So, this is my grandfather, Salman Schocken, who was born into a poor and uneducated family with six children to feed, and when he was 14 years old, he was forced to drop out of school in order to help put bread on the table. He never went back to school. Instead, he went on to build a glittering empire of department stores. Salman was the consummate perfectionist, and every one of his stores was a jewel of Bauhaus architecture. He was also the ultimate self-learner, and like everything else, he did it in grand style. He surrounded himself with an entourage of young, unknown scholars like Martin Buber and Shai Agnon and Franz Kafka, and he paid each one of them a monthly salary so that they could write in peace.
(با این توصیف)، این پدر بزرگ من است. سالمان شوکه، که در خانواده ایی فقیر و بیسواد متولد شد با شش فرزند(درخانواده)برای تامین غذا، و وقتی ۱۴ ساله شد، او مجبور شد برای کمک در تهیه نان روی میز(غذا خوری)، مدرسه را رها کند. و هرگز دوباره به مدرسه برنگشت. در عوض، او امپراطوری پر زرق و برقی را بنا نهاد از فروشگاه های چند شعبه ایی. سالمان به طور کامل کمال گرا بود، و هر یک از فروشگاه هایش یک جواهری بود از معماری باوهاوس او همچنین به طور کامل خود-یادگیر بود، و مانند چیز های دیگر،او آن(خود-آموزی) را نیز در بهترین نحو انجام داد. او احاطه کرد پیرامون خود را با همراهیانی از جوانان،دانشمندان ناشناخته ای چون مارتین بوبر و شال آگون و فرنز کافکا (برندگان نوبل) و برای هر کدام حقوق ثابت ماهانه می داد. بنابر این آن ها درآرامش خاطر توانستند بنویسند
And yet, in the late '30s, Salman saw what's coming. He fled Germany, together with his family, leaving everything else behind. His department stores confiscated, he spent the rest of his life in a relentless pursuit of art and culture. This high school dropout died at the age of 82, a formidable intellectual, cofounder and first CEO of the Hebrew University of Jerusalem, and founder of Schocken Books, an acclaimed imprint that was later acquired by Random House. Such is the power of self-study.
و در آن زمان، در دهه ۳۰ میلادی، سالمان آنچه که در آینده منتظرش بود را دید او از آلمان گریخت ، همراه با خانواده اش و همه چیز را پشت سرش گذاشت فروشگاه هایش را مصادره کردند، او باقی عمرش را در تعقیب با اشتیاق زیاد هنر و فرهنگ گذراند. و این ترک کننده تحصیل دبیرستان در سن ۸۲ سالگی مرد فکری نیرومندی و بنیانگذار و اولین مدیرعامل دانشگاه عبری اورشلیم و بنبانگذار کتاب های س "یک اثر مورد تحسین" که بعدها بعد ها این عنوان را بدست آورد توسط رندم هاوس (یکی از بزرگترین ناشران کتاب) مثالی است ازقدرت خود-ـآموزی.
And these are my parents. They too did not enjoy the privilege of college education. They were too busy building a family and a country. And yet, just like Salman, they were lifelong, tenacious self-learners, and our home was stacked with thousands of books, records and artwork. I remember quite vividly my father telling me that when everyone in the neighborhood will have a TV set, then we'll buy a normal F.M. radio. (Laughter)
و اینها والدین من بودند. آن ها هم از امتیاز تحصیلات دانشگاهی برخوردار نشدند. آنها بسیار مشغول ساختن خانواده و کشور بودند. و هنوز هم، همانند سالمان، آنها برای تمام عمر خود-یادگیران سرسختی بودند، و خانه ی ما انبار شد با هزاران کتاب ،یادداشت و آثار هنری. من به یاد دارم پدرم به وضوح به من میگفت "زمانی که همه همسایه هایمان تلویزیون خریدند, سپس ما یک گیرنده معمولی رادیو اف.ام خواهیم خرید." (خنده حضار)
And that's me, I was going to say holding my first abacus, but actually holding what my father would consider an ample substitute to an iPad. (Laughter) So one thing that I took from home is this notion that educators don't necessarily have to teach. Instead, they can provide an environment and resources that tease out your natural ability to learn on your own. Self-study, self-exploration, self-empowerment: these are the virtues of a great education.
و این من هستم، قرار بود اولین چرتکه خودم را داشته باشم، که در واقع چیزی بود که پدرم در نظر گرفته بود به جای یک جایگزین کافی برای یک آیپد (خنده) بنابراین یک چیزی که من از خانه گرفتم این نکته است: معلمان لازم نیست لزوما آموزش دهند. بجای آن، انها میتوانند محیط و منابع را فراهم کنند تا توانایی طبیعی شما برای یادگرفتن توسط خودتان را آزاد کنند. خود-آموزی، خود-اکتشافی، خود-توانمندسازی آنها خواص یک آموزش عالی هستند.
So I'd like to share with you a story about a self-study, self-empowering computer science course that I built, together with my brilliant colleague Noam Nisan. As you can see from the pictures, both Noam and I had an early fascination with first principles, and over the years, as our knowledge of science and technology became more sophisticated, this early awe with the basics has only intensified. So it's not surprising that, about 12 years ago, when Noam and I were already computer science professors, we were equally frustrated by the same phenomenon. As computers became increasingly more complex, our students were losing the forest for the trees, and indeed, it is impossible to connect with the soul of the machine if you interact with a black box P.C. or a Mac which is shrouded by numerous layers of closed, proprietary software. So Noam and I had this insight that if we want our students to understand how computers work, and understand it in the marrow of their bones, then perhaps the best way to go about it is to have them build a complete, working, general-purpose, useful computer, hardware and software, from the ground up, from first principles.
بنابراین من قصد دارم به میان بگذارم با شما داستانی در مورد خود-آموزی خود-توانمند سازی دوره علوم کامپیوتر که من ان را ساخته ام، با همراهی همکار باستعدادم نوام نیسان. همانگونه که در تصویر میبینید، من و نوآم هردو به اصول اولیه، جذب اولیه داشتیم و با گذر سالیان، شناخت ما از علم و تکنولوژی، سطح بالاتر(پیچیده تر) شد، این هیجان اولیه با اصول ابتدایی فقط شدت بخشید(به یادگیری) بنابراین تعجب آور نیست که، حدود ۱۲ سال پیش، وقتی نوآم و من پروفسور علوم کامپیوتر بودیم، ما توسط همین پدیده نامید شدیم. از انجا که کامپیوتر بطور فزاینده ایی پیچیده تر میشد، دانش آموزان ما، جنگل را برای یک درخت از دست می دادند. (اصطلاح: جلب شدن در چیز کوچک، از چیزهای بزرگ گمراه شدن) و درواقع، ارتباط برقرار کردن ناممکن است با روح یک ماشین اگر شما در تعامل باشید با یک کامپیوتر رومیزی یا یک مک (کامپیوتر) که پوشیده شده با لایه های متعددی بسته شده از نرم افزارهای اختصاصی بنابراین نوآم و من این بینش را داشتیم که اگر ما بخواهیم دانش آموزانمان بفهمند چگونه کامپیوتر کار میکند، و (این مفاهیم) را با مغز و استخوان خود بفهمند، بنابرین شاید بهترین راه برای رسیدن به این است که از آنان بخواهیم، یک کامپیوتر بسازند،(که) کارکند، همه منظوره باشد، کامپیوتر قابل استفاده باشد، سخت افزار و نرم افزاری از همان ابتدا، از اصول اولیه ساخته شده باشد.
Now, we had to start somewhere, and so Noam and I decided to base our cathedral, so to speak, on the simplest possible building block, which is something called NAND. It is nothing more than a trivial logic gate with four input-output states. So we now start this journey by telling our students that God gave us NAND — (Laughter) — and told us to build a computer, and when we asked how, God said, "One step at a time." And then, following this advice, we start with this lowly, humble NAND gate, and we walk our students through an elaborate sequence of projects in which they gradually build a chip set, a hardware platform, an assembler, a virtual machine, a basic operating system and a compiler for a simple, Java-like language that we call "JACK." The students celebrate the end of this tour de force by using JACK to write all sorts of cool games like Pong, Snake and Tetris. You can imagine the tremendous joy of playing with a Tetris game that you wrote in JACK and then compiled into machine language in a compiler that you wrote also, and then seeing the result running on a machine that you built starting with nothing more than a few thousand NAND gates. It's a tremendous personal triumph of going from first principles all the way to a fantastically complex and useful system.
حالا، ما میخواهیم از جایی شروع کنیم، بنابراین من و نوآم تصمیم گرفتیم،( قسمت اصلی ایده) خود را بنیان بگذاریم، بنابراین برای گفتن در ساده ترین قطعه ممکن پذیر، که چیزی است به نام NAND. این چیزی بیش از یک گیت منطقی بدیهی نیست با چهار وضعیت(جدول صحت) ورودی-خروجی. بنابراین ما سفرمان را با گفتن این (جمله) به دانش آموزانمان آغاز کردیم. "خدا به ما (گیت) NAND را داد" (خنده حضار) و به ما گفت کامپیوتر بسازید، و وقتی ما پرسیدیم چطوری؟ خدا گفت : "قدم به قدم به مرور زمان" و با پیروی این توصیه، ما شروع کردیم با این گیت NAND دوست داشتنی و فروتن و ما همراه دانش آموزانمان از میان دنباله ایی استادانه درست شده از پروژه هایی که رفته رفته باعث ساخت یک چیپ ست (تراشه) یک سکوی سخت افزاری، یک اسمبلر، یک ماشین مجازی، یک سیستم عامل ساده، و یک همگردان (کامپایلر) برای یک زبان برنامه نویسی ساده شبیه(زبان) جاوا که ما آن را "جک" نامیدیم. دانش آموزان در پایان این دوره آموزشی جشن میگرفتند بوسیله جک برای نوشتن تمامی انواع بازی های جالب مثل ، پینگ-پنگ، بازی ما، پازل جورچین Tetris شما میتوانید تصور کنید شادی فوق العاده ایی از بازی کردن با بازی Tetris که شما آنرا با زبان جک نوشته اید و سپس انرا به زبان ماشین (صفر و یک) به وسیله کامپایلر تبدیل میکنید که شما آن را نوشته اید، و سپس نتیجه را می بینید که در ماشینی که شما آن را ساختید، اجرا می شود که ازهیچ چیزی بجز هزاران گیت NAND تشکیل نشده است. این یک دستاورد فوق العاده شخصی در حرکت از اصول اولیه تا به یک سیستم فوق العاده پیچیده و مفید می باشد.
Noam and I worked five years to facilitate this ascent and to create the tools and infrastructure that will enable students to build it in one semester. And this is the great team that helped us make it happen. The trick was to decompose the computer's construction into numerous stand-alone modules, each of which could be individually specified, built and unit-tested in isolation from the rest of the project. And from day one, Noam and I decided to put all these building blocks freely available in open source on the Web. So chip specifications, APIs, project descriptions, software tools, hardware simulators, CPU emulators, stacks of hundreds of slides, lectures -- we laid out everything on the Web and invited the world to come over, take whatever they need, and do whatever they want with it.
نوآم و من ۵ سال کار کردیم برای آسان کردن این صعود و برای ساخت ابزارها و زیرساخت که دانش اموزان را در ساخت آن در یک نیمسال توانا خواهد کرد. و این یک تیم عالی است که به ما در این رویداد کمک کردند. این روش، ساختمان کامپیوتر را تجزیه کرد به چندین قسمت های مستقل(ماژول) یکجا هر کدام از این ها میتوانستند به صورت مستقل هویت پیدا کنند، ساختن و یکی-تست کردن آنها بصورت تنها از باقی پروژه (امکان پذیر بود) و از یک روزی من و نوآم تصمیم گرفتیم که بگذاریم تمامی این بلوک های ساخت شده را در دسترس، بصورت رایگان و متن باز در وبسایت بنابراین ، مشخصات تراشه ها، برنامه ها، توضیحات پروژه ها، ابزار های نرم افزاری، شبیه ساز های سخت افزاری، شبیه ساز پردازنده مرکزی، پشته ایی از صدها اسلاید و سخنرانی ما همه چیز را در وبسایت پخش کردیم و تمام دنیا را دعوت میکنیم به آمدن برداشتن هرچیزی که آنها نیازمندند، و هر چیزی که با آن میخواهد انجام دهند.
And then something fascinating happened. The world came. And in short order, thousands of people were building our machine. And NAND2Tetris became one of the first massive, open, online courses, although seven years ago we had no idea that what we were doing is called MOOCs. We just observed how self-organized courses were kind of spontaneously spawning out of our materials. For example, Pramode C.E., an engineer from Kerala, India, has organized groups of self-learners who build our computer under his good guidance. And Parag Shah, another engineer, from Mumbai, has unbundled our projects into smaller, more manageable bites that he now serves in his pioneering do-it-yourself computer science program.
و بعد یک چیز شگفت انگیزی اتفاق افتاد. دنیا آمد. در مدت کوتاهی، هزاران نفر از مردم، ماشین ما را می ساختند. و NAND2Tetris تبدیل شد به اولین در عظیم و متن باز در دوره های آنلاین با اینکه ما 7 سال قبل هیچ ایده ایی نداشتیم از کاری که ما انجام دادیم MOOCs نامیده میشود. (Massice Open Online Courses) ما فقط مشاهده کردیم که چگونه دوره های خود-سازمان یافته که تکثیری خودبخودی بودند از منابع(آموزشی) ما. برای مثال: پارمد سی ای ، یک مهندسی از ایالت کرالا در هند، گروهی از خود-یادگیران را سازمان داده است کسانی که کامپیوتر های مارا تحت راهنمایی های خوب میسازند. و پاراگ شاه، مهندسان دیگری، از بمبئ، پروژه های مارا به صورت کوچکتر تکه تکه کردند، بسته های بسیار قابل مدیریت که او حالا ارائه میدهد در برنامه آموزشی پیشگام اش بنام : خودت-آنرا-انجام بده.
The people who are attracted to these courses typically have a hacker mentality. They want to figure out how things work, and they want to do it in groups, like this hackers club in Washington, D.C., that uses our materials to offer community courses. And because these materials are widely available and open-source, different people take them to very different and unpredictable directions. For example, Yu Fangmin, from Guangzhou, has used FPGA technology to build our computer and show others how to do the same using a video clip, and Ben Craddock developed a very nice computer game that unfolds inside our CPU architecture, which is quite a complex 3D maze that Ben developed using the Minecraft 3D simulator engine. The Minecraft community went bananas over this project, and Ben became an instant media celebrity.
مردمی که به این بسته های آموزشی جلب می شوند معمولا ذهنیت هکری دارند. آنها میخواهند مشخص کنند که چگونه اشیا کار میکنند، و میخواهند ان را در گروه ها انجام دهند، مثل این انجمن هکر ها در واشینگتن دی سی که از منابع ما برای ارائه دوره های عموم استفاده کردند. و بخاطر اینکه این منابع بصورت گسترده در دسترس و متن باز هستند، افراد مختلفی انهارا می گیرند برای اهداف بسیار مختلف و غیر قابل پیشبینی برای مثال، یو فانگمین، از دانشگاه گونچو (چین) از تکنولوژِی FPGA استفاده کرده است برای ساختن کامپیوتر ما و نشان دادن به دیگران که چگونه همان کاررا انجام میدهد با استفاده از یک کلیپ؛ و بن کراددوک توسعه داد یک بازی کامپیوتری بسیارعالی، که پیاده کرده است آنرا در داخل معماری پردازنده ما، که کاملا بازی ماز سه بعدی پیچیده ای هست که بن آن را توسعه داد با استفاده از موتور شبیه ساز بازی سه بعدی ماینکرفت جامعه ماینکرفت جایزه موز را به این پروژه اختصاص داد، , بن تبدیل به یک ستاره رسانه ای فوری شد،
And indeed, for quite a few people, taking this NAND2Tetris pilgrimage, if you will, has turned into a life-changing experience. For example, take Dan Rounds, who is a music and math major from East Lansing, Michigan. A few weeks ago, Dan posted a victorious post on our website, and I'd like to read it to you. So here's what Dan said.
و درواقع، کاملا برای چندی از افراد، آشنایی NAND2Tetris، اگر شما بخواهید، تبدیل به یک تجربه ی تغییر دهنده زندگی گشت. برای مثال ، دَن روندز ، کسی که یک علاقه مند دنبالگر موزیک و ریاضیات بود، از شرق شهر لنسینگ میشیگان. چند هفته پیش، دَن یک پست پیروزمندانه پست کرد در وبسایت ما، و من دوست دارم آن را برایتان بخوانم. اینچیزیست که دَن گفته است:
"I did the coursework because understanding computers is important to me, just like literacy and numeracy, and I made it through. I never worked harder on anything, never been challenged to this degree. But given what I now feel capable of doing, I would certainly do it again. To anyone considering NAND2Tetris, it's a tough journey, but you'll be profoundly changed."
"من (آموزش های آنلاین) را انجام دادم چون فهمیدن کامپیوتر برایم مهم بود، همچون سواد خواندن نوشتن و شمارش، و من به وسیله اش(آموزش ها) انجام دادم، هیچوقت اینچنین روی چیزی سخت کار نکرده بودم هرگز در این درجه دچار چالش نشده بودم. اما آن چه که اکنون میبینم، احساس میکنم ارزش کار دارد، من با قاطعیت آن را دوباره انجام میدهم. برای هرکسی که درنظر دارد NAND2Tetris را(شروع کند)، این یک سفر دشواری است، اما شما را عمیقا تغییر خواهد داد."
So Dan demonstrates the many self-learners who take this course off the Web, on their own traction, on their own initiative, and it's quite amazing because these people cannot care less about grades. They are doing it because of one motivation only. They have a tremendous passion to learn.
پس دَن نشان داد برای بسیاری از خود-یادگیران که این دوره ها را در وبسایت انجام میدهند، با کشش خودشان، با ابتکار عمل خودشان، و این کاملاّ شگفت انگیز است چون این مردم نمیتوانند مراقبت کمتری درمورد مدرجات آموزشی داشته باشند. آنها این (دوره هارا)انجام میدهند برای یک انگیزه. آنها شوق بسیاری برای یادگیری دارند.
And with that in mind, I'd like to say a few words about traditional college grading. I'm sick of it. We are obsessed with grades because we are obsessed with data, and yet grading takes away all the fun from failing, and a huge part of education is about failing. Courage, according to Churchill, is the ability to go from one defeat to another without losing enthusiasm. (Laughter) And [Joyce] said that mistakes are the portals of discovery. And yet we don't tolerate mistakes, and we worship grades. So we collect your B pluses and your A minuses and we aggregate them into a number like 3.4, which is stamped on your forehead and sums up who you are. Well, in my opinion, we went too far with this nonsense, and grading became degrading.
و با انچه گفته شد، من میخواهم چند کلمه ایی درمورد نمره دهی سنتی بگویم. من ازش خوشم نمی آید. ما غرق در درجه (و مدارک تحصیلیمان) شده ایم چون ما در (جزئیات) غرق شدیم. و هنوز هم مقاطع تحصیلی مارا از لذت شکست خوردن (و تجربه کردن) دور می کند و قسمت عظیمی از یک آموزش درمورد شکست خوردن است. شجاعت (چیست؟)، باتوجه به گفته چرچیل، توانایی است از شکستی به سوی (شکست) دیگر رفتن بدون از دست دادن شور و اشتیاق. (خنده حضار) و (Joyce) میگوید: اشتباهات دروازه ورود به اکتشاف هستند. و هنوز هم ما تحمل اشتباهات را نداریم، و نمرات(مدارک تحصیلی) را می پرستیم. و ما +B و -A ها را فراهم میکنیم و آنهارا جمع میبندیم تا به نمره ایی(میانگینی) چون 3.4 (از4) برسیم، که بر روی پیشانی شما درج می شوند و خلاصه می کنند که شما چه کسی هستید. خب، بنظر من ما بیش از حد با این مزخرفات دور شده ایم(از هدف) ارزش گزاری های (تحصیلی) تبدیل به چیز بی ارزشی شده اند.
So with that, I'd like to say a few words about upgrading, and share with you a glimpse from my current project, which is different from the previous one, but it shares exactly the same characteristics of self-learning, learning by doing, self-exploration and community-building, and this project deals with K-12 math education, beginning with early age math, and we do it on tablets because we believe that math, like anything else, should be taught hands on.
بنابر اینها، میخواهم چند کلمه ایی درمورد ترقی بگویم، و نیم نگاهی از پروژه فعلی خودم را با شما به میان بگذارم، که با پروژه قبلی متفاوت است، اما مشخصات مشابهی را به اشتراک می گذارد از خود-یادگیری، یادگیری با عمل، خود-اکتشافی و جامعه سازی و این پروژه به آموزش ریاضی K-12 می پردازد، با ریاضیات سال های اولیه آغاز میشود، و ما (آموزش ها را) با تبلت انجام می دهیم، چرا که اعتقاد داریم مانند هرچیز دیگری،ریاضیات نیز باید فعالانه (درعمل) آموخته شود.
So here's what we do. Basically, we developed numerous mobile apps, every one of them explaining a particular concept in math. So for example, let's take area. When you deal with a concept like area -- well, we also provide a set of tools that the child is invited to experiment with in order to learn. So if area is what interests us, then one thing which is natural to do is to tile the area of this particular shape and simply count how many tiles it takes to cover it completely. And this little exercise here gives you a first good insight of the notion of area.
پس این چیزیست که ما انجام دادیم. به طور اساسی، ما توسعه دادیم تعداد زیادی از نرم افزارهای موبایلی را که هریک توضیح می دهد موضوع مشخصی را در ریاضیات. برای نمونه، بذارید انجام بدیم (درمورد) مساحت ها وقتی شما با موضوعی چون مساخت سرکار دارید خب، ما همچنین مجموعه ایی از ابزارها فراهم کردیم که کودک دعوت میشود برای تجربه کردن آنها بمنظور یادگیری پس اگه مساحت برای ما جالب توجه هست، بعد آن یک چیزی که معمولا با مساحت ها انجام میگیرد کاشی کاری آنهاست با این شی مشخص و بسادگی شمردن چه مقدار کاشی میخواهد برای پوشاندن کامل و این تمرین کوچک اینجا به شما اولین بینش خوبی از مفهوم مساحت می دهد.
Moving along, what about the area of this figure? Well, if you try to tile it, it doesn't work too well, does it. So instead, you can experiment with these different tools here by some process of guided trial and error, and at some point you will discover that one thing that you can do among several legitimate transformations is the following one. You can cut the figure, you can rearrange the parts, you can glue them and then proceed to tile just like we did before. (Applause) Now this particular transformation did not change the area of the original figure, so a six-year-old who plays with this has just discovered a clever algorithm to compute the area of any given parallelogram.
با این ترتیب، مساحت این شکل چقدر است ؟ خب، اگر شما بخواهید آن را کاشی کاری کنید، بخوبی کار پیش نخواهد رفت، بنابراین درعوض، شما میتوانید تجربه کنید با این ابزارهای متفاوت اینجا بعضی روند هارا از راهنمایی اولیه و خطا کردن، و در برخی زمان ها، می توانید یک چیزی پیدا کنید که شما می توانید با ان برخی تغییرات مجاز را انجام دهید که روبرو یکی از اونهاست، شما می توانید برش بدید شکل را، شما می توانید قسمت ها رو تغییر مکان بدید، شما میتونید اونارو چسب کنید و بعد اقدام به کاشی کردن مثل انچه که قبلتر کردیم میکنیم. (تشویق) حالا این تغییر شکل مشخص، تغییر نداد مساحت شکل اصلی را، پس وقتی یک ۶ ساله بازی میکند با این یک الگوریتم هوشمندانه کشف می کند برای محاسبه کردن مساحت هر نوع متوازی-الاضلاع داده شده.
We don't replace teachers, by the way. We believe that teachers should be empowered, not replaced.
ما با این روش، معلمان را عوض نکردیم. ما معتقدیم که معلمان باید قوی بشوند نه تعویض.
Moving along, what about the area of a triangle? So after some guided trial and error, the child will discover, with or without help, that he or she can duplicate the original figure and then take the result, transpose it, glue it to the original and then proceed [with] what we did before: cut, rearrange, paste — oops— paste and glue, and tile. Now this transformation has doubled the area of the original figure, and therefore we have just learned that the area of the triangle equals the area of this rectangle divided by two. But we discovered it by self-exploration.
با این ترتیب، مساحت یک مثلث چطور؟ بعد از مقداری راهنمایی اولیه و خطا کردن، کودک میتواند پیدا کند، با کمک یا بدون کمک، که او میتواند کپی برداری از شکل اصلی بکند و سپس نتیجه بگیرد ، شکل را معکوس کند با شکل اصلی چسب کند و سپس اقدام به آنچه که قبلا کردیم بکند. برش ، تغییر مکان، چسباندن، --اوه-- چسباندن و چسب کاری و کاشی کاری. این عملیات تغیر شکل، مساحت را دوبرابر کرد نسبت به شکل اصلی، و از اینرو ما آموختیم که مساحت مثلث برابر با مساحت مستطیل تقسیم بر دو می باشد. اما ما این را با خود-اکتشافی پیدا کردیم.
So, in addition to learning some useful geometry, the child has been exposed to some pretty sophisticated science strategies, like reduction, which is the art of transforming a complex problem into a simple one, or generalization, which is at the heart of any scientific discipline, or the fact that some properties are invariant under some transformations. And all this is something that a very young child can pick up using such mobile apps. So presently, we are doing the following: First of all, we are decomposing the K-12 math curriculum into numerous such apps. And because we cannot do it on our own, we've developed a very fancy authoring tool that any author, any parent or actually anyone who has an interest in math education, can use this authoring tool to develop similar apps on tablets without programming. And finally, we are putting together an adaptive ecosystem that will match different learners with different apps according to their evolving learning style.
پس ، علاوه بر یادگیری مقداری هندسه، کودک کشف کرده است مقداری ازپیچیدگی های بسیار استراتژی های علم، همچون تقلیل که هنری است از تغییر شکل دادن مشکل پیچیده به ساده، یا عمومیت بخشیدن(تعمیم)، که قلب هرگونه نظام (رشته) علمی است، یا حقیقت اینکه بعضی از خواص نامتغییر هستند تحت برخی دگرگونی ها. و تمام اینها چیزیست که یک کودک خیلی جوان میتواند از همچون نرم افزار موبایلی برداشت کند. پس فعلا ، ما درحال انجام دادن اینهاییم: اول از همه)برنامه آموزشی ریاضی کی-12 را ما تکه تکه کردیم. را به چندین نرم افزاز موبایلی اینچنین و چون ما نمیتوانستیم آن ها خودمان انجام دهیم، ما یک ابزار مولف بسیار تفننی توسعه دادیم که هر مولفی، هر پدرمادری یا واقعا هرکسی که علاقه ایی در آموزش ریاضیات دارد، بتواند از این ابزار های مولف برای توسعه نرم افزار های مشابه استفاده کند بر روی تبلت بدون نیاز به برنامه نویسی کردن و در آخر، ما محیط های تعاملی را روی هم قرار دادیم تا یادگیران مختلف با آن متناسب گردند. با نرم افزار های مختلف با توجه به سبک آموزش قابل تکامل آن ها
The driving force behind this project is my colleague Shmulik London, and, you see, just like Salman did about 90 years ago, the trick is to surround yourself with brilliant people, because at the end, it's all about people. And a few years ago, I was walking in Tel Aviv and I saw this graffiti on a wall, and I found it so compelling that by now I preach it to my students, and I'd like to try to preach it to you. Now, I don't know how many people here are familiar with the term "mensch." It basically means to be human and to do the right thing. And with that, what this graffiti says is, "High-tech schmigh-tech. The most important thing is to be a mensch." (Laughter) Thank you. (Applause) (Applause)
انگیزه اصلی پشت این پروژه همکلاسی من اشمولیک لاندن هست، و شما میبینید، درست همانند کاری که سالمان حدود ۹۰ پیش انجام داد، "ترفند این است که خودرا با افراد با استعداد احاطه کنید." بنابراین در پایان، این تماماٌ در مورد مردم است. و چند سال پیش، من در تل آویو راه می رفتم و نقشی بر روی دیوار دیدم، و من آن (جمله) را قانع کننده یافتم که هنوز من آن (جمله) را به دانش آموزانم موعظه میکنم، و من دوست دارم که به شما نیز آن را نصیحت کنم. درحال، من نمیدانم چند نفر از شما که اینجایید، آشنا هستید با اصطلاح "Mensch" این (واژه) اساساً به معنی انسانیت و کار های شایسته انجام دادن است. و با آن(واژه)، آنچه که آن نقش روی دیوار میگفت اینست: High-tech schmigh-tech مهم ترین چیز، انسان بودن است. (خنده) متشکرم.(تشویق حضار) (تشویق حضار)