I'm 150 feet down an illegal mine shaft in Ghana. The air is thick with heat and dust, and it's hard to breathe. I can feel the brush of sweaty bodies passing me in the darkness, but I can't see much else. I hear voices talking, but mostly the shaft is this cacophony of men coughing, and stone being broken with primitive tools. Like the others, I wear a flickering, cheap flashlight tied to my head with this elastic, tattered band, and I can barely make out the slick tree limbs holding up the walls of the three-foot square hole dropping hundreds of feet into the earth. When my hand slips, I suddenly remember a miner I had met days before who had lost his grip and fell countless feet down that shaft.
من ۱۵۰ فوت (۴۶ متر) پایینتر از سطح زمین در دالان یک معدن غیر قانونی در غنا هستم. هوا از گرما و غبار سنگین شده، نفس کشیدن سخته. میتونم کشیده شدن بدنهای عرق کرده را که در تاریکی از کنارم میگذرند حس کنم اما چیزی بیشتر از این نمیبینم. صداهایی که صحبت میکنند را میشنوم اما بیشتر در دالان صدای خشن سرفههای مردهاست، و شکسته شدن سنگ با ابزارهای ابتدایی. مثل بقیه، من یک چراغ قوهی ارزان که سوسو میزنه پوشیدهام که با این نوار کشی پاره پاره به سرم بسته شده، و به سختی میتونم شاخه درختهای لیزی که دیوارههای سوراخ ۳ فوت مربعی (۱ متر) را ساختهاند ببینم که صدها فوت به درون زمین میروند. وقتی دستهام لیز میخورند، ناگهان یاد بچهای میافتم که روزها قبل دیدم که دستش لغزید و از ارتفاع زیادی به درون چاه افتاد.
As I stand talking to you today, these men are still deep in that hole, risking their lives without payment or compensation, and often dying.
امروز که من اینجا ایستادهام و با شما صحبت میکنم، این مردها هنوز در عمق اون چاه هستند، زندگیشان را به خطر میاندازند بدون اینکه پول یا جبران مافات بگیرند و اغلب میمیرند.
I got to climb out of that hole, and I got to go home, but they likely never will, because they're trapped in slavery.
من تونستم از اون سورخ در بیام بیرون، و تونستم به خونه برگردم، اما احتمالاً اونا هرگز نمیتونند، چون اونا در اسارت هستند.
For the last 28 years, I've been documenting indigenous cultures in more than 70 countries on six continents, and in 2009 I had the great honor of being the sole exhibitor at the Vancouver Peace Summit. Amongst all the astonishing people I met there, I met a supporter of Free the Slaves, an NGO dedicated to eradicating modern day slavery. We started talking about slavery, and really, I started learning about slavery, for I had certainly known it existed in the world, but not to such a degree. After we finished talking, I felt so horrible and honestly ashamed at my own lack of knowledge of this atrocity in my own lifetime, and I thought, if I don't know, how many other people don't know? It started burning a hole in my stomach, so within weeks, I flew down to Los Angeles to meet with the director of Free the Slaves and offer them my help.
در ۲۸ سال گذشته، من فرهنگهای بومی را در بیش از ۷۰ کشور و در شش قاره، مستند کردم در ۲۸ سال گذشته، من فرهنگهای بومی را در بیش از ۷۰ کشور و در شش قاره، مستند کردم و در سال ۲۰۰۹ من این افتخار بزرگ را داشتم که تنها ارائه دهنده در نشست صلح ونکوور باشم. از میان آن همه افراد متحیر کننده که من آنجا ملاقات کردم، یکی ار حامیان "بنیاد آزادی بردگان" را دیدم که یک بنیاد غیر دولتی است که به ریشهکن کردن بردهداری نوین تعلق دارد. ما شروع به صحبت در مورد بردهداری کردیم، و واقعاً، من در مورد بردهداری شروع به آموختن کردم، چون من مطمئناً میدونستم که در دنیا وجود داره، اما نه تا این اندازه. بعد از اینکه صحبت ما تمام شد، من احساس وحشتناکی داشتم و خالصانه از بیدانشی خودم از این قساوت که در زمان خودم اتفاق میافتاد شرمنده بودم و خالصانه از بیدانشی خودم از این قساوت که در زمان خودم اتفاق میافتاد شرمنده بودم و با خودم فکر کردم، اگر من نمیدونم، چند نفر دیگه هم نمیدونند؟ این باعث شد نقطهای در درون من شروع به سوختن کنه، پس در طی چند هفته من به لسآنجلس پرواز کردم تا با مدیر "بنیاد آزادی بردگان" دیدار کنم و به اونا پیشنهاد کمک بدم.
Thus began my journey into modern day slavery. Oddly, I had been to many of these places before. Some I even considered like my second home. But this time, I would see the skeletons hidden in the closet.
اینگونه شد که سفر من به درون بردهداری نوین آغاز شد. عجیب اینکه من قبلاً به بسیاری از این مکانها رفته بودم. حتی برخی از اونها را من خانهی دوم خودم میدونستم. اما این بار، استخوانهای پنهان شده درون کمد را میدیدم.
A conservative estimate tells us there are more than 27 million people enslaved in the world today. That's double the amount of people taken from Africa during the entire trans-Atlantic slave trade. A hundred and fifty years ago, an agricultural slave cost about three times the annual salary of an American worker. That equates to about $50,000 in today's money. Yet today, entire families can be enslaved for generations over a debt as small as $18. Astonishingly, slavery generates profits of more than $13 billion worldwide each year.
یک اظهار نظر محافظهکارانه به ما میگه که امروز در دنیا بیش از ۲۷ میلیون نفر برده هستند. یک اظهار نظر محافظهکارانه به ما میگه که امروز در دنیا بیش از ۲۷ میلیون نفر برده هستند. این دو برابر تعداد افرادی ست که از آفریقا به عنوان برده به آمریکا برده شدند. این دو برابر تعداد افرادی ست که از آفریقا به عنوان برده به آمریکا برده شدند. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. این به پول امروز برابر ۵۰,۰۰۰ دلار است. با این حال امروزه،همه اعضای یک خانواده برای نسل ها برای بدهی کم ۱۸ دلاری به بردگی کشیده شوند. با این حال امروزه،همه اعضای یک خانواده برای نسل ها برای بدهی کم ۱۸ دلاری به بردگی کشیده شوند. حیرت انگیزه که برده داری درامدی حدود ۱۳ میلیارد دلار سالانه داره. حیرت انگیزه که برده داری درامدی حدود ۱۳ میلیارد دلار سالانه داره.
Many have been tricked by false promises of a good education, a better job, only to find that they're forced to work without pay under the threat of violence, and they cannot walk away.
خیلی ها با قول دروغی برای تحصیلات و شغل بهتر، فریب خوردند خیلی ها با قول دروغی برای تحصیلات و شغل بهتر، فریب خوردند و متوجه شدند که با تهدید به خشونت مجبورند بدون دستمزد کار کنند و نمیتونند از اونجا خارج شوند. و متوجه شدند که با تهدید به خشونت مجبورند بدون دستمزد کار کنند و نمیتونند از اونجا خارج شوند
Today's slavery is about commerce, so the goods that enslaved people produce have value, but the people producing them are disposable. Slavery exists everywhere, nearly, in the world, and yet it is illegal everywhere in the world.
بردگی امروزه تجارته، بنابر این کالاهایی را که برده ها تولید میکنند ارزش داره، اما این بردها که برایشان تولید میکنند یکبار مصرف اند. تقریبا بره داری در همه جا ی دنیا وجود داره، و در عین حال در همه جای دنیا این غیر قانونیه.
In India and Nepal, I was introduced to the brick kilns. This strange and awesome sight was like walking into ancient Egypt or Dante's Inferno. Enveloped in temperatures of 130 degrees, men, women, children, entire families in fact, were cloaked in a heavy blanket of dust, while mechanically stacking bricks on their head, up to 18 at a time, and carrying them from the scorching kilns to trucks hundreds of yards away. Deadened by monotony and exhaustion, they work silently, doing this task over and over for 16 or 17 hours a day. There were no breaks for food, no water breaks, and the severe dehydration made urinating pretty much inconsequential. So pervasive was the heat and the dust that my camera became too hot to even touch and ceased working. Every 20 minutes, I'd have to run back to our cruiser to clean out my gear and run it under an air conditioner to revive it, and as I sat there, I thought, my camera is getting far better treatment than these people.
در هند و نپال، من با کوره های آجرپزی اشنا شدم. این چشم انداز نا آشنا و جذاب مثل این بود که در مصر باستان و یا دوزخ دانته راه میرفتی. این چشم انداز نا آشنا و جذاب مثل این بود که در مصر باستان و یا دوزخ دانته راه میرفتی. در هوای ۵۴ درجه گرما، مردان، زنان، بچه ها و تمامی اعضای خانواده درواقع درلایه ای از گرد و غبار سنگین پوشیده شده بودند، درحالی که تا ۱۸ آجر را یکباره بر روی سرشون میگذاشتند درحالی که تا ۱۸ آجررا یکباره بر روی سرشون میگذاشتند و اونها را از کوره سوزان تا کامیونها که صدها یارد دورترند حمل میکرند. از یکنواختی کار و خستگی مانند مرده بی حس و بی روحند، اونها بدون صدا و در سکوت بارها و بارها برای ۱۶ تا ۱۷ ساعت در روزاین کار را انجام میدن. اونها بدون صدا و در سکوت بارها و بارها برای ۱۶ تا ۱۷ ساعت در روزاین کار را انجام میدن. اونها نه برای غذا و نه برای آب خوردن اسنراحت ندارند، به دلیل کم آبی شدید بدنشان، ادرارشان بسیار ناچیز و کمه. به دلیل کم آبی شدید بدنشان، ادرارشان بسیار ناچیز و کمه. بقدری گرما فراگیر ونافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. بقدری گرما فراگیر ونافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. بقدری گرما فراگیر و نافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. هر بیست دقیقه، میبایستی برای تمیز کردن وسایلم به ماشیمنمان برمیگشتم واونها را زیر کولر میگرفتم تا دوباره کار کنند، هر بیست دقیقه، میبایستی برای تمیز کردن وسایلم به ماشیمنمان برمیگشتم واونها را زیر کولر میگرفتم تا دوباره کار کنند، و همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم. و همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم. و به همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم.
Back in the kilns, I wanted to cry, but the abolitionist next to me quickly grabbed me and he said, "Lisa, don't do that. Just don't do that here." And he very clearly explained to me that emotional displays are very dangerous in a place like this, not just for me, but for them. I couldn't offer them any direct help. I couldn't give them money, nothing. I wasn't a citizen of that country. I could get them in a worse situation than they were already in. I'd have to rely on Free the Slaves to work within the system for their liberation, and I trusted that they would. As for me, I'd have to wait until I got home to really feel my heartbreak.
موقع برگشت به کوره آجرپزی، میخواستم گریه کنم، اما فرد ضد بردهداری که کنار من ایستاده بود من را گرفت و گفت،" لیسا، گریه نکن. اینجا اینکار رو نکن." اما فرد ضد بردهداری که کنار من ایستاده بود من را گرفت و گفت،" لیسا، گریه نکن. اینجا اینکار رو نکن." و خیلی روشن برایم توضیح داد که نمایش احساسات و عواطف در جاهایی مثل اونجا بسیار خطرناکه، و خیلی روشن برایم توضیح داد که نمایش احساسات و عواطف در جاهایی مثل اونجا بسیار خطرناکه، نه تنها برای من بلکه برای اونها نیز خطرناکه. نمیتونستم پیشنهاد هیچ کمک مستقیمی را بهشون بکنم. نمیتونستم بهشون پول بدم، هیچ چیز من شهروند اون کشور نبودم. میتونستم وضعیتوشون از اونکه بود، بدتر کنم. میتونستم وضعیتوشون از اونکه بود، بدتر کنم. من میبایستی به سازمان آزادی بردگان در درون نظامی که برای آزادی اونها کارمیکنه اعتماد میکردم، من میبایستی به سازمان آزادی بردگان در درون نظامی که برای آزادی اونها کارمیکنه اعتماد میکردم، و من بهشون اعتماد کردم. اما در مورد من، میبایستی تا رسیدن به خونه برای احساس دلشکستگیم صبرمی کردم. اما در مورد من، میبایستی تا رسیدن به خونه برای احساس دلشکستگیم صبرمی کردم.
In the Himalayas, I found children carrying stone for miles down mountainous terrain to trucks waiting at roads below. The big sheets of slate were heavier than the children carrying them, and the kids hoisted them from their heads using these handmade harnesses of sticks and rope and torn cloth. It's difficult to witness something so overwhelming. How can we affect something so insidious, yet so pervasive? Some don't even know they're enslaved, people working 16, 17 hours a day without any pay, because this has been the case all their lives. They have nothing to compare it to. When these villagers claimed their freedom, the slaveholders burned down all of their houses. I mean, these people had nothing, and they were so petrified, they wanted to give up, but the woman in the center rallied for them to persevere, and abolitionists on the ground helped them get a quarry lease of their own, so that now they do the same back-breaking work, but they do it for themselves, and they get paid for it, and they do it in freedom.
در هیمالیا، دریافتم که بچه ها سنگها را کیلومترها از بالای کوهها تا پای کوه در هیمالیا، دریافتم که بچه ها سنگها را کیلومترها از بالای کوهها تا پای کوه که کامیونها در جاده زیر اون منتظر بودند حمل میکردند. تخت سنگهای بزرگ سنگینتر از آن بودند که بچه ها بتونن اونها را حمل کنند، تخت سنگهای بزرگ سنگینتر از آن بودند که بچه ها بتونن اونها را حمل کنند، و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. شاهد چیزی بسیار طاقت فرسا بودن خیلی مشکه. چگونه میتوان چیزی بسیار خائنانه و در عین حال فراگیر و گسترده را تغییر داد؟ چگونه میتوان چیزی بسیار خائنانه و در عین حال فراگیر و گسترده را تغییر داد؟ حتی بعضی از اونها نمیدونند که برده هستند، افرادی که ۱۶ تا ۱۷ ساعت کار بدون دستمزد، چونکه همه زندگیشان همینطور بوده اونها چیزی ندارن که با اون مقایسه کنند. هنگامی که این روستائیان آزادیشان را مطالبه کردند برده داران خانه هایشان را سوزاندن منظورم اینکه این مردم چیزی نداشتند، اونها مسخ شده بودند، میخواستند که کار را ول کنند، اما این زن که در وسطه، برای اینه که اونها را نگه داره دوباره تجمع کرد، و فرد طرفدار ضد برده داری به او کمک کرده بود تا یه معدن برای خودشون اجاره کنه، و فرد طرفدار ضد برده داری به او کمک کرده بود تا یه معدن برای خودشون اجاره کنه، خُب حالا اونها همون این کار کمرشکن را میکنن، اما این کار را برای خودشان میکنندو بابت این دستمزد میگیرن، اونها با آزادی این کار را میکنن.
Sex trafficking is what we often think of when we hear the word slavery, and because of this worldwide awareness, I was warned that it would be difficult for me to work safely within this particular industry.
قاچاق جنسی چیزیست که معمولا هنگامی که واژه بردگی را میشنویم به آن فکر میکنیم. قاچاق جنسی چیزیست که معمولا هنگامی که واژه بردگی را میشنویم به آن فکر میکنیم. و به دلیل آگاهی گسترده مردم دنیا در این مورد، به من هشدار داده شده بود که کار کرد در این بخش بخصوص میتونه برای امنیت من بسیار مشکل باشه. به من هشدار داده شده بود که کار کرد در این بخش بخصوص میتونه برای امنیت من بسیار مشکل باشه.
In Kathmandu, I was escorted by women who had previously been sex slaves themselves. They ushered me down a narrow set of stairs that led to this dirty, dimly fluorescent lit basement. This wasn't a brothel, per se. It was more like a restaurant. Cabin restaurants, as they're known in the trade, are venues for forced prostitution. Each has small, private rooms, where the slaves, women, along with young girls and boys, some as young as seven years old, are forced to entertain the clients, encouraging them to buy more food and alcohol. Each cubicle is dark and dingy, identified with a painted number on the wall, and partitioned by plywood and a curtain. The workers here often endure tragic sexual abuse at the hands of their customers. Standing in the near darkness, I remember feeling this quick, hot fear, and in that instant, I could only imagine what it must be like to be trapped in that hell. I had only one way out: the stairs from where I'd come in. There were no back doors. There were no windows large enough to climb through. These people have no escape at all, and as we take in such a difficult subject, it's important to note that slavery, including sex trafficking, occurs in our own backyard as well.
در کاتموندا، من با زنانی که در گذشته خودشون برده بودند همراهی شدم. در کاتموندا، من با زنانی که در گذشته خودشون برده بودند همراهی شدم. اونها مرا به پله های باریکی به طرف پائین که به سوی زیرزمینی کثیف ، کم نور میرفت راهنمایی کردند. اونها مرا به پله های باریکی به طرف پائین که به سوی زیرزمینی کثیف ، کم نور میرفت راهنمایی کردند. این به خودی خود یک فاحشه خانه نبود. بیشتر شبیه یه رستوران بود رستورانهای کابینی، که اینها برای تجارت معروفند، و محلی برای فاحشه گری اجباری هستند. رستورانهای کابینی، که اینها برای تجارت معروفند، و محلی برای فاحشه گری اجباری هستند. هر یک یه اتاق کوچک خصوصی دارند، جایی که برده های زن همراه با دختران و پسران خردسالی که حتی گاهی تا هفت ساله نیز هستن مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. هر اتاقک تاریک و دلگیر، با شماره ای که روی دیوار اون نوشته شده مشخص میشه، هر اتاقک تاریک و دلگیر، با شماره ای که روی دیوار اون نوشته شده مشخص میشه، و با تخته سه لایی و پرده از هم جدا شدند کارگران اینجا معمولا سوء استفاده های جنسی غم انگیزی را ازدستان مشتریانشان تحمل میکنند. کارگران اینجا معمولا سوء استفاده های جنسی غم انگیزی را ازدستان مشتریانشان تحمل میکنند. ایستاده کنار تاریکی، ترس سریع و گرمی را در اون لحظه را بخاطر می آورم، ایستاده کنار تاریکی، ترس سریع و گرمی را در اون لحظه را بخاطر می آورم، من میتونستم فقط تصور کنم که مثل اینه میمونه که درقعر این جهنم به دام افتاد باشی. من میتونستم فقط تصور کنم که مثل اینه میمونه که درقعر این جهنم به دام افتاد باشی. من فقط یه راه برای به بیرون رفتن داشتم: همون پله هایی که از اونجا وارد شده بودم. اونجا دربِ اضطراری وجود نداشت. هیچ پنجرهی بزرگی که بتونی ازش بیرون بروی وجود نداشت. این افراد هیچ راهی برای فرار نداشتن، و نظر با اینکه که ما چنین موضوع مشکل را انتخاب کردیم، این بسیار با اهمیت است که بدایند بردگی ازجمله قاچاق جنسی در کشور ما نیز وجود داره. این بسیار با اهمیت است که بدایند بردگی ازجمله قاچاق جنسی در کشور ما نیز وجود داره.
Tens of hundreds of people are enslaved in agriculture, in restaurants, in domestic servitude, and the list can go on. Recently, the New York Times reported that between 100,000 and 300,000 American children are sold into sex slavery every year. It's all around us. We just don't see it.
ده ها هزار نفر از مردم دربخش کشاورزی، رستورانها و مستخدمین خانگی برده اند، ده ها هزار نفر از مردم دربخش کشاورزی، رستورانها و مستخدمین خانگی برده اند، و این لیست میتونه بیشتر باشه. به تازگی مجله نیویورک تایمز گزارش داد که سالیانه بین۱۰۰ِ,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ از کودکان آمریکایی برای بردگی جنسی فروخته میشوند که سالیانه بین۱۰۰ِ,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ از کودکان آمریکایی برای بردگی جنسی فروخته میشوند این در پیرامون همه ماست. ما فقط اونها را نمیبینیم.
The textile industry is another one we often think of when we hear about slave labor. I visited villages in India where entire families were enslaved in the silk trade. This is a family portrait. The dyed black hands are the father, while the blue and red hands are his sons. They mix dye in these big barrels, and they submerge the silk into the liquid up to their elbows, but the dye is toxic.
هنگامی که ما در مورد کارگران برده فکرمیکنیم، صنعت نساجی یکی دیگر ازآنهاست. هنگامی که ما در مورد کارگران برده فکرمیکنیم، صنعت نساجی یکی دیگر ازآنهاست. من روستاهایی را بازدید در هند کردم که تمامی اعضای خانواده ها در بخش تجارت ابریشم برده بودند. من روستاهایی را بازدید در هند کردم که تمامی اعضای خانواده ها در بخش تجارت ابریشم برده بودند. این تصویری از یه خانواده. دستهای سیاه رنگ پدرند، درحالی که دستهای آبی و قرمز رنگ مربوط به پسرانش هستند. دستهای سیاه رنگ پدرند، درحالی که دستهای آبی و قرمز رنگ مربوط به پسرانش هستند. اونها رنگها را دراین بشکه های بزرگ با هم مخلوط میکنند و ابریشمها را در درون این مایع با دست تا آرنج فرو میکنند، با اینکه رنگ ها سمی هستند. و ابریشمها را در درون این مایع با دست تا آرنج فرو میکنند، با اینکه رنگ ها سمی هستند.
My interpreter told me their stories.
مترجمم به من داستان اینها را گفت .
"We have no freedom," they said. "We hope still, though, that we could leave this house someday and go someplace else where we actually get paid for our dyeing."
اونها گفتند که " ما اصلا آزادی نداریم،" "ما هنوز امیدواریم، هرچند که یه روزی ما میتونیم که اینجا را ترک کنیم . بریم یه جای دیگه که ما برای رنگرزی کردن دستمزد بگیریم." بریم یه جای دیگه که ما برای رنگرزی کردن دستمزد بگیریم."
It's estimated that more than 4,000 children are enslaved on Lake Volta, the largest man-made lake in the world. When we first arrived, I went to have a quick look. I saw what seemed to be a family fishing on a boat, two older brothers, some younger kids, makes sense right? Wrong. They were all enslaved. Children are taken from their families and trafficked and vanished, and they're forced to work endless hours on these boats on the lake, even though they do not know how to swim.
برآورد شده که حدود ۴,۰۰۰ کودک در دریاچه وُلتا، برآورد شده که حدود ۴,۰۰۰ کودک در دریاچه وُلتا، بزرگترین دریاچه ساخته دست انسان برده هستند. هنگامی که اول ما رسیدیم، ما رفتیم که نگاه اجمالی به اونجا بیندازیم. من چیزی شبیه به ماهیگیری خانواده در یه قایق دیدم، دوبرادر بزرگتر، چند تا بچه کوچکتر،قابل فهمه درسته؟ اشتباهه. اونها همه برده بودند. بچه ها ار خانواده شون گرفته میشوند و قاچاق و ناپدید میشوند، بچه ها ار خانواده شون گرفته میشوند و قاچاق و ناپدید میشوند، و مجبور به کار بی پایان بر روی این قایقها در دریاچه میشوند، در حالی که شنا کردن را بلد نیستند.
This young child is eight years old. He was trembling when our boat approached, frightened it would run over his tiny canoe. He was petrified he would be knocked in the water. The skeletal tree limbs submerged in Lake Volta often catch the fishing nets, and weary, frightened children are thrown into the water to untether the lines. Many of them drown.
این کودک خرددسال هشت ساله است. هنگامی که قایق ما نزدیک شد او میلرزید، وحشت زده میخواست درقایق کوچکش فرار کند. خشک شد زده شده بود که به آب بی اندازنش. اغلب تورهای ماهیگیری به تنه های خشکیده درختان فرورفته درآب گیرمیکنند، اغلب تورهای ماهیگیری به تنه های خشکیده درختان فرورفته درآب گیرمیکنند، وکودکان خسته و وحشت زده به آب انداخته میشوند تا تورها را آزاد کنند. وکودکان خسته و وحشت زده به آب انداخته میشوند تا تورها را آزاد کنند. خیلی از آنها غرق میشوند.
For as long as he can recall, he's been forced to work on the lake. Terrified of his master, he will not run away, and since he's been treated with cruelty all his life, he passes that down to the younger slaves that he manages.
تا زمانی که دوباره صدایش نکنند ،اورا مجبور میکنند که برروی دریاچه کار کند. تا زمانی که دوباره صدایش نکنند ،اورا مجبور میکنند که برروی دریاچه کار کند. وحشت از اربابش، او فرار نمیکند، چونکه با او در تمامی عمرش با خشونت وبر رحمی رفتار شده، و او این را به برده های جوانتری که او مدیریت میکنه انتقال میده. و او این را به برده های جوانتری که او مدیریت میکنه انتقال میده.
I met these boys at five in the morning, when they were hauling in the last of their nets, but they had been working since 1 a.m. in the cold, windy night. And it's important to note that these nets weigh more than a thousand pounds when they're full of fish.
من اونها را ساعت پنج صبح هنگامی که تورهاشون را خالی میکردند،دیدم من اونها را ساعت پنج صبح هنگامی که تورهاشون را خالی میکردند،دیدم اما اونها از ساعت یک شب که سرد و بادی بود کار میکردند. اما اونها از ساعت یک شب که سرد و بادی بود کار میکردند. و این بسیار مهمه که بدونید که این تورها وزنی بیش از هزارپوند وقتی که پر ازماهی هستد، دارند.
I want to introduce you to Kofi. Kofi was rescued from a fishing village. I met him at a shelter where Free the Slaves rehabilitates victims of slavery. Here he's seen taking a bath at the well, pouring big buckets of water over his head, and the wonderful news is, as you and I are sitting here talking today, Kofi has been reunited with his family, and what's even better, his family has been given tools to make a living and to keep their children safe. Kofi is the embodiment of possibility. Who will he become because someone took a stand and made a difference in his life?
میخواهم شما را با کوفی اشنا کنم. کوفی توسط یه دهکده ماهیگری نجات یافته بود. من او را دریه پناهگاه بنیاد آزادی بردگان و قربانیان برده داری ملاقات کردم. من او را دریه پناهگاه سازمان آزادی بردگان و قربانیان برده داری ملاقات کردم. در اینجا اورا میبینید که دریک چاه حمام می کنه، یه سطل پر اب را روی سرش خالی میکنه، و خبر عالیه اینه که در حالی که امروز من و شما در اینجا صحبت میکنیم، و خبر عالیه اینه که در حالی که امروز من و شما در اینجا صحبت میکنیم، کوفی به خانواده اش پیوسته، وحتی بهتر اینکه به خانواده اش ابزاری داده شده که با اونها کار کنند و بچه ها شون را حفط کنند. وحتی بهتر اینکه به خانواده اش ابزاری داده شده که با اونها کار کنند و بچه ها شون را حفط کنند. کوفی تجسم امکان پذیریست. او چه کسی خواهد شد زیرا که یکی به پا خواسته و زندگی او را تغییری ایجاد کرده؟ او چه کسی خواهد شد زیرا که یکی به پا خواسته و زندگی او را تغییری ایجاد کرده؟
Driving down a road in Ghana with partners of Free the Slaves, a fellow abolitionist on a moped suddenly sped up to our cruiser and tapped on the window. He told us to follow him down a dirt road into the jungle. At the end of the road, he urged us out of the car, and told the driver to quickly leave. Then he pointed toward this barely visible footpath, and said, "This is the path, this is the path. Go." As we started down the path, we pushed aside the vines blocking the way, and after about an hour of walking in, found that the trail had become flooded by recent rains, so I hoisted the photo gear above my head as we descended into these waters up to my chest. After another two hours of hiking, the winding trail abruptly ended at a clearing, and before us was a mass of holes that could fit into the size of a football field, and all of them were full of enslaved people laboring. Many women had children strapped to their backs while they were panning for gold, wading in water poisoned by mercury. Mercury is used in the extraction process.
در جاده ای در عنا همراه با همکارم از سازمان آزادی بردگان رانندگی میکردیم، در جاده ای در عنا همراه با همکارم از بنیاد آزادی بردگان رانندگی میکردیم، یه عضو سازمان ضد برده داری روی موتورش ناگهان سرعتش را زیاد کرد وبه پنجره ماشین ما ضربه آهسته ای زد. او از ما خواست که او را در جاده خاکی داخل جنگل دنبال کنیم. در آخر جاده او ما را از ماشین پیاده کرد و از راننده خواست که سریعا برویم. در آخر جاده او ما را از ماشین پیاده کرد و از راننده خواست که سریعا برویم. سپس او به جای پاهایی که به سختی قابل دیدن بود اشاره کرد و گفت ،" راه همینه، همین مسیر، برو. " سپس او به جای پاهایی که به سختی قابل دیدن بود اشاره کرد و گفت ،" راه همینه، همین مسیر، برو. " ما شروع کردیم به رفتن در آن مسیر، ما پیچکها را که راه را مسدود کرده بودند کنار زدیم، بعد از حدود یک ساعت پیاده روی، متوجه شدیم که به دلیل بارانهای اخیر سیل راه را گرفته، خب من دوربین عکاسی را بالای سرم گرفته بودم چونکه ما تا زیر قفسه سینه در اب فرو رفته بودیم. بعد دو ساعت بیاده روی دیگه در جاده پیچ وخم دار ناگهان به یه جای مسطح رسیدم، بعد دو ساعت بیاده روی دیگه در جاده پیچ وخم دار ناگهان به یه جای مسطح رسیدم، و تعداد زیادی چاله بود که هم اندازه زمین فوتبال بودند ، و تعداد زیادی چاله بود که هم اندازه زمین فوتبال بودند ، و همه اونها پر از برده های بودند که کار میکردند. خیلی از زنان کودکانی داشتند که به پشتشون آویخته بودند درحالی داشتند در آب مسموم به جیوه طلا استخراج میکردند، درحالی داشتند در آب مسموم به جیوه طلا استخراج میکردند، جیوه برای استخراج استفاده میشه.
These miners are enslaved in a mine shaft in another part of Ghana. When they came out of the shaft, they were soaking wet from their own sweat. I remember looking into their tired, bloodshot eyes, for many of them had been underground for 72 hours. The shafts are up to 300 feet deep, and they carry out heavy bags of stone that later will be transported to another area, where the stone will be pounded so that they can extract the gold.
این معدنچیان در اطراف معدنی در بخش دیگری غنا از به بردگی کشانیده شدن. این معدنچیان دراطراف معدنی در بخش دیگری غنا از به بردگی کشانیده شدن. وقتی از محورمعدن بیرون آمدند ، خیس از عرق خودشون بودند. وقتی از محورمعدن بیرون آمدند ، خیس از عرق خودشون بودند. به خاطر می آورم که به چشمان خسته و مثل خون قرمزشون نگاه میکردم، که خیلی از اونها بیش از ۷۲ ساعت در زیر زمین بودند. این گودال به عمق ۳۰۰ پا( ۱۰۰ متر) بودو اونها کیسه های سنگین سنگ را از اونجا حمل میکردند این گودال به عمق ۳۰۰ پا( ۱۰۰ متر) بودو اونها کیسه های سنگین سنگ را از اونجا حمل میکردند که بعدا به منطقه دیگری حمل میشه ، جایی که سنگها خرد می شوند و از اونها طلا استخراج می شود. که بعدا به منطقه دیگری حمل میشه ، جایی که سنگها خرد می شوند و از اونها طلا استخراج می شود.
At first glance, the pounding site seems full of powerful men, but when we look closer, we see some less fortunate working on the fringes, and children too. All of them are victim to injury, illness and violence. In fact, it's very likely that this muscular person will end up like this one here, racked with tuberculosis and mercury poisoning in just a few years.
در نگاه اول،به نظر میرسد که محل خرد کردن سنگه پر از مردهای قدرتمنده، اما وقتی نزدیکتر میشوید، میبینم کم شانس ترها و همچنین کودکان دراین حاشیه کار میکنند. میبینم کم شانس ترها و همچنین کودکان دراین حاشیه کار میکنند. همه اونها قربانیان صدمه دیدگی، بیماری و خشونت بودند. در حقیقت، این خیلی محتمله که این مردان عضلانی فقط طی چند سال دچار بیماری سل و مسمومیت ناشی از جیوه شوند. فقط طی چند سال دچار بیماری سل و مسمومیت ناشی از جیوه شوند.
This is Manuru. When his father died, his uncle trafficked him to work with him in the mines. When his uncle died, Manuru inherited his uncle's debt, which further forced him into being enslaved in the mines. When I met him, he had been working in the mines for 14 years, and the leg injury that you see here is actually from a mining accident, one so severe doctors say his leg should be amputated. On top of that, Manuru has tuberculosis, yet he's still forced to work day in and day out in that mine shaft.
این مًنورا هست. هنگامی که پدرش فوت کرد، عمویش او را برای کار کردن درمعادن با خودش معامله کرد. هنگامی که عمویش فوت کرد، مًنورا وارث بدهی عمویش شد، که او را مجبورکرد که مدت بیشتری درمعادن بردگی کنه. وقتی او را دیدم، ۱۴ سال بود که او در معدن کار میکرد، و این پای زخمی که می بینید در واقع در اثر حادثه ای در معدن ایجاد شده، و این پای زخمی که می بینید در واقع در اثر حادثه ای در معدن ایجاد شده، به دلیل شدت جراحت دکترها گفته اند که پای او باید قطع شود. و از همه مهمتر، مًنورا بیماری سل داره، و او هنوز مجبوره از صبح تا شب در این معدن کار کنه. و او هنوز مجبوره از صبح تا شب در این معدن کار کنه.
Even still, he has a dream that he will become free and become educated with the help of local activists like Free the Slaves, and it's this sort of determination, in the face of unimaginable odds, that fills me with complete awe.
حتی هنوز او رویای اینکه آزاد شود و با کمک فعالان محلی مثل بنیاد آزادی بردگان تحصیل کند را دارد، و با کمک فعالان محلی مثل بنیاد آزادی بردگان تحصیل کند را دارد، و این نوعی عزم و اراده در مقابل یه امکان غیر قابل تصوراست که مرا کاملا به وحشت انداخت. در مقابل یه امکان غیر قابل تصوراست که مرا کاملا به وحشت انداخت.
I want to shine a light on slavery. When I was working in the field, I brought lots of candles with me, and with the help of my interpreter, I imparted to the people I was photographing that I wanted to illuminate their stories and their plight, so when it was safe for them, and safe for me, I made these images. They knew their image would be seen by you out in the world. I wanted them to know that we will be bearing witness to them, and that we will do whatever we can to help make a difference in their lives. I truly believe, if we can see one another as fellow human beings, then it becomes very difficult to tolerate atrocities like slavery. These images are not of issues. They are of people, real people, like you and me, all deserving of the same rights, dignity and respect in their lives. There is not a day that goes by that I don't think of these many beautiful, mistreated people I've had the tremendous honor of meeting.
میخواهم که نوری در( دنیای) بردگی بتابانم. هنگامی که در این زمینه کار میکردم، با خودم تعداد زیادی شمع بردم، و با کمک مترجم، به افرادی که از اونها عکس میگرفتم و با کمک مترجم، به افرادی که از اونها عکس میگرفتم میگفتم که میخواهم داستانهایشان و گرفتاریهایشان را منور کنم، میگفتم که میخواهم داستانهایشان و گرفتاریهایشان را منور کنم، بنابر این هنگامی که شرایط برای اونها و برای من امن بود، من این تصاویررا گرفتم. بنابر این هنگامی که شرایط برای اونها و برای من امن بود، من این تصاویررا گرفتم. اونها میدونستن که این تصاویر توسط شما درهمه دنیا دیده میشه. اونها میدونستن که این تصاویر توسط شما درهمه دنیا دیده میشه. می خواستم که اونها بدونند که ما شاهدانی را برای آنها خواهیم بود، و هر کاری که بتونیم برای کمک به تغییر در زندگی اونها خواهیم کرد. و هر کاری که بتونیم برای کمک به تغییر در زندگی اونها خواهیم کرد. من به درستی باوردارم که اگر ما بتونیم هر یک را به عنوان یکی از همنوعان خودمان ببینیم، من به درستی باوردارم که اگر ما بتونیم هر یک را به عنوان یکی از همنوعان خودمان ببینیم، آنوقت بسیار برایمان مشگل خواهد شد که قساوتهای مثل بردگی را تحمل کنیم. مسئله این تصاویر نیستند.اینها مردمند، مردم واقعی مثل من وشما ،که همه استحقاق حقوق برابر،عزت انسانی و احترام در زندگیشان دارند. حقوق برابر،عزت انسانی و احترام در زندگیشان دارند. روزی نیست که من به این مردم زیبا، که با آنها بدرفتاری شد فکر نکنم روزی نیست که من به این مردم زیبا که با آنها بدرفتاری شد و من افتخارملاقات شان را داشتم، فکرنکنم.
I hope that these images awaken a force
امیدوارم که این تصاویر نیرویی را در افرادی
in those who view them, people like you, and I hope that force will ignite a fire, and that fire will shine a light on slavery, for without that light, the beast of bondage can continue to live in the shadows.
که اونها را می بینند بیدار کنه، افرادی مثل شما، و امیدوارم که این نیرو آتشی را مشتعل کنه، و این آتش نوری بر بردگی بتابانه و امیدوارم که این نیرو آتشی را مشتعل کنه، و این آتش نوری بر بردگی بتابانه و بدون این نور، حیوان در اسارت می تونه همچنان درظلم زندگی کنه. و بدون این نور، حیوان در اسارت می تونه همچنان درظلم زندگی کنه.
Thank you very much.
بسیار سپاسگزارم.
(Applause)
( تشویق تماشاگران)