Adam Ockelford: I promise there won't be too much of me talking, and a lot of Derek playing, but I thought it would just be nice to recap on how Derek got to where he is today.
آدام اوکلفورد : قول میدم زیاد حرف نزنم و به جاش بیشتر "دِرِک" پیانو بنوازه، ولی فکر کردم خوب باشه یه مروری درباره ی اینکه "دِرِک" چطوری به اینجایی که امروز هست رسید بکنیم.
It's amazing now, because he's so much bigger than me, but when Derek was born, he could have fitted on the palm of your hand. He was born three and a half months premature, and really it was a fantastic fight for him to survive. He had to have a lot of oxygen, and that affected your eyes, Derek, and also the way you understand language and the way you understand the world. But that was the end of the bad news, because when Derek came home from the hospital, his family decided to employ the redoubtable nanny who was going to look after you, Derek, really for the rest of your childhood. And Nanny's great insight, really, was to think, here's a child who can't see. Music must be the thing for Derek. And sure enough, she sang, or as Derek called it, warbled, to him for his first few years of life. And I think it was that excitement with hearing her voice hour after hour every day that made him think maybe, you know, in his brain something was stirring, some sort of musical gift. Here's a little picture of Derek going up now, when you were with your nanny.
خیلی جالبه که اون الان از من هم بزرگترهست، چون وقتی که او به دنیا اومد، به راحتی در کف دست جا می شد. اون سه ماه و نیم قبل از موعد به دنیا آمد و نارس بود، و حقیقتا جنگ خارق العاده ای را برای زنده بودن کرد. برای زنده موندنش مقدار زیادی اکسیژن مصرف کرد و اون بود که روی چشمهات تاثیر گذاشت "دِرِک"، و همینطور روی درک تو از زبان و درک تو از جهان تاثیر گذاشت. ولی از این جا به بعد اخبار بد تموم شد، چون وقتی "دِرِک" از بیمارستان مرخص شد، خانوادش تصمیم گرفتن که یک خانم محترم رو به عنوان پرستار استخدام کنند که قرار بود از تو، تا پایان عمرت مراقبت کنه. "دِرِک" و فراست خوب پرستار این بود که او فکر کرد که ما یک کودک داریم که نمی تواند ببیند. پس موسیقی باید همان چیزی باشد که برای "دِرِک" مناسب است. بنابرین او در چند سال اول زندگی "دِرِک" برایش آهنگ می خواند، یا به قول "دِرِک"چهچه میزد و فکر می کنم همین شوق شنیدن صدای پرستارش ساعت به ساعت و روز به روز بود که باعث شد یه چیزی تو ذهن "دِرِک" شروع به درخشش کنه، یک جور استعداد خدادادی. این یک تصویر از "دِرِک" است که الان روی پرده میبینید این عکس تو هست "دِرِک" با پرستارت.
Now Nanny's great other insight was to think, perhaps we should get Derek something to play, and sure enough, she dragged this little keyboard out of the loft, never thinking really that anything much would come of it. But Derek, your tiny hand must have gone out to that thing and actually bashed it, bashed it so hard they thought it was going to break. But out of all the bashing, after a few months, emerged the most fantastic music, and I think there was just a miracle moment, really, Derek, when you realized that all the sounds you hear in the world out there is something that you can copy on the keyboard. That was the great eureka moment.
و بینش خوب دیگر این پرستار اینگونه بود، که شاید باید برای او یک وسیله برای نواختن بخریم، بنابراین او این پیانو کوچک رو به خونه آورد بدون اینکه واقعا منتظر اتفاق خاصی باشه ولی "دِرِک"! دست های کوچک تو به طرف اون رفت و راستش رو بخوای له و لوردش کرد، به طوری که فکر کردیم شاید بشکنه. ولی بعد از اون و با گذشت چند ماه موسیقی ناب از اون بیرون اومد، و من فکر می کنم اون لحظه مثل معجزه بود "دِرِک"، اون لحظه ای که تو متوجه شدی که هر صدایی رو که توی دنیا می شنوی میتونی با این پیانو کپی کنی. واون لحظه ای بود که همه گفتند یورکا! (یافتم)( جمله ای که ارشمیدس و بعد از آن نیوتن گفت)
Now, not being able to see meant, of course, that you taught yourself.
البته ، با وجود اینکه نمیتوانستی ببینی، تو به خودت یاد دادی
Derek Paravicini: I taught myself to play.
درک پاراوینسی : من به خودم یاد دادم بنوازم!
AO: You did teach yourself to play, and as a consequence, playing the piano for you, Derek, was a lot of knuckles and karate chops, and even a bit of nose going on in there.
آدام اوکلفورد : آره تو همین کار رو کردی، و در نتیجه، نواختن پیانو برای تو "دِرِک" پر از تلق تولوق و صداهای عجیب و غریب و حتی سرو صدای زیادی درست کردن بود.
And now, here's what Nanny did also do was to press the record button on one of those little early tape recorders that they had, and this is a wonderful tape, now, of Derek playing when you were four years old.
خُب، بعد از اون کاری که پرستار کرد این بود که دکمه ضبط یکی از اون نوار های قدیمیش رو زد، و اون یک نوار واقعا عالیه که تو "دِرِک" وقتی چهارساله بودی می زدی.
DP: "Molly Malone (Cockles and Mussels)."
درک پاراوینسی : مولی اند ملون (آهنگ محبوبی در دوبلین، ایرلند، که تبدیل به سرود غیر رسمی شهر دوبلین شده.)
AO: It wasn't actually "Cockles and Mussels." This one is "English Country Garden."
آدام اوکلفورد : راستشو بخواین همچین مولی اند ملون هم نبود این یکی اسمش باغ ییلاقی انگلیسی است
DP: "English Country Garden."
درک پاراوینسی : باغ ییلاقی انگلیسی
(Music: "English Country Garden")
(موزیک: باغ ییلاقی انگلیسی)
AO: There you are.
آدام اوکلفورد : بله این بود باغ ییلاقی انگلیسی
(Applause)
(تشویق)
I think that's just fantastic. You know, there's this little child who can't see, can't really understand much about the world, has no one in the family who plays an instrument, and yet he taught himself to play that. And as you can see from the picture, there was quite a lot of body action going on while you were playing, Derek.
من فکر می کنم واقعا شگفت انگیزه می دونید ما یه بچه کوچک داریم که نمی تونه ببینه و زیاد هم چیزی از دنیای ما نمی فهمه هیچ کسی هم تو خانوادش اهل موسیقی نیست و با این وجود به خودش یاد داده که بنوازه و همین طور که تو تصویر می بینید، موقع نواختن خیلی تحرک می کنه و تکون می خوره نه "دِرِک"؟
Now, along -- Derek and I met when he was four and a half years old, and at first, Derek, I thought you were mad, to be honest, because when you played the piano, you seemed to want to play every single note on the keyboard, and also you had this little habit of hitting me out of the way. So as soon as I tried to get near the piano, I was firmly shoved off. And having said to your dad, Nic, that I would try to teach you, I was then slightly confused as to how I might go about that if I wasn't allowed near the piano. But after a while, I thought, well, the only way is to just pick you up, shove Derek over to the other side of the room, and in the 10 seconds that I got before Derek came back, I could just play something very quickly for him to learn. And in the end, Derek, I think you agreed that we could actually have some fun playing the piano together. As you can see, there's me in my early, pre-marriage days with a brown beard, and little Derek concentrating there.
بهرحال من وقتی با "دِرِک" آشنا شدم که چهار سال و نیمش بود و راستش رو بخوای اولش که تو رو دیدم "دِرِک" فکر کردم دیوانه ای چون وقتی پیانو می زدی به نظر می اومد که می خوای همه نت ها رو بزنی و علاوه بر اون این عادت کوچولو رو هم داشتی که منو از سر راهت کنار بزنی. خُب به محض اینکه سعی می کردم که به پیانو نزدیک بشم، با قاطعیت پس زده می شدم. و بعد از اون به پدرت "نیک" گفتم، که من سعی کردم به تو درس بدم ولی یکم گیج شدم که چجوری این کار رو کنم وقتی که نمیذاری به پیانو نزدیک بشم. ولی بعد از مدتی فکر کردم که خوب تنها راه این بود که تو رو بلند کنم "دِرِک" و هلت بدم به اون سمت اتاق، و تو ده ثانیه ای که وقت داشتم قبل از اینکه دوباره بیای سر پیانو می تونستم سریع یه چیزی بزنم تا تو یاد بگیری. و در آخر "دِرِک" فکر کنم قبول کردی که می تونم با هم از نواختن لذت ببریم. همین طور که در تصویر می بینید این وقتی که من جوون بودم روز های مجردی ، ریش قهوه ای، و "دِرِک" کوچولو که اونور نشسته
I just realized this is going to be recorded, isn't it? Right. Okay.
اوه راستی اینهایی که میگم داره ضبط می شه مگه نه؟
(Laughter)
(خنده حضار)
Now then, by the age of 10, Derek really had taken the world by storm. This is a photo of you, Derek, playing at the Barbican with the Royal Philharmonic Pops. Basically it was just an exciting journey, really. And in those days, Derek, you didn't speak very much, and so there was always a moment of tension as to whether you'd actually understood what it was we were going to play and whether you'd play the right piece in the right key, and all that kind of thing. But the orchestra were wowed as well, and the press of the world were fascinated by your ability to play these fantastic pieces.
بهرحال اونموقع "دِرِک" ده ساله واقعا جهان رو شوکه کرد. این عکس تو هست "دِرِک" در حال نواختن در "باربیکان" به همراه ارکستر فیلارمونیک سلطنتی راستش رو بخواین مسافرت خیلی خوبی بود. و اون روزها "دِرِک" زیاد صحبت نمی کرد بنابرین همیشه لحظات مشاجره آمیزی بود بر سر این که تو چه چیزی یاد گرفتی و چه چیزی را می خواستی بنوازی و اینکه آیا قطعه را درست اجرا می کردی یا نه ؟ و این جور چیزها ولی در عین حال ارکستر بسیار متعجب شده بود و مطبوعات دنیا از استعداد تو مبهوت شده بودند استعدادی که به تو قابلیت نواختن قطعه های نابی رو می داد
Now the question is, how do you do it, Derek? And hopefully we can show the audience now how it is you do what you do.
حالا سوال اینجا بود که تو چطور این کار رو می کنی "دِرِک" و خوشبختانه ما امروز می تونیم به تماشاچیان نشون بدیم چجوری اینکه تو چکار می کنی و چطور این کارو میکنی ؟
I think that one of the first things that happened when you were very little, Derek, was that by the time you were two, your musical ear had already outstripped that of most adults. And so whenever you heard any note at all -- if I just play a random note -- (Piano notes) -- you knew instantly what it was, and you'd got the ability as well to find that note on the piano. Now that's called perfect pitch, and some people have perfect pitch for a few white notes in the middle of the piano.
من فکر می کنم یکی از اولین چیزهایی که اتفاق افتاد این بود که وقتی تو خیلی کوچک بودی "دِرِک" در اصل وقتی دو ساله بودی درک موسیقی تو از بسیاری از بزرگسالان هم بیشتر بود و بنابرین هر موقع نتی رو می شنیدی مثلا اگه من الان یه سری نت شانسی بزنم-- (نت های پیانو)-- تو سریعا نت ها رو تشخیص می دادی و این قابلیت رو هم داشتی که نت ها رو روی پیانو پیدا کنی. اسم این حالت "پرفکت پیچ" است (قابلیت بالای تشخیص نت ها)، و بعضی از مردم اینگونه هستند ولی فقط برای بعضی نت های سفید که در وسط پیانو هستند
(Piano notes)
(نت های پیانو)
You can see how -- you get a sense of playing with Derek.
می بینید نواختن با "دِرِک" چه حس خوبی داره.
(Applause)
(تشویق)
But Derek, your ear is so much more than that. If I just put the microphone down for a bit, I'm going to play a cluster of notes. Those of you who can see will know how many notes, but Derek, of course, can't. Not only can you say how many notes, it's being able to play them all at the same time. Here we are.
ولی "دِرِک" قابلیت های گوش تو بسیار بیشتر از اینه اگه من فقط یکم میکروفون رو پایین تر بیارم، الان من میخوام یک دسته نت بنوازم. که اون هایی که میبینن می تونن بفهمن چند تا ولی "دِرِک" مطمئنا نمی تونه. نه تنها شما می تونین ببینین چند تا نت می تونین ببینین که "دِرِک" سریع و بدون مکث اونها بزنه. شروع کنیم
(Chords)
(صدای پیانو)
Well, forget the terminology, Derek. Fantastic. And it's that ability, that ability to hear simultaneous sounds, not only just single sounds, but when a whole orchestra is playing, Derek, you can hear every note, and instantly, through all those hours and hours of practice, reproduce those on the keyboard, that makes you, I think, is the basis of all your ability.
خب "دِرِک" اصطلاحاتش را نمیخواد بگی .عالیه. و این قابلیت او هست ای که میتونه نتهای همزمان رو تشخیص بده نه تنها صدای یک وسیله بلکه حتی وقتی یک ارکستر در حال نواختن است، "دِرِک" می تونه تک تک نت ها رو جداگانه بشنوه، و سریعا و بعد از ساعت ها و ساعت ها تمرین آن ها رو با پیانو بنوازه این قابلیته که در اصل تو رو خاص می کنه.
Now then. It's no use having that kind of raw ability without the technique, and luckily, Derek, you decided that, once we did start learning, you'd let me help you learn all the scale fingerings. So for example using your thumb under with C major.
بهرحال داشتن این قابلیت به تنهایی بلا استفاده است بدون تکنیک مناسب، و خوشبختانه "دِرِک" تصمیم گرفت که به من اجازه بده که بهش کمک کنم تا بتونه برای نواختن از تمام انگشتهاش استفاده کنه به عنوان مثال استفاده از انگشت شصت در زیر دست برای نواختن گام سی ماژور
(Piano notes)
(نت های پیانو)
Etc.
ادامش.
And in the end, you got so quick, that things like "Flight of the Bumblebee" were no problem, were they?
و در آخر تو اونقدر خبره شدی که قطعه های سختی مثل "پرواز زنبورها" برات سخت نبود مشکلی با نواختنش نداشتی، داشتی؟
DP: No.
درک پاراوینسی : نه.
AO: Right. So here, by the age of 11, Derek was playing things like this.
آدام اوکلفورد : درسته خب "دِرِک" در سن یازده سالگی چیزهایی مثل این می نواخت
DP: This.
درک پاراوینسی : مثل این !
(Music: "Flight of the Bumblebee") (Applause)
(موزیک : پرواز زنبور ها) (تشویق)
AO: Derek, let's have a bow.
آدام پاراوینسی : "دِرِک" بیا به حضار تعظیم کنیم
Well done.
آفرین.
Now the truly amazing thing was, with all those scales, Derek, you could not only play "Flight of the Bumblebee" in the usual key, but any note I play, Derek can play it on. So if I just choose a note at random, like that one. (Piano notes) Can you play "Flight of the Bumblebee" on that note?
حالا چیز جالب اینه که با وجود اینهمه نت "دِرِک" تو نه تنها می تونی "پرواز زنبورها" رو با کلیدهای معمولی بزنی، بلکه هر نُتی را که من بزنم "دِرِک" تو هم میتونی اون را بزنی. بنابرین من همین جوری یه نت رو انتخاب می کنم (نت پیانو) تو میتونی "پرواز زنبورها" رو تو این نت اجرا کنی؟
DP: "Flight of the Bumblebee" on that note.
درک پاراوینسی : "پرواز زنبور ها" تو این نت.
(Music: "Flight of the Bumblebee")
(موزیک : پرواز زنبورها)
AO: Or another one? How about in G minor?
آدام اوکلفورد : یا یه گام دیگه ؟ گام جی مینور چطوره؟
DP: G minor.
درک پاراوینسی : جی مینور.
(Music: "Flight of the Bumblebee")
(موزیک : پرواز زنبورها)
AO: Fantastic. Well done, Derek.
آدام اوکلفورد : عالیه ، آفرین "دِرِک"
So you see, in your brain, Derek, is this amazing musical computer that can instantly recalibrate, recalculate, all the pieces in the world that are out there. Most pianists would have a heart attack if you said, "Sorry, do you mind playing 'Flight of the Bumblebee' in B minor instead of A minor?" as we went on. In fact, the first time, Derek, you played that with an orchestra, you'd learned the version that you'd learned, and then the orchestra, in fact, did have a different version, so while we were waiting in the two hours before the rehearsal and the concert, Derek listened to the different version and learned it quickly and then was able to play it with the orchestra. Fantastic chap.
می بینی تو ذهن تو "دِرِک" یک ابر کامپیوتر موسیقی هست که می تونه سریعا تمام نت ها رو حساب کنه حتی در گام های متفاوت تمام قطعه دنیا رو می تونه پردازش کنه بیشتر پیانیست ها اگه همون موقع بهشون بگی که ببخشید میشه "پرواز زنبورها" رو تو گام آ مینور یا بی مینور بزنی؟ همون کاری که ما الان کردیم ، مطمئنا سکته می کرد. در اصل "دِرِک" اولین باری که تو این قطعه رو با ارکستر اجرا کردی تو یه ورژن دیگه رو بلد بودی که با ورژن ارکستر فرق می کرد و ارکستر هم نمی تونست ورژن خودشو عوض کنه، بنابراین تو دو ساعت قبل از شروع کنسرت قبل از اومدن تماشاچی ها تو به ورژن متفاوت گوش دادی و سریعا اونو یاد گرفتی، و بعد "دِرِک" تونست با ارکستر اجرا کنه. خارق العاده است.
The other wonderful thing about you is memory.
چیز جالب دیگه درباره تو، این حافظه توست.
DP: Memory. AO: Your memory is truly amazing, and every concert we do, we ask the audience to participate, of course, by suggesting a piece Derek might like to play. And people say, "Well, that's terribly brave because what happens if Derek doesn't know it?" And I say, "No, it's not brave at all, because if you ask for something that Derek doesn't know, you're invited to come and sing it first, and then he'll pick it up." (Laughter)
درک پاراوینسی : حافظه ! آدام اوکلفورد : حافظه تو واقعا شگفت انگیزه به عنوان مثال به هر کنسرتی که میرویم همون طور که میدونید از حضار میخایم که با ما همراهی کنند اینطوری که هر قطعه ای که می خوان پیشنهاد می کنند و "دِرِک" می نوازه و بیشتر مردم می گن که این یک ادعای شجاعانه است چون اگه درک اون قطعه رو بلد نباشه چی ؟ و من میگم : نه این اصلا هم ادعای زیادی نیست چون اگه درخواست یک قطعه رو بدین که "دِرِک" بلد نیست ما از شما دعوت می کنیم که اگه راست میگین اول شما آن را بنوازید و بعد او این را درک میکنه (خنده)
So just be thoughtful before you suggest something too outlandish.
پس خوب فکراتونو بکنین اگه قطعه خیلی سختی بگین خودتون بیچاره میشین
But seriously, would anyone like to choose a piece?
حلا کسی هست که بخواد یک قطعه پیشنهاد کنه ؟
DP: Choose a piece. Choose, choose, would you like to choose? AO: Because it's quite dark. You'll just have to shout out. Would you like to hear me play?
درک پاراوینسی :یک قطعه انتخاب کن،انتخاب کن، کسی نمی خواد انتخاب کنه ؟ آدام اوکلفورد : چون میکروفون نیست لطفا بلند تر بگو. درک پاراوینسی : چی میخاین برتون بزنم
(Audience: "Theme of Paganini.")
(حضار: "تم پگانینی")
AO: Paganini. DP: "The Theme of Paganini."
آدام اوکلفورد : "تم پگانینی" درک پاراوینسی : "تم پگانینی"
(Laughter)
(خنده)
(Music: "Theme of Paganini")
(موزیک : "تم پگانینی")
(Applause)
(تشویق)
AO: Well done.
آدام اوکلفورد : آفرین
Derek's going to L.A. soon, and it's a milestone, because it means that Derek and I will have spent over 100 hours on long-haul flights together, which is quite interesting, isn't it Derek?
"دِرِک" به زودی به لس آنجلس میره و این نقطه عطفیه چون یعنی من و "دِرِک" صد ساعت تو هواپیما با هم بودیم که خیلی هم جالبه ،نه "دِرِک"
DP: Very interesting, Adam, yes. Long-haul flights. Yes.
درک پاراوینسی : خیلی جالبه ، آره آدام . پرواز های طولانی آره.
AO: You may think 13 hours is a long time to keep talking, but Derek does it effortlessly. Now then.
آدام اوکلفورد : شاید فکر کنین سیزده ساعت برای حرف زدن زمان زیادیه، ولی "دِرِک" این کار رو بدون خستگی انجام میده.
(Laughter)
(خنده)
But in America, they've coined this term, "the human iPod" for Derek, which I think is just missing the point, really, because Derek, you're so much more than an iPod. You're a fantastic, creative musician, and I think that was nowhere clearer to see, really, than when we went to Slovenia, and someone -- in a longer concert we tend to get people joining in, and this person, very, very nervously came onto the stage.
ولی در آمریکا اون ها این لقب را به "دِرِک" دادن "آیپاد انسانی"، که من فکر می کنم بی انصافیه، چون "دِرِک" تو خیلی بیشتر از یه آیپادی تو یه موسیقدان خلاق و خارق العاده ای، و فکر می کنم و واقعا هیچ جا بهتر از اونجا نمی تونستیم متوجه اون بشیم، وقتی رفته بودیم به اسلوونی، و یک نفر (تو کنسرت های طولانی مدت ما از مردم هم برای نواختن دعوت می کنیم) و او خیلی مضطرب به روی صحنه آمد.
DP: He played "Chopsticks." AO: And played "Chopsticks."
درک پارا وینسی : و "قطعه چاپ استیکس " رو اجرا کرد آدام اوکلفورد : و "چاپستیک" رو اجرا کرد
DP: "Chopsticks."
درک پارا وینسی : "چاپ استیکس"
AO: A bit like this. DP: Like this. Yes.
آدام اوکلفورد : یه چیزی مثل این درک پارا وینسی : آره مثل این.
(Piano notes)
(نت های پیانو)
AO: I should really get Derek's manager to come and play it. He's sitting there.
آدام اوکلفورد : واقعا باید به مدیر برنامه های "دِرِک" بگم بیاد و این رو اجرا کنه اون اینجا نشسته
DP: Somebody played "Chopsticks" like this. AO: Just teasing, right? Here we go.
درک پاراوینسی : یکی" قطعه موسیقی چاپ استیکس" رو این جوری اجرا کرد. آدام اوکلفورد : شوخی بود نه؟ برو بریم.
(Music: "Chopsticks")
(موزیک : "چاپ استیکس")
DP: Let Derek play it.
درک پاراوینسی : بذار درک بزنه
AO: What did you do with it, Derek?
آدام اوکلفورد : درک تو با اون چکار کردی؟
DP: I got to improvise with it, Adam.
درک پاراوینسی : بهترش کردم ، آدام.
AO: This is Derek the musician. (Music: "Chopsticks" improvisation)
آدام اوکلفورد : اینه "دِرِک موسیقیدان" (موزیک :"چاپ استیکس" بداهه نوازی)
(Applause)
(تشویق)
(Music) (Clapping)
(موزیک)(صدای دست زدن)
Keep up with Derek.
با "دِرِک" دست بزنین
(Music)
(موزیک)
(Applause)
(تشویق)
The TED people will kill me, but perhaps there's time for one encore.
برگزار کنندگان TED منو خواهند کشت، ولی فکر کنم وقت برای یک قطعه دیگه هم هست.
DP: For one encore. AO: One encore, yes.
درک پاراوینسی : یک قطعه دیگه. آدام اوکلفورد : آره یک قطعه دیگه.
So this is one of Derek's heroes. It's the great Art Tatum -- DP: Art Tatum.
خب این یکی از خصوصیات عالی "دِرِک" هست "آرت (آرتور) تایتوم" درک پاراوینسی : "آرت (آرتور) تایتوم"
AO: -- who also was a pianist who couldn't see, and also, I think, like Derek, thought that all the world was a piano, so whenever Art Tatum plays something, it sounds like there's three pianos in the room. And here is Derek's take on Art Tatum's take on "Tiger Rag."
آدام اوکلفورد : اون هم یک پیانیست نابینا دیگه بود، که به نظر من خیلی شبیه "دِرِک" بود. اون فکر می کرد همه ی دنیا یه پیانو هست، بنابرین هروقت "آرت (آرتور) تایتوم" می نوازه، به نظر میاد که سه تا پیانو تو اتاقه. و این "دِرِک" که هنر تایتوم رو در"تایکر راگ" اجرا می کنه.
DP: "Tiger Rag."
درک پاراوینسی : "تایگر راگ".
(Music: "Tiger Rag")
(موزیک : "تایگر راگ")
(Applause)
(تشویق)