The first thing I want to do is say thank you to all of you. The second thing I want to do is introduce my co-author and dear friend and co-teacher. Ken and I have been working together for almost 40 years. That's Ken Sharpe over there.
اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم. اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم. اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم. " کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا. " کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا. " کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا.
(Applause)
(تشویق)
So there is among many people -- certainly me and most of the people I talk to -- a kind of collective dissatisfaction with the way things are working, with the way our institutions run. Our kids' teachers seem to be failing them. Our doctors don't know who the hell we are, and they don't have enough time for us. We certainly can't trust the bankers, and we certainly can't trust the brokers. They almost brought the entire financial system down. And even as we do our own work, all too often, we find ourselves having to choose between doing what we think is the right thing and doing the expected thing, or the required thing, or the profitable thing. So everywhere we look, pretty much across the board, we worry that the people we depend on don't really have our interests at heart. Or if they do have our interests at heart, we worry that they don't know us well enough to figure out what they need to do in order to allow us to secure those interests. They don't understand us. They don't have the time to get to know us.
در بین تعداد زیادی از مردم -- بی شک در من و بیشتر مردمی که با آنان صحبت می کنم -- در بین تعداد زیادی از مردم -- بی شک در من و بیشتر مردمی که با آنان صحبت می کنم -- یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد. یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد. یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد. به نظر می رسد معلمانِ بچه هایمان در حق آنان کوتاهی می کنند. دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم، دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم، و وقت کافی برای ما نمی گذارند. دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم، و وقت کافی برای ما نمی گذارند. ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند. ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند. ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند. و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم، و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم، و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم، بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است. بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است. بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است. بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است. پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند. پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند. پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند. پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند. یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند. تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند. تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند. تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند.
There are two kinds of responses that we make to this sort of general dissatisfaction. If things aren't going right, the first response is: let's make more rules, let's set up a set of detailed procedures to make sure that people will do the right thing. Give teachers scripts to follow in the classroom, so even if they don't know what they're doing and don't care about the welfare of our kids, as long as they follow the scripts, our kids will get educated. Give judges a list of mandatory sentences to impose for crimes, so that you don't need to rely on judges using their judgment. Instead, all they have to do is look up on the list what kind of sentence goes with what kind of crime. Impose limits on what credit card companies can charge in interest and on what they can charge in fees. More and more rules to protect us against an indifferent, uncaring set of institutions we have to deal with.
ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است: ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است: ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است: ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است: ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است: بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد. بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد. بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد. بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد. به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد. و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد. و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد. به قاضی ها یک لیست از احکام لازم الاجرا برای اعمال مجازات بدهید، به قاضی ها یک لیست از احکام لازم الاجرا برای اعمال مجازات بدهید، در این صورت لازم نیست بر روی قضاوتِ قاضی ها متکی باشید. در این صورت لازم نیست بر روی قضاوتِ قاضی ها متکی باشید. در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است. در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است. در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است. اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند. اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند. اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند. قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم. قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم. قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم. قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم.
Or -- or maybe and -- in addition to rules, let's see if we can come up with some really clever incentives so that, even if the people we deal with don't particularly want to serve our interests, it is in their interest to serve our interest -- the magic incentives that will get people to do the right thing even out of pure selfishness. So we offer teachers bonuses if the kids they teach score passing grades on these big test scores that are used to evaluate the quality of school systems.
یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند. تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند. تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند. این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند. این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند. این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند. پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند. پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند. پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند. امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج. امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج.
Rules and incentives -- "sticks" and "carrots." We passed a bunch of rules to regulate the financial industry in response to the recent collapse. There's the Dodd-Frank Act, there's the new Consumer Financial Protection Agency that is temporarily being headed through the backdoor by Elizabeth Warren. Maybe these rules will actually improve the way these financial services companies behave. We'll see. In addition, we are struggling to find some way to create incentives for people in the financial services industry that will have them more interested in serving the long-term interests even of their own companies, rather than securing short-term profits. So if we find just the right incentives, they'll do the right thing -- as I said -- selfishly, and if we come up with the right rules and regulations, they won't drive us all over a cliff. And Ken [Sharpe] and I certainly know that you need to reign in the bankers. If there is a lesson to be learned from the financial collapse it is that.
امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج. امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج. ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم. ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم. ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم. مصوبۀ "داد-فرانک" را داریم. ( جهت اصلاح مالی) هیئت جدید "حمایت مالی مصرف کننده" را داریم. مصوبۀ "داد-فرانک" را داریم. ( جهت اصلاح مالی) هیئت جدید "حمایت مالی مصرف کننده" را داریم. که موقتاً توسط "الیزابت وارن" به طور پنهانی هدایت می شود. که موقتاً توسط "الیزابت وارن" به طور پنهانی هدایت می شود. شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید. شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید. شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید. شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید. به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند. مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند. مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند. به جای اینکه سود کوتاه مدت را تضمین کنند. پس اگر ما مشوق مناسب را پیدا کنیم آنان کار درست را انجام خواهند داد -- همانطور که گفتم-- از روی خودخواهی. و اگر مقررات و قوانین مناسب را مطرح کنیم آنان ما را به پرتگاه نخواهند کشید. و اگر مقررات و قوانین مناسب را مطرح کنیم آنان ما را به پرتگاه نخواهند کشید. و من و "کِن" ( شارپ) با اطمینان می دانیم که شما لازم است بر بانکی ها حکمفرما باشید. و من و "کِن" ( شارپ) با اطمینان می دانیم که شما لازم است بر بانکی ها حکمفرما باشید. اگر یک درس بشود از این نابسامانی مالی گرفت، همین نکته است. اگر یک درس بشود از این نابسامانی مالی گرفت، همین نکته است.
But what we believe, and what we argue in the book, is that there is no set of rules, no matter how detailed, no matter how specific, no matter how carefully monitored and enforced, there is no set of rules that will get us what we need. Why? Because bankers are smart people. And, like water, they will find cracks in any set of rules. You design a set of rules that will make sure that the particular reason why the financial system "almost-collapse" can't happen again. It is naive beyond description to think that having blocked this source of financial collapse, you have blocked all possible sources of financial collapse. So it's just a question of waiting for the next one and then marveling at how we could have been so stupid as not to protect ourselves against that.
ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند. و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند. و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند. چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد. شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد. شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد. شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد. این ساده لوحی، وصف ناپذیر است که تصور شود با مسدود کردن این ساده لوحی، وصف ناپذیر است که تصور شود با مسدود کردن منشاء این نابسامانی مالی، تمام منشاءهای ممکن برای فروپاشی مالی مسدود شده اند. منشاء این نابسامانی مالی، تمام منشاءهای ممکن برای فروپاشی مالی مسدود شده اند. این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم. این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم. این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم.
What we desperately need, beyond, or along with, better rules and reasonably smart incentives, is we need virtue. We need character. We need people who want to do the right thing. And in particular, the virtue that we need most of all is the virtue that Aristotle called "practical wisdom." Practical wisdom is the moral will to do the right thing and the moral skill to figure out what the right thing is. So Aristotle was very interested in watching how the craftsmen around him worked. And he was impressed at how they would improvise novel solutions to novel problems -- problems that they hadn't anticipated. So one example is he sees these stonemasons working on the Isle of Lesbos, and they need to measure out round columns. Well if you think about it, it's really hard to measure out round columns using a ruler. So what do they do? They fashion a novel solution to the problem. They created a ruler that bends, what we would call these days a tape measure -- a flexible rule, a rule that bends. And Aristotle said, "Hah, they appreciated that sometimes to design rounded columns, you need to bend the rule." And Aristotle said often in dealing with other people, we need to bend the rules.
آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است. آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است. آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است. آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است. ما به صفات برجسته نیاز داریم، ما به مردمی نیاز داریم که می خواهند کار درست را انجام دهند. ما به صفات برجسته نیاز داریم، ما به مردمی نیاز داریم که می خواهند کار درست را انجام دهند. و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است. و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است. و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است. و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است. خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است. خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است. خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است. خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است. خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است. "ارسطو" بسیار به تماشای نحوۀ عملِ صنعتگران در اطرافش، علاقه مند بود. "ارسطو" بسیار به تماشای نحوۀ عملِ صنعتگران در اطرافش، علاقه مند بود. و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .-- و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .-- و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .-- مشکلاتی که پیش بینی نکرده بودند. برای نمونه، او سنگ تراش هایی را می دید مشکلاتی که پیش بینی نکرده بودند. برای نمونه، او سنگ تراش هایی را می دید که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند. که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند. که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند. خب اگر درباره اش فکر کنید، واقعا اندازه گرفتن ستون های گرد با یک خط کش سخت است. خب اگر درباره اش فکر کنید، واقعا اندازه گرفتن ستون های گرد با یک خط کش سخت است. پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد، پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد، پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد، چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد. چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد. چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد. و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد. و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد. و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد. و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد. و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم
Dealing with other people demands a kind of flexibility that no set of rules can encompass. Wise people know when and how to bend the rules. Wise people know how to improvise. The way my co-author , Ken, and I talk about it, they are kind of like jazz musicians. The rules are like the notes on the page, and that gets you started, but then you dance around the notes on the page, coming up with just the right combination for this particular moment with this particular set of fellow players. So for Aristotle, the kind of rule-bending, rule exception-finding and improvisation that you see in skilled craftsmen is exactly what you need to be a skilled moral craftsman. And in interactions with people, almost all the time, it is this kind of flexibility that is required. A wise person knows when to bend the rules. A wise person knows when to improvise. And most important, a wise person does this improvising and rule-bending in the service of the right aims. If you are a rule-bender and an improviser mostly to serve yourself, what you get is ruthless manipulation of other people. So it matters that you do this wise practice in the service of others and not in the service of yourself. And so the will to do the right thing is just as important as the moral skill of improvisation and exception-finding. Together they comprise practical wisdom, which Aristotle thought was the master virtue.
برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند. برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند. برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند. مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند. مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند. مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند. من و "کِن"،همکارم در نگارش، اینطور می گوییم که آنان شبیه به موزیسن های جاز هستند، من و "کِن"،همکارم در نگارش، اینطور می گوییم که آنان شبیه به موزیسن های جاز هستند، قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید. مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید. مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید. پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید. که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید. که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید. و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است. و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است. و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است. یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی راه جدیدی ابداع کند. یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی راه جدیدی ابداع کند. و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد. و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد. و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد. اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است. اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است. اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است. پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید. پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید. پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید. و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است. و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است. و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است. و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است. هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود. هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود. هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود.
So I'll give you an example of wise practice in action. It's the case of Michael. Michael's a young guy. He had a pretty low-wage job. He was supporting his wife and a child, and the child was going to parochial school. Then he lost his job. He panicked about being able to support his family. One night, he drank a little too much, and he robbed a cab driver -- stole 50 dollars. He robbed him at gunpoint. It was a toy gun. He got caught. He got tried. He got convicted. The Pennsylvania sentencing guidelines required a minimum sentence for a crime like this of two years, 24 months. The judge on the case, Judge Lois Forer thought that this made no sense. He had never committed a crime before. He was a responsible husband and father. He had been faced with desperate circumstances. All this would do is wreck a family. And so she improvised a sentence -- 11 months, and not only that, but release every day to go to work. Spend your night in jail, spend your day holding down a job. He did. He served out his sentence. He made restitution and found himself a new job. And the family was united.
من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است. من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است. من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است. من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است. او یک کار واقعا کم درآمد داشت. او زن و یک فرزندش را تامین می کرد. او یک کار واقعا کم درآمد داشت. او زن و یک فرزندش را تامین می کرد. و بچه اش به مدرسه محلی می رفت بعد او کارش را از دست داد. و بچه اش به مدرسه محلی می رفت بعد او کارش را از دست داد. او از اینکه نتواند خانواده اش را تامین کند، وحشت کرد. او از اینکه نتواند خانواده اش را تامین کند، وحشت کرد. یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید. یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید. یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید. او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد. او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد. او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد. او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد. بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است. بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است. بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است. از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود. از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود. از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود. او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود. او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود. او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود. و بنابراین قاضی حکم را به میل خود به 11 ماه حبس تغییر داد. و نه فقط این، بلکه آزادی روزانه برای رفتن به سر کار، داد. و نه فقط این، بلکه آزادی روزانه برای رفتن به سر کار، داد. شب را در زندان و روز را برای حفظ یک شغل سپری کن. او این کار را کرد. دوران محکومیت اش را سپری کرد. شب را در زندان و روز را برای حفظ یک شغل سپری کن. او این کار را کرد. دوران محکومیت اش را سپری کرد. او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود. او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود. او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود.
And it seemed on the road to some sort of a decent life -- a happy ending to a story involving wise improvisation from a wise judge. But it turned out the prosecutor was not happy that Judge Forer ignored the sentencing guidelines and sort of invented her own, and so he appealed. And he asked for the mandatory minimum sentence for armed robbery. He did after all have a toy gun. The mandatory minimum sentence for armed robbery is five years. He won the appeal. Michael was sentenced to five years in prison. Judge Forer had to follow the law. And by the way, this appeal went through after he had finished serving his sentence, so he was out and working at a job and taking care of his family and he had to go back into jail. Judge Forer did what she was required to do, and then she quit the bench. And Michael disappeared. So that is an example, both of wisdom in practice and the subversion of wisdom by rules that are meant, of course, to make things better.
و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش. و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش. و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش. که در آن ابداع خردمندانۀ راه جدید توسط یک قاضی خردمند، نقش داشت. که در آن ابداع خردمندانۀ راه جدید توسط یک قاضی خردمند، نقش داشت. ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده، ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده، ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده، و به نوعی از خودش حکم صادر کرده بود و بنابراین او فرجام خواست. و به نوعی از خودش حکم صادر کرده بود و بنابراین او فرجام خواست. و تقاضای حداقل زمان حبس قانونی برای دزدی مسلحانه را کرد. و تقاضای حداقل زمان حبس قانونی برای دزدی مسلحانه را کرد. " مایکل" در هر حال یک تفنگ اسباب بازی داشت. حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد. حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد. حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد. حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد. قاضی " فرر" باید از قانون پیروی می کرد. و در ضمن، این فرجام خواهی بعد از اینکه او محکومیت اش را سپری کرده بود، انجام شد، و در ضمن، این فرجام خواهی بعد از اینکه او محکومیت اش را سپری کرده بود، انجام شد، پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت. پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت. پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت. قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد. قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد. قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد. این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند. این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند. این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند. این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند.
Now consider Ms. Dewey. Ms. Dewey's a teacher in a Texas elementary school. She found herself listening to a consultant one day who was trying to help teachers boost the test scores of the kids, so that the school would reach the elite category in percentage of kids passing big tests. All these schools in Texas compete with one another to achieve these milestones, and there are bonuses and various other treats that come if you beat the other schools. So here was the consultant's advice: first, don't waste your time on kids who are going to pass the test no matter what you do. Second, don't waste your time on kids who can't pass the test no matter what you do. Third, don't waste your time on kids who moved into the district too late for their scores to be counted. Focus all of your time and attention on the kids who are on the bubble, the so-called "bubble kids" -- kids where your intervention can get them just maybe over the line from failing to passing. So Ms. Dewey heard this, and she shook her head in despair while fellow teachers were sort of cheering each other on and nodding approvingly. It's like they were about to go play a football game. For Ms. Dewey, this isn't why she became a teacher.
حالا خانم " دویی" را در نظر بگیرید خانم "دویی" معلم دبستان مدرسه ای در "تگزاس" است. حالا خانم " دویی" را در نظر بگیرید خانم "دویی" معلم دبستان مدرسه ای در "تگزاس" است. او یک روز داشت به صحبت های یک مشاور گوش می داد که سعی می کرد به معلم ها برای او یک روز داشت به صحبت های یک مشاور گوش می داد که سعی می کرد به معلم ها برای بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد. بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد. بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد. بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد. تمام مدارس در "تگزاس" برای دستیابی به این امر مهم با هم رقابت می کنند. تمام مدارس در "تگزاس" برای دستیابی به این امر مهم با هم رقابت می کنند. و پاداش و مزایای گوناگونی در صورت شکست دادن سایر مدارس به شما تعلق می گیرد. و پاداش و مزایای گوناگونی در صورت شکست دادن سایر مدارس به شما تعلق می گیرد. و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید. و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید. و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید. دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید. دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید. دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید. سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید. سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید. سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید. تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند. بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند. بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند. خب خانم "دویی" این را شنید و سرش را با ناامیدی تکان داد خب خانم "دویی" این را شنید و سرش را با ناامیدی تکان داد در حالی که معلمان همکارش به همدیگر امید می دادند و سرشان را در تایید تکان می دادند. در حالی که معلمان همکارش به همدیگر امید می دادند و سرشان را در تایید تکان می دادند. انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود. انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود. انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود.
Now Ken and I are not naive, and we understand that you need to have rules. You need to have incentives. People have to make a living. But the problem with relying on rules and incentives is that they demoralize professional activity, and they demoralize professional activity in two senses. First, they demoralize the people who are engaged in the activity. Judge Forer quits, and Ms. Dewey in completely disheartened. And second, they demoralize the activity itself. The very practice is demoralized, and the practitioners are demoralized. It creates people -- when you manipulate incentives to get people to do the right thing -- it creates people who are addicted to incentives. That is to say, it creates people who only do things for incentives.
حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید. حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید. حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید. مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند. مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند. مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند. مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند. مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند. و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند. و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند. و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند. و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند. قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند. قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند. قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند. قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند. خود عمل تضعيف می شود، و افراد متخصص دلسرد می شوند. خود عمل تضعيف می شود، و افراد متخصص دلسرد می شوند. این مردمی را می سازد -- وقتی شما با مشوق ها برای اینکه افراد کار درست را بکنند، بازی می کنید. -- این مردمی را می سازد -- وقتی شما با مشوق ها برای اینکه افراد کار درست را بکنند، بازی می کنید. -- این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند. این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند. این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند. این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند.
Now the striking thing about this is that psychologists have known this for 30 years. Psychologists have known about the negative consequences of incentivizing everything for 30 years. We know that if you reward kids for drawing pictures, they stop caring about the drawing and care only about the reward. If you reward kids for reading books, they stop caring about what's in the books and only care about how long they are. If you reward teachers for kids' test scores, they stop caring about educating and only care about test preparation. If you were to reward doctors for doing more procedures -- which is the current system -- they would do more. If instead you reward doctors for doing fewer procedures, they will do fewer. What we want, of course, is doctors who do just the right amount of procedures and do the right amount for the right reason -- namely, to serve the welfare of their patients. Psychologists have known this for decades, and it's time for policymakers to start paying attention and listen to psychologists a little bit, instead of economists.
حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند. حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند. حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند. روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند. روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند. روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند. ما می دانیم که اگر به بچه ها بابت کشیدن نقاشی پاداش بدهید، آنها دیگر به نقاشی کشیدن اهمیت نمی دهند ما می دانیم که اگر به بچه ها بابت کشیدن نقاشی پاداش بدهید، آنها دیگر به نقاشی کشیدن اهمیت نمی دهند و فقط به پاداش اهمیت می دهند. اگر به بچه ها بابت کتاب خوانی پاداش بدهید، آنها دیگر به آنچه در درون کتاب است، اهمیت نمی دهند اگر به بچه ها بابت کتاب خوانی پاداش بدهید، آنها دیگر به آنچه در درون کتاب است، اهمیت نمی دهند و فقط به میزان طولانی بودن آنها اهمیت می دهند. اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند. اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند. اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند. اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند. اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند. اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند. اگر برعکس به دکتر ها بابت پرونده های کمتر، پاداش بدهید آنان کمتر انجام می دهند. اگر برعکس به دکتر ها بابت پرونده های کمتر، پاداش بدهید آنان کمتر انجام می دهند. آنچه ما می خواهیم، البته، دکترهایی هستند که به تعداد مناسب پرونده تحت نظر داشته باشند. آنچه ما می خواهیم، البته، دکترهایی هستند که به تعداد مناسب پرونده تحت نظر داشته باشند. و این تعداد مناسب را به خاطر دلیل درست انجام دهند.-- یعنی، رفاه حال بیمارانشان را تامین کنند. و این تعداد مناسب را به خاطر دلیل درست انجام دهند.-- یعنی، رفاه حال بیمارانشان را تامین کنند. روانشناس ها چندین دهه است که این را می دانند و وقت این رسیده که سیاستگذاران روانشناس ها چندین دهه است که این را می دانند و وقت این رسیده که سیاستگذاران کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست. کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست. کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست.
And it doesn't have to be this way. We think, Ken and I, that there are real sources of hope. We identify one set of people in all of these practices who we call canny outlaws. These are people who, being forced to operate in a system that demands rule-following and creates incentives, find away around the rules, find a way to subvert the rules. So there are teachers who have these scripts to follow, and they know that if they follow these scripts, the kids will learn nothing. And so what they do is they follow the scripts, but they follow the scripts at double-time and squirrel away little bits of extra time during which they teach in the way that they actually know is effective. So these are little ordinary, everyday heroes, and they're incredibly admirable, but there's no way that they can sustain this kind of activity in the face of a system that either roots them out or grinds them down.
کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست. ما فکر می کنیم، من و " کن"، که دلایل واقعی برای امید وجود دارد. ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم. ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم. ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم. آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد، آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد، آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد، و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند. و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند. و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند. معلمانی که باید طبق متن هایی تدریس کنند و می دانند که اگر این متن ها را تدریس کنند،بچه ها یاد نخواهند گرفت. معلمانی که باید طبق متن هایی تدریس کنند و می دانند که اگر این متن ها را تدریس کنند،بچه ها یاد نخواهند گرفت. پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند، و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند، و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند، و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند، سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند،
So canny outlaws are better than nothing, but it's hard to imagine any canny outlaw sustaining that for an indefinite period of time. More hopeful are people we call system-changers. These are people who are looking not to dodge the system's rules and regulations, but to transform the system, and we talk about several. One in particular is a judge named Robert Russell. And one day he was faced with the case of Gary Pettengill. Pettengill was a 23-year-old vet who had planned to make the army a career, but then he got a severe back injury in Iraq, and that forced him to take a medical discharge. He was married, he had a third kid on the way, he suffered from PTSD, in addition to the bad back, and recurrent nightmares, and he had started using marijuana to ease some of the symptoms. He was only able to get part-time work because of his back, and so he was unable to earn enough to put food on the table and take care of his family. So he started selling marijuana. He was busted in a drug sweep. His family was kicked out of their apartment, and the welfare system was threatening to take away his kids.
سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند، اما تصورش سخت است که هر یاغی هوشمندی برای مدت زمان نامعلومی این کار را ادامه دهد. اما تصورش سخت است که هر یاغی هوشمندی برای مدت زمان نامعلومی این کار را ادامه دهد. امیدوارکننده تر افرادی هستند که ما " تغییردهندۀ سیستم" می نامیم. امیدوارکننده تر افرادی هستند که ما " تغییردهندۀ سیستم" می نامیم. افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند. افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند. افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند. و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است. و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است. و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است. و یک روز او با پروندۀ " گری پتنگیل" روبرو بود. و یک روز او با پروندۀ " گری پتنگیل" روبرو بود. " پتنگیل" یک عضو سابق ارتش 23 ساله بود که قبلا برنامه داشت تمام زندگی شغلی اش ارتشی باشد، " پتنگیل" یک عضو سابق ارتش 23 ساله بود که قبلا برنامه داشت تمام زندگی شغلی اش ارتشی باشد، ولی بعد او در "عراق" از ناحیۀ کمر به شدت آسیب دید، و این مجبورش کرد تا معافیت پزشکی بگیرد. ولی بعد او در "عراق" از ناحیۀ کمر به شدت آسیب دید، و این مجبورش کرد تا معافیت پزشکی بگیرد. او ازدواج کرده بود و بچۀ سوم اش در راه بود. او علاوه بر ناراحتی کمر از "پی تی اس دی" (اختلال استرس پس از ضربه عاطفی) و کابوس های مکرر هم رنج می برد. او علاوه بر ناراحتی کمر از "پی تی اس دی" (اختلال استرس پس از ضربه عاطفی) و کابوس های مکرر هم رنج می برد. و شروع به مصرف "ماریجوانا" کرده بود. برای تسکین بعضی از نشانۀهای بیماری. و شروع به مصرف "ماریجوانا" کرده بود. برای تسکین بعضی از نشانۀهای بیماری. او به خاطر کمرش تنها قادر به کارِ پاره وقت بود، و بنابراین قادر نبود به اندازۀ کافی پول در بیاورد تا غذا سر میز بگذارد و از خانواده اش نگهداری کند. و بنابراین قادر نبود به اندازۀ کافی پول در بیاورد تا غذا سر میز بگذارد و از خانواده اش نگهداری کند. پس شروع به فروش ماریجوانا کرده بود. او در یک عملیات پاکسازی مواد، دستگیر شده بود. پس شروع به فروش ماریجوانا کرده بود. او در یک عملیات پاکسازی مواد، دستگیر شده بود. خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد. خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد. خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد.
Under normal sentencing procedures, Judge Russell would have had little choice but to sentence Pettengill to serious jail-time as a drug felon. But Judge Russell did have an alternative. And that's because he was in a special court. He was in a court called the Veterans' Court. In the Veterans' Court -- this was the first of its kind in the United States. Judge Russell created the Veterans' Court. It was a court only for veterans who had broken the law. And he had created it exactly because mandatory sentencing laws were taking the judgment out of judging. No one wanted non-violent offenders -- and especially non-violent offenders who were veterans to boot -- to be thrown into prison. They wanted to do something about what we all know, namely the revolving door of the criminal justice system. And what the Veterans' Court did, was it treated each criminal as an individual, tried to get inside their problems, tried to fashion responses to their crimes that helped them to rehabilitate themselves, and didn't forget about them once the judgment was made. Stayed with them, followed up on them, made sure that they were sticking to whatever plan had been jointly developed to get them over the hump.
در روال عادی احکام قضایی قاضی " راسل" چاره ای نداشت در روال عادی احکام قضایی قاضی " راسل" چاره ای نداشت جز اینکه " پتنگیل" را به عنوان یک مواد فروش به حبس طولانی مدت محکوم کند. جز اینکه " پتنگیل" را به عنوان یک مواد فروش به حبس طولانی مدت محکوم کند. ولی قاضی "راسل" گزینۀ دیگری هم داشت به این دلیل که او در دادگاه ویژه بود. ولی قاضی "راسل" گزینۀ دیگری هم داشت به این دلیل که او در دادگاه ویژه بود. او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود. او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود. او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود. و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند. و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند. و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند. و علت اصلی تشکیل آن، این بود که قانون احکام قضایی و علت اصلی تشکیل آن، این بود که.. قانون احکام قضایی داوری را از قضاوت قاضی ها حذف کرده بود. و علت اصلی تشکیل آن، این بود که.. قانون احکام قضایی داوری را از قضاوت قاضی ها حذف کرده بود. هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند. هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند. هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند. آنان می خواستند برای مشکل تکرار جرم در سیستم عدالت کیفری، کاری انجام دهند. آنان می خواستند برای مشکل تکرار جرم در سیستم عدالت کیفری، کاری انجام دهند. و کاری که دادگاه ویژه می کرد این بود که با هر مجرم به عنوان یک فرد خاص برخورد می کرد، و کاری که دادگاه ویژه می کرد این بود که با هر مجرم به عنوان یک فرد خاص برخورد می کرد، سعی می کرد که مشکلات آنان را ببیند و مجازات ها را با جرم آنان متناسب کند سعی می کرد که مشکلات آنان را ببیند و مجازات ها را با جرم آنان متناسب کند به نحوی که به آنان در بازسازی خودشان کمک می کرد، و آنان را بعد از صدور حکم به حال خود رها نمی کرد. به نحوی که به آنان در بازسازی خودشان کمک می کرد، و آنان را بعد از صدور حکم به حال خود رها نمی کرد. با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند. با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند. با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند. تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟
There are now 22 cities that have Veterans' Courts like this. Why has the idea spread? Well, one reason is that Judge Russell has now seen 108 vets in his Veterans' Court as of February of this year, and out of 108, guess how many have gone back through the revolving door of justice into prison. None. None. Anyone would glom onto a criminal justice system that has this kind of a record. So here's is a system-changer, and it seems to be catching.
تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟ تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟ تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟ خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام. و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام. و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام. و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام. و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام. هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود. هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود. هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود. پس یک "تغییردهندۀ سیستم" هست و به نظر می رسد کارش همه گیر باشد.
There's a banker who created a for-profit community bank that encouraged bankers -- I know this is hard to believe -- encouraged bankers who worked there to do well by doing good for their low-income clients. The bank helped finance the rebuilding of what was otherwise a dying community. Though their loan recipients were high-risk by ordinary standards, the default rate was extremely low. The bank was profitable. The bankers stayed with their loan recipients. They didn't make loans and then sell the loans. They serviced the loans. They made sure that their loan recipients were staying up with their payments. Banking hasn't always been the way we read about it now in the newspapers. Even Goldman Sachs once used to serve clients, before it turned into an institution that serves only itself. Banking wasn't always this way, and it doesn't have to be this way.
یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است -- یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است -- یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است -- بانکی هایی را که آنجا کار می کردند تشویق می کرد به کمک کردن به مشتری های کم درآمد. بانکی هایی را که آنجا کار می کردند تشویق می کرد به کمک کردن به مشتری های کم درآمد. این بانک به تامین بودجه برای بازسازی جامعه ای کمک کرد که در غیر این صورت درحال مرگ بود. این بانک به تامین بودجه برای بازسازی جامعه ای کمک کرد که در غیر این صورت درحال مرگ بود. اگر چه بر اساس استانداردها، وام دادن به آن متقاضیان وام، پر خطر بود. اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند. اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند. اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند. آنان مستقیما وام نمی دادند یا وام جای دیگر را نمی فروختند. آنان بهرۀ وام ها را پرداخت می کردند. آنان مستقیما وام نمی دادند یا وام جای دیگر را نمی فروختند. آنان بهرۀ وام ها را پرداخت می کردند. مطمئن می شدند که وام گیرنده ها در پرداخت قسط ها تاخیر نمی کنند. مطمئن می شدند که وام گیرنده ها در پرداخت قسط ها تاخیر نمی کنند. بانکداری همیشه به این صورت که ما الان در روزنامه ها می خوانیم نبوده است. بانکداری همیشه به این صورت که ما الان در روزنامه ها می خوانیم نبوده است. حتی "گلدمن ساکس" ( موسسه بانکداری سرمایه گذاری و اوراق بهادار) زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند. زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند. زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند. بانکداری همیشه به این صورت نبوده، و لزومی هم ندارد که به این صورت باشد. بانکداری همیشه به این صورت نبوده، و لزومی هم ندارد که به این صورت باشد.
So there are examples like this in medicine -- doctors at Harvard who are trying to transform medical education, so that you don't get a kind of ethical erosion and loss of empathy, which characterizes most medical students in the course of their medical training. And the way they do it is to give third-year medical students patients who they follow for an entire year. So the patients are not organ systems, and they're not diseases; they're people, people with lives. And in order to be an effective doctor, you need to treat people who have lives and not just disease. In addition to which there's an enormous amount of back and forth, mentoring of one student by another, of all the students by the doctors, and the result is a generation -- we hope -- of doctors who do have time for the people they treat. We'll see.
همچنین نمونه هایی شبیه این در پزشکی هم وجود دارد -- دکترها در " هاروارد" همچنین نمونه هایی شبیه این در پزشکی هم وجود دارد -- دکترها در " هاروارد" در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند. در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند. در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند. چیزی که در بیشتر دانشجویان پزشکی در طول مدت آموزشی، بارز است. چیزی که در بیشتر دانشجویان پزشکی در طول مدت آموزشی، بارز است. و آنان با اختصاص دادن بیماران برای یک سال کامل به هر دانشجویان سال سوم، به این هدف می رسند. و آنان با اختصاص دادن بیماران برای یک سال کامل به هر دانشجویان سال سوم، به این هدف می رسند. در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند. در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند. در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند. و برای اینکه دکتری کارآمد باشی باید مردمی را مداوا کنی که جان دارند نه صرفاً بیماری. و برای اینکه دکتری کارآمد باشی باید مردمی را مداوا کنی که جان دارند نه صرفاً بیماری. علاوه بر این در راهنمایی یک دانشجو توسط دانشجوی دیگر رفت و برگشت های زیادی وجود دارد علاوه بر این در راهنمایی یک دانشجو توسط دانشجوی دیگر رفت و برگشت های زیادی وجود دارد راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند. راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند. راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند. خواهیم دید.
So there are lots of examples like this that we talk about. Each of them shows that it is possible to build on and nurture character and keep a profession true to its proper mission -- what Aristotle would have called its proper telos. And Ken and I believe that this is what practitioners actually want. People want to be allowed to be virtuous. They want to have permission to do the right thing. They don't want to feel like they need to take a shower to get the moral grime off their bodies everyday when they come home from work.
بنابراین نمونه های بسیاری از این دست برای صحبت وجود دارند. هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد -- هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد -- هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد -- هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد -- چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند. چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند. چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند. مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند. مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند. مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند. آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود نیاز به دوش گرفتن دارند.
Aristotle thought that practical wisdom was the key to happiness, and he was right. There's now a lot of research being done in psychology on what makes people happy, and the two things that jump out in study after study -- I know this will come as a shock to all of you -- the two things that matter most to happiness are love and work. Love: managing successfully relations with the people who are close to you and with the communities of which you are a part. Work: engaging in activities that are meaningful and satisfying. If you have that, good close relations with other people, work that's meaningful and fulfilling, you don't much need anything else.
" ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست. " ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست. " ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست. تحقیقات زیادی در روانشناسی انجام شده در زمینۀ آنچه باعث خوشحالی مردم می شود تحقیقات زیادی در روانشناسی انجام شده در زمینۀ آنچه باعث خوشحالی مردم می شود و دو چیز در تمام تحقیقات به وضوح مشخص است -- می دانم ممکن است باعث تعجب شما شود -- و دو چیز در تمام تحقیقات به وضوح مشخص است -- می دانم ممکن است باعث تعجب شما شود -- دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز ارتباطات با افرادی که از همه به شما نزدیکتر هستند و ارتباطات با جامعه ای که شما جزئی از آن هستید. ارتباطات با افرادی که از همه به شما نزدیکتر هستند و ارتباطات با جامعه ای که شما جزئی از آن هستید. کار: درگیر بودن در فعالیت هایی که ارزشمند و ارضا کننده هستند. کار: درگیر بودن در فعالیت هایی که ارزشمند و ارضا کننده هستند. اگر شما این را دارید، یعنی ارتباط نزدیک و خوب با دیگران کاری که ارزشمند و ارضا کننده است، اگر شما این را دارید، یعنی ارتباط نزدیک و خوب با دیگران کاری که ارزشمند و ارضا کننده است، شما چندان به چیز دیگری نیاز ندارید.
Well, to love well and to work well, you need wisdom. Rules and incentives don't tell you how to be a good friend, how to be a good parent, how to be a good spouse, or how to be a good doctor or a good lawyer or a good teacher. Rules and incentives are no substitutes for wisdom. Indeed, we argue, there is no substitute for wisdom. And so practical wisdom does not require heroic acts of self-sacrifice on the part of practitioners. In giving us the will and the skill to do the right thing -- to do right by others -- practical wisdom also gives us the will and the skill to do right by ourselves.
خب، برای خوب عشق ورزیدن و خوب کار کردن شما نیاز به خِرد دارید. خب، برای خوب عشق ورزیدن و خوب کار کردن شما نیاز به خِرد دارید. قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب، قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب، قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب، یا چطور دکتری خوب یا وکیلی خوب یا معلمی خوب، باشید. یا چطور دکتری خوب یا وکیلی خوب یا معلمی خوب، باشید. قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد. قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد. قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد. قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد. و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد. و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد. و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد. و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد. همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما خواست و توانایی انجام درست کار به ارادۀ خودمان را نیز داده است. خواست و توانایی انجام درست کار به ارادۀ خودمان را نیز داده است.
Thanks.
ممنون.
(Applause)
(تشویق)