I'm going to tell you the story of a song. I was in Madrid one night in 2002 with my teacher and friend Joaquín Sabina, when he said he had something to give me. He said, "Jorge, I have some lines that you need to put into a song. Take these down, take these down." I looked on the table but all I found was a circular coaster, on which I wrote the lines my teacher dictated. They were four lines that went like this:
میخواهم برایتان داستان یک آهنگ را تعریف کنم. در سال ۲۰۰۲، شبی در مادرید بودم، با استاد و دوستم خواکین سابینا، وقتی به من گفت چیزی دارد که میخواهد بدهد. به من گفت: «خورخه، اشعاری دارم که باید برای آن آهنگی بنویسی. بنویس، بنویس.» روی میز را گشتم و تنها چیزی که پیدا کردم یک زیر لیوانی گرد بود، و بر روی آن بیتهایی که استاد به من میگفت را نوشتم. چهار شعر که اینطور سروده شده بود:
"I am a Jewish Moor living among Christians I don't know who my God is, nor who my brothers are."
«موری یهودی هستم که در میان مسیحیانام زندگی میکنم، نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند.»
Those lines really made an impression on me. I said, "What beautiful lyrics, Joaquín. Did you write them?" He said no, they were by another composer named Chicho Sánchez Ferlosio, who was less known than Joaquín, but also a great poet. These lines came to me at a time where I had been wanting to express something for a while, but didn't quite know how.
این شعر، واقعاً خیلی برایم شوکه کننده است. به او گفتم: «چه شعر زیبایی! خواکین، مال توست؟ گفت: «نه». گفت که سراینده این شعر شخص دیگری، به نام چیچو سانچز فرلوسو است. شاعری گمنامتر از خواکین، اما بزرگتر از او. شعر درست در جایی قرار میگیرد که من مدتها پیش میخواستم بگویم و نمیدانستم چطور آن را بیان کنم.
I was getting up to leave and go home to write, when Joaquín stopped me and said, "Hang on, hang on," and presented me with this challenge: "Write the stanzas for this song in Décimas." Now, at this point in my life, I still wasn't completely sure what Décimas were, but I was too embarrassed to tell my teacher I didn't know. So I put on my best "Yeah, I totally understand" face, and went home to look up what Décimas were. I learned that a Décima is a type of verse that only exists in Spanish, and that it has 10 lines. It's very, very complex -- perhaps the most complex style of stanza that we have in Spanish. It also has a very concrete date of origin, which is very rare for a style of stanza.
داشتم بلند میشدم که بروم آن را بنویسم که خواکین من را نگه داشت و گفت: «صبر کن، صبر کن». و اینجا با چالش روبرو شدم: «بندهای آن آهنگ را به سبک دسیما بنویس.» حالا من، در آن مقطع از زندگیام، هنوز دقیق نمیدانستم که دسیما چه بود، اما خیلی خجالت میکشیدم به استاد بگویم نمیدانم چیست. بنابراین به روی خود نیاوردم که نمیدانم و به خانه رفتم، در جستجوی اینکه دسیما چیست. سپس فهمیدم که دسیما، سبکی شعر است که فقط در زبان اسپانیایی وجود دارد، و شامل ده بیت میشود. خیلی پیچیدهست، خیلی، خیلی پیچیده. شاید پیچیدهترین چیزی که در زبان ما، اسپانیایی، وجود دارد، که تاریخ ولادت مشخصی هم دارد که در یک سطر بسیار نادر است.
The Décima was invented in Spain in 1591, by a guy named Vicente Espinel, a musician and poet from Málaga. And listen to this coincidence: he was the same guy who added the sixth string to what would later be called the Spanish guitar. This string right here -- it's called the "bordona."
دسیما در سال ۱۵۹۱، در اسپانیا، توسط شخصی به نام ویسنته اسپینل، موسیقیدان و شاعر اهل مالاگا خلق شد. همچنین ببینید -- چه تصادفی -- همان کسی بود که سیم ششم را روی گیتار اسپانیایی گذاشت. این یکی اینجا: بوردونا
From Spain, the Décima, with its 10 lines, crosses over to America, just like the Spanish guitar, but in contrast to the Décima, the Spanish guitar continues to live today on both sides of the Atlantic. But the Décima, in Spain, its birthplace, disappeared; it died out. It died out about 200 years ago, and yet in Latin America, from Mexico to Chile, all our countries maintain some form of the Décima in our popular traditions.
از اسپانیا، دسیما با ده بیت خود، مانند گیتار اسپانیایی، به آمریکا میرود، اما برخلاف گیتار اول، گیتار اسپانیایی هنوز در دو سوی اقیانوس اطلس زنده است. اما دسیما، در محلی که در آن متولد شد، یعنی اسپانیا، ناپدید شد، منقرض شد. از چند قرن پیش دیگر به آن پرداخته نمیشود، اما با این وجود، در آمریکای لاتین؛ از مکزیک تا شیلی، همه کشورهای ما به نوعی دسیما را در سنت رایج خود حفظ کردهاند.
In each place, they've given it a different name, and set it to different music. It has a lot of different names -- more than 20 in total on the continent. In Mexico, for example, it's called the "Son Jarocho," "Canto de mejorana" in Panama; "Galerón" in Venezuela; "Payada" in Uruguay and Argentina; "Repentismo" in Cuba. In Peru, they call it the Peruvian Décima, because the Décima becomes so integrated into our traditions, that if someone asks, people from each place are completely convinced that the Décima was invented in their country.
و در همه جا نامهای مختلفی روی آن گذاشتند، نامهای موسیقی مختلفی. نامهای زیادی دارد، در کل بیش از ۲۰ نام در این قاره دارد. به عنوان مثال، در مکزیک «سون خاروچو» میگویند، در پاناما «کانتو ده مخورانا»، در ونزوئلا «گالرون»، در اوروگوئه و آرژانتین، «پایادا»، در کوبا «رپنتیسمو»، در پرو، مثلاً، به آن «دسیما پروانا» میگویند، زیرا دسیما آنقدر با سنتهای ما ادغام شده است که اگر از آنها بپرسید، همهشان کاملاً متقاعد شدهاند که آنها بودند که در هر کشور دسیما را اختراع کردند.
(Laughter)
(میخندد)
It's also got a really surprising feature, which is that despite the fact that it developed independently in each of the different countries, it maintains even today, 400 years after its creation, exactly the same rhyme, syllable and line structure -- the same structure Vicente Espinel gave it during the Spanish Baroque period. Here's the structure -- I'll give you the basic idea and then later you can look online and learn more about it.
یک چیز بسیار شگفت انگیز هم دارد. این است که علیرغم اینکه در هر یک از کشورها جداگانه توسعه یافته است، اما تا به امروز، یعنی بیش از ۴۰۰ سال پس از خلق آن، دقیقاً همان ساختار قافیه، هجاها و ابیات را حفظ کرده است. همان ساختاری که ویسنته اسپینل در باروک اسپانیا قرار داد. این ساختار به این صورت است -- میخواهم کمی در مورد آن به شما بگویم، و بعد میتوانید اینترنت بروید و ببینید که چگونه پیش میرود --
The Décima is ten lines long; each line has eight syllables. The first line rhymes with the fourth and the fifth; the second line, with the third; the sixth line, with the seventh and the tenth; and the eighth line rhymes with the ninth. It's a bit complicated, to be honest. And me -- imagine me, trying to write in Décimas. But it's not as complicated as it seems. Plus, it's amazing that it's survived with the same structure for more than four centuries. It's not that complicated, because it has an impressive musicality to it, a type of musicality that's very hard to describe technically. I prefer that you listen to it. So I'm going to recite a Décima, one of the Décimas that I wrote for this song. I'm going to ask that you concentrate just on the musicality of the rhymes. For those of you with headphones on -- I see that some of you are listening to the translation -- please take them off for a minute.
ده بیت وجود دارد که هر کدام هشت هجا دارند. قافیهی اول با قافیهی چهارم و پنجم، دوم با سوم، ششم با هفتم و دهم، و هشتم با نهم. کمی پیچیده است، واقعا. و حتی من -- تصور کنید که دارم تلاش میکنم دسیما بنویسم. اما آنقدرها که به نظر میرسد پیچیده نیست. همچنین باور نکردنی است که با همان ساختار برای بیش از چهار قرن زنده مانده است. آنقدر هم پیچیده نیست، چون گیرایی آهنگین چشمگیری دارد. نوعی گیرایی آهنگین دارد که توصیف آن از نظر فنی بسیار سخت است. ترجیح میدهم خودت به آن گوش بدهی. بنابراین قصد دارم برایتان یک دسیما از بر بخوانم. به عنوان نمونه، یکی از اشعاری که برای این آهنگ نوشته بودم. برای همین از شما میخواهم که فقط روی موسیقی قافیهها تمرکز کنید. و آنهایی که هدفون دارن که عدهای هستند که میبینم دارد برای آنها ترجمه انجام میشود، یه لحظه آنها را بردارید.
(English) Take your headphones off, it you have them.
اگر هدفون دارید، آن را بردارید.
(English) Forget about the meaning of the words for a few seconds,
برای چند ثانیه معنای کلمات را فراموش کنید
(English) and then you'll put them back.
و بعداً دوباره سرجایشان برگردانید.
(English) Forget about the structure.
ساختارها و همه چیز را فراموش کنید.
(Spanish) Forget about the structure.
این رقص صدای دسیما است.
(English) And just ... it's all about the choreography of sound of the Décima.
(Spanish) A choreography of sound.
یک رقص صدا. اینطور به آن نگاه کن.
(Sings in Spanish) "There is not one death that does not cause me pain, there are no winners, here’s nothing but suffering and another life blown away. War is a terrible school no matter what the disguise, forgive me for not enlisting under any flag, any daydream is worth more than a sad piece of cloth."
(آواز میخواند)«هیچ مرگی نیست مرا نرنجاند، هیچ سویی برنده نیست. چیزی نیست جز درد و زندگی دیگری که بر باد میرود. جنگ، مدرسه بسیار بدی است، مهم نیست چه لباسی برتن داری، مرا ببخش که به زیر هیچ پرچمی نمیروم. یک خیال واهی ارزشش بیش از یک تکه پارچه غمگین است.»
That's a Décima.
این شعری به سبک دسیما بود.
(English) You can put your headphones back on.
میتوانید هدفونهایتان را روی گوش بگذارید.
(Applause)
(تشویق حضار)
(English) Thank you.
متشکرم.
(Applause)
(تشویق حصار)
I also applaud Vicente Espinel, because here it is 426 years later, and the Décima lives on everywhere in its original state.
من همچنین ویسنته اسپینل را تحسین میکنم، چرا که هنوز بعد از ۴۲۶ سال، دسیما همه جا به همان شکل است. سه تا شعر را همینطور نوشتم، و الان دومی را به شما نشان دادم.
I wrote three like that one; you just heard the second. I wrote the first one having only recently learned how, and it has some errors in terms of meter, so it's not presentable in its current state. But the one I sang was good, more or less. So: What was it about? What was the meaning behind those lines?
چون سر اولی تازه داشتم یاد میگرفتم. و راستش، کمی خطای متریک دارد، پس اینکه نشان بدهم چطور است فایدهای ندارد. اما کم و بیش خوب بود. خوب حالا، از چه میگفتند؟ محتوای این دسیماها چه بود؟
I had just returned from doing a concert in Israel, and I was very emotional over a problem that hits really close to home, which is the Israeli-Palestinian conflict. I'll explain: my dad's family is Jewish, and my mom's family are non-practicing Christians. I was raised in a home where the two traditions lived together more or less in harmony. It wasn't unusual to see my Jewish grandpa dressed as Santa Claus, for example, or to see my non-Jewish grandpa at the synagogue wearing his kippah, at family celebrations, wearing the same expression that I probably had when Sabina told me --
من تازه برای برگزاری کنسرت در اسرائیل برگشته بودم و متاثر از مشکلی بودم که خیلی، خیلی لمس میکنم، و آن درگیری میان اسرائیل و فلسطین است. توضیح میدهم: خانواده پدرم یهودی هستند، خانواده مادرم مسیحی غیرمذهبی هستند. من در خانهای بزرگ شدم که این دو سنت کم و بیش همزیستی هماهنگی داشتند. مثلا، دیدن لباس بابانوئل تن پدربزرگ یهودیام غیرمعمول نبود. یا پدربزرگ غیریهودیام در کنیسه با کلاه کیپای خود، در مهمانیهای خانوادگی و همان چهرهای را میپوشاند که وقتی سابینا به من گفت --
(Laughter)
(میخندد)
that he had some Décima lines for me. For someone raised in that kind of environment, it's especially painful to see the difficulty the opposing parties have in putting themselves in the other side's shoes even for a moment. So that's what I wrote about.
که برای من چند بیت دسیما دارد. برای کسانی که در چنین محیطی بزرگ میشوند، بسیار دردناک است دیدن مشکلی که دو طرف درگیری لحظهای خود را در دوسوی آن میبیند. بنابراین در مورد آن نوشتم.
I already had the lyrics, I had the form -- the Décima -- and the content. I needed to write the music. I'll give you some context. I had only recently moved from Uruguay, where I'm from, to Spain. And I was feeling very raw with nostalgia, like many of you here, who are away from home. And I wanted my song to be very, very Uruguayan, the most Uruguayan type of song there is -- the milonga. So now, I had been studying the Décima, and after finding out that everyone tried to claim the Décima as their own, that it was invented in their country, it made me wonder: What does it mean when we say the milonga is Uruguayan?
متن آن را از قبل داشتم، هم فرم آن، که دسیما بود، و هم محتوای آن موجود بود. بنابراین باید موسیقی را مینوشتم. من هم آنها را در متن گذاشتم. چندی پیش برای زندگی از اروگوئه، که اهل آن هستم، به اسپانیا رفته بودم. و من هم، واقعاً، مثل خیلی از شما که از خانه دور هستید، بسیار نوستالژیک بودم. و میخواستم آهنگم خیلی اروگوئهای باشد، یک جورایی زیاد. روش اروگوئهای یعنی میلونگا. البته الان داشتم دسیما را میخواندم، و بعد از اینکه دیدم هرکسی دسیما را مال خودش میداند، همه فکر میکنند او مخترع آن است، از خودم پرسیدم: یعنی چه که میگویند میلونگا اروگوئهای است؟ ببینید، میلونگا یک الگوی ریتمیک دارد
The milonga has a rhythmic pattern that we musicians call 3-3-2.
که ما نوازندگان به آن ۲-۳-۳ میگوییم.
(Counts out the beats) One two three, one two three, one two.
(ریتم را تنظیم کنید) یک دو سه، یک دو سه، یک دو.
And it has a characteristic emphasis.
یک لفظ خاصی دارد.
(Sings)
(آواز میخواند)
But this characteristic rhythm pattern comes from Africa. In the ninth century you could find it in the brothels of Persia, and in the thirteenth, in Spain, from where, five centuries later, it would cross over to America with the African slaves. Meanwhile, in the Balkans, it encounters the Roma scale --
اما این الگوی ریتمیک مشخص است که از آفریقا میآید. قبلاً در قرن نهم، در فاحشه خانههای پارس و در قرن سیزدهم، در اسپانیا دیده میشود، و از آنجا، پنج قرن بعد همراه بردگان آفریقایی به آمریکا میرود. در حالی که در بالکان است به مقیاس کولی میپیوندد --
(Sings)
(آواز میخواند)
which in part, gives birth to klezmer music, which Ukrainian Jewish immigrants bring to Brooklyn, New York. They sing it in their banquet halls.
واز آنجا، جایی که خاستگاه موسیقی کلزمر است، با مهاجران یهودی-اوکراینی به بروکلین در نیویورک آورده میشود. آن را در سالن رقص خود میخوانند.
(Sings "Hava Nagila")
(هاوا ناگیلا را میخواند)
And their neighbor, an Argentine kid of Italian origin named Astor Piazzolla, hears it, assimilates it and transforms the tango of the second half of the 20th century with his ...
پسری آرژانتینی در همسایگی، دارای اصالت ایتالیایی به نام آستور پیاتزولا، آن را میشنود، و او را در برمیگیرد و تانگوی نیمهی دوم قرن بیستم را با آن دگرگون میکند... (ریتم را تنظیم می کند) یک دو سه، یک دو سه، یک دو.
(Counts out the beats) One two three, one two three, one two.
(Sings "Adios Nonino")
(خداحافظ نونینو را میخواند)
He also played it on his bandoneon, a 19th-century German instrument created for churches that couldn't afford to buy organs, and that ends up, incredibly, in Río de la Plata, forming the very essence of the tango and the milonga, in the very same way another instrument just as important as the bandoneon did: the Spanish guitar.
همچنین باندونون روی آن نواخته میشود، یک ساز آلمانی قرن نوزدهمی که برای کلیساهایی ساخته شده بود که توانایی خرید ارگ را نداشتند، و به طرز باورنکردنی به ریودولا پلاتا میرسد و جوهریه تانگو و میلونگا را تشکیل میدهد، و همچنین ساز دیگری که به اندازه باندونئون مهم است: گیتار اسپانیایی.
(Applause)
(تشویق حضار)
To which, by the way, Vicente Espinel, in the 16th century, added a sixth string. It's amazing how all these things are coming full circle.
اتفاقاً، ویسنته اسپینل سیم ششم را در قرن شانزدهم به آن اضافه کرده بود. یا به میزان دورهای باطل نگاه کنید.
What have I learned in these 15 years since the song was born from going all over the world with four lines written on a coaster from a bar in Madrid? That Décimas, the milonga, songs, people -- the closer you get to them, the more complex their identity becomes, and the more nuances and details appear. I learned that identity is infinitely dense, like an infinite series of real numbers, and that even if you get very close and zoom in, it never ends.
در این ۱۵ سال، من چه آموختم از زمان تولد آهنگ سفر به دور دنیا با این چهار بیت نوشته شده روی یک ترن هوایی، در باری در مادرید؟ دسیماها، میلونگا، آهنگها، مردم: هر چه آدم به آنها نزدیکتر میشود، هویت آنها پیچیدهتر میشود، ظرافتها و جزئیات بیشتر میشود. فهمیدم که هویت بینهایت متراکم است، مانند یک سری نامتناهی از اعداد حقیقی، که حتی اگر آدم خیلی به آن نزدیک شود و آن را گسترش دهد، هرگز تمام نمیشود.
Before I sing you a song and say goodbye, allow me to tell you one last story. Not long ago, we were in Mexico after a concert. And since the concert promoters know me, they knew I was a Décima freak and that everywhere I go I ask about it, insisting on hearing Décima artists. So they organized a son jarocho show for me at their house. If you recall, the son jarocho is one of the styles of music that uses Décimas in its verses.
اجازه دهید آخرین حکایت را برای شما بگویم، پیش از اینکه آهنگ را بخوانم، و خداحافظی کنم، چندی پیش بعد از یک کنسرت، در مکزیک بودیم. و چون برگزارکنندگان کنسرت من را میشناسند، می دانستند که شیفتهی دسیما هستم و هر جا که میروم سراغ آن را میگیرم، اصرار دارم که به دسیما گوش دهم، برایم یک کنسرت سون جاروچو ترتیب دادند. اگر یادتان باشد، سون جاروچو یکی از انواع فرمهایی است که از دسیما در بیتهای خود استفاده میکند.
When these amazing musicians finished playing what is for me, something amazing, which is the son jarocho, they finished playing and were ... I went up to greet them, really excited, getting ready to thank them for their gift of music, and this young kid says to me -- and he says it with the best of intentions -- he says, "We're very proud, sir, to be keeping alive the purest origins of our Mexican identity." And to tell you the truth, I didn't really know what to say.
وقتی نوازندگان عالی نواختن سون جاروچو که شنیدنش برایم فوق العاده بود را تمام کردند نواختن را اینگونه ختم کردند... من با هیجان به آنها سلام کردم، از نوازندگان برای هدیه تشکر کردم و پسری بسیار جوان به من گفت - و با بهترین نیت هم به من گفت - گفت: «این ما هستیم، آقا، بسیار افتخار میکنیم که خالصترین ریشهی هویت مکزیکی خود را زنده نگه میداریم.” و من واقعاً نمیدانستم چه بگویم.
(Laughter)
(میخندد)
I stood there looking at him. I gave him a hug and left, but ...
همان جا ایستادم و نگاهش کردم، بغلش کردم و رفتم، اما..
(Laughter)
(میخندد)
But he was right, too, though. Right? In reality, the Décima is its origin, but at the same time, just like in the milonga and in the Décima, are the roots of many more cultures from all over the place, like he said.
چون درست هم میگفت، نه؟ در واقع دسیما ریشهی آنها است، اما در عین حال، درست همانگونه که درون میلونگا و درون دسیما، ریشه های بسیاری از مردمان جاهای دیگر وجود دارد، همانطور که به من گفت.
Later, when I got back to the hotel, I thought about it for a while. And I thought: things only look pure if you look at them from far away. It's very important to know about our roots, to know where we come from, to understand our history. But at the same time, as important as knowing where we're from, is understanding that deep down, we're not completely from one place, and a little from everywhere.
بعداً، وقتی به هتل رسیدم، مدام فکر میکردم و گفتم: چیزها فقط اگر از دور به آنها نگاه کنی، شفاف دیده میشوند. خیلی مهم است که ریشههای خود را بشناسیم، بدانیم از کجا آمدهایم، تاریخ خود را بشناسیم، اما در عین حال، به همان اندازه مهم است که بدانیم اهل کجا هستیم، درک این موضوع که در اعماق وجود، همه ما اصلاً از هیچ جایی نیستیم و از همه جاییم.
Thank you very much.
خیلی متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)
This is "The milonga of the Jewish Moor."
این «میلونگای مور یهودی» است.
(Music)
(صدای موسیقی)
(Sings)
(آواز میخواند)
For every wall a lament in Jerusalem the golden
برای هر دیوار یک نوحه در اورشلیم طلایی
and 1000 wasted lives for every commandment.
و هزار جان برای هر فرمان تلف میشود.
I am dust in your wind and although I bleed through your wound,
من گردوخاک باد تو هستم و اگرچه از زخم تو خون میریزم
and every beloved stone has my deepest affection,
و هر سنگ عزیزی عمیقترین عشقم را حفظ میکند،
there is not a stone in the world worth more than a human life.
اما سنگی در دنیا نیست که به اندازه زندگی ارزش داشته باشد.
I am a Jewish Moor who lives among Christians
موری یهودی هستم که در میان مسیحیان زندگی میکنم،
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند
There is not one death that does not cause me pain, there are no winners
هیچ مرگی نیست مرا نرنجاند، هیچ سویی برنده نیست.
there's nothing but suffering and another life blown away.
چیزی نیست جز درد و زندگی دیگری که بر باد میرود.
War is a terrible school no matter what the disguise,
جنگ، مدرسه بسیار بدی است، مهم نیست چه لباسی برتن داری،
forgive me for not enlisting under any flag,
مرا ببخش که به زیر هیچ پرچمی نمیروم،
any daydream is worth more than a sad piece of cloth.
یک خیال واهی ارزشش بیش از یک تکه پارچه غمگین است.
I am a Jewish Moor who lives among Christians
موری یهودی هستم که در میان مسیحیان زندگی میکنم
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند
And nobody has my permission for killing in my name,
به کسی اجازه ندادم که به نام من بکشد،
a man is but a man and if there is a God, this was his wish,
انسان چیزی بیش از یک انسان نیست و آن خدایی که هست، آن را چنین خواسته است.
the very ground I tread will live on, once I am gone
همان زمینی که روی آن قدم برمیدارم ادامه خواهد یافت، خواهم رفت؛
on my way to oblivion, and all doctrines will suffer the same fate,
من هم به سوی فراموشی خواهم رفت، هیچ آیینی نیست که نرود؛
and there is not one nation that has not proclaimed itself
و هیچ ملتی نیست
the chosen people.
که خود را قوم برگزیده نداند.
I am a Jewish Moor who lives among Christians
موری یهودی هستم که در میان مسیحیان زندگی میکنم،
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند
I don't know who my God is, nor who my brothers are.
نه میدانم کدام خدای من است و نه کدام برادرانماند.
I am a Jewish Moor who lives among Christians
موری یهودی هستم که در میان مسیحیان زندگی میکنم،
(Applause)
(تشویق حضار)
Thank you.
متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)