I'd like to try something new. Those of you who are able, please stand up. OK, so I'm going to name some names. When you hear a name that you don't recognize, you can't tell me anything about them, I'd like you to take a seat and stay seated. The last person standing, we're going to see what they know. OK?
مایلم چیزی جدید امتحان کنم. آنهایی که قادر هستند لطفا بایستید. خب،من قرار است چندین اسم را نام ببرم. اگر اسمی را که شما می شنوید ، نمی شناسید، شما نمی توانید چیزی در مورد آنها به من بگویید، و لطف کنید بنشینید و در جای خودتان بمانید. آخرین فرد ایستاده ، ما قراره ببینیم اونا چی میدونند؟
(Laughter)
خنده
All right. Eric Garner. Mike Brown. Tamir Rice. Freddie Gray.
خب. اریک گارنر. مایک بروان. تایمر رایس فریدی گری.
So those of you who are still standing, I'd like you to turn around and take a look. I'd say half to most of the people are still standing. So let's continue.
آن دسته از شما که هنوز ایستاده اید لطفا برگردید و یک نگاهی بکنید من می توانم بگویم که نصفی از افراد هنوز ایستاده اند بنابراین بزارید ادامه بدیم
Michelle Cusseaux. Tanisha Anderson. Aura Rosser. Meagan Hockaday.
میشل ساکسس. تانیشا اندرسون. Aura Rosser.اورا راستر. Meagan Hockaday.
So if we look around again, there are about four people still standing, and actually I'm not going to put you on the spot. I just say that to encourage transparency, so you can be seated.
بنابراین اگر ما دوباره به اطرافمون نگاه کنیم، حدود چهار نفر هستند که هنوز ایستاده اند، و در واقع من قرار نیست شما را مرکز توجه قرار رهم. من اینو فقط به منظور شفاف سازی میگم . بنابراین شما می تونید بنشینید.
(Laughter)
خنده
So those of you who recognized the first group of names know that these were African-Americans who have been killed by the police over the last two and a half years. What you may not know is that the other list is also African-Americans who have been killed within the last two years. Only one thing distinguishes the names that you know from the names that you don't know: gender.
بنابراین او دسته از شما که گروه اول اسامی را شناختید ، می دونید که این افرادآمریکایی-آفریقایی بودند که که توسط پلیس در طول دوسال و نیم پیش کشته شدند آنچه شما ممکن است ندونید این است که افراد لیست دیگه هم افراد آمریکایی-آفریقایی هستند که در طول دو سال پیش کشته شدند تنها یک چیز متمایز می کند اسامی که شما میشناسید ازاسامی که شما نمی شناسید جنسیت
So let me first let you know that there's nothing at all distinct about this audience that explains the pattern of recognition that we've just seen. I've done this exercise dozens of times around the country. I've done it to women's rights organizations. I've done it with civil rights groups. I've done it with professors. I've done it with students. I've done it with psychologists. I've done it with sociologists. I've done it even with progressive members of Congress. And everywhere, the awareness of the level of police violence that black women experience is exceedingly low.
بزارید ابتدا اگاهتون کنم که اصلا چیز متفاوتی در مورد این افراد وجود ندارد که الگوی شناختی را توضیح دهد که ما دیده ایم من این تمرین را ده ها بار در کشور انجام داده ام برای سازمان های حقوق زنها انجام داده ام با گروه های حقوق مدنی انجام داده ام با اساتید انجام داده ام با دانشجویان انجام داده ام با روانشناسان انجام داده ام با جامعه شناسان انجام داده ام حتی با اعضای پیشرفتگرای کنکره انجام داده ام و همه جا، آگاهی نسبت به سطح خشونت پلیس، که زن های سیاه پوست این خشونت را تجربه می کنند به شدت رو به کاهش است.
Now, it is surprising, isn't it, that this would be the case. I mean, there are two issues involved here. There's police violence against African-Americans, and there's violence against women, two issues that have been talked about a lot lately. But when we think about who is implicated by these problems, when we think about who is victimized by these problems, the names of these black women never come to mind.
و هم اکنون این تعجب آور است که این یک مسئله ی مهم باشد ایا این طور نیست؟ منظورم اینه که اینجا ما با دو مسئله سروکار داریم خشونت پلیس بر علیه افراد امریکایی-افریقایی، و خشونت علیه زنان دو مسئله ای که اخیرا زیاد در مورد ان صحبت شده است اما وقتی ما به این فکرمی کنیم که چه کسی در این مسائل دست دارد و وقتی ما به این فکرمی کنیم که چه کسی قربانی این مسائل است، اسم این زن های سیاه پوست هرگز به ذهن ما خطور نمی کند.
Now, communications experts tell us that when facts do not fit with the available frames, people have a difficult time incorporating new facts into their way of thinking about a problem. These women's names have slipped through our consciousness because there are no frames for us to see them, no frames for us to remember them, no frames for us to hold them. As a consequence, reporters don't lead with them, policymakers don't think about them, and politicians aren't encouraged or demanded that they speak to them.
در حال حاضر متخصصان ارتباطات و رسانه به ما می گویند که وقتی حقایق با چهارچوب های موجود همخوانی نداشته باشد، سپس افراد زمان دشواری را برای یکپارچه سازی حقایق جدید با طرز فکرشان در مورد یک مسئله سپری می کنند. اسامی این زن ها از خودآگاه ما به آسانی می گذرد زیرا هیچگونه چارچوبی برای ما وجود ندارد که آنها را درک کنیم، و هیچگونه چارچوبی برای ما وجود ندارد که آنها را به خاطر آوریم، و هیچگونه چارچوبی که آنها را حفظ کنیم. در نتیجه خبرنگاران اینچنین مسائلی را دنبال نمی کنند، سیاستگذار ها در مورد انها حرف نمیزنند، سیاستمدارها ترغیب نمی شوند یا از انها در خواست نمی شود که در مورد انها صحبت کنند.
Now, you might ask, why does a frame matter? I mean, after all, an issue that affects black people and an issue that affects women, wouldn't that necessarily include black people who are women and women who are black people? Well, the simple answer is that this is a trickle-down approach to social justice, and many times it just doesn't work. Without frames that allow us to see how social problems impact all the members of a targeted group, many will fall through the cracks of our movements, left to suffer in virtual isolation. But it doesn't have to be this way.
شما ممکن است بپرسید، چرا وجود یک چارچوب مهم است؟ با این وجود من منظورم اینه که مسئله ای که بر روی سیاه پوستان تاثیر می گذارد ومسئله ای که بر زن ها تاثیر می گذارد، ایا لزوما شامل سیاهپوستانی که زن هستند و زن هایی که سیاه پوست هستند نمی شود؟ خب، جواب ساده این است که این یک رویکرد نظام تراوشی در قبال عدالت اجتماعی است و در بسیاری از اوقات این رویکرد جواب نمی دهد. بدون وجود این چارچوبهایی که ، این اجازه را به ما می دهند که درک کنیم چگونه مشکلات اجتماعی تمام اعضای گروه مورد نظر را تحت تاثیر قرار می دهد، افراد زیادی در شکاف جنبش های ما می افتند، و رها می شوند تا از انزوای مجازی رنج ببرند اما این نباید بدین شکل باشد.
Many years ago, I began to use the term "intersectionality" to deal with the fact that many of our social justice problems like racism and sexism are often overlapping, creating multiple levels of social injustice.
سالیان پیش من دست به استفاده از واژه ی «تقاطع» زدم تا اینکه با این حقیقت برسم که بسیاری از مسایل عدالت اجتماعی مثل تبعیض نژادی و تبعیض جنسیتی همدیگر را پوشش میدهند، و سطح های چندگانه ای از بی عدالتی اجتماعی را فراهم می آورد.
Now, the experience that gave rise to intersectionality was my chance encounter with a woman named Emma DeGraffenreid. Emma DeGraffenreid was an African-American woman, a working wife and a mother. I actually read about Emma's story from the pages of a legal opinion written by a judge who had dismissed Emma's claim of race and gender discrimination against a local car manufacturing plant. Emma, like so many African-American women, sought better employment for her family and for others. She wanted to create a better life for her children and for her family. But she applied for a job, and she was not hired, and she believed that she was not hired because she was a black woman.
هم اکنون ، تجربه ای که به تقاطع شدت می بخشد شانس آشنایی من با خانمی به نام «اما دی گارفنرید» بود. اما یک زن امریکایی-افریقایی بود یک زن شاغل و یک مادر من در واقع در مورد داستان «اما»از صفحات یک نظر قانونی می خوانم که توسط یک قاضی نوشته شده که او منکر ادعای «اما» در رابطه با تبعیض نژادی و جنسیتی در مورد یک کارخانه تولید اتومبیل محلی شده بود. «اما» همانند بسیاری از زن های امریکایی-افریقایی به دنبال شغل بهتر برای خانواده اش و دیگران بود او می خواست زندگی بهتری را برای بچه هایش و خانواده اش فراهم کند او در خواست یک شغل داد و او استخدام نشد. او بر این باور بود که او استخدام نشد زیرا او یک سیاه پوست بود
Now, the judge in question dismissed Emma's suit, and the argument for dismissing the suit was that the employer did hire African-Americans and the employer hired women. The real problem, though, that the judge was not willing to acknowledge was what Emma was actually trying to say, that the African-Americans that were hired, usually for industrial jobs, maintenance jobs, were all men. And the women that were hired, usually for secretarial or front-office work, were all white. Only if the court was able to see how these policies came together would he be able to see the double discrimination that Emma DeGraffenreid was facing. But the court refused to allow Emma to put two causes of action together to tell her story because he believed that, by allowing her to do that, she would be able to have preferential treatment. She would have an advantage by having two swings at the bat, when African-American men and white women only had one swing at the bat. But of course, neither African-American men or white women needed to combine a race and gender discrimination claim to tell the story of the discrimination they were experiencing. Why wasn't the real unfairness law's refusal to protect African-American women simply because their experiences weren't exactly the same as white women and African-American men? Rather than broadening the frame to include African-American women, the court simply tossed their case completely out of court.
و قاضی مذکور دعوی «اما» را رد کرد و استدلال قاضی برای رد دعوی «اما» این بود که کارفرما افراد امریکایی-افریقایی را استخدام کرده و همچنین زن ها را هم استخدام کرده مشکل اصلی این بود که قاضی مایل نبود که اعتراف کند انچه «اما» می خواست بگوید این بود که افراد امریکایی-افریقایی که، معمولا برای شغل های صنعتی، شغل های نگه داری استخدام شدند همه مرد بودند. و زنهایی که، معمولا برای مشاغل دفتری و اداری استخدام شدند، همه سفید پوست بودند. تنها اگر دادگاه قادر بود که ببیند چگونه این سیاست ها گرد هم می ایند سپس قادر خواهد بود تبعیض دو چندانی که «اما» با ان رو به رو بود را درک کند اما دادگاه اجازه نداد به که دو علت دعوی خودرا کنار هم قرار بدهد که داستانش را بگوید زیرا اگر اجازه ی این چنین کاری را به او میدادند او قادر به داشتن رفتار تبعیض آمیز خواهد بود و او ازیک مزیت بیشتر برخوردار خواهد بود در حالی که مردهای امریکایی-افریقایی و زنهای سفید پوست از فقط یک مزیت بر خوردار خواهند بود اما البته نه افراد امریکایی-افریقایی و نه سفید پوستان نیازمند ادغام ادعای تبعیض نژادی و جنسیتی برای گفتن ماجرای تبعیضی هستند که انها در حال تجربه اش بودند چرا بی عدالتی حقیقی یک نوع سرپیچی از قانون به شمار نمرفت تا بدین وسیله از زنان امریکایی-افریقایی حمایت کند زیرا تجربیات آنها دقیقا مثل زن های سفید پوست و مردهای امریکایی -افریقایی نبود؟ به جای گسترش چارچوب در جهت گنجاندن زن های امریکایی-افریقایی، دادگاه به سادگی از پرونده آنها گذشت و از دادگاه خارج کرد.
Now, as a student of antidiscrimination law, as a feminist, as an antiracist, I was struck by this case. It felt to me like injustice squared. So first of all, black women weren't allowed to work at the plant. Second of all, the court doubled down on this exclusion by making it legally inconsequential. And to boot, there was no name for this problem. And we all know that, where there's no name for a problem, you can't see a problem, and when you can't see a problem, you pretty much can't solve it.
هم اکنون به عنوان یک دانشجوی حقوق ضد تبعیضی، به عنوان یک فمینیست. به عنوان یک شخص ضدمخالف تبعیض نژادی، من در این پرونده گیر کرده بودم. من احساس می کردم همانند یک شخصی در یک چهارچوبه ی بی عدالتی گیر کرده ام. بنابراین اول از همه، زن های سیاه پوست اجازه نداشتن در کارخانه کار کنند. دوما، دادگاه این محرومیت را دوبرابر کرد به شکلی که که کاملا این مسئله را از لحاظ قانونی غیر منطقی اعلام کرد. و به منظور منفعت بردن برای این مسئله اسمی وجود نداشت. و ما همه میدانیم که جایی که اسمی برای یک مسئله وجود ندارد، شما نمی توانید این مشکل را بینید، و وقتی که شما مشکل را نبینید شما نمی توانید مشکل را حل کنید.
Many years later, I had come to recognize that the problem that Emma was facing was a framing problem. The frame that the court was using to see gender discrimination or to see race discrimination was partial, and it was distorting. For me, the challenge that I faced was trying to figure out whether there was an alternative narrative, a prism that would allow us to see Emma's dilemma, a prism that would allow us to rescue her from the cracks in the law, that would allow judges to see her story.
سال ها بعد من متوجه شدم که مشکلی ک « اما» داشت یک مشکل چارچوبی بود. چارچوبی که دادگاه با ان روبه رو بود، تا متوجه تبعیض جنسیتی و نژادی شود، یک چهارچوب جزئی و نابهنجارنما بود. برای من، جالشی که من با ان مواجه بودم این بود که بفهمم ایا داستان جایگزینی وجود داشت، منشوری که به ما اجازه دهد که معضل «اما» را ببینیم، منشوری که به ما اجازه دهد تا او را از شکاف های موجود در قانون نجات دهیم، که به قضات این اجازه را بدهد که داستان و ماجرای اورا ببینند.
So it occurred to me, maybe a simple analogy to an intersection might allow judges to better see Emma's dilemma. So if we think about this intersection, the roads to the intersection would be the way that the workforce was structured by race and by gender. And then the traffic in those roads would be the hiring policies and the other practices that ran through those roads. Now, because Emma was both black and female, she was positioned precisely where those roads overlapped, experiencing the simultaneous impact of the company's gender and race traffic. The law -- the law is like that ambulance that shows up and is ready to treat Emma only if it can be shown that she was harmed on the race road or on the gender road but not where those roads intersected.
این برای من هم اتفاق افتاد، شاید یک شباهت نسبی کوچک با تقاطع ممکن است این اجازه را به قضات بدهد تا معضل «اما» را بهتر درک کنند. اگر ما در مورد این تقاطع فکر کنیم ، جاده ها ی منتهی به تقاطع راهی خواهد بودکه نیروی کار بوسیله ی جنسیت و نژاد سازمان داده شده بود و سپس ترافیک دراین جادهها سیاست های استخدامی و دیگر حرفه هایی خواهد بود که در این جاده ها حرکت می کردند. حالا چونکه «اما» هم سیاه پوست بود و هم زن او دقیقا در جایی قرار گرفته بود که ان جاده ها به هم منتهی می شدند، و تاثیر همزمان ترافیک نژادی و جنسیتی را تجربه می کرد. قانون، قانون شبیه امبولانسی است که وارد عمل میشود و آماده است که «اما» را درمان کند تنها اگر نشان داده بشود که او در جاده ی نژاد و جنسیت آسیب دیده باشد اما نه جایی که آن جاده ها همدیگر را قطع می کردند.
So what do you call being impacted by multiple forces and then abandoned to fend for yourself? Intersectionality seemed to do it for me.
بنابراین شما چه می نامید ان چیزی که به وسیلهی نیروهای چندگانه تحت تاثیر قرار میگیرند و سپس رها می شود تا به کار خود ادامه دهد؟ تقاطع به نظر میرسد که این کار را برای من انجام میدهد.
I would go on to learn that African-American women, like other women of color, like other socially marginalized people all over the world, were facing all kinds of dilemmas and challenges as a consequence of intersectionality, intersections of race and gender, of heterosexism, transphobia, xenophobia, ableism, all of these social dynamics come together and create challenges that are sometimes quite unique. But in the same way that intersectionality raised our awareness to the way that black women live their lives, it also exposes the tragic circumstances under which African-American women die.
من ادامه خواهم داد که یاد بگیرم که زن های امریکایی-افریقایی مانند دیگر زنان از نژادهای دیگر مانند دیگر افراد که از لحاظ اجتماعی در سراسر جهان مورد بی توجهی قرار می گرفتند، با انواع معضل ها و چالش ها روبه رو بودند در نتیجه ی تقاطع، تقاطع نژاد و جنسیت، ناهمجنس خواهی،تراجنس هراسی، بیگانه هراسی، توانایی گرایی، همه ی نیروهای اجتماعی گرد هم میآیند و چالش هایی را فراهم میکنند که گاهی اوقات کاملا منحصر به فرد هستند. اما به همان شکل که تقاطع اگاهی ما را نسبت به شکلی که زنهای سیاهپوست زندگی خود را سپری میکنند افزایش میدهد، این همچنین به همان شکل شرایط غم ناکی را نشان می دهد که زن های افریقایی-امریکایی تحت این شرایط مردند.
Police violence against black women is very real. The level of violence that black women face is such that it's not surprising that some of them do not survive their encounters with police. Black girls as young as seven, great grandmothers as old as 95 have been killed by the police. They've been killed in their living rooms, in their bedrooms. They've been killed in their cars. They've been killed on the street. They've been killed in front of their parents and they've been killed in front of their children. They have been shot to death. They have been stomped to death. They have been suffocated to death. They have been manhandled to death. They have been tasered to death. They've been killed when they've called for help. They've been killed when they were alone, and they've been killed when they were with others. They've been killed shopping while black, driving while black, having a mental disability while black, having a domestic disturbance while black. They've even been killed being homeless while black. They've been killed talking on the cell phone, laughing with friends, sitting in a car reported as stolen and making a U-turn in front of the White House with an infant strapped in the backseat of the car. Why don't we know these stories? Why is it that their lost lives don't generate the same amount of media attention and communal outcry as the lost lives of their fallen brothers? It's time for a change.
خشونت پلیس بر علیه زن های سیاه پوست کاملا واقعی است. سطح خشونتی که زنهای سیاه پوست با آن مواجه میشوند به حدی است که جای تعجب نیست که بعضی از انها در مواجهه با پلیس جان سالم به در نمی برند دختر های سیاه پوست هفت ساله مادر بزرگ های ۹۵ ساله بوسیله ی پلیس کشته شدند. آنها در اتاق های نشیمنشان کشته شده اند، در اتاق خوابهایشان کشته شده اند. در ماشین هایشان کشته شدند. ان ها در خیابان کشته شدهاند. ان ها در جلوی روی والدینشان کشته شده اند و انها در جلوی چشم فرزندانشان کشته شده اند. آن ها به ضرب گلوله کشته شده اند. آنها زیر لگد کشته شدند. ان ها خفه شدند. انها با دست کشته شدند. آنها با شوک برقی کشته شدند. انها وقتی درخواست کمک کردند کشته شدند. انها وقتی تنها بودند کشته شدند، وقتی با دیگران بودند کشته شدنده اند وقتی که در حال خرید بودند کشته شده اند در حالی که سیاه پوست بودند وقتی در حال رانندگی بودن در حالی که سیاه بودند، وقتی بیماری های روحی داشتند در حالی که سیاه بودند درزمان اشوب های داخلی در حالی که سیاه هستند انها کشته شدند وقتی بی خان و مان بودند درحالی که سیاه بودند. وقتی در حال حرف زدن با تلفن بودند کشته شدند، در حال خندیدن با دوستانشان در حالی در ماشینی بودند که مسروقه گزارش شده بوده در حال درو زدن در جلوی کاخ سفید بودند همراه با کودکی که در صندلی عقب ماشین با طناب بسته شده بود. چرا ما این داستان هها را نمی دانم ؟ چرا بدین شکل است که زندگی از دست رفته انها توجه رسانه ها و اعتراض عمومی را به اندازه ی زندگی از دست رفته ی برادران آنها جلب نمی کند زمان تغییر است
So what can we do? In 2014, the African-American Policy Forum began to demand that we "say her name" at rallies, at protests, at conferences, at meetings, anywhere and everywhere that state violence against black bodies is being discussed. But saying her name is not enough. We have to be willing to do more. We have to be willing to bear witness, to bear witness to the often painful realities that we would just rather not confront, the everyday violence and humiliation that many black women have had to face, black women across color, age, gender expression, sexuality and ability.
بنابراین ما چکار می توانیم انجام دهیم ؟ در سال ۲۰۱۴، انجمن سیاست امریکایی-افریقایی ادعایی کرد که ما اسمش را در تظاهرات،در اعتراضات در کنفرانس ها ، در گردهمایی ها درهمه جا و هر کجایی که خشونت دولت بر علیه اشخاص سیاه پوست مورد بحث باشد، صدا می زنینم اما تنها گفتن نامش کافی نیست ما باید مایل باشیم کاربیشتری انجام دهیم ما باید راغب به شاهد بودن باشیم شاهد واقعیت های دردناکی باشیم که ما با آنها مواجه نمی شویم خشونت های روزانه و تحقیرهایی که بسیاری از زنهای سیاه پوست مجبورند با ان مواجه شوند زن های سیاه پوست بدلبل نژاد سن،بیان جنس جنسیت، توانایی
So we have the opportunity right now -- bearing in mind that some of the images that I'm about to share with you may be triggering for some -- to collectively bear witness to some of this violence. We're going to hear the voice of the phenomenal Abby Dobson. And as we sit with these women, some who have experienced violence and some who have not survived them, we have an opportunity to reverse what happened at the beginning of this talk, when we could not stand for these women because we did not know their names.
بنابراین ما هم اکنون فرصتی داریم در نظرم این است که بعضی ازعکس هایی که من قرار است با شما در میان بگذارم ممکن است برای برخی تحریک کننده باشد که به شکل گروهی شاهد برخی از این خشونت باشید ما قرار است صدای «ابی دیسون» خارقالعاده را بشنویم. و همینطور که ما با این زنها می نشینیم انهایی که خشونت را تجربه کرده اند و انهایی که جان سالم به در نبرده اند، ما فرصتی داریم که بر گردیم به انچه که در ابتدای گفتگو اتفاق افتاد، وقتی ما تنوانستیم برای این زنها سر پا بایستیم زیرا ما اسم انها را نمیدانستیم.
So at the end of this clip, there's going to be a roll call. Several black women's names will come up. I'd like those of you who are able to join us in saying these names as loud as you can, randomly, disorderly. Let's create a cacophony of sound to represent our intention to hold these women up, to sit with them, to bear witness to them, to bring them into the light.
بنابراین در پایان این ویدیو یک حاضرغایب وجود دارد. چندین اسم زن سیاهپوست ذکر خواهد شد. من دوست دارم اون دسته از شما که قادرید به در گفتن این اسامی به ما بپیوندید به هر اندازه بلند که می توانید، به طور تصادفی و نا مرتب. بزارید صدای نابه هنجاری ایجاد کنیم که قصد و نیتمان را نشان دهیم که این زنها استوار نگه داریم، که با انها بنشینیم که شاهد انها باشیم، که انها را نمایان کنیم.
(Singing) Abby Dobson: Say, say her name.
(آوازخواندن) Abby Dobson بگوید. اسمش را بگوید.
Say, say her name.
بگوید اسمش را بگوید.
(Audience) Shelly!
(حضار) شرلی!
(Audience) Kayla!
(حضار) کیلا!
AD: Oh, say her name.
(اد) اوه اسمش را بگید
(Audience shouting names)
(حضار اسم ها را فریاد میزنند)
Say, say, say her name.
بگید بگید
Say her name.
اسمش را بگید
For all the names I'll never know,
برای تمامی اسامی هرگز نخواهم دانست
say her name.
اسمش را بگید
KC: Aiyanna Stanley Jones, Janisha Fonville, Kathryn Johnston, Kayla Moore, Michelle Cusseaux, Rekia Boyd, Shelly Frey, Tarika, Yvette Smith.
آلینا استنلی جونز، جانشا فاویل، کاترین جانستون، کیلا مور، میشل کوساکس، ریکا بید، شلی فری، تاریکا، ویتل اسمیت،
AD: Say her name.
اسمش را بگید
KC: So I said at the beginning, if we can't see a problem, we can't fix a problem. Together, we've come together to bear witness to these women's lost lives. But the time now is to move from mourning and grief to action and transformation. This is something that we can do. It's up to us.
من در ابتدا گفتم اگر ما نتونیم یم یک مشکل را ببینیم ما نمی تونییم یک مشکل را حل کنیم با همدیگر ما گرد هم امدیم که شاهد زندگی از دست رفته ی این زن ها باشیم اما الان زمان حرکت از سوگواری و اندوه به سمت عمل و دگرگونی است. این چیزی است که ما می توانیم انجام دهیم. این به ما بستگی داره.
Thank you for joining us. Thank you.
متشکر از اینکه ما را همراهی کردید. متشکرم.
(Applause)
تشویق