Let me tell you, it has been a fantastic month for deception. And I'm not even talking about the American presidential race. (Laughter) We have a high-profile journalist caught for plagiarism, a young superstar writer whose book involves so many made up quotes that they've pulled it from the shelves; a New York Times exposé on fake book reviews. It's been fantastic.
میخواهم برای شما بگویم که چه ماه خارق العاده ای برای فریب دادن بوده است. و حتی منظورم انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیست. (خنده) خبرنگار (ژورنالیست) پر آوازه ای داریم که تقلب ادبی اش فاش شده، جوانی که سوپراستار نویسندگی است و از بس کتابش دارای نقل قولهای ساختگی بوده که آنها را از فروشگاه ها جمع آوری کردند؛ نمایشی از نقدهای تقلبی کتاب ها در نیویورک تایمز. خارق العاده بوده.
Now, of course, not all deception hits the news. Much of the deception is everyday. In fact, a lot of research shows that we all lie once or twice a day, as Dave suggested. So it's about 6:30 now, suggests that most of us should have lied. Let's take a look at Winnipeg. How many of you, in the last 24 hours -- think back -- have told a little fib, or a big one? How many have told a little lie out there?
و البته همه دروغ ها خبرساز نمیشوند. عموم دروغ ها روزمره اند. در حقیقت، تحقیقات زیادی نشان میدهند که همه ما در روز یک یا دوبار دروغ میگوییم، همنطور که دیوید اشاره کرد. پس الان که حدود ساعت ۶:۳۰ است، اشاره به این دارد که بیشتر ما باید دروغ گفته باشیم. بیایید شهر وینیپگ (دراستان مانیتوبا) را در نظر بگیریم. چندتا از شما، در ۲۴ ساعت گذشته -- درست فکر کنید -- یک دروغ کوچک، یا بزرگ گفته اید؟ چند نفر در جامعه دروغ گفته اند؟
All right, good. These are all the liars. Make sure you pay attention to them. (Laughter)
خب، بسیار عالی. همه اینها همان دروغگوها هستند. حواستان را درباره آنها جمع کنید. (خنده)
No, that looked good, it was about two thirds of you. The other third didn't lie, or perhaps forgot, or you're lying to me about your lying, which is very, very devious. (Laughter) This fits with a lot of the research, which suggests that lying is very pervasive. It's this pervasiveness, combined with the centrality to what it means to be a human, the fact that we can tell the truth or make something up, that has fascinated people throughout history. Here we have Diogenes with his lantern. Does anybody know what he was looking for? A single honest man, and he died without finding one back in Greece. And we have Confucius in the East who was really concerned with sincerity, not only that you walked the walk or talked the talk, but that you believed in what you were doing. You believed in your principles.
نه، به نظرخوب آمد، حدود دو سوم شما می شد . آن یک سوم دیگر دروغ نگفتند، یا شاید یادشان رفت، یا دارید راجع به دروغ گفتنتان به من دروغ میگویید، که خیلی خیلی گمراه کننده است. (خنده) این با تحقیقات زیادی که اشاره بر این دارد دارند دروغ گفتن فراگیرست، همراه است. همین فراگیر بودن با هسته آنچه که انسان بودن را معنی میکند ترکیب میشود -- این واقعیت که ما میتوانیم حقیقت را بگوییم و یا به جای آن چیزی از خودمان بسازیم چیزیست که مردم را در طول تاریخ به خود مجذوب کرده است. اینجا دقیانوس را با مشعلش میبینیم. آیا کسی میداند که به دنبال چی میگردد؟ به دنبال یک انسان صادق، واو بدون اینکه حتی یک نفر در یونان پیدا کند مُرد. و در شرق کنفسیوس را داریم، که خیلی مقید و نگران صداقت بود، نه فقط اینکه حرفش را بزنیم، یا حتی عمل کنیم، بلکه به این عملی که انجام میدهد اعتقاد داشته باشید. به این اصول اعتقاد داشته باشید.
Now my first professional encounter with deception is a little bit later than these guys, a couple thousand years. I was a customs officer for Canada back in the mid-'90s. Yeah. I was defending Canada's borders. You may think that's a weapon right there. In fact, that's a stamp. I used a stamp to defend Canada's borders. (Laughter) Very Canadian of me. I learned a lot about deception while doing my duty here in customs, one of which was that most of what I thought I knew about deception was wrong, and I'll tell you about some of that tonight.
و اما، اولین رویاروئی حرفه ای من با دروغ کمی دیرتر از اینها بود؛ حدود چند هزار سال! در اواسط دهه ۹۰ من از افسران گمرک کانادا بودم. بله. من به دفاع از مرزهای کانادا مشغول بودم. ممکن است فکر کنید که این، اینجا، یک اسلحه است. اما در اصل یک مهر است. من از یک مهر برای دفاع از کانادا استفاده کردم. (خنده) یک روش خیلی کانادائی. من خیلی در رابطه با دروغ در طول انجام خدمتم در گمرگ یاد گرفتم. که یکی از آنها این بود که متوجه شدم خیلی از چیزهائی که در رابطه با دروغ گفتن میدانستم، اشتباه بود، و امشب چند مورد از این موارد را با شما در میان میگذارم.
But even since just 1995, '96, the way we communicate has been completely transformed. We email, we text, we skype, we Facebook. It's insane. Almost every aspect of human communication's been changed, and of course that's had an impact on deception. Let me tell you a little bit about a couple of new deceptions we've been tracking and documenting. They're called the Butler, the Sock Puppet and the Chinese Water Army. It sounds a little bit like a weird book, but actually they're all new types of lies.
ولی حتی از ۹۶-۱۹۹۵ هم شکل برقراری ارتباطات ما کاملا متحول شده است. ایمیل میزنیم، پیام الکتریکی میفرستیم، از اسکایپ استفاده میکنیم، درفیسبوک هستیم. دیوانه کننده است. تقریبا تمامی جنبه های ارتباطات انسانی تغییر کرده اند، و البته این بر روی دروغ گفتن نیز تاثیر گذاشته است. اجازه بدهید کمی برای شما از چند نوع دروغ گفتن جدید که ما در حال بررسی کردن و مکتوب کردن آن بوده ایم، توضیح بدهم. آنها به نامهای «پیشکار»، «عروسک جورابی»، و «ارتش آبی چین» ملقب هستند. کمی شبیه به نام کتابی عجیب و قریب است، و در اصل آنها انواع جدید دروغ هستند.
Let's start with the Butlers. Here's an example of one: "On my way." Anybody ever written, "On my way?" Then you've also lied. (Laughter) We're never on our way. We're thinking about going on our way. Here's another one: "Sorry I didn't respond to you earlier. My battery was dead." Your battery wasn't dead. You weren't in a dead zone. You just didn't want to respond to that person that time. Here's the last one: You're talking to somebody, and you say, "Sorry, got work, gotta go." But really, you're just bored. You want to talk to somebody else. Each of these is about a relationship, and this is a 24/7 connected world. Once you get my cell phone number, you can literally be in touch with me 24 hours a day. And so these lies are being used by people to create a buffer, like the butler used to do, between us and the connections to everybody else. But they're very special. They use ambiguity that comes from using technology. You don't know where I am or what I'm doing or who I'm with. And they're aimed at protecting the relationships. These aren't just people being jerks. These are people that are saying, look, I don't want to talk to you now, or I didn't want to talk to you then, but I still care about you. Our relationship is still important.
بیایید با پیشکارها شروع کنیم. یک مثال میزنم: "دارم میام". آیا تا حالا کسی نوشته "دارم میام"؟ پس شما هم دروغ گفته اید. (خنده) ما هیچوقت در حال رفتن نیستیم. داریم به رفتن فکر میکنیم. نمونه ای دیگر: "ببخشید زودتر بهت جواب ندادم. باتری (موبایلم) تموم شده بود." باتری (موبایلتون) تمام نشده بود. در منطقه ای بدون آنتن هم نبودید. فقط نمیخواستید که به آن شخص در آن زمان پاسخ دهید. و این آخرین نمونه: با شخصی در حال صحبت کردن هستید، و میگویید "شرمنده، خیلی کار دارم، باید برم." ولی در واقیعت فقط حوصله تان سر رفته است. میخواهید با کس دیگری صحبت کنید. هر کدام اینها مربوط به رابطه ای فردی است، و این دنیایی است که به طور ۲۴ ساعته مرتبط است. به محض اینکه شماره موبایل من را بگیرید، عملا میتوانید ۲۴ ساعت در روز با من در ارتباط باشید. و به این ترتیب، اینها دروغهایی هستند که انسانها از آنها استفاده میکنند تا حائلی (سپری) ایجاد کنند، همانند کاری که پیشکاران میکردند، میان ما و ارتباطاتی که با تمام افراد دیگر داریم. اما اینها خیلی خاص هستند. اینها از ابهامی که به همراه استفاده از تکنولوژی می آید، استفاده میکردند. شما نمیدانید که من کجا هستم، یا در حال انجام چه کاری هستم، یا با چه کسی هستم. و هدف اینها حفاظت و نگهداری از روابط میان آدمهاست. این افراد آدمهای بدی نیستند. اینها آدمهائی هستند که میگویند: "ببین، الان نمیخواهم با تو صحبت کنم، یا اون موقع نمیخواستم باهات صحبت کنم، اما هنوز برایم ارزشمندی. رابطه ما هنوز مهم است."
Now, the Sock Puppet, on the other hand, is a totally different animal. The sock puppet isn't about ambiguity, per se. It's about identity. Let me give you a very recent example, as in, like, last week. Here's R.J. Ellory, best-seller author in Britain. Here's one of his bestselling books. Here's a reviewer online, on Amazon. My favorite, by Nicodemus Jones, is, "Whatever else it might do, it will touch your soul." And of course, you might suspect that Nicodemus Jones is R.J. Ellory. He wrote very, very positive reviews about himself. Surprise, surprise.
اما از سوی دیگر، عروسک جورابی کاملا متفاوت است. عروسک جورابی مربوط به ابهام به طور خاص نیست. درباره هویت است. بگذارید از مثال خیلی جدیدالوقوعی -- یعنی حدودا هفته گذشته -- برای شما بگویم. این «آر جی الری»، نویسنده پر فروش بریتانیائی است. این یکی از پرفروش ترین کتابهایش است. این یک منتقد اینترنتی، در سایت آمازون است. من از اینها، اثر نیکداموس جونز را میپسندم٬ "هر کار دیگری که ممکن است بکند، روح شما را نوازش میکند." و البته، ممکن است شما شک کنید که نیکداموس جونز همان آر جی الری است. او نقدهای خیلی، خیلی مثبتی درباره خودش نوشت. غافلگیر شدین!
Now this Sock Puppet stuff isn't actually that new. Walt Whitman also did this back in the day, before there was Internet technology. Sock Puppet becomes interesting when we get to scale, which is the domain of the Chinese Water Army. Chinese Water Army refers to thousands of people in China that are paid small amounts of money to produce content. It could be reviews. It could be propaganda. The government hires these people, companies hire them, all over the place. In North America, we call this Astroturfing, and Astroturfing is very common now. There's a lot of concerns about it. We see this especially with product reviews, book reviews, everything from hotels to whether that toaster is a good toaster or not.
اما این موضوعات عروسک جورابی آنقدرها هم جدید نیستند. والت ویتمن هم در روزگاران گذشته، قبل از آنکه تکنولوژی اینترنت وجود داشته باشد، این کار را میکرده است. عروسک جورابی زمانی جالب میشود که آن را به مقیاس بالا، که همان قلمرو ارتش آبی چین است، میبینیم. منظور از ارتش آبی چین هزاران نفر در چین هستند که به آنها مقادیر ناچیزی پول پرداخت میشود تا محتوی ایجاد کنند. ممکن است بازنگری یا نقد باشد. ممکن است تبلیغات پروپاگاند باشند. دولت این افراد را استخدام میکند، شرکتها این افراد را استخدام میکنند، در تمام دنیا. در آمریکای شمالی به این کار زمینه سازی کاذب میگویند، و زمینه سازی کاذب خیلی رایج است. خیلی نگرانی در این باره است. اینها را مخصوصا خیلی در رابطه با بازنگری محصولات، نقد کتابها، و همه چیز دیگراز هتلها تا خوب بودن یا نبودن یک تستر میتوان دید.
Now, looking at these three reviews, or these three types of deception, you might think, wow, the Internet is really making us a deceptive species, especially when you think about the Astroturfing, where we can see deception brought up to scale. But actually, what I've been finding is very different from that. Now, let's put aside the online anonymous sex chatrooms, which I'm sure none of you have been in. I can assure you there's deception there. And let's put aside the Nigerian prince who's emailed you about getting the 43 million out of the country. (Laughter) Let's forget about that guy, too. Let's focus on the conversations between our friends and our family and our coworkers and our loved ones. Those are the conversations that really matter. What does technology do to deception with those folks?
و با نگاهی به این سه بازنگری یا این سه نوع فریب، ممکن است فکر کنید "وای، اینترنت باعث تبدیل شدن ما به موجوداتی فریبکار میشود، مخصوصا وقتی درباره زمینه سازی کاذب فکر میکنید، جائی که میتوانید فریبکاری را در مقیاس بزرگتر ببینید. ولی در اصل، چیزی که من دریافتم خیلی متفاوت از این است. حالا، بیایید اتاق های چت ناشناس را کنار بگذاریم، -- که من مطمئنم هیچکدام از شما در آنها نبوده اید -- میتوانم به شما اطمینان بدهم که در آنجا نیز فریبکاری وجود دارد. و بیایید شاهزاده های نیجریایی که به شما درباره خارج کردن ۴۳ میلیون دلار از کشورشان ایمیل زده بودند، را هم فراموش کنیم. (خنده) بیایید این یارو رو هم فراموش کنیم. بیایید روی مکالمه هایمان میان دوستانمان، خانوادمان، همکارانمان، و عزیزانمان تمرکز کنیم. این مکالماتند که خیلی مهم هستند. تکنولوژی چه تاثیری بر فریبکاری در رابطه با این افراد میگذرد؟
Here's a couple of studies. One of the studies we do are called diary studies, in which we ask people to record all of their conversations and all of their lies for seven days, and what we can do then is calculate how many lies took place per conversation within a medium, and the finding that we get that surprises people the most is that email is the most honest of those three media. And it really throws people for a loop because we think, well, there's no nonverbal cues, so why don't you lie more? The phone, in contrast, the most lies. Again and again and again we see the phone is the device that people lie on the most, and perhaps because of the Butler Lie ambiguities I was telling you about. This tends to be very different from what people expect.
اینجا چند تحقیق داریم. یکی از تحقیقاتی که انجام میدهیم به نام تحقیقات "دفترخاطره ای" هستند، که در آنها از افراد میخواهیم که تمام مکالماتشان و تمام دروغهایشان را برای هفت روز یاداشت کنند، و کاری که ما در آن وقت انجام میدهیم اینست که حساب می کنیم که چند دروغ به ازای هر مکالمه در هر رسانه اتفاق میافتد، و یافته ای که ما به دست می آوریم و مردم را بیش از هرچیز غافلگیر میکند اینست که ایمیل صادق ترین این سه رسانه است. و این واقعا مردم را گیج میکند، برای اینکه فکر میکنیم: "خب، حالا که هیچگونه علائم غیرکلامی وجود ندارند، پس چرا بیشتر دروغ نمیگویند؟" در مقایسه تلفن بیشترین دروغ را دارد. دوباره و دوباره و دوباره میبینیم که تلفن دستگاهی است که مردم بیشترین دروغ را از طریق تلفن میگویند، و احتمالا بخاطر همان دروغ های مبهم "پیشکار" که درباره شان برایتان گفتم. این اصولا خیلی متفاوت از چیزی که مردم توقع دارند است.
What about résumés? We did a study in which we had people apply for a job, and they could apply for a job either with a traditional paper résumé, or on LinkedIn, which is a social networking site like Facebook, but for professionals -- involves the same information as a résumé. And what we found, to many people's surprise, was that those LinkedIn résumés were more honest on the things that mattered to employers, like your responsibilities or your skills at your previous job.
رزومه کاری افراد چطور؟ ما تحقیقی انجام دادیم که در آن مردم برای استخدام در شغلی اقدام میکردند، و آنها میتوانستند برای استخدام یا از رزومه های سنتی کاغذی استفاده کنند، یا از طریق سایت «لینکد این» اقدام کنند، که شبکه ای اجتماعی مانند «فیسبوک» است، اما برای افراد حرفه ای -- دربرگیرنده همان اطلاعاتی است که در رزومه نیز هست. و چیزی که بدست آوردیم، بر خلاف توقع اکثر مردم، این بود که رزومه های سایت «لینکد این» در مواردی که برای کارفرمایان مهمتر بود، مانند مسولیتها یا مهارتهای شغل قبلی خیلی صادق تر بودند.
How about Facebook itself? You know, we always think that hey, there are these idealized versions, people are just showing the best things that happened in their lives. I've thought that many times. My friends, no way they can be that cool and have good of a life. Well, one study tested this by examining people's personalities. They had four good friends of a person judge their personality. Then they had strangers, many strangers, judge the person's personality just from Facebook, and what they found was those judgments of the personality were pretty much identical, highly correlated, meaning that Facebook profiles really do reflect our actual personality.
خود فیسبوک چطور؟ میدونید، ما همیشه فکر میکنیم که این نسخه های ایده ال هستند، مردم فقط در حال نشان دادن بهترین اتفاقاتی که در زندگیشان افتاده هستند. خود من بارها این فکر را کرده ام. دوستان، به هیچ وجه امکان ندارد آنها اینقدر باحال باشند و زندگیهای خوش داشته باشند. خب، یک تحقیق این موضوع را با بررسی شخصیت آدمها آزمایش کرد. آنها از چهار دوست خب یک فرد خواستند که شخصیت آنها را قضاوت کنند. بعد از تعداد زیادی افراد غریبه خواستند که شخصیت فرد را تنها از پروفایل فیسبوک آنها بسنجند، و چیزی که دریافتند این بود که این قضاوت های شخصیتی تقریبا مساوی و یکسان و مرتبط بودند، به این معنی که پروفایل های فیسبوک واقعا شخصیتهای واقعی ما را انعکاس میدهند.
All right, well, what about online dating? I mean, that's a pretty deceptive space. I'm sure you all have "friends" that have used online dating. (Laughter) And they would tell you about that guy that had no hair when he came, or the woman that didn't look at all like her photo. Well, we were really interested in it, and so what we did is we brought people, online daters, into the lab, and then we measured them. We got their height up against the wall, we put them on a scale, got their weight -- ladies loved that -- and then we actually got their driver's license to get their age. And what we found was very, very interesting. Here's an example of the men and the height. Along the bottom is how tall they said they were in their profile. Along the y-axis, the vertical axis, is how tall they actually were. That diagonal line is the truth line. If their dot's on it, they were telling exactly the truth. Now, as you see, most of the little dots are below the line. What it means is all the guys were lying about their height. In fact, they lied about their height about nine tenths of an inch, what we say in the lab as "strong rounding up." (Laughter) You get to 5'8" and one tenth, and boom! 5'9". But what's really important here is, look at all those dots. They are clustering pretty close to the truth. What we found was 80 percent of our participants did indeed lie on one of those dimensions, but they always lied by a little bit. One of the reasons is pretty simple. If you go to a date, a coffee date, and you're completely different than what you said, game over. Right? So people lied frequently, but they lied subtly, not too much. They were constrained.
خیلی خب، فضاهای آشناهایی اینترنتی چطور؟ منظورم اینست که، فضائی کاملا فریبنده است. مطمئنم همه شما "دوستانی" دارید که از سایت های آشنائی اینترنتی استفاده کردهاند. (خنده) و به شما راجع به آقائی که وقتی رسید، دیدند که هیچی مو نداشت یا خانومی که به هیچ وجه شبیه عکسش نبود، خواهند گفت. خب، این برای ما خیلی جالب بود، پس کاری که کردیم این بود که افرادی را از طریق این سایت های آشنائی به ازمایشگاه مان آوردیم، و سپس اندازه های آنها را گرفتیم. قد آنها را در مقابل دیوار اندازه گرفتیم، آنها را روی وزنه قرار دادیم و وزن آنها را گرفتیم -- خانم ها خیلی خوششان آمد -- و بعد سن آنها را عملا از روی گواهینامه رانندگیشان تطبیق داریم. و چیزی که فهمیدیم خیلی خیلی جالب بود. این یک نمونه از یک مرد و قدش است. در پائین قدی را که خودشان در پروفایلشان گفته اند، داریم. روی محور Y، محور عمودی، قد واقعیشان را داریم. خط مایل در وسط خط حقیقت است. اگر آنها نقطه هائی روی این خط باشند، به این معنی است که حقیقت را گفته اند. اما، همانطور که میبینید، بیشتر این نقطه های کوچک زیر این خط هستند. این به این معنی است که همه مردها درباره قدشان دروغ گفته اند. در اصل، آنها درباره قدشان حدود نه دهم اینچ (کمی بیشتر از ۲ سانتیمتر) دروغ گفته اند، چیزی که ما در آزمایشگاه به آن "گرد کردن خیلی قوی" میگوییم. (خنده) قدی معادل ۵ فوت و ۸ اینچ و یک دهم (۱۷۳ سانتیمتر) دارید، و ناگهان! ۵ فوت و ۹ اینچ (۱۷۵/۵ سانتیمتر)! ولی چیزی که اینجا خیلی مهم است اینست که، به این نقطه ها نگاه کنید، خیلی نزدیک به حقیقت هستند. چیزی که ما فهمیدیم اینست که ۸۰ درصد شرکت کنندگان ما درباره یکی از این شاخصه ها دروغ گفتند، ولی هر بار فقط کمی دروغ گفتند (اغراق کردند). یکی از این دلایل خیلی ساده است. اگر شما به یک ملاقات بروید، با کسی قرار قهوه گذاشته باشید، و شما کاملا از آنچه که گفته اید متفاوت باشید، همه چیز تمام است، درسته؟ پس مردم مکررا دروغ میگویند، ولی دروغهای ظریف و کوچک میگویند، نه خیلی بزرگ. خیلی محدود بودند.
Well, what explains all these studies? What explains the fact that despite our intuitions, mine included, a lot of online communication, technologically-mediated communication, is more honest than face to face? That really is strange. How do we explain this?
خب، چه چیزی تمام این تحقیقات را توجیه میکند؟ چه چیزی میتواند این حقیقت را که بر خلاف حس درونی مان، که شامل حس خود من هم میشود، توجیه کند که بخش زیادی از ارتباطات اینترنتی و ارتباطاتی که از طریق تکنولوژی صورت میگیرد از ارتباطات رو در رو صادقانه تر هستند؟ این واقعا عجیب و غریب است. چطور این مسأله را توجیه میکنیم؟
Well, to do that, one thing is we can look at the deception-detection literature. It's a very old literature by now, it's coming up on 50 years. It's been reviewed many times. There's been thousands of trials, hundreds of studies, and there's some really compelling findings.
خب، برای اینکه این کار را انجام دهیم، یکی از کارهائی که میتوانیم انجام دهیم اینست که به تحقیقاتی که روی "کشف دورغ" انجام شده مراجعه کنیم. این شاخه تحقیقات سن زیادی، تقریبا نزدیک به ۵۰ سال دارد. بارها و بارها بازنگری شده اند. هزاران دادگاه و صدها تحقیق انجام شده اند، و یافته های خیلی ارزشمند و جالبی به دست آمده اند.
The first is, we're really bad at detecting deception, really bad. Fifty-four percent accuracy on average when you have to tell if somebody that just said a statement is lying or not. That's really bad. Why is it so bad? Well it has to do with Pinocchio's nose. If I were to ask you guys, what do you rely on when you're looking at somebody and you want to find out if they're lying? What cue do you pay attention to? Most of you would say that one of the cues you look at is the eyes. The eyes are the window to the soul. And you're not alone. Around the world, almost every culture, one of the top cues is eyes. But the research over the last 50 years says there's actually no reliable cue to deception, which blew me away, and it's one of the hard lessons that I learned when I was customs officer. The eyes do not tell us whether somebody's lying or not. Some situations, yes -- high stakes, maybe their pupils dilate, their pitch goes up, their body movements change a little bit, but not all the time, not for everybody, it's not reliable. Strange. The other thing is that just because you can't see me doesn't mean I'm going to lie. It's common sense, but one important finding is that we lie for a reason. We lie to protect ourselves or for our own gain or for somebody else's gain. So there are some pathological liars, but they make up a tiny portion of the population. We lie for a reason. Just because people can't see us doesn't mean we're going to necessarily lie.
اول اینکه، ما خیلی در کشف دروغ ضعیف هستیم، خیلی ضعیف. فقط ۵۴ درصد دقت داریم در زمانی که باید بگوییم آیا کسی که همین الان چیزی را گفته دروغ میگوید یا نه؟ این خیلی بد است. چرا این خیلی بد است؟ خب، این مربوط به دماغ پینوکیو میشود. اگر من از شما بپرسم که، وقتی که به کسی نگاه میکنید و میخواهید که متوجه شوید که آیا دروغ میگوید یا نه، به چه چیزی اتکا میکنید؟ به چه علائمی توجه میکنید؟ اکثر شما خواهید گفت که یکی از علائمی که به آن نگاه میکنید چشمان افراد است. چشم پنجره ای به درون افراد است. و شما تنها نیستید. دور دنیا، در تقریبا همه فرهنگها، یکی از علائم اصلی چشمان است. ولی تحقیقات ۵۰ سال گذشته میگویند که هیچ علامت قابل اطمینانی برای دروغ وجود ندارد، که این من را خیلی متعجب کرد، و یکی از درسهای مشکلی بود که در دوران کارم در گمرک یاد گرفتم. چشمان به ما نمیگویند که آیا کسی دروغ میگوید یا نه. در بعضی مواقع، بعله -- اگر خطر شرایط بالا باشد، شاید عدسی چشمانشان بزرگ شود، تن صدا بالا میرود (صدا زیر میشود)، و حرکات بدنی تا حدی تغییر میکنند -- ولی نه همیشه، و نه برای همه، قابل اتکاء نیست. عجیبه. مورد دیگر اینست که فقط به صرف اینکه شما من را نمیبینید به این معنی نیست که من قرار است دروغ بگویم. درک عمومی اینست، اما یک یافته مهم اینست که ما به منظور خاصی دروغ میگوییم. ما دورغ میگوییم که یا از خودمان محافظت کنیم یا برای سود شخصی خودمان یا برای سود فرد دیگری. با اینکه دروغگوهای بیمار (دروغگویی در آنها یک بیماری روانی است) وجود دارند، آنها فقط بخش بسیار ناچیزی از جامعه را تشکیل میدهند. ما به منظور خاصی دروغ میگوییم. فقط به صرف اینکه مردم ما را نمیبینند، به این معنی نیست که ما الزاما به آنها دروغ میگوییم.
But I think there's actually something much more interesting and fundamental going on here. The next big thing for me, the next big idea, we can find by going way back in history to the origins of language. Most linguists agree that we started speaking somewhere between 50,000 and 100,000 years ago. That's a long time ago. A lot of humans have lived since then. We've been talking, I guess, about fires and caves and saber-toothed tigers. I don't know what they talked about, but they were doing a lot of talking, and like I said, there's a lot of humans evolving speaking, about 100 billion people in fact. What's important though is that writing only emerged about 5,000 years ago. So what that means is that all the people before there was any writing, every word that they ever said, every utterance disappeared. No trace. Evanescent. Gone. So we've been evolving to talk in a way in which there is no record. In fact, even the next big change to writing was only 500 years ago now, with the printing press, which is very recent in our past, and literacy rates remained incredibly low right up until World War II, so even the people of the last two millennia, most of the words they ever said -- poof! -- disappeared.
ولی من فکر میکنم که عملا موضوعی خیلی جالبتر و بنیادی تر در کار است. برای من مساله بزرگ بعدی را، ایده بزرگ بعدی را، میتوانیم با بازگشت به تاریخ قدیم و پیدایش زبان بیابیم. اکثر زبانشناسان متفق القولند که ما حدود زمانی بین ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار سال پیش شروع به صحبت کردیم. خیلی زمان زیادی گذشته است. انسانهای خیلی زیادی از آن زمان تا امروز زندگی کرده اند. حدس میزنم که ماها راجع به آتش و غارها و ببرهای تیزدندان صحبت میکردیم. من نمیدانم که آنها راجع به چه چیزی صحبت میکردند، ولی قطعا خیلی صحبت میکردند، و همینطور که گفتم، تعداد زیادی آدم در تکامل زبان سهیم بودند، نزدیک به ۱۰۰ میلیارد انسان . اما چیزی که مهم است اینست که نوشتار فقط حدود ۵,۰۰۰ سال است که بوجود آماده است. خب این به این معنی است که تمام آدمها، قبل از آنکه هیچ گونه نوشتاری باشد، هر کلامی که در زندگیشان گفتند، هر اظهار سخنی ناپدید شده است. بدون هیچ رده پائی. محو. از بین رفته. پس ما یاد گرفته ایم که به شکلی صحبت کنیم که در آن هیچ ثبت کردنی نیست. در حقیقت، حتی تغییر بزرگ بعدی در نوشتار فقط ۵۰۰ سال پیش از الان، با به وجود آمدن مطبوعات چاپی، که خیلی جدید در تاریخ ما است، رخ داد. و میزان سواد تا زمان جنگ جهانی دوم بسیار پائین مانده بود، پس حتی آدمهای دو هزاره گذشته هم بیشتر صحبت هائی که کرده اند -- پوف! -- ناپدید شدند.
Let's turn to now, the networked age. How many of you have recorded something today? Anybody do any writing today? Did anybody write a word? It looks like almost every single person here recorded something. In this room, right now, we've probably recorded more than almost all of human pre-ancient history. That is crazy. We're entering this amazing period of flux in human evolution where we've evolved to speak in a way in which our words disappear, but we're in an environment where we're recording everything. In fact, I think in the very near future, it's not just what we write that will be recorded, everything we do will be recorded. What does that mean? What's the next big idea from that? Well, as a social scientist, this is the most amazing thing I have ever even dreamed of. Now, I can look at all those words that used to, for millennia, disappear. I can look at lies that before were said and then gone. You remember those Astroturfing reviews that we were talking about before? Well, when they write a fake review, they have to post it somewhere, and it's left behind for us.
حالا بیایید به الان، عصر شبکه ها، نگاهی بیاندازیم. چندتا از شما امروز چیزی را ثبت و ضبط کرده اید؟ هیچکس امروز چیزی نوشته؟ آیا کسی کلمه ای نوشت؟ به نظر میرسد که تقریبا تک تک افراد در اینجا چیزی را به ثبت و ضبط رسانده اند. در این اتاق، همین الان، احتمالا ما بیشتر از تمام دوران ماقبل تاریخ ثبت و ضبط صورت گرفته است. دیوانه کننده است. در حال ورود به دوره ای فوق العاده از تغییرات پی در پی در تکامل انسانها هستیم که به طوری صحبت میکنیم که کلامتمان ناپدید میشوند، ولی در محیطی قرار داریم که همه چیز را ضبط میکنیم. و در حقیقت، من فکر میکنم که در آینده خیلی نزدیک، نه تنها آنچه مینویسیم است که ضبط میشوند، بلکه هرکاری که میکنیم ضبط میشود. این یعنی چه؟ ایده بزرگ بعد از آن چیست؟ خب، به عنوان یک محقق اجتماعی، این شگفت انگیزترین چیزی است که حتی به خواب هم ندیده بودم. حالا، میتوانم تمام آن کلماتی که برای هزاره ها ناپدید میشدند، بررسی کنم. میتوانم به دروغ هائی که قبلا گفته میشدند و بعد هم از بین میرفتند. آن زمینه سازی های کاذبی که قبلا داشتیم راجع به آنها صحبت میکردیم را یادتان هست؟ خب، وقتی آنها یک نقد دروغین مینویسند، باید آنها را جائی اعلان کنند، و اینها برای ما باقی میمانند تا آنها را ببینیم.
So one thing that we did, and I'll give you an example of looking at the language, is we paid people to write some fake reviews. One of these reviews is fake. The person never was at the James Hotel. The other review is real. The person stayed there. Now, your task now is to decide which review is fake? I'll give you a moment to read through them. But I want everybody to raise their hand at some point. Remember, I study deception. I can tell if you don't raise your hand. All right, how many of you believe that A is the fake? All right. Very good. About half. And how many of you think that B is? All right. Slightly more for B. Excellent. Here's the answer. B is a fake. Well done second group. You dominated the first group. (Laughter) You're actually a little bit unusual. Every time we demonstrate this, it's usually about a 50-50 split, which fits with the research, 54 percent. Maybe people here in Winnipeg are more suspicious and better at figuring it out. Those cold, hard winters, I love it.
پس یک کاری که ما کردیم -- و یک مثال برای شما از بررسی کردن زبان میزنم -- این بود که ما به افراد پول دادیم که بازنگری ها و نقدهای دروغین بنویسند. یکی از این نقدها دروغین است. این فرد هیچوقت در هتل جیمز نبوده است. نقد دیگری واقعی است. این فرد آنجا بوده است. و حالا، وظیفه شما این است که تصمیم بگیرید که کدام نقد دروغین است؟ به شما چند لحظه وقت میدهم که آنها را بخوانید. ولی از همه میخواهم که بعد از خواندن آنها دست خود را بلند کنید. یادتان باشد که من درباره فریب تحقیق میکنم. اگر دستتان را بلند نکنید میفهمم. خیلی خب، چندتا از شما باور دارید که نقد A دروغین است؟ خیلی خب. بسیار عالی. تقریبا نصف شما. و چندتا از شما باور دارید که نقد B دروغین است؟ خیلی خب. کمی بیشتر برای B. دقیقا. این هم جوابش. B دروغین است. گروه دوم دمتون گرم. شما به گروه اول غلبه کردید. (خنده) اتفاقا شماها کمی غیر عادی هستید. هر بار که ما این را نشان دادیم، معمولا حدود ۵۰ - ۵۰ تقسیم میشوند، که با تحقیقات که ۵۴ درصد نشان میدهند، همسوست. شاید آدمهای اینجا در وینیپگ بدگمان ترند و در تشخیص دروغ بهترهستند. آن زمستانهای سرد، و سخت. خیلی دوستشان دارم.
All right, so why do I care about this? Well, what I can do now with my colleagues in computer science is we can create computer algorithms that can analyze the linguistic traces of deception. Let me highlight a couple of things here in the fake review. The first is that liars tend to think about narrative. They make up a story: Who? And what happened? And that's what happened here. Our fake reviewers talked about who they were with and what they were doing. They also used the first person singular, I, way more than the people that actually stayed there. They were inserting themselves into the hotel review, kind of trying to convince you they were there. In contrast, the people that wrote the reviews that were actually there, their bodies actually entered the physical space, they talked a lot more about spatial information. They said how big the bathroom was, or they said, you know, here's how far shopping is from the hotel.
خیلی خب، چرا این برایمان اهمیت دارد؟ خب، کاری که الان من با همکارانم در علوم کامپیوتر میتوانیم انجام دهیم اینست که میتوانیم الگوریتم های کامپیوتری بنویسیم که علائم زبانی فریب را را تحلیل کنند. اجازه بدید، چند مورد را برای شما در مورد نقدهای دروغین روشن کنم. اول اینکه دروغگوها راجع به نحوه شرح فکر کنند. آنها یک داستان میسازند: چه کسی؟ و چه اتفاقی افتد؟ و این اتفاقی است که اینجا افتاده است. منتقدان دروغین راجع به اینکه با چه کسی بودند و اینکه چه میکردند صحبت میکردند. همه آنها از شخص اول مفرد "من" خیلی بیشتر از حد عادی افرادی که واقعا در آنجا مانده بودند، استفاده کردند. آنها سعی داشتند خود را در نقدها و بازنگری های هتل جا کنند، به طوری سعی میکنند که شما را متعاقد کنند که آنجا بوده اند. در عوض، آدمهائی که واقعا آنجا بودند و نقد نوشتند، یعنی بدنشان واقعا در این فضا حضور پیدا کرد، بیشتر راجع به اطلاعات فضائی آنجا صحبت کردند. مثلا گفتند که دستشوئی ها چقدر بزرگ بودند، و یا گفتند که فاصله مراکز خرید تا هتل چقدر است.
Now, you guys did pretty well. Most people perform at chance at this task. Our computer algorithm is very accurate, much more accurate than humans can be, and it's not going to be accurate all the time. This isn't a deception-detection machine to tell if your girlfriend's lying to you on text messaging. We believe that every lie now, every type of lie -- fake hotel reviews, fake shoe reviews, your girlfriend cheating on you with text messaging -- those are all different lies. They're going to have different patterns of language. But because everything's recorded now, we can look at all of those kinds of lies.
حالا، شما خیلی خوب عمل کردید. اکثر افراد در حد حدس و شانس این کار رو انجام میدهند. الگوریتم های کامپیوتری ما خیلی دقیق هستند، خیلی دقیقتر از آنچه که انسانها میتوانند باشند، ولی همه اوقات دقیق نیست. این یک دستگاه دروغ سنجی نیست که به شما بگوید آیا دوست دختر شما در پیام کوتاه به شما دروغ گفته است یا خیر. ما باور داریم که هر دروغی الان، هر نوع دروغی -- نقدهای دروغین از هتل ها، نقدهای دروغین از کفش ها، خیانت دوست دخترتان به شما در یک پیام-- همه و همه دروغ های متفاوتی هستند. الگوهای زبانی اینها با هم تفاوت خواهند داشت. ولی بخاطر اینکه همه چیز امروزه ضبط میشود، و ما میتوانیم انواع این دروغ ها را بررسی کنیم.
Now, as I said, as a social scientist, this is wonderful. It's transformational. We're going to be able to learn so much more about human thought and expression, about everything from love to attitudes, because everything is being recorded now, but what does it mean for the average citizen? What does it mean for us in our lives? Well, let's forget deception for a bit. One of the big ideas, I believe, is that we're leaving these huge traces behind. My outbox for email is massive, and I never look at it. I write all the time, but I never look at my record, at my trace. And I think we're going to see a lot more of that, where we can reflect on who we are by looking at what we wrote, what we said, what we did.
حالا، همانطور که گفتم، به عنوان یک محقق اجتماعی، این خیلی شگفت انگیز است. متحول کننده است. ما از این راه خیلی زیاد راجع به تفکر و طرز بیان انسانها یاد خواهیم گرفت. درباره همه چیز از عشق گرفته تا طرز فکر، به خاطر اینکه همه چیز در حال ضبط شدن است. اما معنی این برای یک شهروند معمولی چیست؟ معنی این برای ما در زندگی روزمره چیست؟ خب، بیایید فریبکاری را برای یک لحظه فراموش کنیم. من باورم اینست که یکی از ایده های بزرگ اینست که ما در حال بجا گذاشتن رده پاهای بزرگی هستیم. بخش ایمیل های فرستاده شده من خیلی زیاد است، و من هیچگاه به آن نگاه نمیکنم. همیشه در حال نوشتن هستم، اما هیچوقت به سابقه (ضبط شده) ام، به رده پایم نگاه نمیکنم. و فکر میکنم که خیلی بیشتر از این خواهیم دید که میتوانیم در مورد آنچه و آنکه هستیم با نگاه کردن به آنچه نوشتهایم، آنچه گفتهایم، و آنچه کردهایم، بازتاب داشته باشیم.
Now, if we bring it back to deception, there's a couple of take-away things here. First, lying online can be very dangerous, right? Not only are you leaving a record for yourself on your machine, but you're leaving a record on the person that you were lying to, and you're also leaving them around for me to analyze with some computer algorithms. So by all means, go ahead and do that, that's good. But when it comes to lying and what we want to do with our lives, I think we can go back to Diogenes and Confucius. And they were less concerned about whether to lie or not to lie, and more concerned about being true to the self, and I think this is really important. Now, when you are about to say or do something, we can think, do I want this to be part of my legacy, part of my personal record? Because in the digital age we live in now, in the networked age, we are all leaving a record. Thank you so much for your time, and good luck with your record. (Applause)
حالا، اگر به فریبکاری برگردیم، چند برداشت مهم خواهیم داشت. اول آنکه دروغ گفتن در اینترنت میتواند خیلی خطرناک باشد، درسته؟ نه تنها شما دارید سابقه ای از خود برای خودتان در دستگاه خودتان به جای میگذارید، بلکه سوابق خود را برای کسی که دارید به او دروغ میگوید هم به جای میگذارید، و همچنین دارید آنها را در دور و اطراف برای من هم به جای میگذارید تا بتوانم آنها را از طریق الگوریتم های کامپیوتری تحلیل کنم. در نتیجه با کمال میل، اینکار را انجام دهید، خیلی خوبه. ولی وقتی نوبت به دروغ گفتن میرسد، و با زندگیمان چه میخواهیم بکنیم، فکر کنم که میتوانیم به عقب برگردیم که دقیانوس و کنفوسیوس را به یاد آوریم. و آنها خیلی کمتر نگران این بودند که آیا دروغ بگویند یا نه، و بیشتر نگران این بودند که با خودشان صادق باشند، و من فکر میکنم که این خیلی مهم است. و حالا، زمانی که شما میخواهید چیزی بگویید یا کاری انجام دهید، میتوانیم فکر کنیم که "آیا میخواهم این بخشی از میراث من بشود؟ بخشی از سوابق شخصی من باشد؟" برای اینکه در عصر دیجیتالی که ما در آن زندگی میکنیم، در این عصر شبکه ای، ما در حال به جای گذاشتن سابقه و رد پا هستیم. خیلی ممنون از وقت شما، و امیدوارم با سوابقتان موفق باشید. (تشویق)