We most certainly do talk to terrorists, no question about it. We are at war with a new form of terrorism. It's sort of the good old, traditional form of terrorism, but it's sort of been packaged for the 21st century. One of the big things about countering terrorism is, how do you perceive it? Because perception leads to your response to it. So if you have a traditional perception of terrorism, it would be that it's one of criminality, one of war. So how are you going to respond to it? Naturally, it would follow that you meet kind with kind. You fight it. If you have a more modernist approach, and your perception of terrorism is almost cause-and-effect, then naturally from that, the responses that come out of it are much more asymmetrical.
قطعا ما با تروریست ها صحبت میکنیم، بحثی در این نیست. ما در حال مقابله با گونه جدیدی از تروریسم هستیم. این یک گونه قدیمی و سنتی تروریسم است. اما به نحوی برای قرن ۲۱ طراحی شده است. یکی از چیزهای بزرگ در مقابله با تروریسم این است که شما چگونه آن را درک میکنید؟ چراکه درک شما منجر به پاسخ شما به اون میشه. پس اگر درک سنتی از تروریسم دارید، درک شما این خواهد بود که تروریسم یک نوع جنایتکاری از نوع جنگ هست بنابراین چطور به اون پاسخ میدید؟ طبیعتاً، منجر به مقابله به مثل میشود. با اون میجنگید. اگر رویکرد مدرن تری داشته باشید، و درک شما از تروریست تقریبا علت و معلولی باشد، آنگاه طبیعتاً، پاسخی که از آن حاصل میشود بسیار نا متقارن تر خواهد بود.
We live in a modern, global world. Terrorists have actually adapted to it. It's something we have to, too, and that means the people who are working on counterterrorism responses have to start, in effect, putting on their Google-tinted glasses, or whatever.
ما در دنیایی مدرن زندگی می کنیم. تروریست هم در واقع با آن سازگار شده است. و این کاری ست که ما هم باید انجام بدیم، و این بدین معنی ست که کسانی که در مقابله با تروریسم کار میکنند و این کاری ست که ما هم باید انجام بدیم، و این بدین معنی ست که کسانی که در مقابله با تروریسم کار میکنند باید شروع کنند عینک اینترنتی گوگل خود، یا هر چه دارند، رو به چشم بگذارند.
For my part, what I wanted us to do was just to look at terrorism as though it was a global brand, say, Coca-Cola. Both are fairly bad for your health. (Laughter) If you look at it as a brand in those ways, what you'll come to realize is, it's a pretty flawed product. As we've said, it's pretty bad for your health, it's bad for those who it affects, and it's not actually good if you're a suicide bomber either. It doesn't actually do what it says on the tin. You're not really going to get 72 virgins in heaven. It's not going to happen, I don't think. And you're not really going to, in the '80s, end capitalism by supporting one of these groups. It's a load of nonsense.
در مورد من، چیزی که انتظار دارم انجام شود این است که تروریسم را همانطور ببینیم که به یک برند و یا شرکت جهانی نگاه میکنیم، مثلاً، کوکا کولا. هر دو برای سلامت شما مضر هستند. (خنده) اگر به آن به عنوان برند نگاه کنیم، به چیزی که پی میبریم این است که کاملاً محصولی معیوب است. همانطور که گفتیم، بسیار برای سلامت مضر هستند، و این برای کسانی که تحت تاثیر آن هستند، بد خواهد بود. به خصوص اگه شما یک بمب گذار انتحاری باشید، اصلا برای شما خوب نخواهد بود. این در واقع چبزی را که روی قوطی نوشته انجام نمیده. شما در حقیقت ۷۲ تا دختر باکره در بهشت بدست نمی آورید. این اتفاق نمی افتد، من اینطور فکر نمی کنم. و شما در واقع به دهه ۸۰ نمیرید، وبا پشتیبانی ِ یکی از این گروه ها به سرمایه داری خاتمه نمیدید. این ها مزخرف هستند. و شما در واقع به دهه ۸۰ نمیرید، وبا پشتیبانی ِ یکی از این گروه ها به سرمایه داری خاتمه نمیدید. این ها مزخرف هستند.
But what you realize, it's got an Achilles' heel. The brand has an Achilles' heel. We've mentioned the health, but it needs consumers to buy into it. The consumers it needs are the terrorist constituency. They're the people who buy into the brand, support them, facilitate them, and they're the people we've got to reach out to. We've got to attack that brand in front of them.
اما به این پی میبرید که این جریان یک پاشنه آشیل (نقطه ضعف) دارد. برند ها پاشته آشیل (نقطه ضعف) دارند. راجع به سلامت صحبت کردیم، اما لازم هست که مصرف کننده به آن باور داشته باشند. مصرف کننده های مورد نیاز همان هیئت موسسان تروریست هستند. آنها کسانی هستند که برند را باور دارند، آنرا پشتیبانی میکنند، تجهیزشان میکنند، و کسانی هستند که ما باید به آنها ارتباط پیدا کنیم. باید در مقابل آنها به برند حمله کنیم.
There's two essential ways of doing that, if we carry on this brand theme. One is reducing their market. What I mean is, it's their brand against our brand. We've got to compete. We've got to show we're a better product. If I'm trying to show we're a better product, I probably wouldn't do things like Guantanamo Bay. We've talked there about curtailing the underlying need for the product itself. You could be looking there at poverty, injustice, all those sorts of things which feed terrorism.
اگر همین طرح برند را ادامه دهیم، دو راه ضروری برای این کار وجود دارد یکی اینکه بازار آنها را کاهش دهیم. منظورم این است که گروه اونها مقابل گروه ماست. باید رقابت کنیم. باید به اونها نشون بدیم که محصول ما بهتر است اگر بخواهم نشان بدهم که محصول ما بهتر است احتمالا چیزی مانند زندان گوانتانامو درست نمیکنم. در باره محدود کردن نیازهای اساسی برای خود محصول صحبت کردیم. میتونید به در باره محدود کردن نیازهای اساسی برای خود محصول صحبت کردیم. میتونید به فقر، بی عدالتی، و همه این قبیل چیزها نگاه کنید که تروریسم را تغذیه میکنند.
The other thing to do is to knock the product, attack the brand myth, as we've said. You know, there's nothing heroic about killing a young kid. Perhaps we need to focus on that and get that message back across. We've got to reveal the dangers in the product. Our target audience, it's not just the producers of terrorism, as I've said, the terrorists. It's not just the marketeers of terrorism, which is those who finance, those who facilitate it, but it's the consumers of terrorism. We've got to get in to those homelands. That's where they recruit from. That's where they get their power and strength. That's where their consumers come from. And we have to get our messaging in there. So the essentials are, we've got to have interaction in those areas, with the terrorists, the facilitators, etc. We've got to engage, we've got to educate, and we've got to have dialogue.
مسئله دیگر نقد محصول است. از حمله به اسطوره محصول سخن گفتیم. میدونید، هیچ چیز حماسی در کشتن یک بچه وجود ندارد. شاید لازم است که بر این مطلب تمرکز کنیم و این پیام رو قابل درک کنیم. باید خطرهای محصول را آشکار کنیم مخاطبین ما تنها تولید کنندگان تروریسم نیستند، همانطور که قبلا گفتم تروریست ها هستند. نه تنها بازار گردانان ترورویسم شامل سرمایه گزاران، و تجهیز کنندگان بلکه مصرف کنندگان تروریسم مخاطب هستند. باید به وطن آنها وارد بشیم. وطن اونها جاییست که آنها رو استخدام میکند و به آنها نیرو و قدرت میدهد. وطن آنها جاییست که مشتریان آنها اهل آنجا هستند ما باید پیام خود رو به آنجا ببریم. پس لازم است که در این دو حیطه با تروریست ها و تجهیزکنندگان آن ها تعامل کنیم. باید بیازماییم و باید آموزش دهیم باید گفتمان داشته باشیم
Now, staying on this brand thing for just a few more seconds, think about delivery mechanisms. How are we going to do these attacks? Well, reducing the market is really one for governments and civil society. We've got to show we're better. We've got to show our values. We've got to practice what we preach. But when it comes to knocking the brand, if the terrorists are Coca-Cola and we're Pepsi, I don't think, being Pepsi, anything we say about Coca-Cola, anyone's going to believe us.
اکنون، برای چند ثانیه دیگر هم این موضوع برند را ادامه دهیم و به سیستم حمل رایگان فکر کنیم. چگونه این حمله ها را انجام دهیم؟ خوب، کاهش بازار یک راهکار برای دولتها و جامعه متمدن است. باید نشان دهیم که ما بهتریم. باید ارزشها یمان را نشان دهیم. باید آنچه موعظه میکنیم را به عمل درآوریم. اما وقتی به نقد محصول میرسیم، اگر تروریست ها کوکاکولا باشند و ما پپسی باشیم فکر نکنم، اگه ما پپسی باشیم، هر چه در باره کوکا کولا بگوییم کسی حرف ما را باور کند.
So we've got to find a different mechanism, and one of the best mechanisms I've ever come across is the victims of terrorism. They are somebody who can actually stand there and say, "This product's crap. I had it and I was sick for days. It burnt my hand, whatever." You believe them. You can see their scars. You trust them. But whether it's victims, whether it's governments, NGOs, or even the Queen yesterday, in Northern Ireland, we have to interact and engage with those different layers of terrorism, and, in effect, we do have to have a little dance with the devil.
پس باید یک مکانیزم دیگر پیدا کنیم، و یکی از بهترین مکانیزم ها که من تا به حال به آن برخورده ام قربانیان تروریسم هستند. آنها تنها کسانی هستند که میتوانند آنجا بایستند و بگویند، " این محصول آشغال است. من این را خوردم و چند روز مریض بودم. یا دستم را سوزاند، با هر چیزی از این قبیل. شما اونها رو باور میکنید. شما میتونید زخم های آنها را ببینید. به آنها اعتماد میکنید. اما اگه این قربانیان باشند، یا دولت ها سازمانهای غیر دولتی، یا حتی ملکه که دیروز در ایرلند شمالی بود، باید تعامل کنیم و با لایه های مختلف تروریسم روبرو شویم، در عمل باید تعامل کنیم و با لایه های مختلف تروریسم روبرو شویم، در عمل باید رقص کوتاهی با شیطان داشته باشیم.
This is my favorite part of my speech. I wanted to blow you all up to try and make a point, but — (Laughter) — TED, for health and safety reasons, have told me I've got to do a countdown, so I feel like a bit of an Irish or Jewish terrorist, sort of a health and safety terrorist, and I — (Laughter) — I've got to count 3, 2, 1, and it's a bit alarming, so thinking of what my motto would be, and it would be, "Body parts, not heart attacks." So 3, 2, 1. (Explosion sound) Very good. (Laughter) Now, lady in 15J was a suicide bomber amongst us all. We're all victims of terrorism. There's 625 of us in this room. We're going to be scarred for life. There was a father and a son who sat in that seat over there. The son's dead. The father lives. The father will probably kick himself for years to come that he didn't take that seat instead of his kid. He's going to take to alcohol, and he's probably going to kill himself in three years. That's the stats. There's a very young, attractive lady over here, and she has something which I think's the worst form of psychological, physical injury I've ever seen out of a suicide bombing: It's human shrapnel. What it means is, when she sat in a restaurant in years to come, 10 years to come, 15 years to come, or she's on the beach, every so often she's going to start rubbing her skin, and out of there will come a piece of that shrapnel. And that is a hard thing for the head to take. There's a lady over there as well who lost her legs in this bombing. She's going to find out that she gets a pitiful amount of money off our government for looking after what's happened to her. She had a daughter who was going to go to one of the best universities. She's going to give up university to look after Mum. We're all here, and all of those who watch it are going to be traumatized by this event, but all of you here who are victims are going to learn some hard truths. That is, our society, we sympathize, but after a while, we start to ignore. We don't do enough as a society. We do not look after our victims, and we do not enable them, and what I'm going to try and show is that actually, victims are the best weapon we have against more terrorism.
این قسمت مورد علاقه سخنرانی من است. میخواستم همه شما را منفجر کنم تا یک نکته رو نشون بدم اما - (خنده)- TED به دلایل بهداشت و سلامتی، به من گفت که باید شمارش معکوس انجام بدم، کمی احساس یک ایرلندی با یک تروریست یهودی را دارم، یک جورهایی تروریست بهداشت و سلامتی، و من - (خنده) من می شمارم ۳، ۲، ۱ و کمی هشدار دهنده است، پس فکر کنیم ببینیم شعار من، چه میتواند باشد. شعار من "اعضای بدن، نه حمله قلبی" خواهد بود پس ۳، ۲، ۱. (صدای انفجار) بسیار خوب. (خنده) در بین همه ما خانمی که در صندلی ۱۵J نشسته بمب گذار انتحاری بوده ما همه قربانیان تروریست هستیم. ۶۲۵ نفر در این سالن هستیم. قراره برای تمام زندگی زخم خورده بمونیم. یک پدر و پسر بودند که در اون صندلی آنجا نشسته بودند. پسر مرده. پدر زنده است. پدر خودش رو در سال هایی که در پیش رو دارد سرزنش میکند که چرا به جای پسرش روی اون صندلی ننشسته بود. او الکل خواهد خورد و احتمالا بعد از سه سال خودش را خواهد کشت. بانوی جوان و جذابی آنجاست، چیزی دارد که، من فکر میکنم بدتربن نوع جراحت روانی و فیزیکی ست که من تا به حال در یک بمب گذاری انتحاری دیدم: این ترکش انسانی ست. این یعنی، در سال های آتی، ۱۰ سال آینده، ۱۵ سال آینده، وقتی او در یک رستوران می نشیند این یعنی، در سال های آتی، ۱۰ سال آینده، ۱۵ سال آینده، وقتی او در یک رستوران می نشیند یا وقتی در ساحل است، هر از گاهی شروع میکند به ساییدن پوست خود، و از اون بخشی از یک ترکش بیرون خواهد آمد. و این برای ذهن به سختی قابل هضم است. یک بانوی دیگری هم آنجا هست که پایش را در این بمب گذاری از دست داده. یک بانوی دیگری هم آنجا هست که پایش را در این بمب گذاری از دست داده. او در خواهد یافت که میزان رقت انگیزی پول از دولتمان می گیرد او در خواهد یافت که میزان رقت انگیزی پول از دولتمان می گیرد تا مراقب شرایط پیش آمده باشد. او دختری داشت که قصد داشت به یکی از بهتریت دانشگاه ها برود. اکنون او دانشگاه را رها کرده او دختری داشت که قصد داشت به یکی از بهتریت دانشگاه ها برود. اکنون او دانشگاه را رها کرده تا از مادرش مراقبت کند. ما همه اینجا هستیم و تمام کساتی که شاهد این ماجرا بودند دچارآسیب روانی از این حادثه خواهند شد اما تمام شما که در اینجا قربانی شدید، برخی حقایق تلخ را خواهید آموخت. اما تمام شما که در اینجا قربانی شدید، برخی حقایق تلخ را خواهید آموخت. که جامعه ما همدردی میکند اما پس از مدتی، آغاز به نادیده گرفتن میکند. ما به عنوان یک جامعه کم کاری میکنیم. ما از قربانیان مان مراقیت نمیکنیم و به آنها توان نمیدهیم، و آنچه من تلاش میکنم که در واقع نشان دهم، این است که قربانیان بهترین سلاحی هستند که ما در مقابل تروریسم داریم. قربانیان بهترین سلاحی هستند که ما در مقابل تروریسم داریم.
How would the government at the turn of the millennium approach today? Well, we all know. What they'd have done then is an invasion. If the suicide bomber was from Wales, good luck to Wales, I'd say. Knee-jerk legislation, emergency provision legislation -- which hits at the very basis of our society, as we all know -- it's a mistake. We're going to drive prejudice throughout Edinburgh, throughout the U.K., for Welsh people.
رویکرد امروز دولت در آغاز هزاره سوم چگونه خواهد بود؟ خوب، همه ما میدونیم. رویکرد امروز دولت در آغاز هزاره سوم چگونه خواهد بود؟ خوب، همه ما میدونیم. چیزی که انجام میدهند تهاجم است. اگر بمب گذار انتحاری اهل ولیز باشد، من براب ولیز آرزوی موفقیت میکنم. وضع قوانین ضرب الاجل، قوانین تدارک اضطراری-- که همانطور که همه میدانیم بر پایه های جامعه اثر میکند-- این یک اشتباه است ما پیش قضاوتی را در سراسر ادینبورگ و سراسرانگلستان گسترش میدهیم، به خاطر مردم ولز.
Today's approach, governments have learned from their mistakes. They are looking at what I've started off on, on these more asymmetrical approaches to it, more modernist views, cause and effect. But mistakes of the past are inevitable. It's human nature. The fear and the pressure to do something on them is going to be immense. They are going to make mistakes. They're not just going to be smart.
در رویکرد امروز، دولت از اشتباهاتش درس گرفته است. آنها امروز به آنچه من امروز با آن شروع کردم نگاه میکنند به آن روش های نامتفارن، رویکردهای مدرن تر، علت و معلول. اما اشتباهات گذشته غیر قابل اجتناب اند. این طبیعت انسان است. ترس و فشار برای انجام کار، روی آنها بسیار شدید خواهد بود. و آنها اشتباه خواهند کرد. ترس و فشار برای انجام کار، روی آنها بسیار شدید خواهد بود. و آنها اشتباه خواهند کرد. و آتها باهوش و زیرک نخواهند بود.
There was a famous Irish terrorist who once summed up the point very beautifully. He said, "The thing is, about the British government, is, is that it's got to be lucky all the time, and we only have to be lucky once."
یک تروریست مشهور ایرلندی بود که یک بار این نکته را به زیبایی خلاصه کرد. او گفت، یک تروریست مشهور ایرلندی بود که یک بار این نکته را به زیبایی خلاصه کرد. او گفت، "در مورد دولت بریتانیا موضوع این است که همیشه شانس می آورد، و ما فقط یک بار باید شانس بیاوریم". "در مورد دولت بریتانیا موضوع این است که همیشه شانس می آورد، و ما فقط یک بار باید شانس بیاوریم".
So what we need to do is we have to effect it. We've got to start thinking about being more proactive. We need to build an arsenal of noncombative weapons in this war on terrorism. But of course, it's ideas -- is not something that governments do very well.
پس چیزی که ما باید انجام بدیم این است که تاثیر گذار باشیم. ما باید کنشگرا تر باشیم در این جنگ با تروریسم ما نیاز به ساخت یک زرادخانه از سلاح های غیر مبارزهای داریم. در این جنگ با تروریسم ما نیاز به ساخت یک زرادخانه از سلاح های غیر مبارزهای داریم. اما این ایده چیزی نیست که دولت به خوبی آنرا انجام دهد.
I want to go back just to before the bang, to this idea of brand, and I was talking about Coke and Pepsi, etc. We see it as terrorism versus democracy in that brand war. They'll see it as freedom fighters and truth against injustice, imperialism, etc.
میخواهم به قبل از انفجار بازگردم، به این ایده برند، و اینکه داشتم در باره کوکا و پپسی صحبت میکردم. میخواهم به قبل از انفجار بازگردم، به این ایده برند، و اینکه داشتم در باره کوکا و پپسی صحبت میکردم. میبینیم که در جنگ برند، تروریسم در مقابل دموکراسی قرار میگیرد. آنها این را به عنوان مبارزان آزادی و حقیقت در برابر بی عدالتی و امپرسیالیسم می بینند.
We do have to see this as a deadly battlefield. It's not just [our] flesh and blood they want. They actually want our cultural souls, and that's why the brand analogy is a very interesting way of looking at this. If we look at al Qaeda. Al Qaeda was essentially a product on a shelf in a souk somewhere which not many people had heard of. 9/11 launched it. It was its big marketing day, and it was packaged for the 21st century. They knew what they were doing. They were effectively [doing] something in this brand image of creating a brand which can be franchised around the world, where there's poverty, ignorance and injustice.
ما باید به این موضوع مانند یک میدان نبرد کشنده نگاه کنیم. آنها فقط گوشت و خون ما را نمیخواهند. آنها در واقع روح فرهنگی ما را می خواهند، و به همین خاطر مقایسه برند ها روش جالبی برای نگاه کردن به این موضوع است. اگر به القاعده نگاه کنیم. القاعده لزوماً یک محصول توی قفسه یک بازار در جایی بود که بسیاری از آن بی اطلاع بودند یازده سپتامبر آنرا آغاز کرد. آنروز روز بزرگ بازاریابی بود و برای قرن ۲۱ بسته بندی شده بود. آنها میدانستند چه میکنند. آنها به طور موثری چیزی برای تصویر این برند انجام می دادند تا این برند بتواند در سرتاسر دنیا که فقر، جهل و بی عدالتی وجود دارد، شعبه های خود را به راه اندازد. تا این برند بتواند در سرتاسر دنیا که فقر، جهل و بی عدالتی وجود دارد، شعبه های خود را به راه اندارد.
We, as I've said, have got to hit that market, but we've got to use our heads rather than our might. If we perceive it in this way as a brand, or other ways of thinking at it like this, we will not resolve or counter terrorism.
همانطور که گفتم ما باید به این بازار حمله کنیم. اما باید بجای قدرتمان باید از فکرمان استفاده کنیم اگر ما ادراکی مانند برند یا روش های دیگر فکری نسبت به آن داشته باشیم قادر به حل و فصل یا مقابله با تروریسم نخواهیم بود
What I'd like to do is just briefly go through a few examples from my work on areas where we try and approach these things differently. The first one has been dubbed "lawfare," for want of a better word. When we originally looked at bringing civil actions against terrorists, everyone thought we were a bit mad and mavericks and crackpots. Now it's got a title. Everyone's doing it. There's a bomb, people start suing. But one of the first early cases on this was the Omagh Bombing. A civil action was brought from 1998. In Omagh, bomb went off, Real IRA, middle of a peace process. That meant that the culprits couldn't really be prosecuted for lots of reasons, mostly to do with the peace process and what was going on, the greater good. It also meant, then, if you can imagine this, that the people who bombed your children and your husbands were walking around the supermarket that you lived in. Some of those victims said enough is enough. We brought a private action, and thank God, 10 years later, we actually won it. There is a slight appeal on at the moment so I have to be a bit careful, but I'm fairly confident.
میخواهم به طور خلاصه چند مثال از کارم در حیطه هایی برای شما بزنم که سعی داریم رویکرد متفاوتی در این خصوص داشته باشیم. میخواهم به طور خلاصه چند مثال از کارم در حیطه هایی برای شما بزنم که سعی داریم رویکرد متفاوتی در این خصوص داشته باشیم اولین آنها لقب "بلیط قانون" را گرفته است. کمابیش اسم درستی ست. آنگاه که ما به دنبال انجام اقدام مدنی در برابر تروریست بودیم، همه پنداشتند که ما دیوانه، تک رو و خل هستیم. و حالا اسم و رسمی دارد. همه آنرا انجام میدهند. همه پنداشتند که ما دیوانه، تک رو و خل هستیم. و حالا اسم و رسمی دارد. همه آنرا انجام میدهند. هرجا بمبی باشه مردم شروع به پیگیری می کنند. اما یکی از موارد اولیه آن بمب گذاری «اوماه» در ایرلند شمالی بود. اقدام مدنی از سال ۱۹۹۸ آغاز شد. درحادثه اوماه (شهری در ایرلند شمالی)، بمب گداری در طی فرایند صلح، توسط ارتش جمهوری خواه ایرلند انجام شد. درحادثه اوماه (شهری در ایرلند شمالی)، بمب گداری در طی فرایند صلح، توسط ارتش جمهوری خواه ایرلند انجام شد. این بدین معنا بود که مجرمان به دلایل بسیار زیادی ازجمله روند صلح و آنچه در جریان بود، نمی توانستند تحت تعقیب قرار گیرند این بدین معنا بود که مجرمان به دلایل بسیار زیادی ازجمله روند صلح و آنچه در جریان بود، نمی توانستند تحت تعقیب قرار گیرند این بدین معنا بود که مجرمان به دلایل بسیار زیادی ازجمله روند صلح و آنچه در جریان بود، نمی توانستند تحت تعقیب قرار گیرند علاوه بر این بدین معنا بود - اگر قادر به تصور این باشید - که کساتی که کودکان شما و همسرتان را در انفجار کشتند، بیرون سوپر مارکتی که شما در آن بودید قدم می زدند. که کساتی که کودکان شما و همسرتان را در انفجار کشتند، بیرون سوپر مارکتی که شما در آن بودید قدم می زدند. که کساتی که کودکان شما و همسرتان را در انفجار کشتند، بیرون سوپر مارکتی که شما در آن بودید قدم می زدند. برخی از قربانیان گفتند دیگر کافی ست. ما اقدام خصوصی می کنیم، و شکر خدا، ۱۰ سال بعد، ما پیروز شدیم. درخواست تجدید نظر اندکی در حال حاضر وجود دارد پس من باید کمی مراقب باشم، ما پیروز شدیم. درخواست تجدید نظر اندکی در حال حاضر وجود دارد پس من باید کمی مراقب باشم، اما کاملاً اعتماد به نفس دارم.
Why was it effective? It was effective not just because justice was seen to be done where there was a huge void. It was because the Real IRA and other terrorist groups, their whole strength is from the fact that they are an underdog. When we put the victims as the underdog and flipped it, they didn't know what to do. They were embarrassed. Their recruitment went down. The bombs actually stopped -- fact -- because of this action. We became, or those victims became, more importantly, a ghost that haunted the terrorist organization.
چرا این اقدام موثر بود؟ این اقدام موثر بود چرا که نه تنها عدالت به عینه اجرا شد که خلا بزرگی در باره آن وجود دارد بلکه به خاطر ارتش جمهوری خواه ایراند و سایر گروه های تروریستی. تمام قدرت آنها از این حقیقت است که آنها آدم های فلک زده ای هستند. وقتی ما قربانیان را به عنوان افراد فلک زده معرفی کردیم تمام قدرت آنها از این حقیقت است که آنها آدم های فلک زده ای هستند. وقتی ما قربانیان را به عنوان افراد فلک زده معرفی کردیم و جریان را برگرداندیم، آنها نمی دانستند باید چه کار کنند. آنها خجالت زده شدند. میزان استخدامشان پایین آمد. بمب ها به خاطر ابن اقدام متوقف شدند. ما یا در واقع آن قربانیان به طور ویژه ای، روحی شدند که سازمان تروریست ها را خالی از سکنه کرد.
There's other examples. We have a case called Almog which is to do with a bank that was, allegedly, from our point of view, giving rewards to suicide bombers. Just by bringing the very action, that bank has stopped doing it, and indeed, the powers that be around the world, which for real politic reasons before, couldn't actually deal with this issue, because there was lots of competing interests, have actually closed down those loopholes in the banking system. There's another case called the McDonald case, where some victims of Semtex, of the Provisional IRA bombings, which were supplied by Gaddafi, sued, and that action has led to amazing things for new Libya. New Libya has been compassionate towards those victims, and started taking it -- so it started a whole new dialogue there. But the problem is, we need more and more support for these ideas and cases.
مثال های دیگری هم وجود دارد. ما موردی به نام آلموگ داشتیم که در ارتباط با بانکی بود که ظاهراً، و از نظر ما، به بمب گذاران انتحاری پاداش میداد. تنها با اقدام ما، بانک این کار را متوقف کرد، و در واقع، قدرت های سراسر دنیا که به دلایل سیاسی حقیقی پیش از این قادر به رویارویی با این موضوع نبودند، چراکه منافع رقیب دیگر بسیاری وجود داشتند، این نقاط ضعف در سیستم بانکی را بستند. مورد دیگری به نام مک دونالد وجود دارد که برخی قربانیان سمتکس (نوعی ماده منفجره)، بر اثر بمب گذاری ارتش موقت جمهوری خواه ایرلند شمالی بودند که توسط قذافی تامین میشدند، تحت تعقیب قرار گرفتند، و آن اقدام به وقایع شگفت انگیزی برای لیبی جدید منجر شد. لیبی جدید با قرباتیان با عطوفت برخورد کرد، و این موضوع را به عهده گرفت -- پس گفتمان کاملاً جدیدی آغاز شد. اما مشکل اینجاست ما پشتیبانی بیشتر و بیشتری از این موارد و ایده ها نیاز داریم. اما مشکل اینجاست ما پشتیبانی بیشتر و بیشتری از این موارد و ایده ها نیاز داریم.
Civil affairs and civil society initiatives. A good one is in Somalia. There's a war on piracy. If anyone thinks you can have a war on piracy like a war on terrorism and beat it, you're wrong. What we're trying to do there is turn pirates to fisherman. They used to be fisherman, of course, but we stole their fish and dumped a load of toxic waste in their water, so what we're trying to do is create security and employment by bringing a coastguard along with the fisheries industry, and I can guarantee you, as that builds, al Shabaab and such likes will not have the poverty and injustice any longer to prey on those people. These initiatives cost less than a missile, and certainly less than any soldier's life, but more importantly, it takes the war to their homelands, and not onto our shore, and we're looking at the causes.
خدمات و طرح های اجتماعی مدنی نیاز داریم. یک نمونه خوب در سومالی است. آنجا مبارزه با دزدی دربایی وجود دارد. اگر کسی فکر می کند میتواند مانند جنگ با تروریسم با دزدی دریایی بجنگد و شرط می بندد، در اشتباه است. اگر کسی فکر می کند میتواند مانند جنگ با تروریسم با دزدی دریایی بجنگد و شرط می بندد، در اشتباه است. ما در آنجا سعی می کنیم دزدان دریایی را به ماهیگیر تبدیل کنیم. البته آنها قبلا ماهیگیر بوده اند. اما ما ماهی آنها را دزدیدیم و حجم زیادی از ضایعات سمی را در آب آنها ریختیم، پس ما سعی میکنیم اما ما ماهی آنها را دزدیدیم و حجم زیادی از ضایعات سمی را در آب آنها ریختیم، پس ما سعی میکنیم امنیت و شغل را با آوردن گارد ساحلی به همراه صنایع شیلات ایجاد کنیم، و من به شما ضمانت می دهم، همانطور که این تشکیلات ساخته می شود، الشباب و سایر گروه ها فقر و بی عدالتی را نخواهند داشت تا آن مردم را طعمه خود کنند. هزینه این طرح ها از از موشک و مطمئناً از ارزش زندگی یک سرباز کمتر خواهد بود. هزینه این طرح ها از از موشک و مطمئناً از ارزش زندگی یک سرباز کمتر خواهد بود. اما مهم تر از همه این جنگ را به سرزمین آنها می برد و نه به ساحل ما و ما به دنبال دلایل هستیم
The last one I wanted to talk about was dialogue. The advantages of dialogue are obvious. It self-educates both sides, enables a better understanding, reveals the strengths and weaknesses, and yes, like some of the speakers before, the shared vulnerability does lead to trust, and it does then become, that process, part of normalization. But it's not an easy road. After the bomb, the victims are not into this. There's practical problems. It's politically risky for the protagonists and for the interlocutors. On one occasion I was doing it, every time I did a point that they didn't like, they actually threw stones at me, and when I did a point they liked, they starting shooting in the air, equally not great. (Laughter) Whatever the point, it gets to the heart of the problem, you're doing it, you're talking to them.
آخرین موردی که میخواستم به آن اشاره کنم گفتمان بود. سود حاصل از گفتمان واضح است. به تنهایی هر رو طرف را آموزش می دهد و درک بهتر را میسر می کند، نقاط قوت و ضعف را آشکار می کند، و بله، مانند برخی از سخنوران قبلی، آسیب پذیری مشترک منجر به اعتماد می شود، و آنگاه این فرایند بخشی از هنجارسازی میشود. اما این مسیر ساده ای نیست. بعد از بمب گذاری، قرباتیان قادر به انجام این نیستند. مشکلات کاربردی وجود دارد. از نظر سیاسی برای پیشگامان و طرفین پر مخاطره است. در یک مورد از نظر سیاسی برای پیشگامان و طرفین پر مخاطره است. در یک مورد من این کار را می کردم، و هر بار کاری کردم که خوشایند آنها نبود، آنها سنگ به سمت من پرتاب کردند، و وقتی ماری کردم که می پسندیدند، شروع به شلیک تیر هوایی کردند، که چندان متناسب نبود (خنده) نکته هرچه بود، درست در دل مشکل بود، شما انجامش می دهید، با آنها صحبت می کنبد.
Now, I just want to end with saying, if we follow reason, we realize that I think we'd all say that we want to have a perception of terrorism which is not just a pure military perception of it. We need to foster more modern and asymmetrical responses to it. This isn't about being soft on terrorism. It's about fighting them on contemporary battlefields. We must foster innovation, as I've said. Governments are receptive. It won't come from those dusty corridors. The private sector has a role. The role we could do right now is going away and looking at how we can support victims around the world to bring initiatives.
اکنون، میخواهم با گفتن این موضوع صحبتم را به پایان ببرم، اگر ما دلیل را دنبال کنبم، در می یابیم که همه خواهند گفت ما می خواهیم درکی از تروریسم داشته باشیم که درک خالص نظامی از آن نیست. درکی از تروریسم داشته باشیم که درک خالص نظامی از آن نیست. ما باید پاسخ مدرن و غیر متقارن به تروریسم را بیشتر ترویج کنیم. ما باید پاسخ مدرن و غیر متقارن به تروریسم را بیشتر ترویج کنیم. این به معنی نرمش در برابر تروریسم نیست. به معنی این است که در جبهه معاصر با آنها بجنگیم. همانطور که گقتم باید خلاقیت را ترویج کنیم. دولت ها پذیرای این موضوع هستند. این از راهروهای خاک گرفته بیرون نیامده. بخش خصوصی در این موضوع نقش دارد. نقش ما این است که بگردیم و ببینیم چطور می توانیم قربانیان را در سراسر دنیا پشتیبانی کنیم نقش ما این است که بگردیم و ببینیم چطور می توانیم قربانیان را در سراسر دنیا پشتیبانی کنیم تا طرح ها را ایجاد کنیم.
If I was to leave you with some big questions here which may change one's perception to it, and who knows what thoughts and responses will come out of it, but did myself and my terrorist group actually need to blow you up to make our point? We have to ask ourselves these questions, however unpalatable. Have we been ignoring an injustice or a humanitarian struggle somewhere in the world? What if, actually, engagement on poverty and injustice is exactly what the terrorists wanted us to do? What if the bombs are just simply wake-up calls for us? What happens if that bomb went off because we didn't have any thoughts and things in place to allow dialogue to deal with these things and interaction?
اگر قرار باشه شما را با سوالات بزرگی ترک کنم که ممکن است درک یک فرد را نسبت به این موضوع عوض کند، و چه کسی میداند اگر قرار باشه شما را با سوالات بزرگی ترک کنم که ممکن است درک یک فرد را نسبت به این موضوع عوض کند، و چه کسی میداند چه افکار و پاسخ هایی از آن ایجاد خواهد شد، اما لازم است که من خودم و گروه تروریستی ام شما را منفجر کنیم تا منظور خود را متوجه شما کنیم؟ اما لازم است که من خودم و گروه تروریستی ام شما را منفجر کنیم تا منظور خود را متوجه شما کنیم؟ هر چند ناخوشایند است، اما باید این سوال ها را از خود بپرسیم. آیا بی عدالتی و یا مبارزات انسان دوستانه را در جایی از دنیا نادیده گرفته ایم؟ آیا بی عدالتی و یا مبارزات انسان دوستانه را در جایی از دنیا نادیده گرفته ایم؟ اگر برخورد با فقر و بی عدالتی در واقع چیزی باشد که تروریست ها می خواهند چه؟ اگر برخورد با فقر و بی عدالتی در واقع چیزی باشد که تروریست ها می خواهند چه؟ اگر بمب ها تنها زنگ بیدار باشی برای ما باشند چه؟ چه خواهد شد اگر این بمب ها به خاطر بی فکری و بی ملاحظه گی ما در اجازه به گفتمان و تعامل برای مقابله با این موضوع، منفجر شوند؟ به خاطر بی فکری و بی ملاحظه گی ما در اجازه به گفتمان و تعامل برای مقابله با این موضوع، منفجر شوند؟
What is definitely uncontroversial is that, as I've said, we've got to stop being reactive, and more proactive, and I just want to leave you with one idea, which is that it's a provocative question for you to think about, and the answer will require sympathy with the devil. It's a question that's been tackled by many great thinkers and writers: What if society actually needs crisis to change? What if society actually needs terrorism to change and adapt for the better? It's those Bulgakov themes, it's that picture of Jesus and the Devil hand in hand in Gethsemane walking into the moonlight. What it would mean is that humans, in order to survive in development, quite Darwinian spirit here, inherently must dance with the devil.
چیزی که مطمئناً قابل بحث نیست، این است که، همانطور که گفتم باید به رفتار انفعالی خاتمه دهیم، و کنش گرا تر عمل کنیم، و من شما را با ابن فکر که، این یک سوال کنش گرا برای شماست که به آن فکر کنید، و پاسخ به آن نیازمند همدردی با شیطان خواهد بود. این سوالی ست که توسط متفکرین و نویسندگان بزرگ مورد توجه قرار گرفته: اگر جامعه برای تغییر به نقد نیاز داشته باشد چه؟ اگر جامعه در واقع برای تغییر و تطبیق با شرایط بهتر به تروریسم نیاز داشته باشد چه؟ اگر جامعه در واقع برای تغییر و تطبیق با شرایط بهتر به تروریسم نیاز داشته باشد چه؟ این از طرح های بولگا کف است، آن تصویری از مسیح است و شیطان دست در دست در جتسیمانی (باغی در اورشلیم) در نور ماه راه می رود. معنی ان این است که انسان ها برای آنکه پیشرفت را نجات دهند، یک روح داروینی اینجا وجود دارد، ذاتاً باید با شیطان برقصد.
A lot of people say that communism was defeated by the Rolling Stones. It's a good theory. Maybe the Rolling Stones has a place in this. Thank you. (Music) (Applause) Bruno Giussani: Thank you. (Applause)
بسیاری از مردم میگویند کمونیسم مغلوب رولینگ استونز (یک گروه راک) شد. این یک تئوری خوب است. بسیاری از مردم میگویند کمونیسم مغلوب رولینگ استونز (یک گروه راک) شد. این یک تئوری خوب است. شاید رولینگ استونز (یک گروه راک) در آن نقش داشت. سپاسگزارم. (موزیک) (تشویق) برونو گوساتی: سپاسگزارم. (تشویق)