As a culture, we tell ourselves lots of stories about the future, and where we might move forward from this point. Some of those stories are that somebody is just going to sort everything out for us. Other stories are that everything is on the verge of unraveling.
به عنوان یک فرهنگ، ما داستان های بسیاری به خودمان می گوییم درباره آینده و درباره جاییکه ممکن است از این نقطه به آن حرکت کنیم تعدادی از آن داستان ها از این قرارند که یک نفر همه چیز را برای ما مرتب می کند داستان های دیگر ازاین قرارند که همه مشکلات در مرز حل شدن است
But I want to tell you a different story here today. Like all stories, it has a beginning. My work, for a long time, has been involved in education, in teaching people practical skills for sustainability, teaching people how to take responsibility for growing some of their own food, how to build buildings using local materials, how to generate their own energy, and so on.
اما امروز، من می خوام داستان متفاوتی را به شما بگم مثل همه داستان ها، این داستان هم سرآغازی دارد کار من برای مدت طولانی درگیر آموزش بوده است آموزش مهارت های عملی به مردم برای پایدار پذیری (ابقا) آموزش افراد، اینکه چگونه مسئولیت بپذیرند برای پروراندن قسمتی از غذای مورد نیازشان آموزش اینکه چگونه با استفاده از مصالح بومی ساختمان هایی بسازند چگونه انرژی مورد نیازشان را تولید کنند و مسایلی از این قبیل.
I lived in Ireland, built the first straw-bale houses in Ireland, and some cob buildings and all this kind of thing. But all my work for many years was focused around the idea that sustainability means basically looking at the globalized economic growth model, and moderating what comes in at one end, and moderating the outputs at the other end. And then I came into contact with a way of looking at things which actually changed that profoundly.
من در ایرلند زندگی کردم، اولین خانه های پوشالی را در آنجا ساختم و تعدادی خانه از چوب ذرت ساختم و مواردی از این دست. اما همه کارهای من برای سالیان طولانی متمرکز بود در حیطه ی ایده ای که پایدار پذیری (ابقا) به طور ساده به معنی نظاره کردن الگوی رشد اقتصاد جهانی و متعادل کردن ورودی ها از یک طرف و متعادل کردن خروجی ها از طرف دیگر. و پس از آن با نحوه ی نگریستن به مسائل روبرو شدم که در واقع این مسئله را عمیقا دگرگون کرد
And in order to introduce you to that, I've got something here that I'm going to unveil, which is one of the great marvels of the modern age. And it's something so astounding and so astonishing that I think maybe as I remove this cloth a suitable gasp of amazement might be appropriate. If you could help me with that it would be fantastic. (Laughter) This is a liter of oil.
و برای معرفی کردن آن به شما اینجا چیزی دارم که می خواهم آن را نشان دهم، که یکی از شگفتی های بزرگ عصر جدید است. و چیزی بسیار شگرف آور و مبهوت کننده است به طوریکه فکر می کنم ممکن است وقتی که من این پارچه را بر دارم دهان وا مانده از حیرت بهترین واکنش باشد. اگر شما بتوانید با همراهیتون مرا کمک کنید عالی میشه (خنده) این یک لیتر نفت است
This bottle of oil, distilled over a hundred million years of geological time, ancient sunlight, contains the energy equivalent of about five weeks hard human manual labor -- equivalent to about 35 strong people coming round and working for you. We can turn it into a dazzling array of materials, medicine, modern clothing, laptops, a whole range of different things. It gives us an energy return that's unimaginable, historically. We've based the design of our settlements, our business models, our transport plans, even the idea of economic growth, some would argue, on the assumption that we will have this in perpetuity.
این بطری نفت حاصل میلیونها سال زمین شناسی است. پرتوهای قدیمی خورشید، حاوی انرژیی معادل حدود پنج هفته کار کارگری سخت بشر -- معادل با این است که ۳۵ نفرآدم نیرومند بیایند و برای شما کار کنند. می توانیم آن را به انواع خیره کننده ای از مواد تبدیل کنیم دارو، لباس های جدید لپ تاپ، و گستره ی کاملی از چیزهای مختلف این ماده انرژیی را به ما برگشت می دهد که به لحاظ تاریخی غیر قابل تصور است. ما طراحی زیستگاهمان را بر مبنای این ماده قرار داده ایم، مدل های کسب و کارمان، برنامه های حمل ونقل مان حتی ایده رونق اقتصادی، تعدادی استدلال می آورند، بر اساس این فرض که ما این ماده را برای همیشه خواهیم داشت.
Yet, when we take a step back, and look over the span of history, at what we might call the petroleum interval, it's a short period in history where we've discovered this extraordinary material, and then based a whole way of life around it. But as we straddle the top of this energy mountain, at this stage, we move from a time where our economic success, our sense of individual prowess and well-being is directly linked to how much of this we consume, to a time when actually our degree of oil dependency is our degree of vulnerability.
با این حال، وقتی ما یک قدم به عقب می گردیم و به گستره ی تاریخ نگاه می کنیم، در بازه ای که ممکن است آن را بازه نفت بنامیم یک بازه ی کوتاه در تاریخ است جایی که ما این ماده فوق العاده را پیدا کردیم و کل سبک زندگی مان را بر پایه آن بنا نهادیم. اما در این مرحله که ما بر فراز این قله ی انرژی، سوار هستیم، ما در حال گذر از روزگاری که کامیابی اقتصادی، احساس فردی دلاوری و تندرستی مان به طور مستقیم ارتباط دارد با اینکه چه مقدار از این ماده را مصرف می کنیم به روزگاری هستیم که، در واقع درجه وابستگی مان به نفت درجه آسیب پذیر بودمان است.
And it's increasingly clear that we aren't going to be able to rely on the fact that we're going to have this at our disposal forever. For every four barrels of oil that we consume, we only discover one. And that gap continues to widen. There is also the fact that the amount of energy that we get back from the oil that we discover is falling. In the 1930s we got 100 units of energy back for every one that we put in to extract it. Completely unprecedented, historically. Already that's fallen to about 11. And that's why, now, the new breakthroughs, the new frontiers in terms of oil extraction are scrambling about in Alberta, or at the bottom of the oceans.
و به طور فزاینده ای مشخص است که ما نخواهیم توانست بر این واقعیت تکیه کنیم که ما این ماده را برای همیشه در اختیار خواهیم داشت برای هر چهار بشکه از نفت که ما مصرف می کنیم فقط یک بشکه کشف می کنیم و این فاصله در جهت بیشتر شدن پیش می رود همچنین این واقعیت هم وجود دارد که میزان انرژی که ما به دست می آوریم از نفتی که کشف می کنیم در حال کاهش است. در دهه ی ۱۹۳۰، ما ۱۰۰ واحد انرژی دریافت کردیم به ازای هر واحد که مصرف کردیم تا آن را استخراج کنیم به لحاظ تاریخی، کاملا بی سابقه بوده است. از مدت ها قبل این میزان به حدود ۱۱ واحد کاهش یافته است. و به همین دلیل است که در حال حاضر پیشرفت های غیر منتظره جدید، مرزهای جدید در زمینه ی استخراج نفت در حوالی آلبرتا تقلا می کنند، یا در اعماق اقیانوس ها.
There are 98 oil-producing nations in the world. But of those, 65 have already passed their peak. The moment when the world on average passes this peak, people wonder when that's going to happen. And there is an emerging case that maybe that was what happened last July when the oil prices were so high.
کشورهای تولید کننده نفت در دنیا ۹۸ تا هستند. اما از اینها، ۶۵ کشور قبلا از حداکثر توان تولیدی خود عبور کرده اند. ان لحظه که جهان به طور میانگین از این میزان حداکثر تولید عبور کند، مردم در عجب هستند که این واقعه کی رخ می دهد. و اینجا مسئله ای در حال پدیدار شدن وجود دارد که شاید این همان چیزی است که در جولای قبلی اتفاق افتاد هنگامی که قیمت نفت بسیار بالا بود.
But are we to assume that the same brilliance and creativity and adaptability that got us up to the top of that energy mountain in the first place is somehow mysteriously going to evaporate when we have to design a creative way back down the other side? No. But the thinking that we have to come up with has to be based on a realistic assessment of where we are.
اما، آیا ما فرض را بر این می گذاریم که همان نیروی استعداد و زیرکی و خلاقیت و سازگارپذیری که در ابتدا ما را به بالای قله انرژی رساند به طریق اسرار آمیزی بر باد خواهد رفت چه هنگامی که ما باید یک راه خلاقانه بازگشت به طرف دیگر را طراحی کنیم؟ نه. اما تفکری که ما باید به آن برسیم باید بر اساس یک ارزیابی واقعی از جایی که ما هستیم، باشد.
There is also the issue of climate change, is the other thing that underpins this transition approach. But the thing that I notice, as I talk to climate scientists, is the increasingly terrified look they have in their eyes, as the data that's coming in, which is far ahead of what the IPCC are talking about. So the IPCC said that we might see significant breakup of the arctic ice in 2100, in their worst case scenario. Actually, if current trends continue, it could all be gone in five or 10 years' time. If just three percent of the carbon locked up in the arctic permafrost is released as the world warms, it would offset all the savings that we need to make, in carbon, over the next 40 years to avoid runaway climate change. We have no choice other than deep and urgent decarbonization.
بعلاوه مسئله تغییر اقلیم هم حضور دارد، که مورد دیگری است که این رویکرد گذار را تقویت می کند. اما چیزی که من متوجه شدم وقتی که با متخصصان آب و هوا صحبت می کردم، نگاه وحشت رو به افزایش موجود در دیدگاهشان بود، همان طور که داده ها به دست می آیند، که به مراتب جلوتر از آنچه است که مجمع بینالمللی تغییرات آبوهوایی در مورد آن صحبت می کند بنا به گفته مجمع بینالمللی تغییرات آبوهوایی روی موضوع تغییر اقلیم ما ممکن است شاهد آب شدن میزان چشمگیری از یخ های قطبی در سال ۲۱۰۰ در بدترین حالت باشیم. در واقع اگر روند کنونی ادامه یابد، کل این واقعه می تواند در یک دوره ی ۵ یا ۱۰ ساله رخ دهد. اگر فقط سه درصد کربن به تله افتاده در لایه منجمد اعماق زمین در قطب به عنوان عامل گرمای زمین آزاد شود، معادل با میزانی از کربن است که ما نیاز داریم ذخیره کنیم، در طی ۴۰ سال آینده، تا از رخداد تغییر اقلیمی در حال وقوع جلوگیری کنیم. ما هیچ انتخاب دیگری به جز کربن گیری گسترده و فوری نخواهیم داشت
But I'm always very interested to think about what might the stories be that the generations further down the slope from us are going to tell about us. "The generation that lived at the top of the mountain, that partied so hard, and so abused its inheritance." And one of the ways I like to do that is to look back at the stories people used to tell before we had cheap oil, before we had fossil fuels, and people relied on their own muscle, animal muscle energy, or a little bit of wind, little bit of water energy.
با این حال من همیشه خیلی علاقه مندم به فکر کردن درباره ی اینکه داستان ها احتمالا چه خواهند بود که نسل های بعد از ما در طول تاریخ بعد از ما در مورد ما خواهند گفت. "نسلی که در بالای قله ها زندگی کردند، به شدت غرق در عیاشی و خوشی بودند و از میراث شان سو استفاده های بسیار کردند". و یکی از روشهایی که من دوست دارم که از آن راه این کار را انجام دهم این است که به داستان هایی که مردم از روی عادت می گویند برگردم قبل از آنکه ما نفت ارزان داشته باشیم، قبل از اینکه ما سوخت های فسیلی داشته باشیم، مردم تکیه می کردند به زور ماهیچه ای خود و انرژی ماهیچه ای حیوانات یا مقدار کمی نیروی باد، یا مقدار کمی نیروی آب.
We had stories like "The Seven-League Boots": the giant who had these boots, where, once you put them on, with every stride you could cover seven leagues, or 21 miles, a kind of travel completely unimaginable to people without that kind of energy at their disposal.
ما داستان هایی مثل "پوتین های هفت لیگی" داشتیم: غولی که این پوتین ها را داشت، جایی که، وقتی که شما آنها را می پوشیدید، با هر گام بلندی، می توانستید هفت لیگ یا ۲۱ مایل را بپیمایید، یک نوع سفر کاملا غیر قابل تصور تا مردمی، بدون در اختیار داشتن چنان شکلی از انرژی
Stories like The Magic Porridge Pot, where you had a pot where if you knew the magic words, this pot would just make as much food as you liked, without you having to do any work, provided you could remember the other magic word to stop it making porridge. Otherwise you'd flood your entire town with warm porridge.
داستان هایی مانند قوری شوربای جادویی جایی که شما یک قوری داشتید و اگر کلمات جادویی را می دانستید این قوری به اندازه ای که شما می خواستید برایتان غذا مهیا می کرد بدون اینکه شما هیچ کاری انجام بدهید. به شرطی که می توانستید کلمات جادویی دیگر رابه خاطر بیاورید تا ساختن شوربا را متوقف شود، در غیر این صورت شما کل شهر را با شوربای گرم سیل باران می کرد.
There is the story of "The Elves and the Shoemaker." The people who make shoes go to sleep, wake up in the morning, and all the shoes are magically made for them. It's something that was unimaginable to people then.
یک داستانی به نام "پریان و کفاش"وجود دارد. افرادی که کفش درست می کنند به خواب می روند، صبح بیدار می شوند و کل کفش ها به طرز جادویی برای آنها ساخته شد. این چیزی است که برای مردم آن زمان غیر قابل تصور بود
Now we have the seven-league boots in the form of Ryanair and Easyjet. We have the magic porridge pot in the form of Walmart and Tesco. And we have the elves in the form of China. But we don't appreciate what an astonishing thing that has been.
اکنون ما پوتین های هفت لیگ را داریم به شکل شرکت های هواپیمایی EasyjetوRyanair ما قوری جادویی شوربا را داریم به شکل شرکت های خوار و بار فروشی Walmart و Tesco و جن ها را به شکل کشور چین داریم. اما قدر نمی دانیم که چقدر اینها شگفت آور بوده اند.
And what are the stories that we tell ourselves now, as we look forward about where we're going to go. And I would argue that there are four. There is the idea of business as usual, that the future will be like the present, just more of it. But as we've seen over the last year, I think that's an idea that is increasingly coming into question. And in terms of climate change, is something that is not actually feasible.
و اینکه داستان هایی که اکنون ما به خود می گوییم چه هستند همان طور که به آینده، درباره اینکه کجا می خواهیم برویم نظر می افکنیم و من دلیل می آورم که 4 حالت وجود دارند. یکی ایده ی کسب و کار رایج است، اینکه آینده مثل زمان حال خواهد بود، فقط بیشتر از این. اما همان طور که در طول سال گذشته دیدیم، به نظر بنده این ایده ای است که به طور فزاینده ای مورد پرسش واقع می شود. و از جنبه ی تغییرات اقلیمی چیزی است که در واقع امکان پذیر نیست.
There is the idea of hitting the wall, that actually somehow everything is so fragile that it might just all unravel and collapse. This is a popular story in some places. The third story is the idea that technology can solve everything, that technology can somehow get us through this completely.
یکایده ی به بن بست رسیدن نیز وجود دارد، اینکه در حقیقت به یک طریقی همه چیز بسیار شکننده است به طوریکه ممکن است همه چیز یک جا آشکار و نابود شود این یک داستان رایج در بعضی مناطق است. داستان سوم، این ایده است که تکنولوژی می تواند همه چیز را حل کند. اینکه تکنولوژی می تواند به یک طریقی ما را از این شرایط کاملا عبور دهد.
And it's an idea that I think is very prevalent at these TED Talks, the idea that we can invent our way out of a profound economic and energy crisis, that a move to a knowledge economy can somehow neatly sidestep those energy constraints, the idea that we'll discover some fabulous new source of energy that will mean we can sweep all concerns about energy security to one side, the idea that we can step off neatly onto a completely renewable world.
و به نظر بنده این ایده ای است که در این سخنرانی های TED رایج است. این ایده که ما می توانیم راهی برای خروج از بحران عمیق اقتصادی و انرژی پیدا کنیم، اینکه یک حرکت به سوی علم اقتصاد به یک جوری می تواند محدودیت های انرژی را به طور مناسبی کنار بزند، ایده ای که منابع جدید شگفت آوری از انرژی را کشف خواهیم کرد که بدین معنی خواهد بود که می توانیم رفع کنیم همه نگرانی ها را درباره ی امنیت انرژی از یک طرف، ایده ای که ما به طور مناسبی می توانیم قدم بگذاریم به یک جهان کاملا قابل تجدید.
But the world isn't Second Life. We can't create new land and new energy systems at the click of a mouse. And as we sit, exchanging free ideas with each other, there are still people mining coal in order to power the servers, extracting the minerals to make all of those things. The breakfast that we eat as we sit down to check our email in the morning is still transported at great distances, usually at the expense of the local, more resilient food systems that would have supplied that in the past, which we've so effectively devalued and dismantled.
اما این جهان یک زندگی ثانویه نیست. ما نمی توانیم زمین های جدید و مجموعه های جدید انرژی را با یک کلیک ماوس ایجاد کنیم. و همانطور که ما نشستیم، تبادل نظر با یکدیگر می کنیم، هنوز افرادی در حال کندن معادن زغال هستند تا توان سرورها را فراهم کنند، استخراج کردن کانی ها تا همه ی آن چیزها را بسازند. صبحانه ای که می خوریم هنگامی که می نشینیم تا ایمیل هایمان را در صبح بررسی کنیم مسافت های درازی را طی کرده است، معمولا به لحاظ هزینه محلی، مجموعه های غذایی با حالت ارتجاعی بیشتر که در گذشته آن را تامین می کردند، چیزی که به شکل موثری آن را بی ارزش و گسیخته کردیم
We can be astonishingly inventive and creative. But we also live in a world with very real constraints and demands. Energy and technology are not the same thing. What I'm involved with is the transition response. And this is really about looking the challenges of peak oil and climate change square in the face, and responding with a creativity and an adaptability and an imagination that we really need. It's something which has spread incredibly fast. And it is something which has several characteristics.
ما می توانیم به شکل حیرت آوری خلاق و مخترع باشیم. اما همچنین ما در جهانی با محدودیت ها و تقاضاهای بسیار واقعی زندگی می کنیم. انرژی و تکنولوژی یکسان نیستند. آنچه که من درگیر ان هستم پاسخ گذار است و در واقع این روبه رو شدن با چالش های قله نفت و تغییر اقلیم به صورت مستقیم می باشد، و پاسخ دادن با یک خلاقیت و یک سازگاری و یک تصور پویایی که ما به وقع به ان نیاز داریم. این چیزی است که به شکل باور نکردنی سریع پخش شده است و چیزیست که چندین خاصیت ویژه دارد.
It's viral. It seems to spread under the radar very, very quickly. It's open source. It's something which everybody who's involved with it develops and passes on as they work with it. It's self-organizing. There is no great central organization that pushes this; people just pick up an idea and they run with it, and they implement it where they are. It's solutions-focused. It's very much looking at what people can do where they are, to respond to this. It's sensitive to place and to scale.
مثل ویروس است، به نظر می رسد به دور از چشم ما بسیار سریع منتشر می شود. به صورت آزاد است، این یک چیزی است که تمام کسانی که درگیر ان هستند همزمان که با آن کار می کنند آن را توسعه می دهند و منتقل می کنند خود سازمانده است. هیچ سازمان مرکزی بزرگی وجود ندارد که این را به جلو پیش ببرد، افراد صرفا یک نظر را انتخاب می کنند به حالت اجرا در می آورند و در جایی که هستند ان را پیاده می کنند. روی جواب متمرکز است. به طور عمده نظاره کردن آنچه است که مردم می توانند انجام دهند جایی که هستند تا به این پاسخ دهند. به مکان و مقیاس بسیار حساس می باشد.
Transitional is completely different. Transition groups in Chile, transition groups in the U.S., transition groups here, what they're doing looks very different in every place that you go to. It learns very much from its mistakes. And it feels historic. It tries to create a sense that this is a historic opportunity to do something really extraordinary. And it's a process which is really joyful. People have a huge amount of fun doing this, reconnecting with other people as they do it. One of the things that underpins it is this idea of resilience.
گذرا بودن یک چیز کاملا متفاوت است. گروه های گذار در شیلی، گروه های گذار در ایالات متحده، گروه های گذار در اینجا آنچه آنها انجام می دهند در هر جایی که قدم می گذارید بسیار متفاوت به نظر می رسد. از اشتباهاتش به مقدار زیادی درس می گیرد. و حس تاریخی می دهد. سعی بر ایجاد این حس دارد که این یک فرصت تاریخی است تا چیزی خارق العاده انجام دهیم. و این فرآیندی است که واقعا فرح بخش است افراد، شادی زیادی را در انجام دادن این کار دارند، ارتباط مجدد با افراد دیگر، در حالیکه که این کار را انجام می دهند. یکی از چیزهایی که این را اساس می نهد ایده ی ارتجاع است.
And I think, in many ways, the idea of resilience is a more useful concept than the idea of sustainability. The idea of resilience comes from the study of ecology. And it's really about how systems, settlements, withstand shock from the outside. When they encounter shock from the outside that they don't just unravel and fall to pieces. And I think it's a more useful concept than sustainability, as I said.
و من فکر می کنم به طرق بسیاری، ایده ی ارتجاع مفهوم مفیدتری از ایده ی پایدار پذیری است. ایده ی ارتجاع از مطالعه ی بوم شناسی می آید و این موضوع در واقع درباره ی این است که چگونه سیستم ها زیستگاه ها، شوک های از بیرون را تاب می آورند، این که وقتی با شوکی از بیرون مواجه می شوند سریعا آشکار و تکه تکه نمی شوند. و من فکر می کنم که این مفهوم مفیدتری از پایدار پذیری است، همان طور که گفتم
When our supermarkets have only two or three days' worth of food in them at any one time, often sustainability tends to focus on the energy efficiency of the freezers and on the packaging that the lettuces are wrapped up in. Looking through the lens of resilience, we really question how we've let ourselves get into a situation that's so vulnerable. Resilience runs much deeper: it's about building modularity into what we do, building surge breakers into how we organize the basic things that support us.
زمانی که سوپرمارکت هایمان فقط به اندازه ی ۲ تا ۳ روز ارزش غذایی در خود دارند در هر زمانی، اغلب پایدار پذیری متمایل است به تمرکز بر روی بازده انرژی فریزرها و روی بسته بندی هایی که کاهوها در آن قرار گرفته اند. با نگاه کردن از لنزهای ارتجاع ما واقعا از خودمان می پرسیم که چطور به خودمان اجازه دادیم که به موقعیتی بیافتیم که اینقدر آسیب پذیر است. حالت ارتجاعی، خیلی عمیق تر از اینها می رود: درباره ی این است که واحدهای اندازه گیری را در درون آنچه که انجام می دهیم بسازیم، ایجاد کردن موج شکن هایی در میان اینکه ما چگونه چیزهای ساده را سازماندهی می کنیم که ما را تقویت کنند.
This is a photograph of the Bristol and District Market Gardeners Association, in 1897. This is at a time when the city of Bristol, which is quite close to here, was surrounded by commercial market gardens, which provided a significant amount of the food that was consumed in the town, and created a lot of employment for people, as well. There was a degree of resilience, if you like, at that time, which we can now only look back on with envy.
این یک عکس از شهر بریستول و منطقه ی انجمن باغبان های بازار در سال ۱۸۹۷ است. این در زمانی است که شهر بریستول که به اینجا خیلی نزدیک است به وسیله باغهای تجاری بازار احاطه شده بود که مقدار قابل ملاحظه ای از غذا فراهم می کرد که این غذا در شهر مصرف می شد و همچنین تعداد زیادی فرصت های کاری برای مردم ایجاد کرده بود. در آن زمان درجه ای از ارتجاع وجود داشت شاید شما دوست داشته باشید، که اکنون فقط می توانیم به آن گذشته نگاه کنیم و غبطه بخوریم
So how does this transition idea work? So basically, you have a group of people who are excited by the idea. They pick up some of the tools that we've developed. They start to run an awareness-raising program looking at how this might actually work in the town. They show films, they give talks, and so on. It's a process which is playful and creative and informative. Then they start to form working groups, looking at different aspects of this, and then from that, there emerge a whole lot of projects which then the transition project itself starts to support and enable.
به هر شکل, این ایده ی گذار چگونه کار می کند؟ پس به طور ساده، شما گروهی از مردم را دارید که به وسیله ی این ایده برانگیخته شده اند آنها تعدادی از ابزاری که ما توسعه دادیم بر می دارند آنها شروع به راه اندازی برنامه ی بالا بردن آگاهی می کنند و با نگاه به اینکه چگونه این در عمل ممکن است در شهر اجرایی شود. آنها فیلم هایی نمایش می دهند، گفتگوهایی ارائه می کنند و غیره. این، فرآیندی است که فرح بخش و خلاقانه است و آگاهی بخش است. سپس آنها شروع به تشکیل گروه های کاری می کنند، با نگاه به جنبه های مختلف این و سپس از آن، پروژه های بسیاری شکل می گیرند که پس از آن پروژه ی گذار خودش شروع به پا گرفتن می کند و فعال می شود.
So it started out with some work I was involved in in Ireland, where I was teaching, and has since spread. There are now over 200 formal transition projects. And there are thousands of others who are at what we call the mulling stage. They are mulling whether they're going to take it further. And actually a lot of them are doing huge amounts of stuff. But what do they actually do? You know, it's a kind of nice idea, but what do they actually do on the ground?
بنابراین این موضوع با بخشی از کارهایی که بنده در ایرلند درگیر آن بودم شروع شد، جایی که مشغول تدریس بودم، و از آن زمان تاکنون گسترده شده است. اکنون بیش از ۲۰۰ پروژه گذار رسمی وجود دارند. و هزاران پروژه دیگر وجود دارند که در حالتی هستند که ما آنها را مرحله ی ژرف اندیشی می نامیم. آنها در حال ژرف اندیشی هستند که آیا قصد خواهند کرد آن را جلوتر ببرند. و در حقیقت، بسیاری از آنها کارهای عظیمی انجام می دهند. به هر حال، اینها در واقعیت چه کارهایی انجام می دهند؟ همانطور که می دانید این یک ایده ی جالب است. اما آنها واقعا در میدان عمل چه می کنند؟
Well, I think it's really important to make the point that actually you know, this isn't something which is going to do everything on its own. We need international legislation from Copenhagen and so on. We need national responses. We need local government responses. But all of those things are going to be much easier if we have communities that are vibrant and coming up with ideas and leading from the front, making unelectable policies electable, over the next 5 to 10 years.
خب، فکر می کنم که واقعا اهمیت دارد که نکته ای را بیان کنیم که حقیقتا می دانید که این چیزی نیست که همه چیز را خودش انجام دهد ما نیاز به قوانین بین المللی از کپنهاگ و غیره داریم. ما به واکنش های در سطح ملی نیاز داریم. اما همه این چیزها، بسیار آسان تر می شود اگر ما انجمن هایی داشته باشیم که پویا باشند و به ایده هایی برسند و از آن جبهه رهبری کنند، سیاست های غیر قابل انتخاب را قابل انتخاب کنند، در طی ۵ تا ۱۰ سال آینده.
Some of the things that emerge from it are local food projects, like community-supported agriculture schemes, urban food production, creating local food directories, and so on. A lot of places now are starting to set up their own energy companies, community-owned energy companies, where the community can invest money into itself, to start putting in place the kind of renewable energy infrastructure that we need. A lot of places are working with their local schools. Newent in the Forest of Dean: big polytunnel they built for the school; the kids are learning how to grow food. Promoting recycling, things like garden-share, that matches up people who don't have a garden who would like to grow food, with people who have gardens they aren't using anymore. Planting productive trees throughout urban spaces. And also starting to play around with the idea of alternative currencies.
بعضی از چیزهایی که از آن حاصل می شود پروژه های غذایی بومی هستند، مثل طرح های کشاورزی جامعه بنیان، محصولات بومی شهری، ایجاد فهرستی از غذاهای بومی، و مواردی از این قبیل. نقاط بسیاری اکنون شروع به بر پا کردن شرکت های انرژی خود هستند، شرکت های انرژی با مالکیت اجتماع، جایی که جوامع می توانند ثروت خود را در خود سرمایه گذاری کنند تا شروع کنند به قرار دادن نوع خاصی از زیر بنای انرژی تجدید پذیر که ما به آن نیاز داریم. مکان های بسیاری با مدارس محلی شان همکاری می کنند. شهر نیونت در جنگل دین: یک مکان مصنوعی تونل مانند برای پرورش سبزیجات و غیره که آنها برای مدرسه ساخت. کودکان در حال فراگیری این هستند که چگونه غذا پرورش دهند. در حال ارتقای بازیابی هستند، چیزهایی مثل سیستم باغداری مشترک که افرادی را که باغچه ندارند را با هم جفت می کند. افرادی که مایلند غذا بپرورانند، با افرادی که باغهایی دارند که از آنها دیگر استفاده ای نمی کنند. کاشت درختان سودمند در سراسر فضاهای شهری. و همچنین شروع کردند به انجام بازی ایده ارزهای جایگزین.
This is Lewes in Sussex, who have recently launched the Lewes Pound, a currency that you can only spend within the town, as a way of starting to cycle money within the local economy. You take it anywhere else, it's not worth anything. But actually within the town you start to create these economic cycles much more effectively.
این لیویس در شهر ساسکس هست که اخیرا پوند لیویس را به راه انداخت ارزی که شما می توانید فقط توی خود شهر خرج کنید، به عنوان راهی برای شروع به گردش در آوردن پول درون یک اقتصاد محلی. این ارز را به هر جای دیگری ببرید، هیچ ارزشی نخواهد داشت. اما در واقع در درون شهر، شما شروع به ایجاد فضایی می کنید که این اقتصاد به مراتب موثر تر به چرخش در می آید.
Another thing that they do is what we call an energy descent plan, which is basically to develop a plan B for the town. Most of our local authorities, when they sit down to plan for the next five, 10, 15, 20 years of a community, still start by assuming that there will be more energy, more cars, more housing, more jobs, more growth, and so on. What does it look like if that's not the case? And how can we embrace that and actually come up with something that was actually more likely to sustain everybody? As a friend of mine says, "Life is a series of things you're not quite ready for." And that's certainly been my experience with transition. From three years ago, it just being an idea, this has become something that has virally swept around the world. We're getting a lot of interest from government. Ed Miliband, the energy minister of this country, was invited to come to our recent conference as a keynote listener. Which he did -- (Laughter) (Applause) -- and has since become a great advocate of the whole idea.
مسئله ی دیگری که آنها انجام می دهند چیزیست که ما آن را طرح آینده ی انرژی می نامیم. که به شکل ساده، ایجاد یک طرح ثانویه برای شهر است. بسیاری از مسئولین محلی ما، هنگامی که جمع می شوند تا طرح ریزی کنند برای ۵، ۱۰، ۱۵، ۲۰ سال آینده ی جامعه هنوز با این فرض شروع می کنند که انرژی بیشتری وجود خواهد داشت ماشین های بیشتر، خانه های بیشتر شغل های بیشتر، رشد بیشتر، و غیره اگر مسئله این جوری نباشد چگونه خواهد بود؟ و چطوری می توانیم آن را بپذیریم و در واقع چیزی را پیدا کنیم که حقیقتا با احتمال بیشتری همه را حفظ کند؟ همانطور که یکی از دوستان من میگه: "زندگی مجموعه ای از چیزهایی است که شما برای آنها کاملا آماده نیستید" و این یقیناً تجربه ی من با گذار بوده است. از سه سال پیش، این فقط یک ایده بوده است این چیزی شد که به شکل یک ویروس در همه دنیا گسترش یافت ما اکنون توجه زیادی را از طرف دولت دریافت می کنیم. اد میلیباند از وزیر نیرو در این کشور، دعوت شده بود تا به کنفرانس اخیر ما بیاید به عنوان مستعمع اصلی. که ایشان هم آمد-- (خنده) (تشویق) -- و از آن زمان تاکنون حامی بزرگ کل این ایده شده است.
There are now two local authorities in this country who have declared themselves transitional local authorities, Leicestershire and Somerset. And in Stroud, the transition group there, in effect, wrote the local government's food plan. And the head of the council said, "If we didn't have Transition Stroud, we would have to invent all of that community infrastructure for the first time." As we see the spread of it, we see national hubs emerging.
اکنون ۲ تا مسئول محلی در این کشور وجود دارند که خودشان را مسئولین محلی گذار معرفی کرده اند، لیسسترشیر و سومرست. و در استراود، گروه های گذار در آنجا، به شکل موثر، طرح غذایی دولت محلی را به تحریر در آوردند. و رئیس مجلس گفت " اگر ما گذار استراود را نداشتیم، می بایستی همه ی آن زیر بناهای جامعه را برای اولین بار می ساختیم." همانطور که گسترش آن را می بینیم، نظاره می کنیم که مراکز ملی هم پدیدار می شوند.
In Scotland, the Scottish government's climate change fund has funded Transition Scotland as a national organization supporting the spread of this. And we see it all over the place as well now. But the key to transition is thinking not that we have to change everything now, but that things are already inevitably changing, and what we need to do is to work creatively with that, based on asking the right questions.
در اسکاتلند، بودجه تغییر اقلیم دولت اسکاتلندی گذار اسکاتلند را تامین بودجه کرده است به عنوان یک سازمان ملی حامی گسترش این شده است. و د اکنون در سراسر نقاط دیگر هم این را می بینیم. اما موضوع اصلی در گذار این اس،ت که فکر نکنیم که ما باید همه چیز را هم اکنون تغییر دهیم بلکه آن چیزهایی که از قبل به شکل ناگزیری در حال تغییر هستند و چیزی که ما نیاز داریم انجام دهیم این است که با آن به شکل خلاقانه رفتار کنیم، بر مبنای پرسیدن سوالات درست
I think I'd like to just return at the end to the idea of stories. Because I think stories are vital here. And actually the stories that we tell ourselves, we have a huge dearth of stories about how to move forward creatively from here. And one of the key things that transition does is to pull those stories out of what people are doing. Stories about the community that's produced its own 21 pound note, for example, the school that's turned its car park into a food garden, the community that's founded its own energy company. And for me, one of the great stories recently was the Obamas digging up the south lawn of the White House to create a vegetable garden. Because the last time that was done, when Eleanor Roosevelt did it, it led to the creation of 20 million vegetable gardens across the United States.
فکر کنم در انتها دوست دارم برگردم به ایده ی داستان ها. چون فکر می کنم که داستان ها اینجا نقش حیاتی دارند و در واقع داستان هایی که ما به خودمان می گوییم، ما قحطی بسیاری داریم در زمینه ی داستان هایی درباره ی اینکه چگونه از اینجا به شکل خلاقانه جلو برویم. و یکی از چیزهای کلیدی که گذار انجام می دهد این است که آن داستان ها را از آنچه مردم در حال انجام آن هستند بیرون می کشد. داستان هایی درباره ی جوامعی که تولید کردند ارز پوندی خود را در قرن ۲۱، برای مثال آن مدرسه که محل پارک اتومبیل هایش را به باغچه غذایی تبدیل کرد. آن جامعه که شرکت تامین نیروی خود را بنا نهاد. و برای من، یکی از داستان های بسیار جالب اخیر این بود که اوباما زمین گلف جنوبی کاخ سفید را شخم زد تا یک باغچه سبزیجات درست کند. چون آخرین باری که این کار انجام شد، زمانی بود که الینور رزولت آن را انجام داد. این مسئله منجر به ایجاد ۲۰ میلیون باغچه سبزیجات در سراسر ایالات متحده شد.
So the question I'd like to leave you with, really, is -- for all aspects of the things that your community needs in order to thrive, how can it be done in such a way that drastically reduces its carbon emissions, while also building resilience?
بنابراین سوالی که دوست دارم با آن شما را ترک کنم واقعا این است که-- برای تمامی جوانبی از چیزهایی که جامعه شما نیاز دارد به منظور اینکه رونق یابد چگونه این کار می تواند انجام شود به چنان روشی که به طور قابل ملاحظه ای میزان انتشار کربن خود را کاهش دهد، در حالیکه ارتجاع همچنان ایجاد شود؟
Personally, I feel enormously grateful to have lived through the age of cheap oil. I've been astonishingly lucky, we've been astonishingly lucky. But let us honor what it has bought us, and move forward from this point. Because if we cling to it, and continue to assume that it can underpin our choices, the future that it presents to us is one which is really unmanageable. And by loving and leaving all that oil has done for us, and that the Oil Age has done for us, we are able to then begin the creation of a world which is more resilient, more nourishing, and in which, we find ourselves fitter, more skilled and more connected to each other. Thank you very much. (Applause)
به شخصه، بسیار سپاسگذارم که در عصر نفت ارزان زندگی کرده ام. من به شکل شگفت اوری خوش شانس بودم، ما به شکل شگفت اوری خوش شانس بودیم. اما اجازه دهید احترام بگذاریم به آنچه که برایمان آورده شده است، و از این نقطه به جلو برویم. چون که اگر به آن بچسبیم و به این فرضیه ادامه دهیم که این می تواند انتخاب هایمان را اساس نهد، آینده ای که این به ما نشان می دهد آینده ای است که واقعا غیر قابل مدیریت است. و با دوست داشتن و رها کردن تمام آنچه که نفت برای ما انجام داده است، و آنچه که عصر نفت برای ما انجام داده است، ما قادر خواهیم بود که در ادامه شروع به ایجاد دنیایی کنیم که حالت ارتجاعی بیشتری دارد، بیشتر مغذی است. و در آن، ما خود را سازگارتر و ماهرتر می یابیم و همینطور در ارتباط بیشتر با یکدیگر. با تشکر فراوان از شما. (تشویق)