Well after many years working in trade and economics, four years ago, I found myself working on the front lines of human vulnerability. And I found myself in the places where people are fighting every day to survive and can't even obtain a meal. This red cup comes from Rwanda from a child named Fabian. And I carry this around as a symbol, really, of the challenge and also the hope. Because one cup of food a day changes Fabian's life completely. But what I'd like to talk about today is the fact that this morning, about a billion people on Earth -- or one out of every seven -- woke up and didn't even know how to fill this cup. One out of every seven people.
خب پس از چندین سال کار در تجارت و اقتصاد، 4 سال پیش، خودم را در خط مقدم آسیب پذیری انسان یافتم. خودم را در مکانهایی یافتم که مردم آنجا هرروز برای زنده ماندن مبارزه میکنند و حتی نمی توانند یک وعده غذا بدست آورند. این فنجانِ قرمز مالِ کودکی به نام فابیا از رواند است. من این فنجان قرمز را همه جا می برم به عنوان نماد واقعی چالش و همچنین امید. زیرا یک فنجان غذای روزانه زندگی فابیا را کاملا" تغییر می دهد. اما آنچه میخواهم امروز درباره آن صحبت کنم حقیقتی است که امروز صبح حدود یک میلیارد نفر بر روی کره زمین یا یک هفتم مردم بیدار شدند و حتی نمی دانستند چگونه این فنجان را پر کنند. یک نفر از هر هفت نفر.
First, I'll ask you: Why should you care? Why should we care? For most people, if they think about hunger, they don't have to go far back on their own family history -- maybe in their own lives, or their parents' lives, or their grandparents' lives -- to remember an experience of hunger. I rarely find an audience where people can go back very far without that experience. Some are driven by compassion, feel it's perhaps one of the fundamental acts of humanity. As Gandhi said, "To a hungry man, a piece of bread is the face of God." Others worry about peace and security, stability in the world. We saw the food riots in 2008, after what I call the silent tsunami of hunger swept the globe when food prices doubled overnight. The destabilizing effects of hunger are known throughout human history. One of the most fundamental acts of civilization is to ensure people can get enough food.
اول بپرسم: چرا شما باید به این موضوع اهمیت بدهید؟ چرا ما باید غم آنها را بخوریم؟ برای اکثر مردم، اگر درباره گرسنگی فکر کنند، لازم نیست آنها به تاریخ دوری از خانواده شان رجوع کنند ممکنه در زندگی خودشان، یا زندگی پدر و مادرشان، یا زندگی پدربزرگ و مادربزرگشان تجربه گرسنگی را به خاطر بیاورند. من به ندرت یک شنونده را یافتم که به گذشته خیلی دور برگردد بدون تجربه گرسنگی. بعضی از مردم با احساس شفقت همراه می شوند، این شاید یکی از اساسی ترین احساس و رفتار بشری باشد. همانطور که گاندی گفت: " برای یک انسان گرسنه، یک تکه نان روبرویی با خداست." بعضی دیگر در مورد صلح و امنیت و ثبات در جهان نگران هستند. ما شورش های غذا را در سال 2008 دیدیم، پس از آنچه من سونامی خاموش گرسنگی می نامم جهان را در می نوردد، زمانی که قیمت غذا در یک شب، دو برابر شد. اثرات بی ثباتی ناشی از گرسنگی، در سراسر تاریخ بشر شناخته شده اند . یکی از اساسی ترین اقدامات تمدن این است که به مردم اطمینان دهد که میتوانند غذای کافی بدست آورند.
Others think about Malthusian nightmares. Will we be able to feed a population that will be nine billion in just a few decades? This is not a negotiable thing, hunger. People have to eat. There's going to be a lot of people. This is jobs and opportunity all the way up and down the value chain. But I actually came to this issue in a different way. This is a picture of me and my three children. In 1987, I was a new mother with my first child and was holding her and feeding her when an image very similar to this came on the television. And this was yet another famine in Ethiopia. One two years earlier had killed more than a million people. But it never struck me as it did that moment, because on that image was a woman trying to nurse her baby, and she had no milk to nurse. And the baby's cry really penetrated me, as a mother. And I thought, there's nothing more haunting than the cry of a child that cannot be returned with food -- the most fundamental expectation of every human being. And it was at that moment that I just was filled with the challenge and the outrage that actually we know how to fix this problem.
بعضی دیگر در مورد کابوس مالتوس فکر می کنند. آیا ما قادر خواهیم بود که جمعیتی را که فقط در چند دهة دیگر 9 میلیارد خواهد شد تغذیه کنیم؟ گرسنگی یک مسئله قابل قبول نیست. مردم باید تغذیه شوند. جمعیتِ زیادی خواهد بود. حلِ مسئله غذا فرصتهای شغلی از بالا تا پایینِ زنجیره ارزشهاست. اما من با این مشکل به شیوه دیگری برخوردم. این عکسِ من با سه فرزندم است. در سال 1987، من مادر جوانی بودم، با اولین فرزندم و در حالی که دخترم را نگه داشته و غذا می دادم یک تصویر خیلی مشابه این تصویر روی صفحه تلویزیون آمد. باز هم یه قحطی دیگر در اتیوپی. یکی دو سال قبل از آن، قحطی بیش از یک میلیون نفر را کشته بود. اما تا آن لحظه هرگز آنقدر روی من تاثیر نگذاشته بود، چون در آن تصویر یک زن تلاش می کرد که نوزادش را شیر دهد، و او هیچ شیری نداشت که به نوزادش دهد. و گریه آن نوزاد واقعا" در من نفوذ کرد، به عنوان یک مادر. و من فکر کردم، هیچ چیز فراموش نشدنی تر از فریاد یک کودک نیست که نتوان با غذا پاسخ داد این بنیادی ترین انتظار برای هر انسان است. و آن لحظه ای بود که من با چالش و برآشفتگی و خشم پر شدم. چون در واقع ما می دانیم که چگونه این مشکل را حل کنیم.
This isn't one of those rare diseases that we don't have the solution for. We know how to fix hunger. A hundred years ago, we didn't. We actually have the technology and systems. And I was just struck that this is out of place. At our time in history, these images are out of place. Well guess what? This is last week in northern Kenya. Yet again, the face of starvation at large scale with more than nine million people wondering if they can make it to the next day. In fact, what we know now is that every 10 seconds we lose a child to hunger. This is more than HIV/AIDS, malaria and tuberculosis combined. And we know that the issue is not just production of food.
این یکی از آن بیماری های کمیاب نیست که ما راه حلی برای آن نداشته باشیم. ما می دانیم چگونه گرسنگی را برطرف کنیم. صد سال پیش، ما نمی دانستیم. در واقع ما فن آوری و صنایع غذایی داریم. من متعجب شدم که این واقعه در جایگاه خودش نیست. در دوره ما از تاریخ ، این تصاویر در جایگاه خودشان نیستند. خوب حدس بزنید چی؟ هفته پیش در کشور کنیا قحطی بود. دوباره بیش از 9 میلیون نفر با قحطی و گرسنگی در مقیاس بزرگ روبرو هستند حیرت زده که آیا میتوانند تا روز بعد زنده بمانند. در حقیقت، امروز ما می دانیم که هر 10 ثانیه بر اثر گرسنگی ما یک کودک را از دست می دهیم. این تلفات بیشتر از بیماری اچ آی وی / ایدز، مالاریا و سل روی هم است. ما می دانیم این مشکل فقط تولید غذا نیست.
One of my mentors in life was Norman Borlaug, my hero. But today I'm going to talk about access to food, because actually this year and last year and during the 2008 food crisis, there was enough food on Earth for everyone to have 2,700 kilocalories. So why is it that we have a billion people who can't find food? And I also want to talk about what I call our new burden of knowledge. In 2008, Lancet compiled all the research and put forward the compelling evidence that if a child in its first thousand days -- from conception to two years old -- does not have adequate nutrition, the damage is irreversible. Their brains and bodies will be stunted. And here you see a brain scan of two children -- one who had adequate nutrition, another, neglected and who was deeply malnourished. And we can see brain volumes up to 40 percent less in these children. And in this slide you see the neurons and the synapses of the brain don't form. And what we know now is this has huge impact on economies, which I'll talk about later. But also the earning potential of these children is cut in half in their lifetime due to the stunting that happens in early years.
یکی از مربیان من در زندگیم نورمن بورلاگ بود، قهرمان من. ولی امروز من میخواهم درباره دسترسی به غذا صحبت کنم، چون در واقع امسال و پارسال و در زمان بحران اقتصادی سال 2008، غذای کافی برای همه بر روی زمین بود که 2700 کالری در روز تغذیه کنند. چرا این طور است که ما یک میلیارد نفر داریم که نمی توانند غذا بیابند؟ من همچنین می خواهم در مورد آنچه من آن را بار سنگین آگاهی می نامم صحبت کنم. در سال 2008، لانست (مجله پزشکی ) همه تحقیقات را گرد هم آورد و با شواهد قانع کننده مطرح کرد که اگر یک کودک در هزار روز اول زندگیش از ابتدای حاملگی تا دو سالگی تغذیه مناسب نداشته باشد، آسیب آن، غیر قابل برگشت است. مغر و بدن آنان از رشد باز می مانند. و در اینجا شما اسکن از مغز دو کودک را می بینید یکی تغذیه مناسب داشته، کودک دیگر، غفلت شده و عمیقا" سوء تغذیه داشته است. می توانیم ببینیم که حجم مغز در این کودکان بیشتر از 40 درصد کمتر است. و در این اسلاید می بینید که اعصاب و سیناپسهای مغز شکل نگرفته اند. ما می دانیم این تاثیر زیادی روی اقتصاد میگذارد که درباره آن بعدا" صحبت خواهم کرد. همچنین کسبِ درآمدِ بالقوه در این کودکان در طول زندگیشان به نیم کاهش یافته به دلیل رشد نیافتگی و نقص فکري که در اولین سالها اتفاق افتاده است.
So this burden of knowledge drives me. Because actually we know how to fix it very simply. And yet, in many places, a third of the children, by the time they're three already are facing a life of hardship due to this. I'd like to talk about some of the things I've seen on the front lines of hunger, some of the things I've learned in bringing my economic and trade knowledge and my experience in the private sector. I'd like to talk about where the gap of knowledge is.
این بار سنگین آگاهی به من انگیزه میدهد. زیرا واقعا" ما می دانیم که چگونه این مشکل را به سادگی برطرف نمائیم. و با این حال، در خیلی جاها، یک سوم کودکان، همین الان با توجه به این بار سنگین آگاهی در تمام عمرشان با فقر و سختی روبرو خواهند بود. من میخواهم درباره برخی چیزهایی که من در خط مقدم گرسنگی دیده ام، برخی چیزهایی که فهمیدم با بکار بردن دانش ام از اقتصاد و بازرگانی و تجربه ام در بخش خصوصی، صحبت کنم. می خواهم در مورد ناآگاهی مردم صحبت کنم.
Well first, I'd like to talk about the oldest nutritional method on Earth, breastfeeding. You may be surprised to know that a child could be saved every 22 seconds if there was breastfeeding in the first six months of life. But in Niger, for example, less than seven percent of the children are breastfed for the first six months of life, exclusively. In Mauritania, less than three percent. This is something that can be transformed with knowledge. This message, this word, can come out that this is not an old-fashioned way of doing business; it's a brilliant way of saving your child's life. And so today we focus on not just passing out food, but making sure the mothers have enough enrichment, and teaching them about breastfeeding.
اول، در مورد قدیمی ترین روش تغذیه روی زمین صحبت کنم، تغذیه با شیر مادر. شما ممکن است تعجب کنید وقتی بدانید هر 22 ثانیه می توان یک کودک را نجات داد در صورتی که در 6 ماه اول زندگی با شیر مادر تغذیه شود. برای مثال، در نیجریه، کمتر از هفت درصد کودکان منحصرا" برای شش ماه اول زندگیشان با شیر مادر تغذیه می شوند. در موریتانی، کمتر از سه درصد. این را با آگاهی می توان تغییر داد. این پیام، این پیغام، می تواند پخش شود که شیر دادن کودک یک روش قدیمی نیست این بهترین شیوه برای نجات زندگی کودک تان است. بنابراین، امروز ما نه تنها روی پخش غذا، بلکه اطمینان از اینکه مادران شیر کافی دارند، و آموزش در مورد تغذیه با شیر مادر نیز تمرکز کرده ایم.
The second thing I'd like to talk about: If you were living in a remote village somewhere, your child was limp, and you were in a drought, or you were in floods, or you were in a situation where there wasn't adequate diversity of diet, what would you do? Do you think you could go to the store and get a choice of power bars, like we can, and pick the right one to match? Well I find parents out on the front lines very aware their children are going down for the count. And I go to those shops, if there are any, or out to the fields to see what they can get, and they cannot obtain the nutrition. Even if they know what they need to do, it's not available.
نکته دومی که می خواهم در مورد آن صحبت کنم: اگر شما در یک دهکده دور افتاده زندگی می کردید، و کودکتان ناتوان و ضعیف بود، و شما در قحطی یا در سیل بودید، شما در وضعیتی بودید که تنوع کافی در رژیم غذایی نبود، چه کار می کردید؟ آیا فکر میکنید میتوانستید به فروشگاه بروید و انتخاب غذای مقوی داشتید، مثل کاری که ما می کنیم، و چیزی را که تغذیه مناسب هست بر می داشتید؟ خوب من متوجه شدم که پدران و مادران در خط مقدم خیلی آگاهند به اینکه از تعداد کودکانشان کاسته خواهد شد. من به فروشگاه های آن محل می روم، اگر در آنجا فروشگاهی باشد، یا بیرون به مزارع که ببینم آنها چه غذایی می توانند بدست آورند، و در برخی مناطق آنها نمی توانند مواد غذایی بدست آورند. حتی اگر آنها بدانند که به چه چیزی نیاز دارند، چیز قابل دسترسی نیست.
And I'm very excited about this, because one thing we're working on is transforming the technologies that are very available in the food industry to be available for traditional crops. And this is made with chickpeas, dried milk and a host of vitamins, matched to exactly what the brain needs. It costs 17 cents for us to produce this as, what I call, food for humanity. We did this with food technologists in India and Pakistan -- really about three of them. But this is transforming 99 percent of the kids who get this. One package, 17 cents a day -- their malnutrition is overcome. So I am convinced that if we can unlock the technologies that are commonplace in the richer world to be able to transform foods. And this is climate-proof. It doesn't need to be refrigerated, it doesn't need water, which is often lacking. And these types of technologies, I see, have the potential to transform the face of hunger and nutrition, malnutrition out on the front lines.
و من خیلی خوشحالم چون یکی از کارهایی که ما میکنیم انتقالِ فن آوریهای امروزی، که در صنایع غذایی بسیار سودمند هستند، به محصولات سنتی است. و این با نخود و شیر خشک تولید شده و سرشار از ویتامین هاست، دقیقا" مناسب با آنچه مغز نیاز دارد. ما هزینهای معادل 17 سنت برای تولید آن می پردازیم من آن را غذا برای انسانیت می نامم. ما این را با صنایع غذایی انجام دادیم در هند و پاکستان-- در سه کشور -- این تحولی است برای 99 درصد از کودکانی این را دریافت می کنند. بک بسته، روزانه 17 سنت-- غلبه بر سوء تغذیه آنهاست. من بسیار مطمئن هستم که اگر ما بتوانیم فن آوری هایی که در سرزمینهای غنی جهان معمول هستند را بگشاییم قادر به دگرگونی غذایی هستیم. این مقاوم در برابر آب و هوا است. به یخچال نیاز ندارد، به آب نیاز ندارد، که اغلب در کمبود است. این نوع فن آوریها، توانایی بالقوه ای را دارند که چهره گرسنگی و سوء تغذیه را در خطوط مقدم، دگرگون کنند.
The next thing I want to talk about is school feeding. Eighty percent of the people in the world have no food safety net. When disaster strikes -- the economy gets blown, people lose a job, floods, war, conflict, bad governance, all of those things -- there is nothing to fall back on. And usually the institutions -- churches, temples, other things -- do not have the resources to provide a safety net. What we have found working with the World Bank is that the poor man's safety net, the best investment, is school feeding. And if you fill the cup with local agriculture from small farmers, you have a transformative effect. Many kids in the world can't go to school because they have to go beg and find a meal. But when that food is there, it's transformative. It costs less than 25 cents a day to change a kid's life.
موضوع بعدی که می خواهم در مورد آن صحبت کنم، تغذیه در مدرسه است. هشتاد درصد از مردم در جهان اندوخته غذا ندارند. وقتی بلایا حادث می شوند: مثلا اقتصاد آشفته شده و مردم کارشان را از دست می دهند، یا سیل، جنگ ،درگیری، دولت ناکارآمد، همه این چیزها-- اندوخته ای نیست که از آن استفاده کنند. معمولا موسسات از جمله کلیساها ، معابد، موسسات دیگر منابعی برای حفاظتِ مردم در زمانِ سختی ندارند. چیزی که ما از کار با بانک جهانی فهمیدیم اینه که بهترین حافظ فقرا، بهترین سرمایه گذاری، تغذیه در مدرسه است. اگر شما این فنجان را با محصولات کشاورزی محلی کشاورزان فقیر پر کنید، شما یک اثر تحول آفرین سازنده دارید. کودکان زیادی در جهان نمی توانند به مدرسه بروند چون آنها باید بروند برای بدست آوردن یک وعده غذا گدایی کنند. اما هنگامی که غذا در مدرسه باشد، این تحول آفرین است. مبلغی کمتر از روزانه 25 سنت زندگی کودکان را تغییر می دهد.
But what is most amazing is the effect on girls. In countries where girls don't go to school and you offer a meal to girls in school, we see enrollment rates about 50 percent girls and boys. We see a transformation in attendance by girls. And there was no argument, because it's incentive. Families need the help. And we find that if we keep girls in school later, they'll stay in school until they're 16, and won't get married if there's food in school. Or if they get an extra ration of food at the end of the week -- it costs about 50 cents -- will keep a girl in school, and they'll give birth to a healthier child, because the malnutrition is sent generation to generation.
اما شگفت انگیز ترین، تاثیر بر زندگی دختران است. در کشورهایی که دختران به مدرسه نمی روند و یک وعده غذا به دختران در مدرسه پیشنهاد می کنیم، می بینیم که میزان ثبت نام دختران و پسران برابر یکدیگر حدود پنجاه در صد است. ما تحول در حضور دختران را می بینیم. و هیچ چون و چرایی وجود ندارد. زیرا این یه انگیزه برای مدرسه آمدن است. خانواده ها به کمک نیاز دارند. ما متوجه شدیم که اگر دختران را بیشتر نگه داریم، آنان تا شانزده سالگی در مدرسه می مانند، اگر غذا در مدرسه باشد دختران ازدواج نمی کنند. یا اگر آنها یک وعده غذایی بیشتر در پایان هفته دریافت کنند هزینه آن حدود 50 سنت است این دختران را در مدرسه نگه می دارد. و آنها فرزند سالمتری به دنیا می آورند، زیرا سوء تغذیه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود
We know that there's boom and bust cycles of hunger. We know this. Right now on the Horn of Africa, we've been through this before. So is this a hopeless cause? Absolutely not. I'd like to talk about what I call our warehouses for hope. Cameroon, northern Cameroon, boom and bust cycles of hunger every year for decades. Food aid coming in every year when people are starving during the lean seasons. Well two years ago, we decided, let's transform the model of fighting hunger, and instead of giving out the food aid, we put it into food banks. And we said, listen, during the lean season, take the food out. You manage, the village manages these warehouses. And during harvest, put it back with interest, food interest. So add in five percent, 10 percent more food. For the past two years, 500 of these villages where these are have not needed any food aid -- they're self-sufficient. And the food banks are growing. And they're starting school feeding programs for their children by the people in the village. But they've never had the ability to build even the basic infrastructure or the resources. I love this idea that came from the village level: three keys to unlock that warehouse. Food is gold there. And simple ideas can transform the face, not of small areas, of big areas of the world.
می دانیم که مانند اقتصاد، گرسنگی رونق و رکود دارد. ما این حقیقت را می دانیم. در حال حاضر در منطقه شاخ آفریقا، ما این رویداد رو طی کردیم. آیا این یه تلاش بیفایده است؟ قطعا نه. می خواهم در مورد آنچه من انبارهای امید مینامم، صحبت کنم. کامرون، شمال کامرون، رونق و رکود گرسنگی هر سال برای دهه ها وجود داشته. هر سال در طول فصل بی حاصلی هنگام گرسنگی به آنجا غذا می فرستادیم. خوب دو سال پیش، ما تصمیم گرفتیم مدل مبارزه با گرسنگی را تغییر دهیم، و به جای کمک رایانه غذا، مواد غذایی را در بانکهای غذا بگذاریم. ما به روستاییان گفتیم در دوره فصل بی محصولی، غذا را پخش کنید. شما مدیریت می کنید، روستاها مدیریت این انبارها را به عهده دارند. و در دوره برداشتِ محصول، غذا را با بهره اش برگردانید، بهره غذایی: پنج درصد، ده درصد غذای بیشتر اضافه کنید. برای دو سال گذشته، 500 تا از این روستاها که بانکهای غذا داشته اند نیازی به کمکهای غذایی ندارند-- آنها خود کفا شده اند. بانکهای غذایی رو به رشد هستند. و شروع به اجرای برنامه تغذیه در مدرسه برای کودکان بوسیله مردم همان روستا کرده اند. اما آنها قبلا قادر نبودند حتی سازمانهای ابتدایی یا منابع را بسازند. من عاشق این ایده که مال اهل روستا هستم: سه کلید برای باز کردن انبار هست. در آنجا غذا طلاست. و ایده های ساده می توانند چهره گرسنگی را نه تنها در مناطق کوچک بلکه در مناطق بزرگ در جهان تغیر دهند.
I'd like to talk about what I call digital food. Technology is transforming the face of food vulnerability in places where you see classic famine. Amartya Sen won his Nobel Prize for saying, "Guess what, famines happen in the presence of food because people have no ability to buy it." We certainly saw that in 2008. We're seeing that now in the Horn of Africa where food prices are up 240 percent in some areas over last year. Food can be there and people can't buy it.
من می خواهم در مورد آنچه من آن را غذای دیجیتالی می نامم صحبت کنم. فن آوری در حال دگرگونی و تغییر چهره آسیب پذیری از غذا است در مکانهایی که شما قحطی های کلاسیک را می بینید. آمارتیا سن جایزه صلح نوبل را برای این گفته برد: " حدس بزن چی، قحطی در حضور غذا هم رخ میدهد زیرا مردم قادر به خرید آن نیستند." ما دقیقا" این را در سال 2008 دیدیم. اکنون ما این را در شاخ آفریقا می بینیم جایی که قیمت غذا 240 درصد افزایش یافته در بعضی مناطق در سال گذشته. غذا می تواند آنجا باشد و مردم نتوانند آن را بخرند.
Well this picture -- I was in Hebron in a small shop, this shop, where instead of bringing in food, we provide digital food, a card. It says "bon appetit" in Arabic. And the women can go in and swipe and get nine food items. They have to be nutritious, and they have to be locally produced. And what's happened in the past year alone is the dairy industry -- where this card's used for milk and yogurt and eggs and hummus -- the dairy industry has gone up 30 percent. The shopkeepers are hiring more people. It is a win-win-win situation that starts the food economy moving. We now deliver food in over 30 countries over cell phones, transforming even the presence of refugees in countries, and other ways.
خوب در این تصویر-- من در هیبرون در یک فروشگاه کوچک بودم، به جای بردن غذا به آنجا، ما کارت غذای دیجیتالی فراهم کردیم، یک کارت. به عربی روی آن نوشته " نوش جان." و این زنان می توانند بروند و کارت شان را بکشند و 9 قلم ماده غذایی را دریافت کنند. 9 قلم خریدشان باید مغذی باشند، و آنها باید محصولات تولید شده محلی باشند. چیزی که فقط در طی یکسال حاصل شد، سال گذشته در صنعت لبنیات جایی که این کارتها برای شیر، ماست تخم مرغ و نخود استفاد شد صنعت لبنیات 30 درصد افزایش یافت. و چوپانان افراد بیشتری را استخدام کردند. با این راه حل همه برنده میشوند که اقتصاد مواد غذایی را به حرکت درآورده. ما مواد غذایی را به بیش از30 کشور دنیا ارسال می کنیم از جمله بوسیله موبایل، -- حتی حضور پناهندگان در این کشورها تغیر پذیر بوده-- و غیره.
Perhaps most exciting to me is an idea that Bill Gates, Howard Buffett and others have supported boldly, which is to ask the question: What if, instead of looking at the hungry as victims -- and most of them are small farmers who cannot raise enough food or sell food to even support their own families -- what if we view them as the solution, as the value chain to fight hunger? What if from the women in Africa who cannot sell any food -- there's no roads, there's no warehouses, there's not even a tarp to pick the food up with -- what if we give the enabling environment for them to provide the food to feed the hungry children elsewhere? And Purchasing for Progress today is in 21 countries. And guess what? In virtually every case, when poor farmers are given a guaranteed market -- if you say, "We will buy 300 metric tons of this. We'll pick it up. We'll make sure it's stored properly." -- their yields have gone up two-, three-, fourfold and they figure it out, because it's the first guaranteed opportunity they've had in their life. And we're seeing people transform their lives. Today, food aid, our food aid -- huge engine -- 80 percent of it is bought in the developing world. Total transformation that can actually transform the very lives that need the food.
شاید برای من هیجان انگیز ترین از هر چیز ایده است که بیل گیت، هاوارد بافت و دیگران شجاعانه پشتبانی می کنند، که این سوال را مطرح می کند: چی می شد اگر ما به جای نگاه کردن به گرسنگان به عنوان قربانیان که بیشتر آنان کشاورزان خرده پا هستند که نمی توانند غذای کافی تولید و با بفروشند حتی برای حمایت از خانواده هایشان چی می شد اگر ما به آنها به عنوان راه حل نگاه می کردیم، به عنوان زنجیره ارزش برای مبارزه با گرسنگی؟ چه می شد اگر به زنان در آفریقا کسانی که نمی توانند مواد غذایی را بفروشند چون در آنجا راهی نیست، انباری نیست، حتی در آنجا یک پارچه محکم که مواد غذایی را با آن بلند کنند نیست چه می شد اگر ما محیط لازمه برای تولید مواد غذایی را به آنها می دادیم تا برای کودکان گرسنه در مناطق دیگر تغذیه فراهم کنند؟ برنامه "خرید برای پیشرفت" امروز در 21 کشور است و حدس بزنید چی؟ تقریبا در هر مورد، وقتی به یک کشاورز فقیر تضمین خرید می دهید اگر شما بگویید،" ما 300 تن از محصول شما را می خریم. ما محصول تان را جمع آوری کرده و مطمئن میشویم که بطور مناسب انبار میشوند." محصولشان دو، سه ، چهار برابر می شود و آنها یه راه حلی پیدا میکنند، زیرا این اولین فرصت تضمین است که در تمامی زندگی شان داشته اند . ما مردمی را می بینیم که زندگیشان را اینگونه میسازند. امروز، کمکهای غذایی ما موتور اقتصادی عظیم است 80 درصد از کمکهای غذایی ما در کشورهای در حال توسعه خریداری میشود. دگرگونی غذایی رخ داده که می تواند زندگی افراد زیادی را که به غذا نیاز دارند تغییر دهد.
Now you'd ask, can this be done at scale? These are great ideas, village-level ideas. Well I'd like to talk about Brazil, because I've taken a journey to Brazil over the past couple of years, when I read that Brazil was defeating hunger faster than any nation on Earth right now. And what I've found is, rather than investing their money in food subsidies and other things, they invested in a school feeding program. And they require that a third of that food come from the smallest farmers who would have no opportunity. And they're doing this at huge scale after President Lula declared his goal of ensuring everyone had three meals a day. And this zero hunger program costs .5 percent of GDP and has lifted many millions of people out of hunger and poverty. It is transforming the face of hunger in Brazil, and it's at scale, and it's creating opportunities. I've gone out there; I've met with the small farmers who have built their livelihoods on the opportunity and platform provided by this.
حالا ممکنه شما سوال کنید، آیا این می تواند در مقیاس بزرگ انجام شود؟ ایده های بزرگی هستند، ایده های سطوح روستایی. می خواهم در مورد برزیل صحبت کنم، به دلیل اینکه من در چند سال گذشته سفری به برزیل داشته ام، هنگامی که من خواندم که برزیل در حال مغلوب کردن گرسنگی سریعتر از هر ملتی بر روی زمین است. چیزی که من فهمیدم این است که به جای سرمایه گذاری پولشان در سوبسید مواد غذایی و چیزهای دیگر، آنها در برنامه تغذیه در مدرسه سرمایه گذاری کردند. و آنها ملزم شدند که یک سوم مواد غذایی را از کشاورزان کوچک که هیچ فرصت ندارد تامین کنند. آنها این کار را در مقیاس خیلی بزرگ انجام می دهند بعد از اینکه رئیس جمهور لولا هدفش که اطمینان از اینکه هر فرد سه وعده غذا داشته باشد را اعلام کرد. و این برنامه به صفر رساندن گرسنگی هزینه ای معادل 0.5 درصد تولید ناخالص ملی را در بر داشت و میلیونها نفر از مردم را از گرسنگی و فقر بیرون کشیده است. این دگرگونی چهره گرسنگی در برزیل است. و این در مقیاس بزرگ است، و این فرصتهای شغلی را ایجاد می کند. من به آنجا رفتم، و کشاورزان خرده پا را ملاقات کردم کسانی که وسیله معاش شان را با فرصتهای شغلی و جایگاه های فراهم شده توسط این (برنامه) ساخته اند.
Now if we look at the economic imperative here, this isn't just about compassion. The fact is studies show that the cost of malnutrition and hunger -- the cost to society, the burden it has to bear -- is on average six percent, and in some countries up to 11 percent, of GDP a year. And if you look at the 36 countries with the highest burden of malnutrition, that's 260 billion lost from a productive economy every year. Well, the World Bank estimates it would take about 10 billion dollars -- 10.3 -- to address malnutrition in those countries. You look at the cost-benefit analysis, and my dream is to take this issue, not just from the compassion argument, but to the finance ministers of the world, and say we cannot afford to not invest in the access to adequate, affordable nutrition for all of humanity.
اکنون اگر ما به ضرورت اینگونه اقتصاد نگاه کنیم، این فقط مورد رحم و شفقت نیست. حقیقت اینه که تحقیقات علمی نشان می دهند هزینه سوء تغذیه و گرسنگی هزینه ای که برای جامعه در بر دارد، فشاری که جامعه باید تحمل کند به طور متوسط 6% در صد از تولید ناخالص ملی (GDP) است، و در برخی از کشورها 11% درصد از تولید ناخالص ملی است. اگر شما به این 36 کشور نگاه کنید با بالاترین فشار سوء تغذیه، 260 میلیارد ازیک اقتصاد مولد را سالیانه از دست می دهند. خوب، بانک جهانی برآورد کرده با فقط حدود 10 میلیارد دلار 10.3 سوء تغذیه در این کشورها عنوان می شود. شما به تجزیه و تحلیل هزینه - منفعت نگاه کنید، رویای من این است که این موضوع را نه تنها با استدلالِ رحم و شفقت، بلکه به وزرای دارایی و اقتصاد جهان ببریم، و بگوییم ما استطاعت آن را نداریم که برای دسترسی کافی، تغذیه مناسب برای همه بشریت سرمایه گذاری نکنیم.
The amazing thing I've found is nothing can change on a big scale without the determination of a leader. When a leader says, "Not under my watch," everything begins to change. And the world can come in with enabling environments and opportunities to do this. And the fact that France has put food at the center of the G20 is really important. Because food is one issue that cannot be solved person by person, nation by nation. We have to stand together. And we're seeing nations in Africa. WFP's been able to leave 30 nations because they have transformed the face of hunger in their nations.
شگفت انگیز ترین چیزی که من یافتم این است که هیچ چیز نمی تواند در مقیاس بزرگ تغییر کند بدون عزم یک رهبر. هنگامی که رهبر می گوید، "در زمان و حوزه قدرت من گرسنگی نه" همه چیز شروع به تغییر می کند. و جهان می تواند با فراهم کردن محیط اقتصادی لازمه و فرصتهای مناسب این کار را انجام دهد. و اینکه فرانسه مواد غذایی را مرکز مذاکرات G20 قرار داده واقعا" پر اهمیت است. زیرا غذا مشکلی است که نمی تواند فرد به فرد، کشور به کشور حل شود. ما باید کنار یکدیگر بایستیم. ما شاهد کشورهای آفریقا هستیم. برنامه جهانی غذا قادر بوده 30 کشور را ترک کند، زیرا آنها چهره گرسنگی را در کشورهایشان دگرگون کرده اند.
What I would like to offer here is a challenge. I believe we're living at a time in human history where it's just simply unacceptable that children wake up and don't know where to find a cup of food. Not only that, transforming hunger is an opportunity, but I think we have to change our mindsets. I am so honored to be here with some of the world's top innovators and thinkers. And I would like you to join with all of humanity to draw a line in the sand and say, "No more. No more are we going to accept this." And we want to tell our grandchildren that there was a terrible time in history where up to a third of the children had brains and bodies that were stunted, but that exists no more.
چیزی را که می خواهم در اینجا پیشنهاد کنم یک چالش است. من بر این باورم ما در زمانی در تاریخ بشر زندگی می کنیم که براستی غیر قابل پذیرش است که کودکان از خواب بیدار شوند و ندانند که یک کاسه غذا را کجا پیدا کنند. نه تنها این، دگرگونی گرسنگی یک فرصت است، اما گمان کنم که باید طرز تفکرمان را عوض کنیم. من بسیار مفتخرم که اینجا با برخی از نوآوران و متفکران برتر جهان باشم. و علاقمندم که شما به همه بشریت بپیوندید و تعهد دهید و بگوئید، "بیشتر از این نه. ما از این بیشتر گرسنگی را قبول نخواهیم کرد." ما می خواهیم به نوه هایمان بگوئیم که زمان وحشتناکی در تاریخ ما بود که بیشتر از یک سوم کودکان مغز و بدنی رشد نیافته داشتند، اما دیگر وجود ندارد.
Thank you.
سپاسگزارم.
(Applause)
( تشویق تماشاگران)