Now, I don't usually like cartoons, I don't think many of them are funny, I find them weird. But I love this cartoon from the New Yorker.
من معمولا کارتون دوست ندارم، و فکر نمیکنم که خیلی از اونها خنده دار باشه، اونها را عجیب و غریب میبینم، اما این کارتون نیویورکر را عاشقش ام،
(Text: Never, ever think outside the box.) (Laughter)
( نوشته: هیچوقت خارج از چهار چوب فکر نکن.) ( خنده تماشگران)
So, the guy is telling the cat, don't you dare think outside the box. Well, I'm afraid I used to be the cat. I always wanted to be outside the box. And it's partly because I came to this field from a different background, chemist and a bacterial geneticist. So, what people were saying to me about the cause of cancer, sources of cancer, or, for that matter, why you are who you are, didn't make sense.
خُب، این مرد به گربه میگه، خارج از این چهار چوب فکر نکن. (سرت رو بنداز پائین و متفاوت فکر نکن) خُب، این مرد به گربه میگه، خارج از این چهار چوب فکر نکن. (سرت رو بنداز پائین و متفاوت فکر نکن) متاسفانه من مثل این گربه بودم. همیشه میخواستم خارج از چهارچوبی که برام تعیین شده، باشم. و این تا حدودی مربوط به این میشه که من با زمینه تخصصی متفاوتی که شیمیدان و یک متخصص ژنتیکِ باکتری باشه، به این میدانِ کاری آمدم. خُب، آنچه مردم به من در مورد علت سرطان، عوامل سرطان، خُب، آنچه مردم به من در مورد علت سرطان، عوامل سرطان، و یا اصلا این موضوع که، چرا تبدیل به اینکه هستم شدم، میگفتن برای من بی معنی بود.
So, let me quickly try and tell you why I thought that and how I went about it. So, to begin with, however, I have to give you a very, very quick lesson in developmental biology, with apologies to those of you who know some biology. So, when your mom and dad met, there is a fertilized egg, that round thing with that little blip. It grows and then it grows, and then it makes this handsome man.
خُب اجازه بدید که خیلی سریع به شما بگم که چرا من این فکر را کردم و چگونه درگیر این موضوع شدم. خُب اجازه بدید که خیلی سریع به شما بگم که چرا من این فکر را کردم و چگونه درگیر این موضوع شدم. خُب برای شروع، باید یه درس سریع از رشد بیولوژیکی به شما بدم، باید یه درس سریع از رشد بیولوژیکی به شما بدم، با پوزش از کسانی که در مورد بیولوژی میدونند. خُب هنگامی پدر و مادر شما آمیزش داشتند، این تخمک بارور شده، و این چیز گرد با این میله راداری شکل رشد می کنه، و رشد میکنه، و این چیز گرد با این میله راداری شکل رشد می کنه، و رشد میکنه، و سپس این مرد خوش تیپ را میسازه.
(Applause)
( تشویق تماشاگران)
So, this guy, with all the cells in his body, all have the same genetic information. So how did his nose become his nose, his elbow his elbow, and why doesn't he get up one morning and have his nose turn into his foot? It could. It has the genetic information. You all remember, dolly, it came from a single mammary cell. So, why doesn't it do it? So, have a guess of how many cells he has in his body. Somewhere between 10 trillion to 70 trillion cells in his body. Trillion! Now, how did these cells, all with the same genetic material, make all those tissues? And so, the question I raised before becomes even more interesting if you thought about the enormity of this in every one of your bodies.
خُب، همه سلولهای بدن این مرد، اطلاعات ژنتیکی مشابه دارند. خُب، همه سلولهای بدن این مرد، اطلاعات ژنتیکی مشابه دارند. اینکه چطور دماغ و آرنجش به این صورت که هستند دراومدند. و چطوره که یه روز صبح از خواب بیدار نمیشه درحالیکه دماغش تبدیل به کف پاش شده باشه؟ این اتفاق میتونست بیافته. آن دارای اطلاعات ژنیتیکی ست. همه شما دالی (گوسفندی آزمایشگاهی) را به خاطر میارین، آن از طراحی روی سلول پستانداران بوجود آمد. خُب، چرا این اینکار را نمیکنه؟ حدس بزنید که اون در بدنش چند تا سلول داره . یه چیزی بین ۱۰ تا ۷۰ تریلیون سلول در بدنشه داره. تریلیون! چگونه همه این سلولها، همه با مواد ژنتیکی مشابه، همه این بافتها را میسازند؟ چگونه همه این سلولها، همه با مواد ژنتیکی مشابه، همه این بافتها را میسازند؟ بنابراین، سوالی که قبلا مطرح کردم جالب تر میشه، بنابراین، سوالی که قبلا مطرح کردم جالب تر میشه، اگر در مورد عظمت بدن هرکدومتون فکر کنید.
Now, the dominant cancer theory would say that there is a single oncogene in a single cancer cell, and it would make you a cancer victim. Well, this did not make sense to me. Do you even know how a trillion looks? Now, let's look at it. There it comes, these zeroes after zeroes after zeroes. Now, if .0001 of these cells got mutated, and .00001 got cancer, you will be a lump of cancer. You will have cancer all over you. And you're not. Why not?
نظریه غالب در مورد سرطان میگه که یک "انکوژن" نظریه غالب در مورد سرطان میگه که یک "انکوژن" در یک سلول سرطانی شما را قربانی سرطان میکنه. در یک سلول سرطانی شما را قربانی سرطان میکنه. خوب این برای من معنی نداشت. ایا میدونید که یک تریلون چه عددیه و چه جوریه؟ اجازه بدید که نگاهی بهش بندازیم. صفر که بعد از صفر میاد. اگر فقط ۰۰۰۱/ ۰ این سلول ها جهش یابند، و ۰۰۰۰۱/ ۰ آنها سرطانی شوند، شما به یک توده سرطانی تبدیل خواهید شد. و شما سرطان در تمامی بدنتون خواهید داشت. ولی شما [سرطانی] نیستید. چرا نیستید؟
So, I decided over the years, because of a series of experiments that this is because of context and architecture.
بدین ترتیب، من در طی سالها و در پی یکسری آزمایشات بدین ترتیب، من در طی سالها و در پی یکسری آزمایشات به این نتیجه رسیدم که این مسئله به بافت و ساختار (بافتی/سلولی) بستگی دارد.
And let me quickly tell you some crucial experiment that was able to actually show this. To begin with, I came to work with this virus that causes that ugly tumor in the chicken. Rous discovered this in 1911. It was the first cancer virus discovered, and when I call it "oncogene," meaning "cancer gene." So, he made a filtrate, he took this filter which was the liquid after he passed the tumor through a filter, and he injected it to another chicken, and he got another tumor.
اجازه بدید درباره برخی آزمایشات بسیار قاطع که در واقع قادر به نشان دادن این موضوع هستند با شما صحبت کنم. اجازه بدید درباره برخی آزمایشات بسیار قاطع که در واقع قادر به نشان دادن این موضوع هستند با شما صحبت کنم. برای شروع، من با این ویروس که عامل یه تومور زشت در این مرغ است، کار کردم. برای شروع، من با این ویروس که عامل یه تومور زشت در این مرغ است، کار کردم. 'روز' در سال ۱۹۱۱ این را کشف کرد. این اولین ویروس سرطان بود که کشف شد، وقتی که من میگم " اُنکوژن" یعنی " ژن سرطان". او یک فیلتر ساخت و و تومور سرطان را که تبدیل به مایع شده بود فیلتر کرد، او یک فیلتر ساخت و و تومور سرطان را که تبدیل به مایع شده بود فیلتر کرد، او این را به مرغ دیگری تزریق کرد و یه توموردر بدنش زد.
So, scientists were very excited, and they said, a single oncogene can do it. All you need is a single oncogene. So, they put the cells in cultures, chicken cells, dumped the virus on it, and it would pile up, and they would say, this is malignant and this is normal.
خُب دانشمندان خیلی هیجان زده شدند، و گفتند که یه " اُنکوژن" میتونه اینکار را بکنه. خُب دانشمندان خیلی هیجان زده شدند، و گفتند که یه " اُنکوژن" میتونه اینکار را بکنه. همه انچه که شما نیاز دارید فقط یه آُنکوژن است. بنابراین اونها سلولهای مرغ رو در محیط کِشت، در آزمایشگاه قرار دادند، ویروس را روی آن ریختند، این بزرگ شد، و گفتند که این بدخیم است و طبیعیست که اینطور باشه.
And again this didn't make sense to me. So for various reasons, we took this oncogene, attached it to a blue marker, and we injected it into the embryos. Now look at that. There is that beautiful feather in the embryo. Every one of those blue cells are a cancer gene inside a cancer cell, and they're part of the feather. So, when we dissociated the feather and put it in a dish, we got a mass of blue cells. So, in the chicken you get a tumor, in the embryo you don't, you dissociate, you put it in a dish, you get another tumor. What does that mean? That means that microenvironment and the context which surrounds those cells actually are telling the cancer gene and the cancer cell what to do.
و دوباره، این برای من معنی نداشت. بدین ترتیب به دلایل مختلفی ما این انکوژن را برداشتیم و به یه نشانگر آبی رنگ متصلش کردیم، و به جنین (مرغ) تزریق کردیم. حالا به این نگاه کنید. این پر زیبا در این در جنین وجود دارد. هر یک از این سلولهای آبی رنگ ژن سرطان در داخل یه سلول سرطانی ست و اونها بخشی از پر هستند. وقتی که این پرها را جدا کردیم و در داخل ظرف قرار دادیم، توده ای از سلول آبی رنگ بدست آوردیم. یه تومور در جوجه بوجود اومده، ولی در جنینِ جوجه توموری نیست، این را جدا میکنید در داخل ظرف دیگری قرار می دهید و یه تومور دیگه بدست میآورید. این به چه معنیه؟ بدین معنیست که محیط میکروسکوپیِ درونی و بافتی که این سلول را احاطه کرده اند بدین معنیست که محیط میکروسکوپیِ درونی و بافتی که این سلول را احاطه کرده اند در واقع کارهایی که ژن سرطان و سلول سرطانی باید بکنند را به آن دیکته میکنند.
Now, let's take a normal example. The normal example, let's take the human mammary gland. I work on breast cancer. So, here is a lovely human breast. And many of you know how it looks, except that inside that breast, there are all these pretty, developing, tree-like structures. So, we decided that what we like to do is take just a bit of that mammary gland, which is called an "acinus," where there are all these little things inside the breast where the milk goes, and the end of the nipple comes through that little tube when the baby sucks.
اجازه بدید که یه مثال ساده بزنیم. این مثال ساده، بیاید غده پستان انسان را در نظر بگیریم. من روی سرطان سینه کار میکنم. این یه سینهی زیبای انسانه. خیلی از شما میدونید که این چه شکلیه، به جز اینکه در درون این سینه، این ساختارهای زیبا و درحال رشد و درخت مانند وجود دارند. پس کاری که ما تصمیم به انجام آن گرفتیم این بود که فقط یه قطعه از غده پستان به نام "اکینوس" را در نظر بگیریم، که فقط یه قطعه از غده پستان به نام "اکینوس" را در نظر بگیریم، جایی که همه این چیزهای کوچک درون سینه قرار دارند جایی که شیر جریان داره، و نوک پستان در انتهای این لوله جایی که کودک اون رو میمکه میرسه. جایی که شیر جریان داره، و نوک پستان در انتهای این لوله جایی که کودک اون رو میمکه میرسه.
And we said, wonderful! Look at this pretty structure. We want to make this a structure, and ask the question, how do the cells do that? So, we took the red cells -- you see the red cells are surrounded by blue, other cells that squeeze them, and behind it is material that people thought was mainly inert, and it was just having a structure to keep the shape, and so we first photographed it with the electron microscope years and years ago, and you see this cell is actually quite pretty. It has a bottom, it has a top, it is secreting gobs and gobs of milk, because it just came from an early pregnant mouse.
ما گفتیم این عالیه ،به این ساختار زیبا نگاه کنید. میخواهیم یه ساختار برای این بسازیم و این سوال را بپرسیم، که سلول ها چگونه این کار را انجام میدن؟ پس ما سلولهای قرمز را گرفتیم-- میبینید که سلوهای قرمز با آبی احاطه شده، و سلولهای دیگه اونها را میفشارند، میبینید که سلوهای قرمز با آبی احاطه شده، و سلولهای دیگه اونها را میفشارند، و در پشت اون ماده ای است که دیگران فکر میکردند که عمدتا بی اثره، و این فقط به خاطر اینه که شکل و فرم سینه را نگه داره، خُب ما در ابتدا سالها پیش از اون با میکروسکوپ الکترونیکی عکس برداری کردیم، خُب ما در ابتدا سالها پیش از اون با میکروسکوپ الکترونیکی عکس برداری کردیم، میبینید که این سلولها چقدر زیبا هستند. این بخش زیر داره و یه بخش بالایی داره. مقدار زیادی شیر ترشح میکنه، چون این از موشی که تازه حامله شده گرفته شده.
You take these cells, you put them in a dish, and within three days, they look like that. They completely forget. So you take them out, you put them in a dish, they don't make milk. They completely forget. For example, here is a lovely yellow droplet of milk on the left, there is nothing on the right. Look at the nuclei. The nuclei in the cell on the left is in the animal, the one on the right is in a dish. They are completely different from each other.
این سلولها را میگیرید و در داخل ظرف آزمایشگاهی میگذارید، و طی سه روز اینها این شکلی میشوند. اونها کاملا فراموش می کنند [که شیر بدهند]. سپس اونها بیرون بیارین، و در ظرف آزمایشگاهی قرار میدید، و دیگه شیر نمیده. اونها کاملا شیر ساختن رو فراموش میکنند. برای مثال، اینجا یه قطره شیر در سمت چپه، وهیچی در سمت راست نیست. برای مثال، اینجا یه قطره شیر در سمت چپه، وهیچی در سمت راست نیست. نگاهی به هسته سلول بندازید. هسته سلول سمت چپ مربوط به حیوان و در سمت راستی در ظرف آزمایشگاهیست. آنها کاملا با هم متفاوتند.
So, what does this tell you? This tells you that here also, context overrides. In different contexts, cells do different things. But how does context signal? So, Einstein said that "For an idea that does not first seem insane, there is no hope." So, you can imagine the amount of skepticism I received -- couldn't get money, couldn't do a whole lot of other things, but I'm so glad it all worked out.
این به شما چی میگه؟ این همچنین به شما میگه که بافت مهم تره. در بافت های مختلف، سلولها کارهای مختلفی میکنند. اما بافت چگونه سیگنال میده؟ خُب، انیشتن گفته "در ایده ای که در ابتدا به نظر دیوانگی نمیاد، امیدی نیست." خُب، انیشتن گفته "در ایده ای که در ابتدا به نظر دیوانگی نمیاد، امیدی نیست." خُب، میتونید میزان شک و تردید دیگران را تصور کنید-- نتوانستم پولی دریافت کنم، خُب، میتونید میزان شک و تردید دیگران را تصور کنید-- نتوانستم پولی دریافت کنم، نتوانستم کارهای دیگری را انجام بدهم، اما خوشحالم که این نتیجه داد. نتوانستم کارهای دیگری را انجام بدهم، اما خوشحالم که این نتیجه داد.
So, we made a section of the mammary gland of the mouse, and all those lovely acini are there, every one of those with the red around them are an acinus, and we said okay, we are going to try and make this, and I said, maybe that red stuff around the acinus that people think there's just a structural scaffold, maybe it has information, maybe it tells the cells what to do, maybe it tells the nucleus what to do. So I said, extracellular matrix, which is this stuff called ECM, signals and actually tells the cells what to do.
ما یه بخش برای غده های پستان این موش را ساختیم، و همه این سلولهای "آیچین" (سلول های گلوله ای مانند) در اینجا، هر یک از اینها با که دورشون قرمز سلولهای "اسینس" (سلولهایی توت مانند) هستند، گفتیم بسیار خوب، و سعی میکنیم این را بسازیم، گفتم این مواد قرمز رنگ در اطرافِ "اسینس" که مردم فکر میکنند فقط نگه دارنده شکل و فرم (پستان) هست، شاید حاوی اطلاعاتی باشه، شاید این به سلول بگه که چکار کنه، شاید به هسته سلول بگه چکار کنه. خُب ، گفتم 'ماتریس خارج سلولی' ( چیدمان سلولهای درون بافت که شکل بافت را تعیین میکنند) که به اونها 'ای.سی.ام' میگن، سیگنال میده و در واقع میگه که سلول چکاری را بکنه.
So, we decided to make things that would look like that. We found some gooey material that had the right extracellular matrix in it, we put the cells in it, and lo and behold, in about four days, they got reorganized and on the right, is what we can make in culture. On the left is what's inside the animal, we call it in vivo, and the one in culture was full of milk, the lovely red there is full of milk. So, we Got Milk, for the American audience. All right. And here is this beautiful human cell, and you can imagine that here also, context goes.
ما تصمیم گرفتیم که چیزی مثل این را بسازیم. ما یه ماده چسبناک که 'ماتریس خارج سلولی' مناسبی داشت را پیدا کردیم، ما یه ماده چسبناک که 'ماتریس خارج سلولی' مناسبی داشت را پیدا کردیم، ما سلول را در آن قرار دادیم، و بعد از گذشت حدود چهار روز، اونها قابل تشخیص بودند، ما سلول را در آن قرار دادیم، و بعد از گذشت حدود چهار روز، اونها قابل تشخیص بودند، و در سمت راست، چیزی است که ما میتوانیم کشت کنیم. در سمت چپ چیزی که در درون حیوانه و ما به اون بخش زنده میگیم، و این کِشتِ آزمایشگاهی پر از شیر بود. سلولهای دوستداشتنی قرمز رنگ پر از شیر بودند. بدین ترتیب ما شیر گرفتیم، برای حاضرینِ آمریکایی. بسیار خوب. این سلول زیبای انسان است، میتونید تصور کنید که بافتها نیز اینجا هستند.
So, what do we do now? I made a radical hypothesis. I said, if it's true that architecture is dominant, architecture restored to a cancer cell should make the cancer cell think it's normal. Could this be done? So, we tried it. In order to do that, however, we needed to have a method of distinguishing normal from malignant, and on the left is the single normal cell, human breast, put in three-dimensional gooey gel that has extracellular matrix, it makes all these beautiful structures. On the right, you see it looks very ugly, the cells continue to grow, the normal ones stop. And you see here in higher magnification the normal acinus and the ugly tumor.
خُب الان چکارکنیم؟ ما یه فرضیه بنیادی ساختیم. من گفتم که اگر این درست باشه که معماری و ساختارِ بافت غالب باشه، ترمیم ساختاریِ یه سلول سرطانی باید شرایطی را بسازه که سلول سرطانی فکر کنه این طبیعیه. ترمیم ساختاریِ یه سلول سرطانی باید شرایطی را بسازه که سلول سرطانی فکر کنه این طبیعیه. آیا میتونه این اتفاق بیفته؟ بنابر این ما این را امتحان کردیم. برای انجام این، ما نیاز به یک روش برای تشخیص سلول طبیعی از سلول بدخیم داشتیم، برای انجام این، ما نیاز به یک روش برای تشخیص سلول طبیعی از سلول بدخیم داشتیم، در سمت چپ یه سلول طبیعیه سینه انسانه، که در ژل چسبنده سه بعدی قرار داده شده و این ماتریس خارج سلولی داره، و این ساختار زیبا را میسازه. در سمت راست، میبینید که این بسیار زشته، و این سلول همینطور داره بزرگ میشه، سلول طبیعی رشدش متوقف می شه. با بزرگنمایی بالاتر شما میتونید "اسینس" طبیعی و تومور زشت را ببینید. با بزرگنمایی بالاتر شما میتونید "اسینس" طبیعی و تومور زشت را ببینید.
So we said, what is on the surface of these ugly tumors? Could we calm them down -- they were signaling like crazy and they have pathways all messed up -- and make them to the level of the normal? Well, it was wonderful. Boggles my mind. This is what we got. We can revert the malignant phenotype.
خُب ما گفتیم در سطح این تومور کریه و بی قواره چیه؟ میتونیم اینها را از فعالیت باز داریم-- اینها مثل دیونه ها علامت و سیگنال میدهند و مسیر حرکتی در همی و به هم ریخته ای دارند-- آیا میتونیم اینها را به سطح اولیه خودشون برگردانیم؟ خوب این شگفت انگیز بود. کله ام سوت کشید. چیزی که دریافتیم این بود. ما میتونیم ویژگیهای بیوشیمیایی یا فیزیولوژیکی این تومور بدخیم به شرایط اولیه برگردونیم.
(Applause)
(تشویق تماشاگران)
And in order to show you that the malignant phenotype I didn't just choose one, here are little movies, sort of fuzzy, but you see that on the left are the malignant cells, all of them are malignant, we add one single inhibitor in the beginning, and look what happens, they all look like that. We inject them into the mouse, the ones on the right, and none of them would make tumors. We inject the other ones in the mouse, 100 percent tumors.
برای نشان دادنِ [رجعت] ویژگیهای و بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی به شما من فقط یه نمونه همراهم نیاورده ام، بلکه یک سری فیلم کوتاه که البته کمی تار هستند را به همراه دارم، اما آنچه که شما در سمت چپ میبینید همه سلولهای بدخیمند، همه اونها بدخیمند، ما در ابتدا ما یه بازدارنده را اضافه کردیم. ببینید چه اتفاقی می افته، همه مثل این می مونند. ما این را به موش تزریق کردیم، اون که سمت راسته، و هیچکدوم توموری تولید نکردند. این یکی را به موش تزریق کردیم، صد در صد تومور (ساخته شد).
So, it's a new way of thinking about cancer, it's a hopeful way of thinking about cancer. We should be able to be dealing with these things at this level, and these conclusions say that growth and malignant behavior is regulated at the level of tissue organization and that the tissue organization is dependent on the extracellular matrix and the microenvironment. All right, thus form and function interact dynamically and reciprocally. And here is another five seconds of repose, is my mantra. Form and function.
خُب، این شیوه جدیدی برای فکر کردن به سرطانه، این یه شیوه امیدوار کننده برای فکر کردن درباره سرطانه. ما باید قادر باشیم که با این چیزها (سرطان) در این سطح برخورد کنیم، و این نتیجه گیری می گوید که رشد، رفتار تومور بدخیم در سطح بافت تنطیم می شود وتنظیم این بافت وابسته به ماتریس خارج سلولی و محیط میکروسکوپیِ درونی بافت است. وتنظیم این بافت وابسته به ماتریس خارج سلولی و محیط میکروسکوپیِ درونی بافت است. بسیار خوب، در نتیجه شکل و عملکرد کنش و واکنشی پویا و متقابل دارند. و در اینجا آرامش پنج ثانیه ای دیگری در سرود جادویی من هست. شکل و عملکرد. و در اینجا آرامش پنج ثانیه ای دیگری در سرود جادویی من هست. شکل و عملکرد.
And of course, we now ask, where do we go now? We'd like to take this kind of thinking into the clinic. But before we do that, I'd like you to think that at any given time when you're sitting there, in your 70 trillion cells, the extracellular matrix signaling to your nucleus, the nucleus is signaling to your extracellular matrix and this is how your balance is kept and restored.
البته ما سوال این را میکنیم که حالا به کجا باید برویم؟ ما علاقمندیم که این نوع تفکر را به سیستم درمانی ببیریم. اما قبل از اینکه این کار را بکنیم، علاقمندم به این فکر کنید که تمامی زمانی که شما اینجا نشسته اید، اما قبل از اینکه این کار را بکنیم، علاقمندم به این فکر کنید که تمامی زمانی که شما اینجا نشسته اید، در ۷۰ تریلیون سلول بدن شما، ماتریس داخلی به هسته سلولهای شما سیگنال میفرستند، هسته های سلولها به ماتریس داخلی سیگنال میفرستند و این چیزیه که تعادل و بازسازی بدن شما را نگه میداره.
We have made a lot of discoveries, we have shown that extracellular matrix talks to chromatin. We have shown that there's little pieces of DNA on the specific genes of the mammary gland that actually respond to extracellular matrix. It has taken many years, but it has been very rewarding.
ما کشفیات زیادی انجام دادیم، ما نشان دادیم که ماتریس خارج سلولی با کروماتین (ترکیب دی.ان.اِی و پروتئین که هسته را میسازند) حرف می زنند. ما نشان دادیم که این بخش کوچکی از دی.ان.ای در ژن خاصی از غده پستان وجود داره که در واقع به (سیگنال) ماتریس داخلی ماتریس واکنش نشان میدهد. سالهای صرف این شد، ولی خیلی نتیجه بخش بود.
And before I get to the next slide, I have to tell you that there are so many additional discoveries to be made. There is so much mystery we don't know. And I always say to the students and post-docs I lecture to, don't be arrogant, because arrogance kills curiosity. Curiosity and passion. You need to always think, what else needs to be discovered? And maybe my discovery needs to be added to or maybe it needs to be changed.
و قبل از اینکه به اسلاید بعدی بروم، باید به شما بگویم که کشفیات زیادی دیگری نیز باید صورت بگیرد. رازهای زیادی در اینجا وجود داره که ما اونها را نمیدونیم. من همواره به دانشجویان و پژوهشیگرانِ فوق دکترا میگویم، که متکبر نباشید زیرا که تکبر کنجکاوی را میکشد. کنجکاوی و اشتیاق. ما همواره نیازمندیم که فکر کنیم که چه چیز دیگری نیاز داریم، که اون را کشف کنیم؟ و شاید نیاز باشد که به کشف من چیزی افزوده شود و یا شاید این نیاز به تغییر داشته باشد. و شاید نیاز باشد که به کشف من چیزی افزوده شود و یا شاید این نیاز به تغییر داشته باشد.
So, we have now made an amazing discovery, a post-doc in the lab who is a physicist asked me, what do the cells do when you put them in? What do they do in the beginning when they do? I said, I don't know, we couldn't look at them. We didn't have high images in the old days. So she, being an imager and a physicist, did this incredible thing. This is a single human breast cell in three dimensions. Look at it. It's constantly doing this. Has a coherent movement. You put the cancer cells there, and they do go all over, they do this. They don't do this. And when we revert the cancer cell, it again does this. Absolutely boggles my mind. So the cell acts like an embryo. What an exciting thing.
ما کشف فوق العاده ای انجام دادیم، یه پژوهشگر فیزیکِ فوق دکترا که در آزمایشگاه کار میکنه از من پرسید، وقتی سلولها را داخل میگذاری، چه کاری میکنند؟ وقتی اونها عملی را میکنند در ابتدا اونها چه میکنند؟ گفتم، نمیدونم، نمیتونستیم بهشون نگاه کنیم. ما تصاویر [کیفیت] بالایی در گذشته نداشتیم. و او که عکاس و فیزیک دان بود این کار فوق العاده را انجام داد. و او که عکاس و فیزیک دان بود این کار فوق العاده را انجام داد. این یک سلول منفرد سینه انسان در فضای سه بعدیست. به این نگاه کنید. این دائما اینکار را میکنه. یه حرکت منسجم داره. اگر سلولهای سرطانی را در آن قرار بدهید، اونها در همه اطراف میچرخند، اینطوری میشن. این کار رو نمیکنند. هنگامی که سلول سرطان را بر میگردانید به انجا، این دوباره اینطوری میکنه. سرم کاملا از تعجب سوت میکشه. سلول مانند یه جنین عمل میکنه. چه چیز هیجان آوری.
So I'd like to finish with a poem. Well I used to love English literature, and I debated in college, which one should I do? And unfortunately or fortunately, chemistry won. But here is a poem from Yeats. I'll just read you the last two lines. It's called "Among the School Children." "O body swayed to music / O brightening glance / How [can we know] the dancer from the dance?" And here is Merce Cunningham, I was fortunate to dance with him when I was younger, and here he is a dancer, and while he is dancing, he is both the dancer and the dance. The minute he stops, we have neither. So it's like form and function.
علاقه دارم با یه شعر تموم کنم. من عاشق ادبیات انگلیسی بودم، و وقتی کالج بودم شک داشتم که کدوم را انتخاب کنم؟ من عاشق ادبیات انگلیسی بودم، و وقتی کالج بودم شک داشتم که کدوم را انتخاب کنم؟ متاسفانه یا خوشبختانه، شیمی برنده شد. در اینجا شعری از 'یاتز' هست. فقط دو بیت آخر را براتون میخونم. او میگوید" در میان دانش آموزان." " آه تَنی با موسیقی در پیچ و تابست/ آه روشنایی نگاه / آیا [می توان فهمید] که چگونه رقصنده به رقص شکل می دهد؟ " " آه تَنی با موسیقی در پیچ و تابست/ آه روشنایی نگاه / آیا [می توان فهمید] که چگونه رقصنده به رقص شکل می دهد؟ " این 'مرکو کاننینگوم' است، من خوش سانش بودم که وقتی که جوان بودم با او برقصم، اینجا، جایی است که او میرقصد، و در حالی که میرقصه ، اوهم رقصنده است و هم رقص. در لحظه ای که نمی رقصه، ما هیچ کدوم را نداریم. خُب این مثل شکل و عملکرد میمونه.
Now, I'd like to show you a current picture of my group. I have been fortunate to have had these magnificant students and post-docs who have taught me so much, and I have had many of these groups come and go. They are the future and I try to make them not be afraid of being the cat and being told, don't think outside the box.
علاقمندم یه عکس از گروهم را به شما نشان بدهم. من بسیار خوشبخت بوده ام که این دانشجویان و پژوهشگران برجسته را که چیزهای بسیاری را به من یاد دادند، را در [کنارم] داشته باشم، و من از این گروهای که آمدند و رفتند زیاد داشتم. اونها آینده ما هستند و تلاش میکنم که اونها از اینکه گربه ای باشند که بهشان گفته شود متفاوت فکر نکن، نهراسند و نگران نباشند. اونها آینده ما هستند و تلاش میکنم که اونها از اینکه گربه ای باشند که بهشان گفته شود متفاوت فکر نکن، نهراسند و نگران نباشند. اونها آینده ما هستند و تلاش میکنم که اونها از اینکه گربه ای باشند که بهشان گفته شود متفاوت فکر نکن، نهراسند و نگران نباشند.
And I'd like to leave you with this thought. On the left is water coming through the shore, taken from a NASA satellite. On the right, there is a coral. Now if you take the mammary gland and spread it and take the fat away, on a dish it looks like that. Do they look the same? Do they have the same patterns? Why is it that nature keeps doing that over and over again?
علاقمندم که با این فکر شما را ترک کنم. در سمت چپ آبی است که به طرف ساحل میاد، که توسط ماهواره ناسا گرفته شده. در سمت راست، یک مرجان هست. و حالا اگر شما یک غده پستان را بگیرید و آن را پخش کنید و چربی اون را کنار بگذارید، بر روی یک بشقاب مثل این میشه. آیا مثل هم می مونند؟ ایا اونها طرح و الگویی مشابه دارند؟ چرا طبیعت این را بارها و بارها انجام میده؟
And I'd like to submit to you that we have sequenced the human genome, we know everything about the sequence of the gene, the language of the gene, the alphabet of the gene, But we know nothing, but nothing, about the language and alphabet of form. So, it's a wonderful new horizon, it's a wonderful thing to discover for the young and the passionate old, and that's me.
و علاقمندم که این را به شما این را پیشنهاد کنم که ما توالی ژنوم انسانی را داریم، ما همه چیز را در مورد توالی ژن، زبان ژن الفبای ژن را میدونیم ، ولی ما هیچ چیز، هیچ چیز در مورد زبان و الفبای شکل فرم ( سلولی) را نمی دونیم. ولی ما هیچ چیز، هیچ چیز در مورد زبان و الفبای شکل فرم ( سلولی) را نمی دونیم. خُب این افق فوق العاده ایست، این برای جوانان و پیرهای مشتاقی مثل من موضوعی بسیار عالی برای کشف کردنه. این برای جوانان و پیرهای مشتاقی مثل من موضوعی بسیار عالی برای کشف کردنه.
So go to it!
بنابر این بطرفش بروید!
(Applause)
( تشویق تماشگران)