I've got apparently 18 minutes to convince you that history has a direction, an arrow; that in some fundamental sense, it's good; that the arrow points to something positive. Now, when the TED people first approached me about giving this upbeat talk -- (Laughter) -- that was before the cartoon of Muhammad had triggered global rioting. It was before the avian flu had reached Europe. It was before Hamas had won the Palestinian election, eliciting various counter-measures by Israel. And to be honest, if I had known when I was asked to give this upbeat talk that even as I was giving the upbeat talk, the apocalypse would be unfolding -- (Laughter) -- I might have said, "Is it okay if I talk about something else?" But I didn't, OK. So we're here. I'll do what I can. I'll do what I can.
ظاهراً من ۱۸ دقیقه وقت دارم که شما را قانع کنم که تاریخ جهت داره، یک پیکان؛ ظاهراً من ۱۸ دقیقه وقت دارم که شما را قانع کنم که تاریخ جهت داره، یک پیکان؛ که در معنای بنیادیاش چیز خوبیه؛ که این پیکان به سمت چیز مثبتی اشاره میکنه. وقتی TED اولین بار با من درباره سخنرانی کردن راجع به این موضوع خوشبینانه تماس گرفت -- (خندهی تماشاگران) -- قبل از این بود که کارتون محمد باعث تظاهرات جهانی بشه. قبل از این بود که آنفولانزای مرغی به اروپا برسه. قبل از این بود که حماس در انتخابات فلسطین برنده بشه، و باعث بشه اسرائیل چندین اقدام پیشگیرانه انجام بده. و راستش رو بخواهید، اگه میدونستم وقتی ازم خواسته شد این سخنرانی خوشبینانه را انجام بدم که حتی وقتی من دارم این سخنرانی خوشبینانه را انجام میدم، آخرالزمان در حال وقوعه - که حتی وقتی من دارم این سخنرانی خوشبینانه را انجام میدم، آخرالزمان در حال وقوعه - (خندهی تماشاگران) - ممکنه میگفتم، "اشکالی نداره اگه راجع به یک چیز دیگه صحبت کنم؟" اما نمیدونستم. خوب پس حالا ما اینجاییم. من هر کاری بتونم میکنم. من هر کاری بتونم میکنم.
I've got to warn you: the sense in which my worldview is upbeat has always been kind of subtle, sometimes even elusive. (Laughter) The sense in which I can be uplifting and inspiring -- I mean, there's always been a kind of a certain grim dimension to the way I try to uplift, so if grim inspiration -- (Laughter) -- if grim inspiration is not a contradiction in terms, that is, I'm afraid, the most you can hope for. OK, today -- that's if I succeed. I'll see what I can do. OK?
باید به شما هشدار بدم: جهانبینی من همیشه به شکل ظریفی خوشبینانه بوده، حتی گاهی گریزان. جهانبینی من همیشه به شکل ظریفی خوشبینانه بوده، حتی گاهی گریزان. (خندهی تماشاگران) طرزی که من میتونم خوشحالکننده و انگیزهبخش باشم- منظورم اینه که، همیشه نوعی بُعد ظالمانه در راهی که من سعی میکنم با آن خوشحال کنم بوده، پس اگر انگیزهبخشی ظالمانه- منظورم اینه که، همیشه نوعی بُعد ظالمانه در راهی که من سعی میکنم با آن خوشحال کنم بوده، پس اگر انگیزهبخشی ظالمانه- (خندهی تماشاگران) - اگر انگیزهبخشی ظالمانه در معنای خودش متناقض نیست، فکر میکنم، بهترین چیزیه که میتونید امید داشته باشید بشنوید. خوب، امروز - اگر من موفق بشم. ببینم چه کار میتونم بکنم، باشه؟
Now, in one sense, the claim that history has a direction is not that controversial. If you're just talking about social structure, OK, clearly that's gotten more complex a little over the last 10,000 years -- has reached higher and higher levels. And in fact, that's actually sustaining a long-standing trend that predates human beings, OK, that biological evolution was doing for us. Because what happened in the beginning, this stuff encases itself in a cell, then cells start hanging out together in societies. Eventually they get so close, they form multicellular organisms, then you get complex multicellular organisms; they form societies.
حالا در یک معنی، این ادعا که تاریخ جهت داره، آنقدرها هم بحث برانگیز نیست. اگر منظور شما فقط ساختار اجتماعی است، خوب، واضحه که این موضوع در طول بیش از ۱۰,۰۰۰ سال پیچیدهتر شده و به مراحل بالاتر رسیده. خوب، واضحه که این موضوع در طول بیش از ۱۰,۰۰۰ سال پیچیدهتر شده و به مراحل بالاتر رسیده. و در واقع، بازماندهی روندی است که از قدیم پابرجاست و به ماقبل انسان برمیگرده، خوب، و در واقع، بازماندهی روندی است که از قدیم پابرجاست و به ماقبل انسان برمیگرده، خوب، که تکامل زیستی بر روی ما انجام میداد. چون آنچه در آغاز اتفاق افتاد، این مواد خودشون را در یک سلول محدود کردند، بعد سلولها شروع کردند در جامعهها در کنار هم باشند. عاقبت، اینقدر نزدیک شدند که موجودات چند سلولی را تشکیل دادند، بعد موجودات چند سلولی پیچیده را میبینید که جامعه تشکیل میدهند.
But then at some point, one of these multicellular organisms does something completely amazing with this stuff, which is it launches a whole second kind of evolution: cultural evolution. And amazingly, that evolution sustains the trajectory that biological evolution had established toward greater complexity. By cultural evolution we mean the evolution of ideas. A lot of you have heard the term "memes." The evolution of technology, I pay a lot of attention to, so, you know, one of the first things you got was a little hand axe. Generations go by, somebody says, hey, why don't we put it on a stick? (Laughter) Just absolutely delights the little ones. Next best thing to a video game.
اما بعد در نقطهای یکی از این موجودات چند سلولی کاری شگفتانگیز با این مواد می کنه که باعث شروع نوع دومی از تکامل میشه: تکامل فرهنگی. کاری شگفتانگیز با این مواد می کنه که باعث شروع نوع دومی از تکامل میشه: تکامل فرهنگی. و شگفت آنکه، آن تکامل، همان خط سیری را که تکامل زیستی به سمت پیچیدهگی بیشتر داشت، حفظ میکند. و شگفت آنکه، آن تکامل، همان خط سیری را که تکامل زیستی به سمت پیچیدهگی بیشتر داشت، حفظ میکند. منظور ما از تکامل فرهنگی، تکامل اندیشههاست. بسیاری از شما واژه ی "میم" را شنیدهاید. تکامل فنآوری، من خیلی بش توجه میکنم، خوب، میدونید، یکی از اولین چیزایی که داشتید که چَکش دستی کوچک بود. نسلها میگذرند، یکی میگه، آهای، چرا ما روی یک دسته سوارش نکنیم؟ (خندهی تماشاگران) خیلی کوچکترها را خوشحال میکنه. بهترین چیز بعد از بازیهای ویدیویی.
This may not seem to impress, but technological evolution is progressive, so another 10, 20,000 years, and armaments technology takes you here. (Laughter) Impressive. And the rate of technological evolution speeds up, so a mere quarter of a century after this, you get this, OK. (Laughter) And this. (Laughter) I'm sorry -- it was a cheap laugh, but I wanted to find a way to transition back to this idea of the unfolding apocalypse, and I thought that might do it. (Applause)
به نظر نمیاد که این بتونه ما را تحت تأثیر قرار بده، اما تکامل فنآوری تدریجی است، پس بعد از ۱۰تا ۲۰,۰۰۰ سال، و فنآوریهای تسلیحاتی شما را به اینجا میرسونه. (خندهی تماشاگران) تحسین برانگیزه. و سرعت تکامل فنآوری افزایش پیدا میکنه، پس تنها یک ربع قرن بعد از این، شما این را میبینید، خوب. (خندهی تماشاگران) و این. (خندهی تماشاگران) ببخشید - این یه شوخی بی مایه بود، اما میخواستم راهی پیدا کنم تا به سمت ایدهی وقوع آخرالزمان برگردم، ببخشید - این یه شوخی بی مایه بود، اما میخواستم راهی پیدا کنم تا به سمت ایدهی وقوع آخرالزمان برگردم، و فکر کردم این تصویر این کار را میکنه. (تشویق تماشاگران)
So, what threatens to happen with this unfolding apocalypse is the collapse of global social organization. Now, first let me remind you how much work it took to get us where we are, to be on the brink of true global social organization. Originally, you had the most complex societies, the hunter-gatherer village. Stonehenge is the remnant of a chiefdom, which is what you get with the invention of agriculture: multi-village polity with centralized rule. With the invention of writing, you start getting cities. This is blurry. I kind of like that because it makes it look like a one-celled organism and reminds you how many levels organic organization has already moved through to get to this point. And then you get to, you know, you get empires.
پس، آنچه همراه این آخرالزمان تهدید به وقوع میکنه، فرو ریختن سازمان جامعهی جهانی است. پس، آنچه همراه این آخرالزمان تهدید به وقوع میکنه، فرو ریختن سازمان جامعهی جهانی است. حالا، اول بگذارید به شما یادآوری کنم که چقدر کار لازم بود تا ما را به جایی که هستیم برسونه، تا در لبهی یک سازمان جامعهی جهانی واقعی باشیم. در اصل، پیچیدهترین جوامع، دهکدههای شکارگر- گردآور، را دارید. استونهج(مجموعه ای از سنگهای بسیار قدیمی در انگلستان) بازماندهی یک جامعهی اربابی است، که با ابداع کشاورزی به وجود میآید: حکومت چند دهکدهای با کنترل مرکزی. که با ابداع کشاورزی به وجود میآید: حکومت چند دهکدهای با کنترل مرکزی. با ابداع نوشتار، شهرها شروع به ظهور میکنند. این قسمت تاره. من ازش خوشم میاد چون باعث میشه شبیه یک موجودات تک-سلولی به نظر برسه چند مرحله سازمان اندامی تا به حال طی شده تا به این نقطه برسه. و بعد به امپراتوریها میرسیم. چند مرحله سازمان اندامی تا به حال طی شده تا به این نقطه برسه. و بعد به امپراتوریها میرسیم.
I want to stress, you know, social organization can transcend political bounds. This is the Silk Road connecting the Chinese Empire and the Roman Empire. So you had social complexity spanning the whole continent, even if no polity did similarly. Today, you've got nation states. Point is: there's obviously collaboration and organization going on beyond national bounds. This is actually just a picture of the earth at night, and I'm just putting it up because I think it's pretty. Does kind of convey the sense that this is an integrated system.
من می خوام تأکید کنم که سازمانهای اجتماعی میتوانند از مرزهای سیاسی از عبور کنند. این جادهی ابریشمه که امپراتوری چین را به امپراتوری رم وصل میکرد. پس پیچیدهگی اجتماعی تمام قاره را طی میکرد، حتی وقتی که هیچ دو حکومتی مشابه نبودند. امروزه ما دولت - ملت داریم. نکته اینه: واضحه که ورای مرزهای ملی سازماندهی و همکاری هست. نکته اینه: واضحه که ورای مرزهای ملی سازماندهی و همکاری هست. این در واقع تصویر زمین در شبه. و من اینجا گذاشتمش چون فکر میکنم زیباست. یه جورایی این حس را منتقل میکنه که این یک سیستم در هم تنیده است.
Now, I explained this growth of complexity by reference to something called "non-zero sumness." Assuming that a few of you did not do the assigned reading, very quickly, the key idea is the distinction between zero-sum games, in which correlations are inverse: always a winner and a loser. Non-zero-sum games in which correlations can be positive, OK. So like in tennis, usually it's win-lose; it always adds up to zero-zero-sum. But if you're playing doubles, the person on your side of the net, they're in the same boat as you, so you're playing a non-zero-sum game with them. It's either for the better or for the worse, OK. A lot of forms of non-zero-sum behavior in the realm of economics and so on in everyday life often leads to cooperation.
حالا، من این رشد پیچیدهگی را با توجه به چیزی به نام "مجموع- غیرصفر" توضیح دادم. حالا، من این رشد پیچیدهگی را با توجه به چیزی به نام "مجموع- غیرصفر" توضیح دادم. با فرض بر اینکه چند نفری از شما کتاب پیشنهادی را مطالعه نکردید، خیلی سریع، ایدهی کلیدی تفاوت بین بازیهای مجموع - صفر، که در آنها همبستگیها وارونه هستند: همیشه یک برنده هست و یک بازنده؛ ایدهی کلیدی تفاوت بین بازیهای مجموع - صفر، که در آنها همبستگیها وارونه هستند: همیشه یک برنده هست و یک بازنده؛ بازیهای مجموع- غیرصفر که در آنها همبستگی میتونه مثبت باشه. خوب. پس مثل تنیس، معمولاً برد - باخت است؛ همیشه به مجموع صفر-صفر منتهی میشه. اما اگر دارید دوبل بازی میکنید، شخصی که در زمین شما ایستاده، شرایط شما را داره، پس با او دارید بازی مجموع - غیرصفر انجام میدهید. ممکنه بهتر یا بدتر بشه، خوب. بسیاری شکلهای رفتارِ مجموع - غیرصفر در قلمرو اقتصاد و غیره در زندگی روزمره هست که اغلب به همکاری منجر میشه. بسیاری شکلهای رفتارِ مجموع - غیرصفر در قلمرو اقتصاد و غیره در زندگی روزمره هست که اغلب به همکاری منجر میشه.
The argument I make is basically that, well, non-zero-sum games have always been part of life. You have them in hunter-gatherer societies, but then through technological evolution, new forms of technology arise that facilitate or encourage the playing of non-zero-sum games, involving more people over larger territory. Social structure adapts to accommodate this possibility and to harness this productive potential, so you get cities, you know, and you get all the non-zero-sum games you don't think about that are being played across the world. Like, have you ever thought when you buy a car, how many people on how many different continents contributed to the manufacture of that car? Those are people in effect you're playing a non-zero-sum game with. I mean, there are certainly plenty of them around.
استدلال من اساساً اینه که، بازیهای مجموع -غیرصفر همیشه قسمتی از زندگی بودند. در جوامع شکارگر- گردآور آن را میبینید، اما بعد در اثر تکامل فنآوری، شکلهای جدیدی از فنآوری برمیخیزد که بازیهای مجموع -غیرصفر را راحتتر میکند و تشویق میکند، و مردم بسیاری را در قلمروهای وسیعتر درگیر میکند. ساختار اجتماعی خودش را برای پذیرش این امکان تازه سازش میدهد و برای اینکه این پتانسیل پرحاصل را کشت کنیم، پس شهرها به وجود میآیند، و شما همهی بازیهای مجموع -غیرصفر را که به آنها فکر نمیکنید، در تمام دنیا میبینید. و شما همهی بازیهای مجموع -غیرصفر را که به آنها فکر نمیکنید، در تمام دنیا میبینید. مثلاً، آیا تا حالا فکر کردید که وقتی یک خودرو میخرید، چند نفر در چند قارهی مختلف همکاری کردند تا این خودرو ساخته بشه؟ آنها در حقیقت مردمی هستند که شما دارید بازی مجموع -غیرصفر با آنها انجام میدهید. آنها در حقیقت مردمی هستند که شما دارید بازی مجموع -غیرصفر با آنها انجام میدهید. منظورم اینه که حتماً خیلی از آنها در اطراف دنیا وجود داره.
Now, this sounds like an intrinsically upbeat worldview in a way, because when you think of non-zero, you think win-win, you know, that's good. Well, there are a few reasons that actually it's not intrinsically upbeat. First of all, it can accommodate; it doesn't deny the existence of inequality exploitation war. But there's a more fundamental reason that it's not intrinsically upbeat, because a non-zero-sum game, all it tells you for sure is that the fortunes will be correlated for better or worse. It doesn't necessarily predict a win-win outcome.
حالا، به نظر میاد این نظریه جهانبینیای ذاتاً خوشبینانه باشه، چون وقتی به بازی مجموع -غیرصفر فکر میکنید، شرایط برد- برد را تصور میکنید، میدونید، این خوبه. خوب، چند دلیل هست که این نظریه در واقع ذاتاً خوشبینانه نیست. این خوبه. خوب، چند دلیل هست که این نظریه در واقع ذاتاً خوشبینانه نیست. اول از همه، میتونه خودش را سازش بده؛ وجود جنگ استثمار نابرابری را انکار نمیکند. اول از همه، میتونه خودش را سازش بده؛ وجود جنگ استثمار نابرابری را انکار نمیکند. اما دلیل بنیادی تری هم هست که ذاتاً خوشبینانه نباشه، چون بازی مجموع -غیرصفر، اما دلیل بنیادی تری هم هست که ذاتاً خوشبینانه نباشه، چون بازی مجموع -غیرصفر، آنچه مطمئناً به شما میگه اینه که خواه ناخواه داراییها با هم همبستگی خواهند داشت. الزاماً پیآمدِ برد- برد را پیشبینی نمیکند.
So, in a way, the question is: on what grounds am I upbeat at all about history? And the answer is, first of all, on balance I would say people have played their games to more win-win outcomes than lose-lose outcomes. On balance, I think history is a net positive in the non-zero-sum game department. And a testament to this is the thing that most amazes me, most impresses me, and most uplifts me, which is that there is a moral dimension to history; there is a moral arrow. We have seen moral progress over time.
پس، به نحوی، پرسش اینه: بر چه اساسی من اصلاً در مورد تاریخ خوشبینم؟ جواب اینه که، پس، به نحوی، پرسش اینه: بر چه اساسی من اصلاً در مورد تاریخ خوشبینم؟ جواب اینه که، اول از همه، در تعادل من میگم مردم بازیشان را بیشتر با نتیجهی برد- برد بازی کردهاند تا باخت- باخت. اول از همه، در تعادل من میگم مردم بازیشان را بیشتر با نتیجهی برد- برد بازی کردهاند تا باخت- باخت. در تعادل، من فکر میکنم نتیجهی خالص تاریخ در حوزه ی بازهای مجموع -غیرصفر مثبت بود. و شاهد این هم چیزیست که من را بیشتر از هر چیز دیگه شگفتزده میکنه، بیشتر از هر چیز تحت تأثیر قرار میده و بیشتر از هر چیز خوشحالم میکنه، که در تاریخ یک بعد اخلاقی هست؛ یک پیکان اخلاقی هست. ما در طول زمان پیشرفت اخلاقی میبینیم.
2,500 years ago, members of one Greek city-state considered members of another Greek city-state subhuman and treated them that way. And then this moral revolution arrived, and they decided that actually, no, Greeks are human beings. It's just the Persians who aren't fully human and don't deserve to be treated very nicely.
۲,۵۰۰ سال پیش، اعضای یک شهر-دولت یونانی اعضای یک شهر- دولت دیگر را مادون انسان میدونستند. ۲,۵۰۰ سال پیش، اعضای یک شهر-دولت یونانی اعضای یک شهر- دولت دیگر را مادون انسان میدونستند. و با آنها اینطور رفتار میکردند. و بعد این انقلاب اخلاقی سررسید، و آنها به این نتیجه رسیدند که در واقع، نه، همهی یونانیها انسانند. فقط پارسها کاملاً انسان نیستند و لیاقت ندارند باهاشون زیاد خوب رفتار بشه. فقط پارسها کاملاً انسان نیستند و لیاقت ندارند باهاشون زیاد خوب رفتار بشه.
But this was progress -- you know, give them credit. And now today, we've seen more progress. I think -- I hope -- most people here would say that all people everywhere are human beings, deserve to be treated decently, unless they do something horrendous, regardless of race or religion. And you have to read your ancient history to realize what a revolution that has been, OK. This was not a prevalent view, few thousand years ago, and I attribute it to this non-zero-sum dynamic. I think that's the reason there is as much tolerance toward nationalities, ethnicities, religions as there is today. If you asked me, you know, why am I not in favor of bombing Japan, well, I'm only half-joking when I say they built my car. We have this non-zero-sum relationship, and I think that does lead to a kind of a tolerance to the extent that you realize that someone else's welfare is positively correlated with yours -- you're more likely to cut them a break.
اما این پیشرفت بود - میدونید، بهشون بخاطر اینکار اعتبار بدید. و امروزه، ما پیشرفت بیشتری دیدهایم. فکر میکنم - امیدوارم- بیشتر آدمهای اینجا بگویند که همهی مردم همه جا انسانند، ما پیشرفت بیشتری دیدهایم. فکر میکنم - امیدوارم- بیشتر آدمهای اینجا بگویند که همهی مردم همه جا انسانند، و لیاقت دارند با آنها با احترام رفتار بشه، مگر اینکه کار وحشتناکی انجام بدهند، صرف نظر از نژاد یا مذهب. و شما باید تاریخ باستان را بخونید تا بفهمید این چه انقلابی بوده، خوب. چند هزار سال پیش این دید مرسوم نبود، و من این را به پویش مجموع -غیرصفر نسبت میدم. خوب. چند هزار سال پیش این دید مرسوم نبود، و من این را به پویش مجموع -غیرصفر نسبت میدم. من فکر میکنم به همین علته که امروزه اینقدر تحمل نسبت به ملیتها، قومیّتها و ادیان وجود داره. من فکر میکنم به همین علته که امروزه اینقدر تحمل نسبت به ملیتها، قومیّتها و ادیان وجود داره. اگه از من بپرسید که چرا طرفدار بمباران ژاپن نیستم، خوب، فقط نصف حرفم شوخیه وقتی میگم چون اونا خودروی من را میسازند. ما این رابطهی مجموع -غیرصفر را داریم، و من فکر میکنم که به نوعی تحمل منتهی میشه تا جایی که میفهمید آسایش کس دیگهای با آسایش شما همبستگی مثبت داره - و من فکر میکنم که به نوعی تحمل منتهی میشه تا جایی که میفهمید آسایش کس دیگهای با آسایش شما همبستگی مثبت داره - بیشتر ممکنه شما به اونا فرصت بدهید.
I kind of think this is a kind of a business-class morality. Unfortunately, I don't fly trans-Atlantic business class often enough to know, or any other kind of business class really, but I assume that in business class, you don't hear many expressions of, you know, bigotry about racial groups or ethnic groups, because the people who are flying trans-Atlantic business class are doing business with all these people; they're making money off all these people. And I really do think that, in that sense at least, capitalism has been a constructive force, and more fundamentally, it's a non-zero-sumness that has been a constructive force in expanding people's realm of moral awareness. I think the non-zero-sum dynamic, which is not only economic by any means -- it's not always commerce -- but it has driven us to the verge of a moral truth, which is the fundamental equality of everyone. It has done that. As it has moved global, moved us toward a global level of social organization, it has driven us toward moral truth. I think that's wonderful.
من فکر میکنم این یه جورایی مثل اخلاقیات کلاس تجاری باشه. متأسفانه، من آنقدر زیاد با کلاس تجاری از روی اقیانوس اطلس پرواز نمیکنم که بدونم، یا در واقع هر پرواز کلاس تجاری دیگهای، متأسفانه، من آنقدر زیاد با کلاس تجاری از روی اقیانوس اطلس پرواز نمیکنم که بدونم، یا در واقع هر پرواز کلاس تجاری دیگهای، اما فرض میکنم که در کلاس تجاری، شما خیلی ابراز تعصب نسبت به نژادها یا قومیّتها نمیشنوید اما فرض میکنم که در کلاس تجاری، شما خیلی ابراز تعصب نسبت به نژادها یا قومیّتها نمیشنوید چون کسانی که در کلاس تجاری از روی اقیانوس اطلس پرواز میکنند با همهی این مردم داد و ستد میکنند؛ دارند از همهی این آدمها پول درمیارند. و من واقعاً معتقدم که، حداقل به این معنی، سرمایهداری یک نیروی سازنده بوده، و من واقعاً معتقدم که، حداقل به این معنی، سرمایهداری یک نیروی سازنده بوده، و پایهایتر، مجموع - غیرصفر است که نیروی سازنده در گشودن قلمروهای آگاهی اخلاقی مردم بوده. و پایهایتر، مجموع - غیرصفر است که نیروی سازنده در گشودن قلمروهای آگاهی اخلاقی مردم بوده. من فکر میکنم پویش مجموع -غیرصفر، که به هیچ وجه فقط اقتصادی نیست - همیشه تجارت نیست - من فکر میکنم پویش مجموع -غیرصفر، که به هیچ وجه فقط اقتصادی نیست - همیشه تجارت نیست - بلکه ما را به لبهی یک حقیقت اخلاقی برده که برابری اساسی همه باشه. این کار را کرده. بلکه ما را به لبهی یک حقیقت اخلاقی برده که برابری اساسی همه باشه. این کار را کرده. همانطور که جهانی شده، ما را هم به سمت یک سطح جهانی سازمان اجتماعی حرکت داده، ما را به سمت حقیقت اخلاقی حرکت داده است. فکر کنم این شگفتانگیزه.
Now, back to the unfolding apocalypse. And you may wonder, OK, that's all fine, sounds great -- moral direction in history -- but what about this so-called clash of civilizations? Well, first of all, I would emphasize that it fits into the non-zero-sum framework, OK. If you look at the relationship between the so-called Muslim world and Western world -- two terms I don't like, but can't really avoid; in such a short span of time, they're efficient if nothing else -- it is non-zero-sum. And by that I mean, if people in the Muslim world get more hateful, more resentful, less happy with their place in the world, it'll be bad for the West. If they get more happy, it'll be good for the West. So that is a non-zero-sum dynamic.
حالا، برگردیم به آخرالزمان در حال وقوع. و شما ممکنه فکر کنید، خوب، اینها همهش خوبه، عالی به نظر میاد - جهتگیری اخلاقی در تاریخ - و شما ممکنه فکر کنید، خوب، اینه همهش خوبه، عالی به نظر میاد - جهتگیری اخلاقی در تاریخ - اما این به اصطلاح جنگ تمدنها چی؟ خوب، اول از همه، من تأکید میکنم که این در چهارچوب مجموع -غیرصفر جامیگیره، خوب. اگر به ارتباط بین به اصطلاح دنیای اسلام و غرب نگاه بیندازید- خوب. اگر به ارتباط بین به اصطلاح دنیای اسلام و غرب نگاه بیندازید- من از این دو عبارت خوشم نمیاد، اما نمیشه ازشون دوری کرد؛ با این زمان کم، هر چه نباشند، کاربردی هستند - این مجموع -غیرصفر هست. و منظورم از این اینه که اگر مردم دنیای اسلام بیشتر متنفر و عصبانی بشوند، این مجموع -غیرصفر هست. و منظورم از این اینه که اگر مردم دنیای اسلام بیشتر متنفر و عصبانی بشوند، از جایگاهشان در دنیا کمتر خوشحال باشند، برای غرب بده. اگر خوشحالتر باشند، برای غرب خوب خواهد بود. پس این یک پویش مجموع -غیرصفر است.
And I would say the non-zero-sum dynamic is only going to grow more intense over time because of technological trends, but more intense in a kind of negative way. It's the downside correlation of their fortunes that will become more and more possible. And one reason is because of something I call the "growing lethality of hatred." More and more, it's possible for grassroots hatred abroad to manifest itself in the form of organized violence on American soil. And that's pretty new, and I think it's probably going to get a lot worse -- this capacity -- because of trends in information technology, in technologies that can be used for purposes of munitions like biotechnology and nanotechnology. We may be hearing more about that today.
و من میگم که پویش مجموع -غیرصفر در طی زمان فقط شدیدتر خواهد شد به خاطر روند فنآوری، اما شدیدتر به صورت منفی. این همبستگی منفی داراییهای آنهاست که بیشتر و بیشتر ممکن خواهد شد. یک دلیلش چیزی است که من "رشد کشندگی نفرت" مینامم. بیشتر و بیشتر ممکنه که نفرت ریشهای در خارج خودش را به شکل خشونتهای سازمانیافته در خاک آمریکا نشون بده. بیشتر و بیشتر ممکنه که نفرت ریشهای در خارج خودش را به شکل خشونتهای سازمانیافته در خاک آمریکا نشون بده. و این کاملاً جدیده، و فکر کنم احتمالاً خیلی بدتر هم خواهد شد - این ظرفیت - به خاطر روند فنآوری، در فنآوریهایی که میتوانند با هدف تجهیزاتی مثل بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی به کار روند. - این ظرفیت - به خاطر روند فنآوری، در فنآوریهایی که میتوانند با هدف تجهیزاتی مثل بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی به کار روند. - این ظرفیت - به خاطر روند فنآوری، در فنآوریهایی که میتوانند با هدف تجهیزاتی مثل بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی به کار روند. ممکنه امروز راجع به این موضوع بیشتر بشنویم.
And there's something I worry about especially, which is that this dynamic will lead to a kind of a feedback cycle that puts us on a slippery slope. What I have in mind is: terrorism happens here; we overreact to it. That, you know, we're not sufficiently surgical in our retaliation leads to more hatred abroad, more terrorism. We overreact because being human, we feel like retaliating, and it gets worse and worse and worse. You could call this the positive feedback of negative vibes, but I think in something so spooky, we really shouldn't have the word positive there at all, even in a technical sense. So let's call it the death spiral of negativity. (Laughter) I assure you if it happens, at the end, both the West and the Muslim world will have suffered.
و چیزی هست که من به خصوص نگرانش هستم، اینکه این پویش به نوعی چرخهی بازخورد منتهی میشه که ما را روی یک شیب لیز قرار میده. آنچه من در ذهن دارم اینه: تروریسم اینجا اتفاق میافته؛ ما بیش از حد به آن واکنش نشون میدیم. اینکه ما در تلافیجوییمان به اندازهی کافی موفق نیستیم، باعث نفرت بیشتر در خارج و تروریسم بیشتر میشه. اینکه ما در تلافیجوییمان به اندازهی کافی موفق نیستیم، باعث نفرت بیشتر در خارج و تروریسم بیشتر میشه. ما بیش از حد واکنش نشون میدهیم چون انسانیم و دوست داریم تلافیجویی کنیم، و این بدتر و بدتر و بدتر میشه. میتونید اسمش را بازخورد مثبت افکار منفی بگذارید، اما فکر کنم در چیزی اینقدر ترسناک، ما اصلاً نباید واژهی مثبت را اینجا داشته باشیم، حتی در معنی تخصصیش. اما فکر کنم در چیزی اینقدر ترسناک، ما اصلاً نباید واژهی مثبت را اینجا داشته باشیم، حتی در معنی تخصصیش. پس بیاید اسمش را مارپیچِ مرگِ منفی بودن بگذاریم. (خندهی تماشاگران) به شما اطمینان میدم اگر در آخر این اتفاق بیافته، هم غرب و هم دنیای اسلام آسیب میبینند. به شما اطمینان میدم اگر در آخر این اتفاق بیافته، هم غرب و هم دنیای اسلام آسیب میبینند.
So, what do we do? Well, first of all, we can do a lot more with arms control, the international regulation of dangerous technologies. I have a whole global governance sermon that I will spare you right now, because I don't think that's going to be enough anyway, although it's essential. I think we're going to have to have a major round of moral progress in the world. I think you're just going to have to see less hatred among groups, less bigotry, and, you know, racial groups, religious groups, whatever. I've got to admit I feel silly saying that. It sounds so kind of Pollyannaish. I feel like Rodney King, you know, saying, why can't we all just get along? But hey, I don't really see any alternative, given the way I read the situation. There's going to have to be moral progress. There's going to have to be a lessening of the amount of hatred in the world, given how dangerous it's becoming. In my defense, I'd say, as naive as this may sound, it's ultimately grounded in cynicism.
پس ما چه کار کنیم؟ خوب، اول از همه، ما میةونیم با کنترل اسلحه خیلی کارها بکنیم، قانون بینالمللی فنآوریهای خطرناک. من یک خطبهی کامل ادارهی دنیا دارم که الان به شما نمیگم، من یک خطبهی کامل ادارهی دنیا دارم که الان به شما نمیگم، چون فکر نمیکنم به هر حال کافی باشه، هر چند که لازمه. فکر کنم ما باید یک دورهی وسیع پیشرفت اخلاقی در دنیا داشته باشیم فکر کنم ما باید یک دورهی وسیع پیشرفت اخلاقی در دنیا داشته باشیم فکر کنم شما مجبور خواهید شد تنفر کمتری بین گروههای مختلف ببینید، تعصب کمتر و میدونید، گروههای نژادی، گروههای مذهبی، هر چی. باید اعتراف کنم که احساس حماقت میکنم از گفتن این. یه جورایی به نظر پلیانایی میاد. میدونید، احساس میکنم مثل رودنی کینگ شدم که میگفت، چرا ما نمیتونیم همه با هم کنار بیاییم؟ یه جورایی به نظر پلیانایی میاد. میدونید، احساس میکنم مثل رودنی کینگ شدم که میگفت، چرا ما نمیتونیم همه با هم کنار بیاییم؟ اما من جایگزینی واقعاً نمیبینم با توجه به برداشتم از موقعیت. پیشرفت اخلاقی باید اتفاق بیوفته. باید مقدار نفرت در دنیا کمتر بشه، با توجه به اینکه اینقدر داره خطرناک میشه. باید مقدار نفرت در دنیا کمتر بشه، با توجه به اینکه اینقدر داره خطرناک میشه. در دفاع از خودم میگم، هر چند این نظریه خیلی خام به نظر میاد، در نهایت در بدبینی ریشه داره. در دفاع از خودم میگم، هر چند این نظریه خیلی خام به نظر میاد، در نهایت در بدبینی ریشه داره.
That is to say -- (Laughter) -- thank you, thank you. That is to say, remember: my whole view of morality is that it boils down to self-interest. It's when people's fortunes are correlated. It's when your welfare conduces to mine, that I decide, oh yeah, I'm all in favor of your welfare. That's what's responsible for this growth of this moral progress so far, and I'm saying we once again have a correlation of fortunes, and if people respond to it intelligently, we will see the development of tolerance and so on -- the norms that we need, you know. We will see the further evolution of this kind of business-class morality.
یعنی - (خندهی تماشاگران) - ممنونم، ممنونم. یعنی، یادتون باشه: کل نظر من دربارهی اخلاق در نهایت به سود شخصی برمیگرده. - ممنونم، ممنونم. یعنی، یادتون باشه: کل نظر من دربارهی اخلاق در نهایت به سود شخصی برمیگرده. یعنی وقتی داراییهای مردم با هم همبستگی داره. یعنی وقتی آسایش شما منجر به آسایش من میشه، من به این نتیجه میرسم که آره، من طرفدار آسایش شما هستم. یعنی وقتی آسایش شما منجر به آسایش من میشه، من به این نتیجه میرسم که آره، من طرفدار آسایش شما هستم. برای این رشد این پیشرفت اخلاقی تا به حال، و من میگم ما باز یک همبستگی در داراییها داریم، و اگر مردم به آن هوشمندانه پاسخ بدهند، ما شاهد گسترش تحمل و غیره خواهیم بود- هنجارهایی که احتیاج داریم. ما تکامل بیشتر این نوع اخلاقیات کلاس تجاری را خواهیم دید.
So, these two things, you know, if they get people's attention and drive home the positive correlation and people do what's in their self-interests, which is further the moral evolution, then they could actually have a constructive effect. And that's why I lump growing lethality of hatred and death spiral of negativity under the general rubric, reasons to be cheerful. (Laughter) Doing the best I can, OK. (Laughter) I never called myself Mr. Uplift. I'm just doing what I can here. (Laughter)
پس این دو چیز، اگر بتونند توجه مردم را جلب کنند و همبستگی مثبت را به خانه بیاورند و مردم کاری را انجام دهند که سود شخصی براشون داره، که از تکامل اخلاقی بیشتری هست، آن وقت می توانند واقعاً اثر سازندهای داشته باشند. و به همین علته که من رشد کشندگی نفرت و مارپیچ مرگ منفی بودن را در یک عنوان کلی، دلایلی برای شادی قرار میدهم. و به همین علته که من رشد کشندگی نفرت و مارپیچ مرگ منفی بودن را در یک عنوان کلی، دلایلی برای شادی قرار میدهم. و به همین علته که من رشد کشندگی نفرت و مارپیچ مرگ منفی بودن را در یک عنوان کلی، دلایلی برای شادی قرار میدهم. (خندهی تماشاگران) خوب، بهترین تلاشم را میکنم. (خندهی تماشاگران) من هیچوقت اسم خودم را آقای خوشحال نگذاشتم. فقط دارم کاری که میتونم را اینجا انجام میدم. (خندهی تماشاگران)
Now, launching a moral revolution has got to be hard, right? I mean, what do you do? And I think the answer is a lot of different people are going to have to do a lot of different things. We all start where we are. Speaking as an American who has children whose security 10, 20, 30 years down the road I worry about -- what I personally want to start out doing is figuring out why so many people around the world hate us, OK. I think that's a worthy research project myself. I also like it because it's an intrinsically kind of morally redeeming exercise. Because to understand why somebody in a very different culture does something -- somebody you're kind of viewing as alien, who's doing things you consider strange in a culture you consider strange -- to really understand why they do the things they do is a morally redeeming accomplishment, because you've got to relate their experience to yours. To really understand it, you've got to say, "Oh, I get it. So when they feel resentful, it's kind of like the way I feel resentful when this happens, and for somewhat the same reasons." That's true understanding. And I think that is an expansion of your moral compass when you manage to do that.
حالا، شروع کردن یک انقلاب اخلاقی باید مشکل باشه، درسته؟ منظورم اینه که چه کار میکنید؟ و فکر کنم پاسخ اینه که خیلی از مردم خیلی کارهای متفاوتی میکنند. و فکر کنم پاسخ اینه که خیلی از مردم خیلی کارهای متفاوتی میکنند. همهی ما از جایی که هستیم شروع میکنیم. به عنوان یک آمریکایی که برای امنیت بچههام ۱۰، ۲۰، ۳۰ سال دیگه نگران است - همهی ما از جایی که هستیم شروع میکنیم. به عنوان یک آمریکایی که برای امنیت بچههام ۱۰، ۲۰، ۳۰ سال دیگه نگران است - کاری که میخوام شروع به انجامش کنم اینه که بفهمم چرا این همه از مردم در اطراف دنیا از ما متنفرند، خوب. کاری که میخوام شروع به انجامش کنم اینه که بفهمم چرا این همه از مردم در اطراف دنیا از ما متنفرند، خوب. من خودم فکر میکنم این پروژهی تحقیقی باارزشی ست. به علاوه ازش خوشم میاد چون ذاتاً یک جور حرکت رهایی بخش ازنظر اخلاقیه. چون برای اینکه بفهمیم چرا کسی از یک فرهنگ خیلی متفاوت کاری را انجام میده - چون برای اینکه بفهمیم چرا کسی از یک فرهنگ خیلی متفاوت کاری را انجام میده - کسی که یه جورایی شما به چشم آدم فضایی نگاهش میکنید، که کارهایی انجام میده که از نظر شما عجیبند در فرهنگی که از نظر شما عجیبه - برای اینکه واقعاً بفهمید چرا این کارها را میکنند یک دستاورد رهایی بخش است، چون شما مجبورید تجربههای آنها را به تجربههای خودتان ارتباط دهید. برای اینکه واقعاً بفهمیدش، باید بگویید، "اوه، میفهمم. پس وقتی آنها عصبانیاند، تقریباً مثل وقتیه که من از این اتفاق احساس عصبانیت میکنم، پس وقتی آنها عصبانیاند، تقریباً مثل وقتیه که من از این اتفاق احساس عصبانیت میکنم، و به دلایلی تقریباً مشابه." این درک صحیح هست. و فکر کنم این گسترش دایرهی اخلاق شماست وقتی موفق میشوید اینطور فکر کنید.
It's especially hard to do when people hate you, OK, because you don't really, in a sense, want to completely understand why people hate you. I mean, you want to hear the reason, but you don't want to be able to relate to it. You don't want it to make sense, right? (Laughter) You don't want to say, "Well, yeah, I can kind of understand how a human being in those circumstances would hate the country I live in." That's not a pleasant thing, but I think it's something that we're going to have to get used to and
انجام این کار سخته، به خصوص وقتی مردم از شما متنفرند، خوب، چون شما واقعاً نمیخواهید کاملاً بفهمید که چرا مردم از شما متنفرند. چون شما واقعاً نمیخواهید کاملاً بفهمید که چرا مردم از شما متنفرند. منظورم اینه که، شما میخواهید که دلیل آنها را بشنوید ولی نمیخواهید با آن ارتباط برقرار کنید. نمیخواهید معنیاش را درک کنید، درسته؟ (خندهی تماشاگران) نمیخواهید بگید، "خوب آره، تقریباً میفهمم که چطور یک انسان در آن شرایط ممکنه از کشوری که من در آن زندگی میکنم متنفر باشه." نمیخواهید بگید، "خوب آره، تقریباً میفهمم که چطور یک انسان در آن شرایط ممکنه از کشوری که من در آن زندگی میکنم متنفر باشه." نمیخواهید بگید، "خوب آره، تقریباً میفهمم که چطور یک انسان در آن شرایط ممکنه از کشوری که من در آن زندگی میکنم متنفر باشه." این خوشایند نیست اما ما باید به آن عادت کنیم و روی آن کار کنیم.
work on. Now, I want to stress that to understand, you know -- there are people who don't like this whole business of understanding the grassroots, the root causes of things; they don't want to know why people hate us. I want to understand it. The reason you're trying to understand why they hate us, is to get them to quit hating us. The idea when you go through this moral exercise of really coming to appreciate their humanity and better understand them, is part of an effort to get them to appreciate your humanity in the long run. I think it's the first step toward that. That's the long-term goal.
حالا، من می]خواهم تأکید کنم که کسانی هستند که کل این موضوع درک کردن ریشهها را دوست ندارند، حالا، من می]خواهم تأکید کنم که کسانی هستند که کل این موضوع درک کردن ریشهها را دوست ندارند، علت ریشهای چیزها؛ نمیخواهند بدانند چرا مردم از ما متنفرند. من میخواهم بدانم. علت ریشهای چیزها؛ نمیخواهند بدانند چرا مردم از ما متنفرند. من میخواهم بدانم. دلیل اینکه شما سعی میکنید بفهمید چرا آنها از ما متنفرند، اینه که کاری کنیم از ما متنفر نباشند. دلیل اینکه شما سعی میکنید بفهمید چرا آنها از ما متنفرند، اینه که کاری کنیم از ما متنفر نباشند. ایدهی اینکه شما دست به این حرکت اخلاقی بزنید تا واقعاً بتوانید انسانیت آنها را بفهمید و بهتر آنها را درک کنید، ایدهی اینکه شما دست به این حرکت اخلاقی بزنید تا واقعاً بتوانید انسانیت آنها را بفهمید و بهتر آنها را درک کنید، بخشی از تلاش برای این است که در دراز مدت آنها را وادار کنید که انسانیت شما را درک کنند. من فکر میکنم این اولین قدم به این سمته. این هدف بلند مدته.
There are people who worry about this, and in fact, I, myself, apparently, was denounced on national TV a couple of nights ago because of an op-ed I'd written. It was kind of along these lines, and the allegation was that I have, quote, "affection for terrorists." Now, the good news is that the person who said it was Ann Coulter. (Laughter) (Applause) I mean, if you've got to have an enemy, do make it Ann Coulter. (Laughter) But it's not a crazy concern, OK, because understanding behavior can lead to a kind of empathy, and it can make it a little harder to deliver tough love, and so on. But I think we're a lot closer to erring on the side of not comprehending the situation clearly enough, than in comprehending it so clearly that we just can't, you know, get the army out to kill terrorists.
کسانی هستند که نگران این موضوع هستند و در واقع، من خودم چند شب پیش ظاهراً در تلویزیون ملی به خاطر مقالهای که نوشته بودم متهم شدم. کسانی هستند که نگران این موضوع هستند و در واقع، من خودم چند شب پیش ظاهراً در تلویزیون ملی به خاطر مقالهای که نوشته بودم متهم شدم. کسانی هستند که نگران این موضوع هستند و در واقع، من خودم چند شب پیش ظاهراً در تلویزیون ملی به خاطر مقالهای که نوشته بودم متهم شدم. تقریباً تو این مایهها بود و ادعا این بود من "به تروریستها علاقه دارم." تقریباً تو این مایهها بود و ادعا این بود من "به تروریستها علاقه دارم." حالا، خبر خوب اینه که کسی که این را گفت آن کولتر( حقوقدان و گویند مشهور آمریکا) بود. (خندهی تماشاگران) (تشویق تماشاگران) منظورم اینه که، اگه قراره دشمن داشته باشید، 'آن کولتر' را دشمن خودتون کنید. (خندهی تماشاگران) اما این نگرانی دیوانهواری نیست، خوب، چون فهمیدن رفتار میتونه به نوعی همدردی منتهی بشه، اما این نگرانی دیوانهواری نیست، خوب، چون فهمیدن رفتار میتونه به نوعی همدردی منتهی بشه، و باعث میشه سختتر بتونیم برای صلاح خودشون باهاشون بدرفتاری کنیم و غیره. اما من فکر میکنم ما اگر موقعیت را درست نفهمیم بیشتر در خطر اشتباه کردن قرار داریم تا اینکه اینقدر آن را واضح بفهمیم که اصلاً نتونیم ارتش را بفرستیم تا تروریستها را بکشند. تا اینکه اینقدر آن را واضح بفهمیم که اصلاً نتونیم ارتش را بفرستیم تا تروریستها را بکشند.
So I'm not really worried about it. So -- (Laughter) -- I mean, we're going to have to work on a lot of fronts, but if we succeed -- if we succeed -- then once again, non-zero-sumness and the recognition of non-zero-sum dynamics will have forced us to a higher moral level. And a kind of saving higher moral level, something that kind of literally saves the world. If you look at the word "salvation" in the Bible -- the Christian usage that we're familiar with -- saving souls, that people go to heaven -- that's actually a latecomer. The original meaning of the word "salvation" in the Bible is about saving the social system. "Yahweh is our Savior" means "He has saved the nation of Israel," which at the time, was a pretty high-level social organization.
پس من خیلی نگرانش نیستم. (خندهی تماشاگران) منظورم اینه که ما باید روی خیلی جنبهها کار کنیم اما اگه موفق بشیم - اگه موفق بشیم - پس باز دوباره، مجموع -غیر صفر و شناخت پویش مجموع -غیرصفر ما را به سمت مرحلهی بالاتری از اخلاقیات هل میدهد. مجموع -غیر صفر و شناخت پویش مجموع -غیرصفر ما را به سمت مرحلهی بالاتری از اخلاقیات هل میدهد. و به نوعی حفظ سطح بالاتری از اخلاق، چیزیست که به معنای واقعی کلمه دنیا را نجات میدهد. و به نوعی حفظ سطح بالاتری از اخلاق، چیزیست که به معنای واقعی کلمه دنیا را نجات میدهد. اگر در انجیل به واژهی "رستگاری" نگاه کنید - کاربرد مسیحیاش که ما به آن عادت داریم - نجات روحها، که مردم به بهشت میروند - این در واقع بعدتر ایجاد شد. معنای اصلی این واژه در انجیل در حقیقت دربارهی نجات دادن سیستم اجتماعی است. "یهوه نجاتدهندهی ماست" یعنی "او قوم اسرائیل را نجات داد،" که در آن زمان سازمان اجتماعی سطح بالایی بود.
Now, social organization has reached the global level, and I guess, if there's good news I can say I'm bringing you, it's just that all the salvation of the world requires is the intelligent pursuit of self-interests in a disciplined and careful way. It's going to be hard. I say we give it a shot anyway because we've just come too far to screw it up now. Thanks. (Applause)
حالا، سازمان اجتماعی به سطحی جهانی رسیده و من حدس میزنم، اگر خبر خوشی هست که میتونم بگم برای شما دارم، فقط همینه که همهی رستگاریای که دنیا نیاز داره پیگیری هوشمندانهی سود شخصی به نحوی منظم و محتاطانه است. که همهی رستگاریای که دنیا نیاز داره پیگیری هوشمندانهی سود شخصی به نحوی منظم و محتاطانه است. مشکل خواهد بود. اما من میگم بیایید به هر حال امتحانش کنیم چون برای اینکه الان خرابش کنیم خیلی جلو اومدیم. ممنونم. (تشویق تماشاگران)