So let me start by taking you back, back into the mists of your memory to perhaps the most anticipated year in your life, but certainly the most anticipated year in all human history: the year 2000. Remember that? Y2K, the dotcom bubble, stressing about whose party you're going to go to as the clock strikes midnight, before the champagne goes flat, and then there's that inchoate yearning that was felt, I think, by many, that the millennium, that the year 2000, should mean more, more than just a two and some zeroes.
خوب، بگذارید با رفتن به گذشته شروع کنیم گذشتهایی در خاطرات شما به سالی در زندگی شما که بیش از همه منتظرش بودید و مطمئناً سالی که بیش از همه چشم انتظارش بودند در تمام تاریخ بشریت: سال ۲۰۰۰ یادتون مییآد؟ Y2k( مشکل دو دیجیت مربوط به تغییر هزاردر سال ۲۰۰۰)، حباب دات کام نگرانی درباره اینکه به مهمانی چه کسی خواهید رفت زمانیکه نیمه شب فرا می رسد، قبل از اینکه در شامپاین باز شود، و بعد آن اشتیاق برای شروع جدید فکر می کنم خیلی ها فکر می کردن که هزاره جدید سال ۲۰۰۰ باید بیش از تنها یک عدد" دو" و تعدادی صفر باشد.
Well, amazingly, for once, our world leaders actually lived up to that millennium moment and back in 2000 agreed to some pretty extraordinary stuff: visionary, measurable, long-term targets called the Millennium Development Goals.
خوب، جالبه، برای یک بار، رهبران جهان ما حقیقتاً در حد اون لحظه هزاره عمل کردن و در سال ۲۰۰۰ در مورد چیزی واقعاً فوق العاده توافق کردند: اهدافی رویایی، قابل اندازه گیری و بلند مدت که اهداف توسعه هزاره نامیده شد.
Now, I'm sure you all keep a copy of the goals under your pillow, or by the bedside table, but just in case you don't, and your memory needs some jogging, the deal agreed then goes like this: developing countries promised to at least halve extreme poverty, hunger and deaths from disease, alongside some other targets, by 2015, and developed nations promised to help them get that done by dropping debts, increasing smart aid, and trade reform.
حالا، من مطمئنم که شما همگی یک نسخه از این اهداف رو دارید زیر صندلیتان، یا روی میز کناری، اما اگر نسخه را ندارید، و حافظه تون کمی کمک لازم داره، توافق آن موقع اینگونه بود: کشورهای در حال توسعه وعده دادند که تا سال ۲۰۱۵ حداقل نیمی از فقر شدید، قحطی و مرگ از بیماریها رو بکاهند، به همراه تعداد دیگری از اهداف، و ملتهای پیشرفته وعده دادند که به آنها برای کاهش بدهیها ، افزایش کمکهای هوشمندانه، و اصلاح معاملات کمک کنند. برای کاهش بدهیها ، افزایش کمکهای هوشمندانه، و اصلاح معاملات کمک کنند.
Well, we're approaching 2015, so we'd better assess, how are we doing on these goals? But we've also got to decide, do we like such global goals? Some people don't. And if we like them, we've got to decide what we want to do on these goals going forward. What does the world want to do together? We've got to decide a process by which we decide.
خوب، سال ۲۰۱۵ نزدیک است، و بهتر است ببینیم عملکرد ما نسبت به این اهداف چگونه بوده است؟ اما همچنین باید تصمیم بگیریم آیا چنین اهداف جهانی رو دوست داریم؟ بعضی ها دوست ندارند. و اگر ما آنها رو می پسندیم، باید تصمیم بگیریم در آینده در مورد این اهداف چه می کنیم. دنیا با همدیگر می خواهد چه کند؟ ما باید در مورد روش تصمیم گیری توافق کنیم.
Well, I definitely think these goals are worth building on and seeing through, and here's just a few reasons why. Incredible partnerships between the private sector, political leaders, philanthropists and amazing grassroots activists across the developing world, but also 250,000 people marched in the streets of Edinburgh outside this very building for Make Poverty History.
خوب، من مطمئناً فکر میکنم این اهداف ارزش ساختن و پیگیری کردن را دارند، به چند دلیل. مشارکت فوق العاده بین بخش های خصوصی، رهبران سیاسی، بشردوستان، و فعالین شگفتانگیز محلی در سراسر دنیای در حال توسعه، همچنین تظاهرات بیش از ۲۵۰,۰۰۰ نفر در خیابانهای ادینبرو، بیرون همین ساختمان "فقر رو یک پدیده تاریخی کنیم".
All together, they achieved these results: increased the number of people on anti-retrovirals, life-saving anti-AIDS drugs; nearly halved deaths from malaria; vaccinated so many that 5.4 million lives will be saved. And combined, this is going to result in two million fewer children dying every year, last year, than in the year 2000. That's 5,000 fewer kids dying every day, ten times you lot not dead every day, because of all of these partnerships. So I think this is amazing living proof of progress that more people should know about, but the challenge of communicating this kind of good news is probably the subject of a different TEDTalk. Anyway, for now, anyone involved in getting these results, thank you. I think this proved these goals are worth it.
همه با هم، آنها موفق شدن: افزایش تعداد افراد مقاوم در برابر ویروسها، داروهای نجات دهنده ضد ایدز؛ حدوداً نصف کردن مرگهای ناشی از مالاریا؛ با واکسن زدن گسترده زندگی ۵/۴ میلیون نفر رو حفظ کردن. و در نتیجه، این دستاوردها منجر به کاهش ۲ میلیون مورد از مرگ سالانه کودکان، در سال گذشته، در مقایسه با سال ۲۰۰۰ شد. یعنی در هر روز ۵,۰۰۰ کودک کمتر می میرند، ۱۰ برابر کاهش نرخ مرگ روزانه، به خاطر تمام این همکاریها. پس من فکر می کنم این اثبات شگفت انگیز پیشرفت است که آدمهای بیشتری باید در جریانش قرار بگیرند، اما چالش اطلاع رسانی در مورد این اخبار خوب خود موضوعی برای یک سخنرانی دیگر TED است. به هر حال، از همه افرادی که سهمی در این موفقیت داشتند تشکر می کنم. من فکر می کنم این اهداف ارزشمند هستند.
But there's still a lot of unfinished business. Still, 7.6 million children die every year of preventable, treatable diseases, and 178 million kids are malnourished to the point of stunting, a horrible term which means physical and cognitive lifelong impairment. So there's plainly a lot more to do on the goals we've got.
اما هنوز کارهای ناتمام زیادی باقی است. هنوز، سالانه ۷/۶ میلیون کودک به خاطر دلایل قابل پیشگیری می میرند، بیماریهای قابل درمان، و ۱۷۸ میلیون کودک دچار سوء تغذیه هستند در حدی که از رشد باز می مانند، یعنی دچار اختلالات فیزیکی و یادگیری دائمی می شوند. در نتیجه باید کارهای بسیار بیشتری در مورد این اهداف صورت گیرد.
But then, a lot of people think there are things that should have been in the original package that weren't agreed back then that should now be included, like sustainable development targets, natural resource governance targets, access to opportunity, to knowledge, equity, fighting corruption. All of this is measurable and could be in the new goals.
اما خیلی ها فکر می کنند مواردی هست که باید در بسته اولیه قرار می گرفت اما آن موقع مورد توافق قرار نگرفت و الان باید اضافه شود، مانند اهداف توسعه پایدار، اهداف ساماندهی منابع طبیعی، دسترسی به فرصتها و به دانش برابری، مبارزه با فساد. همه اینها قابل اندازه گیری هستند و می توانند به عنوان اهداف جدید تعریف شوند.
But the key thing here is, what do you think should be in the new goals? What do you want? Are you annoyed that I didn't talk about gender equality or education? Should those be in the new package of goals?
اما مسئله کلیدی این است که، به عقیده شما چه چیزی باید به عنوان هدف جدید تعریف شود؟ شما چه می خواهید؟ آیا آزرده خاطر شدید که من در مورد برابری جنسیتی یا آموزش صحبت نکردم ؟ آیا اینها باید در مجموعه جدید اهداف باشند؟
And quite frankly, that's a good question, but there's going to be some tough tradeoffs and choices here, so you want to hope that the process by which the world decides these new goals is going to be legitimate, right?
رک و پوست کنده، این سوال خوبی است، اما منجر به بده بستانهای دشوار و گزینهای پیچیده میشود، خُب شما امیدوارید که فرایند تصمیم گیری دنیا در مورد این اهداف جدید مشروع باشد، درسته؟
Well, as we gather here in Edinburgh, technocrats appointed by the U.N. and certain governments, with the best intentions, are busying themselves designing a new package of goals, and currently they're doing that through pretty much the same old late-20th-century, top-down, elite, closed process.
خوب، الان که ما اینجا در ادینبرو جمع شده ایم، تکنوکراتهای منصوب سازمان ملل و بعضی از دولتها، با بهترین مقاصد، خودشون رو مشغول کردن با طراحی بسته جدیدی از اهداف با استفاده از همان روشهای قدیمی آخر قرن بیستم، فرایندهای از بالا به پایین، نخبه گرا و بسته.
But, of course, since then, the Web and mobile telephony, along with ubiquitous reality TV formats have spread all around the world. So what we'd like to propose is that we use them to involve people from all around the world in an historic first: the world's first truly global poll and consultation, where everyone everywhere has an equal voice for the very first time.
اما، البته، از آن موقع شبکه اینترنت و تلفن موبایل همراه فرم های فراگیر واقع گرایانه تلویزیونی در سراسر دنیا گسترده شده است. خوب، چیزی که ما پیشنهاد می دهیم استفاده از آنها برای درگیر کردن مردم در اقصی نقاط دنیا در یک پدیده تاریخی: اولین رأی گیری و مشورت حقیقتاً جهانی، که همه و همه جا برای اولین بار صدای برابر داشته باشند.
I mean, wouldn't it be a huge historic missed opportunity not to do this, given that we can? There's hundreds of billions of your aid dollars at stake, tens of millions of lives, or deaths, at stake, and, I'd argue, the security and future of you and your family is also at stake.
منظورم این است که، آیا از دست دادن یک فرصت بزرگ تاریخی نیست اگر کاری رو که قادر به انجام آن هستیم، نکنیم؟ صدها میلیارد دلار از کمکهای شما در خطراست، دهها میلیون زندگی، یا مرگ، در خطراست، و من موافقم، امنیت و آینده شما و خانواده شما هم در خطر است.
So, if you're with me, I'd say there's three essential steps in this crowdsourcing campaign: collecting, connecting and committing.
خوب، اگر شما با من موافقید، من معتقدم سه قدم اساسی وجود داره در این کمپین منبع یابی عمومی: جمع آوری، ارتباط برقرار کردن، و تعهد دادن.
So first of all, we've got to ground this campaign in core polling data. Let's go into every country that will let us in, ask 1,001 people what they want the new goals to be, making special efforts to reach the poorest, those without access to modern technology, and let's make sure that their views are at the center of the goals going forward.
پس اول از همه، باید پایه این کمپین رو بنا کنیم در هسته جمع آوری داده. به تمامی کشورهایی که به ما اجازه ورود می دهند، برویم از ۱,۰۰۱ نفر بپرسیم که آنها چه اهدافی رو میخواهند انتخاب کنن، با تلاش زیاد برای رسیدن به فقیرترین ها، آدمهایی بدون دسترسی به تکنولوژی مدرن، و مطمئن شویم که نظرات آنها در مرکز اهداف آتی است.
Then, we've got to commission a baseline survey to make sure we can monitor and progress the goals going forward. The original goals didn't really have good baseline survey data, and we're going to need the help of big data through all of this process to make sure we can really monitor the progress.
سپس، ما باید یک مجموعه داده پایه جمع آوری کنیم تا مطمئن شویم می توانیم اهداف و پیشرفت آنها را مونیتور کنیم در قدمهای آتی. اهداف اولیه داده آماری پایه ای مناسبی را نداشتند، و ما نیازمند کمک یک داده آماری بزرگ در طی کل فرایند هستیم تا اطمینان حاصل کنیم ما واقعاً قادر به ردیابی پیشرفت هستیم.
And then we've got to connect with the big crowd. Now here, we see the role for an unprecedented coalition of social media giants and upstarts, telecoms companies, reality TV show formats, gaming companies, telecoms, all of them together in kind of their "We Are The World" moment. Could they come together and help the Millennium Development Goals get rebranded into the Millennial Generation's Goals? And if just five percent of the five billion plus who are currently connected made a comment, and that comment turned into a commitment, we could crowdsource a force of 300 million people around the world to help see these goals through.
و بعد باید با این جمعیت بزرگ ارتباط برقرار کنیم. حالا اینجا، ما نقش یک ائتلاف بی سابقه ای رو می بینیم بین رسانه های اجتماعی و شرکتهای تازه تأسیس، شرکتهای ارتباطات جمعی، برنامه های واقع گرایانه تلویزیونی، شرکتهای بازی سازی، تله کام، و همه آنها با یکدیگر در لحظه و به فرم "ما دنیا هستیم". آیا آنها می توانند با هم جمع شوند و کمک کنند تا اهداف توسعه هزاره با نام تجاری جدیدی تعریف شوند در اهداف نسل های هزاره جدید؟ و اگر تنها پنج درصد بیش از پنج میلیارد آدم که در حال حاضر به هم متصل اند یک نظر بدهند، و آن نظر منجر به یک تعهد شود، ما قادریم منبع یابی جمعیتی کنیم برای نیروی ۳۰۰ میلیون نفر را در سراسر دنیا تا برای رسیدن با این اهداف کمک کنند.
If we have this collected data, and this connected crowd, based upon our experience of campaigning and getting world leaders to commit, I think world leaders will commit to most of the crowdsourced recommendations.
اگر ما داده های جمع آوری شده را داشته باشیم، و این گروه رو به هم متصل کنیم، بر اساس تجریه های کمپین قبلی و مجبور کردن رهبران دنیا به متعهد شدن، من فکر میکنم رهبران دنیا تعهد می دهند به بیشتر پیشنهادات جمع آوری شده از طریق منبع یابی جمعیتی است.
But the question really is, through this process will we all have become committed? And if we are, are we ready to iterate, monitor and provide feedback, make sure these promises are really delivering results?
اما سوال اصلی این است که آیا در این فرایند ما همگی متعهد خواهیم شد؟ در آن صورت، آیا ما آماده تکرار، پیگیری و دادن بازخورد برای حصول اطمینان از اینکه این قولها حقیقتاً منجر به نتایج مشخص می شوند هستیم؟
Well, there's some fantastic examples here to scale up, mostly piloted within Africa, actually. There's Open Data Kenya, which geocodes and crowdsources information about where projects are, are they delivering results. Often, they're not in the right place. And Ushahidi, which means "witness" in Swahili, which geocodes and crowdsources information in complex emergencies to help target responses. This is some of the most exciting stuff in development and democracy, where citizens on the edge of a network are helping to force open the process to make sure that the big global aid promises and vague stuff up at the top really delivers for people at a grassroots level and inverts that pyramid. This openness, this forcing openness, is key, and if it wasn't entirely transparent already, I should be open: I've got a completely transparent agenda.
خوب، تعدادی مثالهای جالب برای تعمیم دادن وجود دارد که اکثراً در آفریقا پیاده شده است. اطلاعات آزاد کنیا با استفاده از کدگذاری جغرافیایی و منبع یابی جمعیتی اطلاعات محل پروژه ها و نحوه پیشرفت در نتایج را جمع آوری می کند. اغلب آنها در محل مناسبی قرار ندارند. و "اوشاهیدی" که به معنی شاهد در زبان سواهیلی است، که در شرایط اضطراری و پیچیده برای کمک برای دستیابی به اهداف مورد نظر کدگذاری جغرافیایی ومنبع یابی جمعیتی میکنند. که در شرایط اضطراری و پیچیده برای کمک برای دستیابی به اهداف مورد نظر کدگذاری جغرافیایی ومنبع یابی جمعیتی میکنند. این بخشی از جذابترین موضوعات در توسعه و دموکراسی است، جایی که شهروندان در لبه یک شبکه برای ایجاد فشار برای حصول اطمینان که قول کمکهای بزرگ جهانی کمک می کنند و موضوعات مبهم رده بالا واقعاً به دست مردم پائین ترین طبقه اجتماعی برسد و هرم جامعه را معکوس کنند ( از پائین به بالا بگویند که چه باید کرد). این شفافیت، شفافیت تحمیل شده، کلیدی است و اگر تاکنون کاملاً مشخص نشده بود، من باید شفاف باشم: من یک دستور کار مشخص دارم.
Long-term trends suggest that this century is going to be a tough place to live, with population increases, consumption patterns increasing, and conflict over scarce natural resources. And look at the state of global politics today. Look at the Rio Earth Summit that happened just last week, or the Mexican G20, also last week. Both, if we're honest, a bust. Our world leaders, our global politics, currently can't get it done. They need our help. They need the cavalry, and the cavalry's not going to come from Mars. It's got to come from us, and I see this process of deciding democratically in a bottom-up fashion what the world wants to work on together as one vital means by which we can crowdsource the force to really build that constituency that's going to reinvigorate global governance in the 21st century.
روندهای بلند مدت نشان دهند این است که این قرن محل سختی برای زندگی خواهد بود، با افزایش جمعیت، افزایش الگوهای مصرف، و تضاد بر سر منابع طبیعی کم یاب. و نگاهی بندازید بر شرایط سیاسی جهان امروز. نگاهی بندازید بر اجلاس زمین در ریو در هفته گذشته، یا اجلاس G20 در مکزیک در هفته پیش. هر دو، اگر صادق باشم، یک هیاهیوی مقطعی. رهبران جهان ما، سیاستمداران جهانی ما، در حال حاضر قادر به انجام این کار نیستند. آنها به کمک ما نیازمندند. آنها یک گروه سواره نظام نیاز دارند، و این خیل سواره نظام از مریخ نخواهد آمد. ما باید این گروه را بسازیم، و من می بینم این فرایند تصمیم گیری دموکراتیک رو در یک فضای از پایین به بالا درباره آنچه دنیا جمعی می خواهد روی آن کار کند به عنوان یک ابزار لازم که با استفاده از آن ما می توانیم منبع یابی جمعیتی کنیم تا نیروی لازم برای ساخت آن حوزه محلی را که می خواهد نیروی تازه ای به مدیریت جهانی بدهد در قرن ۲۱ فراهم سازیم.
I started in 2000. Let me finish in 2030.
من از ۲۰۰۰ شروع کردم. بگذارید در ۲۰۳۰ بحت را خاتمه دهم.
Many people made fun of a big campaign a few years ago we had called Make Poverty History. It was a naive thought in many people's minds, and it's true, it was just a t-shirt slogan that worked for the moment. But look. The empirical condition of living under a dollar and 25 is trending down, and look where it gets to by 2030. It's getting near zero. Now sure, progress in China and India and poverty reduction there was key to that, but recently also in Africa, poverty rates are being reduced. It will get harder as we get towards zero, as the poor will be increasingly located in post-conflict, fragile states, or maybe in middle income states where they don't really care about the marginalized. But I'm confident, with the right kind of political campaigning and creative and technological innovation combined working together more and more as one, I think we can get this and other goals done.
چند سال پیش خیلیها کمپین بزرگ "فقر رو یک پدیده تاریخی کنیم" مسخره میکردند . این تفکرخامی در ذهن خیلی از مردم بود، و این حقیقت داشت، این فقط یک شعار تبلیغاتی بر روی تی شرت بود که در آن لحظه کار می کرد. اما ببینید. شرایط تجربی زندگی زیر یک دلار و ۲۵ سنت رو به کاهش است، و ببینید در سال ۲۰۳۰ به کجا می رسد. نزدیک صفر خواهد بود. البته پیشرفت در چین و هند و کاهش فقر در در بهبود آمار کلیدی بوده ، اما اخیراً در آفریقا هم شاهد کاهش نرخ فقر هستیم. زمانی که نزدیک صفر می شویم کار سخت تر خواهد بود، زیرا فقرا متمرکز خواهند شد در محلهایی پس از جنگ، در شرایط شکننده، یا شاید در طبقه متوسط در جایی که واقعا اهمیت نمی دهند که به حاشیه رانده شوند. اما من مطمئنم، با کمپینهای صحیح سیاسی و ترکیب خلاقیت و نوآوری های تکنولوزیکی کار کردن با یکدیگر به شکل یک واحد، من فکر می کنم ما قادر به انجام این کار خواهیم بود.
Thank you. (Applause)
با تشکر (تشویق)
(Applause)
(تشویق)
Chris Anderson: Jamie, here's the puzzle to me. If there was an incident today where a hundred kids died in some tragedy or where, say, a hundred kids were kidnapped and then rescued by special forces, I mean, it would be all over the news for a week, right? You just put up, just as one of your numbers there, that 5,000 -- is that the number?
کریس اندرسون: جیمی، نکتهایی برای من مبهم است. اگر حادثه ایی امروز رخ دهد که در آن صدها کودک در یک تراژدی بمیرند یا جایی، مثلاً، صد کودک ربوده شدند و سپس توسط نیروهای ویژه نجات پیدا کردند، منظورم این است، که برای یک هفته این خبر در صدر اخبار خواهد بود، درسته؟ تو اینجا اشاره کردی به عنوان یکی از عددهایت که ۵,۰۰۰ تا - عدد درسته ایی؟
Jamie Drummond: Fewer children every day.
جیمی دراموند: روزانه کودکان کمتری میمیرند.
CA: Five thousand fewer children dying every day. I mean, it dwarfs, dwarfs everything that is actually on our news agenda, and it's invisible. This must drive you crazy.
کریس: روزانه ۵,۰۰۰ کودک کمتر میمیرند. منظورم این است که این عدد کوچک جلوه می دهد هر چیزی رو که در صدر اخبار دیده می شود. این باید تو را دیوانه کند.
JD: It does, and we're having a huge debate in this country about aid levels, for example, and aid alone is not the whole solution. Nobody thinks it is. But, you know, if people saw the results of this smart aid, I mean, they'd be going crazy for it. I wish the 250,000 people who really did march outside this very building knew these results. Right now they don't, and it would be great to find a way to better communicate it, because we have not. Creatively, we've failed to communicate this success so far. If those kinds of efforts just could multiply their voice and amplify it at the key moments, I know for a fact we'd get better policy. The Mexican G20 need not have been a bust. Rio, if anyone cares about the environment, need not have been a bust, okay? But these conferences are going on, and I know people get skeptical and cynical about the big global summits and the promises and their never being kept, but actually, the bits that are, are making a difference, and what the politicians need is more permission from the public.
جیمی: بله و ما مناظره بزرگی در این کشور داریم درباره سطح کمک، به عنوان مثال، و کمک به تنهایی تمام راه حل نیست. هیچ کس چنین فکر نمی کند. اما، شما می دونید، اگر مردم نتایج این کمک هوشمندانه رو می دیدند، منظورم این است، آنها عاشق آن می شدند. امیدوارم ۲۵۰,۰۰۰ نفری که واقعاً تظاهرات کردند بیرون همین ساختمان از این نتایج مطلع باشند. در حال حاضر، آنها آگاه نیستند، و عالی خواهد بود اگر بتوانیم روشی برای برقراری بهتر ارتباطات پیدا کنیم، زیرا الان فاقد آن هستیم. عجیبه اما تا کنون ما در اطلاع رسانی برای این موفقیت برگ شکست خوردیم. اگر این تلاشها می توانستند صدایشان را چند برابر کنند و صداها را در زمانهای کلیدی تشدید کنند، من مطمئنم ما می توانستیم سیاستهای بهتری داشته باشیم. اجلاس G20 مکزیک باید به یک هیاهوی مقطعی خلاصه نشود. ریو، اگر کسی به محیط زیست اهمیت می دهد، نباید در حد یک هیاهوی مقطعی باقی بماند، بسیار خُب؟ اما این کنفرانسها ادامه پیدا خواهند کرد، و می دونم مردم بدبین و شکاک می شوند در مورد اجلاسهای بزرگ جهانی و قولها و فراموش شدن آنها، اما حقیقتاً، هر قدمی یک تغییر ایجاد می کند، و آنچه سیاستمداران نیاز دارند تأیید بیشتر عموم مردم است.
CA: But you haven't fully worked out the Web mechanisms, etc. by which this might happen. I mean, if the people here who've had experience using open platforms, you're interested to talk with them this week and try to take this forward.
کریس: اما شما مفصل روی مکانیزمهای وب و امثال آن کار نکردید چیزی که رویای شما را محقق می کند. منظورم این است، اگر حضار اینجا که تجربه استفاده از سیستم های عامل باز را دارند، حاضری با آنها صحبت کنی این هفته و یک قدم به جلو برداری.
JD: Absolutely. CA: All right, well I must say, if this conference led in some way to advancing that idea, that's a huge idea, and if you carry that forward, that is really awesome, so thank you. JD: I'd love your help.
جیمی: قطعاً. کریس: خوب، من باید بگم، اگر این کنفرانس به هر صورت به پیشبرد این ایده کمک کند که ایده بزرگی است، و اگر تو کار رو ادامه دهی، فوق العاده خواهد بود، پس ازت خیلی تشکر می کنم. جیمی: من مشتاق کمک شما هستم.
CA: Thank you, thank you.
کریس: سپاسگزارم، سپاسگزارم.
(Applause)
(تشویق)