The story I wanted to share with you today is my challenge as an Iranian artist, as an Iranian woman artist, as an Iranian woman artist living in exile. Well, it has its pluses and minuses. On the dark side, politics doesn't seem to escape people like me. Every Iranian artist, in one form or another, is political. Politics have defined our lives. If you're living in Iran, you're facing censorship, harassment, arrest, torture -- at times, execution. If you're living outside like me, you're faced with life in exile -- the pain of the longing and the separation from your loved ones and your family. Therefore, we don't find the moral, emotional, psychological and political space to distance ourselves from the reality of social responsibility.
داستانی که من امروز می خواهم برای شما بازگو کنم داستان مشکلات و چالش زندگی من به عنوان یک هنرمند ایرانی است، به عنوان یک زن هنرمند ایرانی ، به عنوان یک زن هنرمندی که در تبعید زندگی می کند. به عنوان یک زن هنرمندی که در تبعید زندگی می کند. خوب این نوع زندگی ، مزایا و نکات منفی هم در بر دارد. اما مضراتی نیز دارد، سیاست هیچگاه از افرادی چون من جدا نمی شود، هنرمندان ایرانی، در هر رشته هنری که باشند سیاسی هستند. هنرمندان ایرانی، در هر رشته هنری که باشند سیاسی هستند. سیاست زندگی مارا رقم میزند.. اگر شما هنرمندی که در ایران زندگی میکنه باشید، شما با سانسور و آزار و بازداشت و شکنجه و گاهی اعدام روبرو می شوید. شما با سانسور و آزار و بازداشت و شکنجه و گاهی اعدام روبرو می شوید. شما با سانسور و آزار و بازداشت و شکنجه و گاهی اعدام روبرو می شوید. اگر شما خارج از ایران چون من زندگی کرده باشید، شما با زندگی در غربت و تبعید روبرو می شوید با دردی ناشی از فاصله و جدایی از عزیزانتان و خانواده خود. با دردی ناشی از فاصله و جدایی از عزیزانتان و خانواده خود. با دردی ناشی از فاصله و جدایی از عزیزانتان و خانواده خود. لذا ما نمی توانیم که بین اخلاقیات و احساسات و و سیاست هیچ فاصله ای پیدا کنیم تا لذا ما نمی توانیم که بین اخلاقیات و احساسات و و سیاست هیچ فاصله ای پیدا کنیم تا لذا ما نمی توانیم که بین اخلاقیات و احساسات و و سیاست هیچ فاصله ای پیدا کنیم تا بتوانیم بین خودمان و واقعیت های جامعه فاصله ایجاد کنیم. بتوانیم بین خودمان و واقعیت های جامعه فاصله ایجاد کنیم.
Oddly enough, an artist such as myself finds herself also in the position of being the voice, the speaker of my people, even if I have, indeed, no access to my own country. Also, people like myself, we're fighting two battles on different grounds. We're being critical of the West, the perception of the West about our identity -- about the image that is constructed about us, about our women, about our politics, about our religion. We are there to take pride and insist on respect. And at the same time, we're fighting another battle. That is our regime, our government -- our atrocious government, [that] has done every crime in order to stay in power. Our artists are at risk. We are in a position of danger. We pose a threat to the order of the government.
به شکل غیر منتظره ای هنرمندانی مثل من خود را به شکل غیر منتظره ای هنرمندانی مثل من خود را به شکلی در موقعیت یک نماینده و سخنگوی مردم کشور خودش می بیند، به شکلی در موقعیت یک نماینده و سخنگوی مردم کشور خودش می بیند، هر چند که من درواقع به کشور خودم هیچ دسترسی ندارم. هر چند که من درواقع به کشور خودم هیچ دسترسی ندارم. همچنین ، افرادی چون من مشغول جنگیدن در دو صحنه متفاوت هستیم. همچنین ، افرادی چون من مشغول جنگیدن در دو صحنه متفاوت هستیم. ما توسط غرب مورد انتقاد هستیم، نگاه و نگرش غرب درباره هویت ما نگاه و نگرش غرب درباره هویت ما و تصویری که ما را ساخته است درباره زنان ما، درباره سیاست های ما ، درباره دین ما. و تصویری که ما را ساخته است درباره زنان ما، درباره سیاست های ما ، درباره دین ما. و تصویری که ما را ساخته است درباره زنان ما، درباره سیاست های ما ، درباره دین ما. ما در آنجا (غرب) هستیم تا با غرور زندگی کنیم بر حرمت خودمان پایفشاری کنیم. ما در آنجا (غرب) هستیم تا با غرور زندگی کنیم بر حرمت خودمان پایفشاری کنیم. و همزمان ما در صحنه دیگری می جنگیم. و همزمان ما در صحنه دیگری می جنگیم. و آن رژیم حاکم بر ایران است، این حکومت، این حکومت بسیار شریر، این حکومت، این حکومت بسیار شریر، که به هر جنایتی متوسل می شود تا در قدرت باقی بماند. که به هر جنایتی متوسل می شود تا در قدرت باقی بماند. هنرمندان ما در خطر هستند، ما در موقعیتی خطرناک قرار داریم، ما نیز برای حکوت و نظام موجودش یک خطر هستیم. ما نیز برای حکوت و نظام موجودش یک خطر هستیم.
But ironically, this situation has empowered all of us, because we are considered, as artists, central to the cultural, political, social discourse in Iran. We are there to inspire, to provoke, to mobilize, to bring hope to our people. We are the reporters of our people, and are communicators to the outside world. Art is our weapon. Culture is a form of resistance. I envy sometimes the artists of the West for their freedom of expression. For the fact that they can distance themselves from the question of politics. From the fact that they are only serving one audience, mainly the Western culture. But also, I worry about the West, because often in this country, in this Western world that we have, culture risks being a form of entertainment. Our people depend on our artists, and culture is beyond communication.
اما به شکلی عجیب این وضعیت همه ما را قدرتمند تر کرده است اما به شکلی عجیب این وضعیت همه ما را قدرتمند تر کرده است اما به شکلی عجیب این وضعیت همه ما را قدرتمند تر کرده است چرا که ما به عنوان هنرمند در مرکز فرهنگ، سیاست و قید های جامعه ایران هستیم. چرا که ما به عنوان هنرمند در مرکز فرهنگ، سیاست و قید های جامعه ایران هستیم. چرا که ما به عنوان هنرمند در مرکز فرهنگ، سیاست و قید های جامعه ایران هستیم. ما اینجا هستیم تا به الهام بخشی و تحرک بخشی بپردازیم و امید را برای مردم خود به ارمغان بیاوریم. ما اینجا هستیم تا به الهام بخشی و تحرک بخشی بپردازیم و امید را برای مردم خود به ارمغان بیاوریم. ما اینجا هستیم تا به الهام بخشی و تحرک بخشی بپردازیم و امید را برای مردم خود به ارمغان بیاوریم. ما گزارشگران مردم خود و جامعه خود در خارج از کشورهستیم. ما گزارشگران مردم خود و جامعه خود در خارج از کشورهستیم. ما گزارشگران مردم خود و جامعه خود در خارج از کشورهستیم. هنر سلاح ما است. و فرهنگ پایداری ما است. هنر سلاح ما است. و فرهنگ پایداری ما است. من گاهی به هنرمندان غرب حسادت می برم که آزادی بیان دارند من گاهی به هنرمندان غرب حسادت می برم که آزادی بیان دارند برای اینکه آنها می توانند بین خود و سوالات سیاسی فاصله قایل شوند. برای اینکه آنها می توانند بین خود و سوالات سیاسی فاصله قایل شوند. از این حقیقت که آنها در خدمت یک قشر از مخاطبین هستند, اکثرا غربی. از این حقیقت که آنها در خدمت یک قشر از مخاطبین هستند, اکثرا غربی. اما همچنین ، من نگران غرب نیز هستم، چرا که گاهی در این کشور فرهنگ در خطر این قرار می گیرد و به نوعی یک وسیله تفریح میشود. چرا که گاهی در این کشور فرهنگ در خطر این قرار می گیرد و به نوعی یک وسیله تفریح میشود. چرا که گاهی در این کشور فرهنگ در خطر این قرار می گیرد و به نوعی یک وسیله تفریح میشود. مردم ما بر هنرمندان خود تکیه می کنند، و فرهنگ پشت این ارتباط قرار دارد. مردم ما بر هنرمندان خود تکیه می کنند، و فرهنگ پشت این ارتباط قرار دارد.
My journey as an artist started from a very, very personal place. I did not start to make social commentary about my country. The first one that you see in front of you is actually when I first returned to Iran after being separated for a good 12 years. It was after the Islamic Revolution of 1979. While I was absent from Iran, the Islamic Revolution had descended on Iran and had entirely transformed the country from Persian to the Islamic culture. I came mainly to be reunited with my family and to reconnect in a way that I found my place in the society. But instead, I found a country that was totally ideological and that I didn't recognize anymore. More so, I became very interested, as I was facing my own personal dilemmas and questions, I became immersed in the study of the Islamic Revolution -- how, indeed, it had incredibly transformed the lives of Iranian women. I found the subject of Iranian women immensely interesting, in the way the women of Iran, historically, seemed to embody the political transformation. So in a way, by studying a woman, you can read the structure and the ideology of the country.
سفر من به عنوان یک هنرمند از یک محل بسیار بسیار خصوصی شروع شد. من برای یک گزارش اجتماعی سفرم درباره کشورم سفرم را شروع نکردم. من برای یک گزارش اجتماعی سفرم درباره کشورم سفرم را شروع نکردم. من برای یک گزارش اجتماعی سفرم درباره کشورم سفرم را شروع نکردم. این اولین اثر من است که می بیند این در حقیقت اولین باری بود که من به ایران بر می گشتم بعد از اینکه برای دوازده سال از ایران جدا بودم. این بعد از انقلاب اسلامی بود در سال 1979. زمانی که من ایران نبودم، انقلاب اسلامی باعث عقبگرد بزرگی در ایران شد و تمام ابعاد کشور را تماما از ایرانی به اسلامی تغییر داد. تمام ابعاد کشور را تماما از ایرانی به اسلامی تغییر داد. من به ایران بازگشته بودم تا اتحادی دوباره با خانواده ام داشته باشم و به نحوی جایگاه خودم را در جامعه بیابم. با خانواده ام داشته باشم و به نحوی جایگاه خودم را در جامعه بیابم. اما در عوض من کشوری را یافتم که کاملا ایدئولوژیک شده بود و من دیگر نمی توانستم این کشور را به یاد بیاورم. یافتم که کاملا ایدئولوژیک شده بود و من دیگر نمی توانستم این کشور را به یاد بیاورم. کمی که گذشت، من بیشتر علاقه مند شدم چون روبرو شدم با سوالات شخصی خودم و روبرو شدم با سوالات شخصی خودم و من غرق مطالعه و بررسی انقلاب اسلامی شدم و البته که قطعا این انقلاب نحوه زندگی زنان را در ایران تغییر داده بود. این انقلاب نحوه زندگی زنان را در ایران تغییر داده بود. من دریافتم که موضوع زنان ایرانی بسیار جذاب است ، من دریافتم که موضوع زنان ایرانی بسیار جذاب است ، که چگونه زنان ایران ، به صورت تاریخی به نظر می رسد سمبل تحول سیاسی هستند. که چگونه زنان ایران ، به صورت تاریخی به نظر می رسد سمبل تحول سیاسی هستند. لذا همزمان با مطالعه زنان شما می توانید ساختار و ایدولوژی کشور را نیز دریابید. لذا همزمان با مطالعه زنان شما می توانید ساختار و ایدولوژی کشور را نیز دریابید.
So I made a group of work that at once faced my own personal questions in life, and yet it brought my work into a larger discourse -- the subject of martyrdom, the question of those who willingly stand in that intersection of love of God, faith, but violence and crime and cruelty. For me, this became incredibly important. And yet, I had an unusual position toward this. I was an outsider who had come back to Iran to find my place, but I was not in a position to be critical of the government or the ideology of the Islamic Revolution. This changed slowly as I found my voice and I discovered things that I didn't know I would discover. So my art became slightly more critical. My knife became a little sharper. And I fell into a life in exile. I am a nomadic artist. I work in Morocco, in Turkey, in Mexico. I go everywhere to make believe it's Iran.
لذا چند تا کار به وجود آوردم که سوال خود من در زندگی بوده اند، لذا چند تا کار به وجود آوردم که سوال خود من در زندگی بوده اند، و این زمینه کاری مرا به صحنه گسترده تری منتقل کرد که موضوع شهادت است. و این زمینه کاری مرا به صحنه گسترده تری منتقل کرد که موضوع شهادت است. سوال درباره کسانی که مشتاقانه در تقاطعی از عشق به خدا و عقیده خود و همینطور خشونت و جرم و بی رحمی می ایستند. و عقیده خود و همینطور خشونت و جرم و بی رحمی می ایستند. برای من ، این تبدیل به موضوعی بسیار با اهمیت شد. و هنوز من موضعی غیر معمول در قبال آن دارم. من یک خارج نشین بودم که به ایران بازگشته بودم تا جایگاه خود را بیابم، من یک خارج نشین بودم که به ایران بازگشته بودم تا جایگاه خود را بیابم، اما در جایگاهی نبودم که بتوانم به انتقاد از حاکمیت بپردازم یا از ایدولوژی انقلاب اسلامی انتقادی کنم. اما در جایگاهی نبودم که بتوانم به انتقاد از حاکمیت بپردازم یا از ایدولوژی انقلاب اسلامی انتقادی کنم. اما در جایگاهی نبودم که بتوانم به انتقاد از حاکمیت بپردازم یا از ایدولوژی انقلاب اسلامی انتقادی کنم. این به آرامی تغییر یافت ، زمانی که من جایگاهی برای حرف زدن یافتم و چیزهایی فهمیدم که تصور نمی کردم آنها را کشف کنم. که من جایگاهی برای حرف زدن یافتم و چیزهایی فهمیدم که تصور نمی کردم آنها را کشف کنم. که من جایگاهی برای حرف زدن یافتم و چیزهایی فهمیدم که تصور نمی کردم آنها را کشف کنم. لذا هنر من ذره ذره انتقادی تر شد. و چاقوی من ذره ذره تیزتر شد. لذا هنر من ذره ذره انتقادی تر شد. و چاقوی من ذره ذره تیزتر شد. و من به زندگی در تبعید ناچار شدم. من هنرمندی خانه به دوش هستم. و من به زندگی در تبعید ناچار شدم. من هنرمندی خانه به دوش هستم. من در مراکش و ترکیه و مکزیک کار کرده ام. من به هر جایی رفته ام تا باور به ایران را به وجود بیاورم.
Now I am making films. Last year, I finished a film called "Women Without Men." "Women Without Men" returns to history, but another part of our Iranian history. It goes to 1953 when American CIA exercised a coup and removed a democratically elected leader, Dr. Mossadegh. The book is written by an Iranian woman, Shahrnush Parsipur. It's a magical realist novel. This book is banned, and she spent five years in prison. My obsession with this book, and the reason I made this into a film, is because it at once was addressing the question of being a female -- traditionally, historically in Iran -- and the question of four women who are all looking for an idea of change, freedom and democracy -- while the country of Iran, equally, as if another character, also struggled for an idea of freedom and democracy and independence from the foreign interventions.
و اکنون من فیلم می سازم. سال گذشته، من فیلمی را تمام کردم که اسمش زنان بدون مردان بود. سال گذشته، من فیلمی را تمام کردم که اسمش زنان بدون مردان بود. این فیلم به تاریخ باز می گردد به بخش دیگری از تاریخ ایرانیان. این فیلم به تاریخ باز می گردد به بخش دیگری از تاریخ ایرانیان. به سال 1953 زمانی که سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) اقدام به کودتا در ایران کرد و رهبر مردم سالار و منتخب مردم را سرنگون کرد؛ دکتر مصدق. کرد و رهبر مردم سالار و منتخب مردم را سرنگون کرد؛ دکتر مصدق. این کتاب توسط یک زن ایرانی نوشته شده است ؛ شهرنوش پارسی پور، این کتاب توسط یک زن ایرانی نوشته شده است ؛ شهرنوش پارسی پور، این کتاب به سبک رئالیسم جادویی است. این کتاب ممنوع است، این کتاب به سبک رئالیسم جادویی است. این کتاب ممنوع است، و او پنج سال را در زندان گذراند. و اشتیاق من به این کتاب و علت اینکه من این کتاب را به فیلم تبدیل کردم این بود که به مسایل مهمی اشاره می کرد به سوالاتی چون زن بودن در ابعاد سنتی یا تاریخی در ایران به سوالاتی چون زن بودن در ابعاد سنتی یا تاریخی در ایران و سوال از چهار زن که به دنبال ایده تغییر بودند ، و سوال از چهار زن که به دنبال ایده تغییر بودند ، به دنبال دموکراسی و آزادی در زمانی که کشور ایران ، به شکل مشابهی مشغول مبارزه برای رسیدن زمانی که کشور ایران ، به شکل مشابهی مشغول مبارزه برای رسیدن به دموکراسی و آزادی و استقلال از مداخله کشورهای خارجی بود. به دموکراسی و آزادی و استقلال از مداخله کشورهای خارجی بود.
I made this film because I felt it's important for it to speak to the Westerners about our history as a country. That all of you seem to remember Iran after the Islamic Revolution. That Iran was once a secular society, and we had democracy, and this democracy was stolen from us by the American government, by the British government. This film also speaks to the Iranian people in asking them to return to their history and look at themselves before they were so Islamicized -- in the way we looked, in the way we played music, in the way we had intellectual life. And most of all, in the way that we fought for democracy. These are some of the shots actually from my film. These are some of the images of the coup. And we made this film in Casablanca, recreating all the shots.
من این فیلم را ساختم چرا که احساس می کردم مهم است من این فیلم را ساختم چرا که احساس می کردم مهم است که با غربی ها درباره تاریخ کشورمان حرف زده شود. که با غربی ها درباره تاریخ کشورمان حرف زده شود. چرا که همه شما ایران بعد از انقلاب اسلامی را در ذهن دارید. چرا که همه شما ایران بعد از انقلاب اسلامی را در ذهن دارید. درصورتیکه ایران زمانی یک کشور سکولار بود و دموکراسی داشت و درصورتیکه ایران زمانی یک کشور سکولار بود و دموکراسی داشت و این دموکراسی از ما دزدیده شد توسط دولت آمریکا و دولت بریتانیا. این دموکراسی از ما دزدیده شد توسط دولت آمریکا و دولت بریتانیا. این دموکراسی از ما دزدیده شد توسط دولت آمریکا و دولت بریتانیا. و این فیلم همینطور با مردم ایران سخن می گوید که به تاریخ خود برگردند و به خود قبل از اینکه کشور به این شکل اسلامی شود، نظر داشته باشند به شکلی که ما به نظر می آمدیم ، به شکلی که ما موسیقی می نواختیم و به شکلی ما زندگی روشنفکرانه ای داشتیم. و مهمتر از همه به روشی که ما برای دموکراسی جنگیدیم نگاه کنند. و مهمتر از همه به روشی که ما برای دموکراسی جنگیدیم نگاه کنند. این تصاویر در حقیقت صحنه هایی از فیلم من است. و تعدادی از صحنه های کودتا. و ما این فیلم را در کازابلانکا ساختیم و تمام صحنه ها را بازسازی کردیم. و ما این فیلم را در کازابلانکا ساختیم و تمام صحنه ها را بازسازی کردیم.
This film tried to find a balance between telling a political story, but also a feminine story. Being a visual artist, indeed, I am foremost interested to make art -- to make art that transcends politics, religion, the question of feminism, and become an important, timeless, universal work of art. The challenge I have is how to do that. How to tell a political story but an allegorical story. How to move you with your emotions, but also make your mind work. These are some of the images and the characters of the film. Now comes the green movement -- the summer of 2009, as my film is released -- the uprising begins in the streets of Tehran.
این فیلم تلاش می کند که تعادلی بین گفتن داستان سیاسی و یک داستان فمنیستی برقرار کند. این فیلم تلاش می کند که تعادلی بین گفتن داستان سیاسی و یک داستان فمنیستی برقرار کند. این فیلم تلاش می کند که تعادلی بین گفتن داستان سیاسی و یک داستان فمنیستی برقرار کند. در حقیقت هنرمند بصری بودن، البته من بیشتر مایل هستم که هنر, اثر هنری خلق کنم که به ماورای سیاست و مذهب و و مساله فمنیسم برود البته من بیشتر مایل هستم که هنر, اثر هنری خلق کنم که به ماورای سیاست و مذهب و و مساله فمنیسم برود البته من بیشتر مایل هستم که هنر, اثر هنری خلق کنم که به ماورای سیاست و مذهب و و مساله فمنیسم برود البته من بیشتر مایل هستم که هنر, اثر هنری خلق کنم که به ماورای سیاست و مذهب و و مساله فمنیسم برود و به شکل مهم و همیشگی و جهانی در آید. و به شکل مهم و همیشگی و جهانی در آید. چالشی که من داشتم این بود که چگونه یک داستان سیاسی با هدف و با منظور را بیان کنم چگونه شما و احساسات شما را تکان دهم، و همینطور ذهن شما را مجبور به اندیشدین کنم. و این تعدادی تصاویر است از شخصیت های فیلم. و این تعدادی تصاویر است از شخصیت های فیلم. و اکنون به جنبش سبز می رسیم ، در تابستان 2009 زمانی که فیلم من به پرده نمایش رفت جنبش در خیابان های تهران شکل گرفت. در تابستان 2009 زمانی که فیلم من به پرده نمایش رفت جنبش در خیابان های تهران شکل گرفت. در تابستان 2009 زمانی که فیلم من به پرده نمایش رفت جنبش در خیابان های تهران شکل گرفت.
What is unbelievably ironic is the period that we tried to depict in the film, the cry for democracy and social justice, repeats itself now again in Tehran. The green movement significantly inspired the world. It brought a lot of attention to all those Iranians who stand for basic human rights and struggle for democracy. What was most significant for me was, once again, the presence of the women. They're absolutely inspirational for me. If in the Islamic Revolution, the images of the woman portrayed were submissive and didn't have a voice, now we saw a new idea of feminism in the streets of Tehran -- women who were educated, forward thinking, non-traditional, sexually open, fearless and seriously feminist. These women and those young men united Iranians across the world, inside and outside.
که به شکل عجیبی غیرمنتظره بود درست در زمانی که ما مشغول معرفی فیلم بودیم التماس برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در خیابان های تهران فریاد زده شد. التماس برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در خیابان های تهران فریاد زده شد. التماس برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در خیابان های تهران فریاد زده شد. التماس برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در خیابان های تهران فریاد زده شد. و جنبش سبز به شکلی قابل توجه دنیا را متوجه خودش کرد. و تمام توجه ها را معطوف کرد به ایرانیانی که برای حداقل های حقوق بشر قد علم کرده اند و برای دموکراسی می جنگند. حداقل های حقوق بشر قد علم کرده اند و برای دموکراسی می جنگند. چیزی که بیش از همه برای من قابل توجه بود، مجددا درصد زنانی بود که در جنبش حضور داشتند چیزی که بیش از همه برای من قابل توجه بود، مجددا درصد زنانی بود که در جنبش حضور داشتند چیزی که بیش از همه برای من قابل توجه بود، مجددا درصد زنانی بود که در جنبش حضور داشتند و این زنان بشدت مرا تحت تاثیر قرار دادند. اگر در طی انقلاب اسلامی تصویری از زنان ارایه شده بود که اگر در طی انقلاب اسلامی تصویری از زنان ارایه شده بود که همیشه مطیع دستورات هستند و هیچ صدایی ندارند، همیشه مطیع دستورات هستند و هیچ صدایی ندارند، ما اکنون ایده های جدیدی از فمنیسم را می بینیم که در خیابان های تهران حضور دارند ما اکنون ایده های جدیدی از فمنیسم را می بینیم که در خیابان های تهران حضور دارند زنانی که تحصیلات دانشگاهی دارند, به آینده فکر می کنند و سنتی نیستند زنانی که تحصیلات دانشگاهی دارند, به آینده فکر می کنند و سنتی نیستند از نظر جنسیتی آزاد می اندیشند ، نترس هستند وبه شکلی جدی فمنیست هستند. از نظر جنسیتی آزاد می اندیشند ، نترس هستند وبه شکلی جدی فمنیست هستند. این زنان و این مردان جوان ایرانیان را در تمام دنیا یکپارچه کرده اند، از داخل و خارج. این زنان و این مردان جوان ایرانیان را در تمام دنیا یکپارچه کرده اند، از داخل و خارج. این زنان و این مردان جوان ایرانیان را در تمام دنیا یکپارچه کرده اند، از داخل و خارج.
I then discovered why I take so much inspiration from Iranian women. That, under all circumstances, they have pushed the boundary. They have confronted the authority. They have broken every rule in the smallest and the biggest way. And once again, they proved themselves. I stand here to say that Iranian women have found a new voice, and their voice is giving me my voice. And it's a great honor to be an Iranian woman and an Iranian artist, even if I have to operate in the West only for now.
بعد من دریافتم که چرا من اینقدر تحت تاثیر زنان ایران قرار گرفته ام بعد من دریافتم که چرا من اینقدر تحت تاثیر زنان ایران قرار گرفته ام بعد من دریافتم که چرا من اینقدر تحت تاثیر زنان ایران قرار گرفته ام چرا که این زنان تحت هر شرایطی از خطوط قرمز عبور می کنند. چرا که این زنان تحت هر شرایطی از خطوط قرمز عبور می کنند. آنها با حکومت مقابله می کنند. آنها همه قانون ها را می شکنند در همه ابعاد کوچک و بزرگش. آنها همه قانون ها را می شکنند در همه ابعاد کوچک و بزرگش. و دوباره ، آنها ثابت کردند . من اینجا ایستاده ام تا بگویم زنان ایران صدای جدیدی یافته اند و صدای آنها به من این توان سخن گفتن را می دهد. من اینجا ایستاده ام تا بگویم زنان ایران صدای جدیدی یافته اند و صدای آنها به من این توان سخن گفتن را می دهد. من اینجا ایستاده ام تا بگویم زنان ایران صدای جدیدی یافته اند و صدای آنها به من این توان سخن گفتن را می دهد. و این افتخار بزرگی است که یک زن ایرانی و یک هنرمند ایرانی باشی، هر چند که مشغول فعالیت در غرب در حال حاضر هستم. که یک زن ایرانی و یک هنرمند ایرانی باشی، هر چند که مشغول فعالیت در غرب در حال حاضر هستم.
Thank you so much.
بسیار سپاسگذارم
(Applause)
تشویق حضار