I'm going to speak about a tiny, little idea. And this is about shifting baseline. And because the idea can be explained in one minute, I will tell you three stories before to fill in the time. And the first story is about Charles Darwin, one of my heroes. And he was here, as you well know, in '35. And you'd think he was chasing finches, but he wasn't. He was actually collecting fish. And he described one of them as very "common." This was the sailfin grouper. A big fishery was run on it until the '80s. Now the fish is on the IUCN Red List. Now this story, we have heard it lots of times on Galapagos and other places, so there is nothing particular about it. But the point is, we still come to Galapagos. We still think it is pristine. The brochures still say it is untouched. So what happens here?
من قصد دارم در مورد یک ایده خیلی کوچک صحبت کنم. من قصد دارم در مورد یک ایده خیلی کوچک صحبت کنم. که در مورد تغییر خط مبنا است. و از آنجایی که این ایده را می توان در یک دقیقه توضیح داد، من اول به شما سه داستان میگم که وقت پر بشه. من اول به شما سه داستان میگم که وقت پر بشه. و اولین داستان در مورد چارلز داروینه، که یکی از قهرمانان من است. و اولین داستان در مورد چارلز داروینه، که یکی از قهرمانان من است. همانطور که شما می دانید، او درسال ۱۸۳۵ اینجا بود. و شما فکر می کردید که او دنبال سهره ها اومده بود، اما اینطور نبود. و شما فکر می کردید که او دنبال سهره ها اومده بود، اما اینطور نبود. او در واقع ماهی جمع آوری میکرد. و او یکی از آنها را به عنوان "بسیار معمولی" توصیف کرد. و او یکی از آنها را به عنوان "بسیار معمولی" توصیف کرد. اون ماهی هامور باله بادبانی بود. درصد ماهیگیری آن ماهی تا سالهای ۸۰ بالا بود. درصد ماهیگیری آن ماهی تا سالهای ۸۰ بالا بود. در حال حاضراین ماهی است در لیست قرمز اتحادیه بینالمللی حفاظت از محیط زیست «آییوسیان» است. حالا ما آین داستان را بارها در گالاپاگوس و جاهای دیگر شنیده ایم و هیچ مورد خاصی در آن وجود ندارد. حالا ما آین داستان را بارها در گالاپاگوس و جاهای دیگر شنیده ایم و هیچ مورد خاصی در آن وجود ندارد. حالا ما آین داستان را بارها در گالاپاگوس و جاهای دیگر شنیده ایم و هیچ مورد خاصی در آن وجود ندارد. حالا ما آین داستان را بارها در گالاپاگوس و جاهای دیگر شنیده ایم و هیچ مورد خاصی در آن وجود ندارد. اما نکته این است که ما هنوز به گالاپاگوس میاییم. ما هنوزهم فکر می کنیم که اون زمینی بکر است. بروشورهای (توریستی) هنوز هم می گویند که دست نخورده است. بروشورهای (توریستی) هنوز هم می گویند که دست نخورده است. پس اینجا چه اتفاقی می افتد؟
The second story, also to illustrate another concept, is called shifting waistline. (Laughter) Because I was there in '71, studying a lagoon in West Africa. I was there because I grew up in Europe and I wanted later to work in Africa. And I thought I could blend in. And I got a big sunburn, and I was convinced that I was really not from there. This was my first sunburn.
داستان دوم، همچنین برای نشان دادن یک مفهوم دیگری ست، به نام تغییرخط کمر. داستان دوم، همچنین برای نشان دادن یک مفهوم دیگری ست، به نام تغییرخط کمر. (خنده حضار) چون که من درسال ۱۹۷۱ برای مطالعهٔ یک تالاب غرب آفریقا، آنجا بودم. چون که من درسال ۱۹۷۱ برای مطالعهٔ یک تالاب غرب آفریقا، آنجا بودم. من آنجا بودم چرا که من در اروپا بزرگ شدم و می خواستم بعداً درآفریقا کارکنم. من آنجا بودم چرا که من در اروپا بزرگ شدم و می خواستم بعداً درآفریقا کارکنم. و من فکر می کردم که می تونم قاطی محلی ها شوم. و من آفتاب سوختگی گرفته و قانع شدم که من واقعا از آنجا نیستم. و من آفتاب سوختگی گرفته و قانع شدم که من واقعا از آنجا نیستم. این آفتاب سوختگی اول من بود.
And the lagoon was surrounded by palm trees, as you can see, and a few mangrove. And it had tilapia about 20 centimeters, a species of tilapia called blackchin tilapia. And the fisheries for this tilapia sustained lots of fish and they had a good time and they earned more than average in Ghana. When I went there 27 years later, the fish had shrunk to half of their size. They were maturing at five centimeters. They had been pushed genetically. There were still fishes. They were still kind of happy. And the fish also were happy to be there. So nothing has changed, but everything has changed.
و اطراف تالاب با درختان نخل محاصره شده بود، و اطراف تالاب با درختان نخل محاصره شده بود، همانطور که می بینید، با چند درختان حرا. و آن یک گونه ماهی تیلاپیا به نام تیلاپیای چانه سیاه داشت که در حدود ۲۰ سانتیمتر درازا داشت. و آن یک گونه ماهی تیلاپیا به نام تیلاپیای چانه سیاه داشت که در حدود ۲۰ سانتیمتر درازا داشت. و آن یک گونه ماهی تیلاپیا به نام تیلاپیای چانه سیاه داشت که در حدود ۲۰ سانتیمتر درازا داشت. و شیلات آبزیان و ماهیگیران این تیلاپیا با گرفتن مقدارزیادی ازاین نوع ماهی پایداربوده و شیلات آبزیان و ماهیگیران این تیلاپیا با گرفتن مقدارزیادی ازاین نوع ماهی پایداربوده و درآمد آنها هم بیشتراز حد متوسط در کشورغنا بود. و درآمد آنها هم بیشتراز حد متوسط در کشورغنا بود. وقتی من ۲۷ سال بعد اونجا رفتم، اندازه آن ماهی به نصف کاهش یافته بود. آنها وقتی که پنج سانتی متربودنند به بلوغ میرسیدند. آنها ازنظر ژنتیکی تحت فشارآمده بودند. آنجا هنوزهم ماهی بود. آنها هنوز هم به نوعی خوشحال بودند. و ماهیها هم خوشحال بودند که آنجا باشند. پس هیچ چیزی عوض نشده بود ولی همه چی عوض شده بود. پس هیچ چیزی عوض نشده بود ولی همه چی عوض شده بود.
My third little story is that I was an accomplice in the introduction of trawling in Southeast Asia. In the '70s -- well, beginning in the '60s -- Europe did lots of development projects. Fish development meant imposing on countries that had already 100,000 fishers to impose on them industrial fishing. And this boat, quite ugly, is called the Mutiara 4. And I went sailing on it, and we did surveys throughout the southern South China sea and especially the Java Sea. And what we caught, we didn't have words for it. What we caught, I know now, is the bottom of the sea. And 90 percent of our catch were sponges, other animals that are fixed on the bottom. And actually most of the fish, they are a little spot on the debris, the piles of debris, were coral reef fish. Essentially the bottom of the sea came onto the deck and then was thrown down.
سوم من داستان کوتاه من اینست که من در معرفی روش ماهیگیری ترال در جنوب شرقی آسیا مشارکت داشتم. سوم من داستان کوتاه من اینست که من در معرفی روش ماهیگیری ترال در جنوب شرقی آسیا مشارکت داشتم. سوم من داستان کوتاه من اینست که من در معرفی روش ماهیگیری ترال در جنوب شرقی آسیا مشارکت داشتم. سوم من داستان کوتاه من اینست که من در معرفی روش ماهیگیری ترال در جنوب شرقی آسیا مشارکت داشتم. در دههی ۱۹۷۰، -- در واقع شروع دههی ۱۹۶۰-- اروپا پروژه های توسعهٔ زیادی انجام داد. در دههی ۱۹۷۰، -- در واقع شروع دههی ۱۹۶۰-- اروپا پروژه های توسعهٔ زیادی انجام داد. توسعه ماهی به معنای تحمیل ماهیگیری صنعتی برکشورهایی که در آن زمان ۱۰۰,۰۰۰ ماهیگیر داشتند. توسعه ماهی به معنای تحمیل ماهیگیری صنعتی برکشورهایی که در آن زمان ۱۰۰,۰۰۰ ماهیگیر داشتند. توسعه ماهی به معنای تحمیل ماهیگیری صنعتی برکشورهایی که در آن زمان ۱۰۰,۰۰۰ ماهیگیر داشتند. توسعه ماهی به معنای تحمیل ماهیگیری صنعتی برکشورهایی که در آن زمان ۱۰۰,۰۰۰ ماهیگیر داشتند. و این قایق بسیار زشت، اسمش موتیارا ۴ است. و این قایق بسیار زشت، اسمش موتیارا ۴ است. و من با آن دریانوردی رفته، و ما سراسر جنوب دریای جنوبی چین و به خصوص دریای جاوه را بررسی کردیم. و ما سراسر جنوب دریای جنوبی چین و به خصوص دریای جاوه را بررسی کردیم. و ما سراسر جنوب دریای جنوبی چین و به خصوص دریای جاوه را بررسی کردیم. و واژه ای برای توضیح آنچه که ما صید کردیم وجود ندارد. و واژه ای برای توضیح آنچه که ما صید کردیم وجود ندارد. حالا من میدونم که آنچه ما صید کردیم، ته اقیانوس بود. حالا من میدونم که آنچه ما صید کردیم، ته اقیانوس بود. ٪۹۰ صید ما، اسفنج ها و حیوانات دیگری که در پایین اقیانوس ثابت شده اند بود. ٪۹۰ صید ما، اسفنج ها و حیوانات دیگری که در پایین اقیانوس ثابت شده اند بود. ٪۹۰ صید ما، اسفنج ها و حیوانات دیگری که در پایین اقیانوس ثابت شده اند بود. و در واقع بیشتر ماهی ها، ماهی های صخره های مرجانی اند که این یک نقطه های کوچک درانبوه گرد و غبار هستند. و در واقع بیشتر ماهی ها، ماهی های صخره های مرجانی اند که این یک نقطه های کوچک درانبوه گرد و غبار هستند. و در واقع بیشتر ماهی ها، ماهی های صخره های مرجانی اند که این یک نقطه های کوچک درانبوه گرد و غبار هستند. اساسا ته اقیانوس بر روی عرشه آمده و سپس به پایین پرتاب شد. اساسا ته اقیانوس بر روی عرشه آمده و سپس به پایین پرتاب شد.
And these pictures are extraordinary because this transition is very rapid. Within a year, you do a survey and then commercial fishing begins. The bottom is transformed from, in this case, a hard bottom or soft coral into a muddy mess. This is a dead turtle. They were not eaten, they were thrown away because they were dead. And one time we caught a live one. It was not drowned yet. And then they wanted to kill it because it was good to eat. This mountain of debris is actually collected by fishers every time they go into an area that's never been fished. But it's not documented.
و این تصاویر فوق العاده هستند چرا که این تحولی بسیارسریع است. و این تصاویر فوق العاده هستند چرا که این تحولی بسیارسریع است. در طی یک سال، شما بررسی میکنید و سپس ماهیگیری تجاری آغاز می شود. در طی یک سال، شما بررسی میکنید و سپس ماهیگیری تجاری آغاز می شود. و ته اقیانوس دراین مورد خاص، از یک سطح سخت و مرجان نرم به آب گل آلود تبدیل شده بود. و ته اقیانوس دراین مورد خاص، از یک سطح سخت و مرجان نرم به آب گل آلود تبدیل شده بود. و ته اقیانوس دراین مورد خاص، از یک سطح سخت و مرجان نرم به آب گل آلود تبدیل شده بود. این یک لاک پشت مرده است. آنها خورده نشده بودند، آنها را دور انداخته بودند زیرا آنها مرده بودند. وما یک بار یکی را زنده گرفتیم. هنوزغرق نشده بود. و اونها می خواستند آنرا بکشند چون برای خوردن خوب بود. و هر وقت که ماهیگیران به منطقه ای که هرگزدر آنجا صید نشده میروند این کوه گرد و خاک را جمع آوری میکنند. و هر وقت که ماهیگیران به منطقه ای که هرگزدر آنجا صید نشده میروند این کوه گرد و خاک را جمع آوری میکنند. و هر وقت که ماهیگیران به منطقه ای که هرگزدر آنجا صید نشده میروند این کوه گرد و خاک را جمع آوری میکنند. و هر وقت که ماهیگیران به منطقه ای که هرگزدر آنجا صید نشده میروند این کوه گرد و خاک را جمع آوری میکنند. ولی این ثبت شده نیست.
We transform the world, but we don't remember it. We adjust our baseline to the new level, and we don't recall what was there. If you generalize this, something like this happens. You have on the y axis some good thing: biodiversity, numbers of orca, the greenness of your country, the water supply. And over time it changes -- it changes because people do things, or naturally. Every generation will use the images that they got at the beginning of their conscious lives as a standard and will extrapolate forward. And the difference then, they perceive as a loss. But they don't perceive what happened before as a loss. You can have a succession of changes. At the end you want to sustain miserable leftovers. And that, to a large extent, is what we want to do now. We want to sustain things that are gone or things that are not the way they were.
ما جهان را دگرگون می کنیم، ولی آن را به یاد نمی آوریم. ماجهان را دگرگون می کنیم، ولی آن را به یاد نمی آوریم. ما خط مبنای خود را به یک سطح جدید تنظیم میکنم ولی به خاطر نمی آوریم که در آنجا چه چیزی وجود داشت. ما خط مبنای خود را به یک سطح جدید تنظیم میکنم ولی به خاطر نمی آوریم که در آنجا چه چیزی وجود داشت. ما خط مبنای خود را به یک سطح جدید تنظیم میکنم ولی به خاطر نمی آوریم که در آنجا چه چیزی وجود داشت. اگرشما این را تعمیم کنید، چیزی شبیه به این اتفاق می افتد. اگرشما این را تعمیم کنید، چیزی شبیه به این اتفاق می افتد. بر روی محور Y شما چیز های خوبی هستند: تنوع زیستی، تعداد نهنگان قاتل، سر سبزی کشورشما، مقدارعرضه آب. تنوع زیستی، تعداد نهنگان قاتل، سر سبزی کشورشما، مقدارعرضه آب. و آن در طول زمان عوض میشود ـ ـ به این دلیل که مردم کارهایی میکنند و یا به طور طبیعی عوض میشود. به این دلیل که مردم کارهایی میکنند و یا به طور طبیعی عوض میشود. هر نسلی ابتدای زندگی آگاهانهٔ خود را به عنوان یک استاندارد استفاده کرده و رو به جلو قیاس می کند. هر نسلی ابتدای زندگی آگاهانهٔ خود را به عنوان یک استاندارد استفاده کرده و رو به جلو قیاس می کند. هر نسلی ابتدای زندگی آگاهانهٔ خود را به عنوان یک استاندارد استفاده کرده و رو به جلو قیاس می کند. هر نسلی ابتدای زندگی آگاهانهٔ خود را به عنوان یک استاندارد استفاده کرده و رو به جلو قیاس می کند. هر نسلی ابتدای زندگی آگاهانهٔ خود را به عنوان یک استاندارد استفاده کرده و رو به جلو قیاس می کند. و تفاوت آن را به عنوان یک اتلاف در نظر میگیرند. و تفاوت آن را به عنوان یک اتلاف در نظر میگیرند. اما آنها درک نمیکنند که قبل ازاین اتلاف چه اتفاقی افتاده است. شما می توانید تغییراتی متوالی داشته باشید. ودر آخر شما می خواهید که به باقی مانده های سیاه بختی تداوم ببخشید. ودر آخر شما می خواهید که به باقی مانده های سیاه بختی تداوم ببخشید. و این، تا حد زیادی، همان چیزی است که ما در حال حاضر می خواهیم انجام دهیم. ما می خواهیم چیزهایی را که از بین رفته اند حفظ کنیم یا چیزهایی که آنطوری که باید باشند، نیستند.
Now one should think this problem affected people certainly when in predatory societies, they killed animals and they didn't know they had done so after a few generations. Because, obviously, an animal that is very abundant, before it gets extinct, it becomes rare. So you don't lose abundant animals. You always lose rare animals. And therefore they're not perceived as a big loss. Over time, we concentrate on large animals, and in a sea that means the big fish. They become rarer because we fish them. Over time we have a few fish left and we think this is the baseline.
باید فکرکرد که هنگامی که یک جامعه شکارگر است این مشکل قطعاً باید زندگی مردم را تحت تاثیر قراردهد، باید فکرکرد که هنگامی که یک جامعه شکارگر است این مشکل قطعاً باید زندگی مردم را تحت تاثیر قراردهد، باید فکرکرد که هنگامی که یک جامعه شکارگر است این مشکل قطعاً باید زندگی مردم را تحت تاثیر قراردهد، چون آنها حیوان میکشتند و تا چند نسل بعد نمیدانستند که اینکار را کرده اند. چون آنها حیوان میکشتند و تا چند نسل بعد نمیدانستند که اینکار را کرده اند. چون آنها حیوان میکشتند و تا چند نسل بعد نمیدانستند که اینکار را کرده اند. چون واضحاً، حیوانی که بسیار فراوان است، قبل از منقرض شدن نادر میشود. حیوانی که بسیار فراوان است، قبل از منقرض شدن نادر میشود. حیوانی که بسیار فراوان است، قبل از منقرض شدن نادر میشود. بنابراین شما حیوانات فراوان را از دست نمیدهید. شما همیشه حیوانات نادر را از دست میدهید. و در نتیجه آنها خسران بزرگی به حساب نمی آیند. و در نتیجه آنها خسران بزرگی به حساب نمی آیند. با گذشت زمان، ما بر روی حیوانات بزرگتر تمرکز می کنیم، و د دریا این بدان معناست که ماهیهای بزرگ. با گذشت زمان، ما بر روی حیوانات بزرگتر تمرکز می کنیم، و د دریا این بدان معناست که ماهیهای بزرگ. با گذشت زمان، ما بر روی حیوانات بزرگتر تمرکز می کنیم، و د دریا این بدان معناست که ماهیهای بزرگ. آنها کمیاب میشوند چونکه ما آنها را صید میکنم. در مرور زمان ماهی کمتری باقی مانده و ما فکرمی کنیم این خط مبنا است. در مرور زمان ماهی کمتری باقی مانده و ما فکرمی کنیم این خط مبنا است.
And the question is, why do people accept this? Well because they don't know that it was different. And in fact, lots of people, scientists, will contest that it was really different. And they will contest this because the evidence presented in an earlier mode is not in the way they would like the evidence presented. For example, the anecdote that some present, as Captain so-and-so observed lots of fish in this area cannot be used or is usually not utilized by fishery scientists, because it's not "scientific." So you have a situation where people don't know the past, even though we live in literate societies, because they don't trust the sources of the past.
و سوال اینه که چرا مردم این را قبول دارند؟ و سوال اینه که چرا مردم این را قبول دارند؟ خُب چرا که آنها نمی دانند که متفاوت بوده. و در واقع بسیاری از مردم و دانشمندان هم بحث خواهند کرد که آن واقعاً متفاوت بوده. و در واقع بسیاری از مردم و دانشمندان هم بحث خواهند کرد که آن واقعاً متفاوت بوده. و آنها به این دلیل بحث خواهند کرد که مدارک ارائه شده به سبک قدیمی ترست٬ نه به شیوه ای که آنها مدارک گواهی را می خواهند. و آنها به این دلیل بحث خواهند کرد که مدارک ارائه شده به سبک قدیمی ترست٬ نه به شیوه ای که آنها مدارک گواهی را می خواهند. و آنها به این دلیل بحث خواهند کرد که مدارک ارائه شده به سبک قدیمی ترست٬ نه به شیوه ای که آنها مدارک گواهی را می خواهند. و آنها به این دلیل بحث خواهند کرد که مدارک ارائه شده به سبک قدیمی ترست٬ نه به شیوه ای که آنها مدارک گواهی را می خواهند. و آنها به این دلیل بحث خواهند کرد که مدارک ارائه شده به سبک قدیمی ترست٬ نه به شیوه ای که آنها مدارک گواهی را می خواهند. برای مثال، حکایتی که برخی ها ارائه میدهند که اون فلان کاپیتان کشتی در این منطقه تعداد زیادی ماهی دیده را اون فلان کاپیتان کشتی در این منطقه تعداد زیادی ماهی دیده را نیمشه استفاده کرد یا معمولا توسط دانشمندان شیلات مورد استفاده قرار نمیگیرد، به خاطر آن که "علمی نیست". یا معمولا توسط دانشمندان شیلات مورد استفاده قرار نمیگیرد، به خاطر آن که "علمی نیست". بنابراین وضعیتی که شما دارید اینست که مردم در مورد گذشته نمی دانند، بنابراین وضعیتی که شما دارید اینست که مردم در مورد گذشته نمی دانند، علی رغم اینکه ما درجوامع تحصیل کرده زندگی می کنیم، آنها به منابع گذشته اعتماد نمیکنند. علی رغم اینکه ما درجوامع تحصیل کرده زندگی می کنیم، آنها به منابع گذشته اعتماد نمیکنند. علی رغم اینکه ما درجوامع تحصیل کرده زندگی می کنیم، آنها به منابع گذشته اعتماد نمیکنند.
And hence, the enormous role that a marine protected area can play. Because with marine protected areas, we actually recreate the past. We recreate the past that people cannot conceive because the baseline has shifted and is extremely low. That is for people who can see a marine protected area and who can benefit from the insight that it provides, which enables them to reset their baseline.
و بنابراین یک منطقه حفاظت شده دریایی نقش عظیمی میتواند بازی کند. و بنابراین یک منطقه حفاظت شده دریایی نقش عظیمی میتواند بازی کند. به این دلیل که با مناطق حفاظت شده دریایی، ما در واقع گذشته را از نو خلق میکنیم. به این دلیل که با مناطق حفاظت شده دریایی، ما در واقع گذشته را از نو خلق میکنیم. ما گذشته ای از نو خلق میکنیم که مردم نمی توانند تصورکنند چرا که خط مبنا عوض شده و بسیار پایینه. ما گذشته ای از نو خلق میکنیم که مردم نمی توانند تصورکنند چرا که خط مبنا عوض شده و بسیار پایینه. ما گذشته ای از نو خلق میکنیم که مردم نمی توانند تصورکنند چرا که خط مبنا عوض شده و بسیار پایینه. آن برای افرادی ست که می توانند یک منطقه حفاظت شده دریایی را دیده واز بینشی که برایشان فراهم می کند بهره مند شده، خط مبنا خود را مجدداً تنظیم کنند. آن برای افرادی ست که می توانند یک منطقه حفاظت شده دریایی را دیده واز بینشی که برایشان فراهم می کند بهره مند شده، خط مبنا خود را مجدداً تنظیم کنند. آن برای افرادی ست که می توانند یک منطقه حفاظت شده دریایی را دیده واز بینشی که برایشان فراهم می کند بهره مند شده، خط مبنا خود را مجدداً تنظیم کنند. آن برای افرادی ست که می توانند یک منطقه حفاظت شده دریایی را دیده واز بینشی که برایشان فراهم می کند بهره مند شده، خط مبنا خود را مجدداً تنظیم کنند. آن برای افرادی ست که می توانند یک منطقه حفاظت شده دریایی را دیده واز بینشی که برایشان فراهم می کند بهره مند شده، خط مبنا خود را مجدداً تنظیم کنند.
How about the people who can't do that because they have no access -- the people in the Midwest for example? There I think that the arts and film can perhaps fill the gap, and simulation. This is a simulation of Chesapeake Bay. There were gray whales in Chesapeake Bay a long time ago -- 500 years ago. And you will have noticed that the hues and tones are like "Avatar." (Laughter) And if you think about "Avatar," if you think of why people were so touched by it -- never mind the Pocahontas story -- why so touched by the imagery? Because it evokes something that in a sense has been lost. And so my recommendation, it's the only one I will provide, is for Cameron to do "Avatar II" underwater.
پس مردمی که نمی توانند این کاررا کنند، مثل مردم غرب میانه که دسترسی به دریا ندارند چی؟ پس مردمی که نمی توانند این کاررا کنند، مثل مردم غرب میانه که دسترسی به دریا ندارند چی؟ پس مردمی که نمی توانند این کاررا کنند، مثل مردم غرب میانه که دسترسی به دریا ندارند چی؟ من فکر میکنم آنجا شاید که فیلم ،هنر و شبیه سازی، آن شکاف را پر کند. من فکر میکنم آنجا شاید که فیلم ،هنر و شبیه سازی، آن شکاف را پر کند. من فکر میکنم آنجا شاید که فیلم ،هنر و شبیه سازی، آن شکاف را پر کند. من فکر میکنم آنجا شاید که فیلم ،هنر و شبیه سازی، آن شکاف را پر کند. این یک شبیه سازی است درمورد شیزاپک بِی (خلیجی در آمریکا). خیلی وقت پیش در خلیج شیزاپک نهنگ خاکستری وجود داشت -- ۵۰۰ سال پیش. و شما متوجه میشوید که رنگ ها و صدا ها مانند فیلم "آواتار" هستند. و شما متوجه میشوید که رنگ ها و صدا ها مانند فیلم "آواتار" هستند. (خنده حضار) و اگر شما در مورد "آواتار" فکرکنید، و اینکه چرا اون رو مردم اثر گذاشته بود، قسمت داستان پوکاهونتاس اون فیلم را فراموش کن، و سوال کن که چرا آن تصاویرآنقدر اثر داشتند؟ قسمت داستان پوکاهونتاس اون فیلم را فراموش کن، و سوال کن که چرا آن تصاویرآنقدر اثر داشتند؟ چونکه آن یادآور چیزی است که به یک معنا، از دست رفته است. چونکه آن یادآور چیزی است که به یک معنا، از دست رفته است. بنابراین توصیه منه، تنها توصیه ای که خواهم داد، این است که جیمز کامرون که "آواتار ۲" را زیر آب بسازد.
Thank you very much.
بسیار متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)