We are now going through an amazing and unprecedented moment where the power dynamics between men and women are shifting very rapidly, and in many of the places where it counts the most, women are, in fact, taking control of everything. In my mother's day, she didn't go to college. Not a lot of women did. And now, for every two men who get a college degree, three women will do the same. Women, for the first time this year, became the majority of the American workforce. And they're starting to dominate lots of professions -- doctors, lawyers, bankers, accountants. Over 50 percent of managers are women these days, and in the 15 professions projected to grow the most in the next decade, all but two of them are dominated by women. So the global economy is becoming a place where women are more successful than men, believe it or not, and these economic changes are starting to rapidly affect our culture -- what our romantic comedies look like, what our marriages look like, what our dating lives look like, and our new set of superheroes.
ما اکنون در حال رسیدن به لحظه ای شگفت انگیز و بی سابقه هستیم جایی که قدرت به شکل پویایی بین زن و مرد با سرعت زیادی در حال تغییر هست . و در بسیاری از مکانها که تعداد زنان بیشتر است، آنها در واقع کنترل را بدست گرفته اند. در روزگار مادر من ، او به کالج نرفت. زنان زیادی هم نرفتتند. و حالا برای هر دو مرد که فارغ التحصیل کالج هستند سه زن کار مشابه می کننند. زنان ، برای اولین بار امسال به اکثریت نیروی کار آمریکا تبدیل شده اند. و آنها شروع به مسلط شدن بر بسیاری از رشته های تخصصی کردند -- پزشک، وکیل بانکدار، حسابدار. این روزها بیشتر از 50 درصد مدیران زنان هستند . و در15 رشته تخصصی که پیش بینی میشود در دهه آیند رشد کننند به جز دو تا از آنها، بقیه زنان بر آنها مسلط خواهند شد بنابراین اقتصاد جهانی در حال تبدیل شدن به جایی است که در آن زنان موفق تر از مردان هستند، باور کنید یا نه، و این تغییرات اقتصادی شروع به تحت تاثیر قراردادن فرهنگ ما می کند -- و رومانتیک های کمدی ما شبیه چه خواهد بود، ازدواجهای ما شبیه چه خواهد بود، و روابط عاشفانه ما شبیه چه خواهد بود، و مجموعه های جدید ما از ابرقهرمان های مان.
For a long time, this is the image of American manhood that dominated -- tough, rugged, in control of his own environment. A few years ago, the Marlboro Man was retired and replaced by this much less impressive specimen, who is a parody of American manhood, and that's what we have in our commercials today. The phrase "first-born son" is so deeply ingrained in our consciousness that this statistic alone shocked me. In American fertility clinics, 75 percent of couples are requesting girls and not boys. And in places where you wouldn't think, such as South Korea, India and China, the very strict patriarchal societies are starting to break down a little, and families are no longer strongly preferring first-born sons.
برای مدتهای مدیدی، این تصویر ازمردانگی آمریکاییست که غالب بوده است -- خشن، زمخت، برای کنترل محیط خودشان چند سال پیش، مرد مالبرو بازنشسته شد و این جایگزینش این شد مردی شد که از ابهت بسیار کمتری برخوردار بود، تقلید مضحکی از مردانگی به شیوه آمریکایی است. و این چیزی است که امروزه ما در تبلیغاتمان داریم. اصطلاح فرزند اول پسر که عمیقا در ذهن ما ریشه دوانده است این آمار به تنهایی مرا شوکه کرد. بارداری کلینیکی در آمریکا، 75 درصد پدران و مادران تقاضای فرزند دختر و نه پسر می کنند. و در مکانهایی که شما تمی توانید فکرش را هم بکنید، مانند کره جنوبی، هند و چین که جوامع بسیار سخت گیر پدرسالارانه دارند این شروع به شکسته شدن کرده است و خانواده ها دیگر قویا" ترجیح نمی دهند که فرزند اولشان پسر باشد.
If you think about this, if you just open your eyes to this possibility and start to connect the dots, you can see the evidence everywhere. You can see it in college graduation patterns, in job projections, in our marriage statistics, you can see it in the Icelandic elections, which you'll hear about later, and you can see it on South Korean surveys on son preference, that something amazing and unprecedented is happening with women. Certainly this is not the first time that we've had great progress with women. The '20s and the '60s also come to mind. But the difference is that, back then, it was driven by a very passionate feminist movement that was trying to project its own desires, whereas this time, it's not about passion, and it's not about any kind of movement. This is really just about the facts of this economic moment that we live in. The 200,000-year period in which men have been top dog is truly coming to an end, believe it or not, and that's why I talk about the "end of men."
اگر شما درباره این فکر کنید ، اگر شما فقط چشمانتان را به این امکان باز کنید و شروع به اتصال این نقطه ها به هم بکنید، شما می توانید شواهد را در همه جا ببینید. شما می توانید آن را در الگوهای فارغ التحصیلی از دانشگاه ببینید در پیش بینی های کاری، در آمار ازدواجهایمان، آن را در اتنخابات ایسلند متوانید ببینید ، که در مورد آن بعدا" خواهید شنید شما می توانید آنرا در نظر سنجی کره جنوبی برای الویت پسر ببینید که یک چیز شگفت انگیز و بی سابقه برای زنان در حال اتفاق افتادن است. بی تردید این نخستین باری نیست که ما پیشرفت بزرگی برای زنان داشته ایم . دهه بیست و شصت نیز به خاطر می آید اما تفاوت این است که، در آن زمان ، آن اتفاقات توسط طرفداران بسیار پرشور حقوق زنان هدایت می شد که برای طرح خواسته های خودشان، در تلاش بودند در حالی که در این زمان، مساله اشتیاق به خواسته ها نیست، و این تغییرات ، یک جنبش اجتماعی نیسست . عملا " این فقط در مورد حقایق اقتصادی زمان حال است که ما در آن زندگی می کنیم . دوره 200،000 ساله ای که مردان در راس بوده اند در حقیقت میرود که به پایان برسد، باور کنید و یا نه، وبه همین دلیل است که من در مورد پایان مردسالاری صحبت می کنم.
Now all you men out there, this is not the moment where you tune out or throw some tomatoes, because the point is that this is happening to all of us. I myself have a husband and a father and two sons whom I dearly love. And this is why I like to talk about this, because if we don't acknowledge it, then the transition will be pretty painful. But if we do take account of it, then I think it will go much more smoothly. I first started thinking about this about a year and a half ago. I was reading headlines about the recession just like anyone else, and I started to notice a distinct pattern -- that the recession was affecting men much more deeply than it was affecting women. And I remembered back to about 10 years ago when I read a book by Susan Faludi called "Stiffed: The Betrayal of the American Man," in which she described how hard the recession had hit men, and I started to think about whether it had gotten worse this time around in this recession. And I realized that two things were different this time around. The first was that these were no longer just temporary hits that the recession was giving men -- that this was reflecting a deeper underlying shift in our global economy. And second, that the story was no longer just about the crisis of men, but it was also about what was happening to women.
حالا همه شما مردان دنیا هنگام آن نیست که شما با هم همگام شوید ویا گوجه فرنگیها را پرتا ب کنید زیرا نکته در اینجاست که این برای همه ما در در حال اتفاق افتادن است من خودم همسر و پدر دارم و دو فرزند پسر که من عاشق آنها هستم. و به این دلیل است که من مایلم درباره این موضوع صحبت کنم زیرا اگر ما آن را تصدیق نکنیم، مرحله گذر بسیار دردناک خواهد بود. اما اگر ما روی آن حساب کنیم من معتقدم آنوقت این انتقال خیلی آرامتر صورت خواهد پذیرفت برای اولین بار من راجع به این موضوع ، حدود یک سال نیم پیش شروع به فکر کردن کردم. من مانند هر کس دیگری، اخبار رکود اقتصادی می خواندم و من متوجه روند متفاوتی شدم از تاثیر رکود اقتصادی بر مردان که بسیار عمیق تر از تاثیر آن بر زنان بود. و من حدود 10 سال پیش را به خاطر آوردم وقتی که من کتابی که نوشته سوزان فالدی بود را خواندم نام آن " سخت شده: افشای راز مرد آمریکایی" بود که در آن او توضیح می دهد که چگونه رکود اقتصادی به سختی به مردان ضربه زده است. من شروع به فکر کردن درباره آن کردم که آیا در این دوره رکود اقتصادی این بدتر نشده است. و من متوجه شدم که در این دوره زمانی دو چیزمتفاوت است . اولین این بود که آنها تنها ضربه موقتی نبودند که رکود اقتصادی به مردان زده بود-- بلکه این منعکس کننده یک تغییر عمیق تر اساسی در اقتصاد جهانی ما هستند. و دومی، داستان دیگری که قبلا وجود نداشت فقط در باره بحران مردان نبود، بلکه درباره چیزی است که در حال اتفاق افتادن برای زنان است هم بود
And now look at this second set of slides. These are headlines about what's been going on with women in the next few years. These are things we never could have imagined a few years ago. Women, a majority of the workplace. And labor statistics: women take up most managerial jobs. This second set of headlines -- you can see that families and marriages are starting to shift. And look at that last headline -- young women earning more than young men. That particular headline comes to me from a market research firm. They were basically asked by one of their clients who was going to buy houses in that neighborhood in the future. And they expected that it would be young families, or young men, just like it had always been. But in fact, they found something very surprising. It was young, single women who were the major purchasers of houses in the neighborhood. And so they decided, because they were intrigued by this finding, to do a nationwide survey. So they spread out all the census data, and what they found, the guy described to me as a shocker, which is that in 1,997 out of 2,000 communities, women, young women, were making more money than young men. So here you have a generation of young women who grow up thinking of themselves as being more powerful earners than the young men around them.
حالا نگاه کنید به قسمت دوم مجموعه اسلایدها. در اینجا اخباری در مورد اینکه در چند سال آینده چه اتفاقاتی برای زنان خواهد افتاد وجود دارد اینجا جیزهاییست که ما حتی نمی توانستیم تصور آن را چند سال پیش بکنیم. زنان، اکثریت نیروی کار. و آمار کارگری: زنان بیشتر مشاغل مدیریتی را گرفتن. مجموعه دوم از این اخبار : شما می توانید ببینید که خانواده و ازدواج در حال تغییر ستند. و به آخرین خبر نگاه کنید: در آمد زنان جوان بیش از مردان جوان است. این خبر خاص را من از یک شرکت تحقیقات بازار دریافت کردم. در واقع آنها توسط یکی از مشتریان خود مورد سوال واقع شده بودند اشخاصی که تصمیم داشتند درآبیه در یک محله خانه ای خریداری کنند. و آنها انتظار داشتند که که انها خانواده های جوان باشند یا مردان جوان، مثل همیشه که همینطور بوده است. اما در حقیقت، آنها چیزی خیلی جالبی یافتندند. آنها زنان مجرد جوان بودند کسانی که اکثریت خریدارن خانه در آن منطقه بودند. به دلیل شیفتگی حاصل از یافته اشان ،خوب آنها تصمیم گرفتند ، مطالعاتی در سراسر کشور بکننند. سپس، آنها اطلاعات مربوط به سرشماری منتشر شد، و چیزی که آنها یافتندند ، مردی که این را برای من توضیح می داد شوکه بود این که، 1997 نفر از 2000 گروه زنان، زنان جوان پول بیشتری نسبت به مردان در می آوردند. پس اینجا شما دارای زنان تحصیل کرده ای هستید که به باوری از خود رسیده اند که به عنوان نان آور قویتری نسبت به مردان جوان اطرافشان هستند
Now, I've just laid out the picture for you, but I still haven't explained to you why this is happening. And in a moment, I'm going to show you a graph, and what you'll see on this graph -- it begins in 1973, just before women start flooding the workforce, and it brings us up to our current day. And basically what you'll see is what economists talk about as the polarization of the economy. Now what does that mean? It means that the economy is dividing into high-skill, high-wage jobs and low-skill, low-wage jobs -- and that the middle, the middle-skill jobs, and the middle-earning jobs, are starting to drop out of the economy. This has been going on for 40 years now. But this process is affecting men very differently than it's affecting women. You'll see the women in red, and you'll see the men in blue. You'll watch them both drop out of the middle class, but see what happens to women and see what happens to men. There we go. So watch that. You see them both drop out of the middle class. Watch what happens to the women. Watch what happens to the men. The men sort of stagnate there, while the women zoom up in those high-skill jobs. So what's that about? It looks like women got some power boost on a video game, or like they snuck in some secret serum into their birth-control pills that lets them shoot up high. But of course, it's not about that.
حال، من یک نصویری را برای شما پی ریزی کردم ولی هنوز برای شما توضیح نداده ام که چرا این در حال وقوع است. و در این لحظه، من می خواهم به شما یک نمودار نشان دهم، و آنچه شما در این نمودار خواهید دید -- این از سال 1973 شروع شده ، درست قبل از آغاز جاری شدن سیل نیروی کار زنان ، و تا زمان حاضر بررسی شده است. و اساسأ آنچه شما خواهید دید همان چیزی است که مورد بحث اقتصاددانان به عنوان قطبی شدن اقتصاد است. حالا معنی این حرف چیست؟ بدان معنی است که اقتصاد در حال تقسیم شدن به مهارت بالا، و مشاغلی با دستمزد بالا ، و مهارت کم ، مشاغلی با دستمزد کم -- و دراین وسط ، مشاغلی با مهارت متوسط، و مشاغل با درآمد متوسط میروند در اقتصاد کاهش خواهند یافت. این جریان از 40 سال پیش تا به امروز بوده است اما این فرایند بر مردان تاثیر خیلی متفاوتی از تاثیر بر زنان دارد شما زنان را با رنگ قرمز می بینید، و مردان را با رنگ آبی می بینید. شما می بینید که هر دو آنها در طبفه متوسط کاهش یافته اند، می بینید که چه اتفاقی برای زنان و چه اتفاقی برای مردان افتاده است. جایی که ما میروبم. به این نگاه کنید. شما می بینید که هر دو در طبفه متوسط کاهش یافته اند. نگاه کنید برای زنان چه رخ می دهد. تماشا کنید برای مردان چه رخ می دهد. اینجا مردان به شکلی کاهش بافته اند. در حالی که زنان در مهارتهای بالا شغلی ترقی کرده اند. پس موضوع چیست؟ به نطر می رسد که زنان در بازی ویدیوی قدرت بالا یی را بدست آورده اند. یا مثل اینکه آنها پنهاتی سرم محرامانه شان را وارد قرصهای ضد بارداریشان کردن که به آنها اجازه می دهد بالاتر شلیک کننند. خوب البته، موضوع این نیست
What it's about is that the economy has changed a lot. We used to have a manufacturing economy, which was about building goods and products, and now we have a service economy and an information and creative economy. Those two economies require very different skills, and as it happens, women have been much better at acquiring the new set of skills than men have been. It used to be that you were a guy who went to high school who didn't have a college degree, but you had a specific set of skills, and with the help of a union, you could make yourself a pretty good middle-class life. But that really isn't true anymore. This new economy is pretty indifferent to size and strength, which is what's helped men along all these years. What the economy requires now is a whole different set of skills. You basically need intelligence, you need an ability to sit still and focus, to communicate openly, to be able to listen to people and to operate in a workplace that is much more fluid than it used to be, and those are things that women do extremely well, as we're seeing.
موضوع این است که اقتصاد تغییرات زیادی کرده است. ما قبلا اقتصاد تولیدی داشتیم، که کالا و محصولات تولید می کرد، حالا ما یک اقتصاد خدماتی داریم و اطلاعات و اقتصاد خلاق داریم این دو اقتصاد نیازمند مهارتهای متفاوتی هستند و وقتی این اتفاق افتاد، زنان خیلی بهتر مجموعه ای از مهارت های جدید را نسبت به مردان کسب کرده اند قبلا اینطور بود که اگر شما یک پسر بودید و به دبیرستان می رفتید و مدرک دانشگاهی هم نداشتید، ولی چند تا مهارت خاص داشتید، با کمک اتحادیه شما می توانستید برای خودتان یک زندگی طبقه متوسط بسازید. اما این وافعا" دیگر درست نیست. این اقتصاد جدید خیلی بی متفاوت است نسبت به اندازه و قدرت همان چیزی است که در طول سالها به مردان کمک رسانده است. در حال حاضر چیزی که اقتصاد طالب آن است مجموعه ای کامل از مهارت های متفاوت است. شما اساسا نیاز به هوش دارید، شما باید قادر باشید که به ساکت بنشینید و تمرکز کنید، برای یک گفتگو مناسب با مردم شما نیاز دارید که به آنها گوش کنید و درانجام کار در محل کارتان خیلی روانتر باشید از چیزی که قبلا بوده اید . و آنها چیزهایی هستند که زنان به شدت خوب انجام می دهند همانطور که مشاهده می کنیم.
If you look at management theory these days, it used to be that our ideal leader sounded something like General Patton, right? You would be issuing orders from above. You would be very hierarchical. You would tell everyone below you what to do. But that's not what an ideal leader is like now. If you read management books now, a leader is somebody who can foster creativity, who can get his -- get the employees -- see, I still say "his" -- who can get the employees to talk to each other, who can basically build teams and get them to be creative. And those are all things that women do very well.
اگر شما به تئوری مدیریت امروزی نگاه کنید، مدیر ایدال ما اینها بوده اند کسانی مثل ژنزال، پاتون خوب. دستور از بالا به شما صادر می شود شما در سلسله مراتب امر می شوید. شما به تمامی کسانی که زیر دست شما هستند امر می کنید. اما امروزه این یک رهبر ایدآل نیست اگر کتابهای مدیریت امروزی را بخوانید رهبر کسی است که توانایی پرورش خلاقیت را داراست، کسی که می تواند نظر خود را- نظر کارکنانش را - بررسی کند و بگوید من هنوز می گویم "او" کسی که می تواند به کارکنانش اجازه دهد تا با یکدیگر گفتگو کننند، کسی که اساسا" قادر هستند که تیم تشکیل دهند و خلاقیت را در آنها پرورش دهند. و اینها همه چیزهایی است که زنان خیلی خوب انجام می دهند.
And then on top of that, that's created a kind of cascading effect. Women enter the workplace at the top, and then at the working class, all the new jobs that are created are the kinds of jobs that wives used to do for free at home. So that's childcare, elder care and food preparation. So those are all the jobs that are growing, and those are jobs that women tend to do. Now one day it might be that mothers will hire an out-of-work, middle-aged, former steelworker guy to watch their children at home, and that would be good for the men, but that hasn't quite happened yet.
و در سر آمد آن، آن یک نوع تاثیرات زنجیروار خلق می کند زنان در مشاغل بالا وارد بازار کار می شوند و سپس در طبقه کارگر، تمامی مشاغلی که بوجود می آیند آنهایی هستند که زنان قبلا بصورت مجانی در خانه انجام می دادند همچون ، مراقبت از کودکان مراقبت کردن سالخوردگان و تهیه غذا. خوب همه این مشاغل که رشد می کننند، و مشاغلی دیگری که زنان تمایل دارند آنها انجام دهند. احتمالا" یک روز مادران کارگران بیکار استخدام خواهند کرد، میان سالها ، آهنگران مرد برای مراقبت از فرزندانشان در خانه، و این برای مردان می تواند خوب باشد ، ولی هنوز این اتفاق نیفتاده است.
To see what's going to happen, you can't just look at the workforce that is now, you have to look at our future workforce. And here the story is fairly simple. Women are getting college degrees at a faster rate than men. Why? This is a real mystery. People have asked men, why don't they just go back to college, to community college, say, and retool themselves, learn a new set of skills? Well it turns out that they're just very uncomfortable doing that. They're used to thinking of themselves as providers, and they can't seem to build the social networks that allow them to get through college. So for some reason men just don't end up going back to college. And what's even more disturbing is what's happening with younger boys. There's been about a decade of research about what people are calling the "boy crisis." Now the boy crisis is this idea that very young boys, for whatever reason, are doing worse in school than very young girls, and people have theories about that. Is it because we have an excessively verbal curriculum, and little girls are better at that than little boys? Or that we require kids to sit still too much, and so boys initially feel like failures? And some people say it's because, in 9th grade, boys start dropping out of school. Because I'm writing a book about all this, I'm still looking into it, so I don't have the answer. But in the mean time, I'm going to call on the worldwide education expert, who's my 10-year-old daughter, Noa, to talk to you about why the boys in her class do worse.
برای دیدن اینکه چه اتفاقی در حال افتادن است، شما می توانید فقط به محیط کار کنونی نگاه کنید، و شما باید به نیروی کار آیند نگاه کنید. و در اینجا داستان نسبتا" ساده ایست. زنان در حال گرفتن مدرک دانشگاهی با سرعت بالاتری نسبت به مردان هستند. چرا؟ این یک معمای واقعیست. مردم از مردان می پرسند، چرا آنها به دانشگاه برنمی گردند، به کالج،و مجددا" خودشان را تجهیز کننند. مجموعه جدیدی از مهارتها را یاد بگیرند. خوب نظر می رسد که برای آنها انجام این کار بسیار ناخوشایند است. آنها عادت داشتند فکر کننند که آنها تامین کننندگان هستند، و به نظرآنها نمیشود یک موقعیت اجتماعی تا از طریق کالج رفتن ایجاد کرد. خوب به دلایلی مردان به کالج برنمی گردند. و چیزی که حتی بیشتر نگران کننده است این چیزی است که برای پسران جوانتر در حال اتفاق افتادن است. در اینجا مطالعات یک دهه درباره آنجه مردم در مورد بحران پسران می گویند هست. در حال حاضر پسران جوان، به هر دلیلی ، تکالیف مدرسه را بدتر از دختران جوان انجام می دهند. و مردم در باره آن نگرشهایی دارند. آیا بدلیل آنکه ما برنامه های درسی شفاهی مفرطی داریم و دختران در آن بهتر از پسران هستند ، است؟ یا اینکه ما از بچه ها می خواهیم که مدت مدیدی ساکت بنشینند، و بنابراین پسران خیلی زود احساس عدم موفقییت می کننند؟ و برخی از مردم می گویند این به دلیل است که پسران در کلاس نهم شروع به ترک تحصیل می کننند به دلیل اینکه من درباره همه این جیزها کتابی می نویسم، من هنوز اینها را بررسی هستم، خوب من جواب را ندارم. اما در این بین ، من قصد دارم متخصص در آموزش و پرورش در سراسر جهان صدا کنم این دخترم 11 ساله ام است، نوحا، که به شما بگوید چرا پسران در کلاسشان ضعیفتر هستند.
(Video) Noa: The girls are obviously smarter. I mean they have much larger vocabulary. They learn much faster. They are more controlled. On the board today for losing recess tomorrow, only boys.
دختران آشکارا باهوشتر هستند. منظورم این است که لغتهای بیشتری می دانند آنها زودتر یاد می گیرند قابل کنترل تر هستند موضوع امروز از دست دادن عقب ماندگی فرداست، فقط برای پسران
Hanna Rosin: And why is that?
هانا روزین: و چرا اینطور است؟
Noa: Why? They were just not listening to the class while the girls sat there very nicely.
نوحا: چرا؟ به دلیل اینکه آنها فقط به کلاس گوش نمی دهند در حالی که دختران خیلی خوب می نشیننند.
HR: So there you go. This whole thesis really came home to me when I went to visit a college in Kansas City -- working-class college. Certainly, when I was in college, I had certain expectations about my life -- that my husband and I would both work, and that we would equally raise the children. But these college girls had a completely different view of their future. Basically, the way they said it to me is that they would be working 18 hours a day, that their husband would maybe have a job, but that mostly he would be at home taking care of the kiddies. And this was kind of a shocker to me. And then here's my favorite quote from one of the girls: "Men are the new ball and chain."
هانا روزین: پس جایی که شما می روید. این رساله تمامآ به طور واقعی برای من اتفاق افتاد وقتی که من برای دیدار یک کالج در کانزاس سیتی رفتم -- کالج کارگری بدیهی است زمانی که من در کالج بودم ، انتظارات خاصی در مورد زندگیم داشتم -- که همسرم و من هر دو کار کنیم، و ما به طور مساوی فرزندانمان را بزرگ کنیم اما دختران کالج نظر کاملا" متفاوتی در مورد آینده شان داشتند در وافع، چیزی را که آنهابه من گفتند، احتمالا" آنها 18 ساعت در روز کار خواهند کرد، احتمالا شوهرانشان یک شغل دارند اما احتمالا" آنها بیشتر در خانه خواهند بود و از بچه ها نگهداری خواهند کرد. و این یک نوع شوک برای من بود. وخوب اینجا نقل قول مورد علاقه من از یکی از این دختران است: مردان توپهای و زنجیر های نو هستند
(Laughter)
خنده حاضران
Now you laugh, but that quote has kind of a sting to it, right? And I think the reason it has a sting is because thousands of years of history don't reverse themselves without a lot of pain, and that's why I talk about us all going through this together. The night after I talked to these college girls, I also went to a men's group in Kansas, and these were exactly the kind of victims of the manufacturing economy which I spoke to you about earlier. They were men who had been contractors, or they had been building houses and they had lost their jobs after the housing boom, and they were in this group because they were failing to pay their child support. And the instructor was up there in the class explaining to them all the ways in which they had lost their identity in this new age. He was telling them they no longer had any moral authority, that nobody needed them for emotional support anymore, and they were not really the providers. So who were they? And this was very disheartening for them. And what he did was he wrote down on the board "$85,000," and he said, "That's her salary," and then he wrote down "$12,000." "That's your salary. So who's the man now?" he asked them. "Who's the damn man? She's the man now." And that really sent a shudder through the room. And that's part of the reason I like to talk about this, because I think it can be pretty painful, and we really have to work through it.
الان شما می خندید، ولی نفل قول یک نوع نیش زبان دارد، درسته. و من معتقدنم دلیل اینکه این نیش دارد این است که هزاران سال از تاریخ معکوس آن عمل نشده بدون درد خیلی زیاد. و این که چرا من درباره این صحبت می کنم این است که ما همه با هم به جهت آن مبرویم شب بعد از اینکه من با دختران کالج صحبت کردم، من با یک گروه مردان کانزاس دیدار کردم. و آنها دقیقا نوعی قربانیان اقتصاد تولید بودند، که من در ابتدا باشما صحبت کردم. آنجا مردانی بودند که قبلا پیمانکار بودند، یا ساختمان ساز بوده اند و آنها شغلهای شان را بعد از رونق اقتصادی از دست داده بودند آنها در یک گروه جمع شده بودند به دلیل اینکه آنها قادر به پرداخت هزینه حمایت از فرزندانشان را نداشتند و استاد کلاس حضور داشت تا تا برای آنها توضیح دهد تمامی شیوه هایی را که آنها هویت خود را در این عصر جدید از دست داده بودند او به آنها می گفت که آنها هیچ مسئولیت اخلاقی دیگر ندارند، که کسی آنها را برای حمایت عاطفی دیگر نیاز ندارد و آنها در وافع دیگر تامین کننندگان نیستند. خوب آنان جه کسانی بودند؟ و این برای آنها بسیار نومید کنننده بود. و چیزی که او بر روی تخته سیاه نوشت 850000 دلار واو گفت ، " این در آمد زن است" و سپس او نوشت 12000 دلار این درآمد تواست. سپس او از آنها سوال کرد ،حالا چه کسی مرد است ؟ " چه کسی مرد لعنتی است؟" حالا او(زن) مرد است." و این واقعا" ارنعاشی به طرف اطاق فرستاد. و این بخشی از دلیلی است که من دوست دارم راجع به آن صحبت کنم زیرا من فکر می کنم این می تواند خیلی دردناک باشد، ما واقعا باید راجع به آن کار کنیم
And the other reason it's kind of urgent is because it's not just happening in the U.S. It's happening all over the world. In India, poor women are learning English faster than their male counterparts in order to staff the new call centers that are growing in India. In China, a lot of the opening up of private entrepreneurship is happening because women are starting businesses, small businesses, faster than men. And here's my favorite example, which is in South Korea. Over several decades, South Korea built one of the most patriarchal societies we know about. They basically enshrined the second-class status of women in the civil code. And if women failed to birth male children, they were basically treated like domestic servants. And sometimes family would pray to the spirits to kill off a girl child so they could have a male child. But over the '70s and '80s, the South Korea government decided they wanted to rapidly industrialize, and so what they did was, they started to push women into the workforce. Now they've been asking a question since 1985: "How strongly do you prefer a first-born son?" And now look at the chart. That's from 1985 to 2003. How much do you prefer a first-born son?
و دلیل دیگر که به نوعی اضطراری است به دلیل اینکه این فقط در ایالات متحد اتفاق نمی افتد این در سراسر جهان در حال اتفاق افتادن است در هند، زنان فقیر انگلیسی یاد می گیرند سریعتر از همتایان مردشان به جهت کارکنان جدید مراکز تماس که در هند در حال افزایش هستند. در چین، گشایش تعداد زیادی شرکتهای خصوصی در حال اتفاق است زیرا زنان اقدام به کسب و کار کرده اند، کسب و کار های کوچک، و سریعتر از مردان. و این مثال مورد علاقه من است، در کره جنوبی است. بیش از چندین دهه ، کره جنوبی یکی از مردسالار ترین جوامع را بنا نهاده که ما در مورد آن می دانیم. آنها اساسا جایگاه درجه دوم برای زنان قایل شده اند در قانون مدنی شان و اگر زنان موفق نشوند که فرزتد پسر به دنیا بیاورند، در واقع با آنها مانند کارگران خانگی رفتار می شود. بعضی اوقات خانواده ها دعا به ارواح می کننند که فرزند دختر شان بمیرد که آنها بتوانند فرزند پسر داشته باشند. اما بعد از دهه 70 و 80 دولت کره جنوبی تصمیم گرفت که به سرعت صنعتی شود، و خوب آنها چه کردند، آنها شروع به فشار آوردن به زنان کردند تا به نیروی کار ملحق شوند. از سال 1985 تا کنون از آنها سوال شده است "به چه شدت ترجیح می دهید که فرزند اولشان پسر به دنیا آید؟" و حالا به نمودار نگاه کنید. این از سال 1985 تا 2003 است. چه میزان دوست داری که فرزند اولتان پسر باشد؟
So you can see that these economic changes really do have a strong effect on our culture. Now because we haven't fully processed this information, it's kind of coming back to us in our pop culture in these kind of weird and exaggerated ways, where you can see that the stereotypes are changing. And so we have on the male side what one of my colleagues likes to call the "omega males" popping up, who are the males who are romantically challenged losers who can't find a job. And they come up in lots of different forms. So we have the perpetual adolescent. We have the charmless misanthrope. Then we have our Bud Light guy who's the happy couch potato. And then here's a shocker: even America's most sexiest man alive, the sexiest man alive gets romantically played these days in a movie. And then on the female side, you have the opposite, in which you have these crazy superhero women. You've got Lady Gaga. You've got our new James Bond, who's Angelina Jolie. And it's not just for the young, right? Even Helen Mirren can hold a gun these days. And so it feels like we have to move from this place where we've got these uber-exaggerated images into something that feels a little more normal.
خوب شما می بینید که این تغییر در اقتصاد واقعا" یک تاثیرقوی بر فرهنگ ما داشته است. به دلیل اینکه ما کاملا" این اطلاعات را پردازش نکردیم این به نوعی از فرهنگ عامه ما بر می گردد انواع راه های عجیب و اغراق آمیز جایی که شما می بیند که کلیشه های فرهنگی در حال تغییر هسنتد. خوب ما در طرف مردان هستیم چیزی که یکی از همکاران من علاقه دارد بگوید " مردان امگا " ظاهر می شوند، کسانی که مرد هستند کسانی هستند که به شکل درد آوری در چالش با بازنده گی هستند. کسی که نمی تواند کار پیدا کند. و آنها به شکلهای مختلف ظاهر می شوند خوب ما دائما" جوان داریم. ما مردانی مردم گریزغیر جذاب داریم. ما پسران نو باوه داریم که بی مسیولیت و بیکاره اند ابنجا یک مطلب شوک آوراست: حتی سکسی ترین مرد زنده در آمریکا، سکسی ترین مرد زنده که این روزها عاشقانه در فیلمها بازی می کننند. و در سوی زنان، شما مخالف آن را دارید، که در آن شما زنان ابر فهرمان دیوانه ای دارید. شما لیدی کاگا را دارید. شما جیمز باند جدیدی دارید که او آنجلینا جولی است. و این فقط برا ی جوانان نیست حتی، هلن میرن می تواند اسلحه را این روزها نگه دارد. و پس از آن احساس میشود که ما باید از این مکان حرکت کنیم از جایی که تصاویر اغراق آمیز دریافت کردیم، به سوی مکانی که احساس می شود کمی عادی تر است.
So for a long time in the economic sphere, we've lived with the term "glass ceiling." Now I've never really liked this term. For one thing, it puts men and women in a really antagonistic relationship with one another, because the men are these devious tricksters up there who've put up this glass ceiling. And we're always below the glass ceiling, the women. And we have a lot of skill and experience, but it's a trick, so how are you supposed to prepare to get through that glass ceiling? And also, "shattering the glass ceiling" is a terrible phrase. What crazy person would pop their head through a glass ceiling?
بنابراین برای مدت زمان طولانی را در عرصه اقتصاد، ما با اصطلاح زیر سقف شیشه ای ( تبعیض جنسی) زندگی کرده ایم. من واقعا" هرگز این اصطلاح را دوست نداشته ام. برای یک دلیل، آن زنان و مردان را رابطه ای واقعا متضاد با یکدیگر قرار می دهد.، چرا که در اینجا مردان شیاد منحرف وجود دارد کسانی که این سقف شیشه ای قرار داده اند. و ما زنان همیشه زیر سقف شیشه ای قرار داریم و ما بسیاری از مهارت و تجربه ها را دارا هستیم، اما آن نیرنگ است، پس تو چگونه قرار است آماده شوی که از سقف شیشه ای عبور کنی. و بعلاوه اینکه، شکستن سقف شیشه ای عبارت وحشتناکی است. چه مردم دیوانه ای چه خواهد اگر مردم سر خود را به سوی سقف شیشه ای ببرند ؟
So the image that I like to think of, instead of glass ceiling, is the high bridge. It's definitely terrifying to stand at the foot of a high bridge, but it's also pretty exhilarating, because it's beautiful up there, and you're looking out on a beautiful view. And the great thing is there's no trick like with the glass ceiling. There's no man or woman standing in the middle about to cut the cables. There's no hole in the middle that you're going to fall through. And the great thing is that you can take anyone along with you. You can bring your husband along. You can bring your friends, or your colleagues, or your babysitter to walk along with you. And husbands can drag their wives across, if their wives don't feel ready. But the point about the high bridge is that you have to have the confidence to know that you deserve to be on that bridge, that you have all the skills and experience you need in order to walk across the high bridge, but you just have to make the decision to take the first step and do it.
بنابراین تصوری که من دوست دارم راجع به آن فکر کنم، به جای آن از سقف شیشه ای، یک پل بلند است . این واقعا" وحشتناک که روی یک پل مرتفع بایستید، اما این نیز بسیار فرح بخش هم هست. به دلیل زیبایی که در آن بالا هست، شما از آن بالا به مناظر زیبا نگاه می کنید. و بهترین چیز این است که هیچ نیرنگی با سقف شیشه ای در کار نیست . اینجا هیچ زن و مردی در میان نمی ایستند برای اینکه کابل را قطع کننند. هیج چاله ای دراین وسط قرار ندارد که شما درون آن بیفتید.. و بهترین چیز این است که تو می توانی هر کسی را با خود همراه کنی. تو می توانی همسر خود را با خود همراه کنی. تو می توانی دوستت را، همکارت را باخود بیاوری ویا پرستار بچه ات در پیاده روی همراه داشته باشی و شوهر ان می توانند همسرانشان را با خود در این مسیر بکشند، اگر همسرانشان احساس آمادگی نکننند. اما نکته در مورد پل مرتفع این است تو باید اعتماد به نفس داشته باشی برای اینکه باور داشته باشی که تو استحقاق ایستادن بر روی پل مرتفع را داری، که تو تمامی مهارتها و تجربیات لازم را دارا هستی برای راه رفتن در مسیر پل. اما تو فقط نیازمند تصمیم گرفتن هستی برای اولین قدم برای انجام آن.
Thanks very much.
خیلی متشکرم
(Applause)
تشویق حضار