The will to live life differently can start in some of the most unusual places. This is where I come from, Todmorden. It's a market town in the north of England, 15,000 people, between Leeds and Manchester, fairly normal market town. It used to look like this, and now it's more like this, with fruit and veg and herbs sprouting up all over the place. We call it propaganda gardening. (Laughter)
تصمیم برای زندگی متفاوت میتونه از جاهای نامعمولای شروع بشه. تصمیم برای زندگی متفاوت میتونه از جاهای نامعمولای شروع بشه. من اهل اینجا هستم: تادموردِن. شهر کوچکی در شمال انگلستان، با ۱۵,۰۰۰ نفر جمعیت که بین لیدز و منچسترقرار داره. یه شهر بازاری نسبتا معمولیست. این شهر قبلا این شکلی بوده، و حالا بیشتر شبیه اینه، با میوهجات، صیفیجات و سبزیجات که همه جا جوانه زدند. ما اسمش رو گذاشتیم تبلیغِ باغبانی. (خنده)
Corner row railway, station car park, front of a health center, people's front gardens, and even in front of the police station. (Laughter) We've got edible canal towpaths, and we've got sprouting cemeteries. The soil is extremely good. (Laughter)
کنار ریلهای راهآهن، پارکینگها، جلوی مراکز درمانی،جلوی خونههای مردم، و حتی روبروی ایستگاههای پلیس. (خنده) ما آبراهههایی داریم که دو طرفشون خوردنی کاشتیم، و گورستانهایی که دارن سبز میشن. این خاک بسیار مرغوبه. (خنده تماشاگران)
We've even invented a new form of tourism. It's called vegetable tourism, and believe it or not, people come from all over the world to poke around in our raised beds, even when there's not much growing. (Laughter) But it starts a conversation. (Laughter)
ما حتی شکل جدیدی از گردشگری را ابداع کردیم. که بهش گردشگران سبز میگن، میخواین باور کنید یا نه، مردم از سراسر جهان برای کَند و کاو در باغچههای پرورشی ما به اینجا میان، حتی وقتی خیلی رشد نکردند. (خنده) اما این خودش شروعکنندهی یه گفتگوست. (خنده)
And, you know, we're not doing it because we're bored. (Laughter) We're doing it because we want to start a revolution.
در ضمن، ما اینکار را نمیکنیم چون حوصله مون سر رفته. (خنده) ما اینکار رو انجام میدیم، چون میخوایم یه انقلاب راه بندازیم.
We tried to answer this simple question: Can you find a unifying language that cuts across age and income and culture that will help people themselves find a new way of living, see spaces around them differently, think about the resources they use differently, interact differently? Can we find that language? And then, can we replicate those actions? And the answer would appear to be yes, and the language would appear to be food.
تلاش کردیم به یک سوال ساده جواب بدیم: آیا ما میشه زبانِ پیونددهندهای پیدا کرد که سن و درآمد و فرهنگ رو دربربگیره و به خودِ مردم کمک کنه که آیا ما میشه زبانِ پیونددهندهای پیدا کرد که سن و درآمد و فرهنگ رو دربربگیره و به خودِ مردم کمک کنه که شیوه جدیدی برای زندگی کردن پیدا کنند، فضای اطرافشون را متفاوت ببیند، درباره منابع مورد استفادهشون متفاوت فکر کنن، با اونها تعاملی متفاوت داشته باشند؟ آیا میتونیم این زبان را پیدا کنیم؟ و پس از آن، آیا میشه این اقدام را تکرارکرد؟ ظاهرا جواب مثبته، و به نظر میاد که آن زبان غذا باشه.
So, three and a half years ago, a few of us sat around a kitchen table and we just invented the whole thing. (Laughter) (Applause) We came up with a really simple game plan that we put to a public meeting. We did not consult. We did not write a report. Enough of all that. (Laughter) And we said to that public meeting in Todmorden, look, let's imagine that our town is focused around three plates: a community plate, the way we live our everyday lives; a learning plate, what we teach our kids in school and what new skills we share amongst ourselves; and business, what we do with the pound in our pocket and which businesses we choose to support.
خُب سه سال و نیم پیش، چند نفری از ما دور یک میز آشپزخونه نشستیم خُب سه سال و نیم پیش، چند نفری از ما دور یک میز آشپزخونه نشستیم و ناگهان بیکم و کاست ابداعش کردیم. (خنده) (تشویق تماشاگران) ما یک استراتژی واقعا ساده به ذهنمون رسید و در یک جلسهی عمومی به بحث گذاشتیمش. نه مشاوره گرفتیم و نه گزارشی نوشتیم. به اندازه کافی ازشون کشیده بودیم. (خنده) من در اون جلسه عمومی در تادموردن گفتم، ببینید، تصور کنید که شهرمون بر سه سطح متمرکز بشه: ببینید، تصور کنید که شهرمون بر سه سطح متمرکز بشه: یک سطح اجتماعی، شیوه روزانه زندگیمون؛ یک سطح آموزشی، چیزی که در مدرسه به بچههامون درس میدیم و مهارتهای جدیدی که میان خودمون به اشتراک میگذاریم؛ و کسب و کار، آنچه که ما با پول انجام میدیم. و تجارتی که انتخاب میکنیم که ازش حمایت کنیم.
Now, let's imagine those plates agitated with community actions around food. If we start one of those community plates spinning, that's really great, that really starts to empower people, but if we can then spin that community plate with the learning plate, and then spin it with the business plate, we've got a real show there, we've got some action theater. We're starting to build resilience ourselves. We're starting to reinvent community ourselves, and we've done it all without a flipping strategy document. (Applause)
حالا، بگذارید تصور کنیم که این سطوح با رفتاراجتماع پیرامون موضوع غذا تحریک بشه. حالا، بگذارید تصور کنیم که این سطوح با رفتاراجتماع پیرامون موضوع غذا تحریک بشه. اگریکی از اون سطوح اجتماعی رو به حرکت در بیاریم، واقعا عالیه، و شروع به توانمند سازی مردم میکنه، اما اگر بتونیم این سطح اجتماعی رو با سطح یادگیری، وسپس با بخش کسبوکار ادغام کنیم، اما اگر بتونیم این سطح اجتماعی رو با سطح یادگیری، وسپس با بخش کسبوکار ادغام کنیم، یک نمایش واقعی خواهیم داشت، یه نمایش چندبعدی. ما شروع به ایجاد انعطاف پذیری در خودمون کردیم . ما خودمون دست به کارِ باز سازی جامعه شدیم، و ما همه اینها را بدون تنظیمِ حتی یک برگ سندِ راهبردی انجام دادیم. (تشویق تماشاگران)
And here's the thing as well. We've not asked anybody's permission to do this, we're just doing it. (Laughter) And we are certainly not waiting for that check to drop through the letterbox before we start, and most importantly of all, we are not daunted by the sophisticated arguments that say, "These small actions are meaningless in the face of tomorrow's problems," because I have seen the power of small actions, and it is awesome.
و یه چیز دیگه هم هست. ما همه این کارها را بدون اینکه از کسی اجازه بگیریم کردیم. ما فقط انجامش میدیم. (خنده) و مطمئنا برای شروع، منتظر فرستاده شدن چک صورتحساب نمیمونیم، و مطمئنا برای شروع، منتظر فرستاده شدن چک صورتحساب نمیمونیم، و از همه مهمتر، ما با این استدلالهای پیچیده و فلسفی دلسرد نمیشیم، مثل: و از همه مهمتر، ما با این استدلالهای پیچیده و فلسفی دلسرد نمیشیم، مثل: «این کارهای کوچک در مقابل مشکلات فردا بیمعناست»، زیرا من قدرت کارهای کوچک را دیدم، و این عالیه.
So, back to the public meeting. (Laughter) We put that proposition to the meeting, two seconds, and then the room exploded. I have never, ever experienced anything like that in my life. And it's been the same in every single room, in every town that we've ever told our story. People are ready and respond to the story of food. They want positive actions they can engage in, and in their bones, they know it's time to take personal responsibility and invest in more kindness to each other and to the environment.
خُب به جلسه عمومی برگردیم. (خنده) ما پیشنهادمون را در جلسه مطرح کردیم، دو ثانیه گذشت، و بعدش اتاق منفجر شد. من هرگز توی زندگی چنین تجربه ای را نداشتم. و این در هر جلسه و یا شهری که داستانمون را میگفتیم، همینطور تکرار میشد. و این در هر جلسه و یا شهری که داستانمون را میگفتیم، همینطور تکرار میشد. مردم آمادهاند و به موضوع مواد غذایی واکنش نشان میدن. اونها عملی مثبت که بتونن درگیرش بشن را میخوان، وبا مغز استخونشون میدونند که زمان آن فرا رسیده که شخصا مسئولیت به عهده بگیرند وبا مغز استخونشون میدونند که زمان آن فرا رسیده که شخصا مسئولیت به عهده بگیرند و با هم و با محیطشان مهربانتر باشند. و با هم و با محیطشان مهربانتر باشند.
And since we had that meeting three and a half years ago, it's been a heck of a roller coaster. We started with a seed swap, really simple stuff, and then we took an area of land, a strip on the side of our main road, which was a dog toilet, basically, and we turned it into a really lovely herb garden. We took the corner of the car park in the station that you saw, and we made vegetable beds for everybody to share and pick from themselves. We went to the doctors. We've just had a 6-million-pound health center built in Todmorden, and for some reason that I cannot comprehend, it has been surrounded by prickly plants. (Laughter) So we went to the doctors, said, "Would you mind us taking them up?" They said, "Absolutely fine, provided you get planning permission and you do it in Latin and you do it in triplicate," so we did — (Laughter) — and now there are fruit trees and bushes and herbs and vegetables around that doctor's surgery. And there's been lots of other examples, like the corn that was in front of the police station, and the old people's home that we've planted it with food that they can pick and grow.
از سه سال و نیم پیش که ما این جلسه را داشتیم، به پیچ و خم های زیادی برخوردیم. ما با مبادله دانه گیاهان شروع کردیم، یه کار خیلی ساده، و سپس یه تکه زمین را برداشتیم، یه نوار باریک درحاشیهی جاده اصلی، که اساسا که توالت سگها بود. و اون را به یه باغچه سبزیجات دلپذیر تبدیل کردیم. ما گوشهی پارکینگ خودروها را برداشتیم، و تبدیلشون کردیم به باغچه سبزیجات ما گوشهی پارکینگ خودروها را برداشتیم، و تبدیلشون کردیم به باغچه سبزیجات برای هر کسی که میخواد شریک شه و واسه خودش سبزی بچینه. ما پیش دکترها رفتیم. ما تازه صاحب یک مرکز درمانی ۶ میلون پوندی در تادموردن شدیم، ما پیش دکترها رفتیم. ما تازه صاحب یک مرکز درمانی ۶ میلون پوندی در تادموردن شدیم، و به دلایلی که نمیتونم بفهمم، با گیاهان خاردار احاطه شده بود. (خنده) و به دلایلی که نمیتونم بفهمم، با گیاهان خاردار احاطه شده بود. (خنده) خُب ما رفتیم پیش دکترها و گفتیم: «میتونیم اینها را بچینیم؟» و گفتند: «مسلمه که میتونید، به شرطی که اجازهی عمران و آبادانی اراضی داشته باشید به زبان لاتین تنظیمش کنید و سه نسخه ازش تهیه کنید،» خُب ما اینکار را کردیم -(خنده)- و حالا اونجا درختهای میوه هست و همینطور بوتهها و صیفیجات و سبزیجات درست اطراف اتاق عمل دکترها. مثالهای زیاد دیگری هم هست، مثل ذرت که جلو ایستگاه پلیس کاشته شده، مثالهای زیاد دیگری هم هست، مثل ذرت که جلو ایستگاه پلیس کاشته شده، و مثل خونه سالمندان که براشون مواد غذایی کاشته شده که خودشون بتونن اونها بچینند و کشتشون بدن. و مثل خونه سالمندان که براشون مواد غذایی کاشته شده که خودشون بتونن اونها بچینند و کشتشون بدن.
But it isn't just about growing, because we all are part of this jigsaw. It's about taking those artistic people in your community and doing some fabulous designs in those raised beds to explain to people what's growing there, because there's so many people that don't really recognize a vegetable unless it's in a bit of plastic with a bit of an instruction packet on the top. (Laughter) So we have some people who designed these things, "If it looks like this, please don't pick it, but if it looks like this, help yourself." This is about sharing and investing in kindness.
اما این فقط درمورد کشتوکار نیست، چونکه ما همه بخشی از این پازل هستیم. این مربوط به گردهم آوردن افراد هنرمند در اجتماع شماست تا طراحیهای اعجابانگیری برای باغچههای پرورشی انجام بدن و به مردم توضیح بدن که اونجا چی پرورش داده شده، چون خیلیها واقعا سبزیها رو از هم تشخیص نمیدن، مگه اینکه بستهبندی شده باشند چون خیلیها واقعا سبزیها رو از هم تشخیص نمیدن، مگه اینکه بستهبندی شده باشند و روشون دستورالعملی چسبونده شده باشه. (خنده) ما افرادی داریم که این چیزها رو طراحی میکنند، «اگر این این شکلی بود لطفا نچینید، ولی اگر این شکلی بود، بفرمایید.» «اگر این این شکلی بود لطفا نچینید، ولی اگر این شکلی بود، بفرمایید.» این یعنی سهیمشدن و نشان دادن مهربانی و حسنِ نیت.
And for those people that don't want to do either of those things, maybe they can cook, so we pick them seasonally and then we go on the street, or in the pub, or in the church, or wherever people are living their lives. This is about us going to the people and saying, "We are all part of the local food jigsaw, we are all part of a solution."
و افرادی که نمیخوان هیچکدام را انجام دهند، شاید بتونن آشپزی کنند، و افرادی که نمیخوان هیچکدام را انجام دهند، شاید بتونن آشپزی کنند، خلاصه، ما به صورت فصلی محصولات را میچینیم و میریم تو خیابون، یا به بار، یا به کلیسا، و یا هر جایی که مردم زندگی میکنند. کار ما اینه که بریم پیش مردم و بگیم، «ما همه بخشی از پازلِ غذای محلی هستیم، همه ما بخشی از راه حل هستیم.» «ما همه بخشی از پازلِ غذای محلی هستیم، همه ما بخشی از راه حل هستیم.»
And then, because we know we've got vegetable tourists and we love them to bits and they're absolutely fantastic, we thought, what could we do to give them an even better experience? So we invented, without asking, of course, the Incredible Edible Green Route. And this is a route of exhibition gardens, and edible towpaths, and bee-friendly sites, and the story of pollinators, and it's a route that we designed that takes people through the whole of our town, past our cafes and our small shops, through our market, not just to and fro from the supermarket, and we're hoping that, in changing people's footfall around our town, we're also changing their behavior.
و بعد، چون میدونیم گردشگرانِ سبز به شهرمون خواهند آمد و بسیار دوستشون داریم، اونها واقعا فوق العادهاند، فکر کردیم چکار کنیم که اونها تجربه بهتری داشته باشند؟ ما چیزی رو ابداع کردیم، البته بدون اینکه از کسی اجازه بگیریم، به نام «راه شگفتانگیز خوراکیهای سبز» و این یه مسیر شامل باغهای تزئینی، آبراهه با گیاهان خوراکی، محوطه زنبور عسل و حکایتِ گردهافشان هاست، این مسیریست که ما طراحی کردیم تا مردم رو دورتادور شهرمون بگردونه، از جلوی قهوه خونه ها و مغازه های کوچک و بازار بگذرونه، نه اینکه فقط یه مسیر رفت.وبرگشت به سوپرمارکتها باشه، و ما امیدواریم با تغییر مسیر گردش مردم به دور شهر، رفتارشون را هم تغییر بدیم. و ما امیدواریم با تغییر مسیر گردش مردم به دور شهر، رفتارشون را هم تغییر بدیم.
And then there's the second plate, the learning plate. Well, we're in partnership with a high school. We've created a company. We are designing and building an aquaponics unit in some land that was spare at the back of the high school, like you do, and now we're going to be growing fish and vegetables in an orchard with bees, and the kids are helping us build that, and the kids are on the board, and because the community was really keen on working with the high school, the high school is now teaching agriculture, and because it's teaching agriculture, we started to think, how could we then get those kids that never had a qualification before in their lives but are really excited about growing, how can we give them some more experience?
و پس از اون سطح دومی هم وجود داره، سطح آموزشی. خُب، ما با دبیرستانها همکاری میکنیم. ما یک شرکت تشکیل دادیم. ما در حال ساخت و طراحیِ یک واحدِ پرورشِ توامِ آبزیان و گیاهان در محوطهی اضافیِ پشت دبیرستانها هستیم، همه از این محوطهها دارید. و میخوایم ماهی و سبزیجات به همراه زنبور عسل در باغستانها پرورش بدیم، و میخوایم ماهی و سبزیجات به همراه زنبور عسل در باغستانها پرورش بدیم، و نوجوانان در ساخت اون به ما کمک میکنند، این بچهها عضو هیئت مدیره هستند، و چون اجتماع واقعا مشتاق بود که با دبیرستانها کار کند، حالا در دبیرستانها کشاورزی تدریس میشه، از آنجا که اونجا کشاورزی درس میدن ما فکر کردیم، چطور میتونیم این بچهها رو که تاحالا مدرکی نداشتن، اما برای کشتوکار بسیار هیجانزدهاند، به کار بگیریم، چطور میتونیم این بچهها رو که تاحالا مردکی نداشتن، اما برای کشتوکار بسیار هیجانزدهاند، به کار بگیریم، چطور میتونیم به اونها تجربه بیشتری بدیم؟
So we got some land that was donated by a local garden center. It was really quite muddy, but in a truly incredible way, totally voluntary-led, we have turned that into a market garden training center, and that is polytunnels and raised beds and all the things you need to get the soil under your fingers and think maybe there's a job in this for me in the future. And because we were doing that, some local academics said, "You know, we could help design a commercial horticulture course for you. There's not one that we know of." So they're doing that, and we're going to launch it later this year, and it's all an experiment, and it's all voluntary.
خُب ما زمینی داشتیم که یه مرکز باغبانی محلی هدیه کرده بود. خُب ما زمینی داشتیم که یه مرکز باغبانی محلی هدیه کرده بود. زمینی گلآلود بود، اما به شیوهای باورنکردنی که کاملا داوطلبانه بود، ما آن را به مرکز آموزش باغبانی تبدیل کردیم، که کاملا داوطلبانه بود، ما آن را به مرکز آموزش باغبانی تبدیل کردیم، که شامل گلخانههای پلاستیکی و باغچههای پرورشی و همهی چیزهاییست که برای انجام دادنش باید حسابی دل به کار بدید، و فکر کنید شاید در آینده اینجا برای من شغلی باشه. و وقتی شروع به کار کردیم، بعضی از دانشگاهیان محلی گفتند، «ما میتونیم به شما کمک کنیم یه دوره آموزشی باغبانی تجاری طراحی کنید. «ما میتونیم به شما کمک کنیم یه دوره آموزشی باغبانی تجاری طراحی کنید. تا حالا کسی این کار رو نکرده.» خُب اونها دارند این کار را انجام میدن، و قصد داریم در اواخر امسال راه اندازیاش کنیم، همه اینها آزمایشیست، و کاملا هم داوطلبانهست.
And then there's the third plate, because if you walk through an edible landscape, and if you're learning new skills, and if you start to get interested in what's growing seasonally, you might just want to spend more of your own money in support of local producers, not just veg, but meat and cheese and beer and whatever else it might be.
و بعد سطح سوم، زیرا اگر شما در محوطه ای که در آن خوراکی کشت شده راه برید، و اگر مهارت جدیدی یاد بگیرید، و اگر علاقمند به کشتوکار فصلی بشید، و اگر مهارت جدیدی یاد بگیرید، و اگر علاقمند به کشتوکار فصلی بشید، شاید بخواهید پول بیشتری را برای پشتبانی از تولیدکنندگان محلی صرف کنید، شاید بخواهید پول بیشتری را برای پشتبانی از تولیدکنندگان محلی صرف کنید، نه فقط برای سبزیجات، بلکه برای گوشت، پنیر، آبجو یا هرچیزه دیگه ای که شاید وجود داشته باشه.
But then, we're just a community group, you know. We're just all volunteers. What could we actually do? So we did some really simple things. We fundraised, we got some blackboards, we put "Incredible Edible" on the top, we gave it every market trader that was selling locally, and they scribbled on what they were selling in any one week. Really popular. People congregated around it. Sales were up.
اما ما فقط یه گروه داوطلب هستیم، ما واقعا چه کاری میتونیم بکنیم؟ اما ما فقط یه گروه داوطلب هستیم، ما واقعا چه کاری میتونیم بکنیم؟ خُب ما کارهای واقعا سادهای کردیم. ما پول جمع کردیم، چند تا تخته سیاه گرفتیم، بالای اونها نوشتیم «خوراکی شگفتانگیز»، ما آن را به هر فروشنده ای که فروش محلی داشت دادیم، و اونها خیلی سریع فروش طول هفتهشون را روی آن نوشتند. چیزهای خیلی متداول. و مردم دور اون جمع شدند. فروش بالا رفت.
And then, we had a chat with the farmers, and we said, "We're really serious about this," but they didn't actually believe us, so we thought, okay, what should we do? I know. If we can create a campaign around one product and show them there is local loyalty to that product, maybe they'll change their mind and see we're serious.
سپس با کشاورزان گفتگویی داشتیم، ما گفتیم «ما در این مورد خیلی جدی هستیم»، ولی در واقع اونها باور نکردند، ما فکر کردیم، خب، حالا چه کنیم؟ اگر بتونیم یه کمپین برای یکی از فرآوردهها بسازیم و نشون بدیم خب، حالا چه کنیم؟ اگر بتونیم یه کمپین برای یکی از فرآوردهها بسازیم و نشون بدیم اعتماد و تعصب محلی برای این محصول وجود داره، شاید اونها نظرشون را عوض کنند و ببینند که ما جدی هستیم.
So we launched a campaign -- because it just amuses me -- called Every Egg Matters. (Laughter) And what we did was we put people on our egg map. It's a stylized map of Togmorden. Anybody that's selling their excess eggs at the garden gate, perfectly legally, to their neighbors, we've stuck on there. We started with four, and we've now got 64 on, and the result of that was that people were then going into shops asking for a local Todmorden egg, and the result of that was, some farmers upped the amount of flocks they got of free range birds, and then they went on to meat birds, and although these are really, really small steps, that increasing local economic confidence is starting to play out in a number of ways, and we now have farmers doing cheese and they've upped their flocks and rare breed pigs, they're doing pasties and pies and things that they would have never done before. We've got increasing market stalls selling local food, and in a survey that local students did for us, 49 percent of all food traders in that town said that their bottom line had increased because of what we were actually doing. And we're just volunteers and it's only an experiment. (Laughter)
بنابر این ما یه کمپین راه انداخیتم -و چون خیلی ساده ازش خوشم اومد- اسمش رو گذاشتیم «هر یه تخممرغ حسابه». (خنده) کاری که کردیم این بود که مردم را در نقشهی تخممرغیمون قرار دادیم. این نقشهایست به سبک خاص از تادموردِن.. هرکی تخممرغ مازادش را در بازار روز بهشکل قانونی به همسایههاش میفروشه، هرکی تخممرغ مازادش را در بازار روز بهشکل قانونی به همسایههاش میفروشه، روی نقشه او را علامتگذاری کردیم. با چهارنفر شروع کردیم، و حالا ۶۴ نفر داریم، و نتیجه این بود که مردم ازآن بهبعد به فروشگاهها میرفتند و تخم مرغ محلی تادموردن را میخواستن، و نتیجهاش این شد که بعضی کشاورزها گلهی پرندههاشون رو افزایش دادن گلهی پرندگان خانگی و آزادچَر را، و سپس سراغ پرندههای گوشتی رفتند. گرچه که اینها گامهایی بسیار بسیار کوچکند، اما اطمینان به رشدِ اقتصاد محلی به شیوههای گوناگونی نقش ایفا کرد، و حالا ما کشاورزانی را داریم که پنیر میسازند و گلههاشون را افزایش دادند و نژادهای نادری از خوکها پرورش میدهند، اونها پیراشکی و کلوچه و چیزهایی درست میکنند که هرگز درست نکرده بودند. اونها پیراشکی و کلوچه و چیزهایی درست میکنند که هرگز درست نکرده بودند. ما افزایش دکههای بازار فروش غذای محلی را داشتیم، و در یک نظرسنجی که دانش آموزان محلی برای ما انجام دادند، ۴۹ درصد از فروشندگان مواد غذایی در این شهر گفته اند که درآمدشان به دلیل کاری که ما کردهایم افزایش یافته. تازه همه ما داوطلب هستیم و این تنها یک تجربهست. (خنده تماشاگران)
Now, none of this is rocket science. It certainly is not clever, and it's not original. But it is joined up, and it is inclusive. This is not a movement for those people that are going to sort themselves out anyway. This is a movement for everyone. We have a motto: If you eat, you're in. (Laughter) (Applause) Across age, across income, across culture.
اینها هیچکدوم موشک هوا کردن نیست. یقینا این هوشمندانه و مبتکرانه نیست. اما این پیوستن و فراگیرشدن است. این حرکتی برای افرادی که قصد دارند خودشون به ترتیبی جدا کنند نیست. این حرکتی برای افرادی که قصد دارند خودشون به ترتیبی جدا کنند نیست. این حرکتیست برای همه. ما یه شعار داریم: اگر میخوری، بازی هستی. (خنده تماشاگران) (تشویق تماشاگران) در هر سنی، هر درآمدی و هر فرهنگی .
It's been really quite a roller coaster experience, but going back to that first question that we asked, is it replicable? Yeah. It most certainly is replicable.
این تجربه پرپیچ وخمی بوده، اما برگردیم سراغ اولین سوالی که پرسیدیم، آیا این قابل تکرار و الگوبرداریست؟ بله قطعا این قابل تکراره.
More than 30 towns in England now are spinning the Incredible Edible plate. Whichever way they want to do it, of their own volition, they're trying to make their own lives differently, and worldwide, we've got communities across America and Japan -- it's incredible, isn't it? I mean, America and Japan and New Zealand. People after the earthquake in New Zealand visited us in order to incorporate some of this public spiritedness around local growing into the heart of Christchurch.
حالا بیش از سی شهر در انگلستان تجارت «خوراکی شگفتانگیز» را پیش میبرند. حالا بیش از سی شهر در انگلستان تجارت «خوراکی شگفتانگیز» را پیش میبرند. هر راهی که می خواهند انجام دهند، با اراده خودشون، اونها تلاش میکنند که زندگی خودشون را تغییر دهند، و در سراسر جهان، جوامعی به ما ملحق شدند، در سرتاسر آمریکا ژاپن -این باور نکردنیه، اینطور نیست؟ منظورم اینه که، فکرش رو بکنید، آمریکا و ژاپن و نیوزیلند. بعد از زلزله نیوزیلند مردم به دیدار ما اومدن تا بخشی از این خیرخواهی عمومی را در قالب کشتوکار محلی در قلب شهر کرایستچرچ به ثبت برسونیم. تا بخشی از این خیرخواهی عمومی را در قالب کشتوکار محلی در قلب شهر کرایستچرچ به ثبت برسونیم.
And none of this takes more money and none of this demands a bureaucracy, but it does demand that you think things differently and you are prepared to bend budgets and work programs in order to create that supportive framework that communities can bounce off.
و هیچکدوم از این فعالیتها پول بیشتری نمیخوان و هیچکدوم به کاغذبازی اداری نیازی ندارن، اما اینکار نیازمند فکر کردن به گونه ای متفاوت به هر چیزیست، و باید آمادگی فراهم کردن بودجه، و کار کردن بر روی طرح داشته باشید تا یک چهارچوب حمایتی ایجاد کنید که جامعهتان بتونه از آن منتفع شود.
And there's some great ideas already in our patch. Our local authority has decided to make everywhere Incredible Edible, and in support of that have decided to do two things.
و ایدههای خیلی خوبی در گروه ما وجود داره. مقامات محلی ما تصمیم گرفتند که همهجا «خوراکی شگفتانگیز» ایجاد کنند،و برای پشتبانی از این مقامات محلی ما تصمیم گرفتند که همهجا «خوراکی شگفتانگیز» ایجاد کنند،و برای پشتبانی از این تصمیم گرفتند دو کار را انجام بدن.
First, they're going to create an asset register of spare land that they've got, put it in a food bank so that communities can use that wherever they live, and they're going to underpin that with a license.
اول قصد دارند یک دفتر ثبت دارایی ایجاد کنند که مربوطه به زمینهای متروکی که در اختیار دارند، و آن را در بانک غذایی قرار بدن تا اجتماعات بتونن از اونها هرجا که زندگی میکنند استفاده کنند، و قصد دارند برای محکمکاری و تائید یه مجوز صادر کنند.
And then they've said to every single one of their workforce, if you can, help those communities grow, and help them to maintain their spaces.
و به تک تک کارکنانشان تاکید کردن، که اگر میتونید به رشد این گروهها کمک کنید، و برای حفظ و نگهداری از زمینهاشون بهشون کمک کنید.
Suddenly, we're seeing actions on the ground from local government. We're seeing this mainstreamed. We are responding creatively at last to what Rio demanded of us, and there's lots more you could do. I mean, just to list a few. One, please stop putting prickly plants around public buildings. It's a waste of space. (Laughter) Secondly, please create -- please, please create edible landscapes so that our children start to walk past their food day in, day out, on our high streets, in our parks, wherever that might be. Inspire local planners to put the food sites at the heart of the town and the city plan, not relegate them to the edges of the settlements that nobody can see. Encourage all our schools to take this seriously. This isn't a second class exercise. If we want to inspire the farmers of tomorrow, then please let us say to every school, create a sense of purpose around the importance to the environment, local food and soils. Put that at the heart of your school culture, and you will create a different generation.
یکباره، ما شاهد عملیات بر روی زمین ازجانب دولت های محلی هستیم. داریم یک حرکت و جریان مشاهده میکنیم. ما سرانجام داریم خلاقانه به اونچه در اجلاس محیط زیست ریو خواسته شد پاسخ میدیم. و هنوز کارهای زیادی مونده که میشه انجام داد. اگه بخوام فهرستوار بگم، خواهش میکنم دست بردارید از کاشتن گیاهان خاردار در محوطه ساختمانهای عمومی. این هدر دادن فضاهاست. (خنده). دوم اینکه، از ته دل ازتون میخوام که شروع کنید به ساختن کشتزارهای خوراکی تا بچههامان قدم زنان هرروز از کنار غذاهاشون بگذرند، در خیابانهای اصلی در پارکهامون و هرجای دیگری که باید باشند. الهامبخش طراحان شهری باشید تا محلی برای کشت مواد غذایی در قلبِ شهر و برنامهریزی شهری درنظر بگیرند، نه اینکه اونها رو منتقل کنند به حاشیه شهر که کسی نمیتونه اونها را ببینه. تمامی مدرسههامون را تشویق کنید تا این موضوع را جدی بگیرند. این مشغله درجه دو نیست. اگر میخواهیم الهام بخش کشاورزان آینده باشیم، پس بیاید به تمامی مدارس بگیم، اهمیت و اعتبار محیط زیست، غذای محلی و خاک را هدفمند کنید. اهمیت و اعتبار محیط زیست، غذای محلی و خاک را هدفمند کنید. و این را درقلب فرهنگ مدارس قرار دهید، و شما نسل متفاوتی را خلق خواهید کرد.
There are so many things you can do, but ultimately this is about something really simple. Through an organic process, through an increasing recognition of the power of small actions, we are starting, at last, to believe in ourselves again, and to believe in our capacity, each and every one of us, to build a different and a kinder future, and in my book, that's incredible. Thank you. (Applause) (Applause) Thank you very much. (Applause)
کارهای بسیار زیادی را میتونید انجام بدید، اما در نهایت این درباره چیزی واقعا ساده است. از طریق یک فرآیند زیستی، از طریق افزایش تشخیص قدرت فعالیتهای کوچک، از طریق یک فرآیند طبیعی، از طریق افزایش تشخیص قدرت فعالیتهای کوچک، ما، سرانجام، باور به خود را دوباره آغاز کردیم، و باور به قابلیتهایمان، تک تک ماها، برای ساختن آیندهای مهرآمیزتر و متفاوت، و به نظر من، این باورنکردنیست. سپاسگزارم. (تشویق تماشاگران) (تشویق تماشاگران) بسیار سپاسگزارم. (تشویق تماشاگران)