My name is Jon Gray. They call me "The Dishwasher." I cofounded Ghetto Gastro, a Bronx-based collective that works at the intersection of food, design and art. We create experiences that challenge people's perceptions of the Bronx, the place that I call home.
اسم من جان گرِی است. آنها مرا «ماشین ظرفشویی» صدا میزنند. من «گِتو گَسترو» را تاسیس کردم، مجموعهای مستقر در برانکس که در فصل مشترکی از غذا، طراحی و هنر کار میکند. ما تجربیاتی ایجاد میکنیم که درک مردم از برانکس را به چالش بکشد، جایی که من آن را خانه مینامم.
It's a funny thing. I just touched down in Vancouver from Paris a few days ago. We took over the Place Vendôme with the Bronx Brasserie. Oui oui, chérie.
کار جالبی است. همین چند روز پیش ازپاریس به ونکوور آمدم. با برانکس براسری جایگزین باری در میدان وندوم شدیم. وی، وی، شِقی.
(Laughter)
(خنده حاضرین)
It's wild, because in Paris, they have this saying, "le Bronx," which means something is in disarray or a problem. That's the Place Vendôme. We shut it down one time.
کار هیجانی وخطری است، چون در پاریس میگویند: « لُ بقانکس،» که به این معنی است که چیزی مسالهدار یا در خطر است. خب میدان وندوم است دیگر! که یکبار ترتیبش را دادیم!
(Laughter)
(خنده حاضرین)
This lingo came into play when the Bronx was burning, and movies like "The Warriors" and "Fort Apache" still make an impression. Some may disagree, but I believe the Bronx was designed to fail. The power broker was a joker. Robert Moses, instead of parting the Red Sea, he parted the Bronx with a six-lane highway and redlined my community. My great-grandparents had a home on Featherbed Lane, and contrary to the name, they couldn't get a good night's rest due to the constant blasting and drilling that was necessary to build the cross-Bronx expressway a block away. I consider these policy decisions design crimes.
این زبان وقتی رایج شد که برانکس در حال سوختن بود، و فیلمهایی مثل «جنگجویان» و «دژ آپاچی» هنوز تاثیرگذار بودند. برخی ممکن است مخالف باشند، اما من معتقدم که برانکس برای شکست طراحی شدهبود. دلال قدرت، یک دلقک بود. رابرت موزس به جای راه باز کردن از دریای سرخ، برانکس را با یک بزرگراه شش خطه از هم گسست و جمع ما را تحت فشار قرارداده و ویران کرد. پدر بزرگ و مادر بزرگ من خانهای درراهساحلی فِدربِد داشتند، و بر خلاف اسمش، (فِـدِربِد = تشک پرقو) آنها خواب خوشی نداشتند، به خاطر انفجار و حفاریهای دائمی که برای ساخت یک بزرگراهِ متقاطع برانکس با یک بلوک آن طرف تر(یعنی لازم بود. من این تصمیمات سیاسی را جرایم طراحی درنظرمیگیرم.
(Applause)
(تشویق)
Being the resilient people that we are uptown, out of the systematic oppression hip-hop culture rose from the rubble and the ashes like a phoenix. Hip-hop is now a trillion-dollar industry, but this economic activity doesn't make it back to the Bronx or communities like it.
مردم مقاومی بودن، همانطور که ما در بالای شهرک بودیم، جدا از ظلم و ستم نظاممند، فرهنگ هیپهاپ همچون ققنوسی آوار و خاکستر برخاست. هیپ هاپ در حال حاضر یک صنعت تریلیون دلاری است، اما این فعالیت اقتصادی، برانکس یا جوامعی مثل آن را برنمیگرداند.
Let's take it back to 1986. I was born in the heart of the AIDS crisis, the crack epidemic and the War on Drugs. The only thing that trickled down from Reaganomics was ghettonomics: pain, prison and poverty.
بیایید به سال ۱۹۸۶ برگردیم. من در بحران ایدز به دنیا آمدم، همهگیری کراک در ایالات متحده و جنگ مواد مخدر. و تنها چیزی که از اقتصاد ریگانى نصیب اقلیتها و محلههای اقلیت نشین شد: درد، زندان و فقر.
I was raised by brilliant, beautiful and accomplished black women. Even so, my pops wasn't in the picture, and I couldn't resist the allure of the streets. Like Biggie said, you're either slinging crack rock or you got a wicked jump shot. Don't get it twisted, my jumper was wet.
من توسط زنان سیاهپوست با استعداد، زیبا و کارآمد و فاضلی بزرگ شدم. با این وجود، پدرم توو باغ نبود، و من هم نمیتوانستم در برابر کشش و جذبه خیابانها مقاومت کنم. همونطور که بیگی گفت: (منجی هیپ هاپ ساحل شرقی) از این دوتا یا که از کراک ضربه میخوری یا اینکه با شلیک بد یک تبهکار پیچیدهاش نکن، پیراهنم مرطب بود.
(Laughter)
(خنده حاضرین)
My shit was wet.
لعنتی، خیس بود.
(Applause)
(تشویق)
But when I turned 15, I started selling weed, I didn't finish high school, the New York Board of Education banned me from all of those, but I did graduate to selling cocaine when I turned 18. I did well. That was until I got jammed up, caught a case, when I was 20. I was facing 10 years. I posted bail, signed up at the Fashion Institute, I applied the skills that I learned in the streets to start my own fashion brand. My lawyer peeked my ambition, so he suggested that the judge grant me a suspended sentence. For once in my life, a suspension was a good thing.
اما وقتی ۱۵ سالم شد، شروع کردم به فروختن علف، دبیرستان را تمام نکرده بودم، هیات آموزش و پرورش نیویورک مرا از همه آنها منع کرد، اما وقتی ۱۸ ساله شدم، از فروش کوکائین فارغالتحصیل شدم. کار خوبی کردم. این تا وقتی بود که گیر افتادم، وقتی ۲۰ سالم بود، پروندهای گیر آوردم. و با ۱۰ سال زندانی روبرو بودم. قرار وثیقه گذاشتم، در یک موسسه مد ثبت نلم کردم. من مهارتهایی را به کار بردم که در خیابانها آموختم تا برند مد خودم را شروع کنم. وکیلم نیمنگاهی به بلندپروازیم داشت، بنابراین پیشنهاد کرد که قاضی حکم تعلیق به من بدهد. برای اولین بار در زندگیم، تعلیق چیز خوبی بود.
(Laughter)
(خنده حاضرین)
Over the course of two years and many court dates, my case got dismissed. Both of my brothers have done jail time, so escaping the clutches of the prison industrial system didn't seem realistic to me. Right now, one of my brothers is facing 20 years. My mother put in great effort in taking me out to eat, making sure we visited museums and traveled abroad, basically exposing me to as much culture as she could.
در طول مدت دو سال واندی و در بسیاری از جلسات دادگاه، پروندهام رد شد. هر دو برادرم دوران محکومیت گذرانده بودند، بنابراین فرار از چنگال نظام غیرمنعطف زندان برای من واقعبینانه به نظر نمیرسید. در حال حاضر، یکی از برادرانم حدود ۲۰ سال زندان پیش رو دارد. مادرم تلاشِ فراوانی میکرد، برای خوردن غذا مرا بیرون میبرد، و مطمئن شد که ما از موزهها بازدید کنیم و به خارج سفر کردیم، و اساسا تا جایی که میتوانست برای آشنایی ام با فرهنگ تلاش میکرد.
I remembered how as a kid, I used to take over the dinner table and order food for everybody. Breaking bread has always allowed me to break the mold and connect with people.
به یاد آوردم که چطور وقتی کودک بودم، میز شام را برعهده میگرفتم و برای همه غذا سفارش میدادم. تقسیم نان همیشه به من اجازه میداد که الگو و قالب را بشکنم و با مردم ارتباط برقرار کنم.
Me and my homie Les, we grew up on the same block in the Bronx, two street dudes. He happened to be a chef. We always discussed the possibility of doing something in the food game for the benefit of our neighborhood. Les had just won the food show "Chopped." Our homie Malcolm was gearing up to run a pastry kitchen at Noma, yeah, world's best Noma in Copenhagen, you know the vibes. My man P had just finished training in I-I-Italy, Milano to be exact. We decided the world needed some Bronx steasoning on it, so we mobbed up and formed Ghetto Gastro.
من و همخانهایم لِس، در یک بلوک از محله برانکس بزرگ شدیم، دوتا رفیق خیابانی. او یک سرآشپز بود. همیشه درباره امکان انجام کاری در برنامه ی عملی غذایی برای منافع محله خودمان بحث میکردیم. لِس به تازگی در شوی تلویزیونی غذاییِ «چاپد» برنده شدهبود. همخانهای ما مالکوم میخواست شیرینیپزی درنوما راه بیندازد، بله، بهترین نومای جهان در کپنهاگ، حس و حالش را میدانید دیگر. دوست من «پی» تازه دوره آموزشیاش را در ایـ-تالیا به پایان رسانده بود، دقیقا در میلان. تصمیم گرفتیم دنیا به مقداری چاشنی برانکسی رویش نیاز دارد (استیزِنینگ= چاشنی خاصشان) پس سازماندهیش کردیم و یک «گتو گاسترو» تشکیل دادیم.
(Applause)
(تشویق)
While I'm aware our name makes a lot of people uncomfortable, for us "ghetto" means home. Similar to the way someone in Mumbai or Nairobi might use the word "slum," it's to locate our people and to indict the systems of neglect that created these conditions.
در حالی که من آگاه هستم که نام ما افراد زیادی را ناراحت میکند، چون برای ما «گتو» به معنای خانه است. مشابه روشی که یک نفر در بمبئی یا نایروبی ممکن است از کلمه «فقیرنشین» استفاده کند، این برای مشخص کردن موقعیت افرادمان و متهم ساختن سیستمهای غافلی است که این شرایط را ایجاد کردهاست.
(Applause)
(تشویق)
So what is Ghetto Gastro? Ultimately, it's a movement and a philosophy. We view the work we do as gastrodiplomacy, using food and finesse to open borders and connect culture. Last year in Tokyo, we did a Caribbean patty, we do jerk wagyu beef, shio kombu. We remixed the Bronx classic with the Japanese elements. And for Kwanzaa, we had to pay homage to our Puerto Ricans, and we did a coconut charcoal cognac coquito. Dímelo!
خب حالا گِتو گاسترو چیست؟ در نهایت، این یک جنبش و فلسفه است. ما کاری را که به عنوان «سیاست گاسترو» انجام میدهیم، استفاده از غذا و ظرافت برای باز کردن مرزها و اتصال به فرهنگ میبینیم. سال پیش در توکیو، پیراشکی گوشت کارائیبی، ما گوشت واگیو شیو کُمبو درست کردیم. ما برانکس کلاسیک را با عناصری از غذای ژاپنی مخلوط کردیم. و برای کوانزا (مراسمی آفریقایی-آمریکایی) باید ازاهالی پرتوریکویی تجلیل کنیم، و کنیاکِ زغال جوز نارگیل (نخل بومی شیلی) درست کردیم. بگو به من! (به زبان اسپانیایی)
(Laughter)
(خنده حاضرین)
This here is our Black Power waffle with some gold leaf syrup. Make sure you don't slip on the drip.
این هم وافل قدرت سیاه ماست با مقداری شربت برگ طلا؟؟؟ مطمئن شوید که از روی شربت لیز نخورید.
(Laughter)
(خنده حاضرین)
Here we got the 36 Brix plant-based velato. Strawberry fields, you know the deal. Compressed watermelon, basil seeds, a little bit of strawberries up there. Back to the Bronx Brasserie, you know we had to hit them in the head with that caviar and cornbread.
اینجا هم از مجموعه ۳۶ بریکس ولاتوی گیاهی. (اشاره به نوعی بازی لگوی ۳۶ قطعه) با زمینهی توت فرنگی، خب میدانید داستانش چیه. هندوانه فشرده شده، با دانه های ریحان، کمی توتفرنگی هم آنجا. خب برگردیم به برانکس براسِری، میدانید که باید کمی خاویار و ذرت تنگش بزنیم.
(Laughter)
(خنده حاضرین)
(Applause)
(تشویق)
We also practice du-rag diplomacy.
همچنین سیاست «سربند دو-رَگ» را آزمودیم. (مشابه سربند سخنران)
(Laughter)
(خنده حاضرین)
Because, we don't edit who we are when we do our thing. Due to our appearance, we often get mistaken for rappers or athletes. It happened here last year at TED. This dude ran down on me and asked me when I was going to perform. How about now?
چون اینکه ما چهکسی هستیم و چه وقتی کارمان را انجام میدهیم را ویرایش نمیکنیم بیشتر به خاطر ظاهرمان، با رَپرها یا ورزشکاران اشتباه گرفته میشویم. سال گذشته همینجا در TED اتفاق افتاد. این آقای خوشتیپ تعقیبم کرد و دنبالم آمد و پرسید که چه وقتی قصد اجرا دارم. حالا چطورم؟
(Applause)
(تشویق)
So you see, we've been bringing the Bronx to the world but now we focus on bringing the world to the Bronx. We just opened our spot, an idea kitchen where we make and design products, create content --
خُب میدانید، ما داشتیم برانکس را به دنیا میبردیم، اما حالا روی آوردنِ دنیا به برانکس تمرکز کردهایم. ما فقط هدفگیری خودمان را فاش کردیم، ایدهای از یک آشپزخانه که در آن ما محصولات طراحی کرده و میسازیم، محتوا خلق میکنیم --
(Music)
(موسیقی)
and host community events. The intention is to build financial capital and creative capital in our hood.
و میزبانیِ رویدادهای اجتماعی. هدف ایجاد سرمایه مالی و سرمایه خلاقانه در محلهمان است.
We're also collaborating with world-renowned chef Massimo Bottura on a refettorio in the Bronx. A refettorio is a design-focused soup kitchen and community center. You see the vibes.
ما همچنین با سرآشپز معروف جهان ماسیمو بوتورا در رِفِتوریوی برانکس همکاری میکنیم. رِفِتوریو محل اطعام نیازمندان طراحی-محور و مرکز اجتماع و باشگاه محله است. این حال و هوا را میدانید.
(Applause)
(تشویق)
The recent outpouring of grief about the murder of rapper and entrepreneur Nipsey Hussle is largely due to the fact that he decided to stay and evolve in place, rather than leave his hood. After his death, some may see this decision as foolish, but I'm making that same decision every day: to live in the Bronx, to create in the Bronx, to invest in the Bronx.
نگرانی اخیر در مورد قتلِ خواننده رپ و کارآفرین نیپسی هاسِل عمدتا ناشی از این واقعیت است که او تصمیم گرفت درجای خود بماند و همانجا رشد کند تا اینکه محلهاش را ترک کند. پس از مرگ او، برخی ممکن است این تصمیم را احمقانه ببینند، اما من هر روز همین تصمیم را میگیرم. زندگی کردن در برانکس، خلق و ایجاد کردن در برانکس، سرمایه گذاری کردن در برانکس.
(Applause)
(تشویق)
At Ghetto Gastro, we don't run from the word "ghetto," and we don't run from the ghetto. Because at the end of the day, Ghetto Gastro is about showing you what we already know: the hood is good.
در گِتو گَسترو، ما از واژه «گِتو» (محلههایِ فقیر نشین) فرار نمیکنیم، و از محله بیرون نمیزنیم و فرارنمیکنیم. چرا که در پایان روز، گِتو گَسترو درباره نشان دادن چیزی است که ما از قبل میشناختیم: محله، خوب است. به صورت آهنگین: هود ایز گود
(Applause)
(تشویق)
Thank you.
ممنونم.
(Applause)
(تشویق)