We always hear that texting is a scourge. The idea is that texting spells the decline and fall of any kind of serious literacy, or at least writing ability, among young people in the United States and now the whole world today. The fact of the matter is that it just isn't true, and it's easy to think that it is true, but in order to see it in another way, in order to see that actually texting is a miraculous thing, not just energetic, but a miraculous thing, a kind of emergent complexity that we're seeing happening right now, we have to pull the camera back for a bit and look at what language really is, in which case, one thing that we see is that texting is not writing at all. What do I mean by that?
ما همیشه میشنویم که پیامک زدن مصیبت است. مشکل اینجاست که پیامک زدن، توانایی خواندن و نوشتن را، یا حداقل توانایی نوشتن را، در میان جوانان ایالات متحده و امروزه در سراسر جهان رو به تباهی میبرد. حقیقت این است که چنین چیزی واقعیت ندارد، و کار سختی نیست که فکر کنیم چنین چیزی واقعیت دارد، اما برای این که به آن از دید دیگری نگاه کنیم، برای این که به پیامک زدن به عنوان یک معجزه نگاه کنیم، و نه فقط یک کار باحال و جوانپسند، بلکه یک معجزه، نوعی پیچیدگی در حال وخیمتر شدن که در حال حاضر شاهد آن هستیم، ما باید لختی درنگ کنیم و ببینیم که خود زبان واقعاً چیست، که در آن صورت متوجه خواهیم شد، پیامک زدن به هیچ عنوان ارتباطی با «نوشتن» ندارد. منظور من چیست؟
Basically, if we think about language, language has existed for perhaps 150,000 years, at least 80,000 years, and what it arose as is speech. People talked. That's what we're probably genetically specified for. That's how we use language most. Writing is something that came along much later, and as we saw in the last talk, there's a little bit of controversy as to exactly when that happened, but according to traditional estimates, if humanity had existed for 24 hours, then writing only came along at about 11:07 p.m. That's how much of a latterly thing writing is. So first there's speech, and then writing comes along as a kind of artifice.
اساساً، اگر دربارهی زبان فکر کنیم، زبان به مدت احتمالاً ۱۵۰ هزار سال، یا حداقل ۸۰ هزار سال در میان بشر وجود داشته است، و چیزی که از آن استنتاج شد توانایی مکالمه بود. انسانها حرف میزنند. این توانایی شاید به طور ذاتی در درون نوع ما قرار دارد. این نحوهای است که ما به طور معمول از زبان استفاده میکنیم. نوشتن چیزی است که با فاصلهی زمانی طولانی پس از ابداع زبان به وجود آمد، و همان طور که در سخنرانی قبلی دیدیم، در مورد زمان ابداع نوشتن در میان دانشمندان کمی اختلاف وجود دارد، اما بنا به تخمینهای متداول، اگر تمام زمانی که بشر وجود داشته است ۲۴ ساعت بوده باشد، توانایی نوشتن در ساعت ۱۱:۰۷ شب پدید آمده است. قدمت نوشتن تا این حد کم است. بنابراین اول توانایی مکالمه به وجود آمد، و سپس نوشتن به عنوان نوعی مهارت.
Now don't get me wrong, writing has certain advantages. When you write, because it's a conscious process, because you can look backwards, you can do things with language that are much less likely if you're just talking. For example, imagine a passage from Edward Gibbon's "The Decline and Fall of the Roman Empire:"
اما برداشت اشتباهی از حرف من نکنید، نوشتن مزیتهای بسیاری دارد. زمانی که شما مینویسید، چون یک فرآیند هوشیارانه است، و چون شما میتوانید مجدداً آنچه را که ابراز کردهاید بررسی کنید، تواناییهایی را در زبان پیدا میکنید که در گفتار چندان ممکن نیستند. به طور مثال، بخشی از کتاب «اضمحلال امپراطوری روم»، نوشتهی «اِدوارد گیبون» (مورخ و سیاستمدار قرن ۱۸ انگلستان) را در نظر آورید،
"The whole engagement lasted above twelve hours, till the graduate retreat of the Persians was changed into a disorderly flight, of which the shameful example was given by the principal leaders and the Surenas himself."
"کل زمان نبرد بیش از ۱۲ ساعت به درازا کشید، تا این که عقبنشینی عظیم پارسها به پروازی بینظم بدل شد، که در نتیجهی آن شرمساری بزرگی نصیب فرماندهان ارشد و خود «سورِن» (سپهبد ارتش پارت در برابر یونانیان که به خاطر غلبه بر آنان شهرت یافت) شد.
That's beautiful, but let's face it, nobody talks that way. Or at least, they shouldn't if they're interested in reproducing. That -- (Laughter) is not the way any human being speaks casually.
این نوشته زیباست، اما بیایید واقعبین باشیم، هیچکس اینطوری حرف نمیزند. یا حداقل، اگر تمایلی به شرکت داشتن در به وجود آوردن نسل آینده دارند، نباید -- (خندهی حاضرین) انسانها در مکالمات محاورهای این طور صحبت نمیکنند.
Casual speech is something quite different. Linguists have actually shown that when we're speaking casually in an unmonitored way, we tend to speak in word packets of maybe seven to 10 words. You'll notice this if you ever have occasion to record yourself or a group of people talking. That's what speech is like. Speech is much looser. It's much more telegraphic. It's much less reflective -- very different from writing. So we naturally tend to think, because we see language written so often, that that's what language is, but actually what language is, is speech. They are two things.
مکالمات محاورهای حالتی کاملاً متفاوت دارند. زبانشناسان ثابت کردهاند که محاورات ما واقعاً الگوی خاصی ندارد، ما معمولاً در قالب جملاتی با ۷ تا ۱۰ کلمه صحبت میکنیم. اگر یک بار مکالمات خودتان یا یک جمع را ضبط کنید، متوجه این قضیه خواهید شد. یک مکالمه چنین قالبی دارد. مکالمه کمتر در قید و بند است. خیلی خلاصهتر است. کمتر بازتابکنندهی افکار ماست -- تفاوتهای بسیاری با نوشتن دارد. ما به طور طبیعی میخواهیم فکر کنیم، زیرا اغلب زبان را در قالب نوشتاری میبینیم، و زبان نیز همین گونه است، اما در حقیقت زبان، همان مکالمات ماست. زبان و نوشتن یکسان نیستند.
Now of course, as history has gone by, it's been natural for there to be a certain amount of bleed between speech and writing. So, for example, in a distant era now, it was common when one gave a speech to basically talk like writing. So I mean the kind of speech that you see someone giving in an old movie where they clear their throat, and they go, "Ahem, ladies and gentlemen," and then they speak in a certain way which has nothing to do with casual speech. It's formal. It uses long sentences like this Gibbon one. It's basically talking like you write, and so, for example, we're thinking so much these days about Lincoln because of the movie. The Gettysburg Address was not the main meal of that event. For two hours before that, Edward Everett spoke on a topic that, frankly, cannot engage us today and barely did then. The point of it was to listen to him speaking like writing. Ordinary people stood and listened to that for two hours. It was perfectly natural. That's what people did then, speaking like writing.
البته، با گذشت زمان، این که فاصلهی قابل توجهی بین مکالمه و نوشتار به وجود آید کاملاً طبیعی است. به طور مثال، در گذشتهی بسیار دور، حرف زدن به همان صورت نوشتاری، کاری متداول بود. منظور من آنگونه مکالماتی است که در فیلمهای قدیمی میبینید، و بازیگر در آنها گلویش را صاف میکند و میگوید، "خانمها و آقایان،" و بعد آنها طوری صحبت میکنند که هیچ شباهتی به مکالمات محاورهای ندارد. آنها رسمی صحبت میکنند. آنها از جملاتی طولانی مثل این جملهی «گیبون» استفاده میکنند. این طور حرف زدن بسیار شبیه به نوشتار است، و به طور مثال ما را به یاد قدیمها، مثل دورهی رئیسجمهور «آبراهام لینکُلن» میاندازند، به خاطر فیلمی که دربارهی آن زمان دیدهایم. سخنرانی «گِتیزبِرگ آدرِس"»اصلیترین بخش آن حادثهی تاریخی نبود. (سخنرانی تاریخی ارائه شده توسط آبراهام لینکلن، دربارهی جنگ داخلی آمریکا) به مدت دو ساعت پیش از آن، "اِدوارد اِوِرِت" در مورد موضوعی صحبت کرد که راستش، امروزه خیلی از آن سر در نمیآوریم و درک آن دشوار بود. نکته اینجاست که وقتی به آن سخنرانی گوش میدهید میبینید که حرف زدنش مانند نوشتن است. مردم عادی ایستادند و به آن سخنرانی به مدت دو ساعت گوش دادند. کاملاً طبیعی به نظر میرسید. این دقیقاً چیزی بود که در میان مردم رایج بود، یعنی حرف زدن مانند نوشتن.
Well, if you can speak like writing, then logically it follows that you might want to also sometimes write like you speak. The problem was just that in the material, mechanical sense, that was harder back in the day for the simple reason that materials don't lend themselves to it. It's almost impossible to do that with your hand except in shorthand, and then communication is limited. On a manual typewriter it was very difficult, and even when we had electric typewriters, or then computer keyboards, the fact is that even if you can type easily enough to keep up with the pace of speech, more or less, you have to have somebody who can receive your message quickly.
خب، اگر شما بتوانید همانطور که مینویسید حرف بزنید، طبیعتاً در نتیجهی آن شما میخواهید گهگاه همانطور که حرف میزنید بنویسید. مشکل تنها در کلمات و احساس مکانیکی بود، که در آن زمان بسیار سختتر بودند، تنها به این دلیل که حرف زدنهای مختصر جا نیفتاده بودند. مختصرنویسی، به غیر از تندنویسی، تقریباً در نوشتار غیرممکن است، و بنابراین ارتباطات محدود میشوند. در یک ماشین تایپ مکانیکی بسیار دشوار است و حتی وقتی ماشین تایپهای برقی، یا کیبوردهای کامپیوتری عرضه شدند، این مسئله که حتی اگر شما بتوانید سرعت تایپتان را کمابیش به اندازهی سرعت حرف زدن نگاه دارید، نوشتهی شما بایستی به گونهای باشد که طرف مقابل منظورتان را سریع بگیرد.
Once you have things in your pocket that can receive that message, then you have the conditions that allow that we can write like we speak. And that's where texting comes in. And so, texting is very loose in its structure. No one thinks about capital letters or punctuation when one texts, but then again, do you think about those things when you talk? No, and so therefore why would you when you were texting?
اگر ما ابزاری داشته باشیم که بتواند پیغام ما را به طرف مقابل برساند، خواهیم توانست همانگونه بنویسیم که حرف میزنیم. و اینجاست که سر و کلهی پیامک زدن پیدا میشود. و بنابراین، پیامک زدن ساختار بسیار سستی دارد. هیچکس در پیامکها به حرفهایی که در انگلیسی باید بزرگ نوشته شوند یا علامتگذاری دقت نمیکند، اما آیا موقع صحبت کردن هم به آنها دقت میکنیم؟ نه، و بنابراین دلیلی وجود ندارد که موقع پیامک زدن آنها را رعایت کنیم.
What texting is, despite the fact that it involves the brute mechanics of something that we call writing, is fingered speech. That's what texting is. Now we can write the way we talk. And it's a very interesting thing, but nevertheless easy to think that still it represents some sort of decline. We see this general bagginess of the structure, the lack of concern with rules and the way that we're used to learning on the blackboard, and so we think that something has gone wrong. It's a very natural sense.
پیامک، علیرغم این حقیقت که اساس بسیار ناهنجاری از چیزی که به آن نوشتن میگوییم در بر دارد، همان حرفهای ماست که با دست نگاشته میشود. پیامک این است. حالا میتوانیم همانطور که حرف میزنیم بنویسیم. و این خیلی جالب است، اما کمابیش میتوان از آن این طور برداشت کرد که افولی در زبان ایجاد شده است. ما میبینیم که ساختار زبان انعطاف بزرگی پیدا کرده است، به قوانین و چیزهایی که مدرسه آموختهایم به شدت بیتوجهی میشود، و بنابراین فکر میکنیم یک جای کار اشتباه است. این احساس کاملاً طبیعی است.
But the fact of the matter is that what is going on is a kind of emergent complexity. That's what we're seeing in this fingered speech. And in order to understand it, what we want to see is the way, in this new kind of language, there is new structure coming up.
اما حقیقت این است که اتفاقی که دارد میافتد نوعی پیچیدگی در حال وخیمتر شدن است. این چیزی است که در این حرفهای دستنگاشته میبینیم. و برای درک آن، چیزی که میخواهیم ببینیم این است که در این سبک جدید از زبان، ساختار جدیدی وجود دارد.
And so, for example, there is in texting a convention, which is LOL. Now LOL, we generally think of as meaning "laughing out loud." And of course, theoretically, it does, and if you look at older texts, then people used it to actually indicate laughing out loud. But if you text now, or if you are someone who is aware of the substrate of texting the way it's become, you'll notice that LOL does not mean laughing out loud anymore. It's evolved into something that is much subtler.
و به طور مثال، قراردادی مثل "خخخ" در زبان وجود دارد. وقتی "خخخ" را میبینیم، معنای آن به صورت "قهقهه" در ذهن ما ظاهر میشود. و البته، در تئوری، چنین معنایی میدهد، و اگر به نوشتههای قدیمیتر نگاه کنید، مردم از آن برای نشان دادن قهقهه استفاده میکردند. اما وقتی در حال حاضر پیامک میزنید، یا اگر کسی هستید که از روند تبدیل این شکل اختصاری در پیامک آگاه است، متوجه خواهید شد که "خخخ" دیگر به معنای قهقهه زدن نیست. معنای آن به صورت بسیار ظریفتری تغییر پیدا کرده است.
This is an actual text that was done by a non-male person of about 20 years old not too long ago.
این نوشتهای واقعیست که توسط یک جوان غیر مذکر با سنی در حدود ۲۰ سال در گذشتهی نه چندان دوری نوشته شده است.
"I love the font you're using, btw."
"راستی، من واقعاً فونتی که استفاده کردی رو دوست دارم."
Julie: "lol thanks gmail is being slow right now"
جولی: "خخخ مرسی سرعت جی-میلم خیلی پایین اومده"
Now if you think about it, that's not funny. No one's laughing. (Laughter) And yet, there it is, so you assume there's been some kind of hiccup.
با خودتان فکر کنید، این بامزه نیست. هیچکس نمیخندد. (خندهی حاضرین) ولی با این حال نوشته میشود، و شما فکر میکنید چیز بامزهای باید وجود داشته باشد.
Then Susan says "lol, I know," again more guffawing than we're used to when you're talking about these inconveniences.
سوزان جواب میدهد "خخخ، میدونم"، مجدداً شاهد قهقههی بیش از انتظاری برای چنین مکالمات آزاردهندهای هستیم.
So Julie says, "I just sent you an email."
جولی میگوید، "همین الآن برات یه ایمیل فرستادم."
Susan: "lol, I see it."
سوزان میگوید: "خخخ، دیدمش."
Very funny people, if that's what LOL means.
اگر "خخخ" به معنای اصلیش باشد، واقعاً آدمهای بامزهای هستند.
This Julie says, "So what's up?"
جولی میگوید، "چه خبرا؟"
Susan: "lol, I have to write a 10 page paper."
سوزان میگوید: "خخخ، باید یه انشای ۱۰ صفحهای بنویسم."
She's not amused. Let's think about it. LOL is being used in a very particular way. It's a marker of empathy. It's a marker of accommodation. We linguists call things like that pragmatic particles. Any spoken language that's used by real people has them. If you happen to speak Japanese, think about that little word "ne" that you use at the end of a lot of sentences. If you listen to the way black youth today speak, think about the use of the word "yo." Whole dissertations could be written about it, and probably are being written about it. A pragmatic particle, that's what LOL has gradually become. It's a way of using the language between actual people.
او خیلی احساس شادی نمیکند. بگذارید بررسی کنیم. "خخخ" برای رساندن منظور بسیار مشخصی مورد استفاده قرار میگیرد. این به عبارتی نشاندهندهی همدلی است. به نحوی دادن آسایش را نمایش میدهد. ما زبانشناسان به چیزهایی مانند این، عبارات کاربردی میگوییم. هر زبانی که توسط افراد واقعی مورد استفاده قرار میگیرد چنین چیزهایی را در خود دارد. اگر به زبان ژاپنی صحبت میکنید، کلمهی کوچکی را با تلفظ «نِه» در پایان بسیاری از جملاتتان استفاده میکنید. اگر به حرف زدن جوانان سیاهپوست آمریکایی امروزی گوش کنید، کلمهی «یو» را در بسیاری از جملاتشان به کار میبرند. مقالات بسیاری را در این باره میتوان نوشت، و شاید حتی در حال حاضر چنین مقالاتی وجود داشته باشند. "خخخ" کم کم به یک عبارت کاربردی تبدیل شده است. این نوعی استفاده از زبان میان مردم واقعی است.
Another example is "slash." Now, we can use slash in the way that we're used to, along the lines of, "We're going to have a party-slash-networking session." That's kind of like what we're at. Slash is used in a very different way in texting among young people today. It's used to change the scene.
مثال دیگر آن "راستی" است. ما میتوانیم از "راستی" به همان صورتی که عادت داریم، در جملات استفاده کنیم، "ما میخواهیم به جادهی سمت راستی برویم." این کاربرد تقریباً چیزی است که در بین ما رواج دارد. "راستی" امروزه با کاربرد کاملاً متفاوتی در پیامکهای بین جوانان مشاهده میشود. از آن برای تغییر حال و هوا استفاده میشود.
So for example, this Sally person says, "So I need to find people to chill with" and Jake says, "Haha" -- you could write a dissertation about "Haha" too, but we don't have time for that — "Haha so you're going by yourself? Why?"
به طور مثال، «سالی» میگوید، "من دنبال یه عده میگردم که باهاشون وقت بگذرونم" و «جِیک» میگوید، "ها ها" -- میشود یک مقاله هم دربارهی "ها ها" نوشت، ولی ما برای این یکی وقت نداریم -- "ها ها پس میخوای تنها بری؟ چرا؟"
Sally: "For this summer program at NYU."
سالی میگوید: "برای برنامهی تابستانی در دانشگاه نیویورک."
Jake: "Haha. Slash I'm watching this video with suns players trying to shoot with one eye."
جِیک: "ها ها. راستی من دارم یه کلیپ از یه بازی بسکتبال میبینم که سعی میکنن با یه چشم توپ رو پرتاب کنن."
The slash is interesting. I don't really even know what Jake is talking about after that, but you notice that he's changing the topic. Now that seems kind of mundane, but think about how in real life, if we're having a conversation and we want to change the topic, there are ways of doing it gracefully. You don't just zip right into it. You'll pat your thighs and look wistfully off into the distance, or you'll say something like, "Hmm, makes you think --" when it really didn't, but what you're really -- (Laughter) — what you're really trying to do is change the topic. You can't do that while you're texting, and so ways are developing of doing it within this medium. All spoken languages have what a linguist calls a new information marker -- or two, or three. Texting has developed one from this slash.
«راستی» کلمهی جالبی است. من واقعاً نمیدانم جِیک بعد از این مکالمه دربارهی چه چیزی صحبت کرده است، اما متوجه میشوید که دارد موضوع را عوض میکند. این کار تقریباً معمولی به نظر میرسد، اما وقتی آن را با دنیای واقعی مقایسه میکنید، اگر ما دربارهی موضوعی صحبت کنیم و بخواهیم بحث را عوض کنیم، راههای مناسبتری برای انجام این کار وجود دارد. خیلی رک و بیپرده هم نگویید. دستتان را روی پایتان بگذارید و هیجانزده به دوردست خیره شوید، یا بگویید، "ممم، احساس میکنم --" با این که واقعاً احساس خاصی ندارید، ولی شما واقعاً -- (خندهی حاضرین) -- شما واقعاً دارید تلاش میکنید که بحث را عوض کنید. اما وقتی دارید پیامک میدهید نمیتوانید چنین کاری را انجام دهید، و بنابراین نحوهی انجام این کار خود را با واسطهی نوشتاری منطبق میکند. تمامی زبانهای متداول گفتاری، چیزی در درون خود دارند که در علم زبانشناسی به آن نشانهی جدید مفهومی گفته میشود. پیامک زدن از این "راستی" یک نشانهی جدید مفهومی استخراج کرده است.
So we have a whole battery of new constructions that are developing, and yet it's easy to think, well, something is still wrong. There's a lack of structure of some sort. It's not as sophisticated as the language of The Wall Street Journal. Well, the fact of the matter is, look at this person in 1956, and this is when texting doesn't exist, "I Love Lucy" is still on the air.
بنابراین ما مجموعهای از ساختارهای جدید داریم که دائم گسترش پیدا میکنند، با این حال تجزیه و تحلیل آنها ساده است، ولی باز هم بعضی از آن موارد اشتباه هستند. در این سبک نوعی عدم وجود ساختار احساس میشود. این ساختارها به اندازهی سبک زبان روزنامهی «وال استریت» پیچیده نیستند. خب، راستش، وقتی به این پرفسور در سال ۱۹۵۶ نگاه کنید، او در دورهای زندگی میکرد که سرویس پیامک وجود نداشت، و هنوز سریالهای دههی ۵۰ پخش میشد.
"Many do not know the alphabet or multiplication table, cannot write grammatically -- "
"خیلیها حروف الفبا یا جدول ضرب را بلد نیستند، و نمیتوانند در نوشتن جمله ساختار مناسب را رعایت کنند --"
We've heard that sort of thing before, not just in 1956. 1917, Connecticut schoolteacher. 1917. This is the time when we all assume that everything somehow in terms of writing was perfect because the people on "Downton Abbey" are articulate, or something like that.
ما چنین چیزی را پیش از این هم شنیدهایم، نه فقط در سال ۱۹۵۶، بلکه در سال ۱۹۱۷، معلم مدرسهای در شهر "کانِکتیکات". سال ۱۹۱۷. این سال در دورهای قرار دارد که همگی ما فکر میکردیم که همه چیز در مورد ساختار نوشتار ایدهآل بود چون بازیگران سریالهایی که در مورد زمان قدیم میسازند همگی سخنور بودند، و برداشتهایی مانند این.
So, "From every college in the country goes up the cry, 'Our freshmen can't spell, can't punctuate.'"
این نوشته میگوید، "تمامی کالجهای کشور فریاد برآوردهاند که، «دانشجوهای ورودی جدید ما نمیتوانند کلمات را هجی کنند، یا جملات را نشانهگذاری کنند.»"
And so on. You can go even further back than this. It's the President of Harvard. It's 1871. There's no electricity. People have three names.
و الی آخر. شما میتوانید حتی سابقهی آن را در گذشتهی دورتر هم مشاهده کنید. این نوشته متعلق به مدیر دانشگاه "هاروارد" است. در سال ۱۸۷۱. حتی سیستم برقرسانی وجود ندارد. مردم سه اسم دارند (سبک نامگذاری قدیم).
"Bad spelling, incorrectness as well as inelegance of expression in writing."
«هجی بد کلمات، اشتباهات املایی به اندازهی عدم وجود ظرافت در نوشتهها مشاهده میشوند.»
And he's talking about people who are otherwise well prepared for college studies.
و او دارد در مورد کسانی حرف میزند که درسهای دورهی کالج خود را به طور کامل مطالعه کردهاند.
You can go even further back. 1841, some long-lost superintendent of schools is upset because of what he has for a long time "noted with regret the almost entire neglect of the original" blah blah blah blah blah.
شما حتی میتوانید به گذشتهی دورتری بروید. سال ۱۸۴۱، یکی از مدیران کل مدارس عصبانی شده است چون چیزی که او "مدتها با چشمپوشی از قواعد صحیح با شرم مینوشته است" و همینطور الی آخر.
Or you can go all the way back to 63 A.D. -- (Laughter) -- and there's this poor man who doesn't like the way people are speaking Latin. As it happens, he was writing about what had become French. And so, there are always — (Laughter) (Applause) — there are always people worrying about these things and the planet somehow seems to keep spinning.
یا این که میتوانید به سال ۶۳ پس از میلاد مسیح بروید -- (خندهی حاضرین) -- و نوشتهی این مرد بیچاره را بخوانید که از نحوهی لاتین صحبت کردن مردم خوشش نمیآید. در نتیجه، او از این مینالد که چه بلایی سر زبان فرانسوی آمده است. بنابراین، در هر عصری -- (خندهی حاضرین) (تشویق حاضرین) -- در هر عصری همیشه کسانی وجود داشتهاند که دربارهی این چیزها نگران باشند و هنوز زندگی ادامه دارد.
And so, the way I'm thinking of texting these days is that what we're seeing is a whole new way of writing that young people are developing, which they're using alongside their ordinary writing skills, and that means that they're able to do two things. Increasing evidence is that being bilingual is cognitively beneficial. That's also true of being bidialectal. That's certainly true of being bidialectal in terms of your writing. And so texting actually is evidence of a balancing act that young people are using today, not consciously, of course, but it's an expansion of their linguistic repertoire. It's very simple. If somebody from 1973 looked at what was on a dormitory message board in 1993, the slang would have changed a little bit since the era of "Love Story," but they would understand what was on that message board. Take that person from 1993 -- not that long ago, this is "Bill and Ted's Excellent Adventure" -- those people. Take those people and they read a very typical text written by a 20-year-old today. Often they would have no idea what half of it meant because a whole new language has developed among our young people doing something as mundane as what it looks like to us when they're batting around on their little devices.
برداشت من از پیامک زدن در عصر امروزی این است که چیزی که شاهد آن هستیم سبک کاملاً جدیدی از نوشتار است که جوانان آن را ابداع کردهاند، و آن را در کنار مهارتهای نوشتاری متداول خود استفاده میکنند، و این به این معناست که آنها توانایی انجام دو کار را پیدا میکنند. شواهد روزافزونی نشان میدهند که دانستن دو زبان برای تواناییهای شناختی ذهن بسیار مفید است. البته این موضوع در مورد تکلم به دو زبان نیز صادق است. و مطمئناً در مورد تکلم به دو زبان در نوشتار نیز صادق است. بنابراین پیامک زدن گواهی بر عملی تعادلیست که جوانان - هرچند ناآگاهانه - امروزه از آن استفاده میکنند، اما این وسیلهای برای افزایش گنجینهی ذهنی زبانشان است. خیلی ساده است. اگر فردی از سال ۱۹۷۳ تابلوی اعلانات خوابگاهی در سال ۱۹۹۳ را ببیند، عبارات محاورهای از دههی ۷۰ تا آن دوره کمی تغییر کردهاند، اما او میفهمد که آن پیغامها چه چیزی میخواهند بگویند. آن فرد را از سال ۱۹۹۳ -- که فاصلهی زمانی چندانی با ما ندارد، به دورهی ما بیاورید و پیامک خیلی سادهای که توسط یک جوان ۲۰ ساله نوشته شده است به او نشان دهید. اغلب حتی معنای نصف آن را متوجه نمیشوند چون زبان کاملاً جدیدی توسط جوانان امروزی ابداع شده است که کاربردی کاملاً معمولی در ارتباطات پیامکی هر روزهی آنها دارد. در ارتباطات پیامکی هر روزهی آنها دارد. در پایان، اگر من میتوانستم به آینده سفر کنم،
So in closing, if I could go into the future, if I could go into 2033, the first thing I would ask is whether David Simon had done a sequel to "The Wire." I would want to know. And — I really would ask that — and then I'd want to know actually what was going on on "Downton Abbey." That'd be the second thing. And then the third thing would be, please show me a sheaf of texts written by 16-year-old girls, because I would want to know where this language had developed since our times, and ideally I would then send them back to you and me now so we could examine this linguistic miracle happening right under our noses. Thank you very much.
اگر میتوانستم به سال ۲۰۳۳ بروم، اولین چیزی که میخواستم بدانم این است که «دِیوید سیمون» (کارگردان) سریال «ارتباط» را ساخته است یا نه. واقعاً کنجکاوم. و - واقعاً دلم میخواهد بدانم - و بعد میخواهم بدانم که سریال "شهر اَبی" به کجا رسید. این دومین چیز است. و سومین چیزی که میخواهم این است که، خواهش میکنم به من مجموعهای از پیامکهایِ یک دختر ۱۶ ساله را نشان دهند، زیرا میخواهم بدانم این زبان از دورهی ما تا آن زمان به کجا رسیده است، و دوست دارم آنها را برای شما و خودم بفرستم تا بتوانیم این معجزهی زبانی را که درست جلوی چشمانمان اتفاق میافتد آزمایش کنیم. خیلی ممنونم. (تشویق حاضرین)
(Applause) Thank you. (Applause)
متشکرم. (تشویق حاضرین)