Can I say how delighted I am to be away from the calm of Westminster and Whitehall? (Laughter)
آیا می توانم بگویم که چه اندازه از دور بودن از فضای ساکت وستمینستر و وایتهال خوشحالم؟ (منظور محل کار نخست وزیر است- توضبح مترجم-)
This is Kim, a nine-year-old Vietnam girl, her back ruined by napalm, and she awakened the conscience of the nation of America to begin to end the Vietnam War. This is Birhan, who was the Ethiopian girl who launched Live Aid in the 1980s, 15 minutes away from death when she was rescued, and that picture of her being rescued is one that went round the world. This is Tiananmen Square. A man before a tank became a picture that became a symbol for the whole world of resistance. This next is the Sudanese girl, a few moments from death, a vulture hovering in the background, a picture that went round the world and shocked people into action on poverty. This is Neda, the Iranian girl who was shot while at a demonstration with her father in Iran only a few weeks ago, and she is now the focus, rightly so, of the YouTube generation.
این کیم ، دختر نه ساله ویتنامی است ، که کمر و پشتش توسط بمب آتش زای ناپالم سوخته است این عکس او وجدان عمومی ملت آمریکا را بیدار کرد. تا آغازی برای پایان دادن به جنگ ویتنام باشد. این بیرهام است که یک دختر اتیوپیایی بود همان کسی که باعث آغاز برنامه (کمک برای نجات زندگی) در سال 1980 شد زمانی که او نجات یافت فقط پانزده دقیقه تا مرگ فاصله داشت تصویر او که نجات یافته ، تصویری است که تمام دنیا را درنوردید. این میدان تیان آن من است. تصویر مرد در مقابل تانک تبدیل به نماد ایستادگی برای تمام دنیا شد. تصویر بعدی دختر سودانی است ، چند لحظه قبل از مرگ، یک کرکس در دورنما می پلکد. تصویری که تمام دنیا را درنوردید و مردم را برای اقدام علیه فقر سخت تکان داد. این ندا است، دختر ایرانی، کسی که گلوله خورد زمانی که در تظاهرات در ایران با پدرش بود همین چند هفته قبل و بدرستی که الان او مورد توجه زیادی است، از طرف نسلی از مردم که با یوتیوب آشنا هستند.
And what do all these pictures and events have in common? What they have in common is what we see unlocks what we cannot see. What we see unlocks the invisible ties and bonds of sympathy that bring us together to become a human community. What these pictures demonstrate is that we do feel the pain of others, however distantly. What I think these pictures demonstrate is that we do believe in something bigger than ourselves. What these pictures demonstrate is that there is a moral sense across all religions, across all faiths, across all continents -- a moral sense that not only do we share the pain of others, and believe in something bigger than ourselves but we have a duty to act when we see things that are wrong that need righted, see injuries that need to be corrected, see problems that need to be rectified.
و همه این تصاویر و رویداد ها چه چیز مشترکی دارند؟ آیا چیزی که این تصاویر به اشتراک دارند، چیزی است که ما به صورت واضح می بینم ؟ و چه چیزی را ما نمی توانیم ببینم ؟ چیزی که ما به صورت واضح می بینم، وابستگی غیر مرئی و اتحادی ناشی از همدردی است که همه ما را در یک جا جمع می کند تا به یک جامعه انسانی تبدیل شویم. چیزی که این تصاویر به نمایش می گذارند این است که ما درد بقیه را حس می کنیم، هرچند از فاصله بسیار زیاد. چیزی که من فکر می کنم این تصاویر نمایش می دهد این است که ما به چیزی بزرگتر از خودمان اعتقاد داریم چیزی که این تصاویر نمایش می دهند این است که یک احساس اخلافی سرتاسر همه دین ها و عقیده ها وجود دارد، سرتاسر همه قاره ها --یک احساس اخلاقی که بر اساس آن ما نه تنها در رنج دیگران سهیم هستیم، و به چیزی بزرگتر از خودمان باور داریم بلکه ما وظیفه داریم زمانی که چیزهایی را می بینیم، برای اقدام کنیم. که اشتباهاتی وجود دارد که نیازمند تصحیح است. دیدن صدماتی است که باید تصحیح شود، دیدن مشکلاتی که باید جبران شوند.
There is a story about Olof Palme, the Swedish Prime Minister, going to see Ronald Reagan in America in the 1980s. Before he arrived Ronald Reagan said -- and he was the Swedish Social Democratic Prime Minister -- "Isn’t this man a communist?" The reply was, "No, Mr President, he’s an anti-communist." And Ronald Reagan said, "I don’t care what kind of communist he is!" (Laughter) Ronald Reagan asked Olof Palme, the Social Democratic Prime Minister of Sweden, "Well, what do you believe in? Do you want to abolish the rich?" He said, "No, I want to abolish the poor." Our responsibility is to let everyone have the chance to realize their potential to the full.
داستانی وجود دارد در مورد اولاف پالمه ، نخست ویز سوئد، زمانی که برای دیدار دونالد ریگان در آمریکا در سال 1980 می رفت. قبل از اینکه او برسد، دونالد ریگان گفت: (منظور او نخست وزیر سوسیال دمکرات سوئد بود) "آیا این مرد کمونیست است؟" جواب این بود: " نه آقای رییس جمهور ، او یک ضدکمونیست است." و رونالد ریگان گفت :" برای من مهم نیست که او چه نوع کمونیستی است !" (خنده حضار- چرا که ریگان فکر کرده بود anti communistیک نوع کمونیست است - توضیح مترجم) رونالد ریگان از پالمه پرسید - نخست وزیر سوسیال دمکرات سوئد - "خوب ، به چه چیزی تو باور داری؟ آیا می خواهی ثروتمندی را از میان ببری ؟" او گفت " نه ، من می خواهم فقر را از میان بردارم." مسولیت ما این است که به همه اجازه بدهیم که این شانس را داشته باشند تا درک کنند که پتانسیل کامل شدن را دارند.
I believe there is a moral sense and a global ethic that commands attention from people of every religion and every faith, and people of no faith. But I think what's new is that we now have the capacity to communicate instantaneously across frontiers right across the world. We now have the capacity to find common ground with people who we will never meet, but who we will meet through the Internet and through all the modern means of communication; that we now have the capacity to organize and take collective action together to deal with the problem or an injustice that we want to deal with; and I believe that this makes this a unique age in human history, and it is the start of what I would call the creation of a truly global society.
من معتقدم که احساس اخلاقی و آیین جهانی وجود دارد که بر حواس افراد حکمرانی می کند ، از هر مذهبی و با هر ایمانی و همینطور بر افرادی که به هیچ چیز ایمانی ندارند. اما چیزی که من فکر می کنم جدید است ، این است که ما اکنون این امکان را داریم تا به سرعت از این سو به آن سوی مرزها ارتباط برقرار کنیم درست به سرتاسر دنیا. ما اکنون این توانایی را داریم تا اصول اساسی مشترک را بیابیم با اشخاصی که هرگز ندیده ایم اما آنها را خواهیم دید از طریق اینترنت و از طریق تمام روش های جدید ارتباطی، که ما اکنون این امکان را داریم تا سازماندهی کنیم و با هم به صورت اشتراکی و اجتماعی اقدام کنیم برای سازماندهی مشکلات و صدماتی که می خواهیم حلشان کنیم، و من باور دارم که این زمان کنونی را به زمانی بی مانند در تاریخ بشری تبدیل خواهد کرد و این آغازی است که من مایلم آنرا خلقت شرافتمندانه جامعه جهانی بخوانم.
Go back 200 years when the slave trade was under pressure from William Wilberforce and all the protesters. They protested across Britain. They won public opinion over a long period of time. But it took 24 years for the campaign to be successful. What could they have done with the pictures that they could have shown if they were able to use the modern means of communication to win people’s hearts and minds?
برگردیم به دویست سال قبل و زمانی که تجارت برده و این تجارت از طرف ویلیام ویلبرفوردس و همه معترضین زیر فشار بود. آنها در همه بریتانیا اعتراض کردند. آنها نظر مساعد جامعه را بعد از مدت طولانی تلاش به دست آوردند. اما این بیست و چهار سال طول کشید تا این مبارزه به پیروزی رسید. آنها چه می توانستند بکنند با تصاویری که می توانستد نشان دهند اگر آنها قادر بودند که از امکانات ارتباطی مدرن استفاده کنند برای دستیابی به قلب و فکر افراد؟
Or if you take Eglantyne Jebb, the woman who created Save the Children 90 years ago. She was so appalled by what was happening in Austria as a result of the First World War and what was happening to children who were part of the defeated families of Austria, that in Britain she wanted to take action, but she had to go house to house, leaflet to leaflet, to get people to attend a rally in the Royal Albert Hall that eventually gave birth to Save the Children, an international organization that is now fully recognized as one of the great institutions in our land and in the world. But what more could she have done if she’d had the modern means of communications available to her to create a sense that the injustice that people saw had to be acted upon immediately?
اگر (اگلانتی جب) را تصور کنید، زنی که نود سال پیش موسسه (بچه ها را نجات دهید) را ایجاد کرد.(the Save the Children Fund) او از اینکه چه در اتریش گذشته است خیلی متاثر بود که چه بر سر کودکان آمده بود بر اثر جنگ جهانی دوم کودکانی که بخشی از خانواده های شکست خورده در اتریش بودند، در بریتانیا او(خانم جب) می خواست اقدامی کند، اما او باید که خانه به خانه تک تک مراجعه می کرد، و جزوه ها را دانه به دانه می داد، تا بتواند نظر مردم را به تجمع در خیابان جلب کند در رویال آلبرت هال ، که او ارگان (بچه ها را سیو کنید) را بعد از مدتها تلاش خلق کرد. ارگان بین اللملی که الان کاملا شناخته شده است به عنوان یکی از انستیتو های بزرگ در بریتانیا و در کل دنیا مطرح است. اما چه کارهای دیگری می توانست او انجام دهد اگر که او به شیوه ها و امکانات مدرن ارتباطی دسترسی داشت برای ایجاد حسی که بر اثر دیدن این بی عدالتی ایجاد می شد افراد را وادار به اقدام فوری برای این بی عدالتی می کرد.
Now look at what’s happened in the last 10 years. In Philippines in 2001, President Estrada -- a million people texted each other about the corruption of that regime, eventually brought it down and it was, of course, called the "coup de text." (Laughter) Then you have in Zimbabwe the first election under Robert Mugabe a year ago. Because people were able to take mobile phone photographs of what was happening at the polling stations, it was impossible for that Premier to fix that election in the way that he wanted to do. Or take Burma and the monks that were blogging out, a country that nobody knew anything about that was happening, until these blogs told the world that there was a repression, meaning that lives were being lost and people were being persecuted and Aung San Suu Kyi, who is one of the great prisoners of conscience of the world, had to be listened to. Then take Iran itself, and what people are doing today: following what happened to Neda, people who are preventing the security services of Iran finding those people who are blogging out of Iran, any by everybody who is blogging, changing their address to Tehran, Iran, and making it difficult for the security services.
حال نگاه کنید که چه اتفاقی در این ده ساله اخیر افتاده است در فیلیپین در سالی 2001 ، رییس جمهور استرادا: در رابطه با فساد موجود در آن رژیم ، یک میلون انسان برای هم پیغام کوتاه فرستادند. در پی آن رژیم فوق سرنگون شد ، و البته که این سرنگونی ، سقوط بر اساس پیغام کوتاه(coup de text)خوانده شده است. بعد از زیمباوه را دارید که در اولین انتخابات تحت حاکمیت رابرت موگابه در سال گذشته به خاطر اینکه افراد قادر بودند که با تلفن همراه خود عکس بگیرند، که در شمارش آرا چه می گذرد، این غیر ممکن بود برای نخست وزیر که انتخابات را به شکل نمایشی که می خواهد برگزار کند . یا برمه را نگاه کنید، کشوری که در آن راهب ها بلاگ های خود را منتشر می کنند کشوری که هیچ کسی چیزی در مورد آن نمی داند ، مگر تا زمانی که این بلاگ ها به جهان بگویند در آنجا چه می گذرد به این معنی که در آنجا زندگی از بین رفته است. جایی که افراد جامعه مورد آزار قرار می گیرند، و بانو (آن سان سوچی)، کسی که زندانی بزرگی است و او وجدان دنیا است ، صدایش شنیده می شود. یا خود ایران را در نظر بگیرد ، و آنچه که مردم امروزه انجام می دهند. پیرو آنچه بر ندا گذشت، مردمی که مقابله می کنند با سیستم امنیتی ایران تا جلوگیری کنند از دستگیری کسانی که بلاگ های خودشان را منتشر می کنند با عوض کردن آدرس خودشان به تهران در ایران و کار را برای وزارت اطلاعات ایران سخت می کنند.
Take, therefore, what modern technology is capable of: the power of our moral sense allied to the power of communications and our ability to organize internationally.
لذا در نظر بگیرد که تکنولوژی مدرن چه امکاناتی دارد. قدرت احساس اخلاقی به همراه تکنولوژی مدرن، و قدرت ما وقتی به صورت بین المللی متحد و سازماندهی شویم .
That, in my view, gives us the first opportunity as a community to fundamentally change the world. Foreign policy can never be the same again. It cannot be run by elites; it’s got to be run by listening to the public opinions of peoples who are blogging, who are communicating with each other around the world. 200 years ago the problem we had to solve was slavery. 150 years ago I suppose the main problem in a country like ours was how young people, children, had the right to education. 100 years ago in most countries in Europe, the pressure was for the right to vote. 50 years ago the pressure was for the right to social security and welfare. In the last 50-60 years we have seen fascism, anti-Semitism, racism, apartheid, discrimination on the basis of sex and gender and sexuality; all these have come under pressure because of the campaigns that have been run by people to change the world.
از نظر من ، این امکان برای اولین بار این فرصت داده شده است که به عنوان یک جامعه متحد جهان را به صورت ساختاری عوض کنیم. سیاست خارجی هرگز نمی تواند مانند قبل باشد، نمی تواند فقط توسط نخبه ها اداره شود. و سیاست خارجی باید که با نظر جامعه اداره شود و با شنیدن صدای کسانی که بلاگ می نویسند، کسانی که با هم در سراسر دنیا ارتباط دارند. دویست سال قبل مشکلی که ما باید حل می کردیم مشکل برده داری بود. یکصد و پنجاه سال قبل مشکل اصلی کشورهای مانند کشور من این بود که جوانان و بچه ها باید حق تحصیل داشته باشند. یکصد سال قبل ، مشقت اصلی در عمده کشورهای اورپایی ، حق رای بود. پنجاه سال قبل مساله اصلی حق تامین اجتماعی و رفاه بود. در این پنجاه و شصت سال گذشته، ما فاشیسم را دیده ایم ، ضد یهودی بودن و نژاد پرستی و آپارتاید را دیده ایم، تبعیض بر اساس جنسیت و اینکه رفتار جنسی فرد چیست ،(یعنی افراد همجنس گرا باشند مورد تبعیض قرار می گیرند- توضیح مترجم-) تمام اینها به زیر فشار برای تغییر آمدند ، بخاطر اینکه مردم علیه آن مبارزه کردند تا دنیا را عوض کنند.
I was with Nelson Mandela a year ago, when he was in London. I was at a concert that he was attending to mark his birthday and for the creation of new resources for his foundation. I was sitting next to Nelson Mandela -- I was very privileged to do so -- when Amy Winehouse came onto the stage. (Laughter) And Nelson Mandela was quite surprised at the appearance of the singer and I was explaining to him at the time who she was. Amy Winehouse said, "Nelson Mandela and I have a lot in common. My husband too has spent a long time in prison." (Laughter) Nelson Mandela then went down to the stage and he summarized the challenge for us all. He said in his lifetime he had climbed a great mountain, the mountain of challenging and then defeating racial oppression and defeating apartheid. He said that there was a greater challenge ahead, the challenge of poverty, of climate change -- global challenges that needed global solutions and needed the creation of a truly global society.
من با نلسون ماندلا بودم ، زمانی که او در لندن بود. من در کنسرتی بودم که بخاطر جشن تولد او برگزار شده بود، و این کنسرت بخاطر ایجاد منابع مالی برای سازمان جدید او بود. من بغل دست نلسون ماندلا نشسته بودم - و خیلی به این دلیل مفتخرم - وقتی که آمی وینتهوس بروی صحنه آمد و نلوسن ماندلا خیلی شگفت زده بود از پوشش آن خواننده، و آن موقع که من برای نلسون توضیح داده که این خواننده کیست. آمی وینستون گفت: "من و نلسون ماندلا چیزهای مشترک زیادی داریم، شوهر من هم مدت زیادی را در زندان گذرانده است." خنده حضار: شوهر امی به دلیل مواد مخدر در زندان بوده است-توضیح مترجم- بعد نلسون ماندلا به روی صحنه روفت و به صورت خلاصه مبارزاتش را برای ما گفت. او گفت که در زندگیش می بایست که از یک کوه بزرک بالا می رفته است، از کوه بالا می رفته و با آپارتاید و نابرابری مبارزه می کرده است. او گفت که همچنان مبارزه بزرگتری پیش رو است، مبارزه با فقر ، تغییرات جوی، و مشکلات جهانی که نیاز به چاره سازی جهانی دارند و نیازمند آفریندگی صادقانه از طرف جامعه جهانی هستند.
We are the first generation which is in a position to do this. Combine the power of a global ethic with the power of our ability to communicate and organize globally, with the challenges that we now face, most of which are global in their nature. Climate change cannot be solved in one country, but has got to be solved by the world working together. A financial crisis, just as we have seen, could not be solved by America alone or Europe alone; it needed the world to work together. Take the problems of security and terrorism and, equally, the problem of human rights and development: they cannot be solved by Africa alone; they cannot be solved by America or Europe alone. We cannot solve these problems unless we work together.
ما نسل اولی هستیم که در موقعیتی هستیم که چنین کارهایی بکنیم. اتحاد و قدرتی که از آیین جهانی به وجود می آید و قدرتی که از توان ما برای ارتباط و سازماندهی جهانی با مشکلات که اکنون روبرو هستیم، بسیاری از مشکلات ذاتا" جهانی هستند تغییرات جوی نمی تواند که توسط فقط یک کشور حل شود بلکه نیازمند است که توسط جهانی حل شود همه به این منظور همکاری می کنند. بحران اقتصادی همانگونه که اخیرا دیدم ، ممکن نیست که حل شود فقط توسط امریکا و یا فقط توسط اروپا به تنهایی، نیازمند این بود که توسط کل دنیا به کمک هم مشکل رفع شود. حل مشکلاتی مانند امنیت و یا تروریست و یا برابری، مشکلانی چون حقوق بشر و یا توسعه ، نمی تواند که فقط توسط آفریقا به تنهایی حل شود. و همینطور نمی تواند فقط توسط آمریکا و یا اروپا به تنهایی حل شود. ما نمی توانیم مشکلاتی اینچنین را حل کنیم ، مگر اینکه همه با هم تلاش کنیم.
So the great project of our generation, it seems to me, is to build for the first time, out of a global ethic and our global ability to communicate and organize together, a truly global society, built on that ethic but with institutions that can serve that global society and make for a different future. We have now, and are the first generation with, the power to do this. Take climate change. Is it not absolutely scandalous that we have a situation where we know that there is a climate change problem, where we know also that that will mean we have to give more resources to the poorest countries to deal with that, when we want to create a global carbon market, but there is no global institution that people have been able to agree upon to deal with this problem? One of the things that has got to come out of Copenhagen in the next few months is an agreement that there will be a global environmental institution that is able to deal with the problems of persuading the whole of the world to move along a climate-change agenda.
لذا پروژه بزرگ نسل ما به نظر می رسد که ساخت اولین آیین جهانی برای اولین بار باشد و توان بین المللی ما برای ارتباط و سازمندهی به کمک هم و جامعه جهانی صادقانه ، ساخت این آیین با یک بنیاد که می تواند در خدمت جامعه جهانی باشد برای ساخت آینده ای متفاوت. ما الان اولین نسلی هستیم که اینچنین توانایی را داریم. به تغییرات جوی نگاه کنید،آیا این کاملا یک افتضاح نیست که ما یک راه حل داریم که ما می دانیم که مشکلی به نام تغییرات جوی وجود دارد ، و همچنین ما می داینم که این به این معنی است که ما باید منابع بیشتری را اختصاص بدهیم به کشورهایی فقیرتر تا برای مبارزه با این مشکل تغییرات جوی، ما می خواهیم یک مرکز جهانی کربن به وجود بیاوریم، -کربن و ترکیبات کربنی یکی از مهمترین آلاینده های هوا هستند -توضیح مترجم- اما یک موسسه جهانی در این زمینه وجود ندارد که افراد بتوانند با هم در برابر این مشکل مبارزه کنند. یکی از مسایلی که باید در اجلاس آتی کپنهاک در چند ماه آینده در مورد آن تصمیم بگیریم یک توافق هست که بر اساس آن یک موسسه بین المللی محیط زیست تشکیل شود که آن موسسه قادر باشد با مشکلات مبارزه کند و تمام دنیا را ترغیب کند که به هدفمان برای حل مشکلات تغییرات جوی برسیم.
(Applause)
(تشویق حضار)
One of the reasons why an institution is not in itself enough is that we have got to persuade people around the world to change their behavior as well, so you need that global ethic of fairness and responsibility across the generations. Take the financial crisis. If people in poorer countries can be hit by a crisis that starts in New York or starts in the sub-prime market of the United States of America. If people can find that that sub-prime product has been transferred across nations many, many times until it ends up in banks in Iceland or the rest in Britain, and people's ordinary savings are affected by it, then you cannot rely on a system of national supervision. You need in the long run for stability, for economic growth, for jobs, as well as for financial stability, global economic institutions that make sure that growth to be sustained has to be shared, and are built on the principle that the prosperity of this world is indivisible.
یکی از دلایلی که چرا این موسسه به تنهایی کافی نیست این است که ما باید تمام افراد دنیا را تشویق کنیم که رفتار خودشان را نیز تغییر دهند در نتیجه شما نیاز به یک آیین جهانی از مسولیت ها و برابری دارید شامل سراتاسر نسل ها. به بحران اقتصادی یک بار دیگر نگاه کنید، اگر شهروندان کشورهای فقیرتر ممکن است که آسیب ببیند از بحران اقتصادی که در نیویورک شروع شده و یا از ایالت هایی در آمریکا که بازار اصلی تری دارند شروع شده است. اگر افراد می توانند آن ایالت ها با تولیدان اصلی تر را بیابند که از تمام کشورها گذشته است بارها و بارها تا زمانی که با بانک های آیسلند ختم شده است یا به تمام بریتانیا ، و بر تمام پس اندازهای افراد اثر گذاشته است پس دیگر آنها نمی توانند به سیستم مدیریت کنونی کشورها اعتماد کنند. شما نیاز به یک اداره پایدار به مدت طولانی دارید تا اقتصاد رشد کند ، برای مشاغل نیز همینطور مثل پایداری اقتصادی می باشد. موسسه های مالی بین المللی می توانند مطمین باشند که رشدی که پایدار باید به اشتراک گذاشته شود، و بر اساس یک مرام ساخته شود که رفاه در این دنیا بین همه مشترک است -فقط یک کشور به تنهایی نمی تواند مرفه باشد -توضیح مترجم-
So another challenge for our generation is to create global institutions that reflect our ideas of fairness and responsibility, not the ideas that were the basis of the last stage of financial development over these recent years. Then take development and take the partnership we need between our countries and the rest of the world, the poorest part of the world. We do not have the basis of a proper partnership for the future, and yet, out of people’s desire for a global ethic and a global society that can be done.
پس مشکل دیگر نسل ما ساختن یک موسسه بین المللی است که بر ایده ما برای مسولیت و برابری بازتاب داشته باشد. نه ایده ی که قبلا مبنا بوده است برای آخرین مرحله از توسعه اقتصادر در طی این چند سال اخیر. بعد نگاه کنید به توسعه و شراکتی که نیاز داریم بین کشورهایمان و تمام دنیا، با فقیرترین کشورها. ما تا کنون پایه ای برای مشارکت صحیح برای آینده نداریم، و اکنون بدون توجه به اشتیاق افراد برای آیین جهانی و جامعه جهانی که می توانیم بسازیم.
I have just been talking to the President of Sierra Leone. This is a country of six and a half million people, but it has only 80 doctors; it has 200 nurses; it has 120 midwives. You cannot begin to build a healthcare system for six million people with such limited resources.
من کمی قبل با رییس جمهور سیرالیون سحبت می کردم کشوری با شش و نیم میلیون جمعیت، اما فقط هشتاد دکتر و دویست پرستار دارند، آنها فقط یکصد و بیست ماما دارند. شما نمی توانیم سیستم بهداشتی برای شش و نیم میلیون نفر بسازید با این منابع کم ،
Or take the girl I met when I was in Tanzania, a girl called Miriam. She was 11 years old; her parents had both died from AIDS, her mother and then her father. She was an AIDS orphan being handed across different extended families to be cared for. She herself was suffering from HIV; she was suffering from tuberculosis. I met her in a field, she was ragged, she had no shoes. When you looked in her eyes, any girl at the age of eleven is looking forward to the future, but there was an unreachable sadness in that girl’s eyes and if I could have translated that to the rest of the world for that moment, I believe that all the work that it had done for the global HIV/AIDS fund would be rewarded by people being prepared to make donations.
یا من با دختری صحبت می کدم زمانی که در تانزانیا بودم اسم آن دختر میرام بود او یازده سال داشت و پدرو مادرش هر دو از ایدز مرده بودند، پدر و مادرش هر دو او یک طفل یتیم ناقل ایدز بود که برای نگه داری بین خانواده های مختلف دست به دست می شد او از ویروس اچ آی وی رنج می برد او از سل رنج می برد من او را در صحرا دیدم، ژنده پوش بود و هیچ کفشی نداشت. وقتی شما به چشمهای او نگاه می کنید و یا به چشمهای هر دختری در آن سن این چشمها به آینده نگاه می کند، اما در چشمهای او یک غم غیر قابل دستیافتنی بود و من اگر بتوانم آن را ترجمه کنم برای تمام دنیا من باور دارم که هر کاری که برای موسسه جهانی ایدز شده است آن نگاه دختر پاداشی است برای اشخاصی که برای موسسات یاد شده کمک مالی بخشیده اند.
We must then build a proper relationship between the richest and the poorest countries based on our desire that they are able to fend for themselves with the investment that is necessary in their agriculture, so that Africa is not a net importer of food, but an exporter of food.
ما باید رابطه ای صحیحی بین کشورهای فقیرتر و کشورهای ثروتمند تر بسازیم بر اساس اینکه بخواهیم آنها بتوانند خودشان خودشان را اداره کنند. با سرمایه گذاری های لازم در بخش کشاورزی آنها ، که دیگر آفریقا یک کشور وارد کننده مواد غذایی نباشد ، بلکه صادر کنند باشد.
Take the problems of human rights and the problems of security in so many countries around the world. Burma is in chains, Zimbabwe is a human tragedy, in Sudan thousands of people have died unnecessarily for wars that we could prevent. In the Rwanda Children's Museum, there is a photograph of a 10-year-old boy and the Children's Museum is commemorating the lives that were lost in the Rwandan genocide where a million people died.
نگاه کنید به مشکل حقوق بشر و و مشکل امنیت در بسیاری از کشورهای دنیا برمه در زنجیر و غل است ، در زیمباوه یک فاجعه انسانی است، در سودان میلیونها انسان بدون دلیل کشته شدند، برای جنگی که ما می توانستیم جلوگیری کنیم. در رواندا موزه بچه ها، عکسی از یک پسر ده ساله وجود دارد موزه بچه ها برای یادبود زندگی های است که از دست رفته است. در نسل کشی رواندا یک ملیون انسان مردند.
There is a photograph of a boy called David. Beside that photograph there is the information about his life. It said "David, age 10." David: ambition to be a doctor. Favorite sport: football. What did he enjoy most? Making people laugh. How did he die? Tortured to death. Last words said to his mother who was also tortured to death: "Don't worry. The United Nations are coming." And we never did.
این عکس است از پسری به نام دیوید. جدای این تصویر اطلاعات دیگری نیز در مورد او وجود دارد. او نامش دیوید بود و ده ساله. او دوست داشت که یک دکتر باشد ، ورزش مورد علاقه اش فوتبال بود. از چه چیزی بیشتر لذت می برد؟ خندان مردم. برای چه او مرد ؟ شکنجه شد تا مرد. آخرین حرفی که او به مادرش زد، مادری که او نیز اینقدر شکنجه شد تا مرد. نگران نباش ، سازمان ملل خواهد امد. اما ما هرگز نرفتیم.
And that young boy believed our promises that we would help people in difficulty in Rwanda, and we never did.
اما این پسر جوان قول ما را باور کرده بود که ما به انسانها ساکن رواندا در فاجعه رواندا کمک می کنیم، اما ما هرگز کمک نکردیم.
So we have got to create in this world also institutions for peacekeeping and humanitarian aid, but also for reconstruction and security for some of the conflict-ridden states of the world. So my argument today is basically this. We have the means by which we could create a truly global society. The institutions of this global society can be created by our endeavors. That global ethic can infuse the fairness and responsibility that is necessary for these institutions to work, but we should not lose the chance in this generation, in this decade in particular, with President Obama in America, with other people working with us around the world, to create global institutions for the environment, and for finance, and for security and for development, that make sense of our responsibility to other peoples, our desire to bind the world together, and our need to tackle problems that everybody knows exist.
در نتیجه ما باید که یک انستیتو در این دنیا بسازیم برای نگه داری صلح و کمک های بشردوستانه، همچنین برای بازسازی و امنیت برای کسانی که در نقاط ستیزه خیز دنیا زندگی می کنند. لذا بحث امروز من بر این مبنا است : ما باید این قصد و هدف را داشته باشیم که می توانیم یک جامعه جهانی صادقانه را بنا نهیم. با تلاش سخت ما این موسسه های جهانی نیز می توانند ساخته شوند. این آیین جهانی نیز می تواند برابری و مسولیت ما را برانگیزد که این لازمه موسسه های فوق برای کار است. ما نیاید این شانس را در این نسل از دست بدهیم ، در این دهه خاص ، با وجود پرزیدنت اوباما در آمریکا، و افراد دیگر که با ما در سراسر دنیا کار می کنند، برای ساخت موسسه بین المللی برای حفظ محیط زیست، یا مسایل اقتصاد، یا امنیت و توسعه، برای معنی دادن به مسولیت خودمان به افراد دیگر، اشتیاق ما پیوستن دنیا به هم است و و نیاز ما مبارز با مشکلاتی است که همه می دانند وجود دارد.
It is said that in Ancient Rome that when Cicero spoke to his audiences, people used to turn to each other and say about Cicero, "Great speech." But it is said that in Ancient Greece when Demosthenes spoke to his audiences, people turned to each other and didn’t say "Great speech." They said, "Let's march." We should be marching towards a global society. Thank you.
این یک گفته قدیمی از روم باستان است که وقتی سیسرو برای مخاطبینش صحبت می کرد، همه مخاطبین به همدیگر نگاه می کردند و می گفتند "سخنرانی بزرگی است." اما در یونان باستان گفته می شده وقتی دموستانس برای مخاطبینش صحبت می کرده ، مخاطبین به هم نگاه می کردند و اما نمی گفتند سخنرانی بزرگی است ، آنها می گفتند " بیاید پیشروی کنیم." ما باید پیشروی کنیم به عنوان یک جامعه جهانی. متشکرم.
(Applause)
تشویق حضار