My name is Arvind Gupta, and I'm a toymaker. I've been making toys for the last 30 years. The early '70s, I was in college. It was a very revolutionary time. It was a political ferment, so to say -- students out in the streets of Paris, revolting against authority. America was jolted by the anti-Vietnam movement, the Civil Rights movement. In India, we had the Naxalite movement, the [unclear] movement. But you know, when there is a political churning of society, it unleashes a lot of energy. The National Movement of India was testimony to that. Lots of people resigned from well-paid jobs and jumped into the National Movement. Now in the early '70s, one of the great programs in India was to revitalize primary science in village schools.
اسم من آرویند گوپتا است و من یک اسباب بازی ساز هستم. من در طی ۳۰ سال گذشته اسباب بازی ساخته ام. اوایل دهه ی ۷۰، من در دانشگاه بودم. دوران بسیار بنیادینی برای من بود. ما در حال یک دگرگونی سیاسی بودیم -- دانشجو ها در خیابان های پاریس، در حال اعتراض علیه قدرت. آمریکا در حال تکان بود با حرکات مردمی ضد جنگ ویتنام، تحرکات حقوق شهروندی. ما در هند تحرکات Naxalite را شاهد بودم. تحرکات [نا مفهوم] اما می دانید که زمانی که هنگمی که یک تحرک بزرگ سیاسی در جامعه ایی رخ می دهد، انرژی بسیار زیادی آزاد می شود. تحرکات ملی در هند نشانه ایی بر صحت آن مطلب است. بسیاری از مردم از کار هایی که درآمد خوبی داشتند استعفا دادند و به جنبش و تحرکات ملی پیوستند. اینک در اوایل دهه ی ۷۰، یکی از بزرگترین برنامه ها در هند توجه مجدد دادن به تحصیلات ابتدایی در مدارس بود.
There was a person, Anil Sadgopal, did a Ph.D. from Caltech and returned back as a molecular biologist in India's cutting-edge research institute, the TIFR. At 31, he was not able to relate the kind of [unclear] research, which he was doing with the lives of the ordinary people. So he designed and went and started a village science program. Many people were inspired by this. The slogan of the early '70s was "Go to the people. Live with them; love them. Start from what they know. Build on what they have." This was kind of the defining slogan.
یک شخص بود به نام آنیل سدگوپال (Anil Sadgopal) که دکتری از دانشگاه فناوری کالیفرنیا گرفت و به عنوان یک بیولوژیست مولوکولی به هند بازگشت و در موسسه پیشرفته ی TIFR مشغول به کار شد. در ۳۱ سالگی او نمی توانست که تحقیقات مربوط به [نا مفهوم] را مرتبط کند. کاری که در او مشغول به انجام در ارتباط با زندگی های مردم عادی بود. پس او رفت و یک برنامه ی علوم برای روستا ها را طراحی کرد. خیلی از مردم با این کار تحت تاثیر قرار گرفتند. شعار اوایل دهه ی ۷۰ بود: "به سوی مردم بروید با آنها زندگی کنید، عاشق آنها باشید. از همان چه مردم می دانند شروع کنید. بر روی آنچه آنها دارند بسازید" این شعار سازنده بود.
Well I took one year. I joined Telco, made TATA trucks, pretty close to Pune. I worked there for two years, and I realized that I was not born to make trucks. Often one doesn't know what one wants to do, but it's good enough to know what you don't want to do. So I took one year off, and I went to this village science program. And it was a turning point. It was a very small village -- a weekly bazaar where people, just once in a week, they put in all the vats. So I said, "I'm going to spend a year over here." So I just bought one specimen of everything which was sold on the roadside. And one thing which I found was this black rubber.
خب برای من یک سال طول کشید. من به Telco پیوستم که کامیون های TATA می ساخت که نزدیک Pune بود. من دو سال در انجا کار کردم، و من متوجه شدم که برای ساخت کامیون ساخته نشده ام. معمولا انسان نمی داند که چه کار دوست دارد بکند، اما معمولا حداقل خوب است که بدانی چه کاری دوست نداری انجام بدهی. پس من یک سال مرخصی گرفتم و به برنامه ی علوم روستاییان پیوستم. و ان زمانی بسیار حیاتی بود. یک روستای بسیار کوچک -- یک بازار هفتگی جایی که مردم هرچه دارند را فقط هفته ایی یک بار به میان می گذارند. پس من گفتم، "من می خواهم یک سال اینجا بمانم" پس من یک ذره از هرچه در آنجا کنار خیابان فروخته می شد را خریدم. و یک چیزی که من پیدا کردم این پلاستیک سیاه رنگ بود.
This is called a cycle valve tube. When you pump in air in a bicycle, you use a bit of this. And some of these models -- so you take a bit of this cycle valve tube, you can put two matchsticks inside this, and you make a flexible joint. It's a joint of tubes. You start by teaching angles -- an acute angle, a right angle, an obtuse angle, a straight angle. It's like its own little coupling. If you have three of them, and you loop them together, well you make a triangle. With four, you make a square, you make a pentagon, you make a hexagon, you make all these kind of polygons. And they have some wonderful properties. If you look at the hexagon, for instance, it's like an amoeba, which is constantly changing its own profile. You can just pull this out, this becomes a rectangle. You give it a push, this becomes a parallelogram. But this is very shaky. Look at the pentagon, for instance, pull this out -- it becomes a boat shape trapezium. Push it and it becomes house shaped. This becomes an isosceles triangle -- again, very shaky. This square might look very square and prim. Give it a little push -- this becomes a rhombus. It becomes kite-shaped. But give a child a triangle, he can't do a thing to it.
یه این شلنگ والو دوچرخه می گویند. وقتی می خواهید دوچرخه باد کنید از تکه کوچکی از این استفاده می کنید. و برخی از این مدل ها -- پس شما یک تکه از این شلنگ والو دوچرخه را برمیدارید، می توانید دو تکه چوب کبریت در آن بگذارید و یک اتصال قابل تحرک بسازید. این یک اتصال پلاستیکی است، نوعی مفصل -- شروع به آموزش زوایا می کنید. زاویه ی حاده، زاویه ی قائم، زاویه ی منفرجه، زاویه ی قائم. آن شبیه اتصال کوچک مخصوص خودش است. اگر سه تا از آنها را داشته باشید و آنها را به هم حلقه کنید، خب یک مثلث می سازید. با چهار تا، یک مربع می سازید، می توانید پنج ضلعی، شش ضلعی بسازید، تمام این چند ضلعی ها را می توانید بسازید. و آنها ویژگی های خارق العاده ایی دارند. اگر مثلا به شش ضلعی نگاه کنید، مثلا، شبیه آمیب (جانوری تک سلولی) است که مدام در حال تغییر شکل خود است. می توانید این را بیرون بکشید و یک مستطیل می شود. کمی هلش می دهید و یک متوازی الاضلاع می شود. اما این خیلی متزلزل است. مثلا به پنج ضلعی نگاه کنید، این را بیرون بکشید -- به شکل ذوزنقه شبیه قایق در می آید. هلش بدهید و آن به شکل خانه در می آید. این مثلث متساوی الساقین می شود -- مجددا، خیلی متزلزل. این مربع ممکن است خیلی محکم و خشک به نظر برسد. کمی هلش دهید تا لوزی شود. شبیه کایت می شود. اما یک مثلث به یک کودک بدهید، هیچ کاری با آن نمی تواند انجام دهد.
Why use triangles? Because triangles are the only rigid structures. We can't make a bridge with squares because the train would come, it would start doing a jig. Ordinary people know about this because if you go to a village in India, they might not have gone to engineering college, but no one makes a roof placed like this. Because if they put tiles on top, it's just going to crash. They always make a triangular roof. Now this is people science.
چرا از مثلث استفاده شود؟ چرا که مثلث ها تنها شکل های غیر قابل تغییر هستند. ما نمی توانیم با مربع پل بسازیم، چرا که وقتی قطار می آید، آن شروع به تغیر شکل می کند. مردم عادی در باره ی این می دانند، چرا که اگر به یک روستا در هند بروید، ممکن است انها به یک دانشگاه مهندسی نرفته باشند، اما هیچ کس سقفی مانند این را نخواهد ساخت. چرا که اگر آنها کاشی ها را روی هم بگذارند، آن خواهد شکست. آنها همیشه سقف مثلثی می سازند. و این علوم برای مردم است.
And if you were to just poke a hole over here and put a third matchstick, you'll get a T joint. And if I were to poke all the three legs of this in the three vertices of this triangle, I would make a tetrahedron. So you make all these 3D shapes. You make a tetrahedron like this. And once you make these, you make a little house. Put this on top. You can make a joint of four. You can make a joint of six. You just need a ton. Now this was -- you make a joint of six, you make an icosahedron. You can play around with it. This makes an igloo. Now this is in 1978. I was a 24-year-old young engineer. And I thought this was so much better than making trucks. (Applause) If you, as a matter of fact, put four marbles inside, you simulate the molecular structure of methane, CH4. Four atoms of hydrogen, the four points of the tetrahedron, which means the little carbon atom.
و اگر یک سوراخ این جا ایجاد کنید و یک چوب کبریت سوم این جا بگذارید، به یک اتصال T شکل می رسید. و اگر هر سه پای این را وارد راس های این مثلث کنم، یک چهار وجهی می سازم. پس شما تمام این شکل های سه بعدی را می سازید. این طوری ک چهار وجهی می سازید. و وقتی این ها را بسازید، یک خانه ی کوچک می سازید. این را روی آن بگذارید. می توانید یک اتصال چهار تایی بسازید. می توانید اتصالی شش تایی بسازید. فقط به یک تن نیاز دارید. خب برای این -- یک اتصال شش تایی بسازید، یک بیست وجهی می سازید. می توانید با آن بازی کنید. این یک خانه ی اسکیمو می شود. خب این در ۱۹۷۸ است. من یک مهندس جوان ۲۴ ساله بودم. و فکر کردم این خیلی بهتر از ساختن کامیون است. (تشویق حضار) اگر شما، در واقع، چهار تیله داخل بگذارید، شکل مولکولی متان را شبیه سازی کرده اید. CH4 چهار اتم هیدروژن، چهار نقطه ی چهار وجهی، که در واقع همان اتم کوچک کربن خواهد بود.
Well since then, I just thought that I've been really privileged to go to over 2,000 schools in my country -- village schools, government schools, municipal schools, Ivy League schools -- I've been invited by most of them. And every time I go to a school, I see a gleam in the eyes of the children. I see hope. I see happiness in their faces. Children want to make things. Children want to do things.
خب از آن به بعد، من فکر کردم که خیلی افتخار بزرگی است برای من که به بیش از ۲ هزار مدرسه در کشورم بروم -- مدارس روستایی، مدارس دولتی، مدارس شهرداری، مدارس استعداد درخشان -- توسط بیشتر آنها دعوت شده ام. هر وقت به مدرسه ایی می روم، یک نوری در چشمان بچه ها می بینم. من امید میبینم. من شادی را در صورت های آنها می بینم. بچه ها می خواهند چیز ها بسازند. بچه ها می خواهند کار ها را بکنند.
Now this, we make lots and lots of pumps. Now this is a little pump with which you could inflate a balloon. It's a real pump. You could actually pop the balloon. And we have a slogan that the best thing a child can do with a toy is to break it. So all you do is -- it's a very kind of provocative statement -- this old bicycle tube and this old plastic [unclear] This filling cap will go very snugly into an old bicycle tube. And this is how you make a valve. You put a little sticky tape. This is one-way traffic. Well we make lots and lots of pumps. And this is the other one -- that you just take a straw, and you just put a stick inside and you make two half-cuts. Now this is what you do, is you bend both these legs into a triangle, and you just wrap some tape around. And this is the pump. And now, if you have this pump, it's like a great, great sprinkler. It's like a centrifuge. If you spin something, it tends to fly out.
خب حالا، ما تعداد بسیار زیادی تلمبه می سازیم. این یک تلمبه خیلی کوچک است که با آن می توانید یک بادکنک باد کنید. این یک تلمبه ی واقعی است. می توانید حتی با آن بادکنک را بترکانید. و ما یک شعار داریم بهترین کاری که یک کودک با یک اسباب بازی می تواند بکند این است که ان را بشکند. پس تمام کاری که می کنید این است که -- این یک جمله ی تحریک کننده است -- این شلنگ قدیمی دوچرخه و ابن پلاستیک قدیمی [نا مفهوم] این دریچه محکم داخل شلنگ قدیمی دوچرخه قرار می گیرد. و این گونه والو می سازید. یک نوار چسب کوچک قرار می دهید. این یک ترافیک یک طرفه است. خب ما تعداد بسیار زیادی تلمبه می سازیم. و این یکی دیگر است -- که یک تکه نی بر می دارید، یک چوب داخل آن می گذارید، دو نیم تکه از ان جدا می کنید. و این کاری است که می کنید، این دو پا را خم کنید تا یک مثلث داشته باشید، کمی نوار چسب دور آن بزنید. و این تلمبه ی شما است. و حالا اگر این تلمبه را دارید، آن شبیه یک سیستم آبیاری فوق العاده است. شبیه سانتریفیوژ است. اگر چیزی را بچرخانید تمایل دارد که به بیرون پرواز کند.
(Applause)
(تشویق حضار)
Well in terms of -- if you were in Andhra Pradesh, you would make this with the palmyra leaf. Many of our folk toys have great science principles. If you spin-top something, it tends to fly out. If I do it with both hands, you can see this fun Mr. Flying Man. Right. This is a toy which is made from paper. It's amazing. There are four pictures. You see insects, you see frogs, snakes, eagles, butterflies, frogs, snakes, eagles. Here's a paper which you could [unclear] -- designed by a mathematician at Harvard in 1928, Arthur Stone, documented by Martin Gardner in many of his many books. But this is great fun for children. They all study about the food chain. The insects are eaten by the frogs; the frogs are eaten by the snakes; the snakes are eaten by the eagles. And this can be, if you had a whole photocopy paper -- A4 size paper -- you could be in a municipal school, you could be in a government school -- a paper, a scale and a pencil -- no glue, no scissors. In three minutes, you just fold this up. And what you could use it for is just limited by your imagination. If you take a smaller paper, you make a smaller flexagon. With a bigger one, you make a bigger one.
خب به زبان -- اگر شما [نا مفهوم] او ممکن است این را با برگ پالمیرا بسازد. خیلی از اسباب بازی های محلی ما اصول بزرگ علم را در خود دارند. اگر چیزی را بچرخانید تمایل به بیرون جستن پیدا می کند. اگر آن را با دو دست انجام دهم، این مرد پرواز کننده ی خنده دار را می بینید. درست. این اسباب بازی است که با کاغذ ساخته می شود. آن شگفت انگیز است. چهار عکس وجود دارند. حشرات را می بینید، قورباغه ها، مار ها، عقاب ها، پروانه ها قورباغه ها، مار ها، عقاب ها. این یک تکه کاغذی است که می توانید با آن [نا مفهوم] -- طراحی شده توسط یک زیاضی دان در هاروارد در ۱۹۲۸، آرتور استون، ثبت شده توسط مارتین گاردنر در بسیاری از کتاب هایش. اما این سرگرمی خیلی جالبی برای بچه ها است. آنها همه در باره ی زنجیره ی غذایی می خوانند. حشرات توسط قورباغه ها خورده می شوند؛ قورباغه ها توسط مار ها خورده می شوند؛ مار ها توسط عقاب ها خورده می شوند. و این می تواند، اگر یک برگه کامل فوقتوکپ داشته باشید، کاغذ سایز A4 -- می تاونید در یک مدرسه شهرداری باشید، می توانید در مدرسه دولتی باشید -- یک کاغذ، یک ترازو و یک مداد، بدون چسب بدون قیچی. در سه دقیقه، می توانید این را تا کنید این طوری. و چیزهایی که می توانید با آن بسازید فقط توسط قدرت ذهن شما محدود می شوند. اگر یک تکه کاغذ کوچک تر بردارید، یک flexigon کوچک تر می سازید. با یکی بزرگتر، یک بزرگ تر می سازید.
Now this is a pencil with a few slots over here. And you put a little fan here. And this is a hundred-year-old toy. There have been six major research papers on this. There's some grooves over here, you can see. And if I take a reed -- if I rub this, something very amazing happens. Six major research papers on this. As a matter of fact, Feynman, as a child, was very fascinated by this. He wrote a paper on this. And you don't need the three billion-dollar Hadron Collider for doing this. (Laughter) (Applause) This is there for every child, and every child can enjoy this. If you want to put a colored disk, well all these seven colors coalesce. And this is what Newton talked about 400 years back, that white light's made of seven colors, just by spinning this around.
خب این یک مداد است با چند سوراخ این جا ها. یک پنکه ی کوچک این جا می گذارید. و این یک اسباب بازی صد ساله است. شش مقاله مهم تحقیقاتی روی این موضوع نوشته شده است. چند شیار اینجا هست. می بینید. و اگر یک نی بردارم -- اگر این را بمالم، چیز خیلی جالبی اتفاق می افتد. شش مقاله ی مهم تحقیقاتی روی این. در واقع Feynman به عنوان یک بچه خیلی از این خوشش آمده بود. او یک مقاله روی این نوشت. و شما به یک شتاب دهنده ی هسته ایی سه میلیون دلاری هاردن نیاز ندارید تا این را بسازید این برای همه ی بچه ها در دسترس است، و هر بچه ایی می تواند از این لذت ببرد. اگر بخواهید که یک دایره ی رنگی روی آن بگذارید، تمام این هفت رنگ ترکیب می شوند. و این همان چیزیی است که نیوتن 400 سال پیش در باره ی آن صحبت کرد، که نور سفید از هقت رنگ دیگر تشکیل شده است، تنها با چرخاندن این
This is a straw. What we've done, we've just sealed both the ends with tape, nipped the right corner and the bottom left corner, so there's holes in the opposite corners, there's a little hole over here. This is a kind of a blowing straw. I just put this inside this. There's a hole here, and I shut this. And this costs very little money to make -- great fun for children to do.
این نی. کاری که ما انجام داده ایم تنها محکم چسباندن دو سر با نوار است، بریدن گوشه ی راست و چپ، پس سوراخ هایی در گوشه های مقابل هم وجود دارد، یک سوراخ کوچک هم این جا قرار دارد. این نوعی نی برای فوت کردن است. من فقط این را داخل این قرار می دهم. یک سوراخ این جا است، این را می بندم. و این هزینه ی بسیار کمی برای ساخت دارد -- تفریح خوبی برای بچه ها که انجام بدهند.
What we do is make a very simple electric motor. Now this is the simplest motor on Earth. The most expensive thing is the battery inside this. If you have a battery, it costs five cents to make it. This is an old bicycle tube, which gives you a broad rubber band, two safety pins. This is a permanent magnet. Whenever current flows through the coil, this becomes an electromagnet. It's the interaction of both these magnets which makes this motor spin. We made 30,000.
کاری که ما می کنیم یک موتور بسیار ساده ی برقی است. این ساده ترین موتور در جهان است. گران ترین چیز ان باتری است که داخل آن است. اگر باتر داشته باشید کل هرینه ی ساخت ان پنج سنت است. اسن یک شلنگ قدیمی دوچرخه است، که یک نوار پهن پلاستیکی می دهد و دو سوزن برای اطمینان. این یک آهنربای دائمی است. هر وقت جریان از داخل حلقه عبور می کند. این یک آهنربای الکترو مغناطیس می شود. ارتباط این دو آهنربا است که باعث چرخش موتور می شود. ما ۳۰ هزار تا از این ها ساختیم.
Teachers who have been teaching science for donkey years, they just muck up the definition and they spit it out. When teachers make it, children make it. You can see a gleam in their eye. They get a thrill of what science is all about. And this science is not a rich man's game. In a democratic country, science must reach to our most oppressed, to the most marginalized children. This program started with 16 schools and spread to 1,500 government schools. Over 100,000 children learn science this way. And we're just trying to see possibilities.
معلم ها برای سال ها علوم را در سال های نادانی درس می دادند. آنها فقط یک مفهوم را بر می دارند و آن را به بچه ها می گویند. هروقت معلم چیزی را بسازد بچه ها هم می سازند. می توانید برق چشمانشان را در این ببینید. هیجانی که پیدا می کنند در باره ی این که علوم در باره ی چیست. و این علوم یک بازی یک مرد ثروتمند نیست. در یک کشور با دموکراسی، علوم باید به تمام کودکان محروم تمام کودکان به حاشیه رانده شده برسد. این برنامه با ۱۶ مدرسه شروع شد و به ۱۵۰۰ مدرسه ی دولتی گسترش داده شد. بیش از ۱۰۰ هزار دانش آموز علوم را این جوری یاد میگیرند. و ما تنها داریم چیز های ممکن را می بینیم.
Look, this is the tetrapak -- awful materials from the point of view of the environment. There are six layers -- three layers of plastic, aluminum -- which are are sealed together. They are fused together, so you can't separate them. Now you can just make a little network like this and fold them and stick them together and make an icosahedron. So something which is trash, which is choking all the seabirds, you could just recycle this into a very, very joyous -- all the platonic solids can be made with things like this.
ببینید، این یک tetrapak است موادی بسیار بد از نقطه نظر محیط زندگی. شش لایه وجود دارد -- سه لایه از پلاستیک، آلومینیوم -- که به هم چسبیده اند. به هم جوش خورده اند تا نتوانید آنها را از هم جدا کنید. اینک شما می توانید یک شبکه مانند این بسازید و آنها را تا کنید و به هم بچسبانید و یک بیست وجهی بسازید. پس چیزی که آشغال است، این چیزی است که باعث خفگی پرنده های دریایی می شود، شما می توانید آن را به چیز بسیار مفیدی بازیافت کنید. تمامی اجسام افلاطونی را می توان با چیز هایی مانند این ساخت.
This is a little straw, and what you do is you just nip two corners here, and this becomes like a baby crocodile's mouth. You put this in your mouth, and you blow. (Honk) It's children's delight, a teacher's envy, as they say. You're not able to see how the sound is produced, because the thing which is vibrating goes inside my mouth. I'm going to keep this outside, to blow out. I'm going to suck in air. (Honk) So no one actually needs to muck up the production of sound with wire vibrations. The other is that you keep blowing at it, keep making the sound, and you keep cutting it. And something very, very nice happens. (Honk) (Applause) And when you get a very small one -- (Honk) This is what the kids teach you. You can also do this.
این یک نی کوچک است، و کاری که بکنید لازم است این است که دو گوشه ی آن را کوتاه کنید. و این شبیه دهان یک بچه سوسمار می شود. این را در دهان خود بگذارید و فوت کنید. (سوت) این هیجانی بزرگ برای بچه و مایه ی غبطه خوردن معلمان است. شما نمی توانید ببینید که صدا چگونه تولید می شود، چرا که چیزی که تکان می خورد داخل دهان قرار می گیرد. من این را خارج از دهانم قرار می دهم و هوا را به دهانم می مکم. (سوت) پس در واقع هیچ کس نیاز ندارد که نحوه ی تولید صدا را توسط لرزش سیم شبیه سازی کند. چیز دیگر آن است که در آن فوت می کنید. به در اوردن صدا ادامه دهید، و به کوتاه کردن نی ادامه دهید. و یک چیز بسیار بسیار جالب اتفاق می افتد. (سوت) (تشویق حضار) و وقتی به یک تکه ی کوچک می رسید -- (سوت) این چیزی است که بچه ها به شما یاد می دهند. شما هم می توانید این کار را بکنید.
Well before I go any further, this is something worth sharing. This is a touching slate meant for blind children. This is strips of Velcro, this is my drawing slate, and this is my drawing pen, which is basically a film box. It's basically like a fisherman's line, a fishing line. And this is wool over here. If I crank the handle, all the wool goes inside. And what a blind child can do is to just draw this. Wool sticks on Velcro. There are 12 million blind children in our country -- (Applause) who live in a world of darkness. And this has come as a great boon to them. There's a factory out there making our children blind, not able to provide them with food, not able to provide them with vitamin A. But this has come as a great boon for them. There are no patents. Anyone can make it.
خب قبل از این که پیش تر بروم، این چیزی است که ارزش به میان گذاشتن را دارد. این یک تخته سنگ لمسی برای کودکان نابینا است. این خطوط Velcro است و این تخته ی من است، و این مداد نقاشی کشیدن من، که در واقع یک جعبه ی فیلم است. در واقع آن شبیه نخ ماهی گیری است، یک نخ ماهی گیری. و این پشم است اینجا. اگر من دسته را بچرخانم تمام پشم داخل می شود. و کاری که یک کودک نابینا می تواند بکند این است که این را نقاشی کند. پشم به Velcro می چسبد. 12 میلیون کودک نابینا در کشور ما وجود دارد -- (تشویق حضار) که در دنیایی از تاریکی زندگی می کنند. و این به عنوان یک موهبتی بزرگ برای آنها می ماند. یک کارخانه ایی آن بیرون هست که کودکان ما را نابینا می کند، نمی تواند برای آنها غذا تهیه کند، نمی تواند برای آنها ویتامین آ تهیه کند. اما این به عنوان یک کمکی بزرگ ظاهر شده است. هیچ حق مالکیت معنوی وجود ندارد. هر کسی می تواند آن را بسازد.
This is very, very simple. You can see, this is the generator. It's a crank generator. These are two magnets. This is a large pulley made by sandwiching rubber between two old CDs. Small pulley and two strong magnets. And this fiber turns a wire attached to an LED. If I spin this pulley, the small one's going to spin much faster. There will be a spinning magnetic field. Lines, of course, would be cut, the force will be generated. And you can see, this LED is going to glow. So this is a small crank generator.
این خیلی خیلی ساده است. می بینید، این یک ژنراتور است. یک ژنراتور با دسته. این ها دو آهنربا هستند. این یک قرقره بزرگ است که با کش ساندویچ بین دو سی دی ساخته شده است. قرقره کوچک و دو آهنربای قوی. و این فیبر سیمی متصل به یک ال.ایی.دی را می چرخاند. اگر من قرقره ی کوچک را بچرخانم قرقره ی کوچک بسیار سریع تر خواهد چرخید. این یک میدان مغناطیسی چرخان خواهد بود. خطوط قطع شده و نیرو تولید خواهد شد. و خواهید دید که ال.ایی.دی شروع به درخشش خواهد کرد. پس این یک ژنراتور کوچک دسته دار است.
Well, this is, again, it's just a ring, a steel ring with steel nuts. And what you can do is just, if you give it a twirl, well they just keep going on. And imagine a bunch of kids standing in a circle and just waiting for the steel ring to be passed on. And they'd be absolutely joyous playing with this.
خب، این مجددا، فقط یک حلقه ی استیل با مهذه های استیل است. و کاری که می توان با آن کرد اگر آن را بچرخانید، آنها به چرخیدن ادامه خواهند داد. و تصور کنید چند تا بچه که دایره وار ایستاده اند و منتظر حلقه بیاستند تا به آنها برسد. و آنها بسیار از آن بازی لذت خواهند برد.
Well in the end, what we can also do: we use a lot of old newspapers to make caps. This is worthy of Sachin Tendulkar. It's a great cricket cap. (Laughter) (Applause) When first you see Nehru and Gandhi, this is the Nehru cap -- just half a newspaper. We make lots of toys with newspapers, and this is one of them. And this is -- you can see -- this is a flapping bird. All of our old newspapers, we cut them into little squares. And if you have one of these birds -- children in Japan have been making this bird for many, many years. And you can see, this is a little fantail bird.
و در نهایت کاری که می توانیم بکنیم، ما تعداد بسیار زیادی روزنامه ی قدیمی داریم تا با آنها کلاه بسازیم. این ارزش Sachin Tendulkar را دارد. این یک کلاه ارزان کریکت است. وقتی شما برای اولین بار نهرو و گاندی را میبینید، این کلاه نهرو است -- فقط یک نصفه روزنامه. ما تعداد زیادی اسباب بازی با روزنامه می سازیم، و این یکی از آنها است. و این -- همان طور که می بینید -- یک مرغ ماهی خوار است. و از رونامه هایمان، آنها را به مربع های کوچک تکه تکه می کنیم. و اگر شما یکی از این پرنده ها داشته باشید -- بچه ها در ژاپن سال های زیادی است که از این پرنده ها می سازند. و می بینید که این یک پرنده ی کوچک دم چتری است.
Well in the end, I'll just end with a story. This is called "The Captain's Hat Story." The captain was a captain of a sea-going ship. It goes very slowly. And there were lots of passengers on the ship, and they were getting bored, so the captain invited them on the deck. "Wear all your colorful clothes and sing and dance, and I'll provide you with good food and drinks." And the captain would wear a cap everyday and join in the regalia. The first day, it was a huge umbrella cap, like a captain's cap. That night, when the passengers would be sleeping, he would give it one more fold, and the second day, he would be wearing a fireman's cap -- with a little shoot just like a designer cap, because it protects the spinal cord. And the second night, he would take the same cap and give it another fold. And the third day, it would be a Shikari cap -- just like an adventurer's cap. And the third night, he would give it two more folds -- and this is a very, very famous cap. If you've seen any of our Bollywood films, this is what the policeman wears, it's called a zapalu cap. It's been catapulted to international glory.
و در آخر یک داستان را با شما در میان می گذارم. این داستان "کلاه کاپیتان" است. کاپیتان، کاپیتان یک کشتی دریانوردی بود. آن بسیار آهسته حرکت می کرد. و تعداد بسیار زیادی مسافر روی کشتی بودند، حوصله ی مسافر ها سر رفته بود و کاپیتان آنها را به روی عرشه دعوت کرد. "تمام لباس های رنگی تان را بپوشید، بخوانید و برقصید، و من به شما غذا و نوشیدنی خوب می دهم." و کاپیتان هر روز کلاه سرش می گذاشت و به مراسم پادشاهی می پیوست. در روز اول، آن یک کلاه چتری بزرگ بود، مثل یک کلاه کاپیتان. همان شب، زمانی که مسافران خواب بودند، او به آن یک تا ی دیگر اضافه کرد، در روز دوم، او یک کلاه آتشنشانی به سر داشت -- به یک دنباله ای مانند کلاه طراحان، چون از نخاع محافظت می کند. در شب دوم، او همان کلاه را برداشت و یک تا ی دیگر به آن داد. و روز سوم آن یک کلاه شکاری خواهد بود -- مانند یک کلاه ماجراجویان. در شب سوم، او دو تا ی دیگر به آن داد -- و این یک کلاه خیلی خیلی معروف است، اگر شما یکی از فیلم های بالی وود را دیده باشید، این همان چیزی است که پلیس به سر می گذارد، به ان کلاه زاپالو می گویند. کلاه شهرت جهانی دارد.
And we must not forget that he was the captain of the ship. So that's a ship. And now the end: everyone was enjoying the journey very much. They were singing and dancing. Suddenly there was a storm and huge waves. And all the ship can do is to dance and pitch along with the waves. A huge wave comes and slaps the front and knocks it down. And another one comes and slaps the aft and knocks it down. And there's a third one over here. This swallows the bridge and knocks it down. And the ship sinks, and the captain has lost everything, but for a life jacket.
و نباید فراموش کنیم که او کاپیتان کشتی بود. پس یک کشتی داریم. و اینک در آخر. همه خیلی از سفرشان خوشحال بودند. آواز می خواندند و می رقصیدند. ناگهان طوفانی شد و امواج بزرگی بوجود آمد. و تنها کاری که کشتی می تواند بکند این است که برقصد و در میان امواج غوطه بخورد. یک موج بزرگ می آید و به جلوی کشتی می خورد آن را می کند. یکی دیگر می آید به پشت کشتی می خورد و آن را می کند. و سومی می آید و به این جا می خورد. این به بادبان می خورد و آن را می اندازد. و کشتی غرق می شود، کاپیتان همه چیز را از دست داده است به جز، یک جلیغه ی نجات.
Thank you so much.
خیلی از شما متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)