(Music)
(موسیقی)
♫ I don't understand myself, ♫ ♫ why they keep talking of love, ♫ ♫ if they come near me, ♫ ♫ if they look into my eyes and kiss my hand. ♫ ♫ I don't understand myself, ♫ ♫ why they talk of magic, ♫ ♫ that no one withstands, ♫ ♫ if he sees me, if he passes by. ♫ ♫ But if the red light is on ♫ ♫ in the middle of the night ♫ ♫ and everybody listens to my song, ♫ ♫ then it is plain to see. ♫ ♫ My lips, they give so fiery a kiss, ♫ ♫ my limbs, they are supple and soft. ♫ ♫ It is written for me in the stars, ♫ ♫ thou shalt kiss, thou shalt love. ♫ ♫ My feet, they glide and float, ♫ ♫ my eyes, they lure and glow. ♫ ♫ And I dance as if entranced, 'cause I know, ♫ ♫ my lips give so fiery a kiss. ♫ ♫ In my veins, ♫ ♫ runs a dancer's blood, ♫ ♫ because my beautiful mother ♫ ♫ was the Queen of dance ♫ ♫ in the gilded Alcazar. ♫ ♫ She was so very beautiful, ♫ ♫ I often saw her in my dreams. ♫ ♫ If she beat the tambourine ♫ ♫ to her beguiling dance, all eyes were glowing admiringly. ♫ ♫ She reawakened in me, ♫ ♫ mine is the same lot. ♫ ♫ I dance like her at midnight ♫ ♫ and from deep within I feel: ♫ ♫ My lips, they give so fiery a kiss, ♫ ♫ my limbs, they are supple and soft. ♫ ♫ It is written for me in the stars, ♫ ♫ thou shalt kiss, thou shalt love. ♫ ♫ And I dance as if entranced, 'cause I know, ♫ ♫ my lips give so fiery a kiss. ♫
من خودم نميفهمم،♫ چرا مردها دائم ميگن عاشقم هستن، وقتي پيش من ميان، و وقتي تو چشاي من خيره ميشن و دستم رو ميبوسن، من خودم نميفهمم، چرا آنها از فريبندگي سحرآميز من حرف ميزنن، كه هيچ مردي نميتونه در مقابلش مقاومت كنه، هر بار که منو ميبينن، من همچنان دلربا هستم. اما وقتي زير نور قرمز چراغ در نيمههاي شب آنها به آواز من گوش ميدن و رقصم رو تماشا ميكنن، آنوقته كه ميفهمم چرا. لبهاي من بوسههاي آتشين دارن، توي آغوش من عشق محشره. توي تقديرم توي ستارهها نوشته، كه مردها بايد منو ببوسن، مردها بايد عاشقم باشن. پاهام، با ريتم موزون ميرقصن و شناورن، توي برق چشمهام شعلههاي اشتياقه. و من ميرقصم و از خود بيخود ميشم، چون ميدونم، لبهاي من بوسههاي آتشين دارن. توي رگهاي من، خون يك رقاص ماهره، چون مادر من ستاره رقص آلكزر طلايي(گروه رقص معروف سوئد) بوده. او خيلي فوقالعاده بوده، خيلي وقتا توي روياهام می بینمش. رقص فريباي اون، مثل ضرب روي تمبك، قلبها رو با خودش ميبره و چشمها را مبهوت ميكنه. روح اون دوباره در من جون ميگيره خواست سرنوشتم هم همينه. من هم مثل او نيمهشبها ميرقصم و عميقا حس ميكنم: لبهاي من بوسههاي آتشين دارن. توي آغوش من عشق محشره. توي ستارههاي سرنوشتم نوشته، مردها بايد منو ببوسن، مردها بايد عاشقم باشن. و من ميرقصم و از خود بيخود ميشم، چون ميدونم، لبهاي من بوسههاي آتشين دارن.
(Applause)
(تشويق تماشاگران)