Since 2009, the world has been stuck on a single narrative around a coming global food crisis and what we need to do to avoid it. How do we feed nine billion people by 2050? Every conference, podcast and dialogue around global food security starts with this question and goes on to answer it by saying we need to produce 70 percent more food.
جهان از سال ۲۰۰۹ حول یک روایت واحد درباره بحران غذایی پیش رو، و اینکه برای پیشگیری از آن چه باید بکنیم، در جا میزند. چگونه نه میلیارد انسان را تا آمدن سال ۲۰۵۰ میتوان غذا داد؟ هر کنفرانس، پادکست، و گفتگو ی مذاکرهای حول موضوع امنیت غذایی جهانی با این پرسش آغاز میشود و در جهت این پاسخ ادامه مییابد که ما میبایست ۷۰ درصد بیشتر غذا تولید کنیم.
The 2050 narrative started to evolve shortly after global food prices hit all-time highs in 2008. People were suffering and struggling, governments and world leaders needed to show us that they were paying attention and were working to solve it. The thing is, 2050 is so far into the future that we can't even relate to it, and more importantly, if we keep doing what we're doing, it's going to hit us a lot sooner than that.
روایت سال ۲۰۵۰ از هنگامی آغاز به تکوین و رشد کرد که اندک زمانی از بالا رفتن بیسابقه قیمت غذا در سال ۲۰۰۸ گذشته بود. مردم در رنج و تلاش بسر میبردند، دولتها و رهبران جهان میخواستند نشان بدهند که دارند توجه صرف میکنند و در حل آن مشکل تلاش به خرج میدهند. چیزی که هست، ۲۰۵۰ تا حدی دوردست است که ارتباط با آن را برایمان سخت میکند، و مهمتر آن که، اگر ما به این نحو ادامه دهیم، به مراتب زودتر از اینها بحران خواهد آمد.
I believe we need to ask a different question. The answer to that question needs to be framed differently. If we can reframe the old narrative and replace it with new numbers that tell us a more complete pictures, numbers that everyone can understand and relate to, we can avoid the crisis altogether.
به عقیده من لازم است پرسش را جور دیگری طرح کنیم. پاسخ به چنین سوالی نیز لازم است در قالب دیگری طرح شود. اگر موفق شویم حکایت را از نو بنویسیم و جای آن را به ارقام جدیدی بدهیم که تصویر کاملتری به دست بدهند، ارقامی که برای همه قابل فهم و دسترسی باشد، آن وقت خواهیم توانست خود را از چنین بحرانی به کلی برهانیم.
I was a commodities trader in my past life and one of the things that I learned trading is that every market has a tipping point, the point at which change occurs so rapidly that it impacts the world and things change forever. Think of the last financial crisis, or the dot-com crash.
من در زندگی گذشته یک معاملهگر کالا بودم و یک چیز که در این حرفه آموختم آن است که هر بازاری یک نقطه اوج دارد، نقطه ای که در آن تغییر جهت آنقدر سریع رخ میدهد که در سطح جهانی تأثیر خواهد گذاشت و همه چیز را برای همیشه تغییر خواهد داد. به آخرین بحران مالی که رخ داد فکر کنید، یا سقوط دات کام.
So here's my concern. We could have a tipping point in global food and agriculture if surging demand surpasses the agricultural system's structural capacity to produce food. This means at this point supply can no longer keep up with demand despite exploding prices, unless we can commit to some type of structural change. This time around, it won't be about stock markets and money. It's about people. People could starve and governments may fall. This question of at what point does supply struggle to keep up with surging demand is one that started off as an interest for me while I was trading and became an absolute obsession. It went from interest to obsession when I realized through my research how broken the system was and how very little data was being used to make such critical decisions. That's the point I decided to walk away from a career on Wall Street and start an entrepreneurial journey to start Gro Intelligence.
پس نگرانی من اینجاست. ما ممکن است با یک نقطه اوج در زمینه غذا و کشاورزی جهانی روبرو باشیم اگر چنانچه تقاضای روزافزون از ظرفیت ساختاری سیستم کشاورزی برای تولید مواد غذایی فراتر برود. این بدان معناست که عَرضه دراین نقطه علی رغم رشد انفجاری قیمت کالا، توانایی برابری با تقاضا را ندارد، مگر آنکه ما موفق شویم به یک تحول ساختاری دست بزنیم. این بار دیگر، این موضوعِ بازارهای سهام و پول نیست. بلکه درباره ی آدمهاست مردم ممکن است از گرسنگی تلف شوند و دولت ها سقوط میکنند این پرسش که در کدام مرحله عرضه تلاش میکند خود را به تقاضای روزافزون برساند پرسشی بود که وقتی به معامله گری اشتغال داشتم نظرم را بخود جلب کرد. و به شکل یک دل مشغولی مطلق در آمد ازعلاقهمندی گذشت و بدل به یک به وسواس فکری شد هنگامی که به کمک تحقیقاتم متوجه شدم سیستم تا چه اندازه ازکار افتاده و ناتوانست و تا چه حد در تصمیم گیری های اساسی از میزان بسیار ناچیزی از اطلاعات بهره میگیرد و اینجا بود که تصمیم گرفتم از دنبال کردن حرفه ام در وال استریت دوری کنم و در عوض یک سفر کارآفرینانه را آغاز کردم و دست به ابداع Gro Intelligence زدم
At Gro, we focus on bringing this data and doing the work to make it actionable, to empower decision-makers at every level. But doing this work, we also realized that the world, not just world leaders, but businesses and citizens like every single person in this room, lacked an actionable guide on how we can avoid a coming global food security crisis. And so we built a model, leveraging the petabytes of data we sit on, and we solved for the tipping point.
در Gro ما با تمرکز بر روی این داده ها کار لازم برای کارکردی شدن داده ها را انجام می دهیم تا تصمیم گیرندگان همه سطوح را توانمند سازی کنیم. اما ضمن انجام این کار، ما همچنین متوجه شدیم که جهان، نه فقط رهبران جهان، بلکه هم صاحبان کار و کسب و هم شهروندان مثل هر نفری که در اینجا حاضر است، فاقد یک راهنمای کارکردی عملی در زمینه اینکه چطور جلوی وقوع یک بحران امنیت غذایی را میتوان گرفت هستند. به این ترتیب ما یک مدل ساختیم، با بهره جویی از دادههایی که در اختیار داشتیم، و برای نقطه اوج راه حل ارائه دادیم.
Now, no one knows we've been working on this problem and this is the first time that I'm sharing what we discovered. We discovered that the tipping point is actually a decade from now. We discovered that the world will be short 214 trillion calories by 2027. The world is not in a position to fill this gap.
حالا کسی نمیداند ما روی این مسئله کار کردهایم و این نخستین باری است که کشفی را که کرده ایم در میان میگذارم. آنچه ما کشف کردیم این بود که در واقع به نقطه اوج فقط یک دهه مانده است. ما دریافتیم که جهان با کمبودی معادل ۲۱۴ تریلیون کالری تا آمدن سال ۲۰۲۷ مواجه خواهد بود. دنیا در موقعیتی نیست که جوابگوی پر کردن این چاله باشد.
Now, you'll notice that the way I'm framing this is different from how I started, and that's intentional, because until now this problem has been quantified using mass: think kilograms, tons, hectograms, whatever your unit of choice is in mass. Why do we talk about food in terms of weight? Because it's easy. We can look at a photograph and determine tonnage on a ship by using a simple pocket calculator. We can weigh trucks, airplanes and oxcarts. But what we care about in food is nutritional value. Not all foods are created equal, even if they weigh the same. This I learned firsthand when I moved from Ethiopia to the US for university. Upon my return back home, my father, who was so excited to see me, greeted me by asking why I was fat. Now, turns out that eating approximately the same amount of food as I did in Ethiopia, but in America, had actually lent a certain fullness to my figure. This is why we should care about calories, not about mass. It is calories which sustain us.
در اینجا متوجه خواهید شد آنطوری که اکنون این را مطرح میکنم با روشی که در آغاز بکار بردم فرق دارد، ومن دانسته این کار را میکنم چرا که تا بحال صورت مساله با کمیت جرم بررسی میشده است: فرض کنید کیلوگرم، تن، هکتوگرم، یا هر واحد جرم که بخواهید، چرا ما برای غذا از واحد وزن گفتگو میکنیم؟ برای آنکه آسان است. ما با نگاه کردن به یک تصویر میتوانیم تُنهای بار روی یک کشتی در تصویر را با یک ماشین حساب جیبی ساده تعیین بکنیم. کامیونها هواپیماها و هلیکوپترها را میتوانیم وزن کنیم. اما آنچه در مورد غذا برای ما مهم است ارزش غذایی آن است. ما غذاها را به طرز برابر تولید نمیکنیم، حتی اگر از حیث وزن برابر باشند. این را من دست اول آموختم هنگامی که برای تحصیل از اتیوپی به آمریکا مهاجرت کردم. در بازگشت به وطنم، پدرم که از دیدن من هیجانزده شده بود، با این سؤال که چرا چاق شدهام به من خوشآمد گفت. و معلوم شد که در آمریکا مصرف تقریباً همان مقدارغذا که در اتیوپی میخوردهام، راستش به چهرهام گردی خاصی بخشیده بود. برای همین است که باید به کالری اهمیت داد، و نه جرم. این کالری است که ضامن بقای ماست.
So 214 trillion calories is a very large number, and not even the most dedicated of us think in the hundreds of trillions of calories. So let me break this down differently. An alternative way to think about this is to think about it in Big Macs. 214 trillion calories. A single Big Mac has 563 calories. That means the world will be short 379 billion Big Macs in 2027. That is more Big Macs than McDonald's has ever produced.
خوب ۲۱۴ تریلیون کالری رقم بسیار بالایی است، و حتی متعهدترین ما هم درباره صدها تریلیون کالری فکر نمیکند. پس اجازه دهید من این را به طرز دیگری تشریح کنم. راه دیگر برای فکر کردن به این آن است که با ساندویچ بیگ مک حساب کنیم. دویست و چهارده تریلیون کالری. یک عدد بیگ مک حاوی ۵۶۳ کالری است. بنابراین دنیا در سال ۲۰۲۷ با کمبودی برابر ۳۷۹ میلیارد بیگ مک روبرو خواهد بود. بیشتر از آنچه مک دونالدز تا حالا تولید کرده است.
So how did we get to these numbers in the first place? They're not made up. This map shows you where the world was 40 years ago. It shows you net calorie gaps in every country in the world. Now, simply put, this is just calories consumed in that country minus calories produced in that same country. This is not a statement on malnutrition or anything else. It's simply saying how many calories are consumed in a single year minus how many are produced. Blue countries are net calorie exporters, or self-sufficient. They have some in storage for a rainy day. Red countries are net calorie importers. The deeper, the brighter the red, the more you're importing. 40 years ago, such few countries were net exporters of calories, I could count them with one hand. Most of the African continent, Europe, most of Asia, South America excluding Argentina, were all net importers of calories. And what's surprising is that China used to actually be food self-sufficient. India was a big net importer of calories.
حالا ما چطوری از همان اول سر از چنین ارقامی درآوردیم؟ این ارقام ساختگی نیستند. این نقشه نشان میدهد دنیا چهل سال پیش در کجا قرار داشته است. شکافهای کالری خالص در هر کشور دنیا را نشان میدهد. سادهتر بگوییم، این میزان کالری مصرفی در یک کشور است منهای میزان کالری تولید شده در همان کشور. این یک حاصل برآورد سوء تغذیه و این چیزها نیست. این به سادگی میگوید که چقدر کالری در ظرف یک سال مصرف میشود و از میزان کالری تولید شده کسر میشود. کشورهای برنگ آبی صادر کننده خالص کالری، یا کشورهای خودکفا هستند. آنها برای هوای بارانی اندکی ذخیره دارند. کشورهای برنگ سرخ کالری وارد میکنند. هر چه عمیقتر، قرمز پررنگتر، میزان واردات بالاتر. چهل سال پیش کشورهای کمتری صادر کننده کالری بودند، آنها را میشد با انگشتان یک دست شمرد. بخش اعظم قاره آفریقا، اروپا و بیشتر آسیا، آمریکای جنوبی بجز آرژانتین، همه واردکنندگان خالص کالری بودند. وتعجب آور آنکه چین در واقع صاحب خودکفایی غذایی بوده است. هندوستان یک وارد کننده عظیم بوده است.
40 years later, this is today. You can see the drastic transformation that's occurred in the world. Brazil has emerged as an agricultural powerhouse. Europe is dominant in global agriculture. India has actually flipped from red to blue. It's become food self-sufficient. And China went from that light blue to the brightest red that you see on this map.
چهل سال بعد این امروز است. تغییرات شدیدی که در دنیا روی داده است را میتوان مشاهده کرد. برزیل به عنوان یک نیروگاه کشاورزی ظهور کرده است. اروپا بر کشاورزی جهانی چیره است. هند از حیطه سرخ به آبی برگشته. و به خودکفایی غذایی دست یافته. و چین هم از آبی روشن به پررنگ ترین سرخی که روی این نقشه هست تغییر یافته.
How did we get here? What happened? So this chart shows you India and Africa. Blue line is India, red line is Africa. How is it that two regions that started off so similarly in such similar trajectories take such different paths? India had a green revolution. Not a single African country had a green revolution. The net outcome? India is food self-sufficient and in the past decade has actually been exporting calories. The African continent now imports over 300 trillion calories a year. Then we add China, the green line. Remember the switch from the blue to the bright red? What happened and when did it happen? China seemed to be on a very similar path to India until the start of the 21st century, where it suddenly flipped. A young and growing population combined with significant economic growth made its mark with a big bang and no one in the markets saw it coming. This flip was everything to global agricultural markets. Luckily now, South America was starting to boom at the same time as China's rise, and so therefore, supply and demand were still somewhat balanced.
چگونه ما سر از اینجا درآوردیم؟ چه شد؟ این نمودار هند و آفریقا را نشان میدهد. خط آبی هند است، خط قرمز آفریقا است. چگونه است این دو منطقه که در شروع آنقدر یکسان بودند در عبور از گذرگاه بسیار مشابهی از چنین مسیرهای مختلفی سردرآورند؟ هند شاهد یک انقلاب سبز بوده است. در آفریقا حتی یک کشور هم انقلاب سبز نداشته است. نتیجه نهایی چه میشود؟ هند به خودکفایی غذایی میرسد و دردههی گذشته کالری صادر کرده است. قاره آفریقا امروزه سالانه بالغ بر ۳۰۰ تریلیون کالری وارد میکند. و سپس چین خط سبز. تغییر وضعیت از آبی به قرمز روشن را به یاد دارید؟ چه اتفاقی افتاد و در چه زمانی؟ چین به نظر میرسید در مسیری مشابه هند باشد تا آغاز سده ۲۱ام، و بعد ناگهان ورق برگشت. یک جمعیت جوان و رو به رشد همراه با رشد اقتصادی قابل توجه بطور انفجاری به ترقی شایانی دست یافت و هیچ کس در بازارها آن را پیشبینی نکرد. این جهش برای بازارهای جهانی کشاورزی همه چیز بود. خوشبختانه حالا آمریکای جنوبی همزمان با برخاستن چین رونق خود را آغاز کرد. و بنابراین، عرضه و تقاضا هنوز هم تا حدی متعادل بود.
So the question becomes, where do we go from here? Oddly enough, it's not a new story, except this time it's not just a story of China. It's a continuation of China, an amplification of Africa and a paradigm shift in India. By 2023, Africa's population is forecasted to overtake that of India's and China's. By 2023, these three regions combined will make up over half the world's population. This crossover point starts to present really interesting challenges for global food security. And a few years later, we're hit hard with that reality.
بنابراین پرسش این خواهد بود، از اینجا به چه سمتی میرویم؟ تعجب آور اینکه، این یک داستان جدید نیست، با این تفاوت که این بار داستان فقط مربوط به چین نیست. ادامه چین است، و تقویت آفریقا و یک تغییرانگاره در هند. تا رسیدن سال ۲۰۲۳، جمعیت آفریقا پیش بینی میشود از هند و چین پیشی خواهد گرفت. تا سال ۲۰۲۳ این سه منطقه با هم بیشتر از نیمی از جمعیت جهان را تشکیل خواهند داد. این نقطه تقاطع چالشهای واقعاً جالبی را در عرصه امنیت غذایی جهان مطرح خواهد کرد. و چند سال بعد ما با این واقعیت سخت مواجه خواهیم شد.
What does the world look like in 10 years? So far, as I mentioned, India has been food self-sufficient. Most forecasters predict that this will continue. We disagree. India will soon become a net importer of calories. This will be driven both by the fact that demand is growing from a population growth standpoint plus economic growth. It will be driven by both. And even if you have optimistic assumptions around production growth, it will make that slight flip. That slight flip can have huge implications.
در ده سال دیگر جهان چگونه است؟ تا کنون، همانطور که گفتم هند از خودکفایی غذایی برخوردار بوده است. اکثراً پیشبینی میکنند که هند به این روند ادامه خواهد داد. ولی ما مخالف هستیم. هند به زودی به یک وارد کننده خالص کالری تبدیل خواهد شد. عامل تعیین کننده آن هم تقاضای در حال رشد است هم از نقطه نظر رشد جمعیت و هم از نقطه نظر رشد اقتصادی. هر دو در افزایش تقاضا دخیل هستند. و حتی اگر به فرضیههای خوش بینانه در زمینه رشد تولید قائل باشیم، این فقط آن تبدیل کوچک را سبب خواهد شد. آن تبدیل کوچک میتواند پیامدهای بزرگی داشته باشد.
Next, Africa will continue to be a net importer of calories, again driven by population growth and economic growth. This is again assuming optimistic production growth assumptions. Then China, where population is flattening out, calorie consumption will explode because the types of calories consumed are also starting to be higher-calorie-content foods. And so therefore, these three regions combined start to present a really interesting challenge for the world.
بعد، آفریقا ادامه خواهد داد بعنوان یک وارد کننده خالص کالای کالری، که باز توسط رشد جمعیت و رشد اقتصادی هدایت میشود. و این بار بر نظریههای خوش بینانه توسعه فرآوری استوار است. سپس چین، که رشد جمعیت آن به کندی میگراید، مصرف کالری انفجاری خواهد داشت زیرا نوع کالای کالری که بمصرف میرسد نیز به غذاهای حاوی کالری بالا تغییر مییابد. پس بنابراین، این سه منطقه مجموعاً چالش به واقع جالبی را پیش روی دنیا قرارخواهند داد.
Until now, countries with calorie deficits have been able to meet these deficits by importing from surplus regions. By surplus regions, I'm talking about North America, South America and Europe. This line chart over here shows you the growth and the projected growth over the next decade of production from North America, South America and Europe. What it doesn't show you is that most of this growth is actually going to come from South America. And most of this growth is going to come at the huge cost of deforestation. And so when you look at the combined demand increase coming from India, China and the African continent, and look at it versus the combined increase in production coming from India, China, the African continent, North America, South America and Europe, you are left with a 214-trillion-calorie deficit, one we can't produce. And this, by the way, is actually assuming we take all the extra calories produced in North America, South America and Europe and export them solely to India, China and Africa.
تا به امروز کشورهای مواجه با کمبود کالای کالری میتوانستهاند این کاستی را با وارد کردن کالا از مناطق دارای مازاد جبران کنند. منظورم از مناطق دارای مازاد کالا آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی و قاره اروپا است. این نمودار خطی در اینجا نمایانگر رشد، همچنین رشد پیشبینی شده تولید درطول دهه آینده از آمریکای شمالی و جنوبی و از اروپا است. آنچه که این نمودار نشان نمیدهد این است که بیشتر این رشد در واقع از جانب آمریكای جنوبی تأمین خواهد شد. و اینکه بیشتر این توسعه با هزینهی از بین بردن جنگلهای طبیعی تأمین خواهد شد. پس وقتی به این افزایش تقاضای مرکب از کشورهای قاره آفریقا، هند و چین نگاه میکنیم، و آن را با رشد مرکب تولید حاصل از چین و آفریقا و هند مقایسه میکنیم، میبینیم که شما، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی و اروپا با یک کمبود کالای کالری ۲۱۴ تریلیونی روبرو خواهید بود، و آن را نمیتوان تولید کرد. واین ضمناً مبتنی بر این فرض است که تمام کالری مازاد تولید شده در آمریکای شمالی و جنوبی و اروپا را فقط به هند و چین و آفریقا صادر کنیم.
What I just presented to you is a vision of an impossible world. We can do something to change that. We can change consumption patterns, we can reduce food waste, or we can make a bold commitment to increasing yields exponentially.
آنچه من هم اکنون به نمایش گذاشتم دورنمای یک جهان غیر ممکن است. ما میتوانیم برای حل آن دست به کاری بزنیم. میتوانیم الگوهای مصرف را تغییر دهیم، میتوانیم ضایعات غذایی را کاهش دهیم، یا آنکه تعهد جسورانهای در بالا بردن تصاعدی بازده از خود نشان دهیم.
Now, I'm not going to go into discussing changing consumption patterns or reducing food waste, because those conversations have been going on for some time now. Nothing has happened. Nothing has happened because those arguments ask the surplus regions to change their behavior on behalf of deficit regions. Waiting for others to change their behavior on your behalf, for your survival, is a terrible idea. It's unproductive.
حالا، من نمی خواهم به بحث بپردازم که الگوهای مصرف را چگونه تغییر دهیم یا زباله های غذایی را کاهش دهیم، این گفتگوها چندی است در حال انجام شدن بوده است. ولی چیزی عوض نشده است. کاری صورت نگرفته است زیرا در این گفتگوها انتظار میرود که کشورهای تولید مازاد در رویه خود تغییری به سود مناطق مواجه با کمبود، بوجود آورند. اینکه منتظر شویم تا دیگران در رفتارشان به سود ما و برای ادامه حیات ما تغییری بدهند ایدهی بسیار بدی است. بی حاصل است.
So I'd like to suggest an alternative that comes from the red regions. China, India, Africa. China is constrained in terms of how much more land it actually has available for agriculture, and it has massive water resource availability issues. So the answer really lies in India and in Africa. India has some upside in terms of potential yield increases. Now this is the gap between its current yield and the theoretical maximum yield it can achieve. It has some unfarmed arable land remaining, but not much, India is quite land-constrained. Now, the African continent, on the other hand, has vast amounts of arable land remaining and significant upside potential in yields. Somewhat simplified picture here, but if you look at sub-Saharan African yields in corn today, they are where North American yields were in 1940. We don't have 70-plus years to figure this out, so it means we need to try something new and we need to try something different. The solution starts with reforms. We need to reform and commercialize the agricultural industries in Africa and in India.
میخواهم جایگزینی را پیشنهاد کنم که برگرفته از مناطق سرخ رنگ است. چین، هند و آفریقا. چین تحت فشار است از این حیث که تا چه میزان زمین دراختیار دارد که برای کشاورزی در دسترس باشد، همچنین در زمینه منابع آبرسانی با دشواری بی مرز روبروست. بنابراین راه حل در دست کشورهای آفریقا و هند است. هند تا کنون پیشرفتهایی داشته است در خصوص توسعه بالقوه محصولات. این فاصلهای است بین بازدهی کنونی هند با حداکثر بازدهی فرضی که میتواند بدست آورد. زمینهای قابل کشت بهرهبرداری نشده هنوز هم دارد، ولی نه چندان زیاد، هند از حیث زمین نسبتاً در فشار است. قاره آفریقا از سوی دیگر، هنوز زمین زراعی بسیار زیاد و امکان توسعه بازدهی قابل توجهی دارد. تصویر سادهتر این خواهد بود اینجا، اما با نگاهی به جنوب صحرای آفریقا و محصول کنونی ذرت آن، میبینیم در وضیعتی است که آمریکای شمالی در ۱۹۴۰ قرار داشت. ما هفتاد و چند سال دیگر برای فهمیدن این مطلب در اختیار نداریم، برای همین به راهکار جدید نیاز داریم و به راهکار متفاوت نیاز داریم. راهحل با اصلاحات بهسازی آغاز میشود. میبایست به بهسازی و تجاری سازی صنایع کشاورزی در آفریقا و در هند دست زد.
Now, by commercialization -- commercialization is not about commercial farming alone. Commercialization is about leveraging data to craft better policies, to improve infrastructure, to lower the transportation costs and to completely reform banking and insurance industries. Commercialization is about taking agriculture from too risky an endeavor to one where fortunes can be made. Commercialization is not about just farmers. Commercialization is about the entire agricultural system. But commercialization also means confronting the fact that we can no longer place the burden of growth on small-scale farmers alone, and accepting that commercial farms and the introduction of commercial farms could provide certain economies of scale that even small-scale farmers can leverage. It is not about small-scale farming or commercial agriculture, or big agriculture. We can create the first successful models of the coexistence and success of small-scale farming alongside commercial agriculture. This is because, for the first time ever, the most critical tool for success in the industry -- data and knowledge -- is becoming cheaper by the day. And very soon, it won't matter how much money you have or how big you are to make optimal decisions and maximize probability of success in reaching your intended goal. Companies like Gro are working really hard to make this a reality.
منظور از تجاری سازی فقط کشاورزی تجاری نیست. تجاری سازی درباره بهره جویی از دادهها است تا ترفندهای کاری بهتری بوجود آوریم، تا زیرساختها را بهبود ببخشسیم، تا هزینههای جابجایی را کاهش بدهیم، و در نظام بانکداری و بیمه اصلاحات ریشه ای ایجاد کنیم. تجاری کردن آن است که کشاورزی را از یک مسئولیت پرخطر به یک مجاهدت پرثمر بدل سازیم. تجاری سازی تنها شامل کشاورزان نمیشود. تجاری سازی همه نظام کشاورزی را در برمیگیرد. تجاری سازی همچنین به مفهوم روبرو شدن با این واقعیت است که دیگر نمیتوان بار توسعه را تنها بر دوش کشاورز مقیاس خرد نهاد، و اینکه قبول کنیم که مزارع تجاری و رایج سازی آنها میتواند منجر به فراهم آمدن اقتصاد قابل ملاحظهای بشود که کشاورزی خُرد هم از آن بهرهمند شود. موضوع زراعت مقیاس خرد یا کشاورزی تجاری، یا کشاورزی کلان نیست. ما میتوانیم نخستین مدل های موفق همزیستی و رستگاری را بیافرینیم. با داشتن کشاورزی خرد و کشاورزی تجاری به موازات یکدیگر. این به این دلیل است که برای نخستین بار، مهمترین ابزار موفقیت در صنعت -- دادهها و دانش -- روز به روز ارزانتر میشود. و خیلی زود مهم نیست چقدر پول داری یا چقدر بزرگ هستی تا بتوانی در رسیدن به مقاصد مورد نظر خود و به حداکثر رساندن احتمال موفقیت تصمیمات مطلوب بگیری. شرکت هایی مثل Gro واقعاً سرسختانه میکوشند تا این را به یک واقعیت بدل کنند.
So if we can commit to this new, bold initiative, to this new, bold change, not only can we solve the 214-trillion gap that I talked about, but we can actually set the world on a whole new path. India can remain food self-sufficient and Africa can emerge as the world's next dark blue region.
پس اگر بتوانیم به این ابتکار جدید و جسورانه که برای یک تغییر جدید و جسورانه است دست بزنیم، نه تنها می توانیم شکاف ۲۱۴ تریلیونی که از آن صحبت کردم را برطرف سازیم، بلکه واقعاً میتوانیم جهان را در یک مسیر کاملاً جدید قرار دهیم. هند میتواند خود کفایی غذایی خود را حفظ کند و آفریقا میتواند به عنوان منطقه آبی رنگ بعدی جهان ظهور کند.
The new question is, how do we produce 214 trillion calories to feed 8.3 billion people by 2027? We have the solution. We just need to act on it.
پرسش تازه این است، چگونه ۲۱۴ تریلیون کالری تولید کنیم تا ۸/۳ میلیارد نفر را تا سال ۲۰۲۷غذا بدهیم؟ راه حل را داریم. فقط باید طبق آن عمل کنیم.
Thank you.
متشکرم.
(Applause)
(تشویق)