Priya Vulchi: Four years ago, we really thought we understood racism. Just like many of you here today, we had experienced and heard stories about race, about prejudice, discrimination and stereotyping and we were like, "We get it, racism, we got it, we got it." But we weren't even close.
پریا وولچی: چهار سال پیش ما واقعاً فکر میکردیم تبعیض نژادی را فهمیدهایم. درست مثل امروزِ خیلی از شما، ما تجربهاش کردیم و داستانهایی شنیدیم در مورد نژاد، در مورد تعصب، در مورد تبعیض و کلیشه و ما اینطوری بودیم، "فهمیدیم، تبعیض نژادی، فهمیدیم." ولی حتی به آن نزدیک هم نبودیم.
Winona Guo: So we decided that we had to listen and learn more. We talked to as many random people as we could and collected hundreds of personal stories about race, stories that revealed how racial injustice is a nationwide epidemic that we ourselves spread and now can't seem to recognize or get rid of.
وینونا گو: بنابراین تصمیم گرفتیم بیشتر بخوانیم و بیشتر یاد بگیریم. ما با مردم زیادی بصورت تصادفی صحبت کردیم و صدها داستان شخصی در مورد نژاد جمعآوری کردیم، داستانهایی که نشان داد چگونه بی عدالتی نژادی یک اپیدمی در سراسر کشور است که ما خودمان آن را شیوع میدهیم و حالا نمیتوانیم آن را تشخیص دهیم یا از شر آن خلاص شویم.
PV: We're not there yet. Today, we are here to raise our standards of racial literacy, to redefine what it means to be racially literate.
پو: ما هنوز آنجا نیستیم. امروز، ما اینجا هستیم تا استانداردهای سواد نژادی را بالا ببریم، تا از نو تعریف کنیم که با سواد بودن از لحاظ نژادی به چه معناست.
WG: We want everywhere across the United States for our youngest and future generations to grow up equipped with the tools to understand, navigate and improve a world structured by racial division. We want us all to imagine the community as a place where we not only feel proud of our own backgrounds, but can also invest in others' experiences as if they were our own.
وگ: ما به سراسر ایالات متحده رفتیم برای نسل جوان و نسل بعدی تا مجهز رشد کنند با ابزارهایی که بفهمند، حرکت کنند و بهبود بخشند جهانی را که با تقسیم نژادی ساختار یافته است. ما همه میخواهیم جامعه را به عنوان مکانی تصور کنیم که نه فقط به خاطر پیشزمینه احساس غرور کنیم، بلکه بتوانیم در تجربههای دیگران هم مثل مال خودمان سرمایهگذاری کنیم.
PV: We just graduated from high school this past June.
پو: ما ماه ژوئن گذشته از دبیرستان فارغالتحصیل شدیم.
WG: And you'd think --
وگ: و شما فکر میکنید --
(Applause)
(تشویق)
And you'd think after 12 years somebody in or out of the classroom would have helped us understand --
و شما فکر میکنید بعد از ۱۲ سال کسی داخل یا خارج از کلاس به ما کمک خواهد کرد --
PV: At a basic level at least --
پو: حداقل در سطح پایه --
WG: The society we live in.
وگ: تا جامعهای که در آن زندگی میکنیم را بفهمیم.
PV: The truth for almost all our classmates is that they don't.
پو: حقیقت برای تقریبا تمام همکلاسیهای ما این است که آنها کمک نمیکنند.
WG: In communities around our country, so many of which are racially divided,
وگ: در جوامع سرتاسر کشورمان، که بسیاری از آن با نژاد تفکیک شده است
PV: If you don't go searching for an education about race, for racial literacy --
پو: اگر شما به تحقیق در مورد یادگیری درباره نژاد نپردازید، برای سواد نژادی --
WG: You won't get it. It won't just come to you.
وگ: آن را به دست نمیآورید. به سمت شما نخواهد آمد.
PV: Even when we did have conversations about race, our understanding was always superficial. We realized that there are two big gaps in our racial literacy.
پو: حتی وقتی ما در مورد نژاد صحبت میکردیم، درک ما همیشه سطحی بود. ما متوجه شدیم که دو شکاف بزرگ وجود دارد در سواد نژادی ما.
WG: First, the heart gap: an inability to understand each of our experiences, to fiercely and unapologetically be compassionate beyond lip service.
وگ: اولی، شکاف قلبی است: ناتوانی در درک کردن هریک از تجربههای ما، به شدت و بدون تردید مهربان تر از خدمات لفظی باشید.
PV: And second, the mind gap: an inability to understand the larger, systemic ways in which racism operates.
پو: و دومی، شکاف ذهن: ناتوانی در درک کردن راههای سیستمیک و بزرگتری که تبعیض نژادی در آن رخ میدهد.
WG: First, the heart gap. To be fair, race did pop up a few times in school, growing up. We all defend our social justice education because we learned about Martin Luther King Jr. and Harriet Tubman and Rosa Parks. But even in all of those conversations, race always felt outdated, like, "Yes, slavery, that happened once upon a time, but why does it really matter now?" As a result, we didn't really care. But what if our teacher introduced a story from the present day, for example, how Treniya told us in Pittsburgh that --
وگ: اول، شکاف قلب. برای اینکه عادلانه باشد، مسابقه چند بار در مدرسه برگزار شد، در حال رشد. همه ما از آموزش عدالت اجتماعیمان دفاع میکنیم چون ما در مورد مارتین لوتر کینگ جونیور و در مورد هریت تابمن و روزا پارکس یاد گرفتیم. ولی حتی در تمام این مکالمهها، نژاد همواره منسوخ شده حس میشد، مثل "بله، بردگی، روزی روزگاری اتفاق افتاده، ولی واقعا چرا هنوز اهمیت دارد؟" در نتیجه، ما واقعاً توجه نکردیم. ولی اگر معلم داستانی را تعریف کند که متعلق به حال حاضر باشد چطور؟ برای مثال، چطور ترانایا در پیتزبورگ به ما گفت که --
PV: "My sister was scrolling through Facebook and typed in our last name. This white guy popped up, and we found out that his great-great-grandfather owned slaves and my great-great- great-grandmother was one of them. My last name -- it's not who I am. We've been living under a white man's name. If slavery didn't happen, who would I even be?"
پو: "خواهرم در حال گشتزنی در فیسبوک نام خانوادگی ما را تایپ کرد. این مرد سفید ظاهر شد، و ما متوجه شدیم که پدر پدر پدربزرگ او صاحب بردگانی بوده و مادر مادر مادر مادربزرگ من یکی از آنها بوده. نام خانوادگی من -- چیزی نیست که من هستم. ما تحت نام یک مرد سفیدپوست زندگی کردیم. اگر بردگی وجود نداشت، من چه کسی بودم؟
WG: Now it feels relevant, immediate, because the connection to slavery's lasting legacy today is made clear, right? Or what would happen is our teacher would throw out these cold statistics. You've probably seen this one before in news headlines.
وگ: حالا این مرتبط احساس میشود، سریعا، چرا که ارتباط امروز به میراث پایدار بردهداری روشن شد، درست است؟ یا چه اتفاقی میافتد اگر معلم ما برخی از این آمار سرد را بیرون آورد شما احتمالاً این را در سرفصلهای خبری دیده بودید
PV: African-Americans are incarcerated more than five times the rate of white people.
پو: آفریقایی-آمریکاییها پنج بار بیشتر از سفیدپوستان زندانی میشوند.
WG: Now consider Ronnie, in Seattle.
وگ: حالا رانی در سیاتل را در نظر بگیرید.
PV: "My father means everything to me. He's all I've got, I don't know my mother. My father's currently being wrongly incarcerated for 12 years. I've got a daughter, and I try to be that same fatherly figure for her: always involved in everything she does, it might even be annoying at some points. But I'm afraid I'll go missing in her life just like my father did in mine."
پو: "پدر من همه چیز من است. او تمام چیزی است که من دارم، من مادرم را نمیشناسم. پدر من ۱۲ سال است که اشتباهاً زندانی شده. من صاحب یک دختر شدم و تلاش میکنم همان شخصیت پدرانه برای او باشم: همیشه در هر کاری که انجام میدهد مشارکت میکنم حتی ممکن است گاهی آزاردهنده باشد. ولی من میترسم من را در زندگی از دست بدهد همانطور که من پدرم را از دست دادم."
WG: Throwing out just the statistic, just the facts alone, disconnected from real humans, can lead to dangerously incomplete understanding of those facts. It fails to recognize that for many people who don't understand racism the problem is not a lack of knowledge to talk about the pain of white supremacy and oppression, it's that they don't recognize that that pain exists at all. They don't recognize the human beings that are being affected, and they don't feel enough to care.
وگ: استخراج آمار به تنهایی، فقط حقایق تنها، بدون اتصال به انسانهای واقعی، میتواند به درک ناکامل و خطرناکی از آن حقیقت منجر شود. در تشخیص اینکه برای بسیاری از مردم که تبعیض نژادی را نمیفهمند شکست میخوری مشکل نبودنِ دانش نیست که در مورد درد ناشی از برتری نژاد سفید و ظلم و ستم صحبت کنیم، چیزی که آنها متوجه نمیشوند این است که آن درد اصلاً وجود دارد. آنها متوجه نمیشوند که انسانها تحت تاثیر قرار میگیرند و آنها به اندازه کافی احساس نمیکنند که اهمیت دهند.
PV: Second, the mind gap. We can't ignore the stats, either. We can't truly grasp Ronnie's situation without understanding how things like unjust laws and biased policing systematic racism has created the disproportionate incarceration rates over time. Or like how in Honolulu, the large prison population of native Hawaiians like Kimmy is heavily influenced by the island's long history with US colonialization, its impact passing down through generations to today. For us, sometimes we would talk about people's personal, unique experiences in the classroom. Stuff like, how Justin once told us --
پو: دوم، شکاف ذهن. آمار را هم نمیتوانیم در نظر نگیریم. ما نمیتوانیم به درستی شرایط رانی را درک کنیم بدون اینکه بفهمیم چیزهایی مثل قوانین ناعادلانه و اداره کردنِ مغرضانه تبعیض نژادی سیستماتیک نرخ بازداشت نامناسب را در طول زمان ایجاد کرده است. یا مثل اینکه چطور در هونولولو، جمعیت زندانیان زیادی از هاواییهای بومی مانند کیمی با تاریخ طولانی جزیرهشان به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهاند با استعمار آمریکاییها، اثر آن از طریق نسلها به امروز رسیده است. برای ما، گاهی ما در مورد شخصیت مردم، تجربیات خاص در کلاس صحبت میکنیم. چیزهایی مثل آنچه جاستین یک بار به ما گفت --
WG: "I've been working on psychologically reclaiming my place in this city. Because for me, my Chicago isn't the nice architecture downtown, it's not the North Side. My Chicago is the orange line, the pink line, the working immigrant class going on the train."
وگ: "ما روی اصلاح روانشناسی در محلهمان در این شهر کار میکردیم. چون برای من، شیکاگوی من یک مرکز شهر با معماری زیبا نیست، بخش شمالی نیست. شیکاگوی من خط نارنجی، خط صورتی، طبقه کارگر مهاجر که وارد قطار میشوند است."
PV: And while we might have acknowledged his personal experience, we wouldn't have talked about how redlining and the legalized segregation of our past created the racially divided neighborhoods we live in today. We wouldn't have completely understood how racism is embedded in the framework of everything around us, because we would stay narrowly focused on people's isolated experiences. Another example, Sandra in DC once told us:
پو: و در حالیکه ما تجربیات شخصی او را تصدیق میکنیم، نمیتوانیم در این مورد صحبت کنیم که چگونه خطوط قرمز و تبعیض نژادی قانونی گذشتهٔ ما محلههای امروزی که تقسیم نژادی شدهاند را ایجاد کرده است. ما کاملاً متوجه نشدهایم که چگونه تبعیض نژادی در چارچوب تمام چیزهای اطراف ما گنجانده شده است، چون ما روی تجربیات تفکیک شده و ایزوله مردم تمرکز کردهایم. یک مثال دیگر ساندرا در دیسی به ما گفت:
WG: "When I'm with my Korean family, I know how to move with them. I know what to do in order to have them feel like I care about them. And making and sharing food is one of the most fundamental ways of showing love. When I'm with my partner who's not Korean, however, we've had to grapple with the fact that I'm very food-centric and he's just not. One time he said that he didn't want to be expected to make food for me, and I got really upset."
وگ: "وقتی من با خانواده کرهای خود هستم، میدانم چطور با آنها رفتار کنم. میدانم چه کار کنم تا به آنها این حس را منتقل کنم که به آنها توجه میکنم. درست کردن و اشتراکگذاری غذا یکی از اساسیترین روشها برای نشان دادن عشق و علاقه است. وقتی با شریکم هستم، که کرهای نیست، باید با این حقیقت گلاویز شویم که من خیلی غذا محور هستم و او نیست. یک بار او گفت که نمیخواهد از او انتظار داشته باشم برای من غذا درست کند، و من واقعاً ناراحت شدم."
PV: That might seem like a weird reaction, but only if we don't recognize how it's emblematic of something larger, something deeper. Intragenerational trauma. How in Sandra's family, widespread hunger and poverty existed as recently as Sandra's parents' generation and therefore impacts Sandra today. She experiences someone saying --
پو: شاید این یک واکنش عجیب به نظر برسد، ولی اگر ما متوجه نشویم که این نمادی از چیزی بزرگتر است، چیزی عمیقتر. آسیب بین نسلی. چگونه در خانواده ساندرا، گرسنگی گسترده و فقر همانند نسل والدین ساندرا هنوز وجود دارد و امروز ساندرا را تحت تاثیر قرار میدهد. او این را تجربه کرده که شخصی به او گفته --
WG: "I don't want to feed you."
وگ: «من نمیخواهم به تو غذا بدهم.»
PV: As --
پو: مثل --
WG: "I don't want to hug you."
وگ: «نمیخواهم تو را بغل کنم.»
PV: And without her and her partner having that nuanced understanding of her reaction and the historical context behind it, it could easily lead to unnecessary fighting. That's why it's so important that we proactively --
پو: و بدون او و شریکش که درکی منحصر به فرد داشتند از واکنش او و زمینه تاریخی آن، میتوانست براحتی منجر به جدالی غیرضروری شود. به این خاطر است که بسیار مهم است که ما بصورت فعالانه
(Both speaking): Co-create --
(هر دو صحبت میکنند): با همکاری هم ایجاد کنیم
PV: A shared American culture that identifies and embraces the different values and norms within our diverse communities.
پو: یک فرهنگ امریکایی مشترک را که هنجارها و ارزشهای مختلف را شناسایی میکند و میپذیرد در جوامع متنوع ما.
WG: To be racially literate --
وگ: برای با سواد بودن از لحاظ نژادی --
PV: To understand who we are so that we can heal together --
پو: برای اینکه درک کنیم چه کسی هستیم طوریکه بتوانیم با هم التیام پیدا کنیم --
WG: We cannot neglect the heart --
وگ: ما نمیتوانیم قلب را در نظر نگیریم --
PV: Or the mind. So, with our hundreds of stories, we decided to publish a racial literacy textbook to bridge that gap between our hearts and minds.
پو: یا ذهن را. بنابراین، ما با صدها داستان تصمیم گرفتیم که یک کتاب سواد نژادی منتشر کنیم تا شکاف میان قلبها و ذهنهایمان را پر کنیم.
WG: Our last book, "The Classroom Index," shares deeply personal stories.
وگ: آخرین کتاب ما، "شاخص کلاس درس،" داستانهای عمیقا شخصی را به اشتراک گذاشته است.
PV: And pairs those personal stories to the brilliant research of statisticians and scholars.
پو: و این داستانهای شخصی را به تحقیقات درخشان آمارگیران و محققان متصل کرده است.
WG: Every day, we are still blown away by people's experiences, by the complexity of our collective racial reality.
وگ:هر روز، ما هنوز از تجربیات مردم منقلب میشویم، بدلیل پیچیدگی واقعیت نژادی جمعی.
PV: So today, we ask you --
پو: پس امروز، ما از شما میپرسیم --
WG: Are you racially literate? Are you there yet?
وگ: آیا شما سواد نژادی دارید؟ آیا به آنجا رسیدهاید؟
PV: Do you really understand the people around you, their stories, stories like these? It's not just knowing that Louise from Seattle survived Japanese American internment camps. It's knowing that, meanwhile, her husband was one of an estimated 33,000 Japanese Americans who fought for our country during the war, a country that was simultaneously interning their families. For most of us, those Japanese Americans both in camps and in service, now see their bravery, their resilience, their history forgotten. They've become only victims.
پو: آیا شما واقعاً مردمی که اطراف شما هستند را درک میکنید؟ داستانهای آنها را، داستانهایی شبیه اینها. وگ: این فقط شناختن لوییس از سیاتل نیست که از اردوگاههای بازداشت ژاپنی امریکایی جان سالم به در برد. فهمیدن این است که، در همین حال، همسر وی یکی از حدود ۳۳٫۰۰۰ ژاپنی آمریکایی است که برای کشورمان در طول جنگ جنگیدند، کشوری که همزمان وارد خانوادههای آنها شد. برای اغلب ما، همهٔ این ژاپنی امریکاییها در اردوگاه و در حال خدمت، حالا شجاعت آنها، انعطافپذیری آنها، تاریخ آنها را میبینیم که فراموش شده است. آنها قربانی شدهاند.
PV: It's not just knowing that interracial marriages like Shermaine and Paul in DC exist, it's acknowledging that our society has been programmed for them to fail. That on their very first date someone shouted, "Why are you with that black whore?" That according to a Columbia study on cis straight relationships black is often equated with masculinity and Asian with femininity, leading more men to not value black women and to fetishize Asian women. Among black-white marriages in the year 2000, 73 percent had a black husband and a white wife. Paul and Shermaine defy that statistic. Black is beautiful, but it takes a lot to believe so once society says otherwise.
پو: این فقط دانستن ازدواجهای بین نژادی نیست مثل وجود شرماین و پائول در دیسی، اعتراف کردن به این است که جامعه ما طوری برنامهریزی شده که آنها شکست بخورند. در اولین قرارهای عاشقانه شخصی فریاد زد، "چرا تو با این فاحشه سیاه هستی؟" بر اساس یک مطالعه دانشگاه کلمبیا روی روابط زن و مرد سیاه اغلب معادل با مردانگی است و آسیایی با زنانگی، و باعث میشود اغلب مردان برای زنان سیاه ارزشی قائل نشوند و به زنان آسیایی توجه وافر داشته باشند. از میان ازدواجهای سیاه-سفید در سال ۲۰۰۰ ۷۳ درصد شوهر سیاهپوست و زن سفیدپوست داشتند. پائول و شرماین ضد این آمار هستند. سیاه زیباست، اما وقتی جامعه چیز دیگری میگوید، زمان زیادی میبرد تا باور کنیم.
WG: It's not just knowing that white people like Lisa in Chicago have white privilege, it's reflecting consciously on the term whiteness and its history, knowing that whiteness can't be equated with American. It's knowing that Lisa can't forget her own personal family's history of Jewish oppression. That she can't forget how, growing up, she was called a dirty Jew with horns and tails. But Lisa knows she can pass as white so she benefits from huge systemic and interpersonal privileges, and so she spends every day grappling with ways that she can leverage that white privilege for social justice. For example, starting conversations with other people of privilege about race. Or shifting the power in her classroom to her students by learning to listen to their experiences of racism and poverty.
وگ: این فقط دانستن این نیست که مردم سفید پوست مانند لیزا در شیکاگو دارای مزیت سفیدپوستی است، این بصورت آگاهانه روی واژه سفیدی و تاریخ آن منعکس میشود، دانستن اینکه سفیدی با امریکاییها برابر در نظر گرفته نمیشود. دانستن این است که لیزا نمیتواند تاریخ شخصی خانوادهاش از سرکوب یهودیان را از یاد ببرد. این است که اون نمیتواند فراموش کند چگونه رشد کرده، او یهودی کثیف با شاخ و دم نامیده شده. اما لیزا میداند که میتواند به عنوان سفید پوست مورد قبول باشد بنابراین او از مزایای سیستماتیک و بین فردی برخوردار است، بنابراین او هر روز را میگذراند با گلاویز شدن با راههایی که میتواند سفیدپوستی را تبدیل به اهرمی کند برای عدالت اجتماعی. برای مثال، آغاز مکالماتی با دیگر مردم صاحب امتیاز در مورد نژاد. یا انتقال قدرت در کلاس به دانشآموزانش از طریق آموزشِ گوش دادن به تجربیات آنها از نژادپرستی و فقر.
PV: It's not just knowing that native languages are dying. It's appreciating how fluency in the Cherokee language, which really only less than 12,000 people speak today, is an act of survival, of preservation of culture and history. It's knowing how the nongendered Cherokee language enabled Ahyoka's acceptance as a trans woman in Tahlequah, Oklahoma. Her grandmother told her firmly a saying in Cherokee, "I don't tell me who you are, you tell me who you are. And that is who you are."
پو: این فقط دانستن این نیست که زبانهای محلی در حال از بین رفتن هستند. درک کردن این است که چگونه تسلط بر زبان چروکی، که امروزه کمتر از ۱۲٫۰۰۰ نفر به آن زبان صحبت میکنند، یک عمل بقاست، برای حفظ فرهنگ و تاریخ. دانستن این است که چگونه زبان بدون جنسیت چروکی، پذیرش آیهوکا را به عنوان یک زن ترنس پذیرفته است در تالکوا، اوکلاهاما. مادربزرگش حرفی محکم به زبان چروکی به وی گفته بود، "من نمیگویم تو چه کسی هستی، تو به من میگویی که چه کسی هستی. و این چیزی است که تو هستی."
WG: These are just parts of a few stories. There are approximately 323 million people in the United States.
وگ: اینها فقط بخشهایی از چند داستان هستند. حدود ۳۲۳ میلیون نفر در ایالات متحده هستند.
PV: And 7.4 billion people on the planet.
پو: و ۷/۴ میلیون نفر در کل سیاره.
WG: So we have a lot to listen to.
وگ: پس چیزهای زیادی برای گوش دادن داریم
PV: And a lot to learn.
پو: و چیزهای زیادی برای یاد گرفتن.
WG: We need to raise the bar.
وگ: ما باید نوار را بالا ببریم.
PV: Elevate our standards for racial literacy. Because without investing in an education that values --
پو: استانداردهای سواد نژادی را ارتقا بخشیم. چرا که بدون سرمایهگذاری در تحصیلاتی که ارزشمند باشد --
WG: Both the stories -- PV: And statistics --
وگ: داستانها و همینطور -- پو: آمارها --
WG: The people -- PV: And the numbers --
وگ: مردم -- پو: و اعداد --
WG: The interpersonal -- PV: And the systemic --
وگ: بین فردی -- پو: و سیستمیک --
WG: There will always be a piece missing.
وگ: همواره قطعهای گمشده خواهیم داشت.
PV: Today, so few of us understand each other.
پو: امروز، تعداد کمی از ما یکدیگر را درک میکنیم.
WG: We don't know how to communicate --
وگ: ما نمیدانیم چگونه ارتباط برقرار کنیم --
PV: Live together -- WG: Love one another. We need to all work together to create a new national community.
پو: چگونه با هم زندگی کنیم -- وگ: دیگری را دوست داشته باشیم. ما همه نیاز داریم با هم کار کنیم تا جامعه ملی جدیدی ایجاد کنیم.
PV: A new shared culture of mutual suffering and celebration.
پو: یک فرهنگ مشترک و جدید از تجلیل و درد و رنج متقابل.
WG: We need to each begin by learning in our own local communities, bridging the gaps between our own hearts and minds to become racially literate.
وگ: همه ما باید با آموزش در جوامع محلی خودمان شروع کنیم، شکاف میان قلبها و ذهنهایمان را پر کنیم تا به سواد نژادی دست پیدا کنیم.
PV: Once we all do, we will be that much closer to living in spaces and systems that fight and care equally for all of us.
پو: وقتی همه ما این کار را انجام دهیم، نزدیکتر خواهیم شد تا در فضا و نظامی زندگی کنیم که بطور برابر برای همه ما میجنگد و از ما مراقبت میکند.
WG: Then, none of us will be able to remain distant.
وگ: سپس، هیچ یک از ما قادر نخواهد بود که فاصلهای باقی بگذارد.
PV: We couldn't -- sorry, mom and dad, college can wait.
پو: ما نتوانستیم -- ببخشید، مامان بابا، دانشگاه میتواند صبر کند.
WG: We're on a gap year before college, traveling to all 50 states collecting stories for our next book.
وگ: ما در وقفه یک ساله قبل از دانشگاه به تمام ۵۰ ایالت سفر میکنیم و داستانهایی برای کتاب بعدی جمعآوری میکنیم.
PV: And we still have 23 states left to interview in.
پو: و ما هنوز ۲۳ ایالت داریم تا در آنها مصاحبه کنیم.
(Both) Let's all get to work.
(هر دو) بیایید همه کار کنیم.
Thank you.
متشکرم.
(Applause)
(تشویق)