We do not invest in victims, we invest in survivors. And in ways both big and small, the narrative of the victim shapes the way we see women. You can't count what you don't see. And we don't invest in what's invisible to us. But this is the face of resilience.
ما روی قربانیان سرمایه گذاری نمی کنیم، بلکه روی بازماندگان سرمایه گذاری می کنیم. و به نوعی چه کوچک و چه بزرگ، روایت قربانی، طرز نگرش ما به زنان را شکل می دهد. روایت قربانی، طرز نگرش ما به زنان را شکل می دهد. به آنچه نمی بینید، نمی توانید اعتبار دهید. و برای آنچه برایمان غیر محسوس است، سرمایه گذاری نمی کنیم. ولی این صورت شخص انعطاف پذیره. ولی این صورت شخص انعطاف پذیره.
Six years ago, I started writing about women entrepreneurs during and after conflict. I set out to write a compelling economic story, one that had great characters, that no one else was telling, and one that I thought mattered. And that turned out to be women.
شش سال پیش، من شروع کردم به نوشتن دربارۀ زنان کارآفرین در زمان نزاع و بعد از نزاع. من اقدام به نوشتن یک داستان گیرای اقتصادی کردم، داستانی که شخصیتهای بزرگ داشته باشه، داستانی که کسی تا بحال نگفته، داستانی که فکر کردم مهمه. و اینطور از آب درآمد که موضوع زنان باشه.
I had left ABC news and a career I loved at the age of 30 for business school, a path I knew almost nothing about. None of the women I had grown up with in Maryland had graduated from college, let alone considered business school. But they had hustled to feed their kids and pay their rent. And I saw from a young age that having a decent job and earning a good living made the biggest difference for families who were struggling.
وقتی 30 ساله بودم، شرکت خبری ABC و کاری را که عاشقش بودم ترک کردم، بخاطرتحصیل در بیزینس ، راهی که تقریبا" هیچ چیز از آن نمی دونستم. هیچ یک از زنانی که در "مریلند" با اونا بزرگ شده بودم، فارغ التحصیل کالج نبودند، چه برسه بخوان به درس بیزینس فکر کنند. اما اونا برای سیرکردن شکم فرزندانشان و پرداخت اجاره خانه شان دست و پنجه نرم می کردند. و من از سنین جوانی دیدم که داشتن یه شغل آبرومند و درآمد مکفی برای یه زندگی خوب برای خانواده هایی که تحت فشار بودند، تغییر بزرگی بوجود می یاره.
So if you're going to talk about jobs, then you have to talk about entrepreneurs. And if you're talking about entrepreneurs in conflict and post-conflict settings, then you must talk about women, because they are the population you have left. Rwanda in the immediate aftermath of the genocide was 77 percent female. I want to introduce you to some of those entrepreneurs I've met and share with you some of what they've taught me over the years.
بنابراین وقتی می خواهید راجع به شغل صحبت کنید، خُب باید دربارۀ کارآفرینان سخن بگویید. و اگه دربارۀ کارآفرینان در زمان درگیری و بعد از آن زمان سخن می گویید، پس باید درمورد زنان بگویید، چون اونا گروهی هستند که شما از قلم انداخته اید. درست بدنبال نسل کشی در"رواندا" ، 77 درصد جمعیت را زنان تشکیل می دادند. مایلم برخی از اون کارآفرینان را که ملاقات کردم، به شما معرفی کنم مایلم برخی از اون کارآفرینان را که ملاقات کردم، به شما معرفی کنم و بعضی چیزهایی که طی سالها به من یاد دادند را با شما درمیان بگذارم.
I went to Afghanistan in 2005 to work on a Financial Times piece, and there I met Kamila, a young women who told me she had just turned down a job with the international community that would have paid her nearly $2,000 a month -- an astronomical sum in that context. And she had turned it down, she said, because she was going to start her next business, an entrepreneurship consultancy that would teach business skills to men and women all around Afghanistan. Business, she said, was critical to her country's future. Because long after this round of internationals left, business would help keep her country peaceful and secure. And she said business was even more important for women because earning an income earned respect and money was power for women.
من در سال 2005 به افغانستان رفتم تا در بخشی از روزنامۀ فایننشیال تایمز(Financial Times )کار کنم، و اونجا بود که "کامیلا" را ملاقات کردم، زن جوانی که بهم گفت همون اخیرا" تقاضای یک کار برای جامعۀ بین المللی را رد کرده کاری که حقوقی حدود 2000 دلار در ماه داشت اون یه رقم نجومی در اون موقعیت بود. او گفت دلیل نپذیرفتن اون کار این بود که، می خواست بیزینس بعدی خودشو شروع کنه، بعنوان مشاور سرمایه گذاری که در آن به مردان و زنان سرتاسر افغانستان، مهارت تجارت را می آموزد. به گفتۀ او، تجارت برای آیندۀ کشورش حیاتی است. چون کلی بعد از اینکه نیروهای بین المللی اونجا رو ترک کردند، کار و تجارت می تونه کمکی در حفظ صلح و امنیت کشورش باشه. کار و تجارت می تونه کمکی در حفظ صلح و امنیت کشورش باشه. و او گفت که کار و تجارت برای زنان حتی مهمتره چون داشتن درآمد موجب کسب احترام می شه و پول بعنوان قدرت زنان است.
So I was amazed. I mean here was a girl who had never lived in peace time who somehow had come to sound like a candidate from "The Apprentice." (Laughter) So I asked her, "How in the world do you know this much about business? Why are you so passionate?" She said, "Oh Gayle, this is actually my third business. My first business was a dressmaking business I started under the Taliban. And that was actually an excellent business, because we provided jobs for women all around our neighborhood. And that's really how I became an entrepreneur."
بدین ترتیب من حیرت زده شدم. منظورم اینه دختره اونجا بود که هیچگاه در روزگار صلح زندگی نکرده کسی که یه جورایی شبیه یه کاندیدا در برنامۀ "The Apprentice" بود. (خندۀ حاضرین) خُب من ازش پرسیدم،" چطور اینقدر دربارۀ کار و تجارت می دونی؟ چرا اینقدر علاقه مندی؟" او گفت،" اوه گیل، این در واقع سومین بیزینس منه. اولین کارم حرفۀ خیاطی بود که در زمان طالبان شروع کردم. و اون در حقیقت یه کار عالی بود چون ما برای تمام زنان محله ایجاد شغل کرده بودیم. و اینطوری بود که من یه کارآفرین شدم."
Think about this: Here were girls who braved danger to become breadwinners during years in which they couldn't even be on their streets. And at a time of economic collapse when people sold baby dolls and shoe laces and windows and doors just to survive, these girls made the difference between survival and starvation for so many. I couldn't leave the story, and I couldn't leave the topic either, because everywhere I went I met more of these women who no one seemed to know about, or even wish to.
فکر کن: اینجا دخترانی هستند که با شجاعت در برابر خطر، نان آور خانه شدند در زمانی که حتی نمی تونستند در خیابانهایشان حضور داشته باشند. و در زمان سقوط اقتصادی هنگامیکه مردم تنها برای زنده ماندن، عروسک، بند کفش، در و پنجره می فروختند، این دختران بین زنده ماندن و از گرسنگی مردن، فرق بسیارگذاشتند. از گرسنگی مردن، فرق بسیارگذاشتند. من نه می تونستم داستان را رها کنم نه موضوع را، چون هر کجا که می رفتم تعداد بیشتری از این زنان را می دیدم کسانیکه به نظر می رسید کسی درباره شان نمی دونه یا نمی خواد بدونه.
I went on to Bosnia, and early on in my interviews I met with an IMF official who said, "You know, Gayle, I don't think we actually have women in business in Bosnia, but there is a lady selling cheese nearby on the side of the road. So maybe you could interview her." So I went out reporting and within a day I met Narcisa Kavazovic who at that point was opening a new factory on the war's former front lines in Sarajevo. She had started her business squatting in an abandoned garage, sewing sheets and pillow cases she would take to markets all around the city so that she could support the 12 or 13 family members who were counting on her for survival. By the time we met, she had 20 employees, most of them women, who were sending their boys and their girls to school. And she was just the start. I met women running essential oils businesses, wineries and even the country's largest advertising agency.
من در ادامه سفرم به بوسنی رفتم، و همان اول در مصاحبه هام، با یک مقام صندوق بین المللی پول ملاقات کردم او گفت،" گیل، می دونی، فکر کنم ما واقعا" زنان شاغل در بوسنی نداریم، اما یه زنی هست که همین نزدیکی کنار خیابان، پنیر می فروشه. از این رو شاید بتونی باهاش مصاحبه کنی." خُب برای گزارش بیرون رفتم و در عرض یکروز با "نارسیسا کاوازویچ" ملاقات کردم کسی که در اون لحظه مشغول گشایش یه کارخانۀ جدید در خطوط مقدم پیشین جنگ در سارایوو بود. او کارش را با چمباته زدن دریک گاراژ متروکه شروع کرد او کارش را با چمباته زدن دریک گاراژ متروکه شروع کرد ملافه و روبالشی می دوخت و اونا رو به بازارهای دور تا دور شهر می برد تا بتونه خانوادۀ 12 یا 13 نفری خودش رو تأمین کنه تا بتونه خانوادۀ 12 یا 13 نفری خودش رو تأمین کنه خانواده ای که برای زنده ماندن روی او حساب می کردند. زمانیکه من اونو ملاقات کردم، 20 کارمند داشت، بیشترشون زنانی بودند که پسران و دخترانشون را به مدرسه می فرستادند. و اون قدم اول بود. من زنانی را ملاقات کردم که مشاغل مهم نفتی، کارخانۀ شراب سازی و حتی بزرگترین شرکت تبلیغاتی کشور را می چرخاندند.
So these stories together became the Herald Tribune business cover. And when this story posted, I ran to my computer to send it to the IMF official. And I said, "Just in case you're looking for entrepreneurs to feature at your next investment conference, here are a couple of women."
بدین ترتیب مجموعۀ این داستانها صفحۀ اول روزنامۀ تجاری هرالد تریبون (Herald Tribune ) شد. و وقتی این داستان چاپ شد، من به سمت کامپیوترم دویدم تا اونو برای وزیر صندوق بین المللی پول بفرستم. و گفتم،" اگه برای جلوه کردن کنفرانس آتی سرمایه گذاری خود، احیانا" دنبال کارآفرینانی هستید، اینجا یه سری زن هست."
(Applause)
(تشویق حاضرین)
But think about this. The IMF official is hardly the only person to automatically file women under micro. The biases, whether intentional or otherwise, are pervasive, and so are the misleading mental images. If you see the word "microfinance," what comes to mind? Most people say women. And if you see the word "entrepreneur," most people think men. Why is that? Because we aim low and we think small when it comes to women.
اما به این فکر کنید. مسئول صندوق بین المللی پول تنها کسی نیست که بطور اتوماتیک زنان را حقیر می داند. غرض ورزیها، چه بین المللی چه غیره، همه جا را پر کرده و همینطور تصاویرذهنی گول زننده. با دیدن کلمۀ "دارائی های کوچک" ، چه چیزی به ذهنتان می یاد؟ اکثر افراد می گن، زن. و با دین کلمۀ " کارآفرین"، بیشتر افراد به فکر مردان می افتند. چرا اینطوره؟ چون وقتی نوبت زنان می رسه، هدفمان را پایین گرفته و کوچک فکر می کنیم.
Microfinance is an incredibly powerful tool that leads to self-sufficiency and self-respect, but we must move beyond micro-hopes and micro-ambitions for women, because they have so much greater hopes for themselves. They want to move from micro to medium and beyond. And in many places, they're there. In the U.S., women-owned businesses will create five and a half million new jobs by 2018. In South Korea and Indonesia, women own nearly half a million firms. China, women run 20 percent of all small businesses. And in the developing world overall, That figure is 40 to 50 percent.
دارایی و بودجۀ کوچک، یک ابزار قدرتمند باور نکردنی است که موجب خودکفایی و عزت نفس می شه، اما ما می بایست فراتر از امیدها و آرزوهای کوچک برای زنان بریم، چون اونا امیدهای خیلی بزرگتری برای خود دارند. اونا می خواهند از کوچک به متوسط و ورای اون بروند. و اونا در بیشتر مکانها حضور دارند. و اونا در بیشتر مکانها حضور دارند. زنانی که در آمریکا صاحب شغل هستند، تا سال 2018 ، پنج و نیم میلیون شغل جدید ایجاد می کنند. زنان در کرۀ جنوبی و اندونزی، صاحب حدود نیم میلیون شرکت هستند. در چین، زنان 20 درصد کل مشاغل کوچک را می چرخانند. در چین، زنان 20 درصد کل مشاغل کوچک را می چرخانند. و در مجموع کشورهای در حال توسعه، این رقم 40 تا 50 درصده.
Nearly everywhere I go, I meet incredibly interesting entrepreneurs who are seeking access to finance, access to markets and established business networks. They are often ignored because they're harder to help. It is much riskier to give a 50,000 dollar loan than it is to give a 500 dollar loan. And as the World Bank recently noted, women are stuck in a productivity trap. Those in small businesses can't get the capital they need to expand and those in microbusiness can't grow out of them.
تقریبا" هر جایی که می روم کارآفرینان فوق العاده جالبی را ملاقات می کنم که بدنبال دسترسی به امکانات مالی، دسترسی به بازار و شبکۀ تجارت پابرجایی هستند. اونا اغلب نادیده گرفته می شوند چون کمک بهشون سخت تره. اعطای وام 50,000 دلاری نسبت به 500 دلاری، ریسک بیشتری داره. و طبق اظهارات اخیر بانک جهانی، زنان در دام بهره وری گیر افتاده اند. اونایی که مشاغل کوچک دارند، نمی تونند سرمایۀ لازم برای توسعۀ کارشون بگیرند و اونایی که مشاغل جزئی دارند، نمی تونند رشد کنند.
Recently I was at the State Department in Washington and I met an incredibly passionate entrepreneur from Ghana. She sells chocolates. And she had come to Washington, not seeking a handout and not seeking a microloan. She had come seeking serious investment dollars so that she could build the factory and buy the equipment she needs to export her chocolates to Africa, Europe, the Middle East and far beyond -- capital that would help her to employ more than the 20 people that she already has working for her, and capital that would fuel her own country's economic climb.
اخیرا" در وزارت امور خارجه در واشنگتن بودم و یک کارآفرین فوق العاده پرشوری از "غنا" را ملاقات کردم. او شکلات فروشه. او به واشنگتن اومده بود، نه بدنبال صدقه و نه بدنبال وامهای کوچک. او در جستجوی سرمایه گذاری جدی دلاری اومده بود تا بتونه کارخانه ای ساخته و وسایل مورد نیازش را بخره و شکلاتهایش را به آفریقا، اروپا، خاور میانه و دورتر صادر کنه -- سرمایه ای که او را قادر خواهد ساخت تا بیش از 20 کارمند استخدام کنه کسانیکه تا بحال باهاشون کار کرده، و سرمایه ای که موجب رشد اقتصادی کشورش خواهد بود. و سرمایه ای که موجب رشد اقتصادی کشورش خواهد بود.
The great news is we already know what works. Theory and empirical evidence Have already taught us. We don't need to invent solutions because we have them -- cash flow loans based in income rather than assets, loans that use secure contracts rather than collateral, because women often don't own land. And Kiva.org, the microlender, is actually now experimenting with crowdsourcing small and medium sized loans. And that's just to start.
خبر جالب اینه که ما ازپیش می دونیم چه چیزی کارایی داره. تاکنون ، شواهد تئوری و عملی به ما آموزش داده اند. ما نیاز به اختراع راه حل نداریم چون آنها را در دست داریم -- وامهای گردش پول نقد بر اساس درآمده ، نه بر اساس دارایی، وامهایی که طبق قراردادهای محکم است نه قسطی، چون زنان اغلب صاحب زمین نیستند. Kiva.org ، وام دهندۀ مقادیرکوچک، در واقع در حال حاضر انبوهی از وامهای کوچک و متوسط را پرداخت می کند. و این تازه شروع کاره.
Recently it has become very much in fashion to call women "the emerging market of the emerging market." I think that is terrific. You know why? Because -- and I say this as somebody who worked in finance -- 500 billion dollars at least has gone into the emerging markets in the past decade. Because investors saw the potential for return at a time of slowing economic growth, and so they created financial products and financial innovation tailored to the emerging markets.
بتازگی این بسیار متداول شده که زنان را " متقاضیان نوظهور در بازارهای نوظهور" مینامند. فکر کنم این فوق العاده است. می دونید چرا؟ چون -- و من بعنوان کسی که در زمینه امور مالی کار کرده می گویم -- در دهۀ گذشته، 500 میلیارد دلار به بازارهای در حال ظهور سرازیر شده است. چون سرمایه گذاران امکان بازگشت پول در زمان رشد کُند اقتصادی را مشاهده کردند. و بنابراین اونا محصولات مالی و نوآوریهای مالی بوجود آورده و آنها را براساس بازار نو ظهور طراحی کردند.
How wonderful would it be if we were prepared to replace all of our lofty words with our wallets and invest 500 billion dollars unleashing women's economic potential? Just think of the benefits when it comes to jobs, productivity, employment, child nutrition, maternal mortality, literacy and much, much more. Because, as the World Economic Forum noted, smaller gender gaps are directly correlated with increased economic competitiveness. And not one country in all the world has eliminated its economic participation gap -- not one.
چقدر عالی می شد اگه می تونستیم تمام گفتار مغرورانه و متعالی خود را با کیف پولهایمان عوض کرده و با سرمایه گذاری 500 میلیارد دلاری، استعداد بالقوۀ زنان را متجلی کنیم؟ فقط به منافع فکر کنید وقتی حرف مشاغل، بهره وری، استخدام، تغذیۀ کودکان، مرگ و میر مادران، سواد، و خیلی خیلی های دیگه پیش می یاد. چون، همانطور که انجمن اقصاد دنیا خاطر نشان کرد، فاصله کمتر جنسیت - مرد یا زن بودن با رقابت اقتصادی رابطه مستقیم دارد. فاصله کمتر جنسیت - مرد یا زن بودن با رقابت اقتصادی رابطه مستقیم دارد. و هیچ کشوری در کل دنیا، فاصله مشارکت اقتصادی اش بین زن و مرد را حذف نکرده هیچ کشوری.
So the great news is this is an incredible opportunity. We have so much room to grow. So you see, this is not about doing good, this is about global growth and global employment. It is about how we invest and it's about how we see women. And women can no longer be both half the population and a special interest group.
بنابراین خبر عالی اینه که این یه شانس باور نکردنی است. ما خیلی جا برای رشد داریم. بنابراین شما می بینید، که این دربارۀ نیکی نیست، این دربارۀ رشد جهانی و استخدام جهانی است. دربارۀ چگونگی سرمایه گذاری ما و چگونگی نگرش ما نسبت به زنان است. و زنان ، دیگر نیمی از جمعیت و زنان ، دیگر نیمی از جمعیت و همزمان یه گروه منافع خاص نیستند.
(Applause)
(تشویق حاضرین)
Oftentimes I get into very interesting discussions with reporters who say to me, "Gayle, these are great stories, but you're really writing about the exceptions." Now that makes me pause for just a couple reasons. First of all, for exceptions, there are a lot of them and they're important. Secondly, when we talk about men who are succeeding, we rightly consider them icons or pioneers or innovators to be emulated. And when we talk about women, they are either exceptions to be dismissed or aberrations to be ignored. And finally, there is no society anywhere in all the world that is not changed except by its most exceptional. So why wouldn't we celebrate and elevate these change makers and job creators rather than overlook them?
اغلب اوقات پیش می یاد که با گزارشگران بحثهای جالبی می کنیم ازم می پرسند،" گیل، اینا داستانهای جالبی هستند، اما تو داری در حقیقت دربارۀ استثناها می نویسی." این باعث می شه که من تنها به چند دلیل درنگ کنم. اول از همه، درمورد استثناها، تعداد زیادی از اونا وجود داره و مهم هستند. دوم اینکه، وقتی ما در مورد مردان موفق صحبت می کنیم، آنها را بدرستی به مثل برجستگان، پیشگامان، یا نوآورانی که باید باهاشون رقابت کرد، در نظر میگیریم. و وقتی راجع به زنان سخن می گوییم، اونا یا استثنا هستند که باید کنار گذاشته شوند یا گمراهانی که باید نادیده گرفته شوند. و در آخر، هیچ جامعه ای در هیچ کجای دنیا وجود نداره که تغییر نکرده باشه الا بخاطر استثناهاش. توضیح : هرجامعه ای به خاطر استثنا هایش تغییرمیکند. پس چرا نباید این عوامل تغییر و این ایجاد کنندگان شغل را گرامی داشته و ترفیع دهیم بجای اینکه آنها را نادیده بگیریم؟
This topic of resilience is very personal to me and in many ways has shaped my life. My mom was a single mom who worked at the phone company during the day and sold Tupperware at night so that I could have every opportunity possible. We shopped double coupons and layaway and consignment stores, and when she got sick with stage four breast cancer and could no longer work, we even applied for food stamps. And when I would feel sorry for myself as nine or 10 year-old girls do, she would say to me, "My dear, on a scale of major world tragedies, yours is not a three."
این موضوع انعطاف پذیری برای من خیلی شخصی است و در خیلی از جهات، زندگی منو شکل داده. مادر من زن تنهایی بود که در طول روز در شرکت تلفن کار می کرد و در شب ظروف پلاستیکی دردار می فروخت تا هر فرصت ممکنی را برای من مهیا کنه. ما با کوپنهایی که دو بار امتیاز خرید داشتند، خرید می کردیم یا از مغازه هایی که جنس امانت یا قسطی می دادند. و وقتی مادرم مبتلا به سرطان سینه از درجۀ چهارم شد و دیگه نتونست کار کنه، ما حتی برای گرفتن غذای مجانی اقدام کردیم. و وقتی مثل هر دختر 9 یا 10 ساله ای، از خودم شرمنده می شدم، مادرم بهم می گفت،" عزیزم، مصیبت تو در مقیاس مصیبتهای بزرگ دنیا، به شماره سه هم نمی رسه." مادرم بهم می گفت،" عزیزم، مصیبت تو در مقیاس مصیبتهای بزرگ دنیا، به شماره سه هم نمی رسه."
(Laughter)
(خندۀ حاضرین)
And when I was applying to business school and felt certain I couldn't do it and nobody I knew had done it, I went to my aunt who survived years of beatings at the hand of her husband and escaped a marriage of abuse with only her dignity intact. And she told me, "Never import other people's limitations."
و وقتی برای تحصیل در رشته بیزینس اقدام کردم اطمینان داشتم که از پس اون بر نمی یام هیچ یک از کسانیکه می شناختم، اونو نخوانده بودند، به سراغ عمه ام رفتم، کسی که از سالها کتک خوردن زیر دست شوهرش زنده مانده بود و از یک ازدواج سرشار از خشونت و ناسزا فرار کرده بود در حالیکه تنها شرافتش دست نخورده بود. و او بهم گفت، " هیچگاه به نقاط ضعف مردم اشاره نکن."
And when I complained to my grandmother, a World War II veteran who worked in film for 50 years and who supported me from the age of 13, that I was terrified that if I turned down a plum assignment at ABC for a fellowship overseas, I would never ever, ever find another job, she said, "Kiddo, I'm going to tell you two things. First of all, no one turns down a Fulbright, and secondly, McDonald's is always hiring." (Laughter) "You will find a job. Take the leap."
مادربزرگم یکی از پیش کسوتان جنگ جهانی دوم بود، مادربزرگم یکی از پیش کسوتان جنگ جهانی دوم بود، کسی که 50 سال در فیلم کار کرده و منو از سن 13 سالگی تأمین کرده بود، وقتی بهش شکایت کردم که می ترسم اگه کار نون و آبدارABC را بخاطر بورس تحصیلی در اونور دنیا، رد کنم ، هیچوقتِ هیچوقت کار دیگه ای پیدا نمی کنم، او گفت،" فرزندم، من دو چیز بهت می گویم. اول از همه، هیچ کس بورسیه تحصیلی فولبرایت (Fullbright) رو رد نمی کنه، و دوما"، مک دونالد همیشه استخدام می کنه." (خندۀ حاضرین) " تو شغلی پیدا خواهی کرد. شانستو امتحان کن."
The women in my family are not exceptions. The women in this room and watching in L.A. and all around the world are not exceptions. We are not a special interest group. We are the majority. And for far too long, we have underestimated ourselves and been undervalued by others. It is time for us to aim higher when it comes to women, to invest more and to deploy our dollars to benefit women all around the world.
زنان فامیل من، استثنا نیستند. زنان فامیل من، استثنا نیستند. زنان حاضر در این سالن و اونهایی که در لوس آنجلس و سرتا سر دنیا برنامه را تماشا می کنند، استثنا نیستند. ما یک گروه برای منافع خاص نیستیم. ما اکثریت هستیم. و برای مدتهای بسیار طولانی، خودمان را دست کم گرفتیم و دیگران ما رو کم ارزش دانستند. وقت اون رسیده که در مواجهه با زنان ، هدفمان را بالاتر برده بیشتر سرمایه گذاری کرده و دلارهایمان را به نفع زنان سراسر دنیا، وارد میدان کنیم.
We can make a difference, and make a difference, not just for women, but for a global economy that desperately needs their contributions. Together we can make certain that the so-called exceptions begin to rule. When we change the way we see ourselves, others will follow. And it is time for all of us to think bigger.
ما می تونیم تغییر بوجود بیاریم، تغییری نه فقط برای زنان، بلکه برای یک اقتصاد جهانی که شدیدا" نیازمند مساعدت زنان است. با یاری یکدیگر می تونیم اطمینان حاصل کنیم که اون به اصطلاح استثناها شروع به حکمرانی می کنند. که اون به اصطلاح استثناها شروع به حکمرانی می کنند. وقتی نگرش خود نسبت به خودمان را عوض می کنیم، دیگران پیروی می کنند. و وقت اونه که همۀ ما والاتر بیندیشیم. و وقت اونه که همۀ ما والاتر بیندیشیم.
Thank you very much.
بسیار متشکرم.
(Applause)
(تشویق حاضرین)