Has anyone among you ever been exposed to tear gas? Tear gas? Anyone? I'm sorry to hear that, so you might know that it's a very toxic substance, but you might not know that it's a very simple molecule with an unpronouncable name: it's called chlorobenzalmalononitrile. I made it. It's decades old, but it's becoming very trendy among police forces around the planet lately, it seems, and according to my experience as a non-voluntary breather of it, tear gas has two main but quite opposite effects. One, it can really burn your eyes, and two, it can also help you to open them.
آیا در بین شما کسی هست که تا به حال در معرض گاز اشک آور قرار گرفته باشد؟ گاز اشک آور؟ هیچ کس؟ از شنیدنش متاسفم، بنابراین احتمالا باید بدانید که ماده بسیار سمی است، اما شاید ندانید که مولکولی بسیار ساده است با یک نام غیر قابل تلفظ: این ماده "کلروبنزن ملنو نایترایل" نامیده می شود. من آن را ساختم. متعلق به دهه های گذشته است، اما در حال تبدیل به یک چیز مرسوم بین نیروهای پلیس است به تازگی در این سیاره، این گونه به نظر می رسد. و بر طبق تجربه های من، به عنوان یک شخص غیر داوطلب برای اسنتنشاق آن، گاز اشک آور دارای دو تاثیراصلی و کاملا ضد همدیگر است. یک این که می تواند چشم های شما را بسوزاند، و دو، این که حتی می تواند به شما کمک کند تا آنها را باز کنید.
Tear gas definitely helped to open mine to something that I want to share with you this afternoon: that livestreaming the power of independent broadcasts through the web can be a game-changer in journalism, in activism, and as I see it, in the political discourse as well.
قطعا گاز اشک آور کمک کرد که چشم هایم به چیز دیگری باز شود. که من می خواهم آن را در این بعدازظهر با شما به اشتراک بگذارم: پخش زنده، قدرت استقلال رسانه ها از طریق اینترنت که می تواند یک حادثه در روزنامه نگاری باشد، در عملگرایی، و همانگونه که من میبینم، همچنین در سخنرانی های سیاسی،
That idea started to dawn on me in early 2011 when I was covering a protest in São Paulo. It was the marijuana march, a gathering of people asking for the legalization of cannabis. When that group started to move, the riot police came from the back with rubber bullets, bombs, and then the gas. But to make a long story short, I had entered that protest as the editor-in-chief of a well-established printed magazine where I'd worked for 11 years, and thanks to this unsolicited effects of tear gas, I left it as a journalist that was now committed to new ways of sharing the raw experience of what it's like to be there, actually.
این ایده در اوایل سال ۲۰۱۱ به ذهنم خطور کرد وقتی که در حال پوشش خبری یک اعتراض را در سائو پائولو بودم. تجمعی در مورد ماریجوانا بود، جمع کردن مردم و پرسیدن از آنها درباره قانونی کردن شاهدانه بود. وقتی که آن گروه شروع به حرکت کرد، نیروهای ضد اغتشاش ازپشت به همراه گلوله های پلاستیکی و بمب ها آمدند، و گاز اشک آور، اما برای خلاصه کردن داستان، من به عنوان سردبیر ارشد وارد تظاهرات شدم از یک مجله شناخته شده جایی که من ۱۱ سال در آنجا کار می کردم، و به لطف تاثیرات ناخواسته گاز اشک آور، روزنامه نگاری را رها کرده و در حال حاضر به شیوه های جدیدی متعهد شده ام، در حقیقت، از به اشتراک گذاری تجربه های خام از چیزهای مشابهی که در آنجا وجود دارد.
So in the following week, I was back in the streets, but that time, I wasn't a member of any media outlet anymore. I was there as an independent livestreamer, and all I had with me was basically borrowed equipment. I had a very simple camera and a backpack with 3G modems. And I had this weblink that could be shared through social media, could be put in any website, and that time, the protest went along fine. There was no violence. There was no action scenes. But there was something really exciting, because I could see at a distance the TV channels covering it, and they had these big vans and the teams and the cameras, and I was basically doing the same thing and all I had was a backpack. And that was really exciting to a journalist, but the most interesting part was when I got back home, actually, because I learned that I had been watched by more than 90,000 people, and I got hundreds of emails and messages of people asking me, basically, how did I do it, how it was possible to do such a thing.
بنابراین در هفته بعد از آن اعتراض، دوباره به خیابان ها برگشتم، اما این بار، جزء هیچ رسانه دیگری نبودم. در آنجا به عنوان یک گزارشگر زنده مستقل حضور داشم، و تمام چیزی که با خودم به همراه داشتم تجهیزات ضروری و به امانت گرفته شده بود. یک دوربین عکاسی بسیار ساده و یک کوله پشتی و یک مودم همراه داشتم. و این آدرس اینترنتی را داشتم که می توانست از طریق شبکه های اجنماعی به اشتراک گذاشته شود، می توانست در هر وب سایتی قرار داده شود، و آن موقع، آن اعتراض به خوبی پیش رفت. هیج خشونتی در کار نبود. هیج صحنه ی پر تنشی در آنجا وجود نداشت. اما آنجا چیز بسیار جذابی وجود داشت، چونکه من می توانستم در فواصلی پوشش خبری آن را از طریق کانال های تلویزیونی مشاهده کنم، و آنها ون های بزرگ به همراه تیم ها و دوربین هایشان داشنتدد، و من در واقع همان کار را انجام می دادم و تمام چیزی که من داشتم، یک کوله پشتی بود. چیزی که واقعا برای یک روزنامه نگار جذاب بود، اما راستش جذاب ترین بخش آن وقتی بود که به خانه برگشتم، چون یاد گرفتم که تماشا بشوم توسط بیش از ۹۰٫۰۰۰ نفر، هزاران ای میل و پیغام دریافت کردم از مردمی که از من می پرسیدند، اساسا، چطور این کار را انجام دادم، چطور انجام چنین کاری ممکن بود.
And I learned something else, that that was actually the first time that somebody had ever done a livestreaming in a street protest in the country. And that really shocked me, because I was no geek, I was no technology guy, and all the equipment needed was already there, was easily available. And I realized that we had a frontier here, a very important one, that it was just a matter of changing the perspective, and the web could be actually used, already used, as a colossal and uncontrollable and highly anarchical TV channel, TV network, and anyone with very basic skills and very basic equipment, even someone like me who had this little stuttering issue, so if it happens, bear with me please, even someone like me could become a broadcaster. And that sounded revolutionary in my mind.
و چیز دیگری یاد گرفتم، این که در واقع برای اولین بار بود که یک نفر این کار را انجام داده بود، پخش زنده در میان اعتراض خیابانی در آن کشور. و واقعا شوکه شدم، چون من نابغه کامپیوتر نبودم، فرد آشنا به تکنولوژی هم نبودم، و نمام تجهیزات مورد نیاز از قبل آنجا بود، بسیار آسان در دسترس بود. و تشخیص دادم که ما یک مرز اینجا داشتیم، که بسیار هم مهم است، که آن عوض کردن نگرش بود، و اینترنت در حقیقت توانست مورد استفاده قرار بگیرد. قبلا مورد استفاده قرار گرفته بود، به عنوان یک چیز بسیار بزرگ و غیر قابل کنترل و یک کانال تلویزیونی بسیار هرج و مرج، تلویزیون شبکه ای، و هر کسی با مهارت های بسیار ابتدایی و تجهیزات بسیار ساده، و حتی کسی شبیه من که لکنت زبان مختصری داشتم، پس اگر این اتفاق افتاد، لطفا صبورانه من را همراهی کنید، حتی کسی مثل من هم می تواند یک گوینده باشد. و آن انقلابی را در زهن من به صدا درآورد.
So for the next couple of years, I started to experiment with livestreaming in different ways, not only in the streets but mostly in studios and in homes, until the beginning of 2013, last year, when I became the cofounder of a group called Mídia NINJA. NINJA is an acronym that stands for Narrativas Independentes Jornalismo e Ação, or in English, independent narratives, journalism, and action. It was a media group that had little media plan. We didn't have any financial structure. We were not planning to make money out of this, which was wise, because you shouldn't try to make money out of journalism now. But we had a very solid and clear conviction, that we knew that the hyperconnected environment of social media could maybe allow us to consolidate a network of experimental journalists throughout the country. So we launched a Facebook page first, and then a manifesto, and started to cover the streets in a very simple way.
بنابراین دو سال بعد از آن، شروع به تجربه کردن پخش زنده از راه های مختلف کردم، نه تنها در خیابان ها بلکه در استودیوها و خانه ها، تا آغاز سال ۲۰۱۳، سال گذشته، وقتی که من به صورت مشترک بنیانگدار گروهی شدم که "مدیا نینجا" نام دارد. "نینجا" یک مخفف است که از نام های "گوینده های مستقل، روزنامه نگار و حرکت" گرفته شده است، (به زبان پرتقالی) که در انگلیسی "گوینده های مستقل، روزنامه نگار و حرکت" گروه رسانه ای با طرح رسانه ای کوچک بود. ما هیجگونه ساختار مالی نداشتیم. برنامه ای برای کسب درآمد از آن نداشتیم، که عاقلانه بود، چون شما نباید الان سعی کنید تا از راه روزنامه نگاری پول دربیاورید. اما صاحب باوری بسیار محکم و واضح بودیم، که فضای بسیار آنلاین شبکه های اجتماعی را می شناختیم که امکان این را داشت تا به ما اجازه دهد، محکم و استوار باشیم، شبکه ای از روزنامه نگارهای تجربی از سراسر کشور. بنابراین در ابتدا صفحه فیسبوک را راه اندازی کردیم، و بعد ازآن یک بیانیه، و شروع به پوشش خیابان ها از یک طریق بسیار ساده کردیم.
But then something happened, something that wasn't predicted, that no one could have anticipated. Street protests started to erupt in São Paulo. They began as very local and specific. They were against the bus fare hike that had just happened in the city. This is a bus. It's written there, "Theft." But those kind of manifestations started to grow, and they kept happening. So the police violence against them started to grow as well. But there was another conflict, the one I believe that's more important here to make my point that it was a narrative conflict. There was this mainstream media version of the facts that anyone who was on the streets could easily challenge if they presented their own vision of what was actually happening there. And it was this clash of visions, this clash of narratives, that I think turned those protests into a long period in the country of political reckoning where hundreds of thousands of people, probably more than a million people took to the streets in the whole country.
اما چیزی اتفاق افتاد، چیزی که پیش بینی نشده بود، که هیچ کس آن را پیش بینی نکرده بود. اعتراضات خیابانی در سائوپائولو شروع به فوران کرد. آنها به صورت محلی و خاص شروع شدند، آنها در مقابله با افزایش کرایه اتوبوس که در شهر اتفاق افتاده بود به وجود آمده بودند. این یک اتوبوس است، در ایجا نوشته شده است "دزد". اما این نوع از تظاهرات شروع به رشد کرد، و آنها این تظاهرات را ادامه دادند. بنابراین اعمال خشونت پلیس بر علیه متعاقبا آنها بیشتر شد. اما در آنجا تضاد دیگری هم وجود داشت، که من اعتقاد داشتم در اینجا مهم تر است. برای ایجاد نقطه نظر من که روایتی متضاد بود. آنجا این نسخه رسانه های اصلی از حقایق وجود داشت که هرکسی که در خیابان ها بود می توانست آن را به چالش بکشد اگر آنها نسخه خودشان را از اتفاقات حقیقی که در آنجا بود نشان می دادند. و این برخورد نسخه ها بود، این نسخه از روایت ها، که من فکر می کنم باعث تغییر جهت یافتن اعتراض ها به دوره ای طولانی از حسابرسی سیاسی در آن کشور تبدیل شد جایی که هزاران هزار مردم، شاید بیشتر از یک میلیون نفر در سراسر این کشور را به خیابانها کشاند.
But it wasn't about the bus fare hike anymore. It was about everything. The people's demands, their expectations, the reasons why they were on the streets could be as diverse as they could be contradictory in many cases. If you could read it, you would understand me. But it was in this environment of political catharsis that the country was going through that it had to do with politics, indeed, but it had to do also with a new way of organizing, through a new way of communicating. It was in that environment that Mídia NINJA emerged from almost anonymity to become a national phenomenon, because we did have the right equipment. We are not using big cameras. We are using basically this. We are using smartphones. And that, actually, allowed us to become invisible in the middle of the protests, but it allowed us to do something else: to show what it was like to be in the protests, to present to people at home a subjective perspective.
اما دیگر در مورد افزایش کرایه ی اتوبوس ها نبود. در مورد همه چیز بود. خواسته های مردم، اتنظاراتشان، دلیلی که چرا آنها در خیابان ها بودند می توانست به اندازه ی تناقض در تمام موارد متنوع باشد. اگر شما می توانستید اینها را بخوانید، متوجه منظور من می شدید. اما این در فضایی از تصویه سیاسی بود که در آن کشور در جریان بود که باید با سیاست انجام می داد، در واقع، و همچنین مجبور بود از طریق سازماندهی یک شیوه جدید آن را نجام دهد، از طریق برقراری یک راه ارتباط جدید. در آن فضا بود که "نینجا" ظهور پیدا کرده بود از طرف افراد تقریبا گمنامی برای تبدیل شدن به یک واقعه ملی، زیرا ما به واقع تجهیزات درست را داشتیم. ما از دوربین های بزرگ استفاده نمی کنیم. ما اساسا از این استفاده می کنیم. از تلفن های هوشمند استفاده می کنیم. و آن، در حقیقت، به ما اجازه می داد تا در میان تظاهرات دیده نشویم، اما به ما اجازه می داد که کار دیگری انجام دهیم: نشان دادن اینکه بودن در میان تظاهرات چگونه است، برای نشان دادن یک چشم انداز عینی به مردمی که در خانه هستند.
But there was something that is more important, I think, than the equipment. It was our mindset, because we are not behaving as a media outlet. We are not competing for news. We are trying to encourage people, to invite people, and to actually teach people how to do this, how they also could become broadcasters. And that was crucial to turn Mídia NINJA from a small group of people, and in a matter of weeks, we multiplied and we grew exponentially throughout the country. So in a matter of a week or two, as the protests kept happening, we were hundreds of young people connected in this network throughout the country. We were covering more than 50 cities at the same time. That's something that no TV channel could ever do. That was responsible for turning us suddenly, actually, into kind of the mainstream media of social media. So we had a couple of thousands of followers on our Facebook page, and soon we had a quarter of a million followers. Our posts and our videos were being seen by more than 11 million timelines a week. It was way more than any newspaper or any magazine could ever do.
اما آنجا چیز مهم تری وجودی داشت، که به باور من مهم تر از آن تجهیزات بود. این طرز فکر ما بود، چرا که ما چیزی به عنوان یک خروجی رسانه ای نداریم. ما با اخبار رقابت نمی کنیم. در حال تلاش برای تشویق مردم هستیم، برای دعوت مردم، و در واقع یاد دادن به مردم که چگونه از این استفاده کنند، حتی آنها چگونه می توانند یک گوینده باشند. و بسیار سخت بود، تشکیل "مدیا نینجا" از یک گروه کوچک از مردم، و تنها در عرض چند هفته، ماد دو برابر شدیم، و ما به صورت تصاعدی در تمام آن کشور رشد کردیم. بنابراین در عرض یک یا دو هفته، که اعتراضات ادامه داشت، ما هزاران جوان بودیم که به این شبکه در سراسر این کشور متصل بودند. ما بیشتر از پنجاه شهر را به صورت همزمان پوشش می دادیم. آن چیزی بود که هیچ کانال تلویزیونی نمی توانست انجام دهد. که مسئول تبدیل ناگهانی خودمان، در واقع، به گونه ای از شریان اصلی رسانه ای در شبکه اجتماعی بود. حدود چندهزار دنبال کننده در صفحه فیسبوک خودمان داشتیم، و به زودی ما دارای دویست و پنجاه هزار دنبال کننده در صفحه فیسبوکمان شدیم. نوشته و ویدیوهای ما بیش از ۱۱ میلیون جدول زمانی در هفته دیده می شد. این بیشتر از آن چیزی بود که هر روزنامه یا مجله ای می توانست انجام دهد.
And that turned Mídia NINJA into something else, more than a media outlet, than a media project. It became almost like a public service to the citizen, to the protester, to the activist, because they had a very simple and efficient and peaceful tool to confront both police and media authority. Many of our images started to be used in regular TV channels. Our livestreams started to be broadcast even in regular televisions when things got really rough. Some our images were responsible to take some people out of jail, people who were being arrested unfairly under false accusations, and we could prove them innocent. And that also turned Mídia NINJA very soon to be seen as almost an enemy of cops, unfortunately, and we started to be severely beaten, and eventually arrested on the streets. It happened in many cases. But that was also useful, because we were still at the web, so that helped to trigger an important debate in the country on the role of the media itself and the state of the freedom of the press in the country.
و آن "نینجا مدیا" را به چیز دیگری تبدیل کرد، بیشتر از یک خروجی رسانه ای، بیشتر از یک پروژه رسانه ای. تقریبا به یک سرویس عمومی تبدیل شده بود برای مردم شهر، برای معترضین، برای فعالین، چرا که آنها یک ابزار کارآمد و صلح آمیز و بسیار ساده داشتند. برای مقابله با قدرت هم پلیس و هم رسانه. بسیاری از عکس های ما از شبکه عای تلویزیونی معمولی به صورت منظم شروع به پخش شد. پخش های زنده ما نیز حتی از شبکه های تلویزیونی معمولی شروع به پخش شد. زمانی این مسئله خودنمایی کرد که، بعضی از عکس های ما سبب آن شدند که برخی از افراد زندانی از زندان رهایی پیدا کنند، افرادی که ناعادلانه ای دستگیر شده بودند با اتهمات کاذب، و ما توانستیم ثابت کنیم که آنها بیگناه هستند. و همچنین به سرعت "نینجا مدیا" تبدیل شد به اینکه به عنوان دشمن پلیس ها دیده شود، متاسفانه، و ما به سختی شروع به مغلوب شدن شدیم، و در نهایت ما در خیابان ها دستگیر شدیم. این در بسیاری از موارد اتفاق می افتاد. اما همچنین مفید بود، زیرا ما همچنان در اینترنت حضور داشتیم، بنابرین کمک کرد تا ماشه یک بحث مهم در آن کشور کشیده شود در مورد نقش خود رسانه و وضعیت آزاد مطبوعات در آن کشور
So Mídia NINJA now evolved and finally consolidated itself in what we hoped it would become: a national network of hundreds of young people, self-organizing themselves locally to cover social, human rights issues, and expressing themselves not only politically but journalistically.
بنابراین الان "نینجا مدیا" گسترش پیدا کرده است و در نهایت خودش را ثابت کرد، همانطور که ما انتظار داشتیم: یک شبکه ملی از هزاران جوان، که خودشان به صورت محلی سازمان یافتند برای پوشش جامعه، حقوق بشر، و نه اینکه خودشان آن را به طور سیاسی آن را بیان کنند اما به صورت خبرنگاری.
What I started to do in the beginning of this year, as Mídia NINJA is already a self-organizing network, I'm dedicating myself to another project. It's called Fluxo, which is Portuguese for "stream." It's a journalism studio in São Paulo downtown, where I used livestream to experiment with what I call post-television formats. But I'm also trying to come up with ways to finance independent journalism through a direct relationship with an audience, with an active audience, because now I really want to try to make a living out of my tear gas resolution back then.
آنچه که ما در آغاز امسال شروع کردیم، به عنوان "نینجا مدیا" که از قبل یک شبکه خود سازمان یافته بود، تصمیم به شروع به یک پروژه دیگر گرفتم که "فولکسو" نام داشت، که در زبان پرتقالی به معنای "جریان" می باشد این یک استودیو روزنامه نگاری در مرکز شهر سائو پائولو است، جایی که پخش زنده را تجربه می کردم با چیزی که آن را فرمت های پس از تلویزیون می نامم. اما همچنین در تلاش بدنبال راه هایی برای استقلال مالی روزنامه نگاری هستم از طریق ارتباط مستقیم با یک شنونده، یک شنونده فعال، چون الان در حال تلاش برای کسب درآمد برای گذران زندگی هستم بواسطه طرح و برنامه خودم از گاز اشکاور درآن زمانها.
But there's something more significant here, something that I believe is more important and more crucial than my personal example. I said that livestream could turn the web into a colossal TV network, but I believe it does something else, because after watching people using it, not only to cover things but to express, to organize themselves politically, I believe livestream can turn cyberspace into a global political arena where everyone might have a voice, a proper voice, because livestream takes the monopoly of the broadcast political discourse, of the verbal aspect of the political dialogue out of the mouths of just politicians and political pundits alone, and it empowers the citizen through this direct and non-mediated power of exchanging experiences and dialogue, empowers them to question and to influence authorities in ways in which we are about to see.
اما اینجا چیز قابل توجه تری هست، چیزی که بعضی اوقات فکر میکنم مهم تر و حیاتی تر از نمونه ی شخصی خودم است. من گفتم پخش زنده می تواند اینترنت را به یک شبکه تلویزیونی عظیم الجثه تبدیل کند، اما اعتقاد دارم کار دیگری انجام می دهد، چون بعد از تماشای آن توسط مردم، نه تنها برای پوشش دهی اتفاقات استفاده می شود بلکه برای بیان سازمان دهی سیاسی خودشان بکار می رود، من اعتقاد دارم که پخش زنده می تواند فضای اینترنتی را به یک فضای جهانی سیاسی تبدیل کند جایی که هر کسی می تواند نظرخودش را مطرح کند، با شیوه بیان مناسب، چرا که پخش زنده حق انحصاری گفتگوهای سیاسی که از طریق رسانه های دیگر پخش می شود را از آنها می گیرد، از جنبه کلامی گفتگوی سیاسی تنها از دهان سیاستمداران و کارشناسان سیاسی، و این به شهروندان قدرت می دهد از طریق این راه مستقیم و بدون واسطه قدرت از تبادل تجارب و گفتگوها، به آنها قدرت می دهد تا از مقامات سوال کنند و آنها را تحت نفوذ خود داشته باشند این راه هایی هستند که ما تقریبا آنها را می بینیم.
And I believe it does something else that might be even more important, that the simplicity of the technology can merge objectivity and subjectivity in a very political way, as I see it, because it really helps the audience, the citizen, to see the world through somebody else's eye, so it helps the citizen to put him- or herself in other people's place. And that idea, I think, should be the intention, should be the goal of any good journalism, any good activism, but most of all, any good politics.
و اعتقاد دارم کار دیگری انجام می دهد که حتی ممکن است از این هم مهم تر باشد، این که سادگی تکنولوژی می تواند از یک طریق بسیار سیاسی عینیت و ذهنیت را ادغام کند، همانگونه که من می بینم، چرا که واقعا به مخاطبان و شهروندان کمک می کند تا دنیا را از دریچه چشم دیگری ببینند، بنابراین به شهروندان برای قرار دادن خودشان در جایگاه افراد دیگر کمک می کند. و این ایده، فکر می کنم، باید مورد توجه قرار داده شود، باید هدفی باشد برای هر روزنامه نگار خوب، برای هر فعال خوب، اما بالاتر از همه، برای یک سیاستمدار خوب.
Thank you very much. It was an honor.
بسیار ممنونم، باعث افتخار بنده بود.
(Applause)
(تشویق)