I want to talk to you today about something the open-source programming world can teach democracy, but before that, a little preamble. Let's start here.
امروز میخوام با شما دربارهی دنیای برنامه نویسی متن بازکه میتونه درس دموکراسی بده، حرف بزنم، اما پیش از اون باید یه مقدمهکوتاه بگویم. بذارید از اینجا شروع کنیم.
This is Martha Payne. Martha's a 9-year-old Scot who lives in the Council of Argyll and Bute. A couple months ago, Payne started a food blog called NeverSeconds, and she would take her camera with her every day to school to document her school lunches. Can you spot the vegetable? (Laughter) And, as sometimes happens, this blog acquired first dozens of readers, and then hundreds of readers, and then thousands of readers, as people tuned in to watch her rate her school lunches, including on my favorite category, "Pieces of hair found in food." (Laughter) This was a zero day. That's good.
این مارتا پین است. مارتا یک اسکاتلندی ۹ سالهست که در شهرستان آگریل اند بوته زندگی میکنه. چند ماه پیش مارتا یک وبلاگ درباره غذا راه انداخت به نام «بی در زمانی»، و دوربینش رو با خودش برمیداشت و هر روز در مدرسه ناهار اون روز را ثبت میکرد. و هر روز در مدرسه ناهار اون روز را ثبت میکرد. میتونید سبزیجات را رصد کنید؟ (خنده) و همانطور که بعضی وقتها پیش میآید٬ این وبلاگ یک دو جین خواننده به دست آورد٬ و پس از زمان بیشتری صدها نفر وبلاگش را میخواندند، و بعدتر تبدیل شدند به هزاران خواننده، مردم میرفتند به وبلاگش تا رتبهای که او به ناهارهای مدرسهاش میداد رو تماشا کنند، به اضافه اینکه بخش مورد علاقه من٬ «تار موهایی که در غذا پیدا شد» هم درآن بود. (خنده) به اضافه اینکه بخش مورد علاقه من٬ «تار موهایی که در غذا پیدا شد» هم درآن بود. (خنده) این روز آغاز بود. خوب بود.
And then two weeks ago yesterday, she posted this. A post that read: "Goodbye." And she said, "I'm very sorry to tell you this, but my head teacher pulled me out of class today and told me I'm not allowed to take pictures in the lunch room anymore. I really enjoyed doing this. Thank you for reading. Goodbye."
و سپس دو هفته پیش، او این پست رو گذاشت. پستی که نوشته بود: «خدانگهدار.» او نوشت: «بسیار متاسفم که این را میگم، اما معلم مدرسهام امروز من رو از کلاس بیرون کشید و بهم گفت من دیگه اجازه ندارم تو ناهارخوری عکس بگیرم. من واقعا از این کار لذت میبردم. ممنون که وبلاگم رو میخوندید. خداحافظ.»
You can guess what happened next, right? (Laughter) The outrage was so swift, so voluminous, so unanimous, that the Council of Argyll and Bute reversed themselves the same day and said, "We would, we would never censor a nine-year-old." (Laughter) Except, of course, this morning. (Laughter) And this brings up the question, what made them think they could get away with something like that? (Laughter) And the answer is, all of human history prior to now.
میتونید حدس بزنید که بعدش چه اتفاقی افتاد، مگه نه؟ (خنده) خشم عمومی آنقدر شدید، فراگیر و یکپارچه بود که، انجمن شهر درست در همان روز عقبنشینی کرد و اعلام کرد: «ما، انجمن شهر درست در همان روز عقبنشینی کرد و اعلام کرد: «ما، ما هرگز یک دختر نه ساله رو سانسور نمیکنیم.» (خنده) البته فقط به جز امروز صبح. (خنده) و این اتفاق با خودش این پرسش رو به همراه آورد که، چطور به ذهنشان خطور کرده بود که میتونن از زیر همیچین چیزی در برن؟ (خنده) چطور به ذهنشان خطور کرده بود که میتونن از زیر همیچین چیزی در برن؟ (خنده) و پاسخ در سرتاسر تاریخ بشریت تا امروز نهفته است.
(Laughter) So, what happens when a medium suddenly puts a lot of new ideas into circulation?
(خنده) خب، چی رخ میده وقتی یک رسانه ناگهان ایدههای نوی زیادی را به گردش در میاره؟ چی رخ میده وقتی یک رسانه ناگهان ایدههای نوی زیادی را به گردش در میاره؟
Now, this isn't just a contemporaneous question. This is something we've faced several times over the last few centuries. When the telegraph came along, it was clear that it was going to globalize the news industry. What would this lead to? Well, obviously, it would lead to world peace. The television, a medium that allowed us not just to hear but see, literally see, what was going on elsewhere in the world, what would this lead to? World peace. (Laughter) The telephone? You guessed it: world peace. Sorry for the spoiler alert, but no world peace. Not yet. Even the printing press, even the printing press was assumed to be a tool that was going to enforce Catholic intellectual hegemony across Europe. Instead, what we got was Martin Luther's 95 Theses, the Protestant Reformation, and, you know, the Thirty Years' War. All right, so what all of these predictions of world peace got right is that when a lot of new ideas suddenly come into circulation, it changes society. What they got exactly wrong was what happens next.
ببینید، این پرسش فقط مربوط به عصر ما نیست. این چیزیست که ما بارها باهاش در سدههای اخیر روبرو شدیم. این چیزیست که ما بارها باهاش در سدههای اخیر روبرو شدیم. وقتی تلگراف همهگیر شد، واضح بود که قراره صنعت خبررسانی را جهانی کند. نتیجهاش چی میتونست باشه؟ خب، بدیهی بود که منجر به صلح جهانی بشه. تلویزیون، رسانهای که به ما اجازه داد نه تنها بشنویم بلکه ببینیم، به راستی ببینیم، که جاهای دیگر جهان چه خبره، و نتیجه این چی بود؟ بلکه ببینیم، به راستی ببینیم، که جاهای دیگر جهان چه خبره، و نتیجه این چی بود؟ صلح در جهان. (خنده) تلفن؟ خودتان حدس بزنید: صلح جهانی. ببخشید که عیشتون رو به هم میزنم، اما صلحی موجود نیست. هنوز نیست. حتی ماشین چاپ، بله حتی ماشین چاپ قرار بود وسیلهای باشه برای تحمیل استیلای اندیشهی کاتولیک در سراسر اروپا. به جای آن، اعلامیه ۹۵ مارتین لوتر، اصلاحات پروتستانی و نبردهای سیساله سربرآورد. به جای آن، اعلامیه ۹۵ مارتین لوتر، اصلاحات پروتستانی و نبردهای سیساله سربرآورد. به جای آن، اعلامیه ۹۵ مارتین لوتر، اصلاحات پروتستانی و نبردهای سیساله سربرآورد. خُب آنچه از میان همهی پیشگوییهای صلح در جهان درست ازکار دراومد این بود که وقتی بسیاری از ایدههای نو به ناگاه به گردش در میاد، جامعه رو تغییر میدهند. و چیزی که آنها دقیقا برداشت نادرستی ازش داشتند پس از آن رخ داد.
The more ideas there are in circulation, the more ideas there are for any individual to disagree with. More media always means more arguing. That's what happens when the media's space expands. And yet, when we look back on the printing press in the early years, we like what happened. We are a pro-printing press society.
هرچه عقیدههای بیشتری در جریان باشد، عقاید بیشتری هم برای مخالفت کردن به وجود خواهد آمد. رسانهی بیشتر همیشه به معنای مجادلهی بیشترست. و این همان چیزیست که با گسترش فضای رسانهای رخ داد. و هنوز، وقتی سالهای آغازین اختراع ماشین چاپ نگاه میکنیم، از آنچه که اتفاق افتاده خرسندیم. و هنوز، وقتی سالهای آغازین اختراع ماشین چاپ نگاه میکنیم، از آنچه که اتفاق افتاده خرسندیم. ما یک جامعهی طرفدار ماشین چاپ هستیم.
So how do we square those two things, that it leads to more arguing, but we think it was good?
پس چطور میتونیم این دوتا رو با هم سازگار کنیم؟ اینکه چاپ منجر به مجادله شد، اما ما گمان میکنیم که چیز خوبی بود؟
And the answer, I think, can be found in things like this. This is the cover of "Philosophical Transactions," the first scientific journal ever published in English in the middle of the 1600s, and it was created by a group of people who had been calling themselves "The Invisible College," a group of natural philosophers who only later would call themselves scientists, and they wanted to improve the way natural philosophers argued with each other, and they needed to do two things for this. They needed openness. They needed to create a norm which said, when you do an experiment, you have to publish not just your claims, but how you did the experiment. If you don't tell us how you did it, we won't trust you. But the other thing they needed was speed. They had to quickly synchronize what other natural philosophers knew. Otherwise, you couldn't get the right kind of argument going. The printing press was clearly the right medium for this, but the book was the wrong tool. It was too slow. And so they invented the scientific journal as a way of synchronizing the argument across the community of natural scientists. The scientific revolution wasn't created by the printing press. It was created by scientists, but it couldn't have been created if they didn't have a printing press as a tool.
و پاسخ، به گمان من، میتونه در چنین چیزهایی یافت بشه. این روی جلد مجله «مجادلات فلسفی» ست، نخستین مجلهای که در میانه دهه ۱۶۰۰ به انگلیسی منتشر شد. نخستین مجلهای که در میانه دهه ۱۶۰۰ در انگلستان منتشر شد. و خالقانش گروهی بودند که اسم خودشون رو گذاشته بودند «انجمن نامرئی»، و خالقانش گروهی بودند که اسم خودشون رو گذاشته بودند «انجمن نامرئی»، گروهی از فیلسوفان طبیعتگرا که تنها سالها بعد تونستن خود را دانشمند بنامند. و آنها میخواستند راه مباحثهی فیلسوفان با یکدیگر را بهبود بدن، و آنها میخواستند راه مباحثهی فیلسوفان با یکدیگر را بهبود بدن، و برای این مهم، باید دو کار انجام میدادند. آنها به نیاز به بیپردگی داشتند. اونها باید یک عرف پدید میآوردند که بگه، هنگامی که دست به یک آزمون میزنید، نه تنها باید ادعاهاتون رو منتشر کنید، بلکه روش کار هم باید انتشار پیدا کنه. اگر به ما نگید که چطور این کار رو کردید، بهتون اعتماد نخواهیم کرد. اما چیز دیگری که نیازمندش بودند سرعت بود. آنها باید به سرعت با یافتههای فیلسوفان طبیعی دیگر همگام میشدند، وگرنه، آنها باید به سرعت با یافتههای فیلسوفان طبیعی دیگر همگام میشدند، وگرنه، مباحثات به درستی پیش نمیرفت. و رسانهی چاپی به وضوح وسیلهی درستی برای این کار بود. اما کتاب گزینهی اشتباه بود، زیادی آهسته بود. و بنابراین آنها مجلهی علمی رو ابداع کردند که راهی بود برای همگامسازی مباحثات در اجتماع دانشمندان طبیعتگرا. که راهی بود برای همگامسازی مباحثات در اجتماع دانشمندان طبیعتگرا. انقلاب علمی به دست ماشین چاپ به پدیدار نشد. دانشمندان آن را آفریدند، اما اگر آنها به دستگاه چاپ به عنوان یک ابزار دسترسی نداشتند، نمیتونست پدید بیاد. اما اگر آنها به دستگاه چاپ به عنوان یک ابزار دسترسی نداشتند، نمیتونست پدید بیاد.
So what about us? What about our generation, and our media revolution, the Internet? Well, predictions of world peace? Check. (Laughter) More arguing? Gold star on that one. (Laughter) (Laughter) I mean, YouTube is just a gold mine. (Laughter) Better arguing? That's the question.
پس ما چی؟ نسل ما، انقلاب رسانهای ما، اینترنت چطور؟ پس ما چی؟ نسل ما، انقلاب رسانهای ما، اینترنت چطور؟ خب، پیشگویی صلح جهانی؟ آره. (خنده) مباحثات بیشتر؟ یک ستاره طلایی واسه اینیکی. (خنده) (خنده) منظورم اینه که، یوتیوب خودش تنهایی یک معدن طلاست. (خنده) بهتر مباحثه کردن؟ مسئله دقیقا همینه.
So I study social media, which means, to a first approximation, I watch people argue. And if I had to pick a group that I think is our Invisible College, is our generation's collection of people trying to take these tools and to press it into service, not for more arguments, but for better arguments, I'd pick the open-source programmers. Programming is a three-way relationship between a programmer, some source code, and the computer it's meant to run on, but computers are such famously inflexible interpreters of instructions that it's extraordinarily difficult to write out a set of instructions that the computer knows how to execute, and that's if one person is writing it. Once you get more than one person writing it, it's very easy for any two programmers to overwrite each other's work if they're working on the same file, or to send incompatible instructions that simply causes the computer to choke, and this problem grows larger the more programmers are involved. To a first approximation, the problem of managing a large software project is the problem of keeping this social chaos at bay.
خب رشتهی من رسانهی اجتماعیست، که معناش در سادهترین شکل، رصد کردن مجادلات آدمهاست. و اگه بخوام گروهی از مردم را دستچین کنم که به گمان من انجمن نامرئی ما هستند، نسلی آفرینشگر از مردم که تلاش میکنند این ابزارها رو به خدمت بگیرند، نه برای مجادلهی بیشتر، بلکه برای مجادلهی بهتر، برنامهنویسان متنباز رو گزینش میکنم. برنامهنویسی یک رابطهی سه سویه ست میان برنامهنویس، یک سری کد مبدا، و کامپیوتری که برنامه باید روی آن اجرا شه، اما کامپیوترها مشهورند به اینکه دربرابر فرمانها انعطافپذیر نیستند. یعنی فوقالعاده سخته که به تفصیل مجموعهای بنویسی از دستورها که کامپیوتر بدونه چطور اجراشون کنه، و این تازه وقتیه که تنها یک نفر کد بنویسه. به محض اینکه بیش از یک نفر دست بهکار نوشتن بشن، به راحتی ممکنه دو برنامهنویس همزمان در حال کارروی یک فایل کار هم را جاینوشت کنند، به راحتی ممکنه دو برنامهنویس همزمان در حال کارروی یک فایل کار هم را جاینوشت کنند، یا فرمانهای ناسازگار ارسال کنند که به راحتی منجر به مسدود شدن کامپیوتر میشه، و این مشکل هرچه برنامهنویسها بیشتر با هم درگیر میشن بزرگتر میشه. و این مشکل هرچه برنامهنویسها بیشتر با هم درگیر میشن بزرگتر میشه. در نگاه اول، دردسر مدیریتِ پروژهی بزرگ نرمافزاری همان مشکل دور نگهداشتن جامعه از هرج و مرج است.
Now, for decades there has been a canonical solution to this problem, which is to use something called a "version control system," and a version control system does what is says on the tin. It provides a canonical copy of the software on a server somewhere. The only programmers who can change it are people who've specifically been given permission to access it, and they're only allowed to access the sub-section of it that they have permission to change. And when people draw diagrams of version control systems, the diagrams always look something like this. All right. They look like org charts. And you don't have to squint very hard to see the political ramifications of a system like this. This is feudalism: one owner, many workers.
دهههای متمادی یک راه حل متعارف برای این مشکل استفاده از چیزی بوده به نام دهههای متمادی یک راه حل متعارف برای این مشکل استفاده از چیزی بوده به نام «سیستم کنترلِ متن»، و سیستم کنترلِ متن درست همون کاری را میکنه که به نظر میاد. یک کپی متعارف از نرمافزار را جایی در سرور در دسترس میگذاره. یک کپی متعارف از نرمافزار را جایی در سرور در دسترس میگذاره. تنها برنامهنویسانی که میتونن تغییرش بدن آنهایی هستند که به طور خاص اجازهی دسترسی به آن را دارند، و آنها تنها مجازند که به بخشهایی فرعی از آن دسترسی داشته باشند که مجوز تغییر در آن را دارند. و هنگامی که آنها نمودار سیستم کنترل متن را ترسیم میکنند، نمودار همیشه شبیه اینه. بسیار خب. عین نمودارهای سازمانیست. و خیلی لازم نیست به چشمهاتون فشار بیارید تا پیامدهای سیاسی سازمانی مانند این را ببینید. این فئودالیزمه: یک ارباب، تعداد زیادی کارگر.
Now, that's fine for the commercial software industry. It really is Microsoft's Office. It's Adobe's Photoshop. The corporation owns the software. The programmers come and go.
خب، این برای صنعت نرمافزارهای تجاری مناسبه. ماهیت مایکروسافت آفیس همینه. آدوبی فتوشاپ هم همینطور. شرکت٬ مالک نرمافزاره. برنامهنویسها میان و میرن.
But there was one programmer who decided that this wasn't the way to work. This is Linus Torvalds. Torvalds is the most famous open-source programmer, created Linux, obviously, and Torvalds looked at the way the open-source movement had been dealing with this problem. Open-source software, the core promise of the open-source license, is that everybody should have access to all the source code all the time, but of course, this creates the very threat of chaos you have to forestall in order to get anything working. So most open-source projects just held their noses and adopted the feudal management systems.
اما برنامهنویسی وجود داشت که مصمم شد این راه کار کردن نیست. این لینوس تروالدز ست. تروالدز مشهورترین برنامهنویس متن باز است، خالق لینوکس، و او راهی رو پایه نهاد که جنبش متن باز با این مشکل دست و پنجه نرم کنه. نرمافزار متن باز، که در ذاتش نوید آیندهی حقامتیاز متن باز را میده، اینه که همه باید در هرزمانی به همهی کدهای مبدا دست بیابند، اما البته این پدیدآورندهی اینه که همه باید در هرزمانی به همهی کدهای مبدا دست بیابند، اما البته این پدیدآورندهی تهدید بزرگی مبنی بر هرج و مرجست که باید از آن پیشی گرفت تا همه چیز درست کار کنه. بنابراین بیشتر پروژههای متنباز کلاهشون رو دو دستی میچسبند و سیستمهای مدیریت فئودالی را میپذیرند.
But Torvalds said, "No, I'm not going to do that." His point of view on this was very clear. When you adopt a tool, you also adopt the management philosophy embedded in that tool, and he wasn't going to adopt anything that didn't work the way the Linux community worked. And to give you a sense of how enormous a decision like this was, this is a map of the internal dependencies within Linux, within the Linux operating system, which sub-parts of the program rely on which other sub-parts to get going. This is a tremendously complicated process. This is a tremendously complicated program, and yet, for years, Torvalds ran this not with automated tools but out of his email box. People would literally mail him changes that they'd agreed on, and he would merge them by hand.
اما تروالدز میگه: «نه، من این کار را نمیکنم.» دیدگاه او در این باره بسیار آشکاره. هنگامی که یک ابزار را میپذیرید، به ناچار پذیرای فلسفهی مدیریتی تعبیه شده در آن ابزار نیز خواهید بود. و او قصد نداشت چیزی را بپذیرد که مثل کارکرد گروه لینوکس نباشه. و او قصد نداشت چیزی را بپذیرد که مثل کارکرد گروه لینوکس نباشه. و برای اینکه از عظمت چنین تصمیمی تصویری بهتون بدم، این نقشهایست از و برای اینکه از عظمت چنین تصمیمی تصویری بهتون بدم، این نقشهایست از پیشنیازهای درونی موجود در حیطهی لینوکس، در حیطهی سیستم عامل لینوکس، که زیرگروههای برنامه برای کارکردن متکی به زیرگروههای برنامه های دیگر است. این یک فرآیند فوق العاده پیچیده است. این یک فرآیند فوق العاده پیچیده است. وبا این حال، تا سالها، تروالدز این کار را نه با ابزارهای اتوماتیک و خودکار، بلکه با ایملش رهبری کرد. وبا این حال، تا سالها، تروالدز این کار را نه با ابزارهای اتوماتیک و خودکار، بلکه با ایملش رهبری کرد. مردم تغییراتی که باهاش موافق بودن را میفرستادند، و او دستی ادغامشان میکرد. مردم تغییراتی که باهاش موافق بودن را میفرستادند، و او دستی ادغامشان میکرد.
And then, 15 years after looking at Linux and figuring out how the community worked, he said, "I think I know how to write a version control system for free people."
و سپس، ۱۵ سال پس از بررسی لینوکس و پیداکردن راه اینکه چطور این گروه به بازدهی رسید، او میگه: «فکر میکنم بدونم چطور یک سیستم کنترل متن برای مردم آزاد بنویسم.»
And he called it "Git." Git is distributed version control. It has two big differences with traditional version control systems. The first is that it lives up to the philosophical promise of open-source. Everybody who works on a project has access to all of the source code all of the time. And when people draw diagrams of Git workflow, they use drawings that look like this. And you don't have to understand what the circles and boxes and arrows mean to see that this is a far more complicated way of working than is supported by ordinary version control systems.
اسمش را گذاشته «گیت». سیستم گیت کنترل متن توزیع شده است. این سیتم دارای دو تفاوت بزرگ با سیستمهای سنتی متن است. اولیاش اینه که انتظارات فلسفی تعهد متن باز را برآورده میکنه. هرکسی بر روی پروژهای کار میکنه دسترسی دایمی به همهی کدهای مبدا داده. و هنگامی که نمودارهای روند کاری گیت ترسیم کنیم از نمودارهایی شبیه به این استفاده میکنیم. و لازم نیست تکتک دایرهها و کادرها و فلشها رو بفهمید تا ببینید این بسیار و لازم نیست تکتک دایرهها و کادرها و فلشها رو بفهمید تا ببینید این بسیار کارکرد پیچیدهتری از اون داره که از سوی سیستمهای کنترل متن معمول حمایت بشه. کارکرد پیچیدهتری از اون داره که از سوی سیستمهای کنترل متن معمول حمایت بشه.
But this is also the thing that brings the chaos back, and this is Git's second big innovation. This is a screenshot from GitHub, the premier Git hosting service, and every time a programmer uses Git to make any important change at all, creating a new file, modifying an existing one, merging two files, Git creates this kind of signature. This long string of numbers and letters here is a unique identifier tied to every single change, but without any central coordination. Every Git system generates this number the same way, which means this is a signature tied directly and unforgeably to a particular change.
اما در عین حال هرج و مرج را برمیگردونه، و این دومین نوآوری شگرف گیت است. اینها تصاویری از گیتهاب هستند، مهمترین سرویس گیت است، و هربار برنامهنویسی از گیت استفاده میکند تا تغییر مهمی ایجاد کنه، پروندهی تازهای ایجاد کند، یا یک فایل موجود را اصلاح کند، دو پرونده را ادغام کند، گیت چنین مجوزهایی صادر میکند. این رشتهی بلند اعداد و حروف در اینجا یک نشانگر یکتاست که به هریک تغییر چِفت شده، اما سازماندهی مرکزی ندارد. هر سیستم گیت این عدد را به روش یکسانی تولید میکند، یعنی که این مجوز مستقیما و به طور تغییرناپذیری به یک تغییر خاص چفت شده. یعنی که این مجوز مستقیما و به طور تغییرناپذیری به یک تغییر خاص چفت شده.
This has the following effect: A programmer in Edinburgh and a programmer in Entebbe can both get the same -- a copy of the same piece of software. Each of them can make changes and they can merge them after the fact even if they didn't know of each other's existence beforehand. This is cooperation without coordination. This is the big change.
تاثیر چنین چیزی اینه: یک برنامهنویس در ادینبورگ و یک برنامهنویس در اِنتابه هردو میتونن کپی کاملا یکسانی از نرمافزار را بگیرند. هر کدام تغییرات ایجاد کنند و اونها را ادغام کنند با وجود این حقیقت که پیشتر از وجود هم آگاه نبودند. با وجود این حقیقت که پیشتر از وجود هم آگاه نبودند. این همکاری بدون انطباق ست. این یک تغییر بزرگست.
Now, I tell you all of this not to convince you that it's great that open-source programmers now have a tool that supports their philosophical way of working, although I think that is great. I tell you all of this because of what I think it means for the way communities come together.
من اینها را به شما نمیگم که قانعتان کنم که این خیلی عالیه که برنامهنویسان متن باز حالا ابزاری دارند که از روش فلسفی کار آنها پشتیبانی میکنه، گرچه من فکر میکنم که این معرکهست. من اینها رو بهتون میگم، به خاطر چیزی که به نظر من به معنای همبستگی جوامع ست.
Once Git allowed for cooperation without coordination, you start to see communities form that are enormously large and complex.
وقتی گیت اجازهی همکاری بدون انطباقسازی رو میده، میتونید ببینید که جوامعی شکل میگیرند که خیلی خیلی بزرگ و پبچیده هستند.
This is a graph of the Ruby community. It's an open-source programming language, and all of the interconnections between the people -- this is now not a software graph, but a people graph, all of the interconnections among the people working on that project — and this doesn't look like an org chart. This looks like a dis-org chart, and yet, out of this community, but using these tools, they can now create something together. So there are two good reasons to think that this kind of technique can be applied to democracies in general and in particular to the law.
این نگاشتی از گروه روبی است. روبی یک زبان برنامهنویسی متن بازه و تمام بههم پیوستگیهای درونی میان مردم- این یک نمودار نرمافزار نیست، بلکه نگاشتیست از آدمها، همهی بههم پیوستگیهای درونی میان مردمِ در حال کار بر روی آن پروژه- و اصلا شبیه یک نمودار سازمانی نیست. شبیه یک نمودار ضد سازمانیست. و تازه، خارج از این گروه، اما با استفاده از این ابزار، آنها حالا میتونن چیزی را با هم بیافرینند. پس دو دلیل خوب وجود داره که فکر کنیم همچین روشی میتونه در دموکراسیها بهطور عام و در قوانین بهطور خاص به کار بره. همچین روشی میتونه در دموکراسیها بهطور عام و در قوانین بهطور خاص به کار بره.
When you make the claim, in fact, that something on the Internet is going to be good for democracy, you often get this reaction.
وقتی ادعا میکنی چیزی روی اینترنت قراره به کمک دموکراسی بیاد، اغلب همچین واکنشی میبینی. چیزی روی اینترنت قراره به کمک دموکراسی بیاد، اغلب همچین واکنشی میبینی.
(Music) (Laughter)
(موسیقی) (خنده)
Which is, are you talking about the thing with the singing cats? Like, is that the thing you think is going to be good for society? To which I have to say, here's the thing with the singing cats. That always happens. And I don't just mean that always happens with the Internet, I mean that always happens with media, full stop. It did not take long after the rise of the commercial printing press before someone figured out that erotic novels were a good idea. (Laughter) You don't have to have an economic incentive to sell books very long before someone says, "Hey, you know what I bet people would pay for?" (Laughter) It took people another 150 years to even think of the scientific journal, right? So -- (Laughter) (Applause)
یعنی، آیا داری درباره چیزی مثل گربههای آوازخوان حرف میزنی؟ یعنی، این یعنی، آیا داری درباره چیزی مثل گربههای آوازخوان حرف میزنی؟ یعنی، این چیزیه که قراره برای جامعه مفید باشه؟ تا جایی که من میدونم، همیشه مشکل گربههای آوازخوان وجود داشته. این همیشه اتفاق میافته. تا جایی که من میدونم، همیشه مشکل گربههای آوازخوان وجود داشته. این همیشه اتفاق میافته. منظورم این نیست که دربارهی اینترنت اوضاع از این قراره. منظور من اینه که این همیشه برای هر رسانهای اتفاق میافته، نقطه سرخط. خیلی از رشد تجاری دستگاه چاپ نگذشته بود که یک نفر خیلی از رشد تجاری دستگاه چاپ نگذشته بود که یک نفر به ذهنش رسید که رمانهای شهوانی خوب فروش میره. (خنده) حتما لازم نیست که یک انگیزهی اقتصادی پشت فروش کتابها باشه. خیلی قدیمترها یک نفر گفت: «هی، شرط میبندم بدونم مردم واسه چی پول خرج میکنند.» (خنده) ۱۵۰ سال دیگه طول کشید تا مردم فقط به ذهنشون برسه که میتونن یک مجله علمی چاپ کنند، درسته؟ -(خنده) (تشویق)-
So the harnessing by the Invisible College of the printing press to create the scientific journal was phenomenally important, but it didn't happen big, and it didn't happen quick, and it didn't happen fast, so if you're going to look for where the change is happening, you have to look on the margins.
مهارکردن ماشین چاپ به دست انجمن نامرئی برای خلق مجله علمی مهارکردن ماشین چاپ به دست انجمن نامرئی برای خلق مجله علمی یک پدیدهی مهم بود، اما در سطح وسیعی رخ نداد، و طول کشید تا پدید بیاد، و سریع هم نبود، بنابراین اگر بخواید به دنبال نقطهای بگردید که تغییر رخ میده، باید نظری به حاشیهها بندازید.
So, the law is also dependency-related. This is a graph of the U.S. Tax Code, and the dependencies of one law on other laws for the overall effect. So there's that as a site for source code management. But there's also the fact that law is another place where there are many opinions in circulation, but they need to be resolved to one canonical copy, and when you go onto GitHub, and you look around, there are millions and millions of projects, almost all of which are source code, but if you look around the edges, you can see people experimenting with the political ramifications of a system like that. Someone put up all the Wikileaked cables from the State Department, along with software used to interpret them, including my favorite use ever of the Cablegate cables, which is a tool for detecting naturally occurring haiku in State Department prose. (Laughter) Right. (Laughter) The New York Senate has put up something called Open Legislation, also hosting it on GitHub, again for all of the reasons of updating and fluidity. You can go and pick your Senator and then you can see a list of bills they have sponsored. Someone going by Divegeek has put up the Utah code, the laws of the state of Utah, and they've put it up there not just to distribute the code, but with the very interesting possibility that this could be used to further the development of legislation. Somebody put up a tool during the copyright debate last year in the Senate, saying, "It's strange that Hollywood has more access to Canadian legislators than Canadian citizens do. Why don't we use GitHub to show them what a citizen-developed bill might look like?" And it includes this very evocative screenshot.
خب، قانون هم یک پدیدهی وابسته مداره. این نموداریست ازکد مالیاتی آمریکا، و وابستگی یک قانون به قوانین دیگر برای تاثیرگذاری کلی را نشون میده. و وابستگی یک قانون به قوانین دیگر برای تاثیرگذاری کلی را نشون میده. خب، این شبیه جایی برای مدیریت کدهای مبدا است. اما حقیقت دیگری هم وجود داره که قانون محل دیگریست که در آن بسیاری از گزینهها به جریان میافتند. اما اونها باید به یک کپی متعارف تجزیه بشن، و هنگامی که به گیتهاب مراجعه میکنید، و به اطراف نظری میاندازید، میلیونها میلیون پروژه اونجا هست، تقریبا همشون از کدهای مبدا هستند، اما اگر به کرانهها نگاه کنید، مردمی را میبینید که در حال آزمون و خطا با پیامدهای سیاسی همچین سیستمی هستند. که در حال آزمون و خطا با پیامدهای سیاسی همچین سیستمی هستند. یک نفر سرنخهای ویکیلیکس رو از وزارت امورخاجه دنبال کرد و از یک نرم افزار استفاده کرد تا آنها را تفسیر کنه، چیزی که خواستنیترین فایدهی افشای اسناد محرمانهی آمریکا برای من بود، این ابزار جملههایی به شکل هایکو را در اسناد وزارتخانه شناسایی میکرد. (خنده) جدی میگم. (خنده) سنای نیویورک چیزی ساخت به نام قانونگذاری باز، که آن هم روی سرور گیتهاب بود، و دلیلش هم همچنان به روز بودن و سیال بودن گیتهاب بود. میتونید برید فهرستی از تمام لوایحی که هر نماینده بانی آنها بوده رو ببینید. میتونید برید فهرستی از تمام لوایحی که هر نماینده بانی آنها بوده رو ببینید. یکی دیگه با استفاده از دایوگیک کدی نوشته به نام یوتا، قوانین ایالت یوتا، و اونجا گذاشتنش نه فقط برای اینکه کد را توزیع کنند، بلکه یک امکان خیلی جالب براش گذاشتند که میتونه برای توسعهی آتی قانون گذاری به کار بره. یک نفر دیگه در حین بحثهای مربوط به حق طبع و نشر که پارسال در سنا مطرح بود، ابزاری ساخت که میگفت: «عجیبه که هالیوود به قانونگذاران کانادایی راحتتر دسترسی داره تا شهروندان کانادایی. چرا از گیتهاب استفاده نکنیم تا بهشون نشون بدیم یک لایحهی شهروند-محور چه شکلی میتونه باشه؟» و تصاویر مهیجی هم ضمیمهی ابزارشه.
This is a called a "diff," this thing on the right here. This shows you, for text that many people are editing, when a change was made, who made it, and what the change is. The stuff in red is the stuff that got deleted. The stuff in green is the stuff that got added. Programmers take this capability for granted. No democracy anywhere in the world offers this feature to its citizens for either legislation or for budgets, even though those are the things done with our consent and with our money.
این چیزی که در سمت راست، اینجا، میبینید اسمش هست «قیاس». این بهمون نشون میده، در متنی که همزمان مردم زیادی ویرایش میکنند، چه زمانی، توسط چه کسی و چه تغییری اعمال میشه. چه زمانی، توسط چه کسی و چه تغییری اعمال میشه. رنگ قرمز یعنی یه چیزی حذف شده. رنگ سبز یعنی یه چیزی اضافه شده. برنامهنویسها همچین قابلیتی را بدیهی میدانند. هیچ دموکراسی هیچکجا همچین ویژگی به شهروندانش برای قانونگذاری یا بودجه ارایه نمیده. هیچ دموکراسی هیچکجا همچین ویژگی به شهروندانش برای قانونگذاری یا بودجه ارایه نمیده. باوجودی که اینها چیزهایی هستن که با رضایت ما و با پول ما انجام میشه. باوجودی که اینها چیزهایی هستن که با رضایت ما و با پول ما انجام میشه.
Now, I would love to tell you that the fact that the open-source programmers have worked out a collaborative method that is large scale, distributed, cheap, and in sync with the ideals of democracy, I would love to tell you that because those tools are in place, the innovation is inevitable. But it's not. Part of the problem, of course, is just a lack of information. Somebody put a question up on Quora saying, "Why is it that lawmakers don't use distributed version control?" This, graphically, was the answer. (Laughter) (Laughter) (Applause) And that is indeed part of the problem, but only part.
خب، من واقعا دوست داشتم بهتون بگم این حقیقت داره که برنامهنویسان متن باز راهی پیدا کردند که روشیست مشترک در مقیاس وسیع، توزیع شده، ارزان و همگام با آرمانهای دموکراسی، دوست داشتم بهتون بگم که چون این ابزارها خوب و سازمانیافتهاند، نوآوری اجتناب ناپذیره. اما اینطور نیست. بخشی از مشکل، مسلما کمبود اطلاعاته. یکی روی سایت کورا یه چیزی پرسید که، «چرا قانونگذاران از کنترل متن توزیع شده استفاده نمیکنند؟» «چرا قانونگذاران از کنترل متن توزیع شده استفاده نمیکنند؟» به صورت نموداری، پاسخ اینه . (خنده) (خنده) (تشویق) و این واقعا بخشی از مشکله. اما تنها بخشی از آن.
The bigger problem, of course, is power. The people experimenting with participation don't have legislative power, and the people who have legislative power are not experimenting with participation. They are experimenting with openness. There's no democracy worth the name that doesn't have a transparency move, but transparency is openness in only one direction, and being given a dashboard without a steering wheel has never been the core promise a democracy makes to its citizens.
مشکل بزرگتر، البته، قدرته. آنهایی که مشارکت را میآزمایند فاقدِ قدرت قانونگذارهایند، و آنهایی که قدرت قانونگذاری دارند با مشارکت میانهای ندارند. قدرت قانونگذارهایند، و آنهایی که قدرت قانونگذاری دارند با مشارکت میانهای ندارند. آنها در حال آزمایش صراحت و شفافیت هستند. هیچ دموکراسی ارزش این نام رو نداره اگه فاقد حرکت شفافسازی باشه، اما شفاف سازی تنها یک بُعد قضیهست، و در اختیار گذاشتن شیشه جلو بدون اینکه فرمان خودرو را در اختیار داشته باشی، هرگز نویدی و وعده ای نبوده که دموکراسی به شهروندانش داده باشه.
So consider this. The thing that got Martha Payne's opinions out into the public was a piece of technology, but the thing that kept them there was political will. It was the expectation of the citizens that she would not be censored. That's now the state we're in with these collaboration tools. We have them. We've seen them. They work. Can we use them? Can we apply the techniques that worked here to this?
پس این را در نظر داشته باشید. چیزی که عقاید مارتا پین را محبوب کرد، از جنس فنآوری بود، چیزی که عقاید مارتا پین را محبوب کرد، از جنس فنآوری بود، اما چیزی که آنها را آنجا نگه داشت ارادهی سیاسی بود. انتظارات شهروندان بود که نمیتونستن سانسورش کنند. حالا این همان موقعیتیست که ما با این ابزار مشارکت در آن ایستادیم. ما تو چنگ داریمش. دیدیمش. کار میکنه. میتونیم ازش استفاده کنیم؟ آیا میتونیم از راهکاری که اونجا مفید واقع شد اینجا هم استفاده کنیم؟
T.S. Eliot once said, "One of the most momentous things that can happen to a culture is that they acquire a new form of prose." I think that's wrong, but -- (Laughter) I think it's right for argumentation. Right? A momentous thing that can happen to a culture is they can acquire a new style of arguing: trial by jury, voting, peer review, now this. Right?
تی اس الیوت یک بار گفت: «یکی از خطیرترین چیزهایی که میتواند در یک فرهنگ رخ دهد این است که آنها شیوهی جدیدی در نثر به دست آورند.» من فکر میکنم این غلطه، اما -(خنده) اما به گمانم دست کم در مورد مباحثه درسته. نه؟ یک امر خطیر که میتونه در متن یک فرهنگ رخ بده اینه که آنها سبک تازه در مجادله به دست بیارن: محاکمه در حضور هیئت منصفه، رایگیری، داوری همتراز، و حالا این. درسته؟
A new form of arguing has been invented in our lifetimes, in the last decade, in fact. It's large, it's distributed, it's low-cost, and it's compatible with the ideals of democracy. The question for us now is, are we going to let the programmers keep it to themselves? Or are we going to try and take it and press it into service for society at large?
شیوهی تازهای از مباحثه در دوره زندگی ما ابداع شده، در واقع در همینه دههی اخیر. بسیار عظیم، گسترده، ارزان و منطبق با همهی آرمانهای دموکراسیست. پرسشی که برای ما مطرح میشه اینه، آیا میخوایم اجازه بدیم برنامهنویسها آن را برای خودشون نگه دارند؟ یا اینکه میخوایم تلاش کنیم و در مقیاس بزرگتر به خدمت جامعه درش بیاریم؟ یا اینکه میخوایم تلاش کنیم و در مقیاس بزرگتر به خدمت جامعه درش بیاریم؟
Thank you for listening. (Applause) (Applause) Thank you. Thank you. (Applause)
ممنون از شکیباییتون. (تشویق) (تشویق) سپاسگزارم. سپاسگزارم. (تشویق)