I'm sure that, throughout the 100,000-odd years of our species' existence and even before, our ancestors looked up at the night sky and wondered what stars are -- wondering, therefore, how to explain what they saw in terms of things unseen.
مطمئنم که طی صدها هزار سالی که گونه بشر وجود داره، مطمئنم که طی صدها هزار سالی که گونه بشر وجود داره، حتی قبل از آن، اجداد ما به آسمان شب نگاه میکردند، حتی قبل از آن، اجداد ما به آسمان شب نگاه میکردند، و در شگفت بودند که ستاره ها چيیند؟ تعجب میکردند که چطور آنچه را دیده اند، توسط چیزهای دیده نشده توضیح دهند. تجب میکردند که چطور آنچه را دیده اند، توسط چیزهای دیده نشده توضیح دهند. تجب میکردند که چطور آنچه را دیده اند، توسط چیزهای دیده نشده توضیح دهند.
OK, so, most people only wondered that occasionally, like today, in breaks from whatever normally preoccupied them. But what normally preoccupied them also involved yearning to know. They wished they knew how to prevent their food supply from sometimes failing, and how they could rest when they were tired without risking starvation, be warmer, cooler, safer, in less pain. I bet those prehistoric cave artists would have loved to know how to draw better.
خوب بیشتر مردم بطور معمول،همانند امروز فقط در حد سرگرمی به این مسائل توجه میکنند. خوب بیشتر مردم بطور معمول،همانند امروز فقط در حد سرگرمی به این مسائل توجه میکردند. خوب بیشتر مردم بطور معمول،همانند امروز فقط در حد سرگرمی به این مسائل توجه میکردند. خوب بیشتر مردم بطور معمول،همانند امروز فقط در حد سرگرمی به این مسائل توجه میکردند. ولی آنچه که برایشان سرگرم کننده بود،گاهی رشک آنها را نیز بر می انگیخت. ولی آنچه که برایشان سرگرم کننده بود،گاهی رشک آنها را نیز بر می انگیخت. آنها آرزو داشتند که بدانند چطور از فساد مواد غذاییشون جلوگیری کنند. آنها آرزو داشتند که بدانند چطور از فساد مواد غذاییشون جلوگیری کنند. آنها آرزو داشتند که بدانند چطور از فساد مواد غذاییشون جلوگیری کنند. و اینکه چطور استراحت کنند، بدون اینکه بی غذا بمونند، و اینکه چطور استراحت کنند، بدون اینکه بی غذا بمونند، گرم تر،سردتر،امنتر،یا با درد کمتر زندگی کنند. گرم تر،سردتر،امنتر،یا با درد کمتر زندگی کنند. من شرط میبندم اون هنرمندان غارنشین ماقبل تاریخ دوست میداشتن بدونن چطور آسونتر نقاشی کنن. من شرط میبندم اون هنرمندان غارنشین ماقبل تاریخ دوست میداشتن بدونن چطور آسونتر نقاشی کنن. من شرط میبندم اون هنرمندان غارنشین ماقبل تاریخ دوست میداشتن بدونن چطور آسونتر نقاشی کنن.
(Laughter)
در هر حالتی در زندگیشون، مانند ما، آرزوی پیشرفت داشتن.
In every aspect of their lives, they wished for progress, just as we do. But they failed, almost completely, to make any. They didn't know how to. Discoveries like fire happened so rarely that, from an individual's point of view, the world never improved. Nothing new was learned.
در هر حالتی در زندگیشون، مانند ما، آرزوی پیشرفت داشتن. ولی تقریبا هیچ کاری نکردن.نمیدونستند چطوری . ولی تقریبا هیچ کاری نکردن.نمیدونستند چطوری. کشفیاتی مثل آتش چنان کم بود که میشه گفت تقریبا هیچ پیشرفتی صورت نگرفت. کشفیاتی مثل آتش چنان کم بود که میشه گفت تقریبا هیچ پیشرفتی صورت نگرفت. کشفیاتی مثل آتش چنان کم بود که میشه گفت تقریبا هیچ پیشرفتی صورت نگرفت. هیچ چیزجدیدی یاد گرفته نشد.
The first clue to the origin of starlight happened as recently as 1899: radioactivity. And within 40 years, physicists discovered the whole explanation, expressed, as usual, in elegant symbols. But never mind the symbols. Think how many discoveries they represent. Nuclei and nuclear reactions, of course. But isotopes, particles of electricity, antimatter, neutrinos, the conversion of mass to energy -- that's E=mc2 -- gamma rays, transmutation. That ancient dream that had always eluded the alchemists was achieved through these same theories that explained starlight and other ancient mysteries and new, unexpected phenomena.
اولین سر نخها در باره منشا نور ستارگان بتازگی یعنی 1899بدست اومده:رادیو اکتیو. اولین سر نخها در باره منشا نور ستارگان بتازگی یعنی 1899بدست اومده:رادیو اکتیو. در عرض 40 سال، فیزیکدانان همه توضیحات را یافتند، در عرض 40 سال، فیزیکدانان همه توضیحات را یافتند، و مثل همیشه، با سمبلهای زیبایی بیان کردند. ولی سمبلها زیاد مهم نیستند. فقط فکر کنین تو این چند دهه چقدر کشفیات کردن. فقط فکر کنید چقدر کشفیات تا حالاکردن. علوم هسته ای و واکنشهای هسته ای. ایزوتوپها، اجزای الکتریسته، ضد ماده،نوترینوها، ایزوتوپها، اجزای الکتریسته، ضد ماده،نوترینوها، ایزوتوپها، اجزای الکتریسته، ضد ماده،نوترینوها، فرمول تبدیل جرم به انرژی -- E=mc^2-- تابش گاما، تبدیل مواد. رویای باستانی که همه شیمیدانها بدنبال اون بودند با این تئوریهایی که نور ستارگان رو توضیح میداد بحقیقت پیوستند با این تئوریهایی که نور ستارگان رو توضیح میداد بحقیقت پیوستند بهمراه رازهای تاریخی یا پدیده های پییشبینی نشده. بهمراه رازهای تاریخی یا پدیده های پییشبینی نشده.
That all that, discovered in 40 years, had not been in the previous hundred thousand was not for lack of thinking about stars and all those other urgent problems they had. They even arrived at answers, such as myths, that dominated their lives, yet bore almost no resemblance to the truth. The tragedy of that protracted stagnation isn't sufficiently recognized, I think. These were people with brains of essentially the same design that eventually did discover all those things. But that ability to make progress remained almost unused, until the event that revolutionized the human condition and changed the universe.
کشف اینهمه چیز در عرض 40سال، در دهها هزار سال اخیر اتفاق نیفتاده است، کشف اینهمه چیز در عرض 40سال، در دهها هزار سال اخیر اتفاق نیفتاده است، این بخاطر کم فکر کردن در مورد ستارگان یا حل مشکلاتشان نبود. این بخاطر کم فکر کردن در مورد ستارگان یا حل مشکلاتشان نبود. اونا حتی به جوابهایی مثل افسانه ها هم رسیدند، اونا حتی به جوابهایی مثل افسانه ها هم رسیدند، که در زندگیشون حکم فرما بود، در حالیکه حتی جزئی از واقعیت هم نبود. که در زندگیشون حکم فرما بود، در حالیکه حتی جزئی از واقعیت هم نبود. که در زندگیشون حکم فرما بود، در حالیکه حتی جزئی از واقعیت هم نبود. فکر میکنم تراژدی این رکود طولانی، هنوز هم شناخته نشده. فکر میکنم تراژدی این رکود طولانی، هنوز هم شناخته نشده. اینها بشری با اندازه مغز بشر امروزی بودند که همه این چیزای جدید رو کشف کرده اند. اینها بشری با اندازه مغز بشر امروزی بودند که همه این چیزای جدید رو کشف کرده اند. اینها بشری با اندازه مغز بشر امروزی بودند که همه این چیزای جدید رو کشف کرده اند. ولی این توانایی پیشرفت تقریبا بدون استفاده موند، تا زمانیکه اون اتفاق انقلابی ایجاد کرد، ولی این توانایی پیشرفت تقریبا بدون استفاده موند، تا زمانیکه اون اتفاق انقلابی ایجاد کرد، ولی این توانایی پیشرفت تقریبا بدون استفاده موند، تا زمانیکه اون اتفاق انقلابی ایجاد کرد، ولی این توانایی پیشرفت تقریبا بدون استفاده موند، تا زمانیکه اون اتفاق انقلابی ایجاد کرد، ولی این توانایی پیشرفت تقریبا بدون استفاده موند، تا زمانیکه اون اتفاق انقلابی ایجاد کرد،
Or so we should hope, because that event was the scientific revolution, ever since which our knowledge of the physical world and of how to adapt it to our wishes has been growing relentlessly. Now, what had changed? What were people now doing for the first time that made that difference between stagnation and rapid, open-ended discovery? How to make that difference is surely the most important universal truth that it's possible to know. And worryingly, there's no consensus about what it is. So, I'll tell you.
یا دست کم امیدواریم که اینطور باشه. چون اون اتفاق یه انقلاب علمی بود، چرا که از اون به بعد چون اون اتفاق یه انقلاب علمی بود، چرا که از اون به بعد چون اون اتفاق یه انقلاب علمی بود، چرا که از اون به بعد دانش ما راجع به جهان مادی و نحوه تطبیق آن دانش با آرزوهامون شدیدا رشد داشته است. دانش ما راجع به جهان مادی و نحوه تطبیق آن دانش با آرزوهامون شدیدا رشد داشته است. دانش ما راجع به جهان مادی و نحوه تطبیق آن دانش با آرزوهامون شدیدا رشد داشته است. این تغییر به واقع چه بود؟ آدمها چه کاری رو برای اولین بار انجام داده بودن که چنین تغییر بزرگی بین آن رکود طولانی و این کشفیات وسیع صورت میگرفت؟ که چنین تغییر بزرگی بین آن رکود طولانی و این کشفیات وسیع صورت میگرفت؟ که چنین تغییر بزرگی بین آن رکود طولانی و این کشفیات وسیع صورت میگرفت؟ چگونگی این تغییر، یک واقعیت بزرگه، که دانستن آن امکانپذیره. چگونگی این تغییر، یک واقعیت بزرگه، که دانستن آن امکانپذیره. چگونگی این تغییر، یک واقعیت بزرگه، که دانستن آن امکانپذیره. متاسفانه یک اجماع نظر در این باره وجود نداره. من براتون میگم،ولی قبلش لازمه کمی به زمان گذشته برگردیم.
(Laughter)
من براتون میگم،ولی یقبش لازمه کمی به زمان گذشته برگردیم.
But I'll have to backtrack a little first.
Before the scientific revolution, they believed that everything important, knowable, was already known, enshrined in ancient writings, institutions and in some genuinely useful rules of thumb -- which were, however, entrenched as dogmas, along with many falsehoods. So, they believed that knowledge came from authorities that actually knew very little. And therefore, progress depended on learning how to reject the authority of learned men, the priests, traditions and rulers, which is why the scientific revolution had to have a wider context: the Enlightenment, a revolution in how people sought knowledge,
قبل از این انقلاب علمی، باور آنها بر این بود که همه آنچه که دانستنی هست رو میددونند، قبل از این انقلاب علمی، باور آنها بر این بود که همه آنچه که دانستنی هست رو میددونند، قبل از این انقلاب علمی، باور آنها بر این بود که همه آنچه که دانستنی هست رو میددونند، اونچه که در اسناد تاریخی امروزی موجوده، که در بهترین حالت یه سری قوانین بدوی میباشند -- گرچه پر از تعصبات و خرافات بودند. گرچه پر از تعصبات و خرافات بودند. پس آنها باور داشتند که دانش برخاسته از قدرت است، بهمین دلیل خیلی کم میدونستند. پس آنها باور داشتند که دانش برخاسته از قدرت است، بهمین دلیل خیلی کم میدونستند. بنابراین پیشرفت به این بستگی داره که بتونی قدرت مردان همه چیز دان، بنابراین پیشرفت به این بسگی داره که بتونی قدرت مردان همه چیز دان، بنابراین پیشرفت به این بسگی داره که بتونی قدرت مردان همه چیز دان، کشیشها، سنت و فرمانروایان رو پس بزنی. به همین دلیله که انقلاب علمی باید متن وسیعتری داشته باشه: به همین دلیله که انقلاب علمی باید متن وسیعتری داشته باشه:
trying not to rely on authority. "Take no one's word for it." But that can't be what made the difference. Authorities had been rejected before, many times. And that rarely, if ever, caused anything like the scientific revolution. At the time, what they thought distinguished science was a radical idea about things unseen, known as empiricism -- all knowledge derives from the senses. Well, we've seen that that can't be true. It did help by promoting observation and experiment. But, from the outset, it was obvious that there was something horribly wrong with it.
باید روشنگرانه باشه، به مردم چگونگی کسب دانش رو بدون تکیه به قدرتمندان بیاموزه. باید روشنگرانه باشه، به مردم چگونگی کسب دانش رو بدون تکیه به قدرتمندان بیاموزه. باید روشنگرانه باشه، به مردم چگونگی کسب دانش رو بدون تکیه به قدرتمندان بیاموزه. «به حرف دیگران اهمیتی نده.» ولی این انچه که باعث تفاوت شده نیست. با قدرتها بارها مقابله شده، و این به ندرت باعث یک انقلاب علمی شده. با قدرتها بارها مقابله شده، و این به ندرت باعث یک انقلاب علمی شده. با قدرتها بارها مقابله شده، و این به ندرت باعث یک انقلاب علمی شده. اون موقع، فکر میکردند علوم ، یه ایده رادیکال درباره چیزهای دیده نشده اند، که بهش تجربه گرایی میگفتند. اون موقع، فکر میکردند علوم ، یه ایده رادیکال درباره چیزهای دیده نشده اند، که بهش تجربه گرایی میگفتند. اون موقع، فکر میکردند علوم ، یه ایده رادیکال درباره چیزهای دیده نشده اند، که بهش تجربه گرایی میگفتند. اون موقع، فکر میکردند علوم ، یه ایده رادیکال درباره چیزهای دیده نشده اند، که بهش تجربه گرایی میگفتند. همه علوم از حواس سرچشمه میگیرند. خوب، ما میدونیم که این نمیتونه درست باشه. مشاهدات و تجربیات کمک کرده اند. مشاهدات و تجربیات کمک کرده اند. ولی از ابتدا، واضح بود که این کاملا غلطه. ولی از ابتدا، واضح بود که این کاملا غلطه.
Knowledge comes from the senses? In what language? Certainly not the language of mathematics, in which, Galileo rightly said, the book of nature is written. Look at the world. You don't see equations carved on the mountainsides. If you did, it would be because people had carved them. By the way, why don't we do that?
دانش از احساس سرچشمه میگیره. ولی به چه زبانی؟ قطعا به زبان ریاضی نیست، دانش از احساس سرچشمه میگیره. ولی به چه زبانی؟ قطعا به زبان ریاضی نیست، گالیله چه درست گفت: کتاب طبيعت نوشته شده است. گالیله چه درست گفت: کتاب طبيعت نوشته شده است. به دنیا نگاه کنید، هیچ معادله ریاضی را حک شده بر روی کوهها نمیبینید. به دنیا نگاه کنید، هیچ معادله ریاضی را حک شده بر روی کوهها نمیبینید. اگه دیدین،بدونید آدمها اونو نوشتن. اگه دیدین،بدونید آدمها اونو نوشتن.
(Laughter)
راستی ما چرا این کار رو نمیکنیم؟ مگه چه اشکال داره؟
What's wrong with us?
راستی ما چرا این کار رو نمیکنیم؟ مگه چه اشکال داره؟
(Laughter)
(خنده)
Empiricism is inadequate because, well, scientific theories explain the seen in terms of the unseen. And the unseen, you have to admit, doesn't come to us through the senses. We don't see those nuclear reactions in stars. We don't see the origin of species. We don't see the curvature of space-time, and other universes. But we know about those things. How?
تجربه گرایی کافی نیست، چون تئوریهای علمی دیدنی ها رو بوسیله نادیدنیها توضیح میده. تجربه گرایی کافی نیست، چون تئوریهای علمی دیدنی ها رو بوسیله نادیدنیها توضیح میده. تجربه گرایی کافی نیست، چون تئوریهای علمی دیدنی ها رو بوسیله نادیدنیها توضیح میده. و باید گفت که نادیدنی ها از طریق احساس منتقل نمی شوند. و باید گفت که نادیدنی ها از طریق احساس منتقل نمی شوند. بطور مثال ما واکنشهای هسته ای درون ستاره ای را نمیبینیم. ما سرچشمه گونه های موجودات را نمیبینم. ما انحنای فضا-زمان را نمیبینیم، جهانهای دیگر را نمیبینیم. ما انحنای فضا-زمان را نمیبینیم، جهانهای دیگر را نمیبینیم. ولی همه اینها رو میدونیم. چطور؟ ولی همه اینها رو میدونیم. چطور؟
Well, the classic empiricist answer is induction -- the unseen resembles the seen. But it doesn't. You know what the clinching evidence was that space-time is curved? It was a photograph -- not of space-time, but of an eclipse, with a dot there rather than there. And the evidence for evolution? Some rocks and some finches. And parallel universes? Again: dots there rather than there, on a screen. What we see in all these cases bears no resemblance to the reality that we conclude is responsible -- only a long chain of theoretical reasoning and interpretation connects them.
خوب یه جواب کلاسیک تجربه گرا به اون، روش القايی هست. ندیده ها شبیه دیده ها هستند. ولی اینطور نیست. میدونید دلیل قاطع برای خمیدگی فضا-زمان، چی بود؟ میدونید دلیل قاطع برای خمیدگی فضا-زمان، چی بود؟ یک عکس بود، نه از فضاـ زمان بلکه از یه خورشید گرفتگی، با یه لکه که بجای اینکه اینجا باشه یه کم اونور تر بود . و شاهدی برای فرگشت؟ مقداری صخره و یا پرنده. و جهان موازی؟ دوباره یه سری لکه اینجا بجای اونجا روی صفحه نمایش. و جهان موازی؟ دوباره یه سری لکه اینجا بجای اونجا روی صفحه نمایش. آنچه در همه موارد بالا مشخصه، اینه که هیچ یک به واقعیت شباهت نداره آنچه در همه موارد بالا مشخصه، اینه که هیچ یک به واقعیت شباهت نداره واقعیتی که ما ازش نتیجه می گیریم -- فقط یک زنجیره متصل از دلایل تئوری و تفسیرها اونها رو بهم وصل میکنه. فقط یک زنجیره متصل از دلایل تئوری و تفسیرها اونها رو بهم وصل میکنه.
"Ah!" say creationists. "So you admit it's all interpretation. No one's ever seen evolution. We see rocks. You have your interpretation. We have ours. Yours comes from guesswork; ours, from the Bible." But what creationist and empiricists both ignore is that, in that sense, no one's ever seen a Bible either, that the eye only detects light, which we don't perceive. Brains only detect nerve impulses. And they don't perceive even those as what they really are, namely electrical crackles. So we perceive nothing as what it really is.
خلقت گراها الان میگن: آها! "پس تو هم تایید میکنی اینا همش تفسیره. هیچکی تابحال فرگشت رو ندیده، ما صخره ها رو میبینیم. هیچکی تابحال فرگشت رو ندیده، ما صخره ها رو میبینیم. شما تفسیر خودتونو دارین ما هم تفسیر خودمون. مال شما از حدسیات میاد، مال ما از انجیل. مال شما از حدسیات میاد، مال ما از انجیل. اما آنچه خلقت گرا وتجربه گرا هردو ازش چشم پوشی میکنن،اینه که در اینصورت باید گفت، اما آنچه خلقت گرا وتجربه گرا هردو ازش چشم پوشی میکنن،اینه که در اینصورت باید گفت، هيچیک از ما حتی انجیل رو هم نمیبینیم، اونچه ما میبینیم نور است، که اونو هم درک نمیکنیم. هيچیک از ما حتی انجیل رو هم نمیبینیم، اونچه ما میبینیم نور است، که اونو هم درک نمیکنیم. مغز فقط ایمپالس های اعصاب رو دریافت میکنه. حتی مغز هم درکی از چگونگی آنچه دریافت میکنه نداره، فقط یه سری جرقه های الکتریکی اند . حتی مغز هم درکی از چگونگی آنچه دریافت میکنه نداره، فقط یه سری جرقه های الکتریکی اند . پس ما درک کاملی از حقیقت نداریم.
Our connection to reality is never just perception. It's always, as Karl Popper put it, theory-laden. Scientific knowledge isn't derived from anything. Like all knowledge, it's conjectural, guesswork, tested by observation, not derived from it. So, were testable conjectures the great innovation that opened the intellectual prison gates? No, contrary to what's usually said, testability is common in myths and all sorts of other irrational modes of thinking. Any crank claiming the sun will go out next Tuesday has got a testable prediction.
پس ما درک کاملی از حقیقت نداریم. پس ما درک کاملی از حقیقت نداریم. ما فقط همونطور کهKarl Popper میگه یه مغازه تئوری فروشی داریم. ما فقط همونطور کهKarl Popper میگه یه مغازه تئوری فروشی داریم. دانش مبتنی بر علم از جایی سرچشمه نگرفته. حدسیاتی اند که توسط ناظرها تست شده اند. دانش مبتنی بر علم از جایی سرچشمه نگرفته. حدسیاتی اند که توسط ناظرها تست شده اند. دانش مبتنی بر علم از جایی سرچشمه نگرفته. حدسیاتی اند که توسط ناظرها تست شده اند. دانش مبتنی بر علم از جایی سرچشمه نگرفته. حدسیاتی اند که توسط ناظر ها تست شده اند. بنابراین آیا حدسهای قابل آزمایش دروازه زندان هوشمندان را گشود؟ بنابراین آیا حدسهای قابل آزمایش دروازه زندان هوشمندان را گشود؟ نه. بخلاف آنچه که معمولا گفته میشود، ویژگی آزمایش پذیری درافسانه ها و هرگونه تفکرغیرمنطقی مشترک است. نه. بخلاف آنچه که معمولا گفته میشود، ویژگی آزمایش پذیری درافسانه ها و هرگونه تفکرغیرمنطقی مشترک است. نه. بخلاف آنچه که معمولا گفته میشود، ویژگی آزمایش پذیری درافسانه ها و هرگونه تفکرغیرمنطقی مشترک است. هر کسی ادعا کنه سه شنبه بعدی خورشید ناپدید میشه، یه پیشگویی قابل امتحان انجام داده. هر کسی ادعا کنه سه شنبه بعدی خورشید ناپدید میشه، یه پیشگویی قابل امتحان انجام داده.
Consider the ancient Greek myth explaining seasons. Hades, god of the underworld, kidnaps Persephone, the goddess of spring, and negotiates a forced marriage contract, requiring her to return regularly, and lets her go. And each year, she is magically compelled to return. And her mother, Demeter, goddess of the earth, is sad, and makes it cold and barren. That myth is testable. If winter is caused by Demeter's sadness, then it must happen everywhere on earth simultaneously. So if the ancient Greeks had only known that Australia is at its warmest when Demeter is at her saddest ...
افسانه قدیمی یونان درباره فصلها رو درنظر بگیرید. افسانه قدیمی یونان درباره فصلها رو درنظر بگیرید. Hadesخدای دنیای پایین، Persephoneخدای بهار رو به گروگان میگیره. Hadesخدای دنیای پایین، Persephoneخدای بهار رو به گروگان میگیره. و پیشنهاد یک ازدواج تحمیلی به اون میده. از اون میخواد که پیاپی بیادش و به اون اجازه میده که بره. و پیشنهاد یک ازدواج تحمیلی به اون میده. از اون میخواد که پیاپی بیادش و به اون اجازه میده که بره. و هر سال برمیگرده، چون تلسم شده. و هر سال برمیگرده، چون تلسم شده. و مادرشDemeterخدای زمین، غمناک شده و همه جا رو سرد و خشک میکنه. و مادرشDemeterخدای زمین، غمناک شده و همه جا رو سرد و خشک میکنه. و مادرش خدای زمین، غمناک شده و همه جا رو سرد و خشک میکنه. این افسانه آزمایش پذیره. اگه زمستان با غمناک شدنDemeter بوجود میاد، پس باید سراسر زمین رو همزمان در بر بگیره. اگه یونانیها میدونستند که استرالیا درگرمترین حالته هنگامی که Demeterدرغمناکترین موقعیته، اگه یونانیها میدونستند که استرالیا درگرمترین حالته هنگامی که Demeterدرغمناکترین موقعیته،
(Laughter)
اونوقت میدونستند که تئوریشون غلطه.
they'd have known that their theory is false.
(Laughter)
مشکل این افسانه چه بود، با اینهمه فکر؟ و این تفاوت از کجا میاد؟
So, what was wrong with that myth and with all prescientific thinking? And what, then, made that momentous difference? I think there's one thing you have to care about and that implies testability, the scientific method, the Enlightenment and everything. And here's the crucial thing: there is such a thing as a defect in a story. I don't just mean a logical defect. I mean a bad explanation. What does that mean?
مشکل این افسانه چه بود، با اینهمه فکر؟ و این تفاوت از کجا میاد؟ مشکل این افسانه چه بود، با اینهمه فکر؟ و این تفاوت از کجا میاد؟ فکر میکنم یه چیزی هست که شما باید بهش اهمیت بدین. این دلالت بر آزمایش پذیری، روشنگری و همه اینها داره. این دلالت بر آزمایش پذیری، روشنگری و همه اینها داره. این دلالت بر آزمایش پذیری، روشنگری و همه اینها داره. قسمت سختش اینجاست.یه چیزی مثل یه نقص در یه داستان. قسمت سختش اینجاست.یه چیزی مثل یه نقص در یه داستان. منظورم یه نقص منطقی نیست. منظورم بد توضیح دادن است. این یعنی چی؟ خوب،توضیح یعنی تاکید روی آنچه که دیده نشده ولی آنجاست
Well, an explanation is an assertion about what's there, unseen, that accounts for what's seen; because the explanatory role of Persephone's marriage contract could be played equally well by infinitely many other ad hoc entities. Why a marriage contract and not any other reason for regular annual action? Here's one: Persephone wasn't released. She escaped, and returns every spring to take revenge on Hades, with her spring powers. She cools his domain with spring air, venting heat up to the surface, creating summer. That accounts for the same phenomena as the original myth. It's equally testable. Yet what it asserts about reality is, in many ways, the opposite. And that's possible because the details of the original myth are unrelated to seasons, except via the myth itself.
این یعنی چی؟ خوب،توضیح یعنی تاکید روی آنچه که دیده نشده ولی آنجاست با کمک مشاهدات و آنچه دیده شده. چرا که بازی ازدواجPersephoneبه همون اندازه خوب،توسط اشخاص دیگر میتونست اجرا بشه. چرا که بازی ازدواجPersephoneبه همون اندازه خوب،توسط اشخاص دیگر میتونست اجرا بشه. چرا که بازی ازدواجPersephoneبه همون اندازه خوب،توسط اشخاص دیگر میتونست اجرا بشه. چرا که بازی ازدواجPersephoneبه همون اندازه خوب،توسط اشخاص دیگر میتونست اجرا بشه. چرا که بازی ازدواجPersephoneبه همون اندازه خوب،توسط اشخاص دیگر میتونست اجرا بشه. چرا ازدواج و نه توجیه دیگری برای یک عمل سالیانه؟ چرا ازدواج و نه توجیه دیگری برای یک عمل سالیانه؟ مثلا میتونست اینجوری بگه؛Persephone آزاد نشد، او فرار کرد مثلا میتونست اینجوری بگه؛Persephone آزاد نشد، او فرار کرد و هر سال برای انتقام ازHades برمیگشت. و هر سال برای انتقام ازHades برمیگشت. او قلمرو اش را با نسیم بهاری خنک میکند و زمین را آمآده تابستان مینماید. او قلمرو اش را با نسیم بهاری خنک میکند و زمین را آمآده تابستان مینماید. این افسانه به اندازه افسانه اصلی قابل فهم است.به یک اندازه آزمایش پذیرند. این افسانه به اندازه افسانه اصلی قابل فهم است.به یک اندازه آزمایش پذیرند. ولی برای اثبات واقعیتش کاملا برعکس عمل میکند. ولی برای اثبات واقعیتش کاملا برعکس عمل میکند. و این ممکنه چون جزئیات افسانه اصلی در ارتباط با فصول نیست، مگر از طريق خود افسانه. و این ممکنه چون جزئیات افسانه اصلی در ارتباط با فصول نیست، مگر از طريق خود افسانه. و این ممکنه چون جزئیات افسانه اصلی در ارتباط با فصول نیست، مگر از طريق خود افسانه.
This easy variability is the sign of a bad explanation, because, without a functional reason to prefer one of countless variants, advocating one of them in preference to the others is irrational. So, for the essence of what makes the difference to enable progress, seek good explanations, the ones that can't be easily varied, while still explaining the phenomena.
و این ممکنه چون جزئیات افسانه اصلی در ارتباط با فصول نیست، مگر از طريق خود افسانه. این تغییر پذیری آسان نشانه بد بودن توضیحات است. این تغییر پذیری آسان نشانه بد بودن توضیحات است. چرا که بدون دلیل ترجیح دادن یکی به دیگری غیر منطقی به نظر میرسه. چرا که بدون دلیل ترجیح دادن یکی به دیگری غیر منطقی به نظر میرسه. چرا که بدون دلیل ترجیح دادن یکی به دیگری غیر منطقی به نظر میرسه. چرا که بدون دلیل ترجیح دادن یکی به دیگری غیر منطقی به نظر میرسه. پس برای بیان وقایع، دنبال توضیحی باشید که هم قانع کننده باشه وهم پدیده رو بخوبی شرح بده. پس برای بیان وقایع، دنبال توضیحی باشید که هم قانع کننده باشه وهم پدیده رو بخوبی شرح بده. پس برای بیان وقایع، دنبال توضیحی باشید که هم قانع کننده باشه وهم پدیده رو بخوبی شرح بده. پس برای بیان وقایع، دنبال توضیحی باشید که هم قانع کننده باشه وهم پدیده رو بخوبی شرح بده. پس برای بیان وقایع، دنبال توضیحی باشید که هم قانع کننده باشه وهم پدیده رو بخوبی شرح بده.
Now our current explanation of seasons is that the Earth's axis is tilted like that, so each hemisphere tilts towards the sun for half the year, and away for the other half.
حالا بهترین توضیح ما در مورد فصول اینه که محور زمین به اینصورت مایل هست حالا بهترین توضیح ما در مورد فصول اینه که محور زمین به اینصورت مایل هست بطوریکه هر نیمکره نیمی از سال به سمت خورشید مایل هست و در نیمه دوم سال ازش دوره. بطوریکه هر نیمکره نیمی از سال به سمت خورشید مایل هست و در نیمه دوم سال ازش دوره.
[Not to scale!]
اینو هم بزاریم بهتره.
Better put that up.
(خنده)
(Laughter)
این یه توضیح خوبه که براحتی نمیشه تغییرش داد.چون هر بخشش معنی و کاربرد داره.
That's a good explanation: hard to vary, because every detail plays a functional role. For instance, we know, independently of seasons, that surfaces tilted away from radiant heat are heated less, and that a spinning sphere, in space, points in a constant direction. And the tilt also explains the sun's angle of elevation at different times of year, and predicts that the seasons will be out of phase in the two hemispheres. If they'd been observed in phase, the theory would have been refuted. But now, the fact that it's also a good explanation, hard to vary, makes the crucial difference.
این یه توضیح خوبه که براحتی نمیشه تغییرش داد.چون هر بخشش معنی و کاربرد داره. مثلا ما بطور مستقل میدونیم که سطوح مایل به تابش شعاعی کمتر از سطح عمود گرم میشه. مثلا ما بطور مستقل میدونیم که سطوح مایل به تابش شعاعی کمتر از سطح عمود گرم میشه. مثلا ما بطور مستقل میدونیم که سطوح مایل به تابش شعاعی کمتر از سطح عمود گرم میشه. و اینکه یک کره،گردان در فضا، حول یک نقطه میچرخد. و اینکه یک کره،گردان در فضا، حول یک نقطه میچرخد. و مایل بودن محور زمین، فاصله خورشید از زمین در زمانهای مختلف سال را نشان میدهد. و مایل بودن محور زمین، فاصله خورشید از زمین در زمانهای مختلف سال را نشان میدهد. و همچنین نشان میدهد که فصول در دو نیمکره با هم متفاوت خواهند بود. و همچنین نشان میدهد که فصول در دو نیمکره با هم متفاوت خواهند بود. اگر فصول در دو نیمکره همسان بودند تئوری خدشه دار میشد. اگر فصول در دو نیمکره همسان بودند تئوری خدشه دار میشد. وحال این حقیقت که تئوری ما بخوبی وقایع را توضیح میدهد، اونو تبدیل به یه تئوری قدرتمند میکنه. وحال این حقیقت که تئوری ما بخوبی وقایع را توضیح میدهد، اونو تبدیل به یه تئوری قدرتمند میکنه.
If the ancient Greeks had found out about seasons in Australia, they could have easily varied their myth to predict that. For instance, when Demeter's upset, she banishes heat from her vicinity into the other hemisphere, where it makes summer. So, being proved wrong by observation and changing their theory accordingly still wouldn't have got the ancient Greeks one jot closer to understanding seasons, because their explanation was bad -- easy to vary. And it's only when an explanation is good that it even matters whether it's testable. If the axis-tilt theory had been refuted, its defenders would have had nowhere to go. No easily implemented change could make that tilt cause the same seasons in both hemispheres.
اگه یونانیان باستان از استرالیا خبر داشتند میتونستند براحتی افسانشون رو در اون راستا تغییر بدن. اگه یونانیان باستان از استرالیا خبر داشتند میتونستند براحتی افسانشون رو در اون راستا تغییر بدن. اگه یونانیان باستان از استرالیا خبر داشتند میتونستند براحتی افسانشون رو در اون راستا تغییر بدن. اگه یونانیان باستان از استرالیا خبر داشتند میتونستند براحتی افسانشون رو در اون راستا تغییر بدن. مثلاوقتیDemeter غمگین میشه، حرارت رو از خودش به نیمکره دیگه میفرسته، که تابستون رو میاره. مثلاوقتیDemeter غمگین میشه، حرارت رو از خودش به نیمکره دیگه میفرسته، که تابستون رو میاره. مثلاوقتیDemeter غمگین میشه، حرارت رو از خودش به نیمکره دیگه میفرسته، که تابستون رو میاره. بنابرین از اونجا که ناظرها خلافش رو دیدن و اومدن تئوری رو تغییرش دادن، بنابرین از اونجا که ناظرها خلافش رو دیدن و اومدن تئوری رو تغییرش دادن، هنوز یونانیان باستان نتونستن مفهوم فصلها رو درک کنن چون توضیحشون بد بود، براحتی قابل تغییر! هنوز یونانیان باستان نتونستن مفهوم فصلها رو درک کنن چون توضیحشون بد بود، براحتی قابل تغییر! هنوز یونانیان باستان نتونستن مفهوم فصلها رو درک کنن چون توضیحشون بد بود، براحتی قابل تغییر! فقط وقتی یه تئوری خوب باشه ارزش داره که امتحان بشه. فقط وقتی یه تئوری خوب باشه ارزش داره که امتحان بشه. اگر تئوری محور مایل رد شده بود، طرفدارانش جایی برای فرار نداشتن. اگر تئوری محور مایل رد شده بود، طرفدارانش جایی برای فرار نداشتن. به این راحتی نمیشه این مایل بودن رو طوری تغییر داد که در هر دو نیمکره یک فصل باشه. به این راحتی نمیشه این مایل بودن رو طوری تغییر داد که در هر دو نیمکره یک فصل باشه.
The search for hard-to-vary explanations is the origin of all progress.
به این راحتی نمیشه این مایل بودن رو طوری تغییر داد که در هر دو نیمکره یک فصل باشه.
It's the basic regulating principle of the Enlightenment. So, in science, two false approaches blight progress. One's well-known: untestable theories. But the more important one is explanationless theories. Whenever you're told that some existing statistical trend will continue but you aren't given a hard-to-vary account of what causes that trend, you're being told a wizard did it.
دستیابی به توضیحاتی که براحتی قابل تغییر نیستن هدف هر تحقیق علمیه. دستیابی به توضیحاتی که براحتی قابل تغییر نیستن هدف هر تحقیق علمیه. این یه اصل بنیادی در راه روشنگری هست. این یه اصل بنیادی در راه روشنگری هست. بنابرین در مباحث علمی رسیدن به دو جواب متضاد باعث غلط شمردن روند تحقیق میشه. یه چیز هست که ارزش داره؛ تئوری قابل فهم! و مهم تر از اون تئوریهای محض هستند که هنوز اثبات نشدند. هر وقت بشما بگن فلان چیز وجود داره ولی نگن دلیلش چیه، این یه خرافاته. هر وقت بشما گفته بگن فلان چیز وجود داره ولی نگن دلیلش چیه، این یه خرافاته. هر وقت بشما گفته بگن فلان چیز وجود داره ولی نگن دلیلش چیه، این یه خرافاته.
When you are told that carrots have human rights because they share half our genes, but not how gene percentages confer rights -- wizard. When someone announces that the nature-nurture debate has been settled because there's evidence that a given percentage of our political opinions are genetically inherited, but they don't explain how genes cause opinions, they've settled nothing. They're saying that our opinions are caused by wizards, and presumably, so are their own.
هر وقت بشما گفته بگن فلان چیز وجود داره ولی نگن دلیلش چیه، این یه خرافاته. اگه بشما گفته بشه که هویجها حقوق بشر(!) شاملشون میشه چون نیمی از ژنهای ما رو دارن-- اگه بشما گفته بشه که هویجها حقوق بشر(!) شاملشون میشه چون نیمی از ژنهای ما رو دارن-- ولی بیان نکنند که نسبت درصد با حقوق چیه--خرافاته. وقتی یه عده میگن که مناظره سیاسی یه چیز ذاتی هست، چراکه شواهدی وجود داره که درصدی از عقاید سیاسی ما موروثی اند، چراکه شواهدی وجود داره که درصدی از عقاید سیاسی ما موروثی اند، چراکه شواهدی وجود داره که درصدی از عقاید سیاسی ما موروثی اند، ولی توضیح نمی دند که ژن چطوری عقیده رو انتقال میده، در واقع چیزی رو به اثبات نرسودند. ولی توضیح نمی دند که ژن چطوری عقیده رو انتقال میده، در واقع چیزی رو به اثبات نرسودند. اونا میگن که عقاید ما بر پایه خرافاته، که احتمالا در مورد خودشون صادقه. اونا میگن که عقاید ما بر پایه خرافاته، که احتمالا در مورد خودشون صادقه.
(Laughter)
اینکه حقیقت، شامل بیانیه های غیرقابل تغییر درباره واقعیاته، مهمترین اصل در دنیای مادیه.
That the truth consists of hard-to-vary assertions about reality is the most important fact about the physical world. It's a fact that is itself unseen, yet impossible to vary.
اینکه حقیقت، شامل بیانیه های غیرقابل تغییر درباره واقعیاته، مهمترین اصل در دنیای مادیه. اینکه حقیقت، شامل بیانیه های غیرقابل تغییر درباره واقعیاته، مهمترین اصل در دنیای مادیه. اینکه حقیقت، شامل بیانیه های غیرقابل تغییر درباره واقعیاته، مهمترین اصل در دنیای مادیه. این یه اصله که ذاتا هنوز مشاهده نشده، گرچه قابل تغییر هم نیست. سپاس از شما. این یه اصله که ذاتا هنوز مشاهده نشده، گرچه قابل تغییر هم نیست. سپاس از شما.
Thank you.
(تشویق)
(Applause)