Have you ever asked yourselves why it is that companies, the really cool companies, the innovative ones, the creative, new economy-type companies -- Apple, Google, Facebook -- are coming out of one particular country, the United States of America? Usually when I say this, someone says, "Spotify! That's Europe." But, yeah. It has not had the impact that these other companies have had.
تا به حآل شده از خود بپرسید چگونه است که شرکت ها ــ شرکت های اسم و رسم دار درست و حسابی ــ آن ها که خلاق اند، شرکت های نوع اقتصاد نوین، مثل اپل، گوگل، فیس بوک، از یک کشور واحد خاص ــآن هم ایالات متحد امریکاــ سر بر می آورند؟ معمولاً تا این را می گویم، یکی می گوید: سرویس موسیقی "اسپاتیفای" در اروپا ساخته شده. خب آره. اما تاثیر این شرکت به اندازه شرکتهای آمریکایی نیست.
Now what I do is I'm an economist, and I actually study the relationship between innovation and economic growth at the level of the company, the industry and the nation, and I work with policymakers worldwide, especially in the European Commission, but recently also in interesting places like China, and I can tell you that that question is on the tip of all of their tongues: Where are the European Googles? What is the secret behind the Silicon Valley growth model, which they understand is different from this old economy growth model? And what is interesting is that often, even if we're in the 21st century, we kind of come down in the end to these ideas of market versus state. It's talked about in these modern ways, but the idea is that somehow, behind places like Silicon Valley, the secret have been different types of market-making mechanisms, the private initiative, whether this be about a dynamic venture capital sector that's actually able to provide that high-risk finance to these innovative companies, the gazelles as we often call them, which traditional banks are scared of, or different types of really successful commercialization policies which actually allow these companies to bring these great inventions, their products, to the market and actually get over this really scary Death Valley period in which many companies instead fail.
من الآن کارم اینه که اقتصاددانم و در واقع روابط بین نوآوری و رشد اقتصادی را در سطح شرکت، صنعت، و کشور مطالعه می کنم و با سیاستگذاران سراسر دنیا بخصوص کمیسیون اروپا، همینطور به تازگی در نقاط جالب توجهی مثل چین کار می کنم و می توانم بگویم پرسشی که نوک زبان همهٔ آن هاست اینه که پس گوگل های اروپایی کجا هستند؟ آن راز پنهان در پس الگوی رشد سیلیکون ولی، که به زعم آن ها از این الگوی رشد اقتصادی متفاوت است، چیست؟ و جالب اینکه غالباً حتی در همین قرن ۲۱، به نوعی، سرانجام به همین ایده های بازار در برابر دولت می رسیم. به همین شیوه های نوین درباره صحبت می شود، ولی نکته اینجاست که یک جورایی در پس جاهایی مثل سیلیکون ولی، این راز به انواع مختلف سازوکارهای بازارسازی شرکت های خصوصی مبتکر، چه قضیهٔ بخش پویای سرمایه گذاری پرخطر باشد، که عملاً قادرند بودجهٔ پر خطر را تامین کنند که عملاً قادرند بودجهٔ پر خطر را تامین کنند، چیزی که غالباً آهوان رمنده اش می خوانیم، که بانک های معمولی از آن واهمه دارند، چه انواع سیاستهای تجاری سازی های به راستی موفق که عملاَ به این شرکت ها اجازه می دهند که این نوآ وری های چشمگیر ــ یعنی محصولات خودـــ را به بازار بیاورند و عملاً این دورهٔ ترسناک درهٔ مرگ را که بسیاری از شرکت ها در عوض در آن سقوط می کنند، پشت سر بگذرانند.
But what really interests me, especially nowadays and because of what's happening politically around the world, is the language that's used, the narrative, the discourse, the images, the actual words. So we often are presented with the kind of words like that the private sector is also much more innovative because it's able to think out of the box. They are more dynamic. Think of Steve Jobs' really inspirational speech to the 2005 graduating class at Stanford, where he said to be innovative, you've got to stay hungry, stay foolish. Right? So these guys are kind of the hungry and foolish and colorful guys, right? And in places like Europe, it might be more equitable, we might even be a bit better dressed and eat better than the U.S., but the problem is this damn public sector. It's a bit too big, and it hasn't actually allowed these things like dynamic venture capital and commercialization to actually be able to really be as fruitful as it could. And even really respectable newspapers, some that I'm actually subscribed to, the words they use are, you know, the state as this Leviathan. Right? This monster with big tentacles. They're very explicit in these editorials. They say, "You know, the state, it's necessary to fix these little market failures when you have public goods or different types of negative externalities like pollution, but you know what, what is the next big revolution going to be after the Internet? We all hope it might be something green, or all of this nanotech stuff, and in order for that stuff to happen," they say -- this was a special issue on the next industrial revolution -- they say, "the state, just stick to the basics, right? Fund the infrastructure. Fund the schools. Even fund the basic research, because this is popularly recognized, in fact, as a big public good which private companies don't want to invest in, do that, but you know what? Leave the rest to the revolutionaries." Those colorful, out-of-the-box kind of thinkers. They're often called garage tinkerers, because some of them actually did some things in garages, even though that's partly a myth. And so what I want to do with you in, oh God, only 10 minutes, is to really think again this juxtaposition, because it actually has massive, massive implications beyond innovation policy, which just happens to be the area that I often talk with with policymakers. It has huge implications, even with this whole notion that we have on where, when and why we should actually be cutting back on public spending and different types of public services which, of course, as we know, are increasingly being outsourced because of this juxtaposition. Right? I mean, the reason that we need to maybe have free schools or charter schools is in order to make them more innovative without being emburdened by this heavy hand of the state curriculum, or something. So these kind of words are constantly, these juxtapositions come up everywhere, not just with innovation policy.
اما چیزی که به راستی برایم جالبه اینه که به خصوس این روزها و به دلیل اتفاقاتی که به لحاظ سیاسی در اینجا و آنجای دنیا در جریان است، آن زبان، روایت، گفتمان، تصاویر، وواژگانی که عملاً به کار می رود این است که غالباً این حرف هارا به خوردمان می دهند که بخش خصوصی نیز نوآوری بسیار بیشتری دارد چون قادر است در بیرون از چارچوب فکر کند. آن ها پویاترند. سخنرانی به راستی الهام بخش استیو جابز برای فارغ التحصیلان سال ۲۰۰۵ دانشگاه آکسفورد رادرنظر بگیرید، آنجا که گفت برای اینکه نوآور باشید باید دست از حماقت کردن بر ندارید، درست؟ این است که این افراد به نوعی تشنه و حماقت پیشه و سرزنده اند، درست؟ و در جاهایی مثل اروپا؛ هرچند در مقایسه با امریکا ممکن است اختلافات طبقاتی بین مردم کمتر باشد، مردم کمی شیک تر لباس بپوشند و بهتر غذا بخورند، ولی اشکال کار همین بخش خصوصی لعنتی است، ک کمی زیادی ولنگ و باز است و عملاً اجازه نداده است که موفق باشند. چیزهایی مثل سرمایهٔ گذاری مخاطره آمیز و تجاری سازی پویا در عمل قادر باشند آنطور که بایدوشاید ثمربخش باشند. و جالب اینکه حتی روزنامه های بسیار معتبر، که خود من هم چند تا از آن ها را مشترک هستم، می دانید که واژه هایی از قبیل دولت، این قول عظیم، را به کار می برند. درست نمی گویم؟ هیولایی با چنگال های بزرگ. خیلی هم در سرمقاله هایشان صراحت گفتار دارند می گویند: "خب بر دولت واجب است که این ناکامیهای کوچولوی بازار را وقتی پای کالاهای عمومی یا انواع تاثیرات جنبی منفی مثل آلودگی در میان است، راست و ریست کند، اما آن وقت انقلاب بزرگ بعدی بعد از اینترنت قرار است چه باشد؟ آرزوی همهٔ ما این است که چیزی دوستدار محیط زیست باشد یا جریان نانوفناوری، این مسئلهٔ خاصی در انقلاب صنعتی بعدی بود و برای وقوع چنین چیزی می گویند: " دولت؛ تو فقط به ضروریات اساسی بچسب. درست؟ بودجه را فقط صرف زیرساختار کن. صرف مدارس. حتی پژوهش های بنیادی، چرا که در واقع این یک کالای عمومی بزرگ است که شرکت های خصوصی علاقه ای به سرمایه گذاری در آن ندارند، این کار را بکن، ولی خب بقیه را به انقلابی ها واگذار کن." همان مغز متفکرهای خارج از چارچوب، که غالباً به افراد گاراژ معروف اند، چون برخی از آن ها عملاً توی گاراژ و صندوق خانه دست به کارهایی زدند، هر چند تا حدودی من در آوردی است و همه اش هم حقیقت ندارد. و بنابر این، کاری که قصد دارم، وای خدا، در ده دقیقه مطرح کنم نگاهی از نوعی دیگر به این قرینه سازی است. چون عملاً مفاهیم ضمنی بسیار گسترده تری فراتر از سیاست نوآوری دارد، که اتفاقاً اقیقاً همان حوزه ای است که غالباً درباره اش با سیاستگزاران صحبت می کنم. حتی با این تصور کلی که کجا، چه وقت، و چرا عملاً باید هزینه های خدمات عمومی و انواع خدمات عمومی را که همانطور که می دانیم، به طور فزاینده ای منابع شان به دلیل همین قرینه سازی از بیرون تامین می شود، تقلیل دهند . درست؟ منظورم این است که ما به همین دلیل احیاناً به وجود مدارس آزاد یا مدارس فنی احتیاج داریم تا مبتکرانه ترشان کنیم. بدون اینکه این برنامهٔ درسی سنگین دولتی را به آنها تحمیل کرده باشیم، این است که مدام این جور واژه ها، این قرینه سازی ها، نه فقط با سیاست نوآوری، بلکه درهمه جا سربرمی آورند.
And so to think again, there's no reason that you should believe me, so just think of some of the smartest revolutionary things that you have in your pockets and do not turn it on, but you might want to take it out, your iPhone. Ask who actually funded the really cool, revolutionary thinking-out-of-the-box things in the iPhone. What actually makes your phone a smartphone, basically, instead of a stupid phone? So the Internet, which you can surf the web anywhere you are in the world; GPS, where you can actually know where you are anywhere in the world; the touchscreen display, which makes it also a really easy-to-use phone for anybody. These are the very smart, revolutionary bits about the iPhone, and they're all government-funded. And the point is that the Internet was funded by DARPA, U.S. Department of Defense. GPS was funded by the military's Navstar program. Even Siri was actually funded by DARPA. The touchscreen display was funded by two public grants by the CIA and the NSF to two public university researchers at the University of Delaware. Now, you might be thinking, "Well, she's just said the word 'defense' and 'military' an awful lot," but what's really interesting is that this is actually true in sector after sector and department after department. So the pharmaceutical industry, which I am personally very interested in because I've actually had the fortune to study it in quite some depth, is wonderful to be asking this question about the revolutionary versus non-revolutionary bits, because each and every medicine can actually be divided up on whether it really is revolutionary or incremental. So the new molecular entities with priority rating are the revolutionary new drugs, whereas the slight variations of existing drugs -- Viagra, different color, different dosage -- are the less revolutionary ones. And it turns out that a full 75 percent of the new molecular entities with priority rating are actually funded in boring, Kafka-ian public sector labs. This doesn't mean that Big Pharma is not spending on innovation. They do. They spend on the marketing part. They spend on the D part of R&D. They spend an awful lot on buying back their stock, which is quite problematic. In fact, companies like Pfizer and Amgen recently have spent more money in buying back their shares to boost their stock price than on R&D, but that's a whole different TED Talk which one day I'd be fascinated to tell you about.
و برای انکه در افکارتان تجدید نظر کنید، که البته دلیلی هم نداردهر حرفی میزنم دربست قبول کنید، یکی از هوشمندانه ترین محصولات انقلابی را که در جیب تان دارید در نظر بگیرید: [البته روششنش نکنید فقط اگر خواستید بیرونش بیاورید] آیفون تان را می گویم. حدس بزانید آ ن مشخصه های حسابی معرکه و انقلابی خارج از چارچوب داخل این آیفون را که عملاً از تلفن شما، به جای یک تلفن ساده، یک تلفن هوشمند ساخته کی کشف کرده؟ اینترنت که هر جای دنیا که باشید، می توانید به شبکه جهانی دسترسی داشته باشید، جی.پی.اس.، که عملاً می توانید بدانید کجای دنیا هستید، صفحه نمایش لمسی که از آن تلفنی با کاربردی به واقع آسان می سازد. این ها جزئیات بسیار هوشمند و انقلابی دربارهٔ آیفون هستند که بودجهٔ همگی آن ها را دولت تامین کرده. و نکته اینجاست که بودجهٔ اینترنت را وزارت دفاع امریکا تامین کرد. .بودجهٔ جی.پی.اس. را ناوستار تامین کرد. حتی بودجهٔ سیری ا زسوی وزارت دفاع امریکا تامین شد. صفحه نمایش لمسی توسط دو کمک هزینهٔ دولتی اعطایی از سوی سازمان جاسوسی امریکا و بنیاد ملی علوم به پژوهشگران دو دانشگاه دولتی مستقر در دانشگاه دلاویر تامین شد. حالا ممکن است فکر کنید، " من از دفاع و ارتش نام بردم که به اندازهٔ کافی وحشتناک اند"، اما چیزی که به راستی جالبه اینه که این عملاً در هر بخش و هر وزارتخانه ای مصداق دارد. این است که درصنعت داروسازی، که شخصاً به آن بسیار علاقه مندم، چون عملاً این سعادت نصیبم بود که عمیقاً آن را مطالعه کنم، طرح این پرسش در مورد مشخصه های انقلابی در برابر مشخصه های غیر انقلابی شگفت انگیز است، چرا که هر دارویی را عملاً می توان براین اساس که اصولاً انقلابی است یا افزایشی دسته بندی کرد. بنابراین هویت های ملکولی جدید که اولویت بندی دارند، داروهای انقلابی جدید را تشکیل می دهند. در حالی که نسخه های کمی متفاوتی از داروهای موجود مثل ویاگرا -در رنگ ها وشکل های دارویی مختلف-، انقلابی به شمار نمی آیند. و از قرار معلوم بودجهٔ ۷۵ درصد از هویت های ملکولی جدید اولویت دار درواقع از آزمایشگاه های کسل کنندهٔ بخش خصوصی کافکاین تامین می شود. معنایش این نیست که بیگ فارما بودجه ای صرف نوآوری نمی کند. آن ها این کار را می کنند. آن ها پول شان را صرف بازاریابی می کنند. آن ها در قسمت تحقیقات و توسعه هزینه می کنند. آن ها بودجهٔ عظیمی را صرف بازخرید خود می کنند، که حسابی مشکل آفرین است در حقیقت، شرکت هایی مثل فیتسرو امگن به تازگی بیش از تحقیقات و فناوری، پول بیشتری را پای بازخرید سهم خود کرده اند تا قیمت سهام خود را بالا ببرند، اما این بحث دیگری را در TED اقتضا می کند، که خیلی مایلم روزی درباره اش برایتان صحبت کنم.
Now, what's interesting in all of this is the state, in all these examples, was doing so much more than just fixing market failures. It was actually shaping and creating markets. It was funding not only the basic research, which again is a typical public good, but even the applied research. It was even, God forbid, being a venture capitalist. So these SBIR and SDTR programs, which give small companies early-stage finance have not only been extremely important compared to private venture capital, but also have become increasingly important. Why? Because, as many of us know, V.C. is actually quite short-term. They want their returns in three to five years. Innovation takes a much longer time than that, 15 to 20 years. And so this whole notion -- I mean, this is the point, right? Who's actually funding the hard stuff? Of course, it's not just the state. The private sector does a lot. But the narrative that we've always been told is the state is important for the basics, but not really providing that sort of high-risk, revolutionary thinking out of the box. In all these sectors, from funding the Internet to doing the spending, but also the envisioning, the strategic vision, for these investments, it was actually coming within the state. The nanotechnology sector is actually fascinating to study this, because the word itself, nanotechnology, came from within government.
اما چیزی که در همهٔ این ها، همهٔ این مثال ها که زدم جالبه، اینه که کاری که دولت می کرده، خیلی فراتر از راستو ریست کردن ناکامی های بازاره. دولت عملاً بازار ها را شکل می داده و خلق می کرده. دولت نه فقط بودجهٔ تحقیقات پایه را، که خودش یک کالای عمومی نوعی است ، بلکه حتی بودجهٔ تحقیقات کاربردی را هم تامین می کرده. حتی، زبانم لال. یک سرمایه گذار مخاطره جو بوده. بنابر این، این برنامه های تحقیقات نوآوری کسب و کار های کوچک و بررسی فنی تولیدات نرم افزاری ، که بودجهٔ مرحلهٔ اولیه را برای شرکت های کوچک فراهم می کند، نه فقط در مقایسه با سرمایهٔ مخاطره آمیز خصوصی فوق العاده اهمیت دارد، بلکه اهمیت فزاینده ای پیدا کرده. چرا؟ چون همانطور که خیلی از ما می دانیم، سرمایهٔ مخاطره آمیزدر واقع بسیار کوتاه مدت است. باید در عرض سه تا پنج سال از سرمایه گذاری خود نتیجه بگیرند نوآوری خیلی بیشتر از این ها، چه بسا ۱۵ تا ۲۰ سال وقت می برد. وهمینطور کل این قضیه، منظورم نکته هم همین جاست، درست؟ و آن کسی که بودجهُ این چیزهای کمرشکن را تامین می کنه، کیه؟ البته فقط دولت هم نیست. بخش خصوصی خیلی کارها می کنه. اما این حرف و حدیث که همیشه در گوشمان خوانده اند، اینه که دولت فقط برای ضروریات پایه اهمیت دارد. اما این طور نیست که به راستی آن نوع تفکر پرخطر انقلابی خارج ازچارچوب را فراهم کند. در کلیهُ این بخش ها، نه فقط ازتامین بودجهُ اینترنت تا هزینهُ آن ، بلکه پیش بینی، دورنما ی راهبردی برای این سرمایه گذاری عملاً از دل دولت بیرون می آید. بخش نانوفناوری برای مطالعهُ این موضوع جذابیت دارد، چون خوداین واژهُ نانو فناوری ازدل خود دولت بیرون آمده.
And so there's huge implications of this. First of all, of course I'm not someone, this old-fashioned person, market versus state. What we all know in dynamic capitalism is that what we actually need are public-private partnerships. But the point is, by constantly depicting the state part as necessary but actually -- pffff -- a bit boring and often a bit dangerous kind of Leviathan, I think we've actually really stunted the possibility to build these public-private partnerships in a really dynamic way. Even the words that we often use to justify the "P" part, the public part -- well, they're both P's -- with public-private partnerships is in terms of de-risking. What the public sector did in all these examples I just gave you, and there's many more, which myself and other colleagues have been looking at, is doing much more than de-risking. It's kind of been taking on that risk. Bring it on. It's actually been the one thinking out of the box. But also, I'm sure you all have had experience with local, regional, national governments, and you're kind of like, "You know what, that Kafka-ian bureaucrat, I've met him." That whole juxtaposition thing, it's kind of there. Well, there's a self-fulfilling prophecy. By talking about the state as kind of irrelevant, boring, it's sometimes that we actually create those organizations in that way. So what we have to actually do is build these entrepreneurial state organizations. DARPA, that funded the Internet and Siri, actually thought really hard about this, how to welcome failure, because you will fail. You will fail when you innovative. One out of 10 experiments has any success. And the V.C. guys know this, and they're able to actually fund the other losses from that one success.
بنابراین، مفاهیم ضمنی زیادی موجود است. اولاً، خود من از آن امل ها نیستم که از بازار در برابر دولت دم بزنم، چیزهایی که همهُ ما دربارهُ سرمایه گذاری پویا می دانیم، اینه که عملاً چیزی که به آن احتیاج داریم، مشارکت های بخش های دولتی و خصوصی است.. اما نکته اینجاست که اگر قرار باشد مدام چهرهُ دولت را به عنوان بخش ضروری و در عین حال ــ پوف ف ف ــ غولی کمی کسالت بار و غالباً کمی خطرناک ترسیم کنیم، فکر می کنم، در واقع عملاًامکان یجاد این مشارکت های بخش های دولتی و خصوصی را به شیوه ای به راستی پویا گرفته ایم. حتی واژه هایی که غالباً برای توجیه بخش دولتی مشارکت های دولتی و خصوصی به کار می بریم، در چارچوب خطرزدایی است. کاری که بخش دولتی در همهُ مثال هایی که برایتان زدم انجام داده، و خیلی چیزهای دیگر هم هست که خود من و سایر همکارانم آن ها را زیر نظر داشته ایم، چیزی بسیار فراتر از خطر زدایی است. چیزی درحداستقبال از خطر. پروبال دادن به آن. در عمل، دولت همان کسی بوده که خارج از چارچوب فکر می کرده. و همینطور حتم دارم همگی شما با دولت های محلی، منطقه ای، و ملی سروکار داشته اید ، ذهنیت شما این است :وآن کافکیان بوروکرات را باهاش سروکار داشتم کل داستان قرینه سازی یک جورایی آ نجا حضور دارد. خب، پیش بینی معطوف به مقصود . با بی ربط وکسالت بار خواندن دولت. گاه عملاً به این شیوه آن سازمان ها را خلق می کنیم. بنابر این، کاری که عملاً باید انجام دهیم، ایجاد این سازمان های کارفرین دولتی است. وزارت دفاع امریکا که بودجهٔ اینترنت و سیری را فراهم کرد، عملاً حسابی درباره ا ش فکر کردند ، که چگونه به استقبال ناکامی بروند: شکست رو شاخ تان است. وقتی دست به نوآوری می زنید، زمین می خورید. از هر ده تا آزمایش یکی به زور موفق از کار در می آید. و دست اندر کاران سرمایه مخاطره آمیز این را می دانند، و عملاً قادرند از دل همان موفقیت بودجهٔ سایر شکست ها را تامین کنند،
And this brings me, actually, probably, to the biggest implication, and this has huge implications beyond innovation. If the state is more than just a market fixer, if it actually is a market shaper, and in doing that has had to take on this massive risk, what happened to the reward? We all know, if you've ever taken a finance course, the first thing you're taught is sort of the risk-reward relationship, and so some people are foolish enough or probably smart enough if they have time to wait, to actually invest in stocks, because they're higher risk which over time will make a greater reward than bonds, that whole risk-reward thing. Well, where's the reward for the state of having taken on these massive risks and actually been foolish enough to have done the Internet? The Internet was crazy. It really was. I mean, the probability of failure was massive. You had to be completely nuts to do it, and luckily, they were. Now, we don't even get to this question about rewards unless you actually depict the state as this risk-taker. And the problem is that economists often think, well, there is a reward back to the state. It's tax. You know, the companies will pay tax, the jobs they create will create growth so people who get those jobs and their incomes rise will come back to the state through the tax mechanism. Well, unfortunately, that's not true. Okay, it's not true because many of the jobs that are created go abroad. Globalization, and that's fine. We shouldn't be nationalistic. Let the jobs go where they have to go, perhaps. I mean, one can take a position on that. But also these companies that have actually had this massive benefit from the state -- Apple's a great example. They even got the first -- well, not the first, but 500,000 dollars actually went to Apple, the company, through this SBIC program, which predated the SBIR program, as well as, as I said before, all the technologies behind the iPhone. And yet we know they legally, as many other companies, pay very little tax back.
و این عملاً یعنی احیا ناً، مرا به بزرگ ترین مفهوم ضمنی می رساند. و این مفاهیم ضمنی عظیمی بسیار فراتر از نوآوری دارد. اگر دولت چیزی فراتر از کارچاق کن بازار باشد، اگر عملاً شکل دهندهً بازار باشد، ودر انجام این کار مجبور بوده که این خطر عظیم را به جان بخرد، پس پاداش او چه شد؟ همهُ کسانی که واحد مالی گذرانده اند می دانند، نخستین چیزی که به شما یاد می دهند رابطهٔ خطر کردن و پاداش است. و بنابراین، عده ای چنانچه مهلت صبر کردن داشته باشند، به اندازهُ کافی کله خر یا احیاناً باهوش هستند که عملاً در سهام سرمایه گذاری کنند، چون خطرش بیشتر است، چرا که اصولاً قضیهٔ خطرـ پاداش به مرور پاداش آ ن از اوراق قرضه هم بیشتر است. پس پاداش دولتی که به استقبال این همه خطرات عظیم رفت و عملاً به قدر کافی کله اش باد داشت کله دست به کار اینترنت شود، کو؟ اینترنت دیوانگی محض بود. به راستی چنین بود. منظورم اینه که احتمال شکست آن فوق العاده زیاد بود باید پاک عقلتان را از دست داده باشید که دست به چنین کاری بزنید و خوشبختانه همینطور هم بود. حالا دیگر مسئلهٔ پاداش حتی به ذهنمان هم خطور نمی کند، مگر آنکه چهره دولت را به عنوان پذیرندهٔ این خطر ترسیم کرده باشیم. و اشکال کار این است که اقتصاددانان غالباً اینطور می اندیشند که پاداشی وجود دارد که به جیب دولت می رود و آن مالیات است, همانطور که می دانید، شرکت ها مالیات پرداخت خواهند کرد، و مشاغلی که ایجاد می کنند باعث رشد خواهند شد و افرادی که دست به کار این مشاغل می شوند و در آمدشان افزایش پیدا می کند، از طریق سازوکار مالیات با دولت سروکار خواهند داشت. اما خب، متاسفانه، این موضوع حقیقت ندارد. بگذارید اینطوری بگویم، حقیقت چون بسیاری از مشاغلی که ایجاد می شوند، از خارج سر در می اورند. جهانی سازی. و اشکالی هم ندارد. ما نباید ملی گرا باشیم. بگذارید مشاغل هرجا قرار است بروند، بروند. تا نظرتان چه باشد. منظورم هر کسی می تواند در این باره موضعی اتخاذ کند. بلکه شرکت هایی که این مزیت کلان از طریق دولت نصیب شان بودــ ـ اپل نمونه ای عالی است ــ هم همینطور. حتی نخستین ــ راستش نخستین که نه، ولی عملاً ۵۰۰٫۰۰۰ دلار از طریق همین برنامهُ شرکت سرمایه گذاری کسب و کار کوچک که سابقهٔ آن به قبل از برنامهٔ ابتکار عمل تحقیقات کسب و کار کوچک باز می گردد که هیچ، همانطور که قبلاً اشاره کردم، کلیهٔ فناوری های پشت آیفون هم به شرکت اپل سرازیر شد. و با این وجود میدانیم که آن ها به شکل قانونی، درست مثل بسیاری از شرکت های دیگر، در عوض مالیات ناچیزی پرداخت می کنند.
So what we really need to actually rethink is should there perhaps be a return-generating mechanism that's much more direct than tax. Why not? It could happen perhaps through equity. This, by the way, in the countries that are actually thinking about this strategically, countries like Finland in Scandinavia, but also in China and Brazil, they're retaining equity in these investments. Sitra funded Nokia, kept equity, made a lot of money, it's a public funding agency in Finland, which then funded the next round of Nokias. The Brazilian Development Bank, which is providing huge amounts of funds today to clean technology, they just announced a $56 billion program for the future on this, is retaining equity in these investments. So to put it provocatively, had the U.S. government thought about this, and maybe just brought back just something called an innovation fund, you can bet that, you know, if even just .05 percent of the profits from what the Internet produced had come back to that innovation fund, there would be so much more money to spend today on green technology. Instead, many of the state budgets which in theory are trying to do that are being constrained. But perhaps even more important, we heard before about the one percent, the 99 percent. If the state is thought about in this more strategic way, as one of the lead players in the value creation mechanism, because that's what we're talking about, right? Who are the different players in creating value in the economy, and is the state's role, has it been sort of dismissed as being a backseat player? If we can actually have a broader theory of value creation and allow us to actually admit what the state has been doing and reap something back, it might just be that in the next round, and I hope that we all hope that the next big revolution will in fact be green, that that period of growth will not only be smart, innovation-led, not only green, but also more inclusive, so that the public schools in places like Silicon Valley can actually also benefit from that growth, because they have not.
بنابر این چیزی که عملاً باید مورد تجدید نظر قرار دهیم، این است ک احیاناً باید سازوکار سودآورتری بسیار مستقیم تر از مالیات در اختیار داشته باشیم. چرا که نه؟ چه بسا از طریق عدالت و انصاف امکان آن فراهم گردد. این راستش در کشور هایی که عملاً به شکل راهبردی به این قضیه نگاه می کنند، کشور هایی مثل فنلاند در اسکاندیناوی، همینطور چین و برزیل دارند ارزش سهام شرکت [ایکوییتی] رآ دراین سرمایه گذاری ها اعمال می کنند. . نوکیایی که سرمایه اش را سیترا تامین کرد، ارزش سهام شرکت [ایکوییتی] را برای خودش نگه داشت و یک عالمه پول پارو کرد. یک نمایندگی تامین بودجه در فنلاند هست که بعد ها بودجهٔ سری بعدی نوکیا را تامین کرد. بانک توسعهٔ برزیل که در حال حاضر بودجهٔ فناوری سبز را تامین می کند، که همین تازگی یک برنامهُ ۵۶ میلیارد دلاری در همین زمینه برای آینده اعلام کرده، ارزش سهام شرکت [ایکوییتی] را در این سرمایه گذاری ها می کنند. بنابر این، اگر بخواهیم به شکل تحریک آمیزی بیان کنیم ، باید بگویم که اگر دولت ایالات متحد امریکا در این باره فکر کرده بود، و احیاناً چیزی به اسم بودجهٔ سرمایه گذاری را برگردانده بود، می توانستید مطمئن باشید که حتی اگر،پنج صدم درصد از سود هایی را که از اینترنت تولید کرده بود به صندوق نوآوری بازمی گرداند، امروز پول بسیار بیشتری را می شد صرف فناوری کرد. در عوض ، بسیاری از این بودجه های دولتی که به لحاظ نظری سعی دارند این کار را انجام بدهند، کم می آیند. اما احیاناُ حتی مهم تر از آن ، قبلاً دربارهُ یک در صد و نود و نه در صد شنیده ایم، ای کاش دولت را به این شیوهٔ راهبردی تر نگاه می کردند، به عنوان یکی از بازیگران پیشگام در ساز و کار ارزش آ فرینی، چون اصل مطلب هم همین است، اینطور نیست؟ بازیگران مختلف ارزش آ فرینی در اقتصاد چه کسانی هستند؟ و آیا نقش دولت به عنوان بازیگر ردیف اخر نادیده گرفته شده است؟ا ای کاش عملاً بتوانیم ارزش آفرینی مبسوطی داشته باشیم، که به ما اجازه دهد عملاً کاری را که دولت انجام می داده قبول کنیم، و حاصل کارمان را درو کنیم، چه بسا در دور بعدی، و امیدوارم، و همگی امیدواریم ، که انقلاب بزرگ بعدی در حقیقت انقلابی سبز باشد.، که آ ن دوره از رشد نه فقط هوشمندانه، حاصل نوآوری، نه فقط سبز، که جامع تر و دربر گیرنده تر باشد تا مدارس دولتی در نقاطی مثل سیلیکسون ولی بتوانند عملاً از آن رشد فایده ببرند، چرا که تا کنون بی نصیب مانده اند.
Thank you.
متشکرم.
(Applause)
( تشویق تماشاچیان)