Last year when I was here, I was speaking to you about a swim which I did across the North Pole. And while that swim took place three years ago, I can remember it as if it was yesterday. I remember standing on the edge of the ice, about to dive into the water, and thinking to myself, I have never ever seen any place on this earth which is just so frightening. The water is completely black. The water is minus 1.7 degrees centigrade, or 29 degrees Fahrenheit. It's flipping freezing in that water. And then a thought came across my mind: if things go pear-shaped on this swim, how long will it take for my frozen body to sink the four and a half kilometers to the bottom of the ocean? And then I said to myself, I've just got to get this thought out of my mind as quickly as possible. And the only way I can dive into that freezing cold water and swim a kilometer is by listening to my iPod and really revving myself up, listening to everything from beautiful opera all the way across to Puff Daddy, and then committing myself a hundred percent -- there is nothing more powerful than the made-up mind -- and then walking up to the edge of the ice and just diving into the water.
سال گذشته که من اینجا بودم، با شما درباره شنایی که در عرض قطب شمال کرده بودم صحبت کردم. سال گذشته که من اینجا بودم، با شما درباره شنایی که در عرض قطب شمال کرده بودم صحبت کردم. در حالی که این شنا سه سال پیش اتفاق افتاد، آن را طوری به خاطر می آورم که انگار دیروز بود. در حالی که این شنا سه سال پیش اتفاق افتاد، آن را طوری به خاطر می آورم که انگار دیروز بود. به خاطر می آورم که کنار یخ ایستاده بودم، آماده پریدن داخل آب، وبا خودم فکر می کردم، هرگز بر روی زمین مکانی بدین ترسناکی ندیده ام. آماده پریدن داخل آب، وبا خودم فکر می کردم، هرگز بر روی زمین مکانی بدین ترسناکی ندیده ام. آماده پریدن داخل آب، وبا خودم فکر می کردم، هرگز بر روی زمین مکانی بدین ترسناکی ندیده ام. آماده پریدن داخل آب، وبا خودم فکر می کردم، هرگز بر روی زمین مکانی بدین ترسناکی ندیده ام. آب کاملا سیاه بود. آب 1.7 درجه سانتیگراد بود، یا 29 درجه فارنهایت این مساویست با انجماد آب. آب 1.7 درجه سانتیگراد بود، یا 29 درجه فارنهایت این مساویست با انجماد آب. آب 1.7 درجه سانتیگراد بود، یا 29 درجه فارنهایت این مساویست با انجماد آب. سپس یک فکر به ذهنم رسید: اگر این شنا در مسیر گلابی شکل باشد، چه مدت طول می کشد که بدن منجمد من مسافت 4.5km را تا ته اقیانوس فرو رود؟ اگر این شنا در مسیر گلابی شکل باشد، چه مدت طول می کشد که بدن منجمد من مسافت 4.5km را تا ته اقیانوس فرو رود؟ اگر این شنا در مسیر گلابی شکل باشد، چه مدت طول می کشد که بدن منجمد من مسافت 4.5km را تا ته اقیانوس فرو رود؟ اگر این شنا در مسیر گلابی شکل باشد، چه مدت طول می کشد که بدن منجمد من مسافت 4.5km را تا ته اقیانوس فرو رود؟ من به خودم گفتم، من باید این فکر را سریعا از ذهن خودم خارج کنم. من به خودم گفتم، من باید این فکر را سریعا از ذهن خودم خارج کنم. تنها راهی که من می توانم در این آب سرد منجمدی یک کیلومتر شنا کنم، تنها راهی که من می توانم در این آب سرد منجمدی یک کیلومتر شنا کنم، تنها راهی که من می توانم در این آب سرد منجمدی یک کیلومتر شنا کنم، این است که به آیپادم گوش دهم ، خود را دور نگه دارم ، از اپراهای زیبا گرفته تا پاف ددی(Puff Daddy) گوش دهم، این است که به آیپادم گوش دهم ، خود را دور نگه دارم ، از اپراهای زیبا گرفته تا پاف ددی(Puff Daddy) گوش دهم، این است که به آیپادم گوش دهم ، خود را دور نگه دارم ، از اپراهای زیبا گرفته تا پاف ددی(Puff Daddy) گوش دهم، و خود را صد در صد متعهد به این کنم که-- هیچ چیز قوی تر از یک ذهن مصمم نیست- و خود را صد در صد متعهد به این کنم که-- هیچ چیز قوی تر از یک ذهن مصمم نیست- و سپس به طرف لبه یخ رفتم و به آب پریدم. و سپس به طرف لبه یخ رفتم و به آب پریدم.
And that swim took me 18 minutes and 50 seconds, and it felt like 18 days. And I remember getting out of the water and my hands feeling so painful and looking down at my fingers, and my fingers were literally the size of sausages because -- you know, we're made partially of water -- when water freezes it expands, and so the cells in my fingers had frozen and expanded and burst. And the most immediate thought when I came out of that water was the following: I'm never, ever going to do another cold water swim in my life again.
این شنا برای من 18 دقیقه و 50 ثانیه طول کشید، ولی مثل 18 روز گذشت. این شنا برای من 18 دقیقه و 50 ثانیه طول کشید، ولی مثل 18 روز گذشت. این شنا برای من 18 دقیقه و 50 ثانیه طول کشید، ولی مثل 18 روز گذشت. به یاد می آورم وقتی از آب بیرون آمدم دستهایم خیلی دردناک بود به انگشتهایم که نگاه کردم، به یاد می آورم وقتی از آب بیرون آمدم دستهایم خیلی دردناک بود به انگشتهایم که نگاه کردم، به یاد می آورم وقتی از آب بیرون آمدم دستهایم خیلی دردناک بود به انگشتهایم که نگاه کردم، آنها دقیقا" به اندازه سوسیس بودند زیرا- میدانید که بخشی از ما از آب ساخته شده -- آنها دقیقا" به اندازه سوسیس بودند زیرا- میدانید که بخشی از ما از آب ساخته شده -- وفتی آب یخ می زند منبسط می شود، خوب سلولهای انگشتان من منجمد، منبسط وترکیده بودند. وفتی آب یخ می زند منبسط می شود، خوب سلولهای انگشتان من منجمد، منبسط وترکیده بودند. وفتی آب یخ می زند منبسط می شود، خوب سلولهای انگشتان من منجمد، منبسط وترکیده بودند. وفتی آب یخ می زند منبسط می شود، خوب سلولهای انگشتان من منجمد، منبسط وترکیده بودند. اولین فکری که به ذهنم رسید بعد از خروج از آب این بودکه: اولین فکری که به ذهنم رسید بعد از خروج از آب این بودکه: هرگز دوباره برای همه عمرم در آب سرد شنا نخواهم کرد. هرگز دوباره برای همه عمرم در آب سرد شنا نخواهم کرد. هرگز دوباره برای همه عمرم در آب سرد شنا نخواهم کرد.
Anyway, last year, I heard about the Himalayas and the melting of the -- (Laughter) and the melting of the glaciers because of climate change. I heard about this lake, Lake Imja. This lake has been formed in the last couple of years because of the melting of the glacier. The glacier's gone all the way up the mountain and left in its place this big lake. And I firmly believe that what we're seeing in the Himalayas is the next great, big battleground on this earth. Nearly two billion people -- so one in three people on this earth -- rely on the water from the Himalayas. And with a population increasing as quickly as it is, and with the water supply from these glaciers -- because of climate change -- decreasing so much, I think we have a real risk of instability. North, you've got China; south, you've India, Pakistan, Bangladesh, all these countries.
به هر صورت، سال گذشته درباره هیمالیا و آب شدن یخجالهای طبیعی به دلیل تغییرات آب و هوایی، شنیدم. به هر صورت، سال گذشته درباره هیمالیا و آب شدن یخجالهای طبیعی به دلیل تغییرات آب و هوایی، شنیدم. به هر صورت، سال گذشته درباره هیمالیا و آب شدن یخجالهای طبیعی به دلیل تغییرات آب و هوایی، شنیدم. به هر صورت، سال گذشته درباره هیمالیا و آب شدن یخجالهای طبیعی به دلیل تغییرات آب و هوایی، شنیدم. درباره دریاچه "ایمجا" شنیدم. این دریاچه در چند سال گذشته به دلیل آب شدن یخچالهای طبیعی شکل گرفته. این دریاچه در چند سال گذشته به دلیل آب شدن یخچالهای طبیعی شکل گرفته. یخچالها طبیعی سراسر کوهای اطراف را پیمودند و این دریاچه را ایجاد کردند یخچالها طبیعی سراسر کوهای اطراف را پیمودند و این دریاچه را ایجاد کردند من باور راسخ دارم که آنچه که ما در هیمالیا می بینیم در آینده نزدیک، میدان نبرد سهمگینی بر روی زمین خواهد بود. من باور راسخ دارم که آنچه که ما در هیمالیا می بینیم در آینده نزدیک، میدان نبرد سهمگینی بر روی زمین خواهد بود. من باور راسخ دارم که آنچه که ما در هیمالیا می بینیم در آینده نزدیک، میدان نبرد سهمگینی بر روی زمین خواهد بود. من باور راسخ دارم که آنچه که ما در هیمالیا می بینیم در آینده نزدیک، میدان نبرد سهمگینی بر روی زمین خواهد بود. و نزدیک به دو میلیارد نفر-- یک سوم مردم زمین-- وابسته با آب هیمالیا هستند. و نزدیک به دو میلیارد نفر-- یک سوم مردم زمین-- وابسته با آب هیمالیا هستند. و نزدیک به دو میلیارد نفر-- یک سوم مردم زمین-- وابسته با آب هیمالیا هستند. با سرعت افزایش جمعیتی که هست، و تامین آب توسط این یخچالهای طبیعی-- و به دلیل تغییرات آب و هوایی-- با سرعت افزایش جمعیتی که هست، و تامین آب توسط این یخچالهای طبیعی-- و به دلیل تغییرات آب و هوایی-- با سرعت افزایش جمعیتی که هست، و تامین آب توسط این یخچالهای طبیعی-- و به دلیل تغییرات آب و هوایی-- و با کاهشی چنان شدید, فکر می کنم که بزودی با خطر بی ثباتی روبرو خواهیم شد. و با کاهشی چنان شدید, فکر می کنم که بزودی با خطر بی ثباتی روبرو خواهیم شد. از شمال، چین ، از جنوب هند، پاکستان و بنگلادش وهمه این کشورها را می یابید. از شمال، چین ، از جنوب هند، پاکستان و بنگلادش وهمه این کشورها را می یابید.
And so I decided to walk up to Mt. Everest, the highest mountain on this earth, and go and do a symbolic swim underneath the summit of Mt. Everest. Now, I don't know if any of you have had the opportunity to go to Mt. Everest, but it's quite an ordeal getting up there. 28 great, big, powerful yaks carrying all the equipment up onto this mountain -- I don't just have my Speedo, but there's a big film crew who then send all the images around the world. The other thing which was so challenging about this swim is not just the altitude. I wanted to do the swim at 5,300 meters above sea level. So it's right up in the heavens. It's very, very difficult to breath. You get altitude sickness. I feels like you've got a man standing behind you with a hammer just hitting your head all the time.
بنابراین تصمیم گرفتم که از کوه اورست بالا روم، بنابراین تصمیم گرفتم که از کوه اورست بالا روم، بلند ترین کوه روی زمین، و یک شنای نمادینی در زیر قله اورست انجام دهم. بلند ترین کوه روی زمین، و یک شنای نمادینی در زیر قله اورست انجام دهم. بلند ترین کوه روی زمین، و یک شنای نمادینی در زیر قله اورست انجام دهم. بلند ترین کوه روی زمین، و یک شنای نمادینی در زیر قله اورست انجام دهم. نمی دانم کسی از شما فرصت این را داشته که به کوه اورست برود، این تجربه کاملا" شاقی است . نمی دانم کسی از شما فرصت این را داشته که به کوه اورست برود، این تجربه کاملا" شاقی است . 28 گاومیش عالی بزرگ و قوی وسایل ما را به کوهها حمل می کردند-- فقط لباس شنا نداشتم. 28 گاومیش عالی بزرگ و قوی وسایل ما را به کوهها حمل می کردند-- فقط لباس شنا نداشتم. 28 گاومیش عالی بزرگ و قوی وسایل ما را به کوهها حمل می کردند-- فقط لباس شنا نداشتم. یک گروه فیلم بزرگ آنجا است که بعدا" تصاویر را به سراسر جهان ارسال می کنند. یک گروه فیلم بزرگ آنجا است که بعدا" تصاویر را به سراسر جهان ارسال می کنند. ارتفاع تنها چالش این شنا نبود. ارتفاع تنها چالش این شنا نبود. می خواستم در ارتفاع 5300 متری از سطح دریا شنا کنم. درست بالای آسمان تنفس بسیار بسیار مشگل است. شما در ارتفاع بیمار می شوید. احساس می کردم مثل اینکه مردی پشت سرم با یک چکش تمام مدت به سرم می زند. احساس می کردم مثل اینکه مردی پشت سرم با یک چکش تمام مدت به سرم می زند.
That's not the worst part of it. The worst part was this year was the year where they decided to do a big cleanup operation on Mt. Everest. Many, many people have died on Mt. Everest, and this was the year they decided to go and recover all the bodies of the mountaineers and then bring them down the mountain. And when you're walking up the mountain to attempt to do something which no human has ever done before, and, in fact, no fish -- there are no fish up there swimming at 5,300 meters -- When you're trying to do that, and then the bodies are coming past you, it humbles you, and you also realize very, very clearly that nature is so much more powerful than we are.
این بدترین قسمتش نیست بدترین قسمت این بود، این سال ،سالیست که آنها تصمیم گرفتند این بدترین قسمتش نیست بدترین قسمت این بود، این سال ،سالیست که آنها تصمیم گرفتند که عملیات پاکسازی بزرگی در کوه اورست داشته باشند. تعداد بسیار زیادی از کوهنوردان در اورست مرده اند، و این سال آنها تصمیم گرفتند که بروند و همه اجساد کوهنوردان را جمع آوری و سپس آنها را به پائین بیاورند. و این سال آنها تصمیم گرفتند که بروند و همه اجساد کوهنوردان را جمع آوری و سپس آنها را به پائین بیاورند. و این سال آنها تصمیم گرفتند که بروند و همه اجساد کوهنوردان را جمع آوری و سپس آنها را به پائین بیاورند. وفتی ما آنها شروع به بالا رفتن از کوهها کردیم و تلاش برای انجام کاری کردیم که قبلا از آن هیچ کس دیگری آن را نکرده بود، , و در حقیقت هیچ ماهی هم قبلا اونجا شنا نکرده بود. در ارتفاع 5300 متری هیچ ماهی وجود ندارد. وقتی که تلاش می کنی که کارت رو انجام بدی، در همان زمان اجساد از کنار تو حمل می شوند، احساس فروتنی میکنی, وقتی که تلاش می کنی که کارت رو انجام بدی، در همان زمان اجساد از کنار تو حمل می شوند، احساس فروتنی میکنی, وقتی که تلاش می کنی که کارت رو انجام بدی، در همان زمان اجساد از کنار تو حمل می شوند، احساس فروتنی میکنی, و همچنین خیلی واضح متوجه می شوی که طبیعت خیلی خیلی قدرتمند تر از ماست. و همچنین خیلی واضح متوجه می شوی که طبیعت خیلی خیلی قدرتمند تر از ماست. و همچنین خیلی واضح متوجه می شوی که طبیعت خیلی خیلی قدرتمند تر از ماست.
And we walked up this pathway, all the way up. And to the right hand side of us was this great Khumbu Glacier. And all the way along the glacier we saw these big pools of melting ice. And then we got up to this small lake underneath the summit of Mt. Everest, and I prepared myself the same way as I've always prepared myself, for this swim which was going to be so very difficult. I put on my iPod, I listened to some music, I got myself as aggressive as possible -- but controlled aggression -- and then I hurled myself into that water.
ما از این مسیر به بالا رفتیم، در سمت راست ما یخچال طبیعی خامبو بود. ما از این مسیر به بالا رفتیم، در سمت راست ما یخچال طبیعی خامبو بود. ما از این مسیر به بالا رفتیم، در سمت راست ما یخچال طبیعی خامبو بود. ما از این مسیر به بالا رفتیم، در سمت راست ما یخچال طبیعی خامبو بود. درتمامی مسیر یخچال طبیعی، ما این استخر عظیم از یخ آب شده را می دیدیم. درتمامی مسیر یخچال طبیعی، ما این استخر عظیم از یخ آب شده را می دیدیم. سپس ما به این دریاچه کوچک رسیدیم زیر قله کوه اورست، خودم را آماده کردم، به شیوه ای که همیشه خودم را آماده می کردم، برای شنا یی که خیلی مشگل بنظر میرسید. آیپاد خودم را گذاشتم، به موسیقی گوش دادم، خودم را تا جایی که می شد تهاجمی کردم-- اما یک تهاجم کنترل شده-- خودم را تا جایی که می شد تهاجمی کردم-- اما یک تهاجم کنترل شده-- سپس خودم را به آب پرتاب کردم. سپس خودم را به آب پرتاب کردم.
I swam as quickly as I could for the first hundred meters, and then I realized very, very quickly, I had a huge problem on my hands. I could barely breathe. I was gasping for air. I then began to choke, and then it quickly led to me vomiting in the water. And it all happened so quickly: I then -- I don't know how it happened -- but I went underwater. And luckily, the water was quite shallow, and I was able to push myself off the bottom of the lake and get up and then take another gasp of air. And then I said, carry on. Carry on. Carry on. I carried on for another five or six strokes, and then I had nothing in my body, and I went down to the bottom of the lake. And I don't where I got it from, but I was able to somehow pull myself up and as quickly as possible get to the side of the lake. I've heard it said that drowning is the most peaceful death that you can have. I have never, ever heard such utter bollocks. (Laughter) It is the most frightening and panicky feeling that you can have.
با آخرین سرعتی که می توانستم شنا کردم برای صد متر اول، و خیلی زود متوجه شدم که، مشگل بزرگی در دستهایم دارم. برای صد متر اول، و خیلی زود متوجه شدم که، مشگل بزرگی در دستهایم دارم. برای صد متر اول، و خیلی زود متوجه شدم که، مشگل بزرگی در دستهایم دارم. به سختی نفس می کشیدم. برای هوا به نفس نفس افتاده بودم. سپس شروع به خفه شدن کردم به سختی نفس می کشیدم. برای هوا به نفس نفس افتاده بودم. سپس شروع به خفه شدن کردم به سختی نفس می کشیدم. برای هوا به نفس نفس افتاده بودم. سپس شروع به خفه شدن کردم وخیلی زود منجر به استفراغ داخل آب شد. همه اینها خیلی سریع اتفاق افتاد نمی دانم چگونه این اتفاق افتاد --ولی به زیر آب رفتم. خوشبختانه آب کم عمیق بود، و توانستم خودم را از ته دریاچه هل بدهم و بیایم بالا و یک نفس دیگر بگیرم. و سپس گفتم، ادامه بده .ادامه بده. و بیایم بالا و یک نفس دیگر بگیرم. و سپس گفتم، ادامه بده .ادامه بده. من پنج تا شش تای دیگه حرکت به جلو زدم. و دیگه هیچ چیز در تنم نداشتم، رفتم به ته دریاچه. و دیگه هیچ چیز در تنم نداشتم، رفتم به ته دریاچه. نمی دانم از کجا رفتم، اما یک جورهایی توانستم خودم را در سریعا به بالا برساندم و رفتم کنار دریاچه. نمی دانم از کجا رفتم، اما یک جورهایی توانستم خودم را در سریعا به بالا برساندم و رفتم کنار دریاچه. نمی دانم از کجا رفتم، اما یک جورهایی توانستم خودم را در سریعا به بالا برساندم و رفتم کنار دریاچه. نمی دانم از کجا رفتم، اما یک جورهایی توانستم خودم را در سریعا به بالا برساندم و رفتم کنار دریاچه. شنیده ام که یکی می گفت غرق شدن آرام ترین مرگی است که می توانی داشته باشی. شنیده ام که یکی می گفت غرق شدن آرام ترین مرگی است که می توانی داشته باشی. هرگز حرفی به این پوچی نشنیده بودم. هرگز حرفی به این پوچی نشنیده بودم. ( خنده تماشاگران) این هولناک ترین و ترسناک ترین احساسی بود که می توانستم داشته باشم. این هولناک ترین و ترسناک ترین احساسی بود که می توانستم داشته باشم.
I got myself to the side of the lake. My crew grabbed me, and then we walked as quickly as we could down -- over the rubble -- down to our camp. And there, we sat down, and we did a debrief about what had gone wrong there on Mt. Everest. And my team just gave it to me straight. They said, Lewis, you need to have a radical tactical shift if you want to do this swim. Every single thing which you have learned in the past 23 years of swimming, you must forget. Every single thing which you learned when you were serving in the British army, about speed and aggression, you put that to one side. We want you to walk up the hill in another two days' time. Take some time to rest and think about things. We want you to walk up the mountain in two days' time, and instead of swimming fast, swim as slowly as possible. Instead of swimming crawl, swim breaststroke. And remember, never ever swim with aggression. This is the time to swim with real humility.
من خودم را کنار دریاچه یافتم. اعضای گروه مرا گرفتند، و سپس ما با آخرین سرعتی که می توانستیم راه رفتیم- اعضای گروه مرا گرفتند، و سپس ما با آخرین سرعتی که می توانستیم راه رفتیم- به پائین- از روی قلوه سنگها-- پائین به طرف اردوگاه. به پائین- از روی قلوه سنگها-- پائین به طرف اردوگاه. ما آنجا نشستیم، و در مورد اشتباهاتی که کردیم پرسشهایی کردیم بر روی اورست. و در مورد اشتباهاتی که کردیم پرسشهایی کردیم بر روی اورست. گروهم خیلی صریح به من گفتند. آنها گفتند، لوئیس، تو نیاز داری که تغییر بنیادی داشته باشی اگر می خواهی این شنا را انچام دهی. آنها گفتند، لوئیس، تو نیاز داری که تغییر بنیادی داشته باشی اگر می خواهی این شنا را انچام دهی. آنها گفتند، لوئیس، تو نیاز داری که تغییر بنیادی داشته باشی اگر می خواهی این شنا را انچام دهی. یکایک چیزهای که در طی 25 سال شنا کردن آموختی را باید فراموش کنی. یکایک چیزهای که در طی 25 سال شنا کردن آموختی را باید فراموش کنی. یکایک چیزهای که در طی 25 سال شنا کردن آموختی را باید فراموش کنی. تک تک چیزهایی را که در زمانی که در ارتش انگلیس خدمت می کردی، درباره سرعت و تهاجم فرا گرفتی را کنار بگذار. تک تک چیزهایی را که در زمانی که در ارتش انگلیس خدمت می کردی، درباره سرعت و تهاجم فرا گرفتی را کنار بگذار. تک تک چیزهایی را که در زمانی که در ارتش انگلیس خدمت می کردی، درباره سرعت و تهاجم فرا گرفتی را کنار بگذار. تک تک چیزهایی را که در زمانی که در ارتش انگلیس خدمت می کردی، درباره سرعت و تهاجم فرا گرفتی را کنار بگذار. می خواهیم تو دوبار در روز از تپه بالا بروی استراحت کن و درباره چیزهایی فکر کن. می خواهیم تو دوبار در روز از تپه بالا بروی استراحت کن و درباره چیزهایی فکر کن. ما می خواهیم تو دو بار در روز بالا بروی، به جای به سرعت شنا کردن. ما می خواهیم تو دو بار در روز بالا بروی، به جای به سرعت شنا کردن. و با کمترین سرعت شنا کنی. و به جای شنا سینه، شنای پروانه کنی. و با کمترین سرعت شنا کنی. و به جای شنا سینه، شنای پروانه کنی. و به خاطر داشته باش، هرگز تهاجمی شنا نکنی. الان دیگه وقت شنا کردن با فروتنی واقعی است. الان دیگه وقت شنا کردن با فروتنی واقعی است.
And so we walked back up to the mountain two days later. And I stood there on the edge of the lake, and I looked up at Mt. Everest -- and she is one of the most beautiful mountains on the earth -- and I said to myself, just do this slowly. And I swam across the lake. And I can't begin to tell you how good I felt when I came to the other side.
دو روز بعد به به بالای کوه برگشتیم. دو روز بعد به به بالای کوه برگشتیم. من آنجا ایستادم در کناره دریاچه، در کناره دریاچه، و به کوه اورست نگاه کردم-- در کناره دریاچه، و به کوه اورست نگاه کردم-- او یکی از زیباترین کوههای زمین است-- به خودم گفتم، فقط این کار را آرام انجام بده. او یکی از زیباترین کوههای زمین است-- به خودم گفتم، فقط این کار را آرام انجام بده. من عرض دریاچه شنا کردم. نمی توانم به شما بگویم چه احساس خوبی داشتم وفتی به آنطرف رسیدم. من عرض دریاچه شنا کردم. نمی توانم به شما بگویم چه احساس خوبی داشتم وفتی به آنطرف رسیدم. من عرض دریاچه شنا کردم. نمی توانم به شما بگویم چه احساس خوبی داشتم وفتی به آنطرف رسیدم. من عرض دریاچه شنا کردم. نمی توانم به شما بگویم چه احساس خوبی داشتم وفتی به آنطرف رسیدم.
But I learned two very, very important lessons there on Mt. Everest, and I thank my team of Sherpas who taught me this. The first one is that just because something has worked in the past so well, doesn't mean it's going to work in the future. And similarly, now, before I do anything, I ask myself what type of mindset do I require to successfully complete a task. And taking that into the world of climate change -- which is, frankly, the Mt. Everest of all problems -- just because we've lived the way we have lived for so long, just because we have consumed the way we have for so long and populated the earth the way we have for so long, doesn't mean that we can carry on the way we are carrying on. The warning signs are all there. When I was born, the world's population was 3.5 billion people. We're now 6.8 billion people, and we're expected to be 9 billion people by 2050.
اما من دو درس بسیار بسیار مهم را بر روی کوه اورست آموختم. اما من دو درس بسیار بسیار مهم را بر روی کوه اورست آموختم. از تیمم شرپاها سپاسگزارم که این را به من آموختند. نخست اینکه اگر چیزی در گذشته خیلی خوب کار کرد، بدین معنی نیست که در آینده هم به همان شکل کار کند. اگر چیزی در گذشته خیلی خوب کار کرد، بدین معنی نیست که در آینده هم به همان شکل کار کند. اگر چیزی در گذشته خیلی خوب کار کرد، بدین معنی نیست که در آینده هم به همان شکل کار کند. حالا قبل از اینکه هر کاری را بکنم، از خودم می پرسم چه نوع ذهنیتی برای انجام آن نیاز دارم تا آن را با موفقیت تمام کنم. حالا قبل از اینکه هر کاری را بکنم، از خودم می پرسم چه نوع ذهنیتی برای انجام آن نیاز دارم تا آن را با موفقیت تمام کنم. حالا قبل از اینکه هر کاری را بکنم، از خودم می پرسم چه نوع ذهنیتی برای انجام آن نیاز دارم تا آن را با موفقیت تمام کنم. حالا قبل از اینکه هر کاری را بکنم، از خودم می پرسم چه نوع ذهنیتی برای انجام آن نیاز دارم تا آن را با موفقیت تمام کنم. و این را به تغییرات آب و هوایی جهان ارتباط میدم، که حقیقتا کوه اورست همه مشکلات جهان است. که حقیقتا کوه اورست همه مشکلات جهان است. تنها به دلیل شیوه زندگی است که ما برای مدت مدیدی داشته ایم، تنها به دلیل مصرفی است که مدتهای مدیدی داشته ایم و جمعیتی که ما بر روی زمین برای مدت مدیدی داشته ایم، همه اینها بدین معنی نیست که اگر ما توانسته ایم آن را در گذشته ادامه بدهیم می توانیم به این شیوه در آینده هم ادامه دهیم. نشانه های هشدار دهنده همه در آنجا هستند. وقتی من به دنیا آمدم، جمعیت جهان 3.5 میلیلارد نفر بود و حالا ما 63 میلیارد نفریم، وقتی من به دنیا آمدم، جمعیت جهان 3.5 میلیلارد نفر بود و حالا ما 63 میلیارد نفریم، وقتی من به دنیا آمدم، جمعیت جهان 3.5 میلیلارد نفر بود و حالا ما 63 میلیارد نفریم، و انتظار داریم که در سال 2050 به 9 میلیارد نفر برسیم. و انتظار داریم که در سال 2050 به 9 میلیارد نفر برسیم.
And then the second lesson, the radical, tactical shift. And I've come here to ask you today: what radical tactical shift can you take in your relationship to the environment, which will ensure that our children and our grandchildren live in a safe world and a secure world, and most importantly, in a sustainable world? And I ask you, please, to go away from here and think about that one radical tactical shift which you could make, which will make that big difference, and then commit a hundred percent to doing it. Blog about it, tweet about it, talk about it, and commit a hundred percent, because very, very few things are impossible to achieve if we really put our whole minds to it.
و درس دوم، تغییر شیوه ها به شکل بنیادی. امروز آمده ام اینجا تا از شما بپرسم: چه تغییرات بنیادی شما می توانید در روابطتان با محیط زیست داشته باشید، چه تغییرات بنیادی شما می توانید در روابطتان با محیط زیست داشته باشید، که اطمینان دهد که فرزندان و نوه هایمان در دنیایی ایمن و بی خطر زندگی کنند، که اطمینان دهد که فرزندان و نوه هایمان در دنیایی ایمن و بی خطر زندگی کنند، که اطمینان دهد که فرزندان و نوه هایمان در دنیایی ایمن و بی خطر زندگی کنند، که اطمینان دهد که فرزندان و نوه هایمان در دنیایی ایمن و بی خطر زندگی کنند، و مهمتر از آن، در یک جهان پایدار. از شما می خواهم ، لطفا" بروید بیرون و درباره یک شیوه تغییر بنیادی فکر کنید که شما می توانید آن را انجام دهید، از شما می خواهم ، لطفا" بروید بیرون و درباره یک شیوه تغییر بنیادی فکر کنید که شما می توانید آن را انجام دهید، از شما می خواهم ، لطفا" بروید بیرون و درباره یک شیوه تغییر بنیادی فکر کنید که شما می توانید آن را انجام دهید، از شما می خواهم ، لطفا" بروید بیرون و درباره یک شیوه تغییر بنیادی فکر کنید که شما می توانید آن را انجام دهید، که تفاوت بزرگی را ایجاد می کند، و متعهد به انجام صد در صد آن شوید. راجع به آن در وبلاک بنویسید، آن را به اشتراک بگذارید، و در باره آن گفتگو کنید، و صد در صد متعهد شوید. زیرا دستیابی به چیزهای خیلی خیلی کوچک ممکن است، اگر ما تمامی توجه مان را برای آن بگذاریم.
So thank you very, very much.
خوب بسیاربسیار سپاسگزارم
(Applause)
(تشویق تماشاگران)