So I'm going to talk about work; specifically, why people can't seem to get work done at work, which is a problem we all kind of have. But let's sort of start at the beginning.
خب، من میخوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟ خب، من میخوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟ خب، من میخوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟ که البته این مشکل همه ما به نوعی هست. ولی بگذارید از ابتدا شروع کنیم.
So, we have companies and non-profits and charities and all these groups that have employees or volunteers of some sort. And they expect these people who work for them to do great work -- I would hope, at least. At least good work, hopefully, at least it's good work -- hopefully great work. And so what they typically do is they decide that all these people need to come together in one place to do that work. So a company, or a charity, or an organization of any kind, unless you're working in Africa, if you're really lucky to do that -- most people have to go to an office every day.
ما شرکتها یا موسسه های غیر انتفاعی، یا موسسه های جمع آوری اعانه و چیزایی از این قبیل داریم ما شرکتها یا موسسه های غیر انتفاعی، یا موسسه های جمع آوری اعانه و چیزایی از این قبیل داریم که هریک کارمندانی یا داوطلبانی دارن که برای اونها کار میکنن. که هریک کارمندانی یا داوطلبانی دارن که برای اونها کار میکنن. اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار میکنن، عالی کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه. اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار میکنن، عالی کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه. اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار میکنن، عالی کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه. حداقل یک کار خوب، و حد اکثر یک کار عالی. حداقل یک کار خوب، و حد اکثر یک کار عالی. و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن. و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن. و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن. یه شرکت یا یه موسسه غیر انتفاعی، یا موسسه جمع آوری اعانه و چیزایی از این قبیل به طور خودکار-- به استثنای کسانی که خوش شانساند و باید بروند آفریقا واسه کارشون-- به طور خودکار-- به استثنای کسانی که خوش شانساند و باید بروند آفریقا واسه کارشون-- همه افراد آنها باید بروند به یک اداره که کار ارائه بدهند.
And so these companies, they build offices. They go out and they buy a building, or they rent a building, or they lease some space, and they fill this space with stuff. They fill it with tables, or desks, chairs, computer equipment, software, Internet access, maybe a fridge, maybe a few other things, and they expect their employees, or their volunteers, to come to that location every day to do great work. It seems like it's perfectly reasonable to ask that.
پس این شرکتها اومدند و ادارات رو ساختند. پس این شرکتها اومدند و ادارات رو ساختند. میرن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند. میرن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند. میرن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند. پرش میکنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرمافزار و اینترنت پرش میکنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرمافزار و اینترنت پرش میکنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرمافزار و اینترنت پرش میکنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرمافزار و اینترنت یا بعضی مواقع یخچال، یا چیزایی شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی ارائه بدن. یا بعضی مواقع یخچال، یا چیزایی شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی ارائه بدن. یا بعضی مواقع یخچال، یا چیزایی شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی ارائه بدن. مثل اینکه واقعا چنین درخواستی منطقیه.
However, if you actually talk to people and even question yourself, and you ask yourself, where do you really want to go when you really need to get something done? You'll find out that people don't say what businesses think they would say. If you ask people the question: Where do you need to go when you need to get something done? Typically, you get three different kinds of answers. One is kind of a place or a location or a room. Another one is a moving object, and a third is a time.
گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی میخواید کاری رو از پیش ببرید؟ گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی میخواید کاری رو از پیش ببرید؟ گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی میخواید کاری رو از پیش ببرید؟ گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی میخواید کاری رو از پیش ببرید؟ خواهید دید که اونها نمیپرسند بستگی داره، چه شغلی باشه. خواهید دید که اونها نمیپرسند بستگی داره، چه شغلی باشه. اگه از مردم بپرسید: واقعا چه جای رو ترجیح میدید، وقتی نیاز دارید که کاری رو انجام بدید؟ اگه از مردم بپرسید: واقعا چه جای رو ترجیح میدید، وقتی نیاز دارید که کاری رو انجام بدید؟ شما اصولا ۳ نوع جواب مختلف دریافت میکنید. یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی زمان است. یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی زمان است. یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی زمان است.
So here are some examples. I've been asking people this question for about 10 years: "Where do you go when you really need to get something done?" I'll hear things like, the porch, the deck, the kitchen. I'll hear things like an extra room in the house, the basement, the coffee shop, the library. And then you'll hear things like the train, a plane, a car -- so, the commute. And then you'll hear people say, "Well, it doesn't really matter where I am, as long as it's early in the morning or late at night or on the weekends." You almost never hear someone say, "The office." But businesses are spending all this money on this place called the office, and they're making people go to it all the time, yet people don't do work in the office.
این هم چند تا مثال. وقتی من از مردم میپرسم --۱۰ساله که این کار رو میکنم-- ازشون میپرسم، "شما وقتی میخواید کاری رو انجام بدید کجا میروید؟" جوابهایی میشنوم مثل تراس خانه، یا آشپزخانه. جوابهایی میشنوم مثل تراس خانه، یا آشپزخانه. چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه. چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه. چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه. و یا شاید جاهایی مثل قطار، هواپیما، ماشین یا در مسافرت. و یا شاید جاهایی مثل قطار، هواپیما، ماشین یا در مسافرت. باز در جایی دیگه از مردم میشنوی، "خب، زیاد مهم نیست که کجا هستم، فقط خیلی زود یا خیلی دیر یا آخر هفته نباشه." "خب، زیاد مهم نیست که کجا هستم، فقط خیلی زود یا خیلی دیر یا آخر هفته نباشه." ولی تقریبا هیچ کسی نمیگه که توی اداره میرم. ولی شرکتها میان کلی روی یه مکانی که اسمشو میذارن اداره، و افراد رو مجبور میکنن که به اونجا برن، ولی شرکتها میان کلی روی یه مکانی که اسمشو میذارن اداره، و افراد رو مجبور میکنن که به اونجا برن، گرچه افراد کار رو در اداره انجام نمیدن.
What is that about?
این یعنی چی؟ چرا این اتفاق میافته؟
(Laughter)
این یعنی چی؟ چرا این اتفاق میافته؟
Why is that? Why is that happening? And what you find out is, if you dig a little bit deeper, you find out that people -- this is what happens: People go to work, and they're basically trading in their work day for a series of "work moments" -- that's what happens at the office. You don't have a work day anymore. You have work moments. It's like the front door of the office is like a Cuisinart, and you walk in and your day is shredded to bits, because you have 15 minutes here, 30 minutes there, and something else happens, you're pulled off your work, then you have 20 minutes, then it's lunch, then you have something else to do ... Then you've got 15 minutes, and someone pulls you aside and asks you a question, and before you know it, it's 5 p.m., and you look back on the day, and you realize that you didn't get anything done. We've all been through this. We probably went through it yesterday or the day before, or the day before that. You look back on your day, and you're like, "I got nothing done today. I was at work. I sat at my desk. I used my expensive computer. I used the software they told me to use. I went to these meetings I was asked to go to. I did these conference calls. I did all this stuff. But I didn't actually do anything. I just did tasks. I didn't actually get meaningful work done."
این یعنی چی؟ چرا این اتفاق میافته؟ و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید میبینید که افراد میرن سر کار، و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید میبینید که افراد میرن سر کار، و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید میبینید که افراد میرن سر کار، و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید میبینید که افراد میرن سر کار، و بجای یک "روز" کاری اونها "لحظات" کاری رو پشت سر میذارن. و بجای یک "روز" کاری اونها "لحظات" کاری رو پشت سر میذارن. کار در یک اداره به این صورت پیش میره. در اونجا شما روز کاری ندارید بلکه لحظات کاری دارید. کار در یک اداره به این صورت پیش میره. در اونجا شما روز کاری ندارید بلکه لحظات کاری دارید. درب اداره یه جورای مثل ماشین سبزی خورد کنی میمونه، شما واردش میشید و بلافاصله روز شما به قطعات کوچکتر تقسیم میشه. درب اداره یه جورای مثل ماشین سبزی خرد کنی میمونه، شما واردش میشید و بلافاصله روز شما به قطعات کوچکتر تقسیم میشه. چون شما ۱۵ دقیقه اینجایید، ۳۰ دقیقه اونجا، و بعد یه اتفاق جدید میفته و شما از کارتون جدا میشید و باید کار دیگهای بکنید، بعد وقت نهار میشه. و بعد یه اتفاق جدید میفته و شما از کارتون جدا میشید و باید کار دیگهای بکنید، بعد وقت نهار میشه. بعد چیز دیگهای پیش میاد که باید انجام بدید، اینم میشه ۱۵ دقیقه، بعد یکی شما رو کنار میکشه و یه سوال میپرسه. بعد چیز دیگهای پیش میاد که باید انجام بدید، اینم میشه ۱۵ دقیقه، بعد یکی شما رو کنار میکشه و یه سوال میپرسه. و قبل از اینکه شما جواب رو بدونید میشه ۵عصر، و شما یه نگاهی به کار اون روزتون میندازید و میبینید که شما کارهاتون رو تموم نکردین. و شما یه نگاهی به کار اون روزتون میندازید و میبینید که شما کارهاتون رو تموم نکردین. ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبلتر. ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبلتر. ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبلتر. عصر که میشه یه نگاه به عقب میندازید و با خود میگید امروز هیچ کاری رو از پیش نبردم. من سر کارم بودم. سر میز کارم بودم، کنار کامپیوتر گرون قیمتم. نرم افزارهایی که بهم گفته بودند رو استفاده کردم. سر میز کارم بودم، کنار کامپیوتر گرون قیمتم. نرم افزارهایی که بهم گفته بودند رو استفاده کردم. رفتم سر جلسههایی که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم. رفتم سر جلسههایی که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم. رفتم سر جلسههایی که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم. فقط تکالیفم رو انجام دادم. ولی کاری رو به پایان نرسوندم.
And what you find is that, especially with creative people -- designers, programmers, writers, engineers, thinkers -- that people really need long stretches of uninterrupted time to get something done. You cannot ask somebody to be creative in 15 minutes and really think about a problem. You might have a quick idea, but to be in deep thought about a problem and really consider a problem carefully, you need long stretches of uninterrupted time. And even though the work day is typically eight hours, how many people here have ever had eight hours to themselves at the office? How about seven hours? Six? Five? Four? When's the last time you had three hours to yourself at the office? Two hours? One, maybe? Very, very few people actually have long stretches of uninterrupted time at an office. And this is why people choose to do work at home, or they might go to the office, but they might go to the office really early in the day, or late at night when no one's around, or they stick around after everyone's left, or go in on the weekends, or they get work done on the plane, in the car or in the train, because there are no distractions.
و باز چیزی که مخصوصا در مورد افراد خلاق و شیوه کارشون میبینید-- طراحها، برنامه نویسها، نویسندگان، مهندسان، متفکران -- طراحها، برنامه نویسها، نویسندگان، مهندسان، متفکران -- طراحها، برنامه نویسها، نویسندگان، مهندسان، متفکران -- اینه که اونها همه به زمان طولانی و بی-وقفه نیاز دارند که بتوانند کارشون رو به پایان برسونند. اینه که اونها همه به زمان طولانی و بی-وقفه نیاز دارند که بتوانند کارشون رو به پایان برسونند. نمیشه از کسی بخوای که در عرض ۱۵دقیقه یه چیزی رو خلق کنه و به مشکلی به طور واقعی فکر کنه. نمیشه از کسی بخوای که در عرض ۱۵دقیقه یه چیزی رو خلق کنه و به مشکلی به طور واقعی فکر کنه. شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه. شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه. شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه. اگرچه یک روز کاری ۸ساعته، ولی چند نفر از شما تا حالا ۸ ساعت بی-وقفه در یک روز کار کردید؟ اگرچه یک روز کاری ۸ساعته، ولی چند نفر از شما تا حالا ۸ ساعت بی-وقفه در یک روز کار کردید؟ ۷ ساعت چطور؟ ۶؟ ۵؟ ۴؟ ۷ ساعت چطور؟ ۶؟ ۵؟ ۴؟ آخرین باری که ۳ ساعت رو در اداره بی-وقفه داشتید كی بوده؟ دو ساعت؟ یا شاید یک ساعت. آخرین باری که ۳ ساعت رو در اداره بی-وقفه داشتید كی بوده؟ دو ساعت؟ یا شاید یک ساعت. در واقع افراد بسیار بسیار اندکی زمان بدون وقفه برای کار دارند. در واقع افراد بسیار بسیار اندکی زمان بدون وقفه برای کار دارند. و به این خاطره که بعضیها ترجیح میدن کار رو در خانه انجام بدن. و به این خاطره که بعضیها ترجیح میدن کار رو در خانه انجام بدن، یا شاید به اداره برن ولی صبح خیلی زود، یا غروب که کسی مزاحمشون نشه، یا شاید به اداره برن ولی صبح خیلی زود، یا غروب که کسی مزاحمشون نشه، یا وقتی همه رفتن کار رو تازه شروع میکنن، یا آخر هفته میان سر کار، یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن. یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن. یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن.
Now there are different kinds of distractions, but not the really bad distractions, which I'll talk about in a minute. And this whole phenomenon of having short bursts of time to get things done reminds me of another thing that doesn't work when you're interrupted, and that is sleep. I think that sleep and work are very closely related -- not because you can work while you're sleeping and sleep while you're working. That's not really what I mean. I'm talking specifically about the fact that sleep and work are phase-based, or stage-based, events. Sleep is about sleep phases, or stages -- some people call them different things. There are five of them, and in order to get to the really deep ones, the meaningful ones, you have to go through the early ones. If you're interrupted while you're going through the early ones -- if someone bumps you in bed, or there's a sound, or whatever happens -- you don't just pick up where you left off.
حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم. حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم. حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم. این نوع مواردی که انسان باید در یه زمان کوتاه کاری رو انجام بده، این نوع مواردی که انسان باید در یه زمان کوتاه کاری رو انجام بده، منو یاد یه چیز دیگه که وقتی آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی خوابیدن. منو یاد یه چیز دیگه که وقتی آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی خوابیدن. منو یاد یه چیز دیگه که وقتی آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی خوابیدن. من فکر میکنم خواب و کار خیلی به هم مربوطند. و نتنها میتونید وقتی که خوابیدید کار انجام بدید، بلکه هنگامی که کار انجام میدید هم میتونید بخوابید. و نتنها میتونید وقتی که خوابیدید کار انجام بدید، بلکه هنگامی که کار انجام میدید هم میتونید بخوابید. منظور من البته این نیست، بلکه میخوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فازهای مختلف ترسیم شده اند. منظور من البته این نیست، بلکه میخوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فازهای مختلف ترسیم شده اند. منظور من البته این نیست، بلکه میخوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فازهای مختلف ترسیم شده اند. منظور من البته این نیست، بلکه میخوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فازهای مختلف ترسیم شده اند. منظور من البته این نیست، بلکه میخوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فازهای مختلف ترسیم شده اند. وقتی از خواب حرف میزنی، درباره فازهای خواب حرف میزنیم -- بعضی به فازهای مختلف میگن چیزای مختلف. وقتی از خواب حرف میزنی، درباره فازهای خواب حرف میزنیم -- بعضی به فازهای مختلف میگن چیزای مختلف. ۵تا فاز مختلف برای خواب وجود داره و برای اینکه به خواب عمیق بریم باید به اون فاز اولی برسیم. و برای اینکه به خواب عمیق بریم باید به اون فاز اولی برسیم. و اگه خواب شما در اون حالت به هم بخوره، مثلا کسی توی رختخواب شما رو از خواب بپرونه، و اگه خواب شما در اون حالت به هم بخوره، مثلا کسی توی رختخواب شما رو از خواب بپرونه، یا هر صدای دیگهای، در صورتی که از اون فاز بیرون بیایید و بیدار شید، یا هر صدای دیگهای، در صورتی که از اون فاز بیرون بیایید و بیدار شید،
If you're interrupted and woken up, you have to start again. So you have to go back a few phases and start again. And what ends up happening -- you might have days like this where you wake up at eight or seven in the morning, or whenever you get up, and you're like, "I didn't sleep very well. I did the sleep thing -- I went to bed, I laid down, but I didn't really sleep." People say you go "to" sleep, but you don't go to sleep, you go towards sleep; it takes a while. You've got to go through phases and stuff, and if you're interrupted, you don't sleep well. So does anyone here expect someone to sleep well if they're interrupted all night? I don't think anyone would say yes. Why do we expect people to work well if they're being interrupted all day at the office? How can we possibly expect people to do their job if they go to the office and are interrupted? That doesn't really seem like it makes a lot of sense, to me.
نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید. نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید. نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید. و شاید روزهای زیادی شبیه این رو داشته باشید، که ساعت ۸ یا ۷صبح از خواب بیدار میشید، و شاید روزهای زیادی شبیه این رو داشته باشید، که ساعت ۸ یا ۷صبح از خواب بیدار میشید، و میگید دیشب واقعا خوب نخوابیدم. و میگید دیشب واقعا خوب نخوابیدم. گرچه من کارای خوابم رو قبلش انجام دادم، رفتم به رخت خواب، دراز کشیدم، ولی خواب خوبی نکردم. گرچه من کارای خوابم رو قبلش انجام دادم، رفتم به رخت خواب، دراز کشیدم، ولی خواب خوبی نکردم. عموماً گفته میشه "به خواب میری" درصورتی که آدم به خواب نمیره، بلکه به سمت خواب میره. عموماً گفته میشه "به خواب میری" درصورتی که آدم به خواب نمیره، بلکه به سمت خواب میره. خوابیدن زمان میبره، باید از تمام مراحل و فازهای آن رد بشید. و اگه مزاحمتی ایجاد بشه، شما خوب نمیخوابید. خب ما چه توقع داریم --آیا کسی اینجا هست که فکر کنه با وجود مزاحمت میشه خوب خوابید؟ خب ما چه توقع داریم --آیا کسی اینجا هست که فکر کنه با وجود مزاحمت میشه خوب خوابید؟ فکر نمیکنم کسی اینجا بگه بله. چرا ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی که تمام روز در اداره تمرکزشون به هم میخوره؟ چرا ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی که تمام روز در اداره تمرکزشون به هم میخوره؟ چطور ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی که میرن به اداره که برای اینکه مدام توسط دیگران تمرکزشون رو از دست بدن؟ چطور ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی که میرن به اداره که برای اینکه مدام توسط دیگران تمرکزشون رو از دست بدن؟ خب البته این زیاد واسه من معنی نداره.
So what are the interruptions that happen at the office but not at other places? Because in other places, you can have interruptions like the TV, or you could go for a walk, or there's a fridge downstairs, or you've got your own couch, or whatever you want to do. If you talk to certain managers, they'll tell you that they don't want their employees to work at home because of these distractions. They'll sometimes also say, "If I can't see the person, how do I know they're working?" which is ridiculous, but that's one of the excuses that managers give. And I'm one of these managers. I understand. I know how this goes. We all have to improve on this sort of thing. But oftentimes they'll cite distractions: "I can't let someone work at home. They'll watch TV, or do this other thing." It turns out those aren't the things that are distracting, Because those are voluntary distractions. You decide when you want to be distracted by the TV, when you want to turn something on, or when you want to go downstairs or go for a walk. At the office, most of the interruptions and distractions that really cause people not to get work done are involuntary. So let's go through a couple of those.
این به نظر من زیاد با معنی نمیاد. این مزاحمتها چیاند که فقط سر کار اتفاق میفتن؟ این به نظر من زیاد با معنی نمیاد. این مزاحمتها چیاند که فقط سر کار اتفاق میفتن؟ جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری، جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری، جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری، جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری، یا در کل هر آنچه که خودت میخوای دور و برت داشته باشی. اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا. اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا. اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا. همچنین ممکن بگن، وقتی من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟ همچنین ممکن بگن، وقتی من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟ همچنین ممکن بگن، وقتی من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟ که البته مسخرهاست، ولی این یکی از دلایلی است که مدیران بیان میکنند. که البته مسخرهاست، ولی این یکی از دلایلی است که مدیران بیان میکنند. من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی اغلب اونها به مزاحمت اشاره میکنن. من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی اغلب اونها به مزاحمت اشاره میکنن. من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی اغلب اونها به مزاحمت اشاره میکنن. "من نمیتونم اجازه بدم کسی در خانه کار کنه، اونا میرن تلویزیون دیدن، این کار و اون کار کردن. " "من نمیتونم اجازه بدم کسی در خانه کار کنه، اونا میرن تلویزیون دیدن، این کار و اون کار کردن. " بعد کاشف به عمل میاد که اینا واقعا مزاحمت نیستند، چون آدم اونا رو شخصاً انتخاب میکنه. بعد کاشف به عمل میاد که اینا واقعا مزاحمت نیستند، چون آدم اونا رو شخصاً انتخاب میکنه. شما شخصاً انتخاب میکنید که کی میخواید مزاحمت تلویزیونی داشته باشید. شما شخصاً انتخاب میکنید که کی چیزی رو روشن کنید. شما خودتون تصمیم میگیرید که کی برین پایین، یا پیاده روی. در اداره ولی برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است. در اداره ولی برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است. در اداره ولی برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است. بیاین حالا یه سری از اونها رو با هم مرور کنیم.
Now, managers and bosses will often have you think that the real distractions at work are things like Facebook and Twitter and YouTube and other websites, and in fact, they'll go so far as to actually ban these sites at work. Some of you may work at places where you can't get to certain sites. I mean, is this China? What the hell is going on here? You can't go to a website at work, and that's the problem? That's why people aren't getting work done, because they're on Facebook and Twitter? That's kind of ridiculous. It's a total decoy. Today's Facebook and Twitter and YouTube, these things are just modern-day smoke breaks. No one cared about letting people take a smoke break for 15 minutes 10 years ago, so why does anyone care if someone goes to Facebook or Twitter or YouTube here and there? Those aren't the real problems in the office.
از طرف دیگه مدیرها سعی میکنن به شما بگن بزرگترین مزاحمتها سر کار از طرف دیگه مدیرها سعی میکنن به شما بگن بزرگترین مزاحمتها سر کار سایتهای فیسبوک یا تویتر یا یوتیوب هستند. سایتهای فیسبوک یا تویتر یا یوتیوب هستند. و بعضیا تا این حد پیش میرن که این سایتها رو هم سر کار قفل میکنن. و بعضیا تا این حد پیش میرن که این سایتها رو هم سر کار قفل میکنن. بعضی از شما حتما در یه همچین جاهائی کار میکنید. میگم که اینجا هم شده چین؟ به کجا داریم میریم ما؟ سر کار نمیتونی وارد وب سایت بشی. و مشکل همینه، که کارها اونجور که باید پیش نمیره، سر کار نمیتونی وارد وب سایت بشی. و مشکل همینه، که کارها اونجور که باید پیش نمیره، چون سر کار وارد فیسبوک و تویتر میشین؟ این یه جورایی مسخره است، این یه جور دامه. و البته میشه گفت فیسبوک و تویتر جایگزین مدرنی برای زمان سیگار کشیدن هستن، و البته میشه گفت فیسبوک و تویتر جایگزین مدرنی برای زمان سیگار کشیدن هستن، قبلان کسی نگران این زمان ۱۵ دقیقهای سیگار کشیدن نبود، ده سال پیش. قبلان کسی نگران این زمان ۱۵ دقیقهای سیگار کشیدن نبود، ده سال پیش. پس چرا الان یه دفعه رفتن به سایت فسبوک یا تویتر یا .. اینقدر مهم شده؟ پس چرا الان یه دفعه رفتن به سایت فسبوک یا تویتر یا .. اینقدر مهم شده؟ مشکلات واقعی در شرکتها اینا نیستند. مشکلات اساسی چیزهایی هستن که من اسمشونو m&m میزارم.
The real problems are what I like to call the M&Ms, the Managers and the Meetings. Those are the real problems in the modern office today. And this is why things don't get done at work, it's because of the M&Ms. Now what's interesting is, if you listen to all the places that people talk about doing work, like at home, in the car, on a plane, late at night, or early in the morning, you don't find managers and meetings. You find a lot of other distractions, but not managers and meetings. So these are the things that you don't find elsewhere, but you do find at the office. And managers are basically people whose job it is to interrupt people. That's pretty much what managers are for. They're for interrupting people. They don't really do the work, so they make sure everyone else is doing work, which is an interruption. We have lots of managers in the world now, and a lot of people in the world, and a lot of interruptions by these managers. They have to check in: "Hey, how's it going? Show me what's up." This sort of thing. They keep interrupting you at the wrong time, while you're actually trying to do something they're paying you to do, they tend to interrupt you. That's kind of bad.
مشکلات واقعی در شرکتها اینا نیستند. مشکلات اساسی چیزهایی هستن که من اسمشونو m&m میزارم. مشکلات واقعی در شرکتها اینا نیستند. مشکلات اساسی چیزهایی هستن که من اسمشونو m&m میزارم. یعنی مدیران و ملاقاتهای اداری. اینها مشکلات واقعی در دنیای مدرن امروزی هستند. و به این خاطر هست که سر کار، کار انجام نمیشه. به خاطر همین m&m هست. حالا جالب اینجاست که به خاطر همین m&m هست. حالا جالب اینجاست که اگه توجه کنید، همه جاهائی که مردم برای کار کردن ترجیح میدن، مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیرها و ملاقاتهای اداری نیست. مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیرها و ملاقاتهای اداری نیست. مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیرها و ملاقاتهای اداری نیست. مزاحمتهای دیگه هست ولی مدیر یا جلسه ملاقات اداری نیست. اینا چیزایی اند که جای دیگه، جز اداره، پیداشون نمیکنی. اینا چیزایی اند که جای دیگه، جز اداره، پیداشون نمیکنی. اصلا مدیران کسانی هستند که شغل اونها اینه که مزاحم بقیه بشند. اصلا مدیران کسانی هستند که شغل اونها اینه که مزاحم بقیه بشند. این دقیقا فایده مدیران هست، ایجاد مزاحمت برای دیگران. اونها که خودشون واقعا کاری نمیکنن، واسه همین باید مطمئن شن که بقیه دارن کار رو پیش میبرن، به همین خاطر ایجاد مزاحمت میکنند. اونها که خودشون واقعا کاری نمیکنن، واسه همین باید مطمئن شن که بقیه دارن کار رو پیش میبرن، به همین خاطر ایجاد مزاحمت میکنند. و توی دنیا الان مدیران زیادی هستند. آدمهای زیادی هم وجود دارن. و توی دنیا الان مدیران زیادی هستند. آدمهای زیادی هم وجود دارن. و همزمان در دنیا مشکلات زیادی وجود دارن بخاطر این مدیران. باید بیان چک کنن و بپرسند، "هی، چه خبر؟ بگو بینم چطور پیش میری؟" و سوالهای از این قبیل. باید بیان چک کنن و بپرسند، "هی، چه خبر؟ بگو بینم چطور پیش میری؟" و سوالهای از این قبیل. و اونا همچنان بی موقع مزاحمت ایجاد میکنن. و اونا همچنان بی موقع مزاحمت ایجاد میکنن، درست وقتی که پول گرفتی که کارت رو انجام بدی، اونا مزاحمت میشن. و اونا همچنان بی موقع مزاحمت ایجاد میکنن، درست وقتی که پول گرفتی که کارت رو انجام بدی، اونا مزاحمت میشن. این خب یه جورایی بده.
But what's even worse is the thing that managers do most of all, which is call meetings. And meetings are just toxic, terrible, poisonous things during the day at work.
ولی حتا بدتر از اون، کاریه که مدیران انجامش میدن و اون چیزی نیست جز برگزاری جلسات. ولی حتا بدتر از اون، کاریه که مدیران انجامش میدن و اون چیزی نیست جز برگزاری جلسات. این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند. این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند. این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند.
(Laughter)
ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست.
We all know this to be true, and you would never see a spontaneous meeting called by employees. It doesn't work that way. The manager calls the meeting so the employees can all come together, and it's an incredibly disruptive thing to do to people -- to say, "Hey look, we're going to bring 10 people together right now and have a meeting. I don't care what you're doing, you've got to stop doing it, so you can have this meeting." I mean, what are the chances that all 10 people are ready to stop? What if they're thinking about something important, or doing important work? All of a sudden you tell them they have to stop doing that to do something else. So they go into a meeting room, they get together, and they talk about stuff that doesn't really matter, usually. Because meetings aren't work. Meetings are places to go to talk about things you're supposed to be doing later.
ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست. ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست. راهش اینه که مدیر درخواست برای جلسه بده، و کارمندا رو دعوت کنه، راهش اینه که مدیر درخواست برای جلسه بده، و کارمندا رو دعوت کنه، که این خود نفاق افکنه، که بگی، "هی، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم. که این خود نفاق افکنه، که بگی، "هی، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم. که این خود نفاق افکنه، که بگی، "هی، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم. برام مهم نیست شما داری الان چه کار میکنی. هر کاری دستته الان بذار زمین و بیا توی جلسه." برام مهم نیست شما داری الان چه کار میکنی. هر کاری دستته الان بذار زمین و بیا توی جلسه." واقعا احتمال این که هر ۱۰ نفر وقت داشته باشن چقدره؟ اگه دارن درباره کار مهمی فکر میکنن چی؟ واقعا احتمال این که هر ۱۰ نفر وقت داشته باشن چقدره؟ اگه دارن درباره کار مهمی فکر میکنن چی؟ اگه دارن کار مهمی میکنن چی؟ گویا یه دفعه داری به اونا میگی هر کاری دارین بذارین کنار و کار دیگهای بکنید. گویا یه دفعه داری به اونا میگی هر کاری دارین بذارین کنار و کار دیگهای بکنید. پس اونا میرن به اتاق جلسات و با هم در باره موضوعاتی صحبت میکنن که زیاد شاید مهم نباشه. پس اونا میرن به اتاق جلسات و با هم در باره موضوعاتی صحبت میکنن که زیاد شاید مهم نباشه. چونکه جلسات، جزو کار کردن به حساب نمیاد. جلسات اصولا جایی هستند که در اون به تو گفته میشه چه کارهایی رو باید بعدا انجام بدی. و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی که یک جلسه به جلسه بعدی و بعدتری ختم میشه.
But meetings also procreate. So one meeting tends to lead to another meeting, which leads to another meeting. There's often too many people in the meetings, and they're very, very expensive to the organization. Companies often think of a one-hour meeting as a one-hour meeting, but that's not true, unless there's only one person. If there are 10 people, it's a 10-hour meeting, not a one-hour meeting. It's 10 hours of productivity taken from the rest of the organization to have this one-hour meeting, which probably should have been handled by two or three people talking for a few minutes. But instead, there's a long scheduled meeting, because meetings are scheduled the way software works, which is in increments of 15 minutes, or 30 minutes, or an hour. You don't schedule an eight-hour meeting with Outlook; you can't. You can go 15 minutes or 30 minutes or 45 minutes or an hour. And so we tend to fill these times up when things should go really quickly.
و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی که یک جلسه به جلسه بعدی و بعدتری ختم میشه. و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی که یک جلسه به جلسه بعدی و بعدتری ختم میشه. اغلب افراد زیادی در جلسات هستند که برای شرکت کلی هزینه میبره. اغلب افراد زیادی در جلسات هستند که برای شرکت کلی هزینه میبره. شرکتها اغلب درباره جلسات ۱ ساعته حرف میزنن، که این درست نیست مگر اینکه فقط ۱آدم در اون جلسه باشه. شرکتها اغلب درباره جلسات ۱ ساعته حرف میزنن، که این درست نیست مگر اینکه فقط ۱آدم در اون جلسه باشه. اگه ۱۰نفر باشن این میشه یه جلسه ۱۰ ساعته که شرکت داره هزینه میکنه. این از بین بردن ۱۰ ساعت تولید مفیده که برای داشتن این جلسه ۱ساعته هست، این از بین بردن ۱۰ ساعت تولید مفیده که برای داشتن این جلسه ۱ساعته هست، که احتمالا چند نفر دیگه هم در سازماندهی آن شریک بودن، فقط در نهايت برای چند دقیقه حرف زدن. که احتمالا چند نفر دیگه هم در سازماندهی آن شریک بودن، فقط در نهايت برای چند دقیقه حرف زدن. بجای همه اینا یه جلسه طولانی داریم، چون نرم افزارهای مربوط به جلسات اینگونه طراحی شده که نیم تا یک ساعت طول میکشه. چون نرم افزارهای مربوط به جلسات اینگونه طراحی شده که نیم تا یک ساعت طول میکشه. شما با برنامه outlook یه جلسه ۸ ساعته رو برنامه ریزی نمیکنید. نمیشه، فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه. ۱۵ یا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه نهایتاً باشه. نمیشه، فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه. ۱۵ یا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه نهایتاً باشه. ما سعی میکنیم توی این ساعت همه چیز رو خلاصه کنیم، در حد اقل زمان ممکن. ما سعی میکنیم توی این ساعت همه چیز رو خلاصه کنیم، در حد اقل زمان ممکن.
So meetings and managers are two major problems in businesses today, especially at offices. These things don't exist outside of the office. So I have some suggestions to remedy the situation. What can managers do -- enlightened managers, hopefully -- what can they do to make the office a better place for people to work, so it's not the last resort, but it's the first resort, so that people start to say, "When I really want to get stuff done, I go to the office." Because the offices are well-equipped; everything is there for them to do the work. But they don't want to go there right now, so how do we change that? I have three suggestions to share with you. I have about three minutes, so that'll fit perfectly.
پس جلسات و مدیران مشکلات اصلی در بیزنس هستند، مخصوصا در ادارات. پس جلسات و مدیران مشکلات اصلی در بیزنس هستند، مخصوصا در ادارات. این چیزها خارج از اداره اتفاق نمیافته. ولی من یه دستور العمل دارم که با این مشکل برخورد میکنه. ولی من یه دستور العمل دارم که با این مشکل برخورد میکنه. مدیرها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟ مدیرها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟ مدیرها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟ که در نهایت اداره جایگاه آخر نباشه، بلکه جایگاه اول برای انجام کار باشه. که مردم بگن، "وقتی کاری رو میخوام انجام بدم میرم به اداره". که مردم بگن، "وقتی کاری رو میخوام انجام بدم میرم به اداره". چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی کسی نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟ چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی کسی نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟ چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی کسی نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟ من ۳ راه حل دارم که با شما در میان میزارم. ۳ دقیقه هم وقت دارم که حسابی با هم جور در میاد. من ۳ راه حل دارم که با شما در میان میزارم. ۳ دقیقه هم وقت دارم که حسابی با هم جور در میاد.
We've all heard of the Casual Friday thing. I don't know if people still do that. But how about "No-talk Thursdays?"
در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمیدونم آیا مردم هنوز اون کارا رو میکنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟ در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمیدونم آیا مردم هنوز اون کارا رو میکنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟ در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمیدونم آیا مردم هنوز اون کارا رو میکنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟
(Laughter)
یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید.
Pick one Thursday once a month, and cut it in half, just the afternoon -- I'll make it easy for you. So just the afternoon, one Thursday. First Thursday of the month, just the afternoon, nobody in the office can talk to each other. Just silence, that's it. And what you'll find is that a tremendous amount of work gets done when no one talks to each other. This is when people actually get stuff done, is when no one's bothering them or interrupting them. Giving someone four hours of uninterrupted time is the best gift you can give anybody at work. It's better than a computer, better than a new monitor, better than new software, or whatever people typically use. Giving them four hours of quiet time at the office is going to be incredibly valuable. If you try that, I think you'll agree, and hopefully you can do it more often. So maybe it's every other week, or every week, once a week, afternoons no one can talk to each other. That's something that you'll find will really, really work.
یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید. یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید. پس یعنی فقط نصف یه روز پنجشنبه در هر ماه. اولین ۵شنبه هر ماه، نصف یک روز، هیچ کس در این نصف روز حق نداره با هم صحبت کنه. اولین ۵شنبه هر ماه، نصف یک روز، هیچ کس در این نصف روز حق نداره با هم صحبت کنه. فقط سکوت، همین. و نتیجه ش این میشه که کلی از کارها انجام میشه، وقتی کسی با کسی حق صحبت نداشته باشه. و نتیجه ش این میشه که کلی از کارها انجام میشه، وقتی کسی با کسی حق صحبت نداشته باشه. و نتیجه ش این میشه که کلی از کارها انجام میشه، وقتی کسی با کسی حق صحبت نداشته باشه. این وقتیه که کار انجام میشه، بدون دخالت و مزاحمت دیگران. این وقتیه که کار انجام میشه، بدون دخالت و مزاحمت دیگران. اگه به کسی ۴ساعت بدون مزاحمت رو بدی، این بهترین هدیهای خواهد بود که سر کار به اون میتونی بدی. اگه به کسی ۴ساعت بدون مزاحمت رو بدی، این بهترین هدیهای خواهد بود که سر کار به اون میتونی بدی. این بهتر از یه کامپیوتر براش خواهد بود. یا بهتر از یه مانیتور یا نرم افزار، یا هرچیزی شبیه این. یا بهتر از یه مانیتور یا نرم افزار، یا هرچیزی شبیه این. ۴ ساعت رو به کارمندا هدیه دادن میتونه بهترین هدیه باشه. ۴ ساعت رو به کارمندا هدیه دادن میتونه بهترین هدیه باشه. و اگه امتحانش کنید مطمئنم با من موافق خواهید بود. و یا حتا بیشتر از فقط ۴ ساعت رو میتونی در نظر بگیری. یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی نمیتونه با کسی دیگه حرف بزنه. یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی نمیتونه با کسی دیگه حرف بزنه. یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی نمیتونه با کسی دیگه حرف بزنه. این چیزیه که اگه امتحان کنید میبینید که واقعا کار میکنه.
Another thing you can try, is switching from active communication and collaboration, which is like face-to-face stuff -- tapping people on the shoulder, saying hi to them, having meetings, and replace that with more passive models of communication, using things like email and instant messaging, or collaboration products, things like that. Now some people might say email is really distracting, I.M. is really distracting, and these other things are really distracting, but they're distracting at a time of your own choice and your own choosing. You can quit the email app; you can't quit your boss. You can quit I.M.; you can't hide your manager. You can put these things away, and then you can be interrupted on your own schedule, at your own time, when you're available, when you're ready to go again. Because work, like sleep, happens in phases. So you'll be going up, doing some work, and then you'll come down from that work, and then maybe it's time to check that email or I.M. There are very, very few things that are that urgent, that need to happen, that need to be answered right this second. So if you're a manager, start encouraging people to use more things like I.M. and email and other things that someone can put away and then get back to you on their own schedule.
راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر، راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر، راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر، راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر، بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیزهایی شبیه این. بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیزهایی شبیه این. بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیزهایی شبیه این. بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیزهایی شبیه این. بعضیا ممکنه بگن ایمیل واقعا وقت گیره. و همچنین پیام گذاشتن. بعضیا ممکنه بگن ایمیل واقعا وقت گیره. و همچنین پیام گذاشتن. درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی وقتی که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست. درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی وقتی که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست. درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی وقتی که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست. میشه از پیامها در یه زمان چشپوشی کرد. ولی از مدیرت نمیتونی چشپوشی کنی. میشه از پیامها در یه زمان چشپوشی کرد. ولی از مدیرت نمیتونی چشپوشی کنی. حسن این چیزها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی کی میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی. حسن این چیزها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی کی میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی. حسن این چیزها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی کی میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی. چون کار درست مثل خواب دارای فازهای مختلف هست. انگار یه زمانی اوج میگیری در انجام کارت و یه موقع میای دوباره پایین. انگار یه زمانی اوج میگیری در انجام کارت و یه موقع میای دوباره پایین. و این اون زمانیه که میای و به ایمیل یا پیامهایت میرسی. و واقعا چیزای خیلی خیلی کمی هستند که باید درست همون لحظه انجام بشند. و واقعا چیزای خیلی خیلی کمی هستند که باید درست همون لحظه انجام بشند. پس اگر شما مدیر هستید، سعی کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند، پس اگر شما مدیر هستید، سعی کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند، پس اگر شما مدیر هستید، سعی کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند، و اجازه بده که طبق برنامه زمانی خودشون به شما مراجعه کنند.
And the last suggestion I have is that, if you do have a meeting coming up, if you have the power, just cancel it. Just cancel that next meeting.
آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن. آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن. آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن. آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن.
(Laughter)
امروز جمعه هست و به طور معمول افراد دوشنبهها جلسه دارن، میتونی فقط به جلسه نری،
Today's Friday, usually people have meetings on Monday. Just don't have it. I don't mean move it; I mean just erase it from memory, it's gone. And you'll find out that everything will be just fine. All these discussions and decisions you thought you had to make at this one time at 9 a.m. on Monday, just forget about them, and things will be fine. People will have a more open morning, they can actually think. You'll find out all these things you thought you had to do, you don't actually have to do.
امروز جمعه هست و به طور معمول افراد دوشنبهها جلسه دارن، میتونی فقط به جلسه نری، نه اینکه اونو به وقت دیگری موکول کنی، نه. فقط نرو.. نه اینکه اونو به وقت دیگری موکول کنی، نه. فقط نرو.. و خواهی دید که همه چیز کاملا عادی خواهد بود. همه تصمیماتی که فکر میکردی تو باید بگیری و خواهی دید که همه چیز کاملا عادی خواهد بود. همه تصمیماتی که فکر میکردی تو باید بگیری درست همین دوشنبه ساعت ۹، همه رو فراموش کن، هیچ اشکالی پیش نمیاد. درست همین دوشنبه ساعت ۹، همه رو فراموش کن، هیچ اشکالی پیش نمیاد. صبح بهتری رو شروع خواهی کرد، و خواهی دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده. صبح بهتری رو شروع خواهی کرد، و خواهی دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده. صبح بهتری رو شروع خواهی کرد، و خواهی دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده.
So those are just three quick suggestions I wanted to give you guys to think about. I hope that some of these ideas were at least provocative enough for managers and bosses and business owners and organizers and people who are in charge of other people, to think about laying off a little bit, and giving people more time to get work done. I think it'll all pay off in the end.
خوب این ۳ پیشنهادی بود که من میخواستم شما بهش فکر کنید. خوب این ۳ پیشنهادی بود که من میخواستم شما بهش فکر کنید. و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیسها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه، و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیسها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه، و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیسها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه، و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیسها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه، که یه کم به افردشون بیشتر زمان بدن که بتونن کارشون رو انجام بدن. که یه کم به افردشون بیشتر زمان بدن که بتونن کارشون رو انجام بدن. و معتقدم در نهایت هم این به نفع شما خواهد بود.
So, thanks for listening.
ممنون برای این که گوش دادین.(تشویق)
(Applause)
ممنون برای این که گوش دادین.(تشویق)