Good afternoon, everybody. I've got something to show you. (Laughter) Think about this as a pixel, a flying pixel. This is what we call, in our lab, sensible design. Let me tell you a bit about it. Now if you take this picture -- I'm Italian originally, and every boy in Italy grows up with this picture on the wall of his bedroom -- but the reason I'm showing you this is that something very interesting happened in Formula 1 racing over the past couple of decades. Now some time ago, if you wanted to win a Formula 1 race, you take a budget, and you bet your budget on a good driver and a good car. And if the car and the driver were good enough, then you'd win the race. Now today, if you want to win the race, actually you need also something like this -- something that monitors the car in real time, has a few thousand sensors collecting information from the car, transmitting this information into the system, and then processing it and using it in order to go back to the car with decisions and changing things in real time as information is collected. This is what, in engineering terms, you would call a real time control system. And basically, it's a system made of two components -- a sensing and an actuating component.
عصر همه شما به خیر چیزی دارم که میخواهم به شما نشان بدهم (خنده) یک پیکسل، پیکسل پرنده، در نظر بگیرید این چیزیست که ما در آزمایشگاهمان 'طراحی معقول' میگوییم. بگذارید کمی درباره آن به شما بگویم اگه شما این عکس را نگاه کنید - من اصالتا" ایتالیایی هستم و هر پسری در ایتالیا با این عکس بر دیوار اتاق خوابش بزرگ میشود. ولی دلیلی که من این را به شما نشان میدهم اینست که مسئله خیلی جالبی در دهههای اخیر در مسابقات فرمول یک اتفاق افتاده است در گذشته، اگرکه میخواستید در مسابقات فرمول یک برنده شوید، بودجهای را بر میداشتید، و بودجهتان را روی یک راننده خوب و ماشین خوب، شرط میبستید. و اگر ماشین و راننده به اندازه کافی خوب بودند، در مسابقه برنده میشدید. و امروزه، اگر بخواهید که در مسابقه برنده شوید، شما چیزی شبیه این نیاز دارید .. چیزی که ماشین را لحظه به لحظه بررسی میکند، چند هزار حسگر دارد که دادهها را از ماشین جمعآوری میکنند، این دادهها را به سیستم منتقل میکند، و سپس پردازشش میکند و از آنها استفاده کرده تا با تصمیمها به ماشین برگردد و همزمان که دادهها جمعآوری می شوند، ورودیها را تغییر میدهد. و این چیزیست که، در اصطلاح مهندسی، سیستم کنترل همزمان نامیده میشود و اساسا، یک سیستم با دو جزء است حسگر و عملگر.
What is interesting today is that real time control systems are starting to enter into our lives. Our cities, over the past few years, just have been blanketed with networks, electronics. They're becoming like computers in open air. And, as computers in open air, they're starting to respond in a different way to be able to be sensed and to be actuated. If we fix cities, actually it's a big deal. Just as an aside, I wanted to mention, cities are only two percent of the Earth's crust, but they are 50 percent of the world's population. They are 75 percent of the energy consumption -- up to 80 percent of CO2 emissions. So if we're able to do something with cities, that's a big deal. Beyond cities, all of this sensing and actuating is entering our everyday objects.
و آنچه که اکنون جالب است، اینست که سیستمهای کنترل همزمان در حال وارد شدن به زندگی ما هستند. شهرهای ما، در چند سال گذشته، با شبکهها و وسایل الکترونیک پوشانده شدهاند. آنها مثل کامپیوتر در فضای آزاد شدهاند. و به عنوان کامپیوترهای فضای آزاد، شروع کردهاند به پاسخ به شیوه متفاوت با قابلیت اینکه حس شوند و تحریک شوند. اگر ما شهرها را درست کنیم، واقعا کار خیلی بزرگی کردهایم. در کنار همین می خواستم اشاره کنم که شهرها فقط دو درصد سطح زمین هستند، ولی ٥۰درصد جمعیت جهان در آنجا هستند. ٧٥ درصد انرژی را مصرف میکنند .. و تا ٨۰ درصد تولیدکننده دیاکسیدکربن. بنابراین اگر ما بتوانیم کاری برای شهرهایمان بکنیم، کار مهمی خواهد بود. ورای شهرها، همه این حس کردنها و تحریک کردنها در حال ورد به اشیای روزمره زندگی ما هستند.
That's from an exhibition that Paola Antonelli is organizing at MoMA later this year, during the summer. It's called "Talk to Me." Well our objects, our environment is starting to talk back to us. In a certain sense, it's almost as if every atom out there were becoming both a sensor and an actuator. And that is radically changing the interaction we have as humans with the environment out there. In a certain sense, it's almost as if the old dream of Michelangelo ... you know, when Michelangelo sculpted the Moses, at the end it said that he took the hammer, threw it at the Moses -- actually you can still see a small chip underneath -- and said, shouted, "Perché non parli? Why don't you talk?" Well today, for the first time, our environment is starting to talk back to us. And I'll show just a few examples -- again, with this idea of sensing our environment and actuating it.
این از نمایشگاهی است که پائولا انتونلی برگزار میکند و در MoMA در طی تابستان امسال خواهد بود اسمش "با من حرف بزن" است. خوب، وسایل و محیط اطراف ما، شروع به حرف زدن با ما کردهاند. به عبارتی، تقریبا شبیه اینست که هر اتم اطراف ما در حال تبدیل شدن هم به حسگر و هم عملگر است. و این به شدت ارتباطات ما را به عنوان انسانها با طبیعت اطرافمان تغییر خواهد داد به عبارتی، تقریبا شبیه آرزوی قدیمی میکلآنژ است ... میدانید، وقتی که میکل آنژ مجسمه موسی را میساخت. آخر کار، میگویند که او چکش را برداشت و به سمت موسی پرت کرد .. درواقع هنوز هم شما میتوانید خراش کوچکی را آن زیر ببینید .. و گفته شده که داد زد "Perché non parli؟ چرا حرف نمیزنی؟ امروز، برای اولین بار، محیط پیرامون ما شروع به حرف زدن با ما کردهاست. و من تنها چند مثال را نشان میدهم .. و دوباره، با ایده حسکردن محیط و تحریک آن.
Let's starting with sensing. Well, the first project I wanted to share with you is actually one of the first projects by our lab. It was four and a half years ago in Italy. And what we did there was actually use a new type of network at the time that had been deployed all across the world -- that's a cellphone network -- and use anonymous and aggregated information from that network, that's collected anyway by the operator, in order to understand how the city works. The summer was a lucky summer -- 2006. It's when Italy won the soccer World Cup. Some of you might remember, it was Italy and France playing, and then Zidane at the end, the headbutt. And anyway, Italy won at the end.
بگذارید با حسکردن آغار کنیم. اولین پروژهای که من میخواهم به شما نشان دهم در واقع یکی از اولین پروژههای آزمایشگاه ماست. چهارسال و نیم پیش در ایتالیا کاری که ما در آنجا کردیم. در واقع استفاده از یک شبکه جدید در آن زمان بود که در تمام جهان گسترده شده بود .. آن شبکه تلفن همراه است .. ما از دادههای ناشناس و گردآوری شده آن شبکه را استفاده کردیم. که به هرحال توسط خدمات دهنده جمعآوری میشود. برای فهمیدن اینکه شهر چگونه کار میکند. تابستان آن سال تابستان خوش شانسی بود -- ٢۰۰٦ وقتی بود که ایتالیا جام جهانی فوتبال را برد. بعضی از شما ممکن است که یادشان بیاید، ایتالیا و فرانسه بازی میکردند، و آخرش زیدان و ضربه سر او. و به هر حال، ایتالیا در پایان برد.
(Laughter)
(خنده)
Now look at what happened that day just by monitoring activity happening on the network. Here you see the city. You see the Colosseum in the middle, the river Tiber. It's morning, before the match. You see the timeline on the top. Early afternoon, people here and there, making calls and moving. The match begins -- silence. France scores. Italy scores. Halftime, people make a quick call and go to the bathroom. Second half. End of normal time. First overtime, second. Zidane, the headbutt in a moment. Italy wins. Yeah. (Laughter) (Applause) Well, that night, everybody went to celebrate in the center. You saw the big peak. The following day, again everybody went to the center to meet the winning team and the prime minister at the time. And then everybody moved down. You see the image of the place called Circo Massimo, where, since Roman times, people go to celebrate, to have a big party, and you see the peak at the end of the day. Well, that's just one example of how we can sense the city today in a way that we couldn't have done just a few years ago.
حالا به آنچه که در آن روز اتفاق افتاد نگاه کنید فقط با زیر نظر گرفتن فعالیتهایی که در شبکه اتفاق افتاد. اینجا شما شهر را میبینید. کلوسیوم را در وسط میبینید. رودخانه تیبر صبح قبل از مسابقه. زمان را در بالا میبینید اوائل بعدازظهر، مردم اینجا و آنجا تلفن میزنند و حرکت میکنند. مسابقه آغاز میشود .. سکوت. فرانسه گل میزند. ایتالیا گل میزند. بین دو نیمه، مردم چند تماس کوتاه میگیرند و دستشویی میروند نیمه دوم. پایان وقت معمول بازی. وقت اضافی اول، دوم. زیدان، ضربه سر در یک لحظه. ایتالیا برنده میشود. هورا (خنده) (تشویق) آن شب، همه برای شادی به مرکز شهر رفتند. پیک بزرگ را دیدید. روز بعد، همه رفتند به مرکز شهر برای دیدن تیم برنده و نخست وزیر وقت. و سپس همه به سمت پایین حرکت کردند. تصویر مکانی به نام "سیرکو ماسیو" را میبینید، که، از زمان رم، مردم میروند و جشن میگیرند .. برای اینکه یه جشن بزرگ بگیرند، و شما نقطه اوج را در پایان روز میبینید. خوب، این تنها نمونهای بود از اینکه چگونه ما میتوانیم شهر را امروزه حس کنیم. طوری که ما چند سال پیش نمیتوانستیم انجام بدهیم.
Another quick example about sensing: it's not about people, but about things we use and consume. Well today, we know everything about where our objects come from. This is a map that shows you all the chips that form a Mac computer, how they came together. But we know very little about where things go. So in this project, we actually developed some small tags to track trash as it moves through the system. So we actually started with a number of volunteers who helped us in Seattle, just over a year ago, to tag what they were throwing away -- different types of things, as you can see here -- things they would throw away anyway. Then we put a little chip, little tag, onto the trash and then started following it. Here are the results we just obtained.
یک مثال سریع دیگر درباره حسکردن: این در مورد مردم نیست، بلکه درباره چیزهاییست که ما روزانه استفاده و مصرف میکنیم. خوب، امروزه ما همه چیز را درباره اینکه وسایل ما از کجا آمدهاند میدانیم. این نقشهای است که نشان میدهد که تمامی چیپهای که کامپیوتر مک را که میسازند از کجا گردآوری میشوند. ولی ما درباره اینکه آنها کجا میروند هیچ اطلاعی نداریم. برای این پروژه، و ما چند تا برچسب کوچک ساختیم برای اینکه آشغال را در طول سیستم ردیابی کنیم. خوب ما با چندین داوطلب آغاز کردیم که به ما در سیاتل کمک کردند حدود یک سال پیش، آنها چیزهایی که دور میانداختند را برچسب میزدند .. چیزهای مختلف، همونطور که اینجا میبینید .. چیزهایی که معمولا دور میانداختند. ما یک چیپ کوچک به آنها متصل میکردیم، یک برچسب کوچک، به زباله و سپس آنها را دنبال میکردیم. این نتایجی که ما به دست آوردیم.
(Music)
(موسیقی)
From Seattle ... after one week. With this information we realized there's a lot of inefficiencies in the system. We can actually do the same thing with much less energy. This data was not available before. But there's a lot of wasted transportation and convoluted things happening. But the other thing is that we believe that if we see every day that the cup we're throwing away, it doesn't disappear, it's still somewhere on the planet. And the plastic bottle we're throwing away every day still stays there. And if we show that to people, then we can also promote some behavioral change. So that was the reason for the project.
از سیاتل ... بعد از یک هفته. بعد از این دادهها ما فهمیدیم که ناکارآمدیهای زیادی در سیستم وجود دارد. ما میتوانیم همان کار را با انرژی کمتر انجام دهیم. این دادهها در گذشته موجود نبودند. ولی جابجاییهای بی مورد و اتفاقات پیچیده زیادی رخ میدهد. نکته دیگر اینست که ما معتقدیم که اگر ما هر روز ببینیم که ظرفی که ما هر روزه دور میاندازیم، ناپدید نمیشوند هنوز جایی در این زمین است. و ظرف پلاستیکی که ما هر روز دور میاندازیم هنوز یک جایی هستند. و اگر ما این را به مردم نشان دهیم، سپس میتوانیم تغییرات رفتاری را ایجاد کینم. و آن دلیل انجام این پروژه بود.
My colleague at MIT, Assaf Biderman, he could tell you much more about sensing and many other wonderful things we can do with sensing, but I wanted to go to the second part we discussed at the beginning, and that's actuating our environment. And the first project is something we did a couple of years ago in Zaragoza, Spain. It started with a question by the mayor of the city, who came to us saying that Spain and Southern Europe have a beautiful tradition of using water in public space, in architecture. And the question was: How could technology, new technology, be added to that? And one of the ideas that was developed at MIT in a workshop was, imagine this pipe, and you've got valves, solenoid valves, taps, opening and closing. You create like a water curtain with pixels made of water. If those pixels fall, you can write on it, you can show patterns, images, text. And even you can approach it, and it will open up to let you jump through, as you see in this image.
همکار من در امآیتی، آسف بیدرمن او بیشتر درباره حس کردن میتواند توضیح بدهد و چیزهای زیبای خیلی بیشتری که میتوانیم با حسگرها انجام دهیم. اما من میخواستم به بخش دوم بروم که ما در ابتدا دربارهاش بحث کردیم. و آن تحریک محیط پیرامونمان است. و اولین پروژه درباره کاریست که ما چند سال پیش در زاراگوزا، اسپانیا انجام دادیم. از یک سوال توسط شهردار شهر شروع شد، که آمد و گفت اسپانیا و اروپای مرکزی رسم زیبایی دارند که از آب در مکانهای عمومی، در معماریها استفاده میکنند. و سوال این بود: فناوری، فناوری نوین چگونه میتواند به آن اضافه شود. و یکی از ایدههایی که در امآیتی در یک کارگاه آموزشی توسعه یافت این بود که، این لوله را تصور کنید، و این شیرها را دارید، شیر الکتریکی، شیر آب بازشدن و بستن. شما یک پرده آبی میسازید با پیکسلهایی از آب. اگر آن پیکسلها بیافتند، میتوانید روی آن بنویسید، میتوانید طرح، نقاشی یا متن روی آن نشان دهید. و شما حتی میتوانید نزدیک آن بشوید و پرده باز میشود برای اینکه شما از میان آن بپرید. همانطور که در این عکس میبینید.
Well, we presented this to Mayor Belloch. He liked it very much. And we got a commission to design a building at the entrance of the expo. We called it Digital Water Pavilion. The whole building is made of water. There's no doors or windows, but when you approach it, it will open up to let you in. (Music) The roof also is covered with water. And if there's a bit of wind, if you want to minimize splashing, you can actually lower the roof. Or you could close the building, and the whole architecture will disappear, like in this case. You know, these days, you always get images during the winter, when they take the roof down, of people who have been there and said, "They demolished the building." No, they didn't demolish it, just when it goes down, the architecture almost disappears. Here's the building working. You see the person puzzled about what was going on inside. And here was myself trying not to get wet, testing the sensors that open the water.
خوب، ما این ایده را به شهردار بلیوک ارائه کردیم او از آن خیلی خوشش آمد. و ما قرارداد طراحی یک ساختمان در ورودی نمایشگاه را گرفتیم. ما بهش "پاویلیون آب دیجیتال" میگوییم. تمامی ساختمان از آب ساخته شدهاست. هیچ در و یا پنجرهای نیست. ولی وقتی که نزدیکش میشوید، آن باز میشود تا به شما اجازه ورود دهد. (موزیک) سقف نیز از آب پوشیده شدهاست. و اگر کمی باد باشد، و شما بخواهید پاشیدن آب به اطراف را به حداقل برسانید، میتوانید سقف را پایین بیاورید. و میتوانید ساختمان را ببندید، و همه معماری ناپدید میشود. مثل اینجا. میدانید، این روزها، همیشه عکسها در طی زمستان گرفته میشوند. وقتی که سقف را برمیدارند برخی مردم آنجا بودند و گفتند "ساختمان را خراب کردند." نه، آن را خراب نکردند، فقط وقتی که خاموش میشود، کل معماری ناپدید میشود. این ساختمان در حال کار است. یک نفر را میبینید که درباره آنچه که در درون بنا اتفاق میافتد گیج شدهاست. اینجا من هستم که تلاش میکنم خیس نشوم، آزمایش حسگرهایی که آب را باز میکنند.
Well, I should tell you now what happened one night when all of the sensors stopped working. But actually that night, it was even more fun. All the kids from Zaragoza came to the building, because the way of engaging with the building became something different. Not anymore a building that would open up to let you in, but a building that would still make cuts and holes through the water, and you had to jump without getting wet.
خوب حالا باید به شما بگم که یک شب چه اتفاقی افتاد وقتی که حسگرها از کار افتادند. ولی در واقع آن شب خیلی مفرحتر بود. همه بچههای زاراگوزا آمدند به ساختمان، چون راه تعامل با ساختمان یک چیز متفاوت شده بود. دیگر ساختمانی که راه را برای ورود شما باز کند نبود، ولی ساختمانی بود که برشها و سوراخهایی درون دیوارهای آبی داشت، و شما باید میپریدید بدون اینکه خیس شوید.
(Video) (Crowd Noise)
(فیلم)(صدای جمعیت)
And that was, for us, was very interesting, because, as architects, as engineers, as designers, we always think about how people will use the things we design. But then reality's always unpredictable. And that's the beauty of doing things that are used and interact with people.
و این، برای ما، خیلی جالب بود. چون، به عنوان یک معمار، مهندسی، طراح ما همیشه فکر میکنیم که مردم چطور از آنچه که ما طراحی کردهایم استفاده میکنند. ولی واقعیت این است که همیشه غیرقابل پیشبینی است. و این زیبایی انجام کارهایی است که توسط مردم استفاده میشوند و با آنها تعامل دارند.
Here is an image then of the building with the physical pixels, the pixels made of water, and then projections on them. And this is what led us to think about the following project I'll show you now. That's, imagine those pixels could actually start flying. Imagine you could have small helicopters that move in the air, and then each of them with a small pixel in changing lights -- almost as a cloud that can move in space. Here is the video.
این عکسی از ساختمانی است با پیکسلهای فیزیکی، پیکسلهایی که از آب ساخته شدهاند، و سپس نقش انداختن روی آنها. و این آن چیزیست که ما را به فکر کردن درباره پروژه بعدی که نشانتان میدهم انداخت. اینکه، تصور کنید آن پیکسلها بتوانند پرواز کنند. تصور کنید شما بتوانید هلیکوپترهای کوچکی داشته باشید که در هوا حرکت میکنند، و سپس هر کدام از آنها با یک پیکسل کوچک با رنگ متفاوت تقریبا شبیه یک ابر که میتواند در فضا حرکت کند. این هم فیلم.
(Music)
(موزیک)
So imagine one helicopter, like the one we saw before, moving with others, in synchrony. So you can have this cloud. You can have a kind of flexible screen or display, like this -- a regular configuration in two dimensions. Or in regular, but in three dimensions, where the thing that changes is the light, not the pixels' position. You can play with a different type. Imagine your screen could just appear in different scales or sizes, different types of resolution. But then the whole thing can be just a 3D cloud of pixels that you can approach and move through it and see from many, many directions. Here is the real Flyfire control and going down to form the regular grid as before. When you turn on the light, actually you see this. So the same as we saw before. And imagine each of them then controlled by people. You can have each pixel having an input that comes from people, from people's movement, or so and so.
یک هلیکوپتر را تصور کنید، مثل آن که قبلا دیدیم که با دیگران حرکت میکند، همزمان. شما میتوانید این ابر را داشته باشید. شما یک صفحه نمایش انعطافپذیر دارید، مثل این .. حالت معمولی در دوبعد. یا در حالت عادی، ولی در سه بعد، که اینجا رنگ است که تغییر میکند، نه مکان پیکسلها. شما میتوانید با انواع مختلف بازی کنید. تصور کنید که صفحه نمایش شما در اندازهها و ابعاد مختلف ظاهر شود. انواع وضوح تصویر. ولی در ادامه همه چیز میتواند فقط یک ابر سه بعدی از پیکسلهاست که میتوانید به آن نزدیک شوید و از درون آن عبور کنید و از جهتهای خیلی خیلی متفاوتی ببینید. این یک "پروازآتش (Flyfire)" واقعی است کنترل میشوند و پایین میآیند تا یک شکل V معمولی، همانطور که قبلا بود، را تشکیل دهند. وقتی که لامپ را روشن کنید، این را میبینید. شبیه آنچه که قبلا دیدیم. و تصور کنید هر کدام از آنها توسط یک نفر کنترل شود. شما میتوانید هر کدام یک پیکسل داشته باشید همراه ورودی که از طرف مردم میآید، از حرکتهای مردم، و همچنین کارهایی.
I want to show you something here for the first time. We've been working with Roberto Bolle, one of today's top ballet dancers -- the étoile at Metropolitan in New York and La Scala in Milan -- and actually captured his movement in 3D in order to use it as an input for Flyfire. And here you can see Roberto dancing. You see on the left the pixels, the different resolutions being captured. It's both 3D scanning in real time and motion capture. So you can reconstruct a whole movement. You can go all the way through. But then, once we have the pixels, then you can play with them and play with color and movement and gravity and rotation. So we want to use this as one of the possible inputs for Flyfire.
میخواهم اینجا برای اولین بار به شما چیزی را نشان بدهم. ما با روبرتو بوله کار میکردیم، یکی از بهترین رقاصان باله امروزه ... "اتویل" در متروپولیتن نیویورک و "لا سکالا" در میلان .. و حرکاتش را در سه بعد ثبت کردیم برای اینکه از آن برای ورودی "پرواز آتش" استفاده کنیم. و اینجا روبرتو را در حال رقص میبینید. سمت چپ پیکسلها را میبینید، وضوح تصویرهای مختلفی که گرفته میشود. این هم اسکن سه بعدی همزمان است و هم ثبت حرکت. شما میتوانید همه حرکات را بازسازی کنید. و تا بازسازی کامل هم بروید. پس از اینکه ما همه پیکسلها را داشتیم میتوانیم با آنها بازی کنیم و با رنگها و حرکتها و جاذبه و چرخش. خوب ما میخواهیم که از این به عنوان یکی از ورودیهای پروازآتش استفاده کنیم.
I wanted to show you the last project we are working on. It's something we're working on for the London Olympics. It's called The Cloud. And the idea here is, imagine, again, we can involve people in doing something and changing our environment -- almost to impart what we call cloud raising -- like barn raising, but with a cloud. Imagine you can have everybody make a small donation for one pixel. And I think what is remarkable that has happened over the past couple of years is that, over the past couple of decades, we went from the physical world to the digital one. This has been digitizing everything, knowledge, and making that accessible through the Internet.
میخواهم آخرین پروژهای که روی آن کار میکنیم را نشانتان بدهم. چیزیست که ما برای المپیک لندن روی آن کار میکنیم. اسمش "ابر" است اینجا ایده اینست که، دوباره تصور کنید، ما میتوانیم مردم را در انجام کاری و تغییر محیط پیرامونمون مشارکت بدهیم .. نزدیک به مشارکت کردن در چیزی که ما افراشتن ابر مینامیم .. شبیه افراشتن انبار، ولی با ابر. تصور کنید که هر کسی بتواند مشارکتی به اندازه یک پیکسل داشته باشد. آنچه که من فکر میکنم جالب توجه است چیزیست که در چند سال گذشته اتفاق افتاده است، اینکه در چند دهه گذشته، ما از دنیای فیزیکی به سمت دنیای دیجیتالی رفتهایم. این یعنی دیجیتالی کردن همه چیز، دانستهها، و در دسترس قرار دادن آن در اینترنت است.
Now today, for the first time -- and the Obama campaign showed us this -- we can go from the digital world, from the self-organizing power of networks, to the physical one. This can be, in our case, we want to use it for designing and doing a symbol. That means something built in a city. But tomorrow it can be, in order to tackle today's pressing challenges -- think about climate change or CO2 emissions -- how we can go from the digital world to the physical one. So the idea that we can actually involve people in doing this thing together, collectively.
و امروز، برای اولین بار .. و مبارزات انتخاباتی اوباما، آن را نشان داد ... که ما میتوانیم از دنیای دیجیتالی، از قدرت سازماندهی خودبخودی شبکهها، به دنیای فیزیکی برویم. این میتواند اتفاق بیافتد، در مثال ما، ما میخواهیم از آن برای طراحی و انجام کارهای سمبلیک استفاده کنیم. معنی آن اینست که چیزی در شهری ساخته شود. اما فردا، آن میتواند چیزی باشد برای اینکه مشکلاتی که امروزه در حال بروز هستند را حل کنیم به تغییرات آب و هوا و تولید دیاکسیدکربن فکر کنید ... ما چگونه از دنیای دیجیتال به دنیای فیزیکی برویم. خوب ایده اینکه ما مردم را مشارکت دهیم این کارها را همزمان انجام میدهد.
The cloud is a cloud, again, made of pixels, in the same way as the real cloud is a cloud made of particles. And those particles are water, where our cloud is a cloud of pixels. It's a physical structure in London, but covered with pixels. You can move inside, have different types of experiences. You can actually see from underneath, sharing the main moments for the Olympics in 2012 and beyond, and really using it as a way to connect with the community. So both the physical cloud in the sky and something you can go to the top [of], like London's new mountaintop. You can enter inside it. And a kind of new digital beacon for the night -- but most importantly, a new type of experience for anybody who will go to the top.
"ابر" یک ابر است، دوباره، از پیکسل ها ساخته شدهاست، همانطور که ابر واقعی ساخته شدهاست ابری که از ذرات تشکیل شدهاست. و آن ذرات آب هستند، که در ابر ما ابری از پیسکلها هستند. یک سازه فیزیکی در لندن است، ولی با پیکسلها پوشیده شده است. میتوانید داخل آن شوید، و تجربیات متفاوتی داشته باشید. شما میتوانید از پایین به آن نگاه کنید، و لحظات حساس را قسمت کنید در المپیک 2012 و فرای آن، و واقعا از آن برای راهی برای ارتباط با گروه استفاده کنید. خوب هم ابر واقعی در آسمان و هم چیزی که میتوانید بر روی آن بروید. مثل قله جدیدی در لندن. شما میتوانید داخل آن بروید. و یک نوع جدید چراغ دریایی دیجیتالی برای شب .. ولی مهمتر از همه، یک نوع تجربه جدید برای هرکسی که آن بالا میرود.
Thank you.
ممنونم.
(Applause)
(تشویق)