a compelling picture, a kind of cosmic symphony, where all the richness that we see in the world around us emerges from the music that these little, tiny strings can play.
پس حالا معمای انرژی تاریک را در پس ذهنتون داشته باشید پس حالا معمای انرژی تاریک را در پس ذهنتون داشته باشید چون حالا میخوام در ادامه٬ سه مورد کلیدی دربارهی نظریهی ریسمان بگم. چون حالا میخوام در ادامه٬ سه مورد کلیدی دربارهی نظریهی ریسمان بگم. اول از همه، چی هست؟ خوب، این نظریه رویکردی است که با آن رؤیای اینشتین دربارهی یک نظریهی متحد فیزیک تحقق مییابد، یک چهارچوب فراگیر که بتونه تمام نیروهای جهان هستی را توصیف کنه. یک چهارچوب فراگیر که بتونه تمام نیروهای جهان هستی را توصیف کنه. یک چهارچوب فراگیر که بتونه تمام نیروهای جهان هستی را توصیف کنه. و ایدهی مرکزی نظریهی ریسمان کاملاً سر راسته. و ایدهی مرکزی نظریهی ریسمان کاملاً سر راسته. این نظریه میگوید اگر شما هر تکهای از ماده را هر چه دقیقتر بررسی کنید، اول مولکولها را مییابید و بعد اتمها و ذرات زیر اتمی. اما این نظریه میگوید اگر شما بتوانید ذرات ریزتر را بررسی کنید، خیلی کوچکتر از آنچه با تکنولوژی امروزی میتوانیم، شما درون این ذرات چیز دیگری مییابید - یک رشتهی کوچک از انرژی در حال لرزش یک ریسمان خیلی کوچک در حال لرزش. و درست مثل ریسمانهای روی یک ویولون، اونا میتونند به شکلهای مختلف بلرزند و نتهای موسیقی مختلف بسازند. این ریسمانهای پایهای کوچک، وقتی به شکلهای مختلفی میلرزند، ذرات متفاوتی تولید میکنند - پس الکترونها، کوارکها، نوترینوها، فوتونها، تمام ذرات دیگه در یک چهارچوب واحد متحد میشوند، چون همه از ریسمانهای در حال لرزش درست شدهاند. این تصویر، قانع کننده ست، یک جور سمفونی کیهانی، که تمام غنایی که ما در جهان اطرافمان میبینیم که تمام غنایی که ما در جهان اطرافمان میبینیم از این موسیقی که این ریسمانهای کوچک میتوانند بنوازند، سرچشمه میگیرد. از این موسیقی که این ریسمانهای کوچک میتوانند بنوازند، سرچشمه میگیرد.
But there's a cost to this elegant unification, because years of research have shown that the math of string theory doesn't quite work. It has internal inconsistencies, unless we allow for something wholly unfamiliar -- extra dimensions of space. That is, we all know about the usual three dimensions of space. And you can think about those as height, width and depth. But string theory says that, on fantastically small scales, there are additional dimensions crumpled to a tiny size so small that we have not detected them. But even though the dimensions are hidden, they would have an impact on things that we can observe because the shape of the extra dimensions constrains how the strings can vibrate. And in string theory, vibration determines everything. So particle masses, the strengths of forces, and most importantly, the amount of dark energy would be determined by the shape of the extra dimensions. So if we knew the shape of the extra dimensions, we should be able to calculate these features, calculate the amount of dark energy.
اما این اتحاد باشکوه هزینهای هم دارد، اما این اتحاد باشکوه هزینهای هم دارد، چون سالها پژوهش نشان داده که ریاضیاتِ نظریهی ریسمان درست کار نمیکند. چون سالها پژوهش نشان داده که ریاضیاتِ نظریهی ریسمان درست کار نمیکند. این نظریه ناهمگونی درونی دارد، مگر آنکه به چیزی کاملاً نامأنوس اجازهی ظهور دهیم- مگر آنکه به چیزی کاملاً نامأنوس اجازهی ظهور دهیم- بُعدهای بیشتر فضا. این یعنی، همهی ما سه بعد معمولی فضا را میشناسیم. و شما میتونید به آنها به عنوان طول، عرض و ارتفاع فکر کنید. و شما میتونید به آنها به عنوان طول، عرض و ارتفاع فکر کنید. اما نظریهی ریسمان میگوید در مقیاسهای بسیار کوچک، ابعاد اضافهای هست که در اندازههایی آنقدر کوچک مچاله شدهاند که ما نمیتوانیم آنها را ببینیم. ابعاد اضافهای هست که در اندازههایی آنقدر کوچک مچاله شدهاند که ما نمیتوانیم آنها را ببینیم. ابعاد اضافهای هست که در اندازههایی آنقدر کوچک مچاله شدهاند که ما نمیتوانیم آنها را ببینیم. اما با اینکه این ابعاد پنهان هستند، آنها بر روی چیزهایی که ما میتوانیم مشاهده کنیم اثر میگذارند چون شکل ابعاد بالاتر نحوهی لرزش ریسمانها را محدود میکند. چون شکل ابعاد بالاتر نحوهی لرزش ریسمانها را محدود میکند. و در نظریهی ریسمان، لرزش همه چیز را تعیین میکند. و در نظریهی ریسمان، لرزش همه چیز را تعیین میکند. پس جِرم ذرهها، قدرت نیروها، و مهمتر از همه، میزان انرژی تاریک به وسیلهی شکل این ابعاد بالاتر تعیین میشود. به وسیلهی شکل این ابعاد بالاتر تعیین میشود. اگر ما شکل ابعاد بالاتر را میدانستیم، میتوانستیم این ویژگیها را محاسبه کنیم، مقدار انرژی تاریک را محاسبه کنیم.
The challenge is we don't know the shape of the extra dimensions. All we have is a list of candidate shapes allowed by the math. Now when these ideas were first developed, there were only about five different candidate shapes, so you can imagine analyzing them one-by-one to determine if any yield the physical features we observe. But over time the list grew as researchers found other candidate shapes. From five, the number grew into the hundreds and then the thousands -- A large, but still manageable, collection to analyze, since after all, graduate students need something to do. But then the list continued to grow into the millions and the billions, until today. The list of candidate shapes has soared to about 10 to the 500.
چالش ما این است که چالش ما این است که شکل ابعاد بالاتر را نمیدانیم. همهی چیزی که ما داریم یک فهرست از شکلهای کاندید است همهی چیزی که ما داریم یک فهرست از شکلهای کاندید است که ریاضیات اجازه میدهد. حالا وقتی این نظریه تازه ایجاد شده بود، تنها حدود پنج شکل کاندید مختلف وجود داشت، پس شما میتونید تصور کنید که آنها را یک به یک بررسی کنیم تا ببینیم کدام ویژگیهای فیزیکی که مشاهده میکنیم را ایجاد میکند. تا ببینیم کدام ویژگیهای فیزیکی که مشاهده میکنیم را ایجاد میکند. اما در طول زمان این فهرست رشد کرد چون پژوهشگران شکلهای کاندید دیگری پیدا کردند. از پنج، این رقم به صدها و بعد هزارها رسید - یک کلکسیون وسیع، اما همچنان قابل کنترل برای بررسی، چون بالاخره دانشجوهای دکترا باید یه کاری انجام بدن. چون بالاخره دانشجوهای دکترا باید یه کاری انجام بدن. اما بعد این فهرست همچنان رشد کرد تا امروزه به میلیونها و میلیاردها رسید. فهرست شکلهای کاندید به حدود ۱۰ به توان ۵۰۰ افزایش پیدا کرده. فهرست شکلهای کاندید به حدود ۱۰ به توان ۵۰۰ افزایش پیدا کرده.
So, what to do? Well some researchers lost heart, concluding that was so many candidate shapes for the extra dimensions, each giving rise to different physical features, string theory would never make definitive, testable predictions. But others turned this issue on its head, taking us to the possibility of a multiverse. Here's the idea. Maybe each of these shapes is on an equal footing with every other. Each is as real as every other, in the sense that there are many universes, each with a different shape, for the extra dimensions. And this radical proposal has a profound impact on this mystery: the amount of dark energy revealed by the Nobel Prize-winning results.
پس چه کار کنیم؟ خوب، برخی از پژوهشگرها امیدشان را از دست دادند، و به این نتیجه رسیدند که شکلهای کاندیدِ بسیار زیادی برای ابعاد بالاتر وجود دارد، و هر یک ویژگیهای فیزیکی متفاوتی ایجاد میکنند، نظریهی ریسمان هرگز نخواهد توانست پیشبینیهای نهاییِ قابل آزمایشی درست کند. نظریهی ریسمان هرگز نخواهد توانست پیشبینیهای نهاییِ قابل آزمایشی درست کند. اما دیگران این مشکل را وارونه کردند، و ما را به امکان وجود چند جهانه بردند. ایده اینه. شاید این اشکال با یکدیگر برابرند. هر یک به اندازهی دیگری حقیقت دارند، به این معنی که جهانهای بسیاری وجود دارند، به این معنی که جهانهای بسیاری وجود دارند، هر یک با شکلی متفاوت، برای بعدهای بالاتر. این پیشنهاد افراطی بر روی این معما تأثیری اساسی دارد: این پیشنهاد افراطی بر روی این معما تأثیری اساسی دارد: مقدار انرژی تاریکی که به وسیلهی نتایج برندهی نوبل معلوم شد.
Because you see, if there are other universes, and if those universes each have, say, a different shape for the extra dimensions, then the physical features of each universe will be different, and in particular, the amount of dark energy in each universe will be different. Which means that the mystery of explaining the amount of dark energy we've now measured would take on a wholly different character. In this context, the laws of physics can't explain one number for the dark energy because there isn't just one number, there are many numbers. Which means we have been asking the wrong question. It's that the right question to ask is, why do we humans find ourselves in a universe with a particular amount of dark energy we've measured instead of any of the other possibilities that are out there?
چون میدونید٬ اگر جهانهای دیگری وجود داشته باشند، و اگر آن جهانها، هر کدام، مثلاً، یک شکل متفاوت برای بعدهای بالاتر داشته باشند، پس ویژگیهای فیزیکی هر جهان متفاوت خواهند بود، و به خصوص، مقدار انرژی تاریک در هر جهان متفاوت خواهد بود. مقدار انرژی تاریک در هر جهان متفاوت خواهد بود. این یعنی حل کردن معمای مقدار انرژی تاریکی که ما اکنون اندازهگیری کردهایم این یعنی حل کردن معمای مقدار انرژی تاریکی که ما اکنون اندازهگیری کردهایم صورت کاملاً جدیدی به خودش میگیرد. در اینجا یعنی، قوانین فیزیک نمیتوانند یک رقم برای انرژی تاریک را توضیح دهند چون فقط یک رقم نیست، رقمهای بسیاری هستند. که یعنی ما سئوال اشتباهی میپرسیدیم. پرسش درست این است که، چرا ما انسانها خودمان را در جهانی پیدا میکنیم با یک مقدار خاص از انرژی تاریک که اندازه گرفتهایم به جای احتمالات دیگری که وجود دارند؟ به جای احتمالات دیگری که وجود دارند؟
And that's a question on which we can make headway. Because those universes that have much more dark energy than ours, whenever matter tries to clump into galaxies, the repulsive push of the dark energy is so strong that it blows the clump apart and galaxies don't form. And in those universes that have much less dark energy, well they collapse back on themselves so quickly that, again, galaxies don't form. And without galaxies, there are no stars, no planets and no chance for our form of life to exist in those other universes.
و این پرسشی است که از طریق آن میتوانیم پیشرفت کنیم. چون آن جهانهایی که انرژی تاریکی بسیار بیشتر از ما دارند، چون آن جهانهایی که انرژی تاریکی بسیار بیشتر از ما دارند، هرگاه ماده سعی میکند به هم بچسبد تا کهکشانها تشکیل شوند، دافعهی انرژی تاریک آنقدر قوی است که این کپه را از هم میپاشد و کهکشانها تشکیل نمیشوند. که این کپه را از هم میپاشد و کهکشانها تشکیل نمیشوند. و در آن جهانهایی که انرژی تاریک بسیار کمتری دارند، خوب، آنقدر سریع بر روی خودشان فرو میپاشند که باز هم کهکشانها تشکیل نمیشوند. و بدون کهکشانها، ستارهای نیست، سیارهای نیست و شانسی برای اینکه حیات از نوع ما در جهانهای دیگر وجود داشته باشد، نیست. و شانسی برای اینکه حیات از نوع ما در جهانهای دیگر وجود داشته باشد، نیست. و شانسی برای اینکه حیات از نوع ما در جهانهای دیگر وجود داشته باشد، نیست.
So we find ourselves in a universe with the particular amount of dark energy we've measured simply because our universe has conditions hospitable to our form of life. And that would be that. Mystery solved, multiverse found. Now some find this explanation unsatisfying. We're used to physics giving us definitive explanations for the features we observe. But the point is, if the feature you're observing can and does take on a wide variety of different values across the wider landscape of reality, then thinking one explanation for a particular value is simply misguided.
پس ما خود را در جهانی با مقدار خاصی از انرژی تاریک که اندازهگیری کردیم، مییابیم پس ما خود را در جهانی با مقدار خاصی از انرژی تاریک که اندازهگیری کردیم، مییابیم به سادگی به خاطر اینکه جهان ما شرایط مناسبی برای جاندارانی از نوع ما داره. به سادگی به خاطر اینکه جهان ما شرایط مناسبی برای جاندارانی از نوع ما داره. همهش همینه. معما حل شد، چندجهانه پیدا شد. حالا برای بعضیها این توضیح راضی کننده نیست. ما به فیزیکی عادت داریم که توضیحات قطعی برای پدیدههایی که مشاهده میکنیم میدهد. اما نکته اینجاست که اگر پدیدهای که مشاهده میکنید اما نکته اینجاست که اگر پدیدهای که مشاهده میکنید میتونه در طول چشمانداز وسیعتری از حقیقت تعداد زیادی ارقام مختلف به خودش اختصاص بده تعداد زیادی ارقام مختلف به خودش اختصاص بده پس فکر کردن به یک توضیح برای یک رقم خاص پس فکر کردن به یک توضیح برای یک رقم خاص به سادگی گمراه کنندهست.
An early example comes from the great astronomer Johannes Kepler who was obsessed with understanding a different number -- why the Sun is 93 million miles away from the Earth. And he worked for decades trying to explain this number, but he never succeeded, and we know why. Kepler was asking the wrong question.
یک مثال قدیمی، ستارهشناس بزرگ یوهان کپلر است یک مثال قدیمی، ستارهشناس بزرگ یوهان کپلر است که برای فهمیدن یک رقم دیگه درگیر بود- که برای فهمیدن یک رقم دیگه درگیر بود- چرا خورشید ۹۳ میلیون مایل (۱۵۰میلیون کیلومتر) از زمین فاصله داره. و او برای دههها سعی میکرد این رقم را توضیح بده، اما هرگز موفق نشد، و ما میدونیم چرا. کپلر سئوال اشتباه را میپرسید. کپلر سئوال اشتباه را میپرسید.
We now know that there are many planets at a wide variety of different distances from their host stars. So hoping that the laws of physics will explain one particular number, 93 million miles, well that is simply wrongheaded. Instead the right question to ask is, why do we humans find ourselves on a planet at this particular distance, instead of any of the other possibilities? And again, that's a question we can answer. Those planets which are much closer to a star like the Sun would be so hot that our form of life wouldn't exist. And those planets that are much farther away from the star, well they're so cold that, again, our form of life would not take hold. So we find ourselves on a planet at this particular distance simply because it yields conditions vital to our form of life. And when it comes to planets and their distances, this clearly is the right kind of reasoning. The point is, when it comes to universes and the dark energy that they contain, it may also be the right kind of reasoning.
حالا ما میدونیم که بسیاری سیارات دیگه هستند که در فاصلههای مختلفی از ستارهی میزبانشان قرار دارند. پس امید به اینکه قوانین فیزیک بتونه یک رقم خاص، ۹۳ میلیون مایل، را توضیح بده، پس امید به اینکه قوانین فیزیک بتونه یک رقم خاص، ۹۳ میلیون مایل، را توضیح بده، خوب، این فقط سرسختی در اشتباه است. در عوض سئوال درست که باید پرسید اینه که چرا ما انسانها خودمان را روی این سیاره مییابیم که در این فاصلهی خاص قرار گرفته، چرا ما انسانها خودمان را روی این سیاره مییابیم که در این فاصلهی خاص قرار گرفته، به جای احتمالات دیگه؟ و باز، این پرسشی است که ما میتونیم پاسخ بدیم. آن سیارههایی که به یک ستاره مثل خورشید بسیار نزدیک هستند، آنقدر داغ خواهند بود آن سیارههایی که به یک ستاره مثل خورشید بسیار نزدیک هستند، آنقدر داغ خواهند بود که جاندارانی از نوع ما نمیتوانند در آن وجود داشته باشند. و آن سیارههایی که خیلی از ستاره دورترند، خوب خیلی سردند که باز، جانداران نوع ما نمیتوانند به وجود بیایند. پس ما خودمان را روی سیارهای مییابیم که در این فاصلهی خاص قرار گرفته پس ما خودمان را روی سیارهای مییابیم که در این فاصلهی خاص قرار گرفته به سادگی چون شرایطی دارد که برای جانداران نوع ما حیاتی است. به سادگی چون شرایطی دارد که برای جانداران نوع ما حیاتی است. وقتی موضوع سیارهها و فاصلهشان مطرح است، روشن است که این نوع استدلال درست است. نکته اینجاست، که وقتی موضوع جهانها و مقدار انرژی تاریک آنها مطرح است، همین شیوهی استدلال ممکن است درست باشد.
One key difference, of course, is we know that there are other planets out there, but so far I've only speculated on the possibility that there might be other universes. So to pull it all together, we need a mechanism that can actually generate other universes. And that takes me to my final part, part three. Because such a mechanism has been found by cosmologists trying to understand the Big Bang. You see, when we speak of the Big Bang, we often have an image of a kind of cosmic explosion that created our universe and set space rushing outward.
البته، یک تفاوت کلیدی اینه که ما میدونیم سیارههای دیگهای وجود دارند، البته، یک تفاوت کلیدی اینه که ما میدونیم سیارههای دیگهای وجود دارند، اما تاکنون ایدهی وجود جهانهای دیگر در حد گمانهزنی است. اما تاکنون ایدهی وجود جهانهای دیگر در حد گمانهزنی است. پس برای اینکه همهی اینها را کنار هم بگذاریم، به سازوکاری نیاز داریم که واقعاً بتونه جهانهای دیگری درست کنه. به سازوکاری نیاز داریم که واقعاً بتونه جهانهای دیگری درست کنه. که من را به قسمت آخر صحبتم میاره، قسمت سه. چون چنین سازوکاری به وسیلهی کیهانشناسانی که سعی میکردند مِهبانگ را بفهمند، پیدا شده چون چنین سازوکاری به وسیلهی کیهانشناسانی که سعی میکردند مِهبانگ را بفهمند، پیدا شده ببینید، وقتی ما راجع به مهبانگ صحبت میکنیم، معمولاً تصویری از یک انفجار کیهانی داریم معمولاً تصویری از یک انفجار کیهانی داریم که جهان ما را ایجاد کرد و باعث شد فضا با سرعت رو به بیرون بره. که جهان ما را ایجاد کرد و باعث شد فضا با سرعت رو به بیرون بره.
But there's a little secret. The Big Bang leaves out something pretty important, the Bang. It tells us how the universe evolved after the Bang, but gives us no insight into what would have powered the Bang itself. And this gap was finally filled by an enhanced version of the Big Bang theory. It's called inflationary cosmology, which identified a particular kind of fuel that would naturally generate an outward rush of space. The fuel is based on something called a quantum field, but the only detail that matters for us is that this fuel proves to be so efficient that it's virtually impossible to use it all up, which means in the inflationary theory, the Big Bang giving rise to our universe is likely not a one-time event. Instead the fuel not only generated our Big Bang, but it would also generate countless other Big Bangs, each giving rise to its own separate universe with our universe becoming but one bubble in a grand cosmic bubble bath of universes.
اما یک راز کوچک هست. مهبانگ چیز مهمی را جا میگذاره، انفجار را. به ما میگه که جهان چطور بعد از انفجار تکامل پیدا کرد، اما راجع به اینکه چه چییز ممکنه نیروی خود انفجار را فراهم کرده باشه، چیزی نمیگه. اما راجع به اینکه چه چییز ممکنه نیروی خود انفجار را فراهم کرده باشه، چیزی نمیگه. و این شکاف بالاخره به وسیلهی یک نسخهی اصلاح شدهی نظریهی مهبانگ پر شد. و این شکاف بالاخره به وسیلهی یک نسخهی اصلاح شدهی نظریهی مهبانگ پر شد. این نظریه، تورم کیهانی نام دارد، که نوع خاصی از سوخت را شناسایی کرد که به طور طبیعی شتاب رو به بیرون فضا را تولید میکند. که نوع خاصی از سوخت را شناسایی کرد که به طور طبیعی شتاب رو به بیرون فضا را تولید میکند. که نوع خاصی از سوخت را شناسایی کرد که به طور طبیعی شتاب رو به بیرون فضا را تولید میکند. این سوخت بر اساس چیزی به نام میدان کوانتمی بنا شده، اما تنها جزئیاتی که برای ما مهمه اینه که ثابت شده این سوخت آنقدر کارایی بالایی داره اما تنها جزئیاتی که برای ما مهمه اینه که ثابت شده این سوخت آنقدر کارایی بالایی داره که به طور بالقوه غیر ممکنه بتوان تمام آن را استفاده کرد که به طور بالقوه غیر ممکنه بتوان تمام آن را استفاده کرد که یعنی در نظریهی تورم، مهبانگی که جهان ما را ایجاد کرد که یعنی در نظریهی تورم، مهبانگی که جهان ما را ایجاد کرد احتمال داره فقط یک بار اتفاق نیفتاده باشه. در عوض این سوخت نه تنها مهبانگ ما را ایجاد کرد، بلکه ممکنه تعداد بیشماری مهبانگهای دیگه ایجاد کرده باشه، که هرکدام جهان جداگانهی خودشان را درست کردند و جهان ما فقط یک حباب باشه در یک حمام پر از حباب جهانها. و جهان ما فقط یک حباب باشه در یک حمام پر از حباب جهانها.
And now, when we meld this with string theory, here's the picture we're led to. Each of these universes has extra dimensions. The extra dimensions take on a wide variety of different shapes. The different shapes yield different physical features. And we find ourselves in one universe instead of another simply because it's only in our universe that the physical features, like the amount of dark energy, are right for our form of life to take hold. And this is the compelling but highly controversial picture of the wider cosmos that cutting-edge observation and theory have now led us to seriously consider.
و حالا، وقتی ما این را با نظریهی ریسمان ترکیب میکنیم، این تصویریه که به آن میرسیم. هر یک از این جهانها ابعاد بالاتری دارند. ابعاد بالاتر شکلهای مختلفی به خود میگیرند. شکلهای متفاوت ویژگیهای فیزیکی مختلفی ایجاد میکنند. و ما خودمان را در این جهان به جای جهانهای دیگه پیدا میکنیم به سادگی چون فقط در جهان ماست که ویژگیهای فیزیکی مثل مقدار انرژی تاریک برای به وجود آمدن جانداران نوع ما مناسب است. که ویژگیهای فیزیکی مثل مقدار انرژی تاریک برای به وجود آمدن جانداران نوع ما مناسب است. و این تصویر قانعکننده اما بسیار بحث برانگیزی از کیهانی وسیعتر است و این تصویر قانعکننده اما بسیار بحث برانگیزی از کیهانی وسیعتر است که نظریهها و مشاهدات جدید باعث شدند آن را جداً در نظر بگیریم. که نظریهها و مشاهدات جدید باعث شدند آن را جداً در نظر بگیریم.
One big remaining question, of course, is, could we ever confirm the existence of other universes? Well let me describe one way that might one day happen. The inflationary theory already has strong observational support. Because the theory predicts that the Big Bang would have been so intense that as space rapidly expanded, tiny quantum jitters from the micro world would have been stretched out to the macro world, yielding a distinctive fingerprint, a pattern of slightly hotter spots and slightly colder spots, across space, which powerful telescopes have now observed. Going further, if there are other universes, the theory predicts that every so often those universes can collide. And if our universe got hit by another, that collision would generate an additional subtle pattern of temperature variations across space that we might one day be able to detect. And so exotic as this picture is, it may one day be grounded in observations, establishing the existence of other universes.
البته یک پرسش بزرگ که باقی میماند این است که، آیا ما هرگز میتوانیم وجود جهانهای دیگر را تأیید کنیم؟ آیا ما هرگز میتوانیم وجود جهانهای دیگر را تأیید کنیم؟ خوب بگذارید یک راه را براتون توصیف کنم که ممکنه روزی اتفاق بیافته. خوب بگذارید یک راه را براتون توصیف کنم که ممکنه روزی اتفاق بیافته. نظریهی تورم هم اکنون به وسیلهی مشاهدات محکمی پشتیبانی میشود. نظریهی تورم هم اکنون به وسیلهی مشاهدات محکمی پشتیبانی میشود. چون این نظریه پیشبینی میکند که مهبانگ آنقدر شدید بوده که همچنان که فضا به سرعت گسترش مییافته، چون این نظریه پیشبینی میکند که مهبانگ آنقدر شدید بوده که همچنان که فضا به سرعت گسترش مییافته، چون این نظریه پیشبینی میکند که مهبانگ آنقدر شدید بوده که همچنان که فضا به سرعت گسترش مییافته، بینظمیهای کوانتمی کوچکی از دنیای میکرو ممکنه به دنیای ماکرو گسترش یافته باشه، بینظمیهای کوانتمی کوچکی از دنیای میکرو ممکنه به دنیای ماکرو گسترش یافته باشه، که یک اثر انگشت مشخص از خودش به جا میگذاره، الگویی در طول فضا از نقاطی که کمی داغترند و نقاطی که کمی سردترند، الگویی در طول فضا از نقاطی که کمی داغترند و نقاطی که کمی سردترند، که تلسکوپها امروزه مشاهده کردهاند. جلوتر که بریم اگر جهانهای دیگهای وجود داشته باشند، این نظریه پیشبینی میکنه که این جهانها ممکنه به هم برخورد کنند. این نظریه پیشبینی میکنه که این جهانها ممکنه به هم برخورد کنند. و اگر جهان ما به یک جهان دیگه بخوره، این برخورد و اگر جهان ما به یک جهان دیگه بخوره، این برخورد الگوی ظریف دیگری از تفاوتهای دمایی در طول فضا ایجاد میکنه الگوی ظریف دیگری از تفاوتهای دمایی در طول فضا ایجاد میکنه که ممکنه روزی ما بتونیم آن را شناسایی کنیم. که ممکنه روزی ما بتونیم آن را شناسایی کنیم. و با اینکه این تصویر اینقدر عجیب است، ممکنه روزی با مشاهده بتوان آن را نشان داد، و با اینکه این تصویر اینقدر عجیب است، ممکنه روزی با مشاهده بتوان آن را نشان داد، و با اینکه این تصویر اینقدر عجیب است، ممکنه روزی با مشاهده بتوان آن را نشان داد، و وجود جهانهای دیگر را ثابت کرد.
I'll conclude with a striking implication of all these ideas for the very far future. You see, we learned that our universe is not static, that space is expanding, that that expansion is speeding up and that there might be other universes all by carefully examining faint pinpoints of starlight coming to us from distant galaxies. But because the expansion is speeding up, in the very far future, those galaxies will rush away so far and so fast that we won't be able to see them -- not because of technological limitations, but because of the laws of physics. The light those galaxies emit, even traveling at the fastest speed, the speed of light, will not be able to overcome the ever-widening gulf between us. So astronomers in the far future looking out into deep space will see nothing but an endless stretch of static, inky, black stillness. And they will conclude that the universe is static and unchanging and populated by a single central oasis of matter that they inhabit -- a picture of the cosmos that we definitively know to be wrong.
من با استنباطی تکاندهنده از همهی این ایدهها برای آیندهی بسیار دور، صحبتم را بپایان میبرم. من با استنباطی تکاندهنده از همهی این ایدهها برای آیندهی بسیار دور، صحبتم را بپایان میبرم. من با استنباطی تکاندهنده از همهی این ایدهها برای آیندهی بسیار دور، صحبتم را بپایان میبرم. من با استنباطی تکاندهنده از همهی این ایدهها برای آیندهی بسیار دور، صحبتم را بپایان میبرم. میدونید، ما فهمیدیم که جهانمان ایستا نیست، میدونید، ما فهمیدیم که جهانمان ایستا نیست، که فضا در حال گسترش است، که سرعت گسترش فضا در حال افزایش است که فضا در حال گسترش است، که سرعت گسترش فضا در حال افزایش است و ممکنه جهانهای دیگهای وجود داشته باشند همهی اینها را با بررسی دقیق نور ضعیف ستارهها که از کهکشانهای دوردست به ما میرسند فهمیدیم. همهی اینها را با بررسی دقیق نور ضعیف ستارهها که از کهکشانهای دوردست به ما میرسند فهمیدیم. همهی اینها را با بررسی دقیق نور ضعیف ستارهها که از کهکشانهای دوردست به ما میرسند فهمیدیم. اما چون سرعت این گسترش در حال افزایش است، در آیندهی خیلی دور، آن کهکشانها آنقدر سریع از ما دور میشوند که ما نخواهیم توانست آنها را ببینیم- آن کهکشانها آنقدر سریع از ما دور میشوند که ما نخواهیم توانست آنها را ببینیم- نه به خاطر محدودیتهای فنی، بلکه به خاطر قوانین فیزیک. نه به خاطر محدودیتهای فنی، بلکه به خاطر قوانین فیزیک. نوری که آن کهکشانها ساطع میکنند، حتی با اینکه با بالاترین سرعت، سرعت نور، حرکت میکند، نمیتواند شکاف همیشه در حال گسترش بین ما را طی کند. نمیتواند شکاف همیشه در حال گسترش بین ما را طی کند. پس ستارهشناسان در آیندهی بسیار دور وقتی به اعماق فضا نگاه میکنند پس ستارهشناسان در آیندهی بسیار دور وقتی به اعماق فضا نگاه میکنند چیزی جز یک گسترهی بینهایت ایستا به سیاهی جوهر نمیبینند. چیزی جز یک گسترهی بینهایت ایستا به سیاهی جوهر نمیبینند. و به این نتیجه میرسند که جهان ایستا و نامتغیر است و به این نتیجه میرسند که جهان ایستا و نامتغیر است و در آن با یک واحهی مرکزی از ماده هست که آنها در آن زندگی میکنند- و در آن یک واحهی مرکزی از ماده هست که آنها در آن زندگی میکنند- تصویری از کیهان که ما قطعاً میدونیم اشتباهه. تصویری از کیهان که ما قطعاً میدونیم اشتباهه.
Now maybe those future astronomers will have records handed down from an earlier era, like ours, attesting to an expanding cosmos teeming with galaxies. But would those future astronomers believe such ancient knowledge? Or would they believe in the black, static empty universe that their own state-of-the-art observations reveal? I suspect the latter. Which means that we are living through a remarkably privileged era when certain deep truths about the cosmos are still within reach of the human spirit of exploration. It appears that it may not always be that way. Because today's astronomers, by turning powerful telescopes to the sky, have captured a handful of starkly informative photons -- a kind of cosmic telegram billions of years in transit. and the message echoing across the ages is clear. Sometimes nature guards her secrets with the unbreakable grip of physical law. Sometimes the true nature of reality beckons from just beyond the horizon.
حالا شاید این ستارهشناسان آینده مدارکی از دورههای قبلی، مثل ما، داشته باشند، حالا شاید این ستارهشناسان آینده مدارکی از دورههای قبلی، مثل ما، داشته باشند، حالا شاید این ستارهشناسان آینده مدارکی از دورههای قبلی، مثل ما، داشته باشند، که به آنها راجع به یک کیهان در حال گسترش گواهی میدهد که پر از کهکشان است. که به آنها راجع به یک کیهان در حال گسترش گواهی میدهد که پر از کهکشان است. اما آیا آن ستارهشناسان آینده چنین دانش باستانیای را باور میکنند؟ اما آیا آن ستارهشناسان آینده چنین دانش باستانیای را باور میکنند؟ یا جهان خالی، ایستا و سیاهی که میبینند را باور میکنند یا جهان خالی، ایستا و سیاهی که میبینند را باور میکنند که مشاهدات پیشرفتهی خودشان نشان میدهد؟ من گمان میکنم دومی درسته. که یعنی ما در دورانی زندگی با مزیتهای چشمگیر زندگی میکنیم که یعنی ما در دورانی زندگی با مزیتهای چشمگیر زندگی میکنیم که حقیقتهای عمیقی در مورد کیهان هنوز در دسترس روح کاوشگر انسان هستند. که حقیقتهای عمیقی در مورد کیهان هنوز در دسترس روح کاوشگر انسان هستند. که حقیقتهای عمیقی در مورد کیهان هنوز در دسترس روح کاوشگر انسان هستند. به نظر میرسه که ممکنه همیشه اینطور نباشه. چون ستارهشناسان امروز، با چرخاندن تلسکوپهای قویشان به آسمان، چون ستارهشناسان امروز، با چرخاندن تلسکوپهای قویشان به آسمان، یک مشت فوتون گرفتهاند که بسیار آموزنده هستند- نوعی تلگرام کیهانی که میلیاردها سال در گذر بوده. نوعی تلگرام کیهانی که میلیاردها سال در گذر بوده. و پیامی که در طول دورانها طنینانداز است، روشن است. گاهی اوقات طبیعت از رازهاش در مشتی غیرقابل شکستن از قوانین فیزیک محافظت میکند. گاهی اوقات طبیعت از رازهاش در مشتی غیرقابل شکستن از قوانین فیزیک محافظت میکند. گاهی اوقات طبیعت از رازهاش در مشتی غیرقابل شکستن از قوانین فیزیک محافظت میکند. گاهی اوقات ذات واقعی حقیقت درست از بیرون افق صدا میزند. گاهی اوقات ذات واقعی حقیقت درست از بیرون افق صدا میزند.
Thank you very much.
خیلی ممنونم.
(Applause)
(تشویق حاضران)
Chris Anderson: Brian, thank you. The range of ideas you've just spoken about are dizzying, exhilarating, incredible. How do you think of where cosmology is now, in a sort of historical side? Are we in the middle of something unusual historically in your opinion?
کریس اندرسون: برایان، ممنونم. گسترهی ایدههایی که الان راجع به اونا صحبت کردی، گیج کننده، هیجان آور و باور نکردنیاند. گسترهی ایدههایی که الان راجع به اونا صحبت کردی، گیج کننده، هیجان آور و باور نکردنیاند. به نوعی از لحاظ تاریخی، فکر میکنی کیهانشناسی الان در کجاست؟ به نوعی از لحاظ تاریخی، فکر میکنی کیهانشناسی الان در کجاست؟ به نوعی از لحاظ تاریخی، فکر میکنی کیهانشناسی الان در کجاست؟ آیا به نظر تو ما از لحاظ تاریخی در میان چیزی نامعمول هستیم؟
BG: Well it's hard to say. When we learn that astronomers of the far future may not have enough information to figure things out, the natural question is, maybe we're already in that position and certain deep, critical features of the universe already have escaped our ability to understand because of how cosmology evolves. So from that perspective, maybe we will always be asking questions and never be able to fully answer them.
برایان: خوب سخت میشه گفت. وقتی میفهمیم که ستارهشناسان آیندهی دور ممکنه اطلاعات کافی نداشته باشند تا اینها را بفهمند، وقتی میفهمیم که ستارهشناسان آیندهی دور ممکنه اطلاعات کافی نداشته باشند تا اینها را بفهمند، پرسش طبیعی اینه که شاید ما اکنون در آن موقعیت هستیم و برخی ویژگیهای عمیق و حساس جهان همین الان هم از توانایی ما برای فهمیدن فرار کرده و برخی ویژگیهای عمیق و حساس جهان همین الان هم از توانایی ما برای فهمیدن فرار کرده به خاطر شیوه ای که کیهانشناسی تکامل پیدا میکنه. پس، از آن زاویه دید، شاید ما همیشه سئوالاتی را بپرسیم و هرگز نتونیم کاملاً آنها را پاسخ بدیم. پس، از آن زاویه دید، شاید ما همیشه سئوالاتی را بپرسیم و هرگز نتونیم کاملاً آنها را پاسخ بدیم. پس، از آن زاویه دید، شاید ما همیشه سئوالاتی را بپرسیم و هرگز نتونیم کاملاً آنها را پاسخ بدیم.
On the other hand, we now can understand how old the universe is. We can understand how to understand the data from the microwave background radiation that was set down 13.72 billion years ago -- and yet, we can do calculations today to predict how it will look and it matches. Holy cow! That's just amazing. So on the one hand, it's just incredible where we've gotten, but who knows what sort of blocks we may find in the future.
از طرف دیگه، حالا ما میتونیم بفهمیم که جهان چقدر سن داره. از طرف دیگه، حالا ما میتونیم بفهمیم که جهان چقدر سن داره. ما میتونیم بفهمیم که چطور دادههای تابش زمینهی کیهانی را که از ۱۳/۷۲ میلیارد سال پیش میآیند، را بفهمیم. ما میتونیم بفهمیم که چطور دادههای تابش زمینهی کیهانی را که از ۱۳/۷۲ میلیارد سال پیش میآیند، را بفهمیم. ما میتونیم بفهمیم که چطور دادههای تابش زمینهی کیهانی را که از ۱۳/۷۲ میلیارد سال پیش میآیند، را بفهمیم. و با این حال، میتونیم برای پیشبینی اینکه این چه شکلی خواهد داشت و ایا با هم همخوانی دارند، محاسباتی را انجام دهیم و با این حال، میةونیم برای پیشبینی اینکه این چه شکلی خواهد داشت و ایا با هم همخوانی دارند، محاسباتی را انجام دهیم خدایا! خیلی شگفتانگیزه. پس از یک طرف، واقعاً باورنکردنیه که به کجا رسیدیم، اما کی میدونه در آینده با چه موانعی ممکنه برخورد کنیم.
CA: You're going to be around for the next few days. Maybe some of these conversations can continue. Thank you. Thank you, Brian. (BG: My pleasure.)
کریس: چند روز آینده همینجاها هستی. شاید بعضی از این گفتگوها ادامه پیدا کنند. ممنونم. ازت ممنونم برایان. (برایان: مایهی خوشحالی من بود.)
(Applause)
(تشویق حاضران)