There's a great big elephant in the room called the economy. So let's start talking about that. I wanted to give you a current picture of the economy. That's what I have behind myself.
وضعیت کنونی اقتصاد واقعیت غیر قابل انکاری است. پس اجازه بدهید درباره آن صحبت کنیم. من می خواهم یک تصویر از وضعیت فعلی اقتصاد به شما بدهم. آن را می توانید پشت سر من ببینید.
(Laughter)
(خنده)
But of course what we have to remember is this. And what you have to think about is, when you're dancing in the flames, what's next? So what I'm going to try to do in the next 17 and a half minutes is I'm going to talk first about the flames -- where we are in the economy -- and then I'm going to take three trends that have taken place at TED over the last 25 years and that will take place in this conference and I will try and bring them together. And I will try and give you a sense of what the ultimate reboot looks like. Those three trends are the ability to engineer cells, the ability to engineer tissues, and robots. And somehow it will all make sense.
البته چیزی که ما باید به خاطر داشته باشیم این است. و چیزی که باید درباره آن فکر کنید این است که، عواقب بازی با آتش چیست؟ پس کاری که من در 17.5 دقیقه آینده می خواهم انجام بدهم این است که ابتدا درباره آتش صحبت کنم -- وضعیت کنونی اقتصاد چگونه است -- و بعد از آن سعی خواهم کرد سه موضوعی که در طی ۲۵ سال در TED دنبال شده و خواهد شد را در کنار یکدیگر تحلیل کنم. و سعی خواهم کرد به شما نشان دهم که نوسازی عظیم چگونه خواهد بود. این سه گرایش، توانایی مهندسی سلول ها، توانایی مهندسی بافت ها و ربات ها است. و چگونه این ها در کنار یکدیگر معنی پیدا خواهند کرد.
But anyway, let's start with the economy. There's a couple of really big problems that are still sitting there. One is leverage. And the problem with leverage is it makes the U.S. financial system look like this.
در هر صورت، اجازه بدهید از اقتصاد شروع کنیم. دو مشکل واقعاً بزرگ وجود دارد که هنوز رفع نشده است. یکی از آن ها اهرم های اقتصادی است. و مشکل اهرم های اقتصادی هم این است که باعث شده نظام مالی آمریکا این طور به نظر برسد.
(Laughter)
(خنده)
So, a normal commercial bank has nine to 10 times leverage. That means for every dollar you deposit, it loans out about nine or 10. A normal investment bank is not a deposit bank, it's an investment bank; it has 15 to 20 times. It turns out that B of A in September had 32 times. And your friendly Citibank had 47 times. Oops. That means every bad loan goes bad 47 times over. And that, of course, is the reason why all of you are making such generous and wonderful donations to these nice folks. And as you think about that, you've got to wonder: so what do banks have in store for you now? (Laughter) It ain't pretty.
شاخص بدهی به دارایی جاری یک بانک تجاری معمولی ۹ یا ۱۰ است. یعنی این که برای هر دلاری که شما سپرده گذاری می کنید ۹ یا ۱۰ برابر آن وام داده می شود. یک بانک سرمایه گذاری معمولی یک بانک سپرده گذاری نیست، یک بانک سرمایه گذاری است. که شاخص ۱۵ تا ۲۰ دارد. این طور مشخص شد که در سپتامبر شاخص «بانک آمریکا» ۳۲ بوده است. و شاخص سیتی بانک دوست داشتنی شما ۴۷ بوده است. اووپس. یعنی این که هر وامی که بازپرداخت نشود ۴۷ برابر بدهی به بار می آورد. و این البته، دلیل این است که چرا همه شما کمک های سخاوتمندانه و شگفت آوری به این قوم نجیب می کنید. و وقتی درباره آن فکر می کنید شگفت زده می شوید : خوب پس این بانک ها الان چقدر پول برای شما ذخیره دارند؟ (خنده) این اصلا خوشایند نیست.
The government, meanwhile, has been acting like Santa Claus. We all love Santa Claus, right? But the problem with Santa Clause is, if you look at the mandatory spending of what these folks have been doing and promising folks, it turned out that in 1967, 38 percent was mandatory spending on what we call "entitlements." And then by 2007 it was 68 percent. And we weren't supposed to run into 100 percent until about 2030. Except we've been so busy giving away a trillion here, a trillion there, that we've brought that date of reckoning forward to about 2017. And we thought we were going to be able to lay these debts off on our kids, but, guess what? We're going to start to pay them. And the problem with this stuff is, now that the bill's come due, it turns out Santa isn't quite as cute when it's summertime. Right?
دولت در طول این مدت مثل بابا نوئل رفتار کرده است. همه ما عاشق بابا نوئل هستیم، درست؟ ولی مشکل بابا نوئل این است که اگر شما به مخارج اجباریی که این قوم دارند و قول آن را داده اند نگاه کنید به این نتیجه می رسید که در سال ۱۹۶۷، ۳۸ درصد این مخارج اجباری مربوط به مواردی بوده است که ما به آن مخارج "استحقاقی" می گوییم. و در سال ۲۰۰۷ این مخارج به ۶۸ درصد کل رسیده است. و ما قرار نبود که تا سال ۲۰۳۰ به ۱۰۰ درصد برسیم. به جای آن ما آنقدر گرفتار خرج کردن یک تريليون این جا و یک تريليون آن جا بودیم که این روز حساب پس دادن را تا سال ۲۰۱۷ جلو آورده ایم. و ما تصور می کردیم که می توانیم پس دادن این وام ها را بر دوش بچه هایمان بگذاریم ولی حدس بزنید که چی شد؟ ما باید باز پرداخت این وام ها را شروع کنیم. و مشکل این کار این است که الان که زمان پرداخت صورت حساب ها رسیده، معلوم شد که بابا نوئل در تابستان به زیبایی زمستان نیست. درست؟
(Laughter)
(خنده)
Here's some advice from one of the largest investors in the United States. This guy runs the China Investment Corporation. He is the main buyer of U.S. Treasury bonds. And he gave an interview in December. Here's his first bit of advice. And here's his second bit of advice. And, by the way, the Chinese Prime Minister reiterated this at Davos last Sunday. This stuff is getting serious enough that if we don't start paying attention to the deficit, we're going to end up losing the dollar. And then all bets are off.
این ها تعدادی از توصیه های یکی از بزرگترین سرمایه گذاران در ایالات متحده است. این شخص شرکت سرمایه گذاری چین را اداره می کند. او یکی از خریدارن عمده ی اوراق قرضه خزانه است. او در دسامبر یک مصاحبه انجام داده است. این توصیه ی اول اوست.(نسبت به کشورهایی که به شما پول قرض داده اند مؤدب باشید) و این هم دومین توصیه ی اوست.(ما دوست داریم شما را حمایت کنیم به شرطی که این حمایت تاب آوردنی باشد) و در ضمن، نخست وزیر چین همین موارد را یکشنبه گذشته در اجلاس داووس تکرار کرده است. این مسئله به اندازه کافی جدی شده است که اگر ما توجه کافی به کسری بودجه نکنیم، با از دست رفتن ارزش شدید دلار مواجه خواهیم شد. و در نتیجه تمام شرط بندی ها را خواهیم باخت.
Let me show you what it looks like. I think I can safely say that I'm the only trillionaire in this room. This is an actual bill. And it's 10 triliion dollars. The only problem with this bill is it's not really worth very much. That was eight bucks last week, four bucks this week, a buck next week. And that's what happens to currencies when you don't stand behind them. So the next time somebody as cute as this shows up on your doorstep, and sometimes this creature's called Chrysler and sometimes Ford and sometimes ... whatever you want -- you've just got to say no. And you've got to start banishing a word that's called "entitlement." And the reason we have to do that in the short term is because we have just run out of cash.
اجازه بدهید به شما نشان دهم که چه خواهد شد. من فکر می کنم بتوانم با اطمینان بگویم که من تنها تریلیونر در این جلسه هستم. این یک اسکناس واقعی است. این یک اسکناس ۱۰ تریلیون دلاری است. تنها مشکل این اسکناس این است که ارزش واقعی خود را از دست داده است. هفته گذشته ۸ دلار ازرش داشت.۴ دلار این هفته و یک دلار هفته آینده ارزش خواهد داشت. و این چیزی است در اثر عدم حمایت از پول یک کشور بر سر آن خواهد آمد. پس دفعه دیگر که کسی به جذابی این به در خانه شما آمد و بعضی مواقع به این جانور کرایسلر و بعضی مواقع فورد و ... هر چه که شما بخواهید می گویند -- شما تنها باید نه بگویید. و شما باید سعی کنید که از کلمه "استحقاق" دیگر استفاده نکنید. و دلیل این که این کار را باید در کوتاه مدت انجام دهیم هم این است که پول ما ته کشیده است.
If you look at the federal budget, this is what it looks like. The orange slice is what's discretionary. Everything else is mandated. It makes no difference if we cut out the bridges to Alaska in the overall scheme of things. So what we have to start thinking about doing is capping our medical spending because that's a monster that's simply going to eat the entire budget. We've got to start thinking about asking people to retire a little bit later. If you're 60 to 65 you retire on time. Your 401(k) just got nailed. If you're 50 to 60 we want you to work two years more. If you're under 50 we want you to work four more years. The reason why that's reasonable is, when your grandparents were given Social Security, they got it at 65 and were expected to check out at 68. Sixty-eight is young today. We've also got to cut the military about three percent a year.
اگر به بودجه فدرال نگاه کنید این چیزی است که خواهید دید. قطعه نارنجی بودجه اختیاری است. و بقیه بودجه اجباری است. اگر ما طرح پل های آلاسکا را لغو کنیم تفاوتی در کل ایجاد نخواهد شد. خوب، کاری که ما باید به انجام آن فکر کنیم کاهش هزینه های مربوط به درمان است. زیرا این هزینه های هنگفت بخش عمده ای از بودجه را به خود اختصاص داده است. ما باید به فکر این باشیم که از مردم بخواهیم که دیرتر بازنشسته شوند. اگر شما ۶۰ تا ۶۵ سال دارید به موقع بازنشسته می شوید. ذخیره بازنشستگی شما تازه تکمیل شده است. اما اگر ۵۰ تا ۶۰ سال دارید ما از شما می خواهیم که دو سال بیشتر کار کنید. اگر زیر ۵۰ سال دارید ما از شما می خواهیم چهار سال بیشتر کار کنید. این کار به این دلیل معقول است که وقتی پدر و مادر بزرگ شما خدمات تامین اجتماعی دریافت می کردند از ۶۵ سالگی شروع می کردند و انتظار می رفت در ۶۸ سالگی تسویه حساب کنند. ۶۸ ساله امروز جوان به حساب می آید. همچنین ما باید هزینه های نظامی را ۳ درصد در سال کاهش دهیم.
We've got to limit other mandatory spending. We've got to quit borrowing as much, because otherwise the interest is going to eat that whole pie. And we've got to end up with a smaller government. And if we don't start changing this trend line, we are going to lose the dollar and start to look like Iceland. I got what you're thinking. This is going to happen when hell freezes over. But let me remind you this December it did snow in Vegas.
همین طور باید دیگر هزینه های اجباری را محدود کنیم. ما باید عادت قرض کردن به این مقدار را ترک کنیم زیرا در غیر این صورت همه بودجه را باید به باز پرداخت آن ها اختصاص دهیم. و ما باید دولت را کوچک کنیم. و اگر ما شروع به انجام این روند تغییرات نکنیم، با کاهش شدید ارزش دلار مواجه خواهیم شد. و به شکل ایسلند در خواهیم آمد. من می دانم که شما چه فکری می کنید. در صورتی یخ زدن جهنم ، این اتفاق برای ما خواهد افتاد. ولی اجازه بدهید به شما یاد آوری کنم که دسامبر گذشته در لاس وگاس برف بارید.
(Laughter)
(خنده)
Here's what happens if you don't address this stuff. So, Japan had a fiscal real estate crisis back in the late '80s. And its 225 largest companies today are worth one quarter of what they were 18 years ago. We don't fix this now, how would you like to see a Dow 3,500 in 2026? Because that's the consequence of not dealing with this stuff. And unless you want this person to not just become the CFO of Florida, but the United States, we'd better deal with this stuff. That's the short term. That's the flame part. That's the financial crisis.
در صورتی که این مسائل رسیدگی نشوند این اتفاقی خواهد بود که می افتد. ژاپن در دهه ۸۰ با بحران مالی در زمینه مسکن مواجه شد. و ۲۲۵ شرکت بزرگ امروز ژاپن در حال حاضر یک چهارم ارزش ۱۸سال پیش خود را هم ندارند. اگر ما این مشکل را امروز حل نکنیم، دلتان می خواهد شاخص DOW در سال ۲۰۲۶ چگونه باشد؟ این پی آمد رسیدگی نکردن به مشکلات است. مگر این که شما بخواهید این فرد نه تنها مدیر ارشد مالی فلوریدا بلکه کل ایالات متحده شود. پس بهتر است که به این مشکلات رسیدگی شود. این عواقب کوتاه مدت بود. این ها شعله های آتش بودند. این بحران مالی است.
Now, right behind the financial crisis there's a second and bigger wave that we need to talk about. That wave is much larger, much more powerful, and that's of course the wave of technology. And what's really important in this stuff is, as we cut, we also have to grow. Among other things, because startup companies are .02 percent of U.S. GDP investmentm and they're about 17.8 percent of output. It's groups like that in this room that generate the future of the U.S. economy. And that's what we've got to keep growing. We don't have to keep growing these bridges to nowhere. So let's bring a romance novelist into this conversation. And that's where these three trends come together. That's where the ability to engineer microbes, the ability to engineer tissues, and the ability to engineer robots begin to lead to a reboot. And let me recap some of the stuff you've seen.
حالا، درست پشت سر بحران مالی یک موج بزرگتر وجود دارد. و این موضوعی است که باید درباره اش صحبت کنیم. این موج خیلی بزرگتر و خیلی قدرتمندتر است، و این موج البته تکنولوژی است. و نکته مهم در این مورد، این است که همان طور که ما باید از هزینه هایمان کم کنیم همچنین باید رشد پیدا کنیم. علاوه بر این ها، شرکت های نوپا ۰/۰۲ درصد از کل سرمایه GDP را در اختیار دارند و خروجی آن ها ۱۷/۸ درصد از GDP را تشکیل می دهد. گروه هایی مانند کسانی که در این جلسه هستند آینده اقتصادی آمریکا را شکل خواهند داد. و این چیزی است که ما باید به خاطر آن به رشد ادامه دهیم. نیاز نیست که ما رشد این پل را تا ناکجا آباد ادامه دهیم. برای همین اجازه بدهید یک رمان نویس را به این گفتگو وارد کنیم. و این جایی است که این سه گرایش به یکدیگر می رسند. این جایی است که توانایی مهندسی میکروب ها، توانایی مهندسی بافت ها، و توانایی مهندسی ربات ها ما را به سوی یک بازسازی عظیم پیش خواهند برد. اجازه بدهید تعدادی از مواردی که در گذشته دیده اید را برایتان دوباره نمایش بدهم.
Craig Venter showed up last year and showed you the first fully programmable cell that acts like hardware where you can insert DNA and have it boot up as a different species. In parallel, the folks at MIT have been building a standard registry of biological parts. So think of it as a Radio Shack for biology. You can go out and get your proteins, your RNA, your DNA, whatever. And start building stuff. In 2006 they brought together high school students and college students and started to build these little odd creatures. They just happened to be alive instead of circuit boards.
کریگ ونتر سال گذشته حضور داشت و به شما اولین سلول کاملا قابل برنامه ریزی را نشان داد که مانند یک سخت افزار عمل می کند. که شما می توانید با وارد کردن DNA، آن را به عنوان یک موجود جدید راه اندازی کنید. به موازات آن در MIT، یک فهرست استاندارد از قطعات یدکی زیستی آماده کردند. آن را مثل یک لوازم یدکی فروشی برای قطعات زیستی تصور کنید. شما می توانید به این فهرست مراجعه کنید و برنامه مربوط به پروتئین، RNA یا DNA خود یا هر چیز دیگر را دریافت کنید و شروع به ساخت آن کنید. در سال ۲۰۰۶ گروه های دانش آموزی و دانشجویی را دور هم جمع کردند و شروع به ساختن این موجودات کوچک عجیب و قریب کردند. تنها فرق آن با گذشته این بود که این موجودات برخلاف بردهای الکترونیکی، جان داشتند.
Here was one of the first things they built. So, cells have this cycle. First they don't grow. Then they grow exponentially. Then they stop growing. Graduate students wanted a way of telling which stage they were in. So they engineered these cells so that when they're growing in the exponential phase, they would smell like wintergreen. And when they stopped growing they would smell like bananas. And you could tell very easily when your experiment was working and wasn't, and where it was in the phase.
این یکی از اولین چیزهایی است که آن ها ساختند. سلول ها یک چرخه زندگی دارند. ابتدا رشدی ندارند. بعد از آن به صورت نمایی رشد می کنند. در آخر رشدشان متوقف می شود. دانشجویان دکترا به دنبال راهی بودند که نشان دهد که سلول در کدام مرحله قرار دارد. برای این کار آن ها این سلول ها را طراحی کردند. که وقتی در مرحله رشد به صورت نمایی هستند، بوی گل امرودی خواهند داد. و وقتی که وارد مرحله آخر می شوند بوی موز خواهند داد. و شما می توانید به آسانی مشخص کنید که آیا آزمایش شما جواب می دهد یا نه. و این که در هر زمان در چه مرحله ای قرار دارید.
This got a bit more complicated two years later. Twenty-one countries came together. Dozens of teams. They started competing. The team from Rice University started to engineer the substance in red wine that makes red wine good for you into beer. So you take resveratrol and you put it into beer. Of course, one of the judges is wandering by, and he goes, "Wow! Cancer-fighting beer! There is a God."
دو سال بعد شرایط کمی پیچیده تر شد. ۲۱ کشور دنیا جمع شدند و ۱۲ تیم انتخاب شدند. و شروع به رقابت کردند. تیم دانشگاه رایس ماده موجود در شراب قرمز را که سبب مفید بودن آن برای شما می شود در آبجو تولید کرد. به این صورت که رزوراترول حاصل را در آبجو وارد کردند. البته یکی از داورها شگفت زده شده بود و می گفت: وای! آبجوی ضد سرطان! پس حتما خدایی وجود دارد.
(Laughter)
(خنده)
The team from Taiwan was a little bit more ambitious. They tried to engineer bacterias in such a way that they would act as your kidneys. Four years ago, I showed you this picture. And people oohed and ahhed, because Cliff Tabin had been able to grow an extra wing on a chicken. And that was very cool stuff back then. But now moving from bacterial engineering to tissue engineering, let me show you what's happened in that period of time.
تیم تایوان کمی بلند پرواز تر بود. آنها تلاش کردند یک باکتری طراحی کنند که مانند کلیه ها عمل کند. چهار سال پیش من این تصویر را نشان شما دادم. و مردم اوه و آه کردند، چون که کلیف تابین توانسته بود جوجه ای با یک بال اضافه تولید کند. و این در آن زمان کار جالبی بود. ولی اکنون در حرکت از مهندسی باکتری به سوی مهندسی بافت هستیم. اجازه بدهید به شما نشان دهم که در این بازه زمانی چه اتفاقاتی افتاده است.
Two years ago, you saw this creature. An almost-extinct animal from Xochimilco, Mexico called an axolotl that can re-generate its limbs. You can freeze half its heart. It regrows. You can freeze half the brain. It regrows. It's almost like leaving Congress. (Laughter) But now, you don't have to have the animal itself to regenerate, because you can build cloned mice molars in Petri dishes. And, of course if you can build mice molars in Petri dishes, you can grow human molars in Petri dishes. This should not surprise you, right? I mean, you're born with no teeth. You give away all your teeth to the tooth fairy. You re-grow a set of teeth. But then if you lose one of those second set of teeth, they don't regrow, unless, if you're a lawyer.
دو سال پیش شما این جانور را دیدید. یک جانور تقریبا منقرض شده در مکزیک. که اکولوتی نام دارد. که می تواند اندام های خود را بازسازی کند. شما می توانید نیمی از قلب آن را منجمد کنید.اما آن دوباره رشد خواهد کرد. می توانید نصف مغزش را منجمد کنید اما دوباره ساخته خواهد شد. تقریبا مثل زندگی در مجلس نماینده گان می ماند. (خنده) اما الان نیاز نیست که دیگر به خود جانور برای بازسازی اندام هایش دسترسی داشته باشیم. برای نمونه می توانیم دندان های موش را در ظرف آزمایشگاه تولید کنیم. و البته اگر بتوانیم دندان موش را در آزمایشگاه تولید کنیم، می توانیم دندان انسان را هم تولید کنیم. این شاید شما را متعجب نکند.درست؟ شما بدون دندان متولد شده اید. شما همه دندان های شیریتان را به پری دندان داده اید. و به جای آن یک سری جدید دندان رشد کرده است. ولی اگر یکی از دندان های سری جدید را از دست بدهید، دیگر دندانی به جای آن رشد نخواهد کرد. مگر این که شما وکیل باشید.
(Laughter)
(خنده)
But, of course, for most of us, we know how to grow teeth, and therefore we can take adult stem teeth, put them on a biodegradable mold, re-grow a tooth, and simply implant it. And we can do it with other things. So, a Spanish woman who was dying of T.B. had a donor trachea, they took all the cells off the trachea, they spraypainted her stem cells onto that cartilage. She regrew her own trachea, and 72 hours later it was implanted. She's now running around with her kids. This is going on in Tony Atala's lab in Wake Forest where he is re-growing ears for injured soldiers, and he's also re-growing bladders. So there are now nine women walking around Boston with re-grown bladders, which is much more pleasant than walking around with a whole bunch of plastic bags for the rest of your life.
البته برای بقیه، ما روش تولید دندان را یاد گرفته ایم، برای این کار سلول بالغ بنیادی دندان را انتخاب می کنیم. آن را در یک قالب زیستی کشت می دهیم و دندان جدید ساخته می شود. و به آسانی آن را در جایش می کاریم. ما این کار را با چیزهای دیگر هم می توانیم انجام دهیم. مانند یک زن اسپانیایی که از سل در حال مرگ بود، یک نای به او اهدا شد. آن ها همه سلول های نای اهدایی را از آن جدا کردند و سلول های بنیادی خودش را بر روی غضروف باقی مانده اسپری کردند. و نای با سلول های خودی تولید شد. پس از ۷۲ ساعت این نای را به او پیوند زدند. او الان با بچه هایش زندگی می کند. این یکی در آزمایشگاه تونی آتالا در ویک فورست انجام می شود. او در آنجا برای سربازان زخمی گوش رشد می دهد. او همچنین مثانه را هم تولید کرده است. هم اکنون ۹ زن در بوستون با مثانه تولید شده در حال زندگی هستند. زندگی به این شکل خیلی دلپذیر تر از راه رفتن با یک کسیه پلاستیکی تا آخر عمر است.
This is kind of getting boring, right? I mean, you understand where this story's going. But, I mean it gets more interesting. Last year, this group was able to take all the cells off a heart, leaving just the cartilage. Then, they sprayed stem cells onto that heart, from a mouse. Those stem cells self-organized, and that heart started to beat. Life happens.
این دارد کمی بی مزه می شود. نه؟ منظورم این است که شما درک می کنید پایان ماجرا چه خواهد بود. ولی من فکر کنم موضوع جالب تر از این خواهد شد. سال گذشته، این گروه توانستند تمام سلول های قلب را جدا کنند و تنها غضروف آن را باقی گذاشتند. بعد آن ها سلول های بنیادی موش را بر روی آن اسپری کردند. این سلول ها خود به خود سازمان یافتند و قلب شروع به تپش کرد. زندگی به وقوع پیوست.
This may be one of the ultimate papers. This was done in Japan and in the U.S., published at the same time, and it rebooted skin cells into stem cells, last year. That meant that you can take the stuff right here, and turn it into almost anything in your body. And this is becoming common, it's moving very quickly, it's moving in a whole series of places.
این شاید یکی از پژوهش های خیلی بزرگ باشد. این کار در ژاپن و آمریکا به صورت هم زمان انجام شد. سال گذشته، آن ها سلول های پوست را به سلول های بنیادی تبدیل کردند. این کار این معنی را می دهد که شما می توانید از روی دستتان نمونه بردارید، و آن را تقریبا به هر عضو دیگر از بدنتان تبدیل کنید. و این موضوع به سرعت در حال گسترش و عمومیت یافتن، در تمام نقاط دنیا است.
Third trend: robots. Those of us of a certain age grew up expecting that by now we would have Rosie the Robot from "The Jetsons" in our house. And all we've got is a Roomba. (Laughter) We also thought we'd have this robot to warn us of danger. Didn't happen. And these were robots engineered for a flat world, right? So, Rosie runs around on skates and the other one ran on flat threads. If you don't have a flat world, that's not good, which is why the robot's we're designing today are a little different.
سومین گرایش : ربات ها. بعضی از ما که سن و سالی داریم با این امید بزرگ شده ایم که تا الان دیگر "ربات روزی" سریال جتسونز را در خانه هایمان داشته باشیم. ولی چیزی که به ما رسید "رامبا" بود. (خنده) همچنین ما فکر می کردیم که در آینده این ربات ما را از خطر ها آگاه خواهد کرد. هیچ کدام این ها اتفاق نیفتاد. این ها ربات هایی هستند که برای حرکت بر روی سطوح صاف طراحی شده اند. روزی روی اسکیت حرکت می کند و آن یکی روی تسمه های تخت حرکت می کند. اگر محیط ما مسطح نباشد این دو ربات کابردی ندارند. به همین دلیل طراحی ربات های امروزی با گذشته کمی متفاوت است.
This is Boston Dynamics' "BigDog." And this is about as close as you can get to a physical Turing test. O.K., so let me remind you, a Turing test is where you've got a wall, you're talking to somebody on the other side of the wall, and when you don't know if that thing is human or animal -- that's when computers have reached human intelligence. This is not an intelligence Turing rest, but this is as close as you can get to a physical Turing test. And this stuff is moving very quickly, and by the way, that thing can carry about 350 pounds of weight. These are not the only interesting robots. You've also got flies, the size of flies, that are being made by Robert Wood at Harvard. You've got Stickybots that are being made at Stanford. And as you bring these things together, as you bring cells, biological tissue engineering and mechanics together, you begin to get some really odd questions.
این ربات شرکت بوستون داینامیکز به نام "Big Dog" است. و این بهترین حالت انجام آزمون فیزیکی تورینگ است. اجازه بدهید به شما یادآوری کنم که آزمون تورینگ حالتی است که شما پشت یک دیوار هستید، و با یک شخص دیگر در آن طرف دیوار صحبت می کنید، و در صورتی که نتوانید تشخیص دهید که آن طرف دیوار انسان است یا کامپیوتر، آنگاه کامپیوترها به مرز هوشمندی انسان دست یافته اند. البته این آزمون هوشمندی تورینگ نیست، بلکه بهترین حالت انجام آزمون فیزیکی تورینگ است. کارهایی از این دست به سرعت درحال گسترش است. در ضمن این ربات می تواند ۱۷۵ کیلو بار را حمل کند. این ها تنها ربات های جالب نیستند. ربات های به شکل و اندازه مگس در هاروارد توسط رابرت وود ساخته شده است. در استنفورد ربات های چسبنده ای به اسم "Stickybots" ساخته شده است. و با به کارگیری این گرایش ها در کنار هم، با به کارگیری سلول ها، مهندسی بافت های زیستی و مهندسی مکانیک در کنار یکدیگر، نتایج عجیب و قریبی پیش خواهد آمد.
In the last Olympics, this gentleman, who had several world records in the Special Olympics, tried to run in the normal Olympics. The only issue with Oscar Pistorius is he was born without bones in the lower part of his legs. He came within about a second of qualifying. He sued to be allowed to run, and he won the suit, but didn't qualify by time. Next Olympics, you can bet that Oscar, or one of Oscar's successors, is going to make the time. And two or three Olympics after that, they are going to be unbeatable.
در المپیک گذشته این آقا، که رکورد های متعددی در پارا المپیک بدست آورده است، تلاش کرد در خود المپیک بدود. تنها مشکل اسکار پیستورز این است که بدون داشتن استخوان در قسمت پایین پاهایش متولد شده است. او تا مرز پذیرش در المپیک پیش رفت اما به او اجازه شرکت ندادند. او برای شرکت در المپیمک به دادگاه شکایت کرد، و در دادگاه برنده شد. اما دیگر دیر شده بود و به مسابقه نرسید. المپیک آینده شما می توانید روی اسکار یا یکی از جانشینانش، برای ورود به المپیک شرط بندی کنید. دو یا سه المپیک بعد از آن ، دیگر کسی توان رقابت با آن ها را نخواهد داشت.
And as you bring these trends together, and as you think of what it means to take people who are profoundly deaf, who can now begin to hear -- I mean, remember the evolution of hearing aids, right? I mean, your grandparents had these great big cones, and then your parents had these odd boxes that would squawk at odd times during dinner, and now we have these little buds that nobody sees. And now you have cochlear implants that go into people's heads and allow the deaf to begin to hear. Now, they can't hear as well as you and I can. But, in 10 or 15 machine generations they will, and these are machine generations, not human generations. And about two or three years after they can hear as well as you and I can, they'll be able to hear maybe how bats sing, or how whales talk, or how dogs talk, and other types of tonal scales. They'll be able to focus their hearing, they'll be able to increase the sensitivity, decrease the sensitivity, do a series of things that we can't do.
با کنار هم قرار دادن این رشته ها، می توان کسانی که به طور کامل ناشنوا هستند را درمان کرد. تکامل وسایل کمک شنوایی را به یاد بیاورید؟ منظورم این است که اجداد شما از قیف های بزرگی برای شنیدن استفاده می کردند، و بعد از آن ها والدین شما یک جعبه های عجیبی داشتند که به طور ناگهانی مثلا سر شام بی مورد صدا می کرد. و الان به صورت خیلی کوچک در آمده که اصلاً دیده نمی شود. و همین طور الان کاشت حلزون شنوایی را داریم، که درون سر افراد قرار داده می شود و به ناشنوایان توانایی شنیدن می دهد. البته الان آن ها نمی توانند به خوبی من و شما بشنوند. اما در ۱۰ تا ۱۵ نسل بعدی ماشین ها خواهند توانست. و همان طور که گفتم نسل های ماشین نه نسل انسان. و در حدود ۲ تا ۳ سال آینده آن ها قادر خواهند شد بهتر از من و شما بشنوند، آن ها قادر خواهند شد صدای خفاش ها، صدای وال ها، حرف زدن سگ ها و دیگر موارد طیف صوت را بشنود. آن ها قادر به تمرکز بر صدای خاصی خواهند شد، قادر به کم و زیاد کردن حساسیت شنوایشان خواهند شد، و قادر به انجام انواع کارهایی که ما نمی توانیم، خواهند شد.
And the same thing is happening in eyes. This is a group in Germany that's beginning to engineer eyes so that people who are blind can begin to see light and dark. Very primitive. And then they'll be able to see shape. And then they'll be able to see color, and then they'll be able to see in definition, and one day, they'll see as well as you and I can. And a couple of years after that, they'll be able to see in ultraviolet, they'll be able to see in infrared, they'll be able to focus their eyes, they'll be able to come into a microfocus. They'll do stuff you and I can't do. All of these things are coming together, and it's a particularly important thing to understand, as we worry about the flames of the present, to keep an eye on the future.
و همین ماجرا در مورد چشم در حال رخ دادن است. این یک گروه در آلمان است که شروع به طراحی چشمی کرده اند، تا افرادی که نابینا هستند بتوانند روشنایی را از تاریکی تشخیص دهند. خیلی ابتدایی. بعد از مدتی آن ها قادر خواهند شد اشیاء را ببینند. و بعد قادر خواهند شد رنگ ها و بعد از آن جزئیات و روزی خواهد رسید که آن ها می توانند به خوبی من و شما ببینند. چند سال بعد از آن قادر خواهند شد امواج ماورا بنفش را ببینند، بعد از آن قادر خواهند شد مادون قرمز و بعد از آن توانایی تمرکز، ریز بینی ، درشت بینی را خواهند داشت. آنها قادر خواهند شد انواع کارهایی که من و شما نمی توانیم بکنیم را انجام دهند. همه این موارد در حال کنار هم قرار گرفتن هستند، و این نکته ی خیلی مهمی است که ما درک کنیم که همان قدر که ما باید درباره بازی با آتش امروز نگران باشیم، باید آینده را هم زیر نظر داشته باشیم.
And, of course, the future is looking back 200 years, because next week is the 200th anniversary of Darwin's birth. And it's the 150th anniversary of the publication of "The Origin of Species." And Darwin, of course, argued that evolution is a natural state. It is a natural state in everything that is alive, including hominids. There have actually been 22 species of hominids that have been around, have evolved, have wandered in different places, have gone extinct. It is common for hominids to evolve. And that's the reason why, as you look at the hominid fossil record, erectus, and heidelbergensis, and floresiensis, and Neanderthals, and Homo sapiens, all overlap. The common state of affairs is to have overlapping versions of hominids, not one.
و البته اگر آینده به ۲۰۰ سال قبل بازگردد، چون هفته آینده دویستمین سالگرد تولد داروین است. و همین طور صد و پنجاهمین سالگرد انتشار کتاب خاستگاه گونههای اوست. داروین عقیده داشت که تکامل یک حالت طبیعی است. تکامل یک حالت طبیعی در همه موجودات زنده از جمله گونه ی انسان است. ۲۲ گونه مختلف از انسان وجود داشته است که در زمان های مختلف زندگی کرده اند و تکامل یافته اند و در مکان های مختلف سرگردان بوده اند و منقرض شده اند. تکامل یافتن در میان گونه ی انسان شایع است. و به همین دلیل است که با بررسی فسیل های باقی ماننده از آن ها، به این نتیجه می رسید که همه آن ها از جمله : راستقامت ها، هایدلبرگی ها، فلورس ها، نئاندرتال ها و آدم ها با یکدیگر هم پوشانی داشته اند. نکته مهم هم پوشانی انواع مختلف گونه ی انسان است و نه فقط یک نوع.
And as you think of the implications of that, here's a brief history of the universe. The universe was created 13.7 billion years ago, and then you created all the stars, and all the planets, and all the galaxies, and all the Milky Ways. And then you created Earth about 4.5 billion years ago, and then you got life about four billion years ago, and then you got hominids about 0.006 billion years ago, and then you got our version of hominids about 0.0015 billion years ago. Ta-dah! Maybe the reason for thr creation of the universe, and all the galaxies, and all the planets, and all the energy, and all the dark energy, and all the rest of stuff is to create what's in this room. Maybe not. That would be a mildly arrogant viewpoint. (Laughter) So, if that's not the purpose of the universe, then what's next? (Laughter)
اگر به مفهوم این قضیه فکر کنید، این یک خلاصه از تاریخ جهان است. جهان در ۱۳/۷ میلیارد سال پیش خلق شد، و بعد از آن ستاره ها بوجود آمدند و بعد از آن سیارات و کهکشان ها و کهکشان راه شیری. و بعد زمین در ۴/۵ میلیارد سال قبل خلق شد. و بعد حیات در ۴ میلیارد سال قبل به وجود آمد. و بعد گونه ی انسان در شش هزارم میلیارد سال پیش بوجود آمدند و در آخر نوع انسان ما در ۱۵ هزارم میلیون سال قبل به وجود آمدند. تا-دا! شاید دلیل خلق جهان و همه کهکشان ها و سیاره ها و این همه انرژی و ماده سیاه و بقیه چیزها برای خلق آنچه که در این اتاق است باشد. شاید هم نه. اگر این طور باشد، کمی خودخواهانه خواهد بود. (خنده) پس اگر این دلیل خلق جهان نیست، پس در آینده چه خواهد شد؟ (خنده)
I think what we're going to see is we're going to see a different species of hominid. I think we're going to move from a Homo sapiens into a Homo evolutis. And I think this isn't 1,000 years out. I think most of us are going to glance at it, and our grandchildren are going to begin to live it. And a Homo evolutis brings together these three trends into a hominid that takes direct and deliberate control over the evolution of his species, her species and other species. And that, of course, would be the ultimate reboot.
من فکر می کنم در آینده ما انواع دیگری از گونه انسان را خواهیم دید. من فکر می کنم که ما در آینده از نوع انسان به سمت انسان تکاملی خواهیم رفت. و من معتقدم که این مربوط به ۱۰۰۰ سال آینده نخواهد بود. بلکه من فکر می کنم اکثر ما آن را خواهیم دید. و نوه های ما در این شرایط زندگی خواهند کرد. انسان تکاملی این سه گرایش را در کنار یکدیگر قرار خواهد داد و این نوع از انسان کنترل مستقیم و سنجیده ای را بر تکامل خود و دیگر گونه های موجودات به دست خواهد گرفت. و این البته یک بازسازی عظیم خواهد بود.
Thank you very much. (Applause)
خیلی متشکرم (تشویق)