How many of you are creatives, designers, engineers, entrepreneurs, artists, or maybe you just have a really big imagination? Show of hands? (Cheers)
چند نفر از شما آدم خلاق، طراح، مهندس، کارآفرین، هنرمند و یا شاید حتی یک خیال پردازی واقعا بزرگی رو داشته باشه؟ با دستاتون نشون بدید؟ (صدای حضار)
That's most of you. I have some news for us creatives. Over the course of the next 20 years, more will change around the way we do our work than has happened in the last 2,000. In fact, I think we're at the dawn of a new age in human history.
بله ،اکثر شماها. من خبرهایی برای آدمهای خلاقی مثل خودمون دارم. در طول دوره ۲۰ سال آینده، تغییراتی زیادی را در زمینه کاریمان خواهیم داشت نسبت به آنچه که در ۲۰۰۰ سال اخیر اتفاق افتاده است. در حقیقت، به تصور من، ما در سپیده دم یک دوره جدید در تاریخ بشری بسر می بریم.
Now, there have been four major historical eras defined by the way we work. The Hunter-Gatherer Age lasted several million years. And then the Agricultural Age lasted several thousand years. The Industrial Age lasted a couple of centuries. And now the Information Age has lasted just a few decades. And now today, we're on the cusp of our next great era as a species.
حالا، چهار عصرتاریخی اصلی تعریف شده در مسیر کاری ما وجود داره. عصر شکار که میلیون ها سال به طول انجامید. بعد از اون عصر کشاورزی که چندین هزار سال طول کشید. عصر صنعتی چند قرن به درازا کشید. و اکنون عصر اطلاعات فقط چند دهه ادامه پیدا کرده. و اکنون در امروز، ما به عنوان یک گونه، در نقطه شروع عصر بزرگ بعدی قرار داریم.
Welcome to the Augmented Age. In this new era, your natural human capabilities are going to be augmented by computational systems that help you think, robotic systems that help you make, and a digital nervous system that connects you to the world far beyond your natural senses. Let's start with cognitive augmentation. How many of you are augmented cyborgs?
به عصر تکمیل شده خوش آمدید. در این عصر جدید، قابلیت های طبیعی انسانی شما با سیستم های محاسباتی که در فکر کردن شما کمک میکنند، تقویت می شوند، سیستم های رباتیک که به شما در ساختن کمک می کنند، و یک سیستم عصبی دیجیتال که شما را با دنیایی فراتر از حواس طبیعی تون متصل می کنه. اجاره بدید با تکامل هوشیار شروع کنیم. چند نفر از شما سایبورگ تکامل یافته هستید؟ (انسان هایی با اعضای اضافه شده بیومکانیکی)
(Laughter)
(خنده حضار)
I would actually argue that we're already augmented. Imagine you're at a party, and somebody asks you a question that you don't know the answer to. If you have one of these, in a few seconds, you can know the answer. But this is just a primitive beginning. Even Siri is just a passive tool. In fact, for the last three-and-a-half million years, the tools that we've had have been completely passive. They do exactly what we tell them and nothing more. Our very first tool only cut where we struck it. The chisel only carves where the artist points it. And even our most advanced tools do nothing without our explicit direction. In fact, to date, and this is something that frustrates me, we've always been limited by this need to manually push our wills into our tools -- like, manual, literally using our hands, even with computers. But I'm more like Scotty in "Star Trek."
در واقع می خوام توضیح بدم که ما همین حالا هم تکامل یافته هستیم. تصور کنید که در یک مهمانی ، فردی از شما سوالی می پرسد که شما جوابش رو نمی دانید. اگه شما یکی از این ها رو داشته باشید، در چند ثانیه، می تونید جواب رو بدونید. اما این فقط شروع اولیه هست. حتی "Siri" فقط یک ابزار منفعل (بی حس) هست. در حقیقت، برای سه و نیم میلیون سال گذشته، ابزارهایی که ما دراختیار داشتیم کاملا بی حسی بوده اند. اونها دقیقا کارهایی که ما ازشون می خواستیم رو انجام می دادند، نه بیشتر. ابتدایی ترین ابزارمان، فقط زمانی که ما بهش ضربه می زدیم برش می داد. قلم درز فقط مکانی که هرمند هدف دارد را حکاکی میکند. و حتی اکثر ابزارهای پیشرفته، بدون هدایت صریح ما کاری انجام نمی دهند. در حقیقت، این چیزی است که من رو ناامید می کنه، ما همیشه به این نیاز محدود شده ایم که به طور دستی خواسته هامون رو به ابزارها اعمال کنیم-- مثل، کارهای دستی، دقیقا از دستهامون استفاده می کنیم، حتی زمانی که با کامپیوتر کار می کنیم. اما من بیشتر شبیه اسکاتی در "پیشتازان فضا" هستم.
(Laughter)
(خنده حضار)
I want to have a conversation with a computer. I want to say, "Computer, let's design a car," and the computer shows me a car. And I say, "No, more fast-looking, and less German," and bang, the computer shows me an option.
می خوام با یک کامپیوتر مکالمه داشته باشم. می خوام بگم که، " کامپیوتر، بیا ماشین بسازیم،" و اون یک ماشین نشونم بده. من می گم، " نه، ظاهرش سریعتر و کمتر (شبیه)آلمانی باشه،" و یهو، کامپیوتر یه نمونه رو به من نشون میده.
(Laughter)
(خنده حضار)
That conversation might be a little ways off, probably less than many of us think, but right now, we're working on it. Tools are making this leap from being passive to being generative. Generative design tools use a computer and algorithms to synthesize geometry to come up with new designs all by themselves. All it needs are your goals and your constraints.
همچین مکالمه ای (با کامپیوتر) شاید به این زودی ها نباشه، شاید کمتر از آنچه که خیلی از ما فکرش رو کنیم، اما همین الان، ما داریم روش کار می کنیم. ابزارهایی که از منفعل بودن به تولید کننده بودن، جهش می کنند. ابزارهای طراحی مولد از یک کامپیوتر و الگوریتم هایی برای ترکیب هندسی استفاده می کنند، تا با طراحی های جدیدی که همگی کار خودشون بوده، ظهور کنند. تمام چیزی که نیاز داره، هدف ها و چهارچوب های شماست.
I'll give you an example. In the case of this aerial drone chassis, all you would need to do is tell it something like, it has four propellers, you want it to be as lightweight as possible, and you need it to be aerodynamically efficient. Then what the computer does is it explores the entire solution space: every single possibility that solves and meets your criteria -- millions of them. It takes big computers to do this. But it comes back to us with designs that we, by ourselves, never could've imagined. And the computer's coming up with this stuff all by itself -- no one ever drew anything, and it started completely from scratch. And by the way, it's no accident that the drone body looks just like the pelvis of a flying squirrel.
براتون یک مثال میزنم. در مورد این شاسی هواپیمای بدون سرنشین، تمام کاری که لازم خواهید داشت اینه که بهش چیزی شبیه این بگید که، چهارتا پروانه داشته باشه ، ازش می خواهید تا جای امکان سبک باشه، و نیاز دارید تا به طور آیرودینامیکی کارامد باشه. و چیزی که کامپیوتر انجام میده اینه که کل راه حل های ممکن رو بررسی می کنه هر مورد ممکنی رو که معیار شما رو پوشش بده و به نتیجه برسونه میلیون ها از اونها رو. برای این کار به کامپیوترهای بزرگ نیاز هست. اما اون با این ایده به سراغمون اومد که ما، خودمون هم، هرگز تصورش رو نکرده بودیم. و کامپیوتری با این توانایی در خودش، در حال ظهور هست که هیچ کس تا حالا چیزی مثل اون رو طراحی نکرده، و این(کامپیوتر) طراحی رو کاملا از صفر شروع کرد. از طرف دیگر، این تصادفی نیست که که بدنه هواپیمای بدون سرنشین کاملا به لگن یک سنجاب پرنده شباهت داره.
(Laughter)
(خنده حضار)
It's because the algorithms are designed to work the same way evolution does.
بخاطر اینکه الگوریتم هایی طراحی شده تا مشابه راهی که سیر تکاملی انجام میده، عمل کنند.
What's exciting is we're starting to see this technology out in the real world. We've been working with Airbus for a couple of years on this concept plane for the future. It's a ways out still. But just recently we used a generative-design AI to come up with this. This is a 3D-printed cabin partition that's been designed by a computer. It's stronger than the original yet half the weight, and it will be flying in the Airbus A320 later this year. So computers can now generate; they can come up with their own solutions to our well-defined problems. But they're not intuitive. They still have to start from scratch every single time, and that's because they never learn. Unlike Maggie.
چیزی که ما رو به هیجان میاره اینه که ما شروع کردیم تا این تکنولوژی رو در دنیای واقعی ببینیم. ما برای دو سالی روی هواپیمای ایرباس با این مفهوم هواپیمایی برای آینده کار کرده ایم. هنوز روش داره کار میشه. اما اخیرا از یک هوش مصنوعی مولد طراحی استفاده کردیم که ازش این نمونه دراومده. این یک چاپ سه بعدی پارتیشن کابین هست که بوسیله یک کامپیوتر طراحی شده. محکم تر از مدل اصلی، با وزن نصف تا به الان، و اواخر امسال در ایرباس A320 به پرواز درمیاد. خلاصه که اکنون کامپیوترها قادر به تولید هستند; اونها برای مشکلات به خوبی تعریف شده ما، راه حل های خودشون رو ارائه می دهند. اما اونها حسی نیستند. هنوز، برای هر (طراحی) مجبورند از ابتدا شروع کنند، به این خاطر که اونها هرگز آموزش نمی بینند. غیر از "مگی"
(Laughter)
(خنده حضار)
Maggie's actually smarter than our most advanced design tools. What do I mean by that? If her owner picks up that leash, Maggie knows with a fair degree of certainty it's time to go for a walk. And how did she learn? Well, every time the owner picked up the leash, they went for a walk. And Maggie did three things: she had to pay attention, she had to remember what happened and she had to retain and create a pattern in her mind.
در واقع مگی از اکثر ابزارهای پیشرفته ما باهوش تر است. منظورم از این مورد چیه؟ اگه صاحب مگی قلاده اش رو برداره، اون با درجه منطقی ای از اطمینان می دونه که زمان بیرون رفتن برای پیاده روی رسیده. و چطور یادگرفته؟ خوب، هر زمان که صاحب اش قلاده رو برمی داره، اونها برای پیاده روی بیرون رفتن. و مگی سه کار رو انجام داده: او کاملا حواس اش رو جمع کرده، باید به خاطر بسپارد که چه اتفاقی اتفاده و مجبور شده تا یک الگو رو در ذهنش ایجاد و نگهداری کنه.
Interestingly, that's exactly what computer scientists have been trying to get AIs to do for the last 60 or so years. Back in 1952, they built this computer that could play Tic-Tac-Toe. Big deal. Then 45 years later, in 1997, Deep Blue beats Kasparov at chess. 2011, Watson beats these two humans at Jeopardy, which is much harder for a computer to play than chess is. In fact, rather than working from predefined recipes, Watson had to use reasoning to overcome his human opponents. And then a couple of weeks ago, DeepMind's AlphaGo beats the world's best human at Go, which is the most difficult game that we have. In fact, in Go, there are more possible moves than there are atoms in the universe. So in order to win, what AlphaGo had to do was develop intuition. And in fact, at some points, AlphaGo's programmers didn't understand why AlphaGo was doing what it was doing.
جالبه، این دقیقا همونی هست که دانشمندان کامپیوتر در طول 60 سال گذشته در تلاش برای رساندن هوش مصنوعی به این مرحله هستند. برگردیم به سال ۱۹۵۲، اونها این کامپیوتر را برای بازی دوز (تیک-تاک-تو) ساختند. معامله بزرگی بود! ۴۵ سال بعد از اون، در۱۹۹۷، دیپ بلو (کامپیوتر شطرنج) کاسپارو را در بازی شطرنج شکست داد. ۲۰۱۱، واتسون در مسابقه تلویزیونی جپردی این دو شرکت کننده انسان رو شکست داد، که اینکار برای یک کامپیوتر سخت تر از بازی شطرنج هست. در حقیقت، بجای کار روی دستورعمل های از قبل طرح شده، واتسون مجبور به استفاده از استدلال جهت مقابله با رقیب های انسانی اش بود. و دو هفته پیش، (نرم افزار طراحی شده شرکت) ذهن-عمیق-گوگل، آلفاگو، قویترین انسان در (بازی) گو رو شکست داد، که دشوارترین بازی شناخته شده است. در واقع، در بازی گو، حرکتهای ممکن برای این بازی بیشتر از اتم های موجود در جهان هست. پس در راستای برنده شدن، کاری که آلفاگو مجبور به انجام اش بود توسعه (الگوریتمی) دارای بینش بود. و در حقیقت، در برخی موارد، برنامه نویسان آلفاگو علت کارهایی که آلفاگو انجام داده بود رو متوجه نمی شدند.
And things are moving really fast. I mean, consider -- in the space of a human lifetime, computers have gone from a child's game to what's recognized as the pinnacle of strategic thought. What's basically happening is computers are going from being like Spock to being a lot more like Kirk.
پیشرفتها خیلی سریع اتفاق می افتند. منظورم اینه که، در نظر بگیرید. در محدوده ی طول عمر یک انسان، کامپیوترها از سمت بازی های کودکان به سمت چیزی که بهش اوج تفکر استراتژیک می گیم، رفته اند. چیزی که اصولا داره اتفاق میوفته اینه که کامپیوترها از چیزی شبیه آقای اسپاک به چیزی بیشتر شبیه آقای کرک، در حال پیشرفت هستند.
(Laughter)
(خنده حضار)
Right? From pure logic to intuition. Would you cross this bridge? Most of you are saying, "Oh, hell no!"
درسته؟ از منطق خالص به بینش پیدا کردن. آیا از این پل رد می شید؟ بیشتر شما می گید، "اوه، غلط بکنم!"
(Laughter)
(خنده حضار)
And you arrived at that decision in a split second. You just sort of knew that bridge was unsafe. And that's exactly the kind of intuition that our deep-learning systems are starting to develop right now. Very soon, you'll literally be able to show something you've made, you've designed, to a computer, and it will look at it and say, "Sorry, homie, that'll never work. You have to try again." Or you could ask it if people are going to like your next song, or your next flavor of ice cream. Or, much more importantly, you could work with a computer to solve a problem that we've never faced before. For instance, climate change. We're not doing a very good job on our own, we could certainly use all the help we can get. That's what I'm talking about, technology amplifying our cognitive abilities so we can imagine and design things that were simply out of our reach as plain old un-augmented humans.
و شما در بخشی از ثانیه این تصمیم رو می گیرید. یه جورایی می دونستید که این پل امن نیست. و این دقیقا همون بینشی هست که هم اکنون، سیستم های عمیق یادگیر ما، در حال شروع به ارتقا(به آن) هستند. بزودی، شما دقیقا قادر خواهید بود تا چیزهایی که ساخته و طراحی کرده اید رو به یک کامپیوتر نشون بدید، و کامپیوتر بهش نگاه کنه و بگه، "متاسفم رفیق، این هرگز کار نخواهد کرد. باید دوباره تلاش کنی." یا اینکه ازش بپرسید که آیا مردم آهنگ بعدی شما رو دوست خواهند داشت، یا طعم جدیدی از بستنی. یا، خیلی مهم تر از این، می تونستید با کامپیوتری کار کنید که مشکلی رو حل کنه که هرگز قبلا باهش روبرو نشده بودیم. برای مثال، تغییرات آب وهوایی. که خودمون از پس اش برنیومدیم، مطمئنا می تونستیم تمام کمک های ممکن رو استفاده کنیم. چیزی که در موردش صحبت می کنم، تکنولوژی، توانایی های درکی ما رو تقویت می کنه که به عنوان انسان های تکمیل نشده قدیمی می تونیم چیزهایی رو تصور و طراحی کنیم که به سادگی خارج از دسترس ما بوده.
So what about making all of this crazy new stuff that we're going to invent and design? I think the era of human augmentation is as much about the physical world as it is about the virtual, intellectual realm. How will technology augment us? In the physical world, robotic systems. OK, there's certainly a fear that robots are going to take jobs away from humans, and that is true in certain sectors. But I'm much more interested in this idea that humans and robots working together are going to augment each other, and start to inhabit a new space.
حالا در مورد ساخت تمامی این چیزهای جدید احمقانه ای که ما قراره اختراع و طراحی کنیم ،چطور؟ به نظر من عصر انسان تکامل یافته به همان اندازه که درمورد دنیای فیزیکیه در مورد حوزه مجازی و فکری هم هست. پس چطور تکنولوژی ما رو کامل می کنه؟ در دنیای فیزیکی، سیستم های رباتیک. باشه، مطمئنا این ترس وجود داره که رباتها دارن کار رو از انسان ها می گیرند، در بخش های خاصی این واقعیت وجود داره. اما من بیشتر، به این ایده علاقه مند هستم که همکاری انسان و رباتها، آنها رو به سمت تکامل همدیگر، و آغاز سکونت در فضای جدیدی، پیش میبره.
This is our applied research lab in San Francisco, where one of our areas of focus is advanced robotics, specifically, human-robot collaboration. And this is Bishop, one of our robots. As an experiment, we set it up to help a person working in construction doing repetitive tasks -- tasks like cutting out holes for outlets or light switches in drywall.
این آزمایشگاه تحقیقات کاربردی ما در سانفرانسیسکو هست، یکی از حوزه های تمرکز ما برروی رباتهای پیشرفته هست، مخصوصا، حوزه همکاری انسان و ربات. و این بیشاپ یکی از ربات های ما هست. برای آزمایش، اون رو برای کمک به فردی که روی ساخت و سازی با اعمال تکراری کار می کنه، تنظیم کردیم-- کارهای شبیه برش دیوار تیغه ای برای پریز برق یا کلید لامپ.
(Laughter)
(خنده حضار)
So, Bishop's human partner can tell what to do in plain English and with simple gestures, kind of like talking to a dog, and then Bishop executes on those instructions with perfect precision. We're using the human for what the human is good at: awareness, perception and decision making. And we're using the robot for what it's good at: precision and repetitiveness.
پس، همکار انسانی ربات بیشاپ می تونه به زبان انگلیسی ساده و حرکات اولیه به ربات بگه که چه کاری انجام بده، چیزی شبیه صحبت با یک سگ، و سپس بیشاپ اون دستورعمل ها رو با دقت کاملی اجرا می کنه. ما از انسان در مواردی که در اونها توانایی داره استفاده میکنیم مثل: آگاهی، ادراک و تصمیم گیری. و از ربات در مواردی که در اونها خوب عمل می کنه مثل: دقت عمل و تکرار.
Here's another cool project that Bishop worked on. The goal of this project, which we called the HIVE, was to prototype the experience of humans, computers and robots all working together to solve a highly complex design problem. The humans acted as labor. They cruised around the construction site, they manipulated the bamboo -- which, by the way, because it's a non-isomorphic material, is super hard for robots to deal with. But then the robots did this fiber winding, which was almost impossible for a human to do. And then we had an AI that was controlling everything. It was telling the humans what to do, telling the robots what to do and keeping track of thousands of individual components. What's interesting is, building this pavilion was simply not possible without human, robot and AI augmenting each other.
این یک پروژه باحال دیگه ای هست که بیشاپ روش کارکرده. هدف این پروژه که HIVE نام گذاری شده، این بود که نمونه اولیه ای از تجربه همکاری مشترک انسان ها، کامپیوترها و ربات ها برای حل مشکلات طراحی پیچیده، ساخته بشه. انسان به عنوان کارگر عمل کرد. اونها دور سایت ساخت و ساز میچرخند، بامبو رو با دست حالت می دادند -- خوب، از این لحاظ که بامبو ماده ای متفاوت با دیگر مواد هست، برای رباتها کار فوق العاده مشکلی هست. اما بعد از اون رباتها (الیاف های) فیبری را پیچاندند. که انجام دادنش تقریبا برای انسانها غیرممکن بود. و بعد از اون ما یک هوش مصنوعی داشتیم که همه چیز رو کنترل می کرد. به انسان ها می گفت چه کاری رو انجام بدن و اینکه رباتها چه کارهایی رو انجام بدن و هزاران اجزای مجزا از هم رو، رو در نظر داشت. چیزی که جالبه اینه که بدون اینکه انسان، ربات و هوش مصنوعی همدیگر رو کامل کنند، ساخت این ساختار به سادگی غیرممکن بود.
OK, I'll share one more project. This one's a little bit crazy. We're working with Amsterdam-based artist Joris Laarman and his team at MX3D to generatively design and robotically print the world's first autonomously manufactured bridge. So, Joris and an AI are designing this thing right now, as we speak, in Amsterdam. And when they're done, we're going to hit "Go," and robots will start 3D printing in stainless steel, and then they're going to keep printing, without human intervention, until the bridge is finished.
خوب، پروژه دیگه ای رو باهاتون به اشتراک می ذارم که این یکی یکم احمقانه است. ما با هنرمند مستقر در آمستردام "جوریس لارمن" و تیم اش در MX3D کار میکردیم تا با الهام از طبیعت اطرافش طراحی و به طور چاپ رباتیکی، اولین پل ساخته شده خودگردان جهان رو بسازه. خوب،هم اکنون جوریس و یک هوش مصنوعی در آمستردام، که بهش اشاره کردم، در حال طراحی این پل هستند. و وقتی این کار به اتمام رسید، ما قراره که Go رو شکست بدیم، و ربات ها پرینت 3D با استیل ضد زنگ رو شروع خواهند کرد، بعد، اونها به ادامه پرینت تا اتمام پایان کار پل بدون دخالت انسان ادامه می دهند.
So, as computers are going to augment our ability to imagine and design new stuff, robotic systems are going to help us build and make things that we've never been able to make before. But what about our ability to sense and control these things? What about a nervous system for the things that we make?
پس، از اونجایی که کامپیوترها به سمت تکمیل توانایی ما برای تصور و طراحی چیزهای جدید می روند، سیستم های رباتیک در ساخت چیزهایی که قبل از اون هرگز قادر به انجام اش نبودیم به کمک ما میان. و اما توانایی ما در احساس و کنترل این کارها چی میشه؟ در مورد یک سیستم عصبی برای چیزهایی که ما میسازیم، چطور؟
Our nervous system, the human nervous system, tells us everything that's going on around us. But the nervous system of the things we make is rudimentary at best. For instance, a car doesn't tell the city's public works department that it just hit a pothole at the corner of Broadway and Morrison. A building doesn't tell its designers whether or not the people inside like being there, and the toy manufacturer doesn't know if a toy is actually being played with -- how and where and whether or not it's any fun. Look, I'm sure that the designers imagined this lifestyle for Barbie when they designed her.
سیستم عصبی ما، سیستم عصبی انسان، در مورد هر چیزی که در اطراف ما میگذره بهمون اطلاعات میده. اما سیستم عصبی چیزهایی که می سازیم بصورت ابتدایی هست. برای مثال، یک ماشین به بخش خدمات شهری، هشدار اینکه همون لحظه به یک گودال در نبش خیابان برادوی و موریسون برخورد کرده رو ارسال نمی کنه. و ساختمانی، در مورد اینکه آیا مردمی که داخل اون هستند، تمایل به بودن در اونجا رو دارند یا نه، اطلاعاتی نمی ده، و سازنده اسباب بازی اطلاعی نداره از اینکه آیا واقعا با یک اسباب بازی، بازی می شه -- چطور و کجا یا اینکه اصلا سرگرم کننده بوده یا نه. ببینید، من مطمئن هستم که طراح ها برای عروسک باربی همچین مدلی رو در زمان طراحی اش تصور کرده اند.
(Laughter)
(خنده حضار)
But what if it turns out that Barbie's actually really lonely?
اما چطور میشه اگر مشخص بشه که باربی در واقع تنها مونده؟
(Laughter)
(خنده حضار)
If the designers had known what was really happening in the real world with their designs -- the road, the building, Barbie -- they could've used that knowledge to create an experience that was better for the user. What's missing is a nervous system connecting us to all of the things that we design, make and use. What if all of you had that kind of information flowing to you from the things you create in the real world? With all of the stuff we make, we spend a tremendous amount of money and energy -- in fact, last year, about two trillion dollars -- convincing people to buy the things we've made. But if you had this connection to the things that you design and create after they're out in the real world, after they've been sold or launched or whatever, we could actually change that, and go from making people want our stuff, to just making stuff that people want in the first place.
اگر طراحان از حقیقتی که در در دنیای واقعی در مورد طرحاشون - جاده ها، ساختمان و عروسک باربی -- اطلاع پیدا کرده بودند قادر به استفاده از این دانش برای ایجاد تجربه ای که برای کاربران بهتر بود می کردند. چیزی که اینجا وجود نداره یک سیستم عصبی هست که ما رو به تمامی چیزهایی که طراحی، ساخته و استفاده می کنیم متصل کنه. چی میشد اگه برای همگی شما، به اطلاعات چیزهایی که شما در دنیای واقعی ساخته اید، دسترسی داشتید؟ با هر کالایی که می سازیم، ما مقدار زیادی پول و انرژی در حقیقت، سال گذشته حدود دو تریلیون دلار برای اینکه مردم رو به خرید چیزهایی که ساخته ایم راضی کنیم، خرج کردیم. اما اگه شما این ارتباط رو با کالاهایی که توسط شما طراحی و ساخته میشه داشتید بعد از اینکه اونها به دنیای واقعی وارد می شدند، یا هرچیز دیقه ایی، بعد از اینکه اونها حتی فروخته یا عرضه می شدند، در واقع می تونستیم این رو تغییر بدیم، و بجای اینکه مردم رو به داشتن کالاهامون وادار کنیم، وسایلی رو بسازیم که مردم در همون دیدار اول خواستار اون ها هستند.
The good news is, we're working on digital nervous systems that connect us to the things we design. We're working on one project with a couple of guys down in Los Angeles called the Bandito Brothers and their team. And one of the things these guys do is build insane cars that do absolutely insane things. These guys are crazy --
خبر خوب اینه که ما روی سیستم های عصبی دیجیتال که ما رو به چیزهایی که طراحی کرده ایم متصل میکنه، درحال کار هستیم. ما روی یک پروژه ای با دو برادر در لس آنجلس بنام برادران بندیگو و تیم آنها در حال کار هستیم. یکی از کارهایی که این بچه ها انجام میدن ساخت اتومبیل های دیوانه هست برای کارهای واقعا دیوانه وار. این بچه ها دیونه اند --
(Laughter)
(خنده حضار)
in the best way. And what we're doing with them is taking a traditional race-car chassis and giving it a nervous system.
در بهترین شکل. و کاری که با اونها انجام می دیم اینه که به شاسی ماشین مسابقه قدیمی یک سیستم عصبی متصل کنیم.
So we instrumented it with dozens of sensors, put a world-class driver behind the wheel, took it out to the desert and drove the hell out of it for a week. And the car's nervous system captured everything that was happening to the car. We captured four billion data points; all of the forces that it was subjected to. And then we did something crazy. We took all of that data, and plugged it into a generative-design AI we call "Dreamcatcher." So what do get when you give a design tool a nervous system, and you ask it to build you the ultimate car chassis? You get this. This is something that a human could never have designed. Except a human did design this, but it was a human that was augmented by a generative-design AI, a digital nervous system and robots that can actually fabricate something like this.
خوب، اون رو با دوجین از سنسورها مجهز کردیم، یک راننده در سطح جهانی رو پشت این ماشین نشوندیم، و برای رانندگی به مدت یک هفته به صحرا بردیم. و سیستم عصبی ماشین تمام اتفاقاتی که برای ماشین افتاده بود رو ضبط و ذخیره کرد. چهار بیلیون نقاط داده را ذخیره کردیم; تمام نیروهایی اعمالی رو. و بعد از اون ما کار احمقانه ای کردیم. تمامی این داده ها رو جمع کرده، و وارد یک طراح مولد هوش مصنوعی با نام "دریم کچر" کردیم. خوب زمانی که شما یک ابزار طراحی یک سیستم عصبی بدید (به هوش مصنوعی مولد) و ازش می خواید تا براتون شاسی نهایی ماشین رو بسازه، چه می گیرید؟ این رو بدست می آورید. این چیزی هست که انسان هرگز نتونسته طراحی کنه. به غیراز انسانی که این رو طراحی کرد، اما اون انسانی بود تکامل یافته از یک طراح مولد هوش مصنوعی، یک سیستم عصبی دیجیتال و رباتهایی که در واقع قادر به ساخت چیزی شبیه به این هستند.
So if this is the future, the Augmented Age, and we're going to be augmented cognitively, physically and perceptually, what will that look like? What is this wonderland going to be like?
پس اگر این آینده عصر تکامل هست، و ما در حال تکامل شناختی، فیزیکی و ادراکی هستیم، اون چه شکلی خواهد بود؟ این سرزمین عجایب قراره چه شکلی باشه؟
I think we're going to see a world where we're moving from things that are fabricated to things that are farmed. Where we're moving from things that are constructed to that which is grown. We're going to move from being isolated to being connected. And we'll move away from extraction to embrace aggregation. I also think we'll shift from craving obedience from our things to valuing autonomy.
فکر می کنم که ما داریم دنیایی رو میبینیم که جایی که ما از چیزهایی که ساخته میشن به چیزهایی که کشت می شن، منتقل می شویم. جایی که ما از چیزهایی که ساخته می شن به اونهایی که رشد می کنند منتقل می شویم. ما از سمت منزوی بودن به سمت متصل شدن در حال انتقال هستیم. و ما از استخراج کردن به سمت پذیرفتن تجمع خواهیم رفت. من همچنین فکر می کنم که ما ازاشتیاق اطاعت وسایلمون (از ما) به ارزش گذاری خودمختار، انتقال پیدا خواهیم کرد.
Thanks to our augmented capabilities, our world is going to change dramatically. We're going to have a world with more variety, more connectedness, more dynamism, more complexity, more adaptability and, of course, more beauty. The shape of things to come will be unlike anything we've ever seen before. Why? Because what will be shaping those things is this new partnership between technology, nature and humanity. That, to me, is a future well worth looking forward to.
به لطف توانایی های تکاملی مان، دنیای ما در حال تغییرات چشمگیری هست. دنیایی خواهیم داشت با تنوع بیشتر، اتصال بیشتر، پویایی بیشتر، پیچیده گی بیشتر، سازگاری بیشتر و، البته، زیبایی بیشتر. شکل چیزهایی که در راه هستند کاملا متفاوت از چیزهایی هستند که تا حالا دیده ایم. چرا؟ چون چیزی که اونها رو شکل خواهند داد، این همکاری جدید بین تکنولوژی، طبیعت و انسانیت هستند. که ، برای من، این آینده ارزشمندی هست که منتظرش هستم.
Thank you all so much.
از همگی شما متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)