I was walking in the market one day with my wife, and somebody stuck a cage in my face. And in between those slits were the saddest eyes I've ever seen. There was a very sick orangutan baby, my first encounter. That evening I came back to the market in the dark and I heard "uhh, uhh," and sure enough I found a dying orangutan baby on a garbage heap. Of course, the cage was salvaged. I took up the little baby, massaged her, forced her to drink until she finally started breathing normally.
یک روز داشتم همراه همسرم در بازار قدم میزدم، و یک نفر یک قفس را جلوی صورت من گرفت. و بین اون میله ها غمگین ترین چشم هایی که تا به حال دیده بودم، دیدم. آن جا یک بچه اورانگوتان بیمار بود، اولین برخورد من با این موضوع بود. آن روز عصر، من در تاریکی به بازار برگشتم و این صدا را شنیدم. "اووه، اووه،" و خیلی زود روی توده زباله ها یک بچه اورانگوتان در حال مرگ را پیدا کردم. البته از قفس خبری نبود. من دخترک کوچولو را برداشتم، ماساژش دادم و مجبورش کردم کمی آب بنوشد تا اینکه بالاخره شروع کرد به طبیعی نفس کشیدن.
This is Uce. She's now living in the jungle of Sungai Wain, and this is Matahari, her second son, which, by the way, is also the son of the second orangutan I rescued, Dodoy. That changed my life quite dramatically, and as of today, I have almost 1,000 babies in my two centers.
این اوچا هست. او الان توی جنگل «سونگای واین» زندگی میکند، و این هم ماتاهاری هست، پسر دومش، که از طرف دیگر پسر دومین اورانگوتانی که نجات دادم، دودای، هم هست. این اتفاق زندگی من را به طرز چشمگیری تغییر داد، و من تا امروز تقریباً ۱٫۰۰۰ بچه حیوان را در دو مرکزی که اداره میکنم، سرپناه داده ام.
(Applause)
(تشویق حضار)
No. No. No. Wrong. It's horrible. It's a proof of our failing to save them in the wild. It's not good. This is merely proof of everyone failing to do the right thing. Having more than all the orangutans in all the zoos in the world together, just now like victims for every baby, six have disappeared from the forest.
نه. نه. نه. این غلطه! این وحشتناکه. این به این معنی است که ما در نجات دادن آنها در طبیعت شکست خورده ایم. این خوب نیست. این فقط به این معناست که همه در انجام دادن کار درست، شکست خورده ایم. داشتن اورانگونهایی در یکجا که بیش از همه اورنگوتانهای باغ وحشهای جهان هستند مثل قربانی به ازای هر یک بچه میماند، که شش تا از آنها در جنگل ها ناپدید شده اند.
The deforestation, especially for oil palm, to provide biofuel for Western countries is what's causing these problems. And those are the peat swamp forests on 20 meters of peat, the largest accumulation of organic material in the world. When you open this for growing oil palms you're creating CO2 volcanoes that are emitting so much CO2 that my country is now the third largest emitter of greenhouse gasses in the world, after China and the United States. And we don't have any industry at all -- it's only because of this deforestation.
فرایند نابودسازی جنگلها، مخصوصاً برای نخل روغن، به منظور تامین سوخت زیستی برای کشورهای غربی، چیزی هست که این مشکلات رو به وجود آورده است. آنها جنگل های باتلاقی-زغال (نوعی جنگل مناطق مرطوب و گرمسیری)، روی ۲۰ متر زغال هستند، که بزرگترین منبع مواد آلی درجهان میباشند. وقتی شما اون رو برای نخل روغن های در حال رشد باز میکنید در واقع دارید آتش فشان هایی از دی اکسید کربن رو تولید میکنید که مقدار زیادی دی اکسید کربن تولید میکنند تا حدی که کشور من اکنون به سومین تولید کننده گازهای گلخانه ای در جهان بعد از چین و ایالات متحده تبدیل شده است. و ما اصلاً صنعتی نداریم -- دلیلش فقط نابودسازی جنگلها جنگلی هست.
And these are horrible images. I'm not going to talk too long about it, but there are so many of the family of Uce, which are not so fortunate to live out there in the forest, that still have to go through that process. And I don't know anymore where to put them. So I decided that I had to come up with a solution for her but also a solution that will benefit the people that are trying to exploit those forests, to get their hands on the last timber and that are causing, in that way, the loss of habitat and all those victims.
و این تصاویر وحشتناک هستند. من نمی خواهم صحبتم رو در این مورد طولانی کنم، ولی خیلی ها از خانواده اوچا وجود دارند، که اونقدر خوش شانس نبودند که درجنگلی زندگی کنند، که هنوز وارد این فرایند نشده است. و من بیش از این نمی دونم که اون ها رو کجا بفرستم. بنابراین تصمیم گرفتم راه حلی برای این دخترک پیدا کنم. همچنین راه حلی که به نفع آدم هایی باشد که تلاش میکنند اون جنگل ها رو نابود کنند، تا به آخرین تکه چوب دست پیدا کنند، که در واقع دارد منجر به از دست دادن محل زندگی آنها و همه این قربانیان میشود.
So I created the place Samboja Lestari, and the idea was, if I can do this on the worst possible place that I can think of where there is really nothing left, no one will have an excuse to say, "Yeah, but ..." No. Everyone should be able to follow this.
بنابراین من ناحیه سامبوجا لستاری رو ایجاد کردم، و این ایده، اگر بتوانم اون رو در بدترین مکانی که میتوانم بهش فکر کنم، جایی که واقعاً چیزی باقی نمانده اجرا کنم، هیچ کس بهانه ای ندارد که بخواهد بگوید، "آره، ولی ...". نه. همه باید بتوانند این ایده رو دنبال کنند.
So we're in East Borneo. This is the place where I started. As you can see there's only yellow terrain. There's nothing left -- just a bit of grass there. In 2002 we had about 50 percent of the people jobless there. There was a huge amount of crime. People spent so much of their money on health issues and drinking water. There was no agricultural productivity left. This was the poorest district in the whole province and it was a total extinction of wildlife. This was like a biological desert. When I stood there in the grass, it's hot -- not even the sound of insects -- just this waving grass.
ما در شرق (جزیره) برونئو هستیم. جایی که من کارم رو شروع کردم. و همونطور که میتوانید ببینید، فقط زمین زرد رنگ وجود دارد. اینجا چیزی باقی نمانده -- فقط کمی سبزه وجود دارد. در سال ۲۰۰۲، نیمی از مردم در این منطقه بیکار بودند. میزان جرم و جنایت بسیار بالا بود. مردم بخش زیادی از پولشان را برای مسایل بهداشتی و آب آشامیدنی خرج میکردند. هیچ تولید کشاورزی باقی نمانده بود. این جا فقیرترین منطقه در تمام استان محسوب میشد و حیات وحش به طور کامل از بین رفته بود. این شبیه به یک کویر زیستی بود. وقتی که آن جا در میان سبزه ها ایستادم، هوا به شدت گرم بود -- حتی صدای حشرات هم نمی آمد -- فقط این سبزه های مواج بودند.
Still, four years later we have created jobs for about 3,000 people. The climate has changed. I will show you: no more flooding, no more fires. It's no longer the poorest district, and there is a huge development of biodiversity. We've got over 1,000 species. We have 137 bird species as of today. We have 30 species of reptiles.
اما، چهار سال بعد، ما برای ۳٫۰۰۰ نفر شغل ایجاد کرده بودیم. آب و هوا عوض شده بود. به شما نشان میدهم: نه سیل، نه آتش سوزی. آنجا دیگه فقیر ترین منطقه نبود، و توسعه زیادی هم در تنوع زیستی رخ داده بود. ما آنجا بیش از ۱۰۰- گونه جاندار داریم. تا امروز ۱۳۷گونه پرنده اونجا داریم. ۳۰ گونه خزنده داریم.
So what happened here? We created a huge economic failure in this forest. So basically the whole process of destruction had gone a bit slower than what is happening now with the oil palm. But we saw the same thing. We had slash and burn agriculture; people cannot afford the fertilizer, so they burn the trees and have the minerals available there; the fires become more frequent, and after a while you're stuck with an area of land where there is no fertility left. There are no trees left. Still, in this place, in this grassland where you can see our very first office there on that hill, four years later, there is this one green blop on the Earth's surface ...
پس اینجا چه اتفاقی افتاده بود؟ ما در این جنگل یک شکست بزرگ اقتصادی داشتیم. بنابراین اصولاً، کل فرایند تخریب اندکی کندتر از آنچه که الان داره برای نخل روغن اتفاق میافته، شده بود. ولی ما هنوز همان چیز رو میدیدم. کشاورزی ناکارامد و سوخته داشتیم؛ مردم نمی توانند کود رو تامین کنند، بنابراین درخت ها رو میسوزانند و از کانی های موجود در آنجا استفاده میکنند. آتش سوزی ها متناوب تر شدند، و بعد از مدتی شما درگیر تکه زمینی بودید که دیگر اصلاً بارور نبود. هیچ درختی باقی نمانده است. هنوز در این مکان، در این سبزه زار، جایی که شما میتوانید اولین دفتر ما رو روی اون تپه را ببینید، چهار سال بعد، یک لکه سبز روی سطح زمین وجود دارد.
(Applause)
(تشویق حضار)
And there are all these animals, and all these people happy, and there's this economic value.
و همه این حیوانات وجود دارند، و همه مردم خوشحال هستند، و منطقه ارزش اقتصادی دارد.
So how's this possible? It was quite simple. If you'll look at the steps: we bought the land, we dealt with the fire, and then only, we started doing the reforestation by combining agriculture with forestry. Only then we set up the infrastructure and management and the monetary. But we made sure that in every step of the way the local people were going to be fully involved so that no outside forces would be able to interfere with that. The people would become the defenders of that forest. So we do the "people, profit, planet" principles, but we do it in addition to a sure legal status -- because if the forest belongs to the state, people say, "It belongs to me, it belongs to everyone." And then we apply all these other principles like transparency, professional management, measurable results, scalability, [unclear], etc.
چطور همه این ها امکان دارد؟ در واقع بسیار ساده هست. اگر شما به این مراحل نگاه کنید، ما زمین ها را خریدیم، مشکل آتش سوزی را حل کردیم، و بعد از اون فقط احیای جنگل را شروع کردیم. با ترکیب کشاورزی با جنگلداری. و فقط پس از این بود که ما شالوده، مدیریت و امور مالی را راه اندازی کردیم. البته در تمام مراحل کار، تلاش کردیم که مردم محلی نیز کاملاً در این پروژه مشارکت داده شوند. به این صورت هیچ عامل خارجی نخواهد توانست در این مسیر تداخل ایجاد کند. این مردم هستند که از این جنگل محافظت خواهند کرد. در واقع، اصولی که رعایت کردیم، اینها بودند: "مردم، سود، سیاره". البته این را به دلیل اطمینان دادن به مراجع قانونی هم انجام دادیم -- زیرا اگر جنگل به دولت تعلق داشته باشد، مردم میگویند، "این به من تعلق دارد، پس به همه مردم تعلق دارد." و پس از اون، ما همه اصول دیگر مانند شفافیت، مدیریت حرفه ای، نتایج قابل مشاهده، مقیاس پذیری (امکان تغییر مقیاس فرایند)، تکرار پذیری و غیره را به کار میبندیم.
What we did was we formulated recipes -- how to go from a starting situation where you have nothing to a target situation. You formulate a recipe based upon the factors you can control, whether it be the skills or the fertilizer or the plant choice. And then you look at the outputs and you start measuring what comes out. Now in this recipe you also have the cost. You also know how much labor is needed. If you can drop this recipe on the map on a sandy soil, on a clay soil, on a steep slope, on flat soil, you put those different recipes; if you combine them, out of that comes a business plan, comes a work plan, and you can optimize it for the amount of labor you have available or for the amount of fertilizer you have, and you can do it.
آنچه که ما انجام دادیم این بود که دستورالعمل هایی را تهیه کردیم -- که توضیح میدادند چگونه از شرایطی که چیزی وجود ندارد به موقعیت هدف برسید. شما دستورالعملتان را بر اساس عواملی تهیه میکنید که میتوانید کنترل کنید، آن ها می توانند هر چیزی باشند، مهارت یا کود و یا انتخاب گیاه. بعد از آن به نتایجتان نگاه میکنید و شروع به ارزیابی آن ها میکنید. از طرف دیگر در این دستورالعمل هزینه ها هم مشخص هستند. شما میدانید که چقدر نیروی کار نیاز دارید. اگر بتوانید این دستورالعمل را روی یک نقشه پیاده کنید، خاک شنی، خاک رسی، زمین با شیب تند، زمین مسطح، میتوانید از دستورالعمل های مختلف استفاده کنید؛ البته اگر بتوانید آن ها رو با هم ترکیب کنید. از این کار یک طرح کسب و کار به دست میآید، یک طرح کاری به وجود می آید که میتوانید بر اساس میزان نیروی کاری که در دسترس دارید و یا بر اساس میزان کودی که دراختیار دارید، آن را بهینه سازی کنید و شما میتوانید این کار را انجام بدهید.
This is how it looks like in practice. We have this grass we want to get rid of. It exudes [unclear]-like compounds from the roots. The acacia trees are of a very low value but we need them to restore the micro-climate, to protect the soil and to shake out the grasses. And after eight years they might actually yield some timber -- that is, if you can preserve it in the right way, which we can do with bamboo peels. It's an old temple-building technique from Japan but bamboo is very fire-susceptible. So if we would plant that in the beginning we would have a very high risk of losing everything again. So we plant it later, along the waterways to filter the water, provide the raw products just in time for when the timber becomes available.
در عمل کار به این صورت هست. ما می خواهیم از شر این سبزه ها خلاص بشویم. از ریشه آن ها ترکیباتی مثل (نامفهوم) تراوش می کردند. درختان آکاسیا خیلی ارزان قیمت هستند ولی ما به آن ها برای بازیابی شرایط زیستی، حفاظت از خاک و از بین بردن سبزه ها نیاز داشتیم. بعد از هشت سال واقعاً ممکن هست که آن ها الوار هم تولید کنند -- در صورتی که بتوانید از آن ها به روش درستی مراقبت کنید، که می شود این کار رو با پوست بامبوانجام داد. این یک روش قدیمی ساخت معبد در ژاپن هست ولی بامبو خیلی به آتش حساس هست. بنابراین اگر ما در ابتدا شروع به کاشتن آن بکنیم، ریسک بالایی را در از دست دادن دوباره همه چیز قبول کرده ایم. بنابراین ما اون را بعدها کاشتیم، در کنار مسیرهای آب به منظور فیلتر کردن آب، تامین محصولات خام در زمان مناسب تا زمانی که الوارها قابل استفاده شوند.
So the idea is: how to integrate these flows in space, over time and with the limited means you have. So we plant the trees, we plant these pineapples and beans and ginger in between, to reduce the competition for the trees, the crop fertilizer. Organic material is useful for the agricultural crops, for the people, but also helps the trees. The farmers have free land, the system yields early income, the orangutans get healthy food and we can speed up ecosystem regeneration while even saving some money.
بنابراین ایده این هست: چگونگی ادغام این روش ها با هم با توجه به زمان و ابزار محدودی که داریم. بنابراین ما شروع به کاشت درخت ها کردیم، این آناناس ها را کاشتیم و لوبیا و زنجبیل را هم در بین آن ها، با هدف کاهش رقابت بین درخت ها و استفاده از محصول به عنوان کود. مواد آلی برای محصولات کشاورزی مفید هستند، همچنین برای مردم، اما به درختان هم کمک میکنند. کشاورزان زمین های آزاد دارند، این روش به سرعت به بازدهی میرسد و اورانگوتان ها هم از غذای سالم برخوردار می شوند و ما هم میتوانیم سرعت بازیابی اکوسیستم رو افزایش بدهیم و در طی اون هم کمی پول پس انداز کنیم.
So beautiful. What a theory.
چقدر زیبا. چه تئوری خوبی.
But is it really that easy? Not really, because if you looked at what happened in 1998, the fire started. This is an area of about 50 million hectares. January. February. March. April. May. We lost 5.5 million hectares in just a matter of a few months. This is because we have 10,000 of those underground fires that you also have in Pennsylvania here in the United States. And once the soil gets dried, you're in a dry season -- you get cracks, oxygen goes in, flames come out and the problem starts all over again.
ولی واقعاً این اینقدر آسان هست؟ در واقع نه ! زیرا اگر شما به چیزی که در۱۹۹۸ اتفاق افتاد نگاهی بیاندازید، آتش سوزی رو که آغاز شد میبینید. این یک منطقه به وسعت ۵۰ میلیون هکتار هست. ژانویه فوریه مارس آوریل می ما پنج و نیم میلیون هکتار رو تنها در عرض چند ماه از دست دادیم. به این دلیل که ما در حدود ۱۰٫۰۰۰ تا از آن آتش های زیرزمینی در زمین هایمان داشتیم از اون نوعی که شما میتوانید اینجا در پنسیلوانیا در ایالات متحده ببینید. زمانی که خاک خشک میشود، زمانی که شما در فصل گرما هستید، زمین ترک میخورد، اکسیژن وارد زمین میشود، شعله ها به بیرون می آیند و مشکلات دوباره شروع میشوند.
So how to break that cycle? Fire is the biggest problem. This is what it looked like for three months. For three months, the automatic lights outside did not go off because it was that dark. We lost all the crops. No children gained weight for over a year; they lost 12 IQ points. It was a disaster for orangutans and people. So these fires are really the first things to work on. That was why I put it as a single point up there. And you need the local people for that because these grasslands, once they start burning ... It goes through it like a windstorm and you lose again the last bit of ash and nutrients to the first rainfall -- going to the sea killing off the coral reefs there.
پس چطور باید این چرخه رو متوقف کنیم؟ آتش بزرگترین مشکل هست. این چیزی هست که برای سه ماه به چشم میآید. برای سه ماه چراغ های خودکار خاموش نشدند به این دلیل که همه جا تاریک بود. ما همه محصولمان را از دست دادیم و بچه ها برای یک سال وزن اضافه نکردند. آنها ۱۲نمره هوشی IQ از دست دادند. این یک فاجعه بود هم برای مردم و هم برای اورانگوتان ها. پس این آتش ها چیزهایی هستند که باید فکری به حالشان بشود. به همین دلیل هست که من آن نکته را اونجا قرار دادم. شما به مردم محلی نیاز دارید به این دلیل که اگر این سبزه زارها شروع به آتش گرفتن بکنند، مثل یک طوفان ادامه پیدا میکنند و شما تا آخرین ذره خاکستر و مواد معدنی را با اولین بارش باران از دست میدهید -- آنها به دریا می رسند و صخره های مرجانی را هم نابود میکنند.
So you have to do it with the local people. That is the short-term solution but you also need a long-term solution. So what we did is, we created a ring of sugar palms around the area. These sugar palms turn out to be fire-resistant -- also flood-resistant, by the way -- and they provide a lot of income for local people.
به همین دلیل هست که شما به مردم محلی نیاز دارید. این راه حل کوتاه مدت هست ولی شما به یک راه حل بلند مدت هم نیاز دارید. بنابراین کاری که ما کردیم این بود، ما یک حلقه نخل شکر دور منطقه به وجود آوردیم. این درختان نسبت به آتش مقاوم هستند -- همینطور نسبت به سیل -- و البته درامد خوبی نصیب مردم محلی میکنند.
This is what it looks like: the people have to tap them twice a day -- just a millimeter slice -- and the only thing you harvest is sugar water, carbon dioxide, rain fall and a little bit of sunshine. In principle, you make those trees into biological photovoltaic cells. And you can create so much energy from this -- they produce three times more energy per hectare per year, because you can tap them on a daily basis. You don't need to harvest [unclear] or any other of the crops.
این چیزی هست که در واقعیت به نظر میرسد. مردم باید روزی دوبار آن ها را هرس کنند -- فقط به قطر چند میلیمتر -- و تنها چیزی که برداشت میکنید، آب شکر هست، دی اکسید کربن، باران و اندکی نور خورشید. در اصل شما این درختان را به باطری های زیستی فوتوولتائیک تبدیل میکنید. و همچنین میتوانید مقدارزیادی هم انرژی ازاین طریق تولید کنید -- آن ها به میزان سه برابر بیشتر انرژی به ازای هر هکتار، در هر سال تولید میکنند، به این دلیل که شما میتوانید آن ها را روزانه هرس کنید. نیازی به قطع درخت و یا برداشت محصول نیست.
So this is the combination where we have all this genetic potential in the tropics, which is still unexploited, and doing it in combination with technology. But also your legal side needs to be in very good order. So we bought that land, and here is where we started our project -- in the middle of nowhere. And if you zoom in a bit you can see that all of this area is divided into strips that go over different types of soil, and we were actually monitoring, measuring every single tree in these 2,000 hectares, 5,000 acres. And this forest is quite different.
پس این نتیجه نهایی هست در شرایطی که ما همه پتانسیلهای ژنتیکی درمنطقه گرمسیری که هنوز از بین نرفته است را در اختیارداریم و آن را با تکنولوژی ترکیب میکنیم. البته از طرف دیگر، بعُد حقوقی هم باید در نظر گرفته شود. بنابراین ما زمین ها را خریدیم، و اینجا جایی هست که ما پروژه را شروع کردیم -- در میان ناکجا آباد. اگر با دقت بیشتری به این منطقه نگاه کنید میبینید که این منطقه به قسمت هایی تقسیم شده که شامل جنس های متعددی ار خاک می شوند، و ما در واقع در حال پایش و اندازه گیری هر درخت در این ۲٫۰۰۰ هکتار، ۵٫۰۰۰ اکر بودیم. این جنگل کاملاً متفاوت هست.
What I really did was I just followed nature, and nature doesn't know monocultures, but a natural forest is multilayered. That means that both in the ground and above the ground it can make better use of the available light, it can store more carbon in the system, it can provide more functions. But, it's more complicated. It's not that simple, and you have to work with the people.
کاری که من کردم این بود که طبیعت را دنبال کردم، و طبیعت تک فرهنگی نیست، بلکه یک جنگل طبیعی لایه های متعددی دارد. و این به این معنی هست که در زمین، چه روی آن و چه زیر آن میتواند بهترین استفاده را از نور بکند، می تواند کربن بیشتری در سیستم ذخیره کند، میتواند کاربردهای متنوع تری داشته باشد. اما مساله خیلی پیچیده تر هست. مساله اصلاً ساده نیست و شما باید با مردم سر و کار داشته باشید.
So, just like nature, we also grow fast planting trees and underneath that, we grow the slower growing, primary-grain forest trees of a very high diversity that can optimally use that light. Then, what is just as important: get the right fungi in there that will grow into those leaves, bring back the nutrients to the roots of the trees that have just dropped that leaf within 24 hours. And they become like nutrient pumps. You need the bacteria to fix nitrogen, and without those microorganisms, you won't have any performance at all.
بنابراین درست مانند طبیعت، ما هم به سمت پرورش درختان با رشد سریع رفتیم و در زیر آن ها درختان با سرعت پرورش اندک، درختان جنگلی دانه ای با تنوع بسیار زیاد را پرورش دادیم که میتوانستند به طور کارامدی از نور خورشید استفاده کنند. سپس چیزی که به همان اندازه مهم است: پیدا کردن قارچ مناسب که در کنار برگ ها پرورش پیدا کند و مواد معدنی را برای ریشه های درختانی تامین کنند که آن برگ ها را در طی ۲۴ساعت از دست داده اند. و مانند پمپ های مغذی عمل کنند. به باکتری نیاز دارید که نیتروژن را تامین کند، و بدون این میکروارگانیسم ها، هیچ عملکرد مناسبی نخواهید داشت.
And then we started planting -- only 1,000 trees a day. We could have planted many, many more, but we didn't want to because we wanted to keep the number of jobs stable. We didn't want to lose the people that are going to work in that plantation. And we do a lot of work here. We use indicator plants to look at what soil types, or what vegetables will grow, or what trees will grow here. And we have monitored every single one of those trees from space.
پس از اون ما شروع به کاشت کردیم -- فقط ۱٫۰۰۰ درخت در هر روز. میتوانستیم خیلی خیلی بیشتر بکاریم، ولی نمیخواستیم زیرا می خواستیم تعداد شغل ها را ثابت نگه داریم. نمی خواستیم مردمی را از دست بدیم که قرار بود در مزرعه کار کنند. و ما کار زیادی هم برای انجام دادن داشتیم. ما گیاهان شاخصی داشتیم تا ببینیم چه نوع خاکی و یا چه نوع سبزیجاتی و یا چه نوع درختانی رشد میکنند. همچنین تک تک این درخت ها را از فضا زیر نظر داشتیم.
This is what it looks like in reality; you have this irregular ring around it, with strips of 100 meters wide, with sugar palms that can provide income for 648 families. It's only a small part of the area.
این چیزی هست که در واقعیت به نظر میرسد. یک حلقه غیر معمول دور آن دیده میشود، که ۱۰۰ متر عرض دارد و شامل نخل شکرهایی میشود، که برای ۶۴۸ خانواده درامد زایی میکنند. این فقط قسمت کوچکی از محدوده مورد بحث هست.
The nursery, in here, is quite different. If you look at the number of tree species we have in Europe, for instance, from the Urals up to England, you know how many? 165. In this nursery, we're going to grow 10 times more than the number of species. Can you imagine? You do need to know what you are working with, but it's that diversity which makes it work. That you can go from this zero situation, by planting the vegetables and the trees, or directly, the trees in the lines in that grass there, putting up the buffer zone, producing your compost, and then making sure that at every stage of that up growing forest there are crops that can be used. In the beginning, maybe pineapples and beans and corn; in the second phase, there will be bananas and papayas; later on, there will be chocolate and chilies. And then slowly, the trees start taking over, bringing in produce from the fruits, from the timber, from the fuel wood. And finally, the sugar palm forest takes over and provides the people with permanent income.
گلخانه در این منطقه کاملاً متفاوت است. اگر به تعداد گونه های درختی که در اروپا وجود دارند نگاهی بیاندازیم، برای مثال، از اورال تا انگلستان، میدانید چند تا وجود دارند؟ ۱۶۵ تا. در این گلخانه ما قصد داریم ۱۰ برابر بیشتر از این گونه های گیاهی را پرورش بدهیم. میتوانید تصورش را بکنید؟ لازم هست بدانید که دارید با چه کار میکنید، ولی در واقع این همین تنوع هست که باعث میشود به نتیجه برسیم. اینکه شما میتوانید از این موقعیت صفرشروع کنید، با کاشتن سبزیجات و درختان، و یا به طور مستقیم، درختان به صورت صف در میان این سبزه ها، با در نظر گرفتن محدوده حایل، تولید کود خودتان و اطمینان یافتن از اینکه در هر مرحله ازرشد جنگل محصولات قابل استفاده وجود خواهند داشت. در مرحله اول، شاید آناناس ها و لوبیا ها و ذرت ها، در مرحله دوم، موزها و پاپایا ها (عنبه هندی)؛ و پس از آن شکلات و فلفل. و سپس به آرامی درختان شروع به بیشتر شدن میکنند. که منجر به تولید میوه، الوار و سوخت چوب میشود. و در نهایت، جنگل نخل شکر شروع به رشد کردن میکنند، و برای مردم درامد دائمی به همراه دارد.
On the top left, underneath those green stripes, you see some white dots -- those are actually individual pineapple plants that you can see from space. And in that area we started growing some acacia trees that you just saw before. So this is after one year. And this is after two years. And that's green. If you look from the tower -- this is when we start attacking the grass. We plant in the seedlings mixed with the bananas, the papayas, all the crops for the local people, but the trees are growing up fast in between as well. And three years later, 137 species of birds are living here.
در بالا سمت چپ، زیر آن مناطق سبز رنگ، نقاط سقید رنگی را میبینید -- آن ها در واقع بوته های خاص آناناس هستند که میتوانید آن ها را از فضا هم ببینید. در این منطقه ما شروع به کاشت درختان آکاسیا کردیم که قبلا هم دیده بودید. این چیزی است که پس از یک سال اتفاق میافتد. و بعد از دوسال به این صورت خواهد بود. و اینجا سبز است. اگر از برج نگاه کنید -- اینجا زمانی هست که ما به سبزه ها حمله بردیم. جوانه ها رو کاشتیم همراه با موزها، پاپایاها، و همه محصولات مردم محلی، ولی درختان هم در بین آن ها به سرعت رشد میکنند. و سه سال بعد، ۱۳۷ گونه پرنده در اینجا زندگی میکردند.
(Applause)
(تشویق حضار)
So we lowered air temperature three to five degrees Celsius. Air humidity is up 10 percent. Cloud cover -- I'm going to show it to you -- is up. Rainfall is up. And all these species and income.
ما موفق شدیم هوا رو سه تا پنج درجه سانتی گراد خنک تر کنیم. رطوبت هوا تا ۱۰ درصد افزایش داشت. پوشش ابر در آسمان -- میخواهم نشانتان بدهم -- بالا است. بارش افزایش پیدا کرد. و همینطور گونه ها و درامد.
This ecolodge that I built here, three years before, was an empty, yellow field. This transponder that we operate with the European Space Agency -- it gives us the benefit that every satellite that comes over to calibrate itself is taking a picture. Those pictures we use to analyze how much carbon, how the forest is developing, and we can monitor every tree using satellite images through our cooperation. We can use these data now to provide other regions with recipes and the same technology. We actually have it already with Google Earth. If you would use a little bit of your technology to put tracking devices in trucks, and use Google Earth in combination with that, you could directly tell what palm oil has been sustainably produced, which company is stealing the timber, and you could save so much more carbon than with any measure of saving energy here.
این زیست بوم که من اینجا پدید آوردم، سه سال پیش فقط یک سرزمین خالی و زرد بود. این ترانسپوندر که ما با همکاری آژانس فضایی اروپا راه اندازی کردیم -- عکس هایی را که همه ماهواره هایی که برفراز این منطقه حرکت میکنند، تهیه میکنند؛ برای ما میفرستد. از این عکس ها برای تحلیل میزان کربن و میزان توسعه جنگل استفاده میشود. و ما میتوانیم هر درخت را با استفاده از این تصاویر زیر نظر داشته باشیم. ما اکنون میتوانیم با استفاده از این اطلاعات برای ایجاد دستورالعمل برای مناطق دیگر و همینطور تکنولوژی مشابه استفاده کنیم. در واقع ما الان هم با استفاده از گوگل ارث (Google Earth) این امکان را در اختیار داریم. اگر شما از اندکی تکنولوژی، به کارگیری وسایل رهگیری در وسایل نقلیه، استفاده کنید و آن را با گوگل ارث ترکیب کنید، میتوانید دقیقاً بگویید که کدام نخل روغن دارد به طور پایدار تولید میکند، کدام شرکت دارد الوارها را میدزدد، و میتوانید کربن بیشتری ذخیره کنید، بیشتر از هرمیزان دخیره انرژی دراین منطقه.
So this is the Samboja Lestari area. You measure how the trees grow back, but you can also measure the biodiversity coming back. And biodiversity is an indicator of how much water can be balanced, how many medicines can be kept here. And finally I made it into the rain machine because this forest is now creating its own rain. This nearby city of Balikpapan has a big problem with water; it's 80 percent surrounded by seawater, and we have now a lot of intrusion there. Now we looked at the clouds above this forest; we looked at the reforestation area, the semi-open area and the open area.
در نهایت اینجا منطقه سامبوجا لستاری است. میتوانید ببینید که چطور درختان به اینجا بازگشتند، و همینطور میتوانید ببینید که چه میزان از تنوع زیستی بازیابی شده است. تنوع زیستی معیاری ازاین هست که چه مقدار آب میتواند به میزان تعادل برسد. چه مقدار مواد دارویی میتواند اینجا نگه داری بشود. و در نهایت من اینجا را به یک ماشین بارندگی تبدیل کردم به این دلیل که این منطقه الان دارد باران خودش را تولید میکند. شهر همسایه، بالیکپاپان، مشکل بزرگی با آب دارد؛ اینجا تا ۸۰ درصد با آب شور احاطه شده، و ما اکنون اینجا میزان زیادی تراوش و نفوذ داریم. الان میتوانیم به این ابرهای بالای جنگل نگاه کنیم؛ ما منطقه جنگل کاری شده، منطقه نیمه باز و منطقه باز را دیدیم.
And look at these images. I'll just run them very quickly through. In the tropics, raindrops are not formed from ice crystals, which is the case in the temperate zones, you need the trees with [unclear], chemicals that come out of the leaves of the trees that initiate the raindrops. So you create a cool place where clouds can accumulate, and you have the trees to initiate the rain. And look, there's now 11.2 percent more clouds -- already, after three years. If you look at rainfall, it was already up 20 percent at that time. Let's look at the next year, and you can see that that trend is continuing. Where at first we had a small cap of higher rainfall, that cap is now widening and getting higher. And if we look at the rainfall pattern above Samboja Lestari, it used to be the driest place, but now you see consistently see a peak of rain forming there. So you can actually change the climate. When there are trade winds of course the effect disappears, but afterwards, as soon as the wind stabilizes, you see again that the rainfall peaks come back above this area.
به این تصاویر نگاه کنید. من خیلی سریع ردشان میکنم. در مناطق گرمسیر مرطوب، باران از کریستال های یخی به وجود نمی آید، که به دلیل دمای منطقه است، به درختانی با (نامفهوم است) نیاز دارید، مواد شیمیایی از برگ های این درختان تراوش می شود، که قطرات باران را تشکیل میدهند. شما یک منطقه سرد ایجاد میکنید که در آن ابرها میتوانند تجمع کنند، و درختانی دارید که میتواند آغازگر باران باشند. و ببینید، اینجا افزایش میزان ابر به مقدار ۱۱/۲ درصد را داشتیم -- فقط پس از سه سال. میزان بارش تا ۲۰ درصد افزایش یافته است. بگذارید به سال آینده اش نگاه کنیم. میتوانید ببینید که این روند ادامه پیدا کرده. در ابتدا ما پوشش اندکی از حداکثر بارندگی داشتیم، این پوشش اکنون بیشتر شده و مقدارآن افزایش داشته. اگر به الگوی بارندگی نگاهی بکنیم، بالای سامبوجا لستاری، خشکترین منطقه بود. ولی الان حداکثر میزان بارش در این منطقه را داریم. بنابراین ما واقعاً میتوانیم آب و هوا را عوض کنیم. البته زمانی که باد بوزد، این اثر ناپدید میشود. ولی پس از آن زمانی که بادها متوقف شوند، بارش باران دوباره به منطقه باز خواهد گشت.
So to say it is hopeless is not the right thing to do, because we actually can make that difference if you integrate the various technologies. And it's nice to have the science, but it still depends mostly upon the people, on your education. We have our farmer schools. But the real success of course, is our band -- because if a baby is born, we will play, so everyone's our family and you don't make trouble with your family.
بنابراین نا امید بودن کار درستی نیست. زیرا ما واقعاً میتوانیم تغییر ایجاد کنیم. اگر شما تکنولوژی های مختلف رو به کار ببنید، و البته خیلی عالیست که ما علم رو در اختیار داریم، اما هنوز به شدت به مردم نیاز داریم، به آموزش نیاز داریم. ما مدارس کشاورزی خودمان را داریم. اما موفقیت واقعی گروه موسیقی ماست -- زیرا وقتی یک کودک متولد میشود، ما برای او مینوازیم، بنابراین همه خانواده ما هستند وشما برای خانواده تان مشکل ایجاد نخواهید کرد.
This is how it looks. We have this road going around the area, which brings the people electricity and water from our own area. We have the zone with the sugar palms, and then we have this fence with very thorny palms to keep the orangutans -- that we provide with a place to live in the middle -- and the people apart. And inside, we have this area for reforestation as a gene bank to keep all that material alive, because for the last 12 years not a single seedling of the tropical hardwood trees has grown up because the climatic triggers have disappeared. All the seeds get eaten.
این چیزی هست که به نظر میآید. ما این جاده را داریم که دور منطقه قرار دارد، که برق و آب مردم را از منطقه خودمون تامین میکند. ما منطقه نخل شکر ها رو داریم، و همینطوراین محدوده نخل های خاردار تا اورانگوتان هایی را که درمنطقه میانی زندگی میکنند، در اون جا نگه داریم و مردم را جدا از اون ها. و در داخل، این منطقه رو برای جنگل زایی داریم به عنوان یک بانک ژنتیکی تا همه مواد اولیه را زنده نگه داریم.، زیرا در۱۲ سال گذشته حتی یک عدد از دانه های درختان سخت منطقه رشد نکرده اند، زیرا شرایط مناسب آب و هوایی از بین رفته است. همه دانه ها خورده شدند.
So now we do the monitoring on the inside -- from towers, satellites, ultralights. Each of the families that have sold their land now get a piece of land back. And it has two nice fences of tropical hardwood trees -- you have the shade trees planted in year one, then you underplanted with the sugar palms, and you plant this thorny fence. And after a few years, you can remove some of those shade trees. The people get that acacia timber which we have preserved with the bamboo peel, and they can build a house, they have some fuel wood to cook with. And they can start producing from the trees as many as they like. They have enough income for three families. But whatever you do in that program, it has to be fully supported by the people, meaning that you also have to adjust it to the local, cultural values. There is no simple one recipe for one place.
بنبراین الان نظارت داخلی میکنیم از برج ها، ماهواره ها و هواپیماهای سبک این کار را انجام میدهیم. هر کدام از خانواده هایی که زمین ها یشان را فروخته اند، الان یک قطعه زمین پس می گیرند. که هر کدام دو ردیف از درختان سخت چوب گرمسیری را دارند -- در سال اول درختان سایه دار کاشته شده اند، سپس نخل های شکر کاشته شدند، و سپس این حصارهای خاردار. پس از چند سال میتوانید اون درختان سایه دار را بردارید. مردم الوارهای آکاسیا را دریافت میکنند، که ما با پوسته بامبو پوشش داده ایم، و میتوانند با آن خانه بسازند، و برای آشپزی چوب سوخت داشته باشند. و میتوانند هرچقدر که بخواهند از درختان به دست آورند. آنها میتوانند درامد کافی برای سه خانواده را به دست بیاورند. ولی هر کاری را که میخواهید در این برنامه انجام دهید، باید از سوی مردم حمایت شود. به این معنی که باید آن کار با ارزش های محلی و فرهنگی مطابقت داشته باشد. هیچ دستورالعمل ساده ای برای یک منطقه وجود ندارد.
You also have to make sure that it is very difficult to corrupt -- that it's transparent. Like here, in Samboja Lestari, we divide that ring in groups of 20 families. If one member trespasses the agreement, and does cut down trees, the other 19 members have to decide what's going to happen to him. If the group doesn't take action, the other 33 groups have to decide what is going to happen to the group that doesn't comply with those great deals that we are offering them.
و همینطور باید بدانید که نباید فساد مالی وجود داشته باشد -- همه چیز باید واضح باشد. مانند اینجا، در سامبوجا لستاری، ما اون حلقه را به گروه هایی از ۲۰ خانواده تقسیم کردیم. اگر هر کسی از موافقت ها تخطی کند، و درخت ها را قطع کند، ۱۹ عضو دیگر برای سرنوشت او تصمیم گیری میکنند. اگر گروه هیچ تصمیمی نگیرد، ۳۳ گروه دیگر برای آن گروه تصمیم گیری میکنند. این در توافق با امکانات خوبی که در اختیارشان گذاشته ایم منطبق نیست.
In North Sulawesi it is the cooperative -- they have a democratic culture there, so there you can use the local justice system to protect your system. In summary, if you look at it, in year one the people can sell their land to get income, but they get jobs back in the construction and the reforestation, the working with the orangutans, and they can use the waste wood to make handicraft. They also get free land in between the trees, where they can grow their crops. They can now sell part of those fruits to the orangutan project. They get building material for houses, a contract for selling the sugar, so we can produce huge amounts of ethanol and energy locally. They get all these other benefits: environmentally, money, they get education -- it's a great deal.
در سولاوسی شمالی این به شکل یک تعاونی است -- آن ها آنجا یک فرهنگ دموکراتیک دارند، بنابراین آنجا میتوانید از سیستم قضایی محلی برای حمایت از سیستم خودتان استفاده کنید. به طور خلاصه، در سال اول مردم میتوانند برای داشتن درامد زمین های خودشان را بفروشند، ولی مشاغلشان را در طی مراحل ساخت، جنگل زایی و کار با اورانگوتان ها به دست میآورند. میتوانند از چوب اضافه برای صنایع دستی استفاده کنند. همینطورزمین های خالی بین درختان را به دست میآورند، و میتوانند آنجا محصولات خودشان را رشد دهند. میتوانند قسمتی از میوه های خودشان را به پروژه اورانگوتان ها بفروشند. مصالح لازم برای ساخت منزل را به دست میآورند، همینطور قرار داد برای فروش شکر، بنابراین ما میتوانیم مقادیر زیادی ازاتانول و انرژی را درمحل تولید کنیم. مزیت های دیگری وجود دارد: شرایط زیست محیطی، پول، آموزش -- این واقعاً عالی است.
And everything is based upon that one thing -- make sure that forest remains there. So if we want to help the orangutans -- what I actually set out to do -- we must make sure that the local people are the ones that benefit. Now I think the real key to doing it, to give a simple answer, is integration. I hope -- if you want to know more, you can read more.
و همه اینها فقط بر پایه یک چیز وجود دارد -- مطمئن شوید که جنگل اینجا باقی میماند. بنابراین اگر میخواهیم به اورانگوتان ها کمک کنیم -- کاری که من در واقع میخواستم انجام بدهم -- باید مطمئن شویم که این مردم محلی هستند که باید منفعت دریافت کنند. اکنون من فکر میکنم کلید اصلی انجام این کار، برای دادن یک پاسخ ساده، یکپارچگی است. امیدوارم -- اگر میخواهید بیشتر بدانید، میتوانید بیشتر مطالعه کنید.
(Applause)
(تشویق حضار)