Chris Anderson: Thank you so much, Prime Minister, that was both fascinating and quite inspiring. So, you're calling for a global ethic. Would you describe that as global citizenship? Is that an idea that you believe in, and how would you define that?
کریس اندرسون: با تشکر از شما، نخست وزیر برای من بسیار جذاب و الهام بخش بود شما خواستار ایجاد یک چهارچوب اخلاقی جهانی (Global Ethic) شدید. ممکن است توضیح بدهید که اخلاق جهانی چیست؟ آیا آن را در رابطه با شهروندی جهانی تعریف کره اید؟ آیا این ایده ای است که آن را باور دارید؟ چگونه آن را تعریف می کنید؟
Gordon Brown: It is about global citizenship and recognizing our responsibilities to others. There is so much to do over the next few years that is obvious to so many of us to build a better world. And there is so much shared sense of what we need to do, that it is vital that we all come together. But we don't necessarily have the means to do so.
گوردون براون: من فکرمی کنم این در رابطه با شهروند این جهان بودن است. این به معنی شناختن مسئولیت هایی است که نسبت به دیگران داریم. کارهای بسیاری وجود دارد که باید ظرف چند سال آینده انجام دهیم و برای بسیاری از ما کاملا روشن است که برای ساختن یک دنیای بهتر حس ها مشترک بسیاری وجود دارد از کاری هائی که لازم است انجام دهیم، و این امری حیاتی است که ما گرد هم آئیم. اما لزوما این به معنی نیست که لزوما این کار را می کنیم.
So there are challenges to be met. I believe the concept of global citizenship will simply grow out of people talking to each other across continents. But of course the task is to create the institutions that make that global society work. But I don't think we should underestimate the extent to which massive changes in technology make possible the linking up of people across the world.
پس در این راه چالش هایئ هم خواهیم داشت. من اعتقاد دارم که مفهوم شهروند جهانی بسادگی با تبادل نظر انسان ها با یکدیگر در قاره های مختلف رشد خواهد کرد ولی، البته، وظیفه بعدی ما ایجاد نهادهایی است که آن جامعه جهانی بتواند کار کند. البته من فکر نمی کنم، باید تغییرات تکنولوژیک را دست کم بگیریم. پیشرفتهائی که ارتباط مردم سراسر جهان را امکان پذیر ساخته است.
CA: But people get excited about this idea of global citizenship, but then they get confused a bit again when they start thinking about patriotism, and how to combine these two. I mean, you're elected as Prime Minister with a brief to bat for Britain. How do you reconcile the two things?
اندرشون: ولی مردم در مورد این ایده شهروندی جهانی هیجان زده شده اند، اما آنها پس از آن که راجع به وطن پرستی و ناسیونالیسم وطنی فکر کردند، کمی آشفته و گیج شده اند، و اینکه چطور می توان ایندو مفهوم را با هم داشت. شما که بعنوان نخست وزیر کشور انگلستان انتخاب شده اید با سابقه مبارزه برای انگلستان. شما چگونه این دو مفهوم را با هم وفق خواهید داد ؟
GB: Well, of course national identity remains important. But it's not at the expense of people accepting their global responsibilities. And I think one of the problems of recession is that people become more protectionist, they look in on themselves, they try to protect their own nation, perhaps at the expense of other nations. When you actually look at the motor of the world economy, it cannot move forward unless there is trade between the different countries. And any nation that would become protectionist over the next few years would deprive itself of the chance of getting the benefits of growth in the world economy.
گردان براون : خوب البته هویت ملی مهم خواهد ماند. اما نه به قیمتی که انسان ها مسئولیت های جهانی شان را فراموش کنند. و من فکر می کنم یکی از مسائل ناشی از رکود اقتصادی جهان اینست که ملت ها از تولیدات داخلی شان بیشتر حمایت می کنند، و به خودشان بیشتر نگاه می کنند و سعی در حفظ محصولات تولیدی خود می کنند، شاید به بهای فدای منافع ملت های دیگر. وقتی شما به موتور اقتصاد جهانی نگاه می کنید، می فهمید که اقتصاد جهانی نمی تواند به جلو رود، مگر اینکه قرارداد تجارت بین کشورهای مختلف داشته باشیم. و هر ملتی که بخواهد در سالهای آینده طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی باشد عملا شانس خود را ازدرگیر شدن دراقتصاد جهانی و بهره گیری از رشد در اقتصاد جهان محروم خواهد کرد.
So, you've got to have a healthy sense of patriotism; that's absolutely important. But you've got to realize that this world has changed fundamentally, and the problems we have cannot be solved by one nation and one nation alone.
خوب به این شکل، شما یک نوع حس سالم از میهن پرستی خواهید داشت، بطور قطع، این حس بسیارهم مهم است. اما شما باید درک کنید که این جهان اساسا تغییر کرده است، و مشکلاتی که الان در جهان هست نمی تواند به تنهائی و توسط یک ملت و یک کشورحل شود.
CA: Well, indeed. But what do you do when the two come into conflict and you're forced to make a decision that either is in Britain's interest, or the interest of Britons, or citizens elsewhere in the world?
کریس انرسون: خوب، در واقع، شما چه کار خواهید کرد وقتی این دو موضوع در برابر هم باشد و شما مجبور باشید که تصمیم بگیرید بنفع بریتانیا، و بریتانیائی ها تصمیم بگیرید و یا بنفع شهروندان دیگر نقاط جهان
GB: Well I think we can persuade people that what is necessary for Britain's long-term interests, what is necessary for America's long-term interests, is proper engagement with the rest of the world, and taking the action that is necessary.
بروان: خوب من فکر می کنم می توانیم مردم را متقاعد کنیم که منافع دراز مدت مردم بریتانیا چیست، و منافع دراز مدت مردم آمریکا چه خواهد بود، و تعامل مناسب با سایر نقاط جهان کدام است، و در این مسیر ببینیم چه اقداماتی لازم است انجام دهیم.
There is a great story, again, told about Richard Nixon. 1958, Ghana becomes independent, so it is just over 50 years ago. Richard Nixon goes to represent the United States government at the celebrations for independence in Ghana. And it's one of his first outings as Vice President to an African country. He doesn't quite know what to do, so he starts going around the crowd and starts talking to people and he says to people in this rather unique way, "How does it feel to be free?" And he's going around, "How does it feel to be free?" "How does it feel to be free?" And then someone says, "How should I know? I come from Alabama."
یک داستان معروفی بوده، در مورد ریچارد نیکسون، سال ۱۹۵۹، غنا مستقل شد، یعنی در واقع کمی بیش از ۵۰ سال پیش. ریچارد نیکسون رفت و بعنوان نماینده کشور ایالات متحده آمریکا، در جشن استقلال غنا شرکت نمود. این یکی از اولین سفرهای خارجی اش بود که بعنوان معاون رئیس جمهور آمریکا به یک کشور آفریقایی می رفت. او دقیقا نمی دانست که چه کاری باید انجام دهد، لذا به درون مردم عادی رفت و شروع به صحبت با مردم در میان جمعیت کرد او در این مورد از مردم به شکل خاصی می پرسد، " آزادی چه احساسی به آدم می دهد ؟ " او در اطراف مردم چرخ می زد و می پرسید، " آزاد بودن چه احساسی به آدم می دهد؟" " آزاد بودن چه احساسی می دهد؟" سپس کسی جواب داد و گفت " من از کجا بدانم؟ من از آلاباما آمده ام ." ( خنده حضار)
(Laughter)
And that was the 1950s. Now, what is remarkable is that civil rights in America were achieved in the 1960s. But what is equally remarkable is socioeconomic rights in Africa have not moved forward very fast even since the age of colonialism. And yet, America and Africa have got a common interest. And we have got to realize that if we don't link up with those people who are sensible voices and democratic voices in Africa, to work together for common causes, then the danger of Al Qaeda and related groups making progress in Africa is very big.
این مربوط به ۱۹۵۰ بود آنچه در حال حاضر در آفریقا قابل توجه است حقوق مدنی است که در امریکا در دهه ۱۹۶۰ به دست آمده. اما آنچه بطور مشابه قابل توجه است حقوق اجتماعی اقتصادی در آفریقاست که باندازه کافی پیشرفت نداشته است حتی بعد از سالهای استعماری، و در حال حاضر نیز، آمریکا و آفریقا منافع مشترکی دارند. و ما تشخیص بدهیم که اگر ما این ارتباط را بوجود نیاوریم، بین کسانی که صدای معقول و صدای دمکراتیک در آفریقا هستند، برای همکاری با یکدیگر برای اهداف مشترک، آنگاه خطر القاعده و گروه های وابسته به آن، در آفریقا بطور گسترده پیش خواهد رفت.
So, I would say that what seems sometimes to be altruism, in relation to Africa, or in relation to developing countries, is more than that. It is enlightened self-interest for us to work with other countries. And I would say that national interest and, if you like, what is the global interest to tackle poverty and climate change do, in the long run, come together. And whatever the short-run price for taking action on climate change or on security, or taking action to provide opportunities for people for education, these are prices that are worth paying so that you build a stronger global society where people feel able to feel comfortable with each other and are able to communicate with each other in such a way that you can actually build stronger links between different countries.
پس، من باید بگویم که آنچه گاهی از اوقات نوعدوستی تلقی می شود، در رابطه با مردم آفریقا، و در رابطه با کشورهای در حال توسعه، بیشتر از آن چیزی که تصور می کنیم، آن نشان می دهد که منافع کشورهای مختلف کار کردن با همدیگر است، و آنچه من باید بگویم اینست که منافع ملی و یا بهتر بگویم، منافع جهانی برای مقابله با فقر و تغییرات آب و هوایی اینست که در دراز مدت باید گرد هم آئیم . و در کوتاه مدت، هر آنچه لازم است برای پیشگیری از تغییرات اقلیمی و برقراری امنیت عمومی، و ایجاد فرصت ها و کمک به ارتقا آموزش و پرورش افراد لازم است بپردازیم. این ها قیمت هائی است که ارزش پرداختن دارد. خوب به این ترتیب شما یک جامعه جهانی قوی تر خواهید ساخت. جامعه ای که در آن مردم احساس می کنند قادرند براحتی با یکدیگر ارتباط برقرار سازند به شکلی که شما بتوانید یک ارتباط قویترمیان کشورهای مختلف جهان ایجاد کنید.
CA: I still just want to draw out on this issue. So, you're on vacation at a nice beach, and word comes through that there's been a massive earthquake and that there is a tsunami advancing on the beach. One end of the beach, there is a house containing a family of five Nigerians. And at the other end of the beach there is a single Brit. You have time to --
اندرسون: من هنوز می خواهم روی این موضوع بحث کنیم. خوب، شما در تعطیلات هستید؛ در یک ساحل زیبا، و شنیده می شود که یک زلزله عظیم در راه است و یک سونامی بزرگ دارد به ساحل نزدیک می شود. در یک انتهای ساحل یک خانه است خانه ای که یک خانواده ۵ نفره نیجریه ای در آن هستند در سمت دیگر ساحل یک نفر انگلیسی هست.
(Laughter)
شما وقت دارید تا
you have time to alert one house. What do you do?
( خنده حضار) باندازه ای وقت دارید که فقط یک خانه را خبر کنید. شما چکار می کنید؟
(Laughter)
( خنده حضار)
GB: Modern communications.
اندرسون: ارتباطات مدرن
(Applause)
( تشویق حاضرین)
Alert both.
هر دو را خبر می کنم.
(Applause)
( کف زدن حاضرین)
I do agree that my responsibility is first of all to make sure that people in our country are safe. And I wouldn't like anything that is said today to suggest that I am diminishing the importance of the responsibility that each leader has for their own country.
من با این موافقم که اولین مسئولیت من بعنوان نخست وزیر اینست که مطمئن باشم مردم کشورم در امنیت بسر می برند. و من امروز چیزی نخواهم گفت که نشان دهد که من کمترین قصوری در انجام مستولیتم داشته ام . مسئولیتی که رهبر هر کشوری در مقابل کشور و مردمش دارد.
But I'm trying to suggest that there is a huge opportunity open to us that was never open to us before. But the power to communicate across borders allows us to organize the world in a different way. And I think, look at the tsunami, it's a classic example. Where was the early warning systems? Where was the world acting together to deal with the problems that they knew arose from the potential for earthquakes, as well as the potential for climate change? And when the world starts to work together, with better early-warning systems, you can deal with some of these problems in a better way. I just think we're not seeing, at the moment, the huge opportunities open to us by the ability of people to cooperate in a world where either there was isolationism before or there was limited alliances based on convenience which never actually took you to deal with some of the central problems.
اما من در تلاشم نشان دهم که اینک در جهان یک فرصت بزرگ وجود دارد فرصتی که قبل از این هرگز وجود نداشت. قدرت برقراری ارتباط در فرای مرزهای کشورها قدرتی که به ما اجازه می دهد تا جهان را به شکل متفاوتی سازماندهی کنیم. بعنوان مثال به سونامی نگاه کنید، یک نمونه کلاسیک. اولین سیستم های پیش هشدار دهنده کجا بودند؟ کجا همکاری ما انسان ها با هم شروع شد ؟ برای مقابله با مشکلات ناشی از زمین لرزه های احتمالی، همچینین، تغییرات احتمالی آب و هوا. کی بشر شروع به همکاری کرد تا سیستم های پیش هشداردهنده بهتری داشته باشد، تا بتواند برخی از مشکلات مسیر را به مراتب بهترحل کند. من فقط فکر می کنم که ما در حال حاضر این فرصت پیش روی مان را نمی بینیم، فرصت امکان همکاری انسان ها با یکدیگر در دنیائی که قبل از این انسانها، یا از هم جدا بودند و یا اینکه اتحاد و همبستگی و همکاری بر اساس تفاهم خیلی محدود بود که در واقع هرگز به شما امکان مقابله با برخی مسائل اساسی مثل موضوعات فعلی را نمی داد.
CA: But I think this is the frustration that perhaps a lot of people have, like people in the audience here, where we love the kind of language that you're talking about. It is inspiring. A lot of us believe that that has to be the world's future. And yet, when the situation changes, you suddenly hear politicians talking as if, you know, for example, the life of one American soldier is worth countless numbers of Iraqi civilians. When the pedal hits the metal, the idealism can get moved away. I'm just wondering whether you can see that changing over time, whether you see in Britain that there are changing attitudes, and that people are actually more supportive of the kind of global ethic that you talk about.
اندرسون: اما من فکر می کنم این نا امید کننده است که شاید بسیاری از مردم، مانند آنهائی که اینجا مخاطب ما هستند، عشق می ورزند به نوع زبان و مفاهیمی که در رابطه با آن صحبت می کنند. این برای ما الهام بخش است. بسیاری از ما باور داریم که این آینده جهان است و تا اینجا، وقتی شرایط تغییر می کند، شما بطور ناگهانی می شنوید که سیاستمداران در موردی صحبت می کنند شما می دانید، مثلا گفته میشه زندگی یک سرباز آمریکایی معادل ارزش تعداد بیشماری از شهروندان عراقی است. وقتی می خواهید با سرعت جلو بروید، آرمان گرائی های می تواند ناپدید شود. من فقط نمی دانم، شما این تغیرات را در طول زمان در کجا ها می بینید، شما این تغییرات را در بریتانیا هم می بینید تغییر در نگرش مردم، مردمی که امروز بیشتر حمایت می کنند، از اخلاق جهانی (Global Ethic) که در مورد آن صحبت کردید
GB: I think every religion, every faith, and I'm not just talking here to people of faith or religion -- it has this global ethic at the center of its credo. And whether it's Jewish or whether it's Muslim or whether it's Hindu, or whether it's Sikh, the same global ethic is at the heart of each of these religions. So, I think you're dealing with something that people instinctively see as part of their moral sense. So you're building on something that is not pure self-interest. You're building on people's ideas and values -- that perhaps they're candles that burn very dimly on certain occasions. But it is a set of values that cannot, in my view, be extinguished.
براون: من فکر می کنم هر دین و اعتقادی، البته من در اینجا در مورد معتقدان به عقیده و مذهب خاصی صحبت نمی کنم، من فکر می کنم که اخلاق جهانی (Global Ethic) در مرکز همه دین ها و اعتقاد هاست. صرف نظر از اینکه آن شخص یهودی و یا مسلمان یا هندو یا سیک است، اخلاق جهانی مشابهی در قلب هر یک از این مذاهب وجود دارد من فکر می کنم شما با موضوعاتی درگیر هستید، که مردم بطور غریزی بعنوان بخشی از احساس اخلاقی شان حس می کنند. بنابراین شما چیزی را می خواهید بسازید که منافع شخصی خاص نیست شما در حال ایجاد ایده ها و ارزشهای مردم هستید. ایده ها و ارزشهایی که مردم احتمالا فقط در موارد خاص و موقعیت های خاص آنها را گرامی می داشته اند. اینها مجموعه ارزش ها یی هستند، که بنظر من، نمی توانند فراموش شوند
Then the question is, how do you make that change happen? How do you persuade people that it is in their interest to build strong -- After the Second World War, we built institutions, the United Nations, the IMF, the World Bank, the World Trade Organization, the Marshall Plan. There was a period in which people talked about an act of creation, because these institutions were so new. But they are now out of date. They don't deal with the problems. You can't deal with the environmental problem through existing institutions. You can't deal with the security problem in the way that you need to. You can't deal with the economic and financial problem. So we have got to rebuild our global institutions, build them in a way that is suitable to the challenges of this time.
سپس سوال اساسی این خواهد بود، چطورمی خواهید این تغییرات ایجاد شود؟ چطور مردم را متقاعد می کنید که این بنفع آنهاست که بتوانیم این نهادها را بطور قوی بسازیم. بعد از جنگ جهانی اول، ما نهادهای زیادی را ساختیم، سازمان مل (The United Nations) صندوق بین المللی پول (IMF)، بانک جهانی (World Bank)، سازمان جهانی تجارت (World Trade Organization )، طرح مارشال (Marshall Plan). در آن زمان ها، مدت زیادی طول کشید تا مردم درباره ایجاد این نهادها خلاقانه فکر کنند، چون این نهادها در آن زمان خیلی جدید بودند. ولی امروزه این نهادها قدیمی و غیر کارآمد شده اند. این نهادها با مسائلی که برشمردیم درگیر نمی شوند. همانطور که گفتم، شما نمی توانید مسائل محیط زیستی را از طریق این نهادهای موجود حل کنید. شما نمی توانید مسائل امنیت عمومی را آنچنانکه لازم است توسط این نهادها پیگیری کنید. شما نمی توانید مسائل اقتصادی و مالی را با این نهادها حل کنید. پس در اینصورت ما نیاز به بازسازی نهادهای بین المللی خود داریم، یعنی آنها را به شکلی بسازیم که مناسب حل چالش های امروز دنیا باشند.
And I believe that if you look at the biggest challenge we face, it is to persuade people to have the confidence that we can build a truly global society with the institutions that are founded on these rules. So, I come back to my initial point. Sometimes you think things are impossible. Nobody would have said 50 years ago that apartheid would have gone in 1990, or that the Berlin wall would have fallen at the turn of the '80s and '90s, or that polio could be eradicated, or perhaps 60 years ago, nobody would have said a man could gone to the Moon. All these things have happened. By tackling the impossible, you make the impossible possible.
و من اعتقاد دارم بزرگترین مشکلی که امروزه با آن روبرو هستیم متقاعد کردن مردم به داشتن اعتماد است، اعتماد به اینکه ما قادر هستیم تا یک جامعه جهانی درست بسازیم با ایجاد نهادهائی به این شکل بنا و بر اساس این قوانین بنا گردند. خوب، من به نکته اول خود بر می گردم. گاهی اوقات شما فکر می کنید که بعضی چیزها غیر ممکن اند. ۵۰ سال پیش هیچکس نمی توانست بگوید که اثری از جدائی نژادی در ۱۹۹۰ نخواهد بود، یا دیوار برلین فرو خواهد ریخت در نقطه چرخش دهه ۸۰ به دهه ۹۰ . یا اینکه فلج اطفال بتواند ریشه کن شود، یا ۶۰ سال پیش هیچکس نمی توانست پیش بینی کند که یک انسان می تواند به کره ماه برود همه این ها اتفاق افتادند. با مقابله با غیر ممکن ها،شما غیرممکن را به ممکن ها تبدیل کردید.
CA: And we have had a speaker who said that very thing, and swallowed a sword right after that, which was quite dramatic.
انرسون: و ما حالا یک سخنران داریم که تقریبا بسیاری چیزها را گفته، و بعد از آن یک شمشیر را بلعیده است، که کار چشمگیری بوده است.
(Laughter)
( خنده حضار)
GB: Followed my sword and swallow.
بروان : دوستان شمشیر من را قورت خواهند داد.
CA: But, surely a true global ethic is for someone to say, "I believe that the life of every human on the planet is worth the same, equal consideration, regardless of nationality and religion." And you have politicians who have -- you're elected. In a way, you can't say that. Even if, as a human being, you believe that, you can't say that. You're elected for Britain's interests.
CA: مطمنا یک اصل اخلاق جهانی می تواند این باشد، که یک انسان بگوید، " من اعتقاد دارم که زندگی هر انسانی در روی کره خاکی صرف نظر از ملیت و مذهب، ارزش برابر دارد، یعنی بطور یکسان ارزش دارد، صرف نظر از ملیت و مذهب، و سیاستمداران را داریم، شما را انتخاب کرده اند به شکلی که شما نمی توانید اینطور بیان کنید. حتی اگر، بعنوان یک انسان، شما اعتقاد داشته باشید، شما نمی توانید بگویید، شما برای حفظ منافع ملی بریتانیائی ها انتخاب شده اید. بروان: ما مسئولیت داریم که از شهروندانمان حفاظت کنیم
GB: We have a responsibility to protect. I mean look, 1918, the Treaty of Versailles, and all the treaties before that, the Treaty of Westphalia and everything else, were about protecting the sovereign right of countries to do what they want. Since then, the world has moved forward, partly as a result of what happened with the Holocaust, and people's concern about the rights of individuals within territories where they need protection, partly because of what we saw in Rwanda, partly because of what we saw in Bosnia. The idea of the responsibility to protect all individuals who are in situations where they are at humanitarian risk is now being established as a principle which governs the world.
۱۹۱۸ عهدنامه ورسای ( Treaty of Versailles)، و همه عهدنامه های قبلی را، عهدنامه وستفالیا (Treaty of Westphalia) و همه چیزهای دیگر را نگاه کنید، همه آنها در مورد حفاظت از حق حاکمیت کشور ها بود، برای اینکه حاکمیت ها، هر آنچه می خواهند انجام بدهند، انجام بدهند. از آن به بعد، جهان به جلو رفته است، بخشی از آن بخاطر جنایت های هلوکاست (The Holocaust)، و نگرانی مردم در مورد حقوق فردی انسان ها در داخل محدوده یک کشور در جاهایی از دنیا که نیاز به حفاظت و حمایت دارند، بخشی بخاطر آنچه ما در رواندا (Rwanda) شاهد بودیم، و بخشی دیگر بخاطر آنچه در بوسنی (Bosnia) دیدیم. ایده مسئولیت حفاظت از تمام افراد بشر، حمایت از افرادی که در موقعیت خاصی قرار گرفته اند و جانشان در معرض خطر قرار است در حال حاضر بعنوان اصلی که اکنون در اداره جهان بکار می رود، پذیرفته شده است.
So, while I can't automatically say that Britain will rush to the aid of any citizen of any country, in danger, I can say that Britain is in a position where we're working with other countries so that this idea that you have a responsibility to protect people who are victims of either genocide or humanitarian attack, is something that is accepted by the whole world.
پس من درحالی که بطور اتوماتیک نمی توانم بگویم که، بریتانیا به کمک هر شهروند هر کشوری که در معرض خطر قرار دارد می شتابد، ولی من می توانم بگویم که بریتانیا در موقعیتی قرار دارد که می تواند با کشورهای دیگر کار کند تا این ایده را جا بیندازد که همه ما مسئول هستیم تا از قربانیان نسل کشی و آنان که در معرض خطرهای انسانی هستند حفاظت کنیم، چیزی که توسط کل جامعه جهانی پذیرفته شده است.
Now, in the end, that can only be achieved if your international institutions work well enough to be able to do so. And that comes back to what the future role of the United Nations, and what it can do, actually is. But, the responsibility to protect is a new idea that is, in a sense, taken over from the idea of self-determination as the principle governing the international community.
حالا، در آخر، این امر شدنی است اگر نهادهای بین المللی شما بخوبی کار کنند تا قادرباشند تا کارهائی را که گفتیم بتوانند انجام دهند. و این بر می گردد به اینکه سازمان ملل متحد در آینده چگونه نقش خود را ایفا کند. و اینکه چه کاری می تواند واقعا انجام دهد. ولی مسئولیت حفاظت از انسان ها یک ایده جدید است، معنای جدیدی است، که از ایده زیر گرفته شده است، از مفهموم، حق تعیین سرنوشت به عنوان اصل حاکم بر جامعه بین المللی گرفته شده است.
CA: Can you picture, in our lifetimes, a politician ever going out on a platform of the kind of full-form global ethic, global citizenship? And basically saying, "I believe that all people across the planet have equal consideration, and if in power we will act in that way. And we believe that the people of this country are also now global citizens and will support that ethic."
اندرسون: ممکن است، برایمان روشن کنید، در سراسر زندگی یک سیاستمدار، شده است تا یک سیاستمدار برنامه ای ارائه دهد و از چهارچوب اخلاق جهانی یا شهروندی جهانی حمایت کند؟ و اساسا بگوید که "من باور دارم که همه مردم در سراسر کره خاکی باید بطور مساوی مورد توجه قرار گیرند، و بگوید که اگر ما در قدرت قرار گیریم، به این روش عمل می کنیم. و بگوید که ما اعتقاد داریم که مردم این کشور، شهروندان جامعه جهانی نیز هستند و لذا از ایده " اخلاق جهانی" پشتیبانی خواهد کرد"
GB: Is that not what we're doing in the debate about climate change? We're saying that you cannot solve the problem of climate change in one country; you've got to involve all countries. You're saying that you must, and you have a duty to help those countries that cannot afford to deal with the problems of climate change themselves. You're saying you want a deal with all the different countries of the world where we're all bound together to cutting carbon emissions in a way that is to the benefit of the whole world. We've never had this before because Kyoto didn't work. If you could get a deal at Copenhagen, where people agreed, A, that there was a long-term target for carbon emission cuts, B, that there was short-range targets that had to be met so this wasn't just abstract; it was people actually making decisions now that would make a difference now, and if you could then find a financing mechanism that meant that the poorest countries that had been hurt by our inability to deal with climate change over many, many years and decades are given special help so that they can move to energy-efficient technologies, and they are in a position financially to be able to afford the long-term investment that is associated with cutting carbon emissions, then you are treating the world equally, by giving consideration to every part of the planet and the needs they have.
بروان: فکر نمی کنید این کاری است که ما در بحث های مربوط به تغییرات آب و هوای کره زمین انجام می دهیم؟ ما می گوییم که شما نمی توانید مسائل مربوط به تغییر آب و هوای کره زمین را توسط یک کشور حل کنید، شما باید همه کشورهای جهان را درگیر حل این مسئله کنید. شما باید بگویید که شما مسئول هستید و وظیفه دارید که به کشورهایی که نمی توانند بتنهائی با مشکلات تغییر آب و هوای کره زمین روبرو شوند، کمک کنید. شما می گویید که می خواهید یک معاهده بین تمام کشورهای مختلف جهان داشته باشید که در آن همه باهم کار کنند تا بتوانند انتشار کربن را کاهش دهند بنحوی که به نفع تمام جهان باشد. ما هرگز پیش از نتوانسته ایم این امر را پیش ببریم،چون عهدنامه کیوتو کار نکرد. اگر شما می توانید یک عهدنامه در کپنهاگ به امضا همه برسانید، که کشورها توافق کردند، اندرسون: برنامه دراز مدت کاهش انتشار کربن برای کشورها باشد، بروان: شامل اقدامات و برنامه های کوتاه مدتی است که باید صورت پذیرد خوب پس این ها فقط یک خلاصه نبود، این در واقع نمایندگان کشورهائی بودند که اکنون تصمیم گیری کردند، و این تصمیم آنان، اکنون می تواند تغییر ایجاد نماید، و اگر بتوانید بعد از آن یک مکانیزم تامین مالی پیدا کنید بدان معنی است که فقیرترین کشورها که بخاطر ناتوانی در مقابله با تغییرات آب و هوایی در طول سالها صدمه دیده اند، کمک های خاص دریافت نمایند تا بتوانند از تکنولوژی های انرژی- کارآمد استفاده کنند. و در موقعیت مالی قرار گیرند که بتوانند برای دراز مدت خود در زمینه ای سرمایه گذاری کنند، که باعث کاهش انتشار کربن شود، به این شکل شما با کل جهان رفتاری برابر داشته اید، با توجه به هر قسمت از کره خاکی مان و نیازهایی که همه آنها دارند.
It doesn't mean that everybody does exactly the same thing, because we've actually got to do more financially to help the poorest countries, but it does mean there is equal consideration for the needs of citizens in a single planet.
این به این معنی نیست که همه کشورها دقیقا عملکرد مشابهی داشته باشند، چون بهرحال ما باید نسبت به کشورهای فقیرتر، بلحاظ مالی تعهد بیشتری بدهیم و این به معنی توجه برابر به نیازهای همه شهروندان در تنها کره خاکی ماست. اندرسون: بله. ولی بهر حال هنوز این نظریه وجود دارد که
CA: Yes. And then of course the theory is still that those talks get rent apart by different countries fighting over their own individual interests.
این مذاکرات توسط کشورهای مختلفی که حول محور منافع ملی متفاوتشان مبارزه می کنند، تکه پاره می شود.
GB: Yes, but I think Europe has got a position, which is 27 countries have already come together. I mean, the great difficulty in Europe is if you're at a meeting and 27 people speak, it takes a very, very long time. But we did get an agreement on climate change. America has made its first disposition on this with the bill that President Obama should be congratulated for getting through Congress. Japan has made an announcement. China and India have signed up to the scientific evidence. And now we've got to move them to accept a long-term target, and then short-term targets. But more progress has been made, I think, in the last few weeks than had been made for some years.
بروان: بله، ولی فکر می کنم که اروپا موضع خود را مشخص کرده است، که آنها اکنون ۲۷ کشور یکپارچه شده اند، منظورم اینست که بزرگترین مشکل شما با اروپا این بود که اگر شما در جایی بودید که ۲۷ نماینده باید صحبت می کردند، این زمان زیادی می برد، ولی ما با هم یک توافق جمعی در مورد تغییرات آب و هوا دست یافته ایم. آمریکا اولین موضعگیری خود را در این مورد ارائه نمود لایحه ای که باید در مورد آن به پرزیدنت اوباما بخاطر گرفتن مصوبه کنگره تبریک گفت. ژاپن نیز اطلاعیه ای در این مورد منتشر نمود. چین و هندوستان نیز شواهد علمی را تایید و امضا نمودند. و حالا ما در موقعیتی هستیم که باید برای پذیرش یک هدف دراز مدت،و اهداف کوتاه مدت مان توافق نمائیم. اما بیشتر پیشرفت های اساسی در هفته های گذشته بدست آمد، نتیجه کارهایی که در طی سالها انجام شده بود.
And I do believe that there is a strong possibility that if we work together, we can get that agreement to Copenhagen. I certainly have been putting forward proposals that would have allowed the poorest parts of the world to feel that we have taken into account their specific needs. And we would help them adapt. And we would help them make the transition to a low-carbon economy.
و من باور دارم که که احتمال قوی وجود دارد که اگر با هم همکاری کنیم، می توانیم توافقنامه را در کپنهاگ داشته باشیم. من قطعا در این مورد پیشنهادهایمان را ارائه خواهم نمود، پیشنهاداتی که امکان می دهد تا فقیرترین کشورهای جهان احساس کنند که آنها نیز در نظر گرفته شده اند نیازهای مشخص آنان ملاحظه گردیده است. و ما باید کمک کنیم تا آنها بتوانند خود را تطبیق دهند. و ما به آنان کمک خواهیم کرد تا یک اقتصاد " انتشار کربن کم" بنا سازند.
I do think a reform of the international institutions is vital to this. When the IMF was created in the 1940s, it was created with resources that were five percent or so of the world's GDP. The IMF now has limited resources, one percent. It can't really make the difference that ought to be made in a period of crisis. So, we've got to rebuild the world institutions. And that's a big task: persuading all the different countries with the different voting shares in these institutions to do so.
من فکر می کنم که برای موفقیت در این امر، اصلاح نهادهای بین المللی امری حیاتی است. وقتی که صندوق بین المللی پول (IMF)، در ۱۹۴۰ بنیان گذاشته شد، آن با منابعی که پنج درصد یا بیشتر از تولید ناخالص داخلی جهان بود ساخته شد. منابع صندوق بین المللی پول (IMF)، در حال حاضر محدودتر و در حدود یک درصد است. این واقعا تفاوتی ایجاد نمی کند زمانی که ساختاری در دوره بحران ها ساخته شود. بنابراین، ما باید نهادهای بین المللی را بازسازی کنیم. و این یک کار بزرگ است، قانع کردن تمام کشورها با حق رای های مختلف به انجام این کار.
There is a story told about the three world leaders of the day getting a chance to get some advice from God. And the story is told that Bill Clinton went to God and he asked when there will be successful climate change and a low-carbon economy. And God shook his head and said, "Not this year, not this decade, perhaps not even in [your] lifetime." And Bill Clinton walked away in tears because he had failed to get what he wanted.
داستانی در مورد سه تن از رهبران روز جهان وجود دارد که می گوید روزی آنها فرصت یافتند تا از خدا مشورت بگیرند. داستان می گوید که بیل کلینتون از خدا پرسید که چه زمانی ما یک اقتصاد برپایه انتشار کم کربن و و تغییرات آب و هوائی قابل کنترل خواهیم داشت. و خداوند سرش را تکان داد و گفت، " امسال نیست"، این دهه نیست، احتمالا در دوره عمرتان هم نخواهد بود." و بیل کلینتون اشک ریزان از محل خارج شد. چون او احساس کرد که در آنچه می خواسته است شکست خورده است.
And then the story is that Barroso, the president of the European Commission, went to God and he asked, "When will we get a recovery of global growth?" And God said, "Not this year, not in this decade, perhaps not in your lifetime." So Barroso walked away crying and in tears.
و سپس داستان اینست که بعد نوبت براسو (Barroso)، پرزیدنت کمسیون اتحادیه اروپا بود که پیش خدا رفت، و پرسید، " چه زمانی ما بهبود رشد اقتصادی خواهیم داشت؟" و خداوند گفت، " امسال نخواهد بود، این دهه نیز نخواهد بود، شاید در طول عمر شما اتفاق نیفتد." بنابراین براسو نیز گریان محل را ترک کرد.
And then the Secretary-General of the United Nations came up to speak to God and said, "When will our international institutions work?" And God cried.
و نفر بعدی دبیر شورای امنیت سازمان ملل متحد بود نزد خداوند آمد تا با خدا صحبت کند، او پرسید: " چه زمانی نهاد بین المللی ما کارا خواهد شد؟" و این بار خداوند گریه کرد.
(Laughter)
( خنده حاضران)
It is very important to recognize that this reform of institutions is the next stage after agreeing upon ourselves that there is a clear ethic upon which we can build.
این بسیار مهم است که تشخیص دهیم که اصلاح نهادهای بین المللی اولین قدم پس از توافق روی مواردی است که بطور روشن می توان روی آنها بنائی بسازیم.
CA: Prime Minister, I think there are many in the audience who are truly appreciative of the efforts you made in terms of the financial mess we got ourselves into. And there are certainly many people in the audience who will be cheering you on as you seek to advance this global ethic.
اندرسون: نخست وزیر، من فکر می کنم بسیاری از مخاطبان واقعا سپاسگزار هستند از تلاش های شما در شرایط بحران مالی که ما را احاطه کرده است. و واقعا بسیاری مخاطبان هستند که که بخاطر پیشبرد ایده اخلاق جهانی (Global Ethic )، به شما افتخار خواهند کرد
Thank you so much for coming to TED.
با تشکر از شما بخاطر حضورتان در برنامه TED
GB: Well, thank you.
بروان: با تشکر از شما.
(Applause)
( تشویق حاضران)