So little Billy goes to school, and he sits down and the teacher says, "What does your father do?" And little Billy says, "My father plays the piano in an opium den." So the teacher rings up the parents, and says, "Very shocking story from little Billy today. Just heard that he claimed that you play the piano in an opium den." And the father says, "I'm very sorry. Yes, it's true, I lied. But how can I tell an eight-year-old boy that his father is a politician?" (Laughter)
خُب بیلی کوچولو به مدرسه میرود، و مینشیند و معلم ازش میپرسه، " پدرت چکاره ست؟" و بیلی کوچولو میگوید، "پدرم توی شیرهکش خونه پیانو میزنه" و بیلی کوچولو میگوید، "پدرم توی شیرهکش خونه پیانو میزنه" معلم به پدر کودک تلفن میزند و میگوید، " بیلی امروز داستان خیلی تکان دهندهای گفت. میگفت که شما در شیرهکش خانه پیانو میزنید." میگفت که شما در شیرهکش خانه پیانو میزنید." و پدر میگوید،" خیلی متاسفم، بله. این حقیقته. من دروغ گفتم. اما من چطور به بچه هشت ساله بگویم که پدرش یک سیاستمداره؟ " (خنده حضار)
Now, as a politician myself, standing in front of you, or indeed, meeting any stranger anywhere in the world, when I eventually reveal the nature of my profession, they look at me as though I'm somewhere between a snake, a monkey and an iguana, and through all of this, I feel, strongly, that something is going wrong. Four hundred years of maturing democracy, colleagues in Parliament who seem to me, as individuals, reasonably impressive, an increasingly educated, energetic, informed population, and yet a deep, deep sense of disappointment. My colleagues in Parliament include, in my new intake, family doctors, businesspeople, professors, distinguished economists, historians, writers, army officers ranging from colonels down to regimental sergeant majors. All of them, however, including myself, as we walk underneath those strange stone gargoyles just down the road, feel that we've become less than the sum of our parts, feel as though we have become profoundly diminished.
حال ، به عنوان یک سیاستمدار، که در مقابل شما ایستادم، حقیقتا ملاقات با هرغریبه ای در این دنیا، وقتی که من بالاخره طبیعت حرفه ام را می گویم، آنها به من طوری نگاه میکنند که من یه چیزی بین مار، میمون و مارمولک هستم، وعلیرغم همه اینها، من به شدت احساس میکنم که یک چیزی درست نیست. چهار صد سال از بلوغ دموکراسی، به نظر من همکارانم در پارلمان، به عنوان افراد منحصر بفرد، بطور منطقی برازنده اند، بطور فزایندهای تحصیل کرده، پر انرژی، افرادی آگاهند، ولی هنوز یک احساس بسیار بسیار عمیق ناامیدی وجود داره. همکاران من در پارلمان عبارتند از، افراد جدیدی که به من رای دادند، پزشکان خانواده ، تجار، اساتید، اقتصاددانان برجسته، مورخان، نویسندگان، افسران ارتش اعم از سرهنگ تا گروهبان هنگ. هرچند، همه آنها و از جمله خود من، همینکه ما در زیر این ناودان های سنگی به شکل موجودات عجیب در جاده راه میرویم، احساس میکنیم که از مجموع آنچه که هستیم، کوچکتر میشویم، احساس میکنیم که عمیقا کوچک شده ایم.
And this isn't just a problem in Britain. It's a problem across the developing world, and in middle income countries too. In Jamaica, for example -- look at Jamaican members of Parliament, you meet them, and they're often people who are Rhodes Scholars, who've studied at Harvard or at Princeton, and yet, you go down to downtown Kingston, and you are looking at one of the most depressing sites that you can see in any middle-income country in the world: a dismal, depressing landscape of burnt and half-abandoned buildings. And this has been true for 30 years, and the handover in 1979, 1980, between one Jamaican leader who was the son of a Rhodes Scholar and a Q.C. to another who'd done an economics doctorate at Harvard, over 800 people were killed in the streets in drug-related violence.
و این مشکل فقط در انگلستان نیست. این یه مشکل در سراسر کشورهای در حال توسعه است، و همچنین در کشورهای با درآمدی متوسط. برای مثال در جامائیکا، به نمایندگان مجلس جامائیکا نگاه کنید، وقتی آنها را ببینید، این افراد غالبا از محققان رودس هستند،(کالجی در آکسفررد برای دانشجویان خارجی) و یا کسانی که در هاوارد و پرینستون درس خوندن، و با این حال تا مرکز شهر کینگستون (پایتخت جامایکا) ادامه میدهید، و به یکی از افسرده ترین مناطق نگاه میکنید که می توانید در هر کشوری با درآمد متوسط در جهان ببینید: چشماندازی ملالانگیز و افسرده از ساختمان های سوخته و نیمه رها شده را میبینید. و درست به مدت ۳۰ سال، و تا سالهای ۱۹۷۹، ۱۹۸۰، درگیری بین یک رهبر جامایکایی که پسر یک دانش آموخته کالج رودس بود، درگیری بین یک رهبرجامایکایی که پسر یک دانش آموخته کالج رودس بود و یک Q.C که یک فارغ التحصیل اقتصاد دانشگاه هاروارد بود ،ادامه داشت، و بیش از ۸۰۰ نفر در خیابان در پی خشونت هایی در رابطه با مواد مخدر کشته شدند. و بیش از ۸۰۰ نفر در خیابان در پی خشونت هایی در رابطه با مواد مخدر کشته شدند.
Ten years ago, however, the promise of democracy seemed to be extraordinary. George W. Bush stood up in his State of the Union address in 2003 and said that democracy was the force that would beat most of the ills of the world. He said, because democratic governments respect their own people and respect their neighbors, freedom will bring peace. Distinguished academics at the same time argued that democracies had this incredible range of side benefits. They would bring prosperity, security, overcome sectarian violence, ensure that states would never again harbor terrorists.
ده سال پیش،با این حال وعدهای دموکراسی به نظر فوق العاده می آمد. جرج بوش رئیس ایلات متحده در سال۲۰۰۳ به عنوان نماینده کشورش در سازمان ملل متحد گفت که دموکراسی نیرویست که میتواند بیشترمشکلات جهان را ازمیان بردارد. گفت که دموکراسی نیرویست که میتواند بیشترمشکلات جهان را ازمیان بردارد. او گفت، چونکه دولتهای دموکرات به مردمشان و به همسایگانشان احترام میگذارند، این آزادی و صلح را به همراه میآورد. همزمان دانشگاهیان برجسته استدلال میکردند که دموکراسی طیف باورنکردنی از مزایای جانبی به همراه داشته است. دموکراسی ثروت، امنیت می آورده و بر خشونت های فرقه ای غلبه میکند، اطمینان میدهد که کشورهای هرگز دوباره بندرگاه تروریست نمیشوند.
Since then, what's happened? Well, what we've seen is the creation, in places like Iraq and Afghanistan, of democratic systems of government which haven't had any of those side benefits. In Afghanistan, for example, we haven't just had one election or two elections. We've gone through three elections, presidential and parliamentary. And what do we find? Do we find a flourishing civil society, a vigorous rule of law and good security? No. What we find in Afghanistan is a judiciary that is weak and corrupt, a very limited civil society which is largely ineffective, a media which is beginning to get onto its feet but a government that's deeply unpopular, perceived as being deeply corrupt, and security that is shocking, security that's terrible. In Pakistan, in lots of sub-Saharan Africa, again you can see democracy and elections are compatible with corrupt governments, with states that are unstable and dangerous. And when I have conversations with people, I remember having a conversation, for example, in Iraq, with a community that asked me whether the riot we were seeing in front of us, this was a huge mob ransacking a provincial council building, was a sign of the new democracy. The same, I felt, was true in almost every single one of the middle and developing countries that I went to, and to some extent the same is true of us.
از آن موقع تا به حال، چه اتفاقی افتاده؟ خُب، و آنچه که ما دیدم، درکشورهایی مثل عراق و افغانستان که در آنها سیستم های دموکراتیک دولتی ایجاد شده هیچ نشانهای از این مزایای جانبی ندیدهایم. برای مثال در افغانستان، ما تنها یک انتخابات نداشتیم و یا دو بار انتخابات. ما سه بار انتخابات ریاست جمهوری و مجلس داشتیم. چه چیزی یافتیم؟ آیا ما شکوفایی جامعه مدنی، حاکمیت شدید قانون و امنیت خوبی را یافتیم؟ نه. آنچه که ما در افغانستان یافتیم یک قوه قضایه ضعیف و فاسد، و یک جامعه مدنی بسیار محدود که تا حد زیادی بی خاصیت است، و رسانههایی که شروع به ایستادن بر روی پای خود کرده اما دولتی که عمیقا منفور است، احساس می شود که عمیقا فاسد است، و امنیت متزلزل ، امنیت وحشتناکه. در پاکستان، تعداد زیادی از کشورهای جنوب صحرای آفریقا، باز هم شما می توانید دموکراسی و انتخابات سازگار با دولت های فاسد، با دولت های که ناپایدار و خطرناکند را ببینید. باز هم شما می توانید دموکراسی و انتخابات سازگار با دولت های فاسد، با دولت های که ناپایدار و خطرناکند را ببینید. باز هم شما می توانید دموکراسی و انتخابات سازگار با دولت های فاسد، با دولت های که ناپایدار و خطرناکند را ببینید. هنگامی که با مردم گفتگو میکنم، بطور مثال در عراق، به خاطر میآورم گفتگویی با کمیتهای داشتم که از من پرسیدند که آیا شورشی که در مقابل مان میبینیم، که جمعیت عظیمی در حال غارت یک ساختمان شورای استانی بودند، نشانه ای از دموکراسی جدید است. احساس کردم تقریبا در هر یک از کشورهای متوسط و در حال توسعه که من رفته بودم، این مشابهتها درست هستند احساس کردم تقریبا در هر یک از کشورهای متوسط و در حال توسعه که من رفته بودم، این یکسان هستند ودر برخی تا اندازه ای برای ما یکسان هستند .
Well, what is the answer to this? Is the answer to just give up on the idea of democracy? Well, obviously not. It would be absurd if we were to engage again in the kind of operations we were engaged in, in Iraq and Afghanistan if we were to suddenly find ourselves in a situation in which we were imposing anything other than a democratic system. Anything else would run contrary to our values, it would run contrary to the wishes of the people on the ground, it would run contrary to our interests. I remember in Iraq, for example, that we went through a period of feeling that we should delay democracy. We went through a period of feeling that the lesson learned from Bosnia was that elections held too early enshrined sectarian violence, enshrined extremist parties, so in Iraq in 2003 the decision was made, let's not have elections for two years. Let's invest in voter education. Let's invest in democratization. The result was that I found stuck outside my office a huge crowd of people, this is actually a photograph taken in Libya but I saw the same scene in Iraq of people standing outside screaming for the elections, and when I went out and said, "What is wrong with the interim provincial council? What is wrong with the people that we have chosen? There is a Sunni sheikh, there's a Shiite sheikh, there's the seven -- leaders of the seven major tribes, there's a Christian, there's a Sabian, there are female representatives, there's every political party in this council, what's wrong with the people that we chose?" The answer came, "The problem isn't the people that you chose. The problem is that you chose them." I have not met, in Afghanistan, in even the most remote community, anybody who does not want a say in who governs them. Most remote community, I have never met a villager who does not want a vote.
خُب، چه پاسخی برای این هست ؟ آیا پاسخ اینه که اندیشه دموکراسی را فراموش کنیم؟ خُب، معلوم که نه. مضحکه اگر ما با این نوع از عملیات در عراق و افغانستان دوباره درگیر شویم. و این مضحکه اگر ما ناگهان خودمان را درهر موقعیتی بیایم که چیزی به غیر از سیستم دموکراسی بر ما تحمیل شود. و این مضحکه اگر ما ناگهان خودمان را درهر موقعیتی بیایم که چیزی به غیر از سیستم دموکراسی بر ما تحمیل شود. و این مضحکه اگر ما ناگهان خودمان را درهر موقعیتی بیایم که چیزی به غیر از سیستم دموکراسی بر ما تحمیل شود. و یا هر چیز دیگری که مغایر با ارزشهای ما باشد، این مغایر با آرزوهای مردم بر روی کره زمین خواهد بود، این با علایق ما مغایر خواهد بود. بطور مثال، خاطر بیاورید در عراق ما وارد دوره ای شدیم که احساس کردیم که دموکراسی را باید به تاخیر بیاندازیم. بطور مثال، خاطر بیاورید در عراق ما وارد دوره ای شدیم که احساس کردیم که دموکراسی را باید به تاخیر بیاندازیم. ما وارد دورهای شدیم که احساس کردیم باید درسی از کشور بوسنی یاد بگیریم که انتخابات آنها تقدس خشونت های فرقهای و تقدس احزاب افراطی را خیلی زودتر آورد، بنابر این درسال ۲۰۰۳ درعراق ما تصمیم گرفتیم که برای دو سال انتخابات نداشته باشیم. در عوض روی آموزش رای دهندگان سرمایه گذاری کنیم و روی دموکرات کردن جامعه کار کنیم. نتیجه این بود که من جمعیت عظیمی را جلو در دفتر کارم یافتم، که برای انتخابات فریاد میزدند، این عکس در لیبی گرفته شده ولی من مشابه این را در عراق را دیدم، مردم بیرون ایستاده بودند و برای انتخابات فریاد میزدند، و وقتی من بیرون رفتم و گفتم،" با شورای موقت استانی چه مشکلی هست؟ و وقتی من بیرون رفتم و گفتم،" با شورای موقت استانی چه مشکلی هست؟ با افرادی که ما انتخاب کردیم چه مشکلی هست؟ اینجا شیخ سُنی و شیخ شیعه هست، در آنجا هفت رهبراز هفت قبیله هست، و یک طایفه مسیحی، یکی صابئین (پیروان مذهب یحیی) هست. در آنجا نمایندگان زنان هست، و هر حزب سیاسی یک نماینده دارد. با افرادی که ما انتخاب کردیم چه مشکلی هست؟" پاسخ آمد،"مشکلی با افرادی که شما انتخاب کردید نیست. مشکل اینه که شما اینها را انتخاب کردید." در افغانستان، من هرگز کسی را ندیدم ، حتی در دورترین جوامع، که نخواهد بگوید که چه کسی آنها را رهبری کند، حتی در دورترین جوامع، که نخواهد بگوید که چه کسی آنها را رهبری کند، دورافتاده ترین جوامع، من هرگز یک روستایی را ندیدم که نخواهد رای دهد. دورافتاده ترین جوامع، من هرگز یک روستایی را ندیدم که نخواهد رای دهد.
So we need to acknowledge that despite the dubious statistics, despite the fact that 84 percent of people in Britain feel politics is broken, despite the fact that when I was in Iraq, we did an opinion poll in 2003 and asked people what political systems they preferred, and the answer came back that seven percent wanted the United States, five percent wanted France, three percent wanted Britain, and nearly 40 percent wanted Dubai, which is, after all, not a democratic state at all but a relatively prosperous minor monarchy, democracy is a thing of value for which we should be fighting. But in order to do so we need to get away from instrumental arguments. We need to get away from saying democracy matters because of the other things it brings. We need to get away from feeling, in the same way, human rights matters because of the other things it brings, or women's rights matters for the other things it brings. Why should we get away from those arguments? Because they're very dangerous. If we set about saying, for example, torture is wrong because it doesn't extract good information, or we say, you need women's rights because it stimulates economic growth by doubling the size of the work force, you leave yourself open to the position where the government of North Korea can turn around and say, "Well actually, we're having a lot of success extracting good information with our torture at the moment," or the government of Saudi Arabia to say, "Well, our economic growth's okay, thank you very much, considerably better than yours, so maybe we don't need to go ahead with this program on women's rights."
بنابر این باید اعتراف کنم که علیرغم آمار مشکوک، علی رغم این حقیقت که ۸۴ درصد از مردم بریتانیا احساس میکنند که سیاست شکسته است ، و علی رغم اینکه هنگامی که من درسال ۲۰۰۳ درعراق بودم، ما یک نظر سنجی انجام دادیم و پرسیدیم که چه نوع سیستم سیاسی را ترجیح میدهند، و پاسخی که بدست آمد این بود که هفت درصد ایالات متحده را میخواستند، پنج درصد فرانسه را میخواستند، سه درصد انگلستان را میخواستند، و نزدیک ۴۰ درصد دُبی که به هیچ وجه دولتی دموکراتی نیست ولی سلطنتی کوچکیست و نسبتا ثروتمند است را می خواستند دموکراسی چیز با ارزشیست که ما باید برای ان مبارزه کنیم. اما برای انجام این ما باید از استدلال های ابزاری دوری کنیم. اما برای انجام این ما باید از استدلال های ابزاری دوری کنیم. ما باید از گفتن اینکه دموکراسی مهم است چونکه چیزهای دیگری را به ارمغان می آورد دوری کنیم. ما باید از گفتن اینکه دموکراسی مهم است چونکه چیزهای دیگری را به ارمغان می آورد دوری کنیم. به همان شیوه ما باید از احساس اینکه حقوق بشر مهم است چرا که چیزهای دیگری به ارمغان می آورد، به همان شیوه ما باید از احساس اینکه حقوق بشر مهم است چرا که چیزهای دیگری به ارمغان می آورد، و یا مسائل حقوق زنان مهم است برای چیزهای دیگری که همراه میآورد، دوری کنیم. چرا باید از این بحث ها دوری کنیم؟ زیرا اینها بسیار خطرناکند. برای مثال اگر ما بگوئیم که شکنجه اشتباه است چونکه این اطلاعات خوبی را نمیدهد، و یا بگوئیم شما نیاز به رعایت حقوق زنان دارید زیرا با دو برابر شدن نیروی کار رشد اقتصادی تهییج میشود، و خودتان را برای موقعیتی قرار دهید که که در آن دولت کره شمالی می تواند برگردد و بگوید، "خُب در واقع، ما موفقیت زیادی در بیرون کشیدن اطلاعات خوب با شکنجه داریم،" "خُب در واقع، ما موفقیت زیادی در بیرون کشیدن اطلاعات خوب با شکنجه داریم،" و یا عربستان سعودی بگوید، "خُب اقتصاد ما رشد کرده بسیار خوب، بسیار متشکریم، و یا عربستان سعودی بگوید، "خُب اقتصاد ما رشد کرده بسیار خوب، بسیار متشکریم، خیلی قابل توجهتر ازرشد اقتصاد شما، پس ممکنه ما نیازی به برنامه های حقوق زنان نداشته باشیم."
The point about democracy is not instrumental. It's not about the things that it brings. The point about democracy is not that it delivers legitimate, effective, prosperous rule of law. It's not that it guarantees peace with itself or with its neighbors. The point about democracy is intrinsic. Democracy matters because it reflects an idea of equality and an idea of liberty. It reflects an idea of dignity, the dignity of the individual, the idea that each individual should have an equal vote, an equal say, in the formation of their government.
موضوع بر سردموکراسی ابزاری نیست. این درمورد چیزهایی که دموکراسی به همراه می آورد نیست. موضوع درباره دموکراسی این نیست که دموکراسی حکومتی مشروع، موثر، قانون مدارایجاد کند. دموکراسی به هیچ وجه تضمین کننده صلح برای خودش یا همسایگانش نیست. نکته در دموکراسی ذاتی و حقیقیست. دموکراسی مهم است چونکه این منعکس کننده ایدهی برابری و آزادی ست. این منعکس کننده ایدهی شان منزلت بشر است، شان و منزلت هر فرد، ایدهی اینکه هر فرد باید رای برابرو بیان برابر در تشکیل و ایجاد دولت خود داشته باشد. شان و منزلت هر فرد، ایدهی اینکه هر فرد باید رای برابرو بیان برابر در تشکیل و ایجاد دولت خود داشته باشد. شان و منزلت هر فرد، ایدهی اینکه هر فرد باید رای برابرو بیان برابر در تشکیل و ایجاد دولت خود داشته باشد.
But if we're really to make democracy vigorous again, if we're ready to revivify it, we need to get involved in a new project of the citizens and the politicians. Democracy is not simply a question of structures. It is a state of mind. It is an activity. And part of that activity is honesty. After I speak to you today, I'm going on a radio program called "Any Questions," and the thing you will have noticed about politicians on these kinds of radio programs is that they never, ever say that they don't know the answer to a question. It doesn't matter what it is. If you ask about child tax credits, the future of the penguins in the south Antarctic, asked to hold forth on whether or not the developments in Chongqing contribute to sustainable development in carbon capture, and we will have an answer for you. We need to stop that, to stop pretending to be omniscient beings. Politicians also need to learn, occasionally, to say that certain things that voters want, certain things that voters have been promised, may be things that we cannot deliver or perhaps that we feel we should not deliver.
اما اگر ما دموکراسی بسیار قدرتمندی را دوباره ایجاد کنیم، و اگر آماده باشیم تا به آن نیروی تازهای بدهیم، نیازمندیم که در پروژه جدیدی از شهروندان و سیاستمداران درگیر شویم. و اگر آماده باشیم تا به آن نیروی تازهای بدهیم، نیازمندیم که در پروژه جدیدی از شهروندان و سیاستمداران درگیر شویم. دموکراسی سوال سادهای در مورد ساختار یک جامعه نیست. این اندیشه و تفکر است. این یک تعامل است. و بخشی از این تعامل راستگویی و صداقت است. بعد از سخنرانی که برای شما دارم، من به رادیو برای برنامهای به نام "هر سوالی" میروم و در این نوع برنامهها چیزی که در مورد سیاست متوجه خواهید شد، اینه که آنها هرگز و هرگز نمیگویند که ما پاسخ این سوال را نمی دانیم. مهم نیست که این چه سوالیست. اگر شما درمورد اعتبارات مالیاتی کودکان سوال کنید، و یا در مورد آینده پنگونهای قطب جنوب، و یا اینکه شما مطرح کنید که آیا توسعه و گسترش جونگکینک در قطب جنوب، و یا اینکه شما مطرح کنید که آیا توسعه و گسترش جونگکینک در در توسعه پایدار در جذب کاربن مشارکت میکند و یا نه، و ما پاسخی برای شما خواهیم داشت. ما نیاز داریم که این کار را متوقف کنیم، تظاهر به عالم مطلق بودن را متوقف کنیم. ما نیاز داریم که این کار را متوقف کنیم، تظاهر به عالم مطلق بودن را متوقف کنیم. گاهی اوقات سیاستمداران نیز نیاز دارند که یادبگیرند که بگویند ما نمیتوانیم این چیز بخصوص را که رایدهندگان میخواهند را برآورده کنیم، گاهی اوقات سیاستمداران نیز نیاز دارند که یادبگیرند که بگویند ما نمیتوانیم این چیز بخصوص را که رایدهندگان میخواهند را برآورده کنیم، بگویند که این چیز بخصوصی را که ما به رایدهندگان وعده داده بودیم را نمیتوانیم برآورد کنیم. بگویند که این چیز بخصوصی را که ما به رایدهندگان وعده داده بودیم را نمیتوانیم برآورد کنیم. و یا اینکه بگویند که ما احساس میکنیم که نباید این را انجام دهیم.
And the second thing we should do is understand the genius of our societies. Our societies have never been so educated, have never been so energized, have never been so healthy, have never known so much, cared so much, or wanted to do so much, and it is a genius of the local. One of the reasons why we're moving away from banqueting halls such as the one in which we stand, banqueting halls with extraordinary images on the ceiling of kings enthroned, the entire drama played out here on this space, where the King of England had his head lopped off, why we've moved from spaces like this, thrones like that, towards the town hall, is we're moving more and more towards the energies of our people, and we need to tap that.
دومین چیزی را که باید درک کنیم نبوغ جوامعمان است. جوامع ما هرگزبا این اندازه تحصیل کرده نبودند هرگز با این اندازه پرانرژی نبودند، هرگز به این اندازه سالم نبودند، هرگز به این اندازه نمیداستند، و هرگزبه این اندازه توجه نمیکردند و هرگز به این اندازه نمیخواستند که کاری انجام دهند، و این یک نبوغ محلیست. و یکی از دلایل اینکه ما از سرسراهای مجلل مثل این که ما الان در آن ایستاده ایم دوری میکنیم، و یکی از دلایل اینکه ما از سرسراهای مجلل مثل این که ما الان در آن ایستاده ایم دوری میکنیم، سرسراهای مجلل با تصاویر فوق العاده از پادشاهان بر تخت نشسته، سرسراهای مجلل با تصاویر فوق العاده از پادشاهان بر تخت نشسته، و همه آن نمایش غمانگیز خارج از این فضا انجام شد، جایی که پادشاه انگلستان سرش بر زمین یافت، ما باید از فضاهایی مثل این خارج شویم، مکانهایی سریر و پادشاهی، و به طرف اجتماعات مردمی برویم، و بیشتر و بیشتر به طرف شهرداریها برویم و ما نیاز داریم که در میان مردم جریان داشته باشیم.
That can mean different things in different countries. In Britain, it could mean looking to the French, learning from the French, getting directly elected mayors in place in a French commune system. In Afghanistan, it could have meant instead of concentrating on the big presidential and parliamentary elections, we should have done what was in the Afghan constitution from the very beginning, which is to get direct local elections going at a district level and elect people's provincial governors.
این معنی متفاوتی در کشورهای مختلف دارد. در بریتانیا، به معنی اینکه به فرانسوی ها نگاه کنیم از فرانسه یادبگیریم، و مستقیما شهرداران منطقه را دریک سیستم مشارکت فرانسوی انتخاب کنیم. و مستقیما شهرداران منطقه را دریک سیستم مشارکت فرانسوی انتخاب کنیم. در افغانستان، این میتونه به معنی این باشه که به جای توجه به انتخابات بزرگ ریاست جمهوری و مجلس، ما باید آنچه از اول در قانون اساسی افغانستان بوده است که همان انتخابات مستقیم محلی در سطح منطقه و انتخاب فرمانداران استانی مردم است، را انجام میدادیم.
But for any of these things to work, the honesty in language, the local democracy, it's not just a question of what politicians do. It's a question of what the citizens do. For politicians to be honest, the public needs to allow them to be honest, and the media, which mediates between the politicians and the public, needs to allow those politicians to be honest. If local democracy is to flourish, it is about the active and informed engagement of every citizen.
اما برای اینکه هریک از اینها کار کنه، صداقت گفتار، دموکراسی محلی، فقط این یک سوال از آنچه که سیاستمداران انجام میدهند نیست. این سوالیست از آنچه که شهروندان انجام میدهند است. برای سیاستمداران که باید راستگو و صادق باشند، جامعه باید به آنها اجازه دهد که راستگو و صادق باشند، و رسانه ها، که واسطه بین سیاستمداران و مردم هستند ایجاب میکنند که سیاستمداران صداق و راستگو باشند. اگر دموکراسی محلی شکفته شود این یعنی تعامل و درگیری آگاهانه هر یک از شهروندان است. اگر دموکراسی محلی شکفته شود این یعنی تعامل و درگیری آگاهانه هر یک از شهروندان است.
In other words, if democracy is to be rebuilt, is to become again vigorous and vibrant, it is necessary not just for the public to learn to trust their politicians, but for the politicians to learn to trust the public. Thank you very much indeed. (Applause)
به بیان دیگر،اگر دموکراسی قرارباشد که بازسازی شود، و قدرتمند و پر جنب و جوش باشد، نه تنها لازم است که مردم یادبگیرند که به سیاستمدارانشان اعتماد کنند، نه تنها لازم است که مردم یادبگیرند که به سیاستمدارانشان اعتماد کنند، بلکه سیاستمداران هم باید یاد بگیرند که به مردم اعتماد کنند. از شما بسیار سپاسگزارم.( تشویق تماشاگران)