As the highest military commander of the Netherlands, with troops stationed around the world, I'm really honored to be here today.
به عنوان بالاترین فرمانده نظامی در هلند به عنوان بالاترین فرمانده نظامی در هلند با نیروهایی مستقر در سراسر جهان، واقعا افتخار می کنم که امروز اینجا هستم.
When I look around this TEDxAmsterdam venue, I see a very special audience. You are the reason why I said yes to the invitation to come here today. When I look around, I see people who want to make a contribution. I see people who want to make a better world, by doing groundbreaking scientific work, by creating impressive works of art, by writing critical articles or inspiring books, by starting up sustainable businesses. And you all have chosen your own instruments to fulfill this mission of creating a better world. Some chose the microscope as their instrument. Others chose dancing or painting, or making music like we just heard. Some chose the pen. Others work through the instrument of money.
وقتی به محل برگزاری TEDxAmsterdam نگاه می کنم، شنوندگانی خاص را می بینم. به خاطر شماست که من به این دعوت پاسخ مثبت دادم که امروز به اینجا بیام. وقتی به اطراف نگاه می کنم، انسان هایی را می بینم که می خواهند یک پیوند ایجاد کنند، مردمی را می بینم که می خواهند دنیای بهتری بسازند، با انجام کارهای علمی مبتکرانه، با درست کردن کارهای هنری تاثیرگذار، با نوشتن مقاله های انتقادی یا کتاب های الهام بخش، با راه اندازی کسب و کار پایدار. و همه شما ابزارهای خودتون رو انتخاب کرده اید برای کامل کردن این ماموریت برای ساختن دنیایی بهتر. بعضی ها میکروسکوپ رو به عنوان ابزارشان انتخاب کردن. بقیه رقصیدن یا نقاشی کردن را انتخاب کردن یا ساختن موزیک مثل همینی که شنیدیم. بعضی ها قلم را انتخاب کردن. بقیه به وسیله پول کار می کنن.
Ladies and gentlemen, I made a different choice.
خانم ها و آقایان، من انتخاب متفاوتی کردم.
Thanks.
ممنون.
Ladies and gentlemen ...
خانم ها و آقایان
(Laughter)
(خنده)
(Applause)
(تشویق)
I share your goals. I share the goals of the speakers you heard before. I did not choose to take up the pen, the brush, the camera. I chose this instrument. I chose the gun.
من و شما اهداف مشترکی داریم. من و سخنرانانی که قبل از من صحبت کردند اهداف مشترکی داریم. من خودکار ، قلم مو و یا دوربین را انتخاب نکردم. من خودکار ، قلم مو و یا دوربین را انتخاب نکردم. من خودکار ، قلم مو و یا دوربین را انتخاب نکردم. من این وسیله را انتخاب کردم. من تفنگ را انتخاب کردم.
For you, and you heard already, being so close to this gun may make you feel uneasy. It may even feel scary. A real gun at a few feet's distance. Let us stop for a moment and feel this uneasiness. You could even hear it. Let us cherish the fact that probably most of you have never been close to a gun. It means the Netherlands is a peaceful country. The Netherlands is not at war. It means soldiers are not needed to patrol our streets. Guns are not a part of our lives. In many countries, it is a different story. In many countries, people are confronted with guns. They are oppressed. They are intimidated -- by warlords, by terrorists, by criminals. Weapons can do a lot of harm. They are the cause of much distress.
برای شما، و شما همین الآن متوجه شدید، نزدیک بودن به این تفنگ شاید باعث بشه احساس ناراحتی کنید. حتی ممکنه احساس ترس کنید. یک تفنگ واقعی در چند قدمی. باعث میشه چند لحظه بایستیم و این نا آرامی را حس کنید. حتی ممکنه صداشو بشنوید. بذارین این حقیقت رو بپذیریم که احتمالا بیشتر شما هیچ وقت نزدیک یک تفنگ نبوده اید. یعنی هلند یک کشور آرام است. هلند در جنگ نیست. یعنی لازم نیست سربازها در خیابان ها گشت بزنند. اسلحه ها قسمتی از زندگی ما نیستند. در بسیاری از کشورها داستان متفاوت است. در بسیاری از کشورها مردم با اسلحه روبرو می شوند. به آنها ظلم شده است. آنها تهدید می شوند توسط جنگجویان، توسط تروریست ها، توسط مجرمین. اسلحه ها می توانند خسارت زیادی به بار بیاورند. آنها موجب ناراحتی می شوند.
Why then am I standing before you with this weapon? Why did I choose the gun as my instrument? Today I want to tell you why. Today I want to tell you why I chose the gun to create a better world. And I want to tell you how this gun can help.
پس چرا من روبروی شما ایستادم؟ با این تفنگ! چرا من تفنگ را به عنوان ابزارم انتخاب کرده ام؟ امروز می خوام بگم چرا. امروز می خوام به شما بگم چرا من تفنگ را انتخاب کردم برای ساختن جهانی بهتر. و می خوام به شما بگم این تفنگ چطور میتونه کمک کنه.
My story starts in the city of Nijmegen in the east of the Netherlands, the city where I was born. My father was a hardworking baker, but when he had finished work in the bakery, he often told me and my brother stories. And most of the time, he told me this story I'm going to share with you now. The story of what happened when he was a conscripted soldier in the Dutch armed forces at the beginning of the Second World War. The Nazis invaded the Netherlands. Their grim plans were evident. They meant to rule by means of repression. Diplomacy had failed to stop the Germans. Only brute force remained. It was our last resort. My father was there to provide it.
داستان من شروع میشه در شهر نیجمجن Nijmegen در شرق هلند، شهری که در آن متولد شدم. پدرم یک نانوای سخت کوش بود، ولی وقتی کارش در نانوایی تمام شد، خیلی وقتا برای من و برادرم داستان تعریف می کرد و بیشتر اوقات، این داستان رو تعریف می کرد که من براتون تعریف می کنم. داستان اتفاقی که برای یک سرباز اجباری در نیروهای مسلح هلند افتاد در شروع جنگ جهانی دوم. نازی ها به هلند حمله کردند. نقشه های شوم آنها برملا شدند. آنها می خواستند به وسیله سرکوب حکومت کنند. دیپلماسی موفق نشد جلوی آلمان ها را بگیرد. فقط نیروی خشن باقی ماند. این ( خشونت) آخرین توسل ما بود. پدرم اونجا بود که اون رو محقق کنه.
As the son of a farmer who knew how to hunt, my father was an excellent marksman. When he aimed, he never missed. At this decisive moment in Dutch history my father was positioned on the bank of the river Waal near the city of Nijmegen. He had a clear shot at the German soldiers who came to occupy a free country, his country, our country. He fired. Nothing happened. He fired again. No German soldier fell to the ground. My father had been given an old gun that could not even reach the opposite riverbank. Hitler's troops marched on, and there was nothing my father could do about it.
به عنوان فرزند یک کشاورز که شکار کردن رو بلده، پدرم یک تیرانداز ماهر بود. وقتی هدف می گرفت، هیچ وقت تیرش خطا نمیرفت. در این لحظات سرنوشت ساز در تاریخ هلند موقعیت پدر من بر روی ساحل رودخانه وال در نزدیکی شهرنیجمجن Nijmegen بود. او یک تیراندازی بی نقص بر روی سربازان آلمانی داشت که سعی داشتند یک کشور آزاد را تصرف کنند. کشورش، کشور ما. شلیک کرد. هیچ اتفاقی نیفتاد. دوباره شلیک کرد. هیچ سرباز آلمانی ای بر روی زمین نیفتاد. به پدرم یک تفنگ قدیمی داده شده بود که حتی تا طرف دیگر ساحل رودخانه برد نداشت. سربازان هیتلر حرکت می کردند، و پدر من هیچ کاری نمی توانست انجام بدهد.
Until the day my father died, he was frustrated about missing these shots. He could have done something. But with an old gun, not even the best marksman in the armed forces could have hit the mark. So this story stayed with me.
تا روزی که پدرم مرد، به خاطر از دست دادن این تیرها سرخورده بود. اون می تونست کاری انجام بده. ولی با یه تفنگ قدیمی، حتی بهترین تیر انداز نیروهای مسلح نمیتونه هدف رو بزنه. خب این داستان با من موند.
Then in high school, I was gripped by the stories of the Allied soldiers -- soldiers who left the safety of their own homes and risked their lives to liberate a country and a people that they didn't know. They liberated my birth town. It was then that I decided I would take up the gun -- out of respect and gratitude for those men and women who came to liberate us. From the awareness that sometimes only the gun can stand between good and evil.
بعدا در دبیرستان، من با داستان هایی منقلب شدم از سربازان متحد که امنیت خانه های خود را رها کردند و زندگی خود را به خطر انداختند برای آزاد کردن کشور و ملتی که نمی شناختند. آن ها شهر محل تولد من را آزاد کردند. اینگونه شد که من تصمیم گرفتم که تفنگی را بردارم برای احترام و گرامیداشت مردان و زنانی که آمدند تا ما را آزاد کنند با این آگاهی که بعضی وقت ها فقط اسلحه می تواند بین خوب و بد بایستد.
And that is why I took up the gun -- not to shoot, not to kill, not to destroy, but to stop those who would do evil, to protect the vulnerable, to defend democratic values, to stand up for the freedom we have to talk here today in Amsterdam about how we can make the world a better place.
و این دلیل این است که من اسلحه را برداشتم نه برای شلیک کردن، نه برای کشتن، نه برای از بین بردن، بلکه برای متوقف کردن کسانی که می توانند کارهای شریرانه انجام دهند، برای محافظت از اقشار آسیب پذیر، برای دفاع از ارزش های دموکراتیک، برای ایستادگی برای آزادی ما برای اینکه امروز اینجا صحبت کنم در آمستردام درباره این که چگونه می توانیم جهان را مکان بهتری کنیم.
Ladies and gentlemen, I do not stand here today to tell you about the glory of weapons. I do not like guns. And once you have been under fire yourself, it brings home even more clearly that a gun is not some macho instrument to brag about. I stand here today to tell you about the use of the gun as an instrument of peace and stability. The gun may be one of the most important instruments of peace and stability that we have in this world.
خانم ها و آقایان، من امروز اینجا نایستاده ام که برایتان در مورد شکوه اسلحه صحبت کنم. من اسلحه را دوست ندارم. و اگر یک بار زیر آتش باشید، برایتان آشکارتر می شود که تفنگ ابزاری برای گردن کلفتی نیست. امروز اینجا ایستاده ام که درباره استفاده اسلحه به عنوان ابزار صلح و پایداری بگویم. اسلحه شاید یکی از مهمترین ابزارهای صلح و پایداریه که ما در جهان داریم.
Now this may sound contradictory to you. But not only have I seen with my own eyes during my deployments in Lebanon, Sarajevo and as the Netherlands' Chief of Defence, this is also supported by cold, hard statistics. Violence has declined dramatically over the last 500 years. Despite the pictures we are shown daily in the news, wars between developed countries are no longer commonplace. The murder rate in Europe has dropped by a factor of 30 since the Middle Ages. And occurrences of civil war and repression have declined since the end of the Cold War. Statistics show that we are living in a relatively peaceful era.
شاید به نظرتون با هم تناقض داشته باشن. ولی نه تنها من با چشمهای خودم دیدم وهنگامی که به عنوان رئیس گروه دفاع هلند در لبنان سارایو بودم این را با آمار و ارقام سخت تائید شد. وهنگامی که به عنوان رئیس گروه دفاع هلند در لبنان سارایو بودم این را با آمار و ارقام سخت تائید شد. وهنگامی که به عنوان رئیس گروه دفاع هلند در لبنان سارایو بودم این را با آمار و ارقام سخت تائید شد. وهنگامی که به عنوان رئیس گروه دفاع هلند در لبنان سارایو بودم این را با آمار و ارقام سخت تائید شد. وهنگامی که به عنوان رئیس گروه دفاع هلند در لبنان سارایو بودم این را با آمار و ارقام سخت تائید شد. خشونت به طرز چشمگیری در طول پنجاه سال گذشته کاهش یافته است. خشونت به طرز چشمگیری در طول پنجاه سال گذشته کاهش یافته است. با وجود تصاویری که هر روز در اخبار می بینیم، جنگ در بین کشورهای توسعه یافته دیگه معمولی نیست. میزان قتل در اروپا نسبت به قرون وسطی ، به یک سی ام کاهش یافته است. نسبت به قرون وسطی ، به یک سی ام کاهش یافته است. و وقوع جنگ های داخلی و سرکوب از زمان پایان جنگ سرد کاهش یافته است. آمارها نشان می دهند که ما در یک دوران نسبتا صلح آمیز زندگی می کنیم.
Why? Why has violence decreased? Has the human mind changed? Well, we were talking about the human mind this morning. Did we simply lose our beastly impulses for revenge, for violent rituals, for pure rage? Or is there something else? In his latest book, Harvard professor Steven Pinker -- and many other thinkers before him -- concludes that one of the main drivers behind less violent societies is the spread of the constitutional state and the introduction, on a large scale, of the state monopoly on the legitimized use of violence -- legitimized by a democratically elected government, legitimized by checks and balances and an independent judicial system. In other words, a state monopoly that has the use of violence well under control.
چرا؟ چرا خشونت کاهش یافته؟ طرز فکر بشر تغییر کرده؟ خوب امروز صبح داشتیم در مورد ذهن بشر صحبت می کردیم. آیا انگیزه های حیوانی خودمون رو از دست دادیم؟ برای انتقام، برای آداب و رسوم وحشیانه، برای خشونت؟ یا چیز دیگه ای وجود داره؟ در کتاب آخرش، پروفسور استیون پینکر در دانشگاه هاروارد و بسیاری از متفکران قبل از او به این نتیجه رسیدن که یکی از دلایل اصلی کم شدن خشونت جوامع گسترش یاقتن دولت قانونمند و مقدمتا با میزان زیادی از اختیارات دولت برای استفاده مشروع از خشونت توسط دولتی که به طور دموکراتیک انتخاب شده، و چون کنترل میشه قانونیه و یک سیستم قضائی مستقل به عبارتی دیگر، یک دولت انحصاری که استفاده از خشونت را به خوبی تحت کنترل دارد.
Such a state monopoly on violence, first of all, serves as a reassurance. It removes the incentive for an arms race between potentially hostile groups in our societies. Secondly, the presence of penalties that outweigh the benefits of using violence tips the balance even further. Abstaining from violence becomes more profitable than starting a war. Now nonviolence starts to work like a flywheel. It enhances peace even further. Where there is no conflict, trade flourishes. And trade is another important incentive against violence. With trade, there's mutual interdependency and mutual gain between parties. And when there is mutual gain, both sides stand to lose more than they would gain if they started a war. War is simply no longer the best option, and that is why violence has decreased.
چنین دولتی که خشونت را در انحصار دارد، اول از همه، یک اطمینان مجدد می دهد. این دولت در جوامع ما ، انگیزه را بین گروهای متخاصم برای رقابتهای تسحیلاتی از بین می برد. این دولت در جوامع ما ، انگیزه را بین گروهای متخاصم برای رقابتهای تسحیلاتی از بین می برد. این دولت در جوامع ما ، انگیزه را بین گروهای متخاصم برای رقابتهای تسحیلاتی از بین می برد. این دولت در جوامع ما ، انگیزه را بین گروهای متخاصم برای رقابتهای تسحیلاتی از بین می برد. دوم اینکه ، وجود مجازاتهایی سنگین تر از منافع خشونت کنند، تعادل بیشتری برقرار میکند . دوم اینکه ، وجود مجازاتهایی سنگین تر از منافع خشونت کنند، تعادل بیشتری برقرار میکند . دوم اینکه ، وجود مجازاتهایی سنگین تر از منافع خشونت کنند، تعادل بیشتری برقرار میکند . پرهیز از جنگ سودمند تر از جنگیدن است. پرهیز از جنگ سودمند تر از جنگیدن است. پرهیز از جنگ سودمند تر از جنگیدن است. عدم خشونت در حال گسترش است. این صلح را بیش از این افزایش می دهد. وقتی هیچ مناقشه ای نباشد، تجارت رونق می یابد. و تجارت انگیزه مهمتری است نسبت به خشونت با تجارت، وابستگی متقابل و دستاوردهای بیشتری برای طرفین وجود دارد. و وقتی دستاورد مشترک باشد، اگر جنگی شروع شود، دو طرف چیز بیشتری از دست می دهند نسبت به آنچه بدست می آورند. اگر جنگی شروع شود، دو طرف چیز بیشتری از دست می دهند نسبت به آنچه بدست می آورند. اگر جنگی شروع شود، دو طرف چیز بیشتری از دست می دهند نسبت به آنچه بدست می آورند. جنگ به راحتی دیگه بهترین گزینه نیست، و به این دلیل خشونت کاهش یافته.
This, ladies and gentlemen, is the rationale behind the existence of my armed forces. The armed forces implement the state monopoly on violence. We do this in a legitimized way only after our democracy has asked us to do so. It is this legitimate, controlled use of the gun that has contributed greatly to reducing the statistics of war, conflict and violence around the globe. It is this participation in peacekeeping missions that has led to the resolution of many civil wars. My soldiers use the gun as an instrument of peace.
خانمها و آقایان، این منطقی برای وجود نیروهای مسلح است. نیروهای مسلح ابزار دولت در رابطه با خشونت هستند. ما این را در راهی مشروع انجام می دهیم فقط وقتی دموکراسی از ما بخواهد که آن را انجام دهیم. این مشروعیت است که استفاده ما از اسلحه را کنترل می کند که بسیار کمک کرده درباره آمار جنگها، خشونت و درگیری در گوشه و کنار جهان. این نقش داشتن در ماموریت حفظ صلح است که به منجر به حل بسیاری از جنگ های داخلی شده است. سربازان من از اسلحه به عنوان ابزار صلح استفاده می کنند.
And this is exactly why failed states are so dangerous. Failed states have no legitimized, democratically controlled use of force. Failed states do not know of the gun as an instrument of peace and stability. That is why failed states can drag down a whole region into chaos and conflict. That is why spreading the concept of the constitutional state is such an important aspect of our foreign missions. That is why we are trying to build a judicial system right now in Afghanistan. That is why we train police officers, we train judges, we train public prosecutors around the world. And that is why -- and in the Netherlands, we are very unique in that -- that is why the Dutch constitution states that one of the main tasks of the armed forces is to uphold and promote the international rule of law.
و دقیقا به همین دلیل است که شکست دولتها بسیار خطرناک هست. و دقیقا به همین دلیل است که شکست دولتها بسیار خطرناک هست. دولت های شکست خورده هیچ مشروعیتی ندارند، و به نام دموکراسی استفاده از قدرت را کنترل می کنند. آنها اسلحه را به عنوان ابزار صلح و پایداری نمی شناسند. به این دلیله که دولتهای شکست خورده میتونن یک منطقه کامل رو به درگیری و هرج و مرج بکشونن. به خاطر اینه که گسترش مفهوم دولت قانونمند چنین جنبه مهمی از ماموریت خارجی ماست. به خاطر اینه که ما سعی می کنیم که در حال حاضر یک سیستم قضایی در افغانستان درست کنیم. به خاطر اینه که ما به افسران پلیس آموزش میدیم، ما به قاضی ها آموزش میدیم، ما دادستان های عمومی را در سرتاسر جهان پرورش میدیم. و غیره... و در هلند، ما در این زمینه بسیار منحصر به فردیم به خاطر اینکه در قانون اساسی ذکر شده که یکی از وظایف اصلی نیروهای مسلح حفاظت و ارتقای قوانين بين المللیه.
Ladies and gentlemen, looking at this gun, we are confronted with the ugly side of the human mind. Every day I hope that politicians, diplomats, development workers can turn conflict into peace and threat into hope. And I hope that one day armies can be disbanded and humans will find a way of living together without violence and oppression. But until that day comes, we will have to make ideals and human failure meet somewhere in the middle. Until that day comes, I stand for my father who tried to shoot the Nazis with an old gun. I stand for my men and women who are prepared to risk their lives for a less violent world for all of us. I stand for this soldier who suffered partial hearing loss and sustained permanent injuries to her leg, when she was hit by a rocket on a mission in Afghanistan.
خانمها و آقايان، با نگاه کردن به این تفنگ، ما با قسمت ترسناک ذهن بشر روبرو میشیم. هر روز من امیدوارم که سیاست مداران، دیپلماتها، کارگذاران توسعه این تضاد رو به صلح تبدیل کنن و تهدید رو به امید. و امیدوارم که یه روز نیروهای نظامی از بین برن و انسانها راهی برای زندگی در کنار هم بدون ظلم و خشونت پیدا کنن. ولی تا اون روز ما باید کاری کنیم که آرمانهامون و شکست بعضی انسانها با هم اتفاق بیافتن تا اون روز، من برای پدرم می ایستم که سعی کرد به نازی ها شلیک کنه با یه تفنگ قدیمی. برای مردان و زنانم می ایستم که زندگی شون رو به خطر انداختن برای اینکه دنیای آروم تری داشته باشیم. من برای این سرباز می ایستم که به خاطر از دست دادن شنواییش رنج میکشه و تا آخر عمر صدمات پاشو تحمل می کنه که یه راکت در ماموریتی در افغانستان بهش خورده.
Ladies and gentlemen, until the day comes when we can do away with the gun, I hope we all agree that peace and stability do not come free of charge. It takes hard work, often behind the scenes. It takes good equipment and well-trained, dedicated soldiers. I hope you will support the efforts of our armed forces to train soldiers like this young captain and provide her with a good gun, instead of the bad gun my father was given. I hope you will support our soldiers when they are out there, when they come home and when they are injured and need our care. They put their lives on the line, for us, for you, and we cannot let them down.
خانمها و آقایان، تا اون روز بیاد که ما بتونیم از تفنگ دور بمونیم، من امیدوارم که همه ما با صلح و پایداری ای موافقت کنیم که مجانی بدست نمیاد. کار سختی میطلبه بعضی وقتها پشت صحنه. ابزارهای خوبی میخواد و سربازهای مخصوص و آموزش دیده. من امیدوارم که شما تلاشهای نیروهای مسلح ما را حمایت کنید برای تعلیم سربازهایی مثل این سروان جوان و برای اون اسلحه خوبی فراهم کنید، به جای تفنگ بدی که به پدرم داده شده بود. من امیدوارم که شما سربازهای ما را حمایت کنید وقتی که توی ماموریتن، وقتی که به خونه برمیگردن و وقتی مجروح شدن و به مراقبت ما نیاز دارن. اونا زندگیشون رو به خطر انداختن، برای ما، برای شما، و ما نمیتونیم بزاریم این بی فایده باشه.
I hope you will respect my soldiers, this soldier with this gun. Because she wants a better world. Because she makes an active contribution to a better world, just like all of us here today.
من امیدوارم شما به سربازان من ادای احترام کنین، و سربازانی که این اسلحه رو دارن. به خاطر اینکه اون دنیای بهتری رو میخواد. به خاطر اینکه اون یه همکاری فعال رو ایجاد کرده برای دنیایی بهتر، درست مثل همه ما امروز در اینجا.
Thank you very much.
خیلی ممنون.
(Applause)
(تشویق)