So for any of us in this room today, let's start out by admitting we're lucky. We don't live in the world our mothers lived in, our grandmothers lived in, where career choices for women were so limited. And if you're in this room today, most of us grew up in a world where we have basic civil rights, and amazingly, we still live in a world where some women don't have them. But all that aside, we still have a problem, and it's a real problem. And the problem is this: Women are not making it to the top of any profession anywhere in the world. The numbers tell the story quite clearly. 190 heads of state -- nine are women. Of all the people in parliament in the world, 13 percent are women. In the corporate sector, women at the top, C-level jobs, board seats -- tops out at 15, 16 percent. The numbers have not moved since 2002 and are going in the wrong direction. And even in the non-profit world, a world we sometimes think of as being led by more women, women at the top: 20 percent.
خوب، برای هر کدام از ما که در این سالن حضور دارد، اجازه بدهید بحث را با قبول این نکته شروع کنیم که ما خوش شانس هستیم. ما در دنیایی که مادران یا مادربزرگان ما زندگی کرده اند، زندگی نمی کنیم، در شرایطی که امکان پیشرفت در شغل برای زنان بسیار محدود بوده است. و اگر شما در این سالن امروز حضور دارید، اکثر ما در دنیایی رشد کرده ایم که حقوق اولیه انسانی را داشته ایم. و به نحوی عجیب، ما همچنان در دنیایی زندگی می کنیم که هنوز بسیاری از زنان در دیگر نقاط دنیا این حقوق انسانی را ندارند. اگر همه این نکات را هم کنار بگذاریم، ما همچنان مشکلاتی داریم، و این مشکلات جدی هستند. و مشکل اینجاست که زنان به رده های بالای مشاغل مختلف در هیچ جای دنیا دست پیدا نمی کنند. آمار و اعداد برای ما واقعیت این داستان را مشخص بیان می کند. از یکصد و نود رییس دولت، تنها نه نفر آنها زن هستند. از همه نمایندگان مجلس در سرتاسر دنیا تنها سیزده درصد نمایندگان مردم را زنان تشکیل می دهند. در بخش شرکت ها زنانی که در رده های بسیار بالاهستند ، رده های ارشد مدیریتی شرکت ها و هییت مدیره ، حداکثر پانزده یا شانزده درصد را زنان تشکیل می دهند. این اعداد از سال 2002 تا کنون تغییری نکرده و به سمت برعکس در حال حرکت بوده است. و حتی در بخش های از دنیا که به قصد پول سازی شکل نگرفته مانند ارگان های نیکوکاری، درست همان جایی که ما فکر می کنیم توسط زنان مدیریت و هدایت می شود، زنان حداکثر بیست درصد مدیران را تشکیل می دهند.
We also have another problem, which is that women face harder choices between professional success and personal fulfillment. A recent study in the U.S. showed that, of married senior managers, two-thirds of the married men had children and only one-third of the married women had children. A couple of years ago, I was in New York, and I was pitching a deal, and I was in one of those fancy New York private equity offices you can picture. And I'm in the meeting -- it's about a three-hour meeting -- and two hours in, there needs to be that bio break, and everyone stands up, and the partner running the meeting starts looking really embarrassed. And I realized he doesn't know where the women's room is in his office. So I start looking around for moving boxes, figuring they just moved in, but I don't see any. And so I said, "Did you just move into this office?" And he said, "No, we've been here about a year." And I said, "Are you telling me that I am the only woman to have pitched a deal in this office in a year?" And he looked at me, and he said, "Yeah. Or maybe you're the only one who had to go to the bathroom."
ما همچنین مشکل دیگری نیز داریم، که زنان با انتخاب سخت تری مواجه هستند بین موفقیت شغلی و موفقیت در زندگی شخصی. تحقیق اخیر در آمریکا نشان می دهد که از بین مدیران ارشد متاهل، دو سوم از مردان متاهل بچه دارند و اما تنها یک سوم از زنان متاهل بچه دارند. سالها قبل من در نیویورک بودم، و مشغول بستن قراردادی تجاری بودم، و من در یکی از آن شرکت های تجملی در نیویورک بودم که درآن حقوق زنان و مردان برابر است، تصورش را بکنید. و من در جلسه، که چیزی حدود سه ساعت طول کشید، و بعد از دو ساعت، به شکلی نیاز به یک استراحت بدنی بود، و همه برای رفتن به استراحت ایستادند، و مردی که جلسه را اداره می کرد به نظر می رسید که واقعا شرمنده است، و من متوجه شدم که او نمی داند که دستشویی زنان در دفترش در کجا قرار دارد. و من بدنبال وسایل بسته بندی شده در دفترش اتاق را از نظر گذرانیدم و تصور کردم که آنها تازه به این دفتر نقل مکان کرده اند، اما هیچ وسیله بسته بندی شده ای ندیدم. لذا پرسیدم، پس شما اخیرا به این دفتر نقل مکان کرده اید؟ میزبان پاسخ داد: نه ، ما حدود یکسال است که اینجا هستیم. و من پرسیدم: می خواهید بگویید که من تنها زنی هستم که در یکسال گذشته برای عقد قرارداد به این دفتر آمده ام؟ او به من نگاه کرد و گفت: بله، یا شاید تنها کسی بوده ای که نیاز به دستشویی رفتن داشته ای.
(Laughter)
خنده حضار
So the question is, how are we going to fix this? How do we change these numbers at the top? How do we make this different? I want to start out by saying, I talk about this -- about keeping women in the workforce -- because I really think that's the answer. In the high-income part of our workforce, in the people who end up at the top -- Fortune 500 CEO jobs, or the equivalent in other industries -- the problem, I am convinced, is that women are dropping out. Now people talk about this a lot, and they talk about things like flextime and mentoring and programs companies should have to train women. I want to talk about none of that today, even though that's all really important. Today I want to focus on what we can do as individuals. What are the messages we need to tell ourselves? What are the messages we tell the women that work with and for us? What are the messages we tell our daughters?
لذا سوال این است که ما چگونه باید این را حل کنیم ؟ چگونه آمار زنان در سطوح بالا را تغییر دهیم ؟ چگونه در این اعداد تغییر ایجاد کنیم؟ من مایلم که با گفتن این نکته شروع کنم که من درباره ی این صحبت می کنم-- درباره حفظ کردن زنان به عنوان نیروی کار، چرا که من واقعا معتقدم این پاسخ ما است. در جامعه نیروی کار، در بخشی که درآمد بالا دارند، در میان کسانی که در رده های ارشد حضور دارند، در میان مدیران ارشد 500 شرکت برتر فورچون (Fortune) ، و یا همین تعداد پست در دیگر بخش های جامعه، مشکل این است، آنطور که من متقاعد شده ام، که زنان از جمع های مدیریتی کنار گذاشته شده اند. همه در اینباره زیاد حرف می زنند، و همه درباره انعطاف ساعات کاری و دادن مشاوره به جوانان و برنامه ای که شرکت ها در آن باید به زنان آموزش دهند، صحبت می کنند. من درباره هیچ کدام از این موارد یاد شده امروز صحبت نخواهم کرد. هر چند که می دانم همه آنها مهم هستند. امروز من روی این مطلب تمرکز می کنم که هر کدام از ما به تنهایی چه می توانیم بکنیم. نیاز است که ما چه پیامی برای خودمان داشته باشیم؟ چه پیامی ما باید داشته باشیم برای زنانی که با ما و یا برای ما کار می کنند؟ چه پیامی باید ما به دخترمان بدهیم ؟
Now, at the outset, I want to be very clear that this speech comes with no judgments. I don't have the right answer. I don't even have it for myself. I left San Francisco, where I live, on Monday, and I was getting on the plane for this conference. And my daughter, who's three, when I dropped her off at preschool, did that whole hugging-the-leg, crying, "Mommy, don't get on the plane" thing. This is hard. I feel guilty sometimes. I know no women, whether they're at home or whether they're in the workforce, who don't feel that sometimes. So I'm not saying that staying in the workforce is the right thing for everyone.
در ابتدا من مایلم به شفافیت بگویم که در این سخنرانی هیچ نظر و رای نهایی نخواهم داشت. من جواب درست و صحیح را ندارم، حتی برای خودم هم این جواب را ندارم. من محل زندگیم در سانفرانسیکو را روز دوشنبه ترک کردم، و برای رسیدن به این کنفرانس، سوار هواپیما شدم. و دختر من، که سه ساله است، زمانی که او را به کودکستان می بردم، پای مرا بغل کرد و گریه می کرد که مامان ، سوار هواپیما نشو. این سخت است، من گاهی احساس گناه میکنم. من هیچ زنی را نمی شناسم، که چه خانه دار باشد و یا چه جزوی از نیروی کار، که این احساس گناه را گاهگاهی نداشته باشد. لذا من این را نمی گویم که باقی ماندن به عنوان جزویی از نیروی کار برای همه کاری درست است.
My talk today is about what the messages are if you do want to stay in the workforce, and I think there are three. One, sit at the table. Two, make your partner a real partner. And three, don't leave before you leave. Number one: sit at the table. Just a couple weeks ago at Facebook, we hosted a very senior government official, and he came in to meet with senior execs from around Silicon Valley. And everyone kind of sat at the table. He had these two women who were traveling with him pretty senior in his department, and I kind of said to them, "Sit at the table. Come on, sit at the table," and they sat on the side of the room. When I was in college, my senior year, I took a course called European Intellectual History. Don't you love that kind of thing from college? I wish I could do that now. And I took it with my roommate, Carrie, who was then a brilliant literary student -- and went on to be a brilliant literary scholar -- and my brother -- smart guy, but a water-polo-playing pre-med, who was a sophomore.
سخنرانی امروز من درباره این است که پیغام های ما اگر قصد باقی ماندن در بخش کاری جامعه را داریم، چیست. و فکر می کنم ما سه پیغام داریم. پیغام شماره یک : پشت میز بنشینید و خودتان را نشان دهید. پیام شماره دو: همکار خود را تبدیل به یک همکار واقعی کنید. و پیغام شماره سه، --اینو ببیند -- کارتان را ترک نکنید ، قبل از اینکه نیاز به ترک شما باشد. شماره یک- پشت میز بنشینید و خودتان را نشان دهید. چند هفته قبل در فیسبوک، ما میزبان یک مدیر رده بسیار بالای دولتی بودیم، و او آمده بود که مدیران ارشد را ببیند، از محدوده وادی سیلیکون(سیلیکون ولیی) و و همه یک جورهایی پشت میز نشسته بودند. و او دو تا زن همراهش بود که با او مسافرت می کردند و کاملا مدیر رده بالایی در آن بخش دولتی بودند. و من یک جورهایی به آنها گفتم: بفرمایید، بنشینید، بفرمایید. و آنها یک گوشه ای از اتاق نشستند. زمانی که من در سالهای پایانی کالج بودم، واحد درسی را برداشته بودم به عنوان تاریخ روشنفکری اروپا. شما این جور چیزها را از دوران کالج دوست ندارید؟ من آرزو می کنم که می توانستم الان این کار را انجام دهم. و من این واحد را با هم اتاقیم، (کریا) برداشتم، که البته (کریا)یک دانشجوی فوق العاده در رشته ادبیات بود و و او تبدیل به دانشجوی نمونه ادبیات شد و همینطور بردارم نیز این واحد را برداشت پسری باهوش، که واترپلو بازی می کرد و دانشجوی پزشکی بود، و دانشجوی سال دوم بود.
The three of us take this class together. And then Carrie reads all the books in the original Greek and Latin, goes to all the lectures. I read all the books in English and go to most of the lectures. My brother is kind of busy. He reads one book of 12 and goes to a couple of lectures, marches himself up to our room a couple days before the exam to get himself tutored. The three of us go to the exam together, and we sit down. And we sit there for three hours -- and our little blue notebooks -- yes, I'm that old. We walk out, we look at each other, and we say, "How did you do?" And Carrie says, "Boy, I feel like I didn't really draw out the main point on the Hegelian dialectic." And I say, "God, I really wish I had really connected John Locke's theory of property with the philosophers that follow." And my brother says, "I got the top grade in the class."
هر سه ما این کلاس را با هم برداشتیم. و بعد کریا (Carrie) تمام این کتاب ها را خواند به زبان لاتین و یونانی ، به تمام کلاس های این واحد رفت و من تمام کتاب های انگلیسی را خواندم و به بیشتر کلاس های واحد هم رفتم. بردارم یک جورهایی سرش شلوغ بود، او تنها یک کتاب از دوازده کتاب را خواند و و تنها به تعدادی از کلاس های واحد رفت، و او چند روز قبل از امتحان به اتاق ما آمد تا بلکه چیزی یاد بگیرد. هر سه نفر ما با هم برای امتحان رفتیم، و سر جلسه نشستیم. و ما سه ساعت آنجا نشستیم، با کتاب آبی کوچکمان، --بله من اینقدر مسن هستم ! و ما بیرون رفتم، و به یکدیگر نکاه کردیم ، و به هم گفتیم: امتحان را چطوری دادی ؟ و کریا (Carrie) گفت: پسر، من فکر می کنم که واقعا به نکات اصلی در مباحث هگلی اشاره نکرده ام. و من گفتم: خدای من، من واقعا آرزو می کنم که ای کاش تئوری املاک جان لاک و فیلسوفانی که از او پیروی کرده اند را به هم ربط داده بودم. و برادر من گفت: من در این واحد نمره خیلی عالی می گیرم.
(Laughter)
ما پرسیدم: تو نمره عالی می گیری ؟ تو که
"You got the top grade in the class? You don't know anything."
چیزی نمی دانی.
(Laughter)
مشکلی که در این داستان ها وجود دارد این
The problem with these stories is that they show what the data shows: women systematically underestimate their own abilities. If you test men and women, and you ask them questions on totally objective criteria like GPAs, men get it wrong slightly high, and women get it wrong slightly low. Women do not negotiate for themselves in the workforce. A study in the last two years of people entering the workforce out of college showed that 57 percent of boys entering, or men, I guess, are negotiating their first salary, and only seven percent of women. And most importantly, men attribute their success to themselves, and women attribute it to other external factors. If you ask men why they did a good job, they'll say, "I'm awesome. Obviously. Why are you even asking?" If you ask women why they did a good job, what they'll say is someone helped them, they got lucky, they worked really hard. Why does this matter? Boy, it matters a lot. Because no one gets to the corner office by sitting on the side, not at the table, and no one gets the promotion if they don't think they deserve their success, or they don't even understand their own success.
است که همان چیزی را نشان می دهد که آمار نشان می دهد: زنان به صورت نظام یافته ای خودشان را دست کم می گیرند. اگر شما زن یا مردی را آزمایش کنید، و از آنها درباره یک موضوع کاملا مشخص مانند معدل تحصیلی سوال کنید، مردان به صورت کاملا اشتباهی ، کمی بیشتر نمره می گیرند. و زنان به صورت اشتباهی کمی پایین نمره می گیرند. زنان درباره خودشان در بخش نیروی کاری مذاکره نمی کنند. تحقیقی که در دو سال اخیر از افرادی که از کالج وارد بازار کار می شده اند ، نشان می دهد که پنجاه و هفت درصد از پسرها یا مردان، ابتدا درباره حقوق سالیانه خود مذاکره می کنند، ولی فقط هفت درصد از زنان در ابتدا درباره حقوق دریافتی سالیانه خود مذاکره می کنند. و از همه مهمتر ، مردان موفقیتی که بدست می آورند را حاصل کار خود می دانند، ولی زنان این موفقیت را به عوامل خارجی دیگر نسبت می دهند. اگر شما از مردی بپرسید که چگونه کاری را به خوبی انجام داده است، آن مرد خواهد گفت: من کارم خیلی درست است. این که خیلی مشخص است، چرا می پرسید؟ اما اگر شما از یک زن بپرسید که چگونه در کارش موفق بوده است، چیزی که آنها خواهند گفت این است که کسی کمکشان کرده، آنها خوش شانس بوده اند، بسیار سخت کار کرده اند. چرا این مهم است؟ پسر ، این بسیار مهم است چون هیچ کسی به بهترین قسمت اداره دست نمی یابد اگر همه اش در کناری بنشیند، نه اینکه پشت میز باشد. و هیچ کسی ترفیع کاری نمی گیرد اگر که بقیه و یا خودش فکر نکنند که لیاقت این ترفیع را دارد، یا اینکه خودش موفقیت خودش را درک نکند.
I wish the answer were easy. I wish I could go tell all the young women I work for, these fabulous women, "Believe in yourself and negotiate for yourself. Own your own success." I wish I could tell that to my daughter. But it's not that simple. Because what the data shows, above all else, is one thing, which is that success and likeability are positively correlated for men and negatively correlated for women. And everyone's nodding, because we all know this to be true.
ای کاش این پاسخ ساده ای داشت. ای کاش من می توانستم به تمام زنان جوانی که با من کار می کنند، تمام این زنان شگفت انگیز می گفتم: به خودتان باور داشته باشید و درباره خودتان مذاکره کنید. مالک موفقیت و زحمت کار خودتان باشید. ای کاش من می توانستم به دخترم بگویم. اما به این سادگی نیست. چرا که آنچه آمار نشان می دهد، بالاتر از همه چیز، یک چیز است که موفقیت و مقبول بودن ارتباط مثبت و مستقیمی در مردان دارد ولی در زنان این ارتباط معکوس و منفی است. و همه سر خود را به نشانه موافقت تکان می دهند چرا که همه ما می دانیم این درست است.
There's a really good study that shows this really well. There's a famous Harvard Business School study on a woman named Heidi Roizen. And she's an operator in a company in Silicon Valley, and she uses her contacts to become a very successful venture capitalist. In 2002 -- not so long ago -- a professor who was then at Columbia University took that case and made it [Howard] Roizen. And he gave the case out, both of them, to two groups of students. He changed exactly one word: "Heidi" to "Howard." But that one word made a really big difference. He then surveyed the students, and the good news was the students, both men and women, thought Heidi and Howard were equally competent, and that's good. The bad news was that everyone liked Howard. He's a great guy. You want to work for him. You want to spend the day fishing with him. But Heidi? Not so sure. She's a little out for herself. She's a little political. You're not sure you'd want to work for her. This is the complication. We have to tell our daughters and our colleagues, we have to tell ourselves to believe we got the A, to reach for the promotion, to sit at the table, and we have to do it in a world where, for them, there are sacrifices they will make for that, even though for their brothers, there are not.
این در حقیقت یک تحقیق خوب است که این موضوع را خوب نشان می دهد. تحقیق معروف از دانشگاه هاروارد درباره زنی به نام (هیدی روزن) وجود دارد و او یک اپراتور در یک شرکت در وادی سیلکون(سیلیکون ولی) است، و او از ارتباطات خود استفاده کرده تا تبدیل به یک سرمایه دار ماجراجو و موفق شود. در سال 2002، نه خیلی قبل، یک پرفسور که در دانشگاه کلمبیا بود این پرونده را به عهده گرفت و آنرا تبدیل به (هیدی رویزن)کرد. او پرونده تحقیقی را به دو گروه از دانشجویان داد. او فقط یک کلمه را عوض کرد: کلمه هیدی (اسم دختر) را با کلمه هوارد (اسم مرد) عوض کرد. اما این یک کلمه تفاوت بسیار بزرگی را ایجاد کرد. او سپس از دانشجویان تحقیق کرد. و خبر خوب این بود که همه دانشجویان چه زن و چه مرد فکر کرده بودند که هوارد و هیدی هر دو به یک اندازه صلاحیت داشته و خوب هستند. ولی خبر بود این بود که همه هوارد را دوست داشتند. او مرد خوبی است، شما دوست دارید با او کار کنید، شما می خواهید یک روز خود را با او به ماهیگیری بپردازید. اما با هیدی ؟ خیلی مطمین نیستید. او کمی گیج می زند، او کمی سیاستمدار است، شما مطمین نیستید که می خواهید با او کار کنید. این کمی پیچیده است. ما باید به دختران و همکارانمان بگوییم ، ما باید خودمان را باور کنیم که ما بهترین نمره را گرفته ایم، تا به ترفیع دست یافته ایم. به اینکه پشت میز نشسته و خودمان را نشان داده ایم. و ما باید این کار را در تمام دنیا انجام دهیم، جایی که برای آنها، قربانی هایی است که آنها برای رسیدن به موفقیت باید انجام دهند، ولی حتی برای برادرهای خود آنها نیازی به این قربانی کردن ها نیست.
The saddest thing about all of this is that it's really hard to remember this. And I'm about to tell a story which is truly embarrassing for me, but I think important. I gave this talk at Facebook not so long ago to about 100 employees, and a couple hours later, there was a young woman who works there sitting outside my little desk, and she wanted to talk to me. I said, okay, and she sat down, and we talked. And she said, "I learned something today. I learned that I need to keep my hand up." "What do you mean?" She said, "You're giving this talk, and you said you would take two more questions. I had my hand up with many other people, and you took two more questions. I put my hand down, and I noticed all the women did the same, and then you took more questions, only from the men." And I thought to myself, "Wow, if it's me -- who cares about this, obviously -- giving this talk -- and during this talk, I can't even notice that the men's hands are still raised, and the women's hands are still raised, how good are we as managers of our companies and our organizations at seeing that the men are reaching for opportunities more than women?" We've got to get women to sit at the table.
ناراحت کننده ترین چیز در اینباره این است که بسیار سخت است تا آنرا به یاد بیاوریم. و من می خواهم داستانی برای شما بگویم که واقعا باعث شرمساری من است، اما فکر می کنم مهم است ، من این سخنرانی را کمی قبلتر در فیسبوک انجام دادم، برای حدود یکصد نفر از کارمندان فیسبوک. و چند ساعت بعد، زنی جوان که آنجا کار می کند، بیرون اتاق من نشسته بود، و او می خواست با من صحبت کند. من گفتم اوکی، و او برای صحبت با من آمد. او گفت: من امروز چیزی را یاد گرفتم، من یادگرفتم که دستم را باید بالا نگه دارم. من گفتم: منظورت چیست؟ او گفت: خوب، شما سخنرانی کردید، و شما گفتید که قصد دارید به دو سوال پاسخ دهید، و من دستم را به همراه بسیاری دیگر بلند کردم و شما دو سوال پاسخ دادید. و من دستم را پایین بردم،و من متوجه شدم که همه زنان دیگر نیز دستشان را پایین بردند، و شما سوالات بیشتری را پاسخ گفتید ، البته فقط از مردان. و من با خودم فکر کردم، اوف، اگر من این گونه --کسی که درباره این موضوع حساس است، بدیهی است که این سخنرانی را می کنم-- در هنگام سخنرانی، نمی توانم متوجه شوم که دست مردان همچنان بالا است و دست زنان نیز به همچنین بالا است، ما چقدر توانا هستیم به عنوان مدیر یک شرکت و سازمان خود برای دیدن اینکه چگونه مردان بیشتر از زنان به فرصت های بیشتری دست می یابند ؟ ما باید که زنان را پشت میزها بنشانیم و به آنها فرصت بدهیم.
(Cheers)
تشویق حضار
(Applause)
پیغام شماره دو:
Message number two: Make your partner a real partner. I've become convinced that we've made more progress in the workforce than we have in the home. The data shows this very clearly. If a woman and a man work full-time and have a child, the woman does twice the amount of housework the man does, and the woman does three times the amount of childcare the man does. So she's got three jobs or two jobs, and he's got one. Who do you think drops out when someone needs to be home more? The causes of this are really complicated, and I don't have time to go into them. And I don't think Sunday football-watching and general laziness is the cause.
همکار خود را به یک همکار واقعی تبدیل کنید. من متقاعد شده ام که ما زنان پیشرفت بیشتری را در محل کار داریم نسبت پیشرفت در خانه. آمار این را به خوبی نشان می دهند. اگر زن یا مردی به صورت تمام وقت کار کنند و بچه نیز داشته باشند، زن دو برابر بیشتر از مرد در کارهای خانه وقت می گذارد، و زن سه برابر بیشتر از مرد برای نگه داری بچه ها وقت می گذارد. لذا این زن سه شغل یا دو شغل دارد، ولی مرد فقط یک شغل دارد. زمانی که نیاز به حضور کسی است ، فکر می کنید چه کسی بیرون از خانه است؟ و دلیل این عدم حضور واقعا پیچیده است و من وقت ندارم که الان به آن بپردازم. و من فکر نمی کنم که دیدن مسابقه فوتبال روز یکشنبه یا تنبلی عمومی دلیل این امر باشد.
I think the cause is more complicated. I think, as a society, we put more pressure on our boys to succeed than we do on our girls. I know men that stay home and work in the home to support wives with careers, and it's hard. When I go to the Mommy-and-Me stuff and I see the father there, I notice that the other mommies don't play with him. And that's a problem, because we have to make it as important a job, because it's the hardest job in the world to work inside the home, for people of both genders, if we're going to even things out and let women stay in the workforce.
من فکر می کنم دلیل بیش از اینها پیچیده است. من فکر می کنم، به عنوان یک جامعه ما فشار بیشتری را بر پسرهایمان برای موفقیت می گذاریم نسبت به فشاری که به دخترها می آوریم. مردهایی را می شناسم که در خانه می مانند و از خانه کار می کنند تا به زنانشان کمک کنند و این سخت است. زمانی که من جلسات گروه های حمایتی من- و- مادر می رفتم و پدران را آنجا می بینم، متوجه شده ام که دیگر مادران با آن مردان بازی نمی کنند. و این مشکل است، چرا که ما باید این را به عنوان یک کار مهم انجام دهیم چرا که این سخت ترین کار در دنیا است که در خانه کار انجام دهیم. برای هم مردان و هم زنان اگر ما قصد داریم تا همه چیز را به مساوات تقسیم کنیم و اجازه دهیم زنان در بخش نیروی کار بمانند.
(Applause)
تشویق حضار
Studies show that households with equal earning and equal responsibility also have half the divorce rate. And if that wasn't good enough motivation for everyone out there, they also have more -- how shall I say this on this stage? They know each other more in the biblical sense as well.
تحقیق ها نشان می دهد که صاحبان خانه با درآمد برابر و با مسولیت های برابر همچنین آمار طلاق آنها نصف آمار طلاق است. و اگر این محرک به اندازه کافی خوب نباشد برای دیگران، همچنین آنها محرک های بیشتری را دارند، چطوری این را در اینجا بگویم؟ آنها همدیگر را به شیوه انجیلی بهتری می شناسند.
(Cheers)
تشویق
Message number three: Don't leave before you leave. I think there's a really deep irony to the fact that actions women are taking -- and I see this all the time -- with the objective of staying in the workforce actually lead to their eventually leaving. Here's what happens: We're all busy. Everyone's busy. A woman's busy. And she starts thinking about having a child, and from the moment she starts thinking about having a child, she starts thinking about making room for that child. "How am I going to fit this into everything else I'm doing?" And literally from that moment, she doesn't raise her hand anymore, she doesn't look for a promotion, she doesn't take on the new project, she doesn't say, "Me. I want to do that." She starts leaning back. The problem is that -- let's say she got pregnant that day, that day -- nine months of pregnancy, three months of maternity leave, six months to catch your breath -- Fast-forward two years, more often -- and as I've seen it -- women start thinking about this way earlier -- when they get engaged, or married, when they start thinking about having a child, which can take a long time. One woman came to see me about this. She looked a little young. And I said, "So are you and your husband thinking about having a baby?" And she said, "Oh no, I'm not married." She didn't even have a boyfriend.
پیغام شماره سه: کارتان ترک نکنید ، قبل از اینکه نیاز به ترک شما باشد. فکر می کنم نکته طنز عمیقی اینجا وجود دارد درباره این حقیقت که اقدامی که زنان می کنند و من همیشه آنرا دیده ام، با این هدف که در بازار کار باقی بمانند، در واقع باعث می شود که آنها از بازار کار کنار گذاشته شوند. این اتفاقی است که رخ داده است: ما سرمان شلوغ است، همه گرفتارند، و یک زن نیز گرفتار است. و او شروع به فکر درباره بچه دار شدن می کند. و از لحظه ای که او شروع به فکر می کند درباره بچه دار شدن او به آماده سازی یک اتاق برای آن بچه می اندیشد. چگونه من قرار است که این موضوع را با بقیه کارهایی که دارم می کنم، تطبیق دهم ؟ و دقیقا از آن لحظه، او دیگر دستش را بلند نمی کند، او به ترفیع کاری نمی اندیشد، او پروژه جدیدی را قبول نمی کند ، او دیگر نمی گوید: من، من می خوام این کار را انجام دهم. او شروع به عقب نشینی می کند. مشکل این است که بگذارید تصور کنیم که او آن روز حامله می شود، آن روز نه ماه از حاملگی و سه ماه بعد که استراحت بعد از زایمان است، شش ماه نیز برای استراحت و بازیابی ، به راحتی دو سال می گذرد، و بیشتر اوقات بیشتر از دو سال زمان لازم است، من دیده ام که بسیاری از زنان بسیار زودتر به این موضوع می اندیشند، زمانی که نامزد کردند، زمانی که عروسی می کنند، زمانی که آنها شروع به تلاش برای بچه دار شدن می کنند، که البته زمان طولانی است. یک زن برای دیدار من در این باره آمده بود، من به او نگاه کردم و او یک جورهایی خیلی جوان به نظر می رسید، و من گفتم: خوب، آیا شما و شوهرت می خواهید بچه دار شوید؟ و او گفت: اوه ، نه، من متاهل نیستم. او حتی دوست پسر هم نداشت.
(Laughter)
من گفتم:" داری درباره بچه دار شدنت ،
I said, "You're thinking about this just way too early."
خیلی زودتر از زمانش فکرمی کنی."
But the point is that what happens once you start kind of quietly leaning back? Everyone who's been through this -- and I'm here to tell you, once you have a child at home, your job better be really good to go back, because it's hard to leave that kid at home. Your job needs to be challenging. It needs to be rewarding. You need to feel like you're making a difference. And if two years ago you didn't take a promotion and some guy next to you did, if three years ago you stopped looking for new opportunities, you're going to be bored because you should have kept your foot on the gas pedal. Don't leave before you leave. Stay in. Keep your foot on the gas pedal, until the very day you need to leave to take a break for a child -- and then make your decisions. Don't make decisions too far in advance, particularly ones you're not even conscious you're making.
اما نکته این است که چیزی که اتفاق می افتد زمانی که شما شروع به عقب نشینی می کنید؟ تمام کسانی که این تجربه را دارند و من به شما می گویم، زمانی که بچه ای در خانه است، شغل شما باید واقعا خوب باشد تا برگردید ، چرا که رها کردن بچه در خانه کار سختی است، کار شما نیاز دارد تا در آن مبارزه و چالش باشد. برای کار شما نیاز به پاداش است ، شما نیاز دارید که احساس کنید که مشغول ایجاد تغییر هستید. اگر دو سال قبل شما ترفیع نگرفته اید و یک مرد دیگر این ترفیع را گرفته است، اگر سه سال قبل شما جستجو برای یافتن فرصت شغلی بهتر را رها کرده اید، شما احساس خستگی خواهید کرد، چرا که شما باید پای خود را به پدال گاز فشار دهید. کارتان را ترک نکنید ، قبل از اینکه نیاز به ترک شما باشد. سر جای خود باقی بمانید، پای خود را بر پدال گاز فشار دهید و تلاش خود را بکنید، تا روزی که نیاز به ترک شما است، تا زمانی که نیاز به توقف برای بچه دار شدن است و آنگاه تصمیم خود را بگیرید. خیلی زود و پیشاپیش تصمیم خود را نگیرید، به خصوص زمانی که شما حتی هوشیار و آگاه از تصمیمی که می خواهید بگیرید، نیستید.
My generation really, sadly, is not going to change the numbers at the top. They're just not moving. We are not going to get to where 50 percent of the population -- in my generation, there will not be 50 percent of [women] at the top of any industry. But I'm hopeful that future generations can. I think a world where half of our countries and our companies were run by women, would be a better world. It's not just because people would know where the women's bathrooms are, even though that would be very helpful. I think it would be a better world. I have two children. I have a five-year-old son and a two-year-old daughter. I want my son to have a choice to contribute fully in the workforce or at home, and I want my daughter to have the choice to not just succeed, but to be liked for her accomplishments.
متاسفانه و واقعا نسل من قصد ندارد که تعداد بانوانی که در راس امور هستند را عوض کند. این اعداد تنها عوض نمی شوند. ما قصد نداریم که پنجاه درصد از از مشاغل مهم را بدست آوریم. در نسل من، پنجاه درصد از زنان در راس امور در صنایع مختلف نخواهند بود. اما من امیدوارم که نسل آینده بتواند. من فکر می کنم دنیایی که در آن نیمی از کشورها و نیمی از شرکت ها به وسیله زنان اداره می شود، دنیایی بسیار بهتری خواهد بود. و این به این دلیل نیست که مردان مدیر می دانند دستشویی زنان در کجای ساختمان قرار دارد، هر چند که این بسیار مفید خواهد بود. من فکر می کند این دنیای بهتری خواهد بود. من دو بچه دارم. من یک پسر پنج ساله و یک دختر دو ساله دارم. من می خواهم که پسرم این امکان را داشته باشد که بتواند چه در نیروی کار در بیرون از خانه و چه در خانه فعالیت داشته باشد، و من می خواهم دخترم این امکان را داشته باشد که نه تنها بتواند مدیر باشد، بلکه به خاطر موفقیت هایش مورد ستایش قرار گیرد.
Thank you.
متشکرم
(Applause)
تشویق حضار