What I'm going to try to do is explain to you quickly how to predict, and illustrate it with some predictions about what Iran is going to do in the next couple of years.
آنچه که سعی میکنم برای شما توضیح بدهم به طور خلاصه، اینه که چطوری میشه پیش بینی کرد وبا استفاده از چند پیش بینی، این مطلب رو برای شما به تصویر بکشم که ایران ظرف چند سال آینده چه کار خواهد کرد.
In order to predict effectively, we need to use science. And the reason that we need to use science is because then we can reproduce what we're doing; it's not just wisdom or guesswork. And if we can predict, then we can engineer the future. So if you are concerned to influence energy policy, or you are concerned to influence national security policy, or health policy, or education, science -- and a particular branch of science -- is a way to do it, not the way we've been doing it, which is seat-of-the-pants wisdom.
برای اینکه پیش بینی موثری بکنیم، لازم است که از اصول علمی بهره بگیریم و دلیلی که باید از علم استفاده کنیم اینه که در این صورت می تونیم آنچه که داریم انجام میدیم رو باز هم تکرار کنیم این کار اصلاً کار دل یا حدس و گمان نیست و اگر بتونیم پیش بینی کنیم، بعد میتونیم آینده رو مهندسی کنیم. لذا چنانچه دغدغه تاثیر گذاشتن در سیاست گذاری انرژی را دارید، یا بدنبال تاثیر گذاشتن در سیاست امنیت ملی هستید، یا سیاست های بهداشتی و یا آموزش، علم، و مشخصا شاخه ای از علم راه انجام این کار است، و نه به اون روشی که تاکنون انجام می دادیم، یعنی پیش بینی با خرد و تدبیر شخصی.
Now before I get into how to do it let me give you a little truth in advertising, because I'm not engaged in the business of magic. There are lots of thing that the approach I take can predict, and there are some that it can't. It can predict complex negotiations or situations involving coercion -- that is in essence everything that has to do with politics, much of what has to do with business, but sorry, if you're looking to speculate in the stock market, I don't predict stock markets -- OK, it's not going up any time really soon. But I'm not engaged in doing that. I'm not engaged in predicting random number generators. I actually get phone calls from people who want to know what lottery numbers are going to win. I don't have a clue.
حالا قبل از اینکه بگم چه جوری این کارو انجام میدیم اجازه بدید یک حقیقت کوچیک رو به اطلاعتون برسونم، چون من دنبال شعبده بازی نیستم، با روشی که من در پیش گرفتم چیزهای زیادی هست که میشه پیش بینی کرد، و چیزهایی هم هست که نمیشه. من میتونم مذاکرات پیچیده رو پیش بینی کنم یا مواردی که اعمال فشار در میان باشه، یعنی هر آنچه که با سیاست سروکار داشته باشه، و خیلی چیزهایی که با تجارت سروکار داره، ولی اگر دنبال سرمایه گزاری در بازار بورس هستید، متاسفم، من بازار بورس رو پیش بینی نمی کنم- خوب، به این زودیها قیمت ها بالا نمی ره. ولی من در این زمینه کار نمی کنم. من خودم رو درگیر پیش بینی نتیجه تولید عدد تصادفی نمی کنم، واقعا کسانی با من تماس می گیرند که می خواهند بدانند کدام شماره های لاتاری برنده می شوند. من هیچ اطلاعی ندارم.
I engage in the use of game theory, game theory is a branch of mathematics and that means, sorry, that even in the study of politics, math has come into the picture. We can no longer pretend that we just speculate about politics, we need to look at this in a rigorous way. Now, what is game theory about? It assumes that people are looking out for what's good for them. That doesn't seem terribly shocking -- although it's controversial for a lot of people -- that we are self-interested. In order to look out for what's best for them or what they think is best for them, people have values -- they identify what they want, and what they don't want. And they have beliefs about what other people want, and what other people don't want, how much power other people have, how much those people could get in the way of whatever it is that you want. And they face limitations, constraints, they may be weak, they may be located in the wrong part of the world, they may be Einstein, stuck away farming someplace in a rural village in India not being noticed, as was the case for Ramanujan for a long time, a great mathematician but nobody noticed.
کار من استفاده از تئوری بازی ها است، که شاخه ایی از ریاضیات است و این به این معنا است که، با عرض پوزش، حتی در مطالعات سیاسی هم ریاضیات نقش بازی میکند. ما بیش از این نمی تونیم وانمود کنیم که در رابطه با سیاست فقط حدس می زنیم، لازمه که با دیدی موشکافانه به این قضیه نگاه کنیم. خوب حالا، نظریه بازی ها چی هست؟ اساساً این نظریه فرض می کند که مردم دنبال چیزی هستند که براشون مفید باشه. این فرض زیاد هم عجیب به نظر نمی یاد گرچه برای خیلی از مردم این موضوع محل اختلاف است که همه ما به دنبال نفع شخصی هستیم. مردم برای جستجوی اونچه که براشون منفعت داره یا چیزی که فکر میکنن براشون بهتره برای خودشون ارزشهایی دارند، اونها مشخص می کنند چی می خوان و چی نمی خوان. و باورهایی دارند درباره آنچه که دیگران می خوان و آنچه که نمی خوان، یا اینکه دیگران چقدر قدرت دارند، و اینکه چقدر دیگران میتونن سر راه آنچه که شما میخواید قرار بگیرند. و اونها با یک سری محدودیت ها و قید و بندها مواجه اند، اونها ممکنه ضعیف باشن، ممکنه در ناکجاآبادی افتاده باشند، ممکنه اینشتینی باشن که به کشاورزی مشغولند و جایی در یکی از روستاهای دور افتاده هند ناشناخته باقی مانده اند، مثل وضعیتی که رامانوجان برای مدت زیادی داشت، یک ریاضی دان فوق العاده در حالی که هیچ کس بهش توجه نمی کرد.
Now who is rational? A lot of people are worried about what is rationality about? You know, what if people are rational? Mother Theresa, she was rational. Terrorists, they're rational. Pretty much everybody is rational. I think there are only two exceptions that I'm aware of -- two-year-olds, they are not rational, they have very fickle preferences, they switch what they think all the time, and schizophrenics are probably not rational, but pretty much everybody else is rational. That is, they are just trying to do what they think is in their own best interest.
خوب حالا چه کسی معقول و منطقیه؟ خیلی از مردم در مورد اینکه معقول بودن چیه ابهام دارند. آیا مردم معقول و منطقی هستند؟ مادر ترزا چی، آدم معقولی بود؟ تروریستها، معقول هستند؟ تقریبا همه منطقی هستند. فکر می کنم فقط دو تا استثنا وجود دارد که من می شناسم: بچه های دو ساله، منطقی و معقول نیستند تو اولویتهاشون خیلی دمدمی مزاج هستند تو فکرشون یکسره تغییر موضع میدن، و گروه دوم بیماران شیزوفرنی هم احتمالاً معقول نیستند اما تعداد بیشماری از افراد معقول هستند. یعنی اینکه اونها صرفاً تلاش می کنند کاری رو بکنند که فکر می کنن بیشترین منفعت رو براشون داره.
Now in order to work out what people are going to do to pursue their interests, we have to think about who has influence in the world. If you're trying to influence corporations to change their behavior, with regard to producing pollutants, one approach, the common approach, is to exhort them to be better, to explain to them what damage they're doing to the planet. And many of you may have noticed that doesn't have as big an effect, as perhaps you would like it to have. But if you show them that it's in their interest, then they're responsive.
حالا برای مشخص کردن اینکه آدمها قصد دارن چه کاری رو انجام بدن تا منافع شان رو پیگیری کنند، مجبوریم به این نکته بیاندیشیم که چه کسی در دنیا نفوذ داره. اگر قصد دارید بر روی شرکت ها اثر بگذارید که رفتارشان را تغییر دهند، در مورد مسئله تولید آلاینده ها، یک شیوه، البته شیوه متداول، اینه که ترغیبشون کنید بهتر بشن و براشون توضیح بدین که چه لطماتی رو به کره زمین دارن وارد می کنند. و همانطور که خیلی از شماها متوجه شد این رویکرد تاثیر زیادی که مد نظر شما بوده را نداره اما اگه بهشون نشون بدین که این موضوع در راستای منافعشون است نتیجتاً اونها راغب می شن.
So, we have to work out who influences problems. If we're looking at Iran, the president of the United States we would like to think, may have some influence -- certainly the president in Iran has some influence -- but we make a mistake if we just pay attention to the person at the top of the power ladder because that person doesn't know much about Iran, or about energy policy, or about health care, or about any particular policy. That person surrounds himself or herself with advisers. If we're talking about national security problems, maybe it's the Secretary of State, maybe it's the Secretary of Defense, the Director of National Intelligence, maybe the ambassador to the United Nations, or somebody else who they think is going to know more about the particular problem. But let's face it, the Secretary of State doesn't know much about Iran. The secretary of defense doesn't know much about Iran. Each of those people in turn has advisers who advise them, so they can advise the president. There are lots of people shaping decisions and so if we want to predict correctly we have to pay attention to everybody who is trying to shape the outcome, not just the people at the pinnacle of the decision-making pyramid.
بنابراین، ما باید بفهمیم چه کسی روی مشکلات تاثیر می ذاره. اگه داریم در مورد ایران صحبت می کنیم، میگیم رئیس جمهور امریکا روی اون احتمالاً تاثیراتی داره قطعاً رئیس جمهور ایران هم در این زمینه تاثیراتی رو میذاره اما اگه فقط به افراد رده بالای نردبان قدرت توجه کنیم ، به اشتباه می افتیم چون اون فرد بخصوص ، مطالب زیادی در مورد ایران نمی دونه یا مثلاً در مورد سیاستگذاری انرژی یا سیستم درمانی و یا هر نوع خاصی از سیاستگذاری ها. اون فرد خودش را در احاطه مشاوران قرار می دهد. اگه راجع به مشکلات امنیت ملی بخواهیم صحبت کنیم، شاید این وزیر امور خارجه باشه، شاید وزیر دفاع، یا رئیس سازمان سیا، شاید هم نماینده امریکا تو سازمان ملل یا هر کس دیگری که تصور می کنه که در مورد اون موضوع بخصوص بیشتر صاحب نظره. اما بهتره واقعیات رو بپذیریم، وزیر امور خارجه ما چیز زیادی راجع به ایران نمی دونه. وزیر دفاع ما چیز زیادی راجع به ایران نمی دونه. تک تک این افراد به نوبه خود مشاورینی دارند که بهشون مشاوره میدن به این خاطره که می تونند به رئیس جمهور نظر مشورتی بدهند. افراد بیشماری هستند که تصمیم ها رو شکل می دهند و در نتیجه چنانچه بخواهیم به درستی پیش بینی کنیم مجبوریم به هر کسی که سعی داره نتیجه خروجی تصمیم رو شکل بده، توجه کنیم نه فقط به افرادی که در راس هرم تصمیم گیری قرار دارند.
Unfortunately, a lot of times we don't do that. There's a good reason that we don't do that, and there's a good reason that using game theory and computers, we can overcome the limitation of just looking at a few people. Imagine a problem with just five decision-makers. Imagine for example that Sally over here, wants to know what Harry, and Jane, and George and Frank are thinking, and sends messages to those people. Sally's giving her opinion to them, and they're giving their opinion to Sally. But Sally also wants to know what Harry is saying to these three, and what they're saying to Harry. And Harry wants to know what each of those people are saying to each other, and so on, and Sally would like to know what Harry thinks those people are saying. That's a complicated problem; that's a lot to know. With five decision-makers there are a lot of linkages -- 120, as a matter of fact, if you remember your factorials. Five factorial is 120. Now you may be surprised to know that smart people can keep 120 things straight in their head. Suppose we double the number of influencers from five to 10. Does that mean we've doubled the number of pieces of information we need to know, from 120 to 240? No. How about 10 times? To 1,200? No. We've increased it to 3.6 million. Nobody can keep that straight in their head. But computers, they can. They don't need coffee breaks, they don't need vacations, they don't need to go to sleep at night, they don't ask for raises either. They can keep this information straight and that means that we can process the information.
متاسفانه در اغلب اوقات اینکارو نمی کنیم. دلیل متقنی وجود داره که این کار رو نکرده ایم، و دلیل خوبی وجود داره که با استفاده از کامپیوتر و نظریه بازی ها، می تونیم به محدودیت چشم دوختن به گفته های تعداد اندکی از افراد غلبه کنیم. مسئله ای رو در نظر بگیرید که فقط 5 تصمیم گیرنده داره. مثلاً تصور کنید که "سالی" اینجا قرار گرفته می خواد بدونه "هری" و "جین" و "جرج" و "فرانک" چی فکر می کنند و پیامهایی به این افراد می فرسته. سالی داره نظرشو به اونها میگه و اونها هم دارند نظرشونو به سالی میگن. اما در عین حال سالی می خواد بدونه که هری به این سه نفر دیگه چی میگه، و اونها به هری چی دارن میگن. و هری میخواد بدونه هر کسی به دیگری چی داره میگه و به همین ترتیب، و سالی میخواد بدونه هری در مورد گفته های این افراد چی فکر می کنه. مسئله پیچیده ای است، کلی چیز هست که باید فهمید. با داشتن 5 تصمیم گیرنده ارتباطات بسیاری خواهیم داشت در واقع 120 ارتباط خواهیم داشت اگه فاکتوریل یادتون مونده باشه. 5 فاکتوریل میشه 120. حالا ممکنه تعجب کنید اگه بفهمید افراد باهوش می تونند 120 موضوع رو مرتب در ذهنشون حفظ کنند. تصور کنید ما تعداد تاثیر گذاران رو از 5 تا به 10 نفر یعنی دو برابر کنیم. آیا این به مفهوم اینه که ما تعداد قطعات اطلاعات رو دو برابر کرده ایم یعنی ما لازمه بجای 120 تا رابطه ، 240 مورد رو بدونیم؟ نه خیر، در مورد 10 برابر چطور؟ آیا 1200 مورد میشه؟ نه خیر. در این حالت ما تعداد رو به 3.6 میلیون افزایش داده ایم. هیچ کس نمی تونه این همه رو تو ذهنش نگه داره. اما کامپیوترها می تونند. این دستگاهها احتیاجی به زمان استراحت و قهوه نوشیدن ندارن، مرخصی هم نمی خوان لازم هم نیست شبها بخوابن اضافه حقوق هم درخواست نمی کنند. و همه این اطلاعات رو آماده نگه می دارن و این به مفهوم اینه که ما می تونیم این اطلاعات رو پردازش کنیم.
So I'm going to talk to you about how to process it, and I'm going to give you some examples out of Iran, and you're going to be wondering, "Why should we listen to this guy? Why should we believe what he's saying?" So I'm going to show you a factoid. This is an assessment by the Central Intelligence Agency of the percentage of time that the model I'm talking about is right in predicting things whose outcome is not yet known, when the experts who provided the data inputs got it wrong. That's not my claim, that's a CIA claim -- you can read it, it was declassified a while ago. You can read it in a volume edited by H. Bradford Westerfield, Yale University Press.
خوب حالا میخوام بهتون بگم چطوری این اطلاعات رو پردازش کنیم، و میخوام چند مثال از ایران براتون بزنم و شما از خودتون خواهید پرسید که "چرا ما باید به حرفهای این آدم گوش کنیم؟" "چرا ما باید آنچه که میگه رو باور کنیم؟" خوب حالا من می خوام یه نکته جالب رو بهتون نشون بدم. این ارزیابی سازمان سیا است از مدلی که من صحبتش را میکنم در خصوص درصد صحت پیش بینی های این مدل از چیزهایی که هنوز نتیجه شان مشخص نشده و متخصصانی که داده های ورودی را فراهم کرده بودند، خودشان پیش بینی نادرستی داشتند. این ادعای من نیست، ادعای سازمان سیا است، می تونید گزارشش رو بخونید، چند وقت پیش از حالت محرمانه خارج شد. می تونید این مطلب رو در مجلد ویرایش شده توسط ایچ برادفورد وسترفیلد، از انتشارات دانشگاه ییل بخونید.
So, what do we need to know in order to predict? You may be surprised to find out we don't need to know very much. We do need to know who has a stake in trying to shape the outcome of a decision. We need to know what they say they want, not what they want in their heart of hearts, not what they think they can get, but what they say they want, because that is a strategically chosen position, and we can work backwards from that to draw inferences about important features of their decision-making. We need to know how focused they are on the problem at hand. That is, how willing are they to drop what they're doing when the issue comes up, and attend to it instead of something else that's on their plate -- how big a deal is it to them? And how much clout could they bring to bear if they chose to engage on the issue?
خوب، ما برای اینکه پیش بینی کنیم چه چیزی رو لازم است بدونیم؟ شاید تعجب کنید وقتی بفهمید که احتیاجی نیست خیلی مطالب رو بدونید ما فقط لازمه بدونیم در روند شکل دهی به خروجی تصمیم چه کسانی سهم دارند. لازمه که بفهمیم چه چیزی رو می گن میخوان، نه اینکه در ته قلبشون چی می خوان، و نه چیزی رو که فکر می کنن میتونن بدست بیارن، بلکه فقط اون چیزی رو که می گن که می خوان مهمه؛ چون این موضوع، یک حالت انتخاب شده راهبردیه و ما از همین نقطه می تونیم معکوس عمل کنیم تا مورد ویژگیهای مهم تصمیم گیریشون به یک استنباط برسیم. لازم است بفهمیم برای مشکل موجود چقدر روی موضوع تمرکز کرده اند. یعنی وقتی موضوعی پیش می آد چقدر مجاب میشوند کاری که در حال انجام هستند را کنار بگذارند و بجای موردی که در برابرشون قرار گرفته به مسئله جدید بپردازند؟ چه قدر این موضوع براشون حائز اهمیت است؟ و چنانچه گزینه ورود در مناقشه رو انتخاب کردند چه میزان قدرت و نفوذ رو متقبّل می شوند؟
If we know those things we can predict their behavior by assuming that everybody cares about two things on any decision. They care about the outcome. They'd like an outcome as close to what they are interested in as possible. They're careerists, they also care about getting credit -- there's ego involvement, they want to be seen as important in shaping the outcome, or as important, if it's their druthers, to block an outcome. And so we have to figure out how they balance those two things. Different people trade off between standing by their outcome, faithfully holding to it, going down in a blaze of glory, or giving it up, putting their finger in the wind, and doing whatever they think is going to be a winning position. Most people fall in between, and if we can work out where they fall we can work out how to negotiate with them to change their behavior.
اگر ما این نکات رو بدونیم با فرض این موضوع که هر کسی در تصمیماتش به دو چیز اهمیت میده می تونیم رفتار افراد رو پیش بینی کنیم. یکی این که افراد در مورد نتیجه تصمیم شون اهمیت قائل هستند. اونها مایل هستند تا حد ممکن نتیجه تصمیم شون نزدیک به علایقشون باشه. افراد به مقام حرفه ای شان توجه می کنند، و برای کسب اعتبار اهمیت قائل هستند. پای غرور و عزت نفس اونها در میان است. دلشون میخواد بعنوان افراد مهم در شکل گیری این تصمیم دیده بشن، یا وقتی تمایل به مسدود کردن نتیجه ای رو دارند ، فرد مهمی باشند. و بنابراین ما باید محاسبه کنیم اونها چطوری بین این دو موضوع توازن برقرار می کنند. افراد مختلف بین ایستادگی روی نتیجه تصمیمشون و حفظ وفادارانه نتیجه تصمیم و دلخوش به تحسین شدن از یک طرف و یا کنار گذاشتن اون تصمیم و پی بردن به اینکه ببینند باد از کدوم طرف می وزد و انجام آنچه که فکر می کنند اونها رو در وضعیت برد قرار میده از طرف دیگه، موازنه می کنند. بیشتر افراد در حد وسط قرار میگیرند، و اگه ما بفهمیم کجا قرار دارند می تونیم بفهمیم چطوری باهاشون مذاکره کنیم تا رفتارشون رو تغییر بدیم.
So with just that little bit of input we can work out what the choices are that people have, what the chances are that they're willing to take, what they're after, what they value, what they want, and what they believe about other people. You might notice what we don't need to know: there's no history in here. How they got to where they are may be important in shaping the input information, but once we know where they are we're worried about where they're going to be headed in the future. How they got there turns out not to be terribly critical in predicting. I remind you of that 90 percent accuracy rate.
بنابراین با همین اطلاعات اندک می تونیم بفهمیم گزینه هایی که افراد دارند چیه، و هر کدام از این گزینه ها را به چه احتمالی انتخاب می کنند، بدنبال چی هستند، برای چه چیزی ارزش قائل هستند و چی می خوان، و در مورد دیگران چی فکر می کنند. ممکنه توجه تان به چیزهایی که نیازی نیست بدونیم جلب شده باشه، تاریخچه در اینجا اهمیتی نداره. اینکه چگونه به این نقطه که هستند رسیده اند ممکنه در شکل گیری اطلاعات ورودی اهمیت داشته باشه، اما به محض اینکه فهمیدیم کجا قرار دارند فکرمون فقط مشغول این مطلب میشه که در آینده به کدام جهت به پیش می روند. اینکه اونها چگونه به این نقطه رسیده اند، در پیش بینی ما چندان اهمیت بالایی نداره. اون 90 درصد نرخ صحت را بهتون یادآوری می کنم.
So where are we going to get this information? We can get this information from the Internet, from The Economist, The Financial Times, The New York Times, U.S. News and World Report, lots of sources like that, or we can get it from asking experts who spend their lives studying places and problems, because those experts know this information. If they don't know, who are the people trying to influence the decision, how much clout do they have, how much they care about this issue, and what do they say they want, are they experts? That's what it means to be an expert, that's the basic stuff an expert needs to know.
خوب از کجا قراره این اطلاعات رو بدست بیاریم؟ ما این اطلاعات رو می تونیم از اینترنت، از نشریه اکونومیست، نشریه تایمز مالی، نیویورک تایمز، اخبار امریکا و جهان و منابع بیشماری مثل اینها بدست بیاریم، یا می تونیم با پرسش از کارشناسان اونها رو بدست بیاریم کارشناسانی که عمرشون رو روی مطالعه مکانها و مشکلات مختلف صرف کرده اند، چون این قبیل کارشناسان این اطلاعات رو می دونند. اگه اونها ندونند، به افرادی توجه می کنیم که سعی می کنند بر تصمیم نفوذ داشته باشند و چقدر قدرت و نفوذ دارند و اون افراد به چه میزان به این موضوع اهمیت می دهند، و بیان خواسته اشان چیه آیا اونوقت میشه گفت آنها کارشناس هستند؟ منظور از کارشناس اینه، این نکات بنیادینی است که یک کارشناس لازم است بدونه.
Alright, lets turn to Iran. Let me make three important predictions -- you can check this out, time will tell. What is Iran going to do about its nuclear weapons program? How secure is the theocratic regime in Iran? What's its future? And everybody's best friend, Ahmadinejad. How are things going for him? How are things going to be working out for him in the next year or two? You take a look at this, this is not based on statistics. I want to be very clear here. I'm not projecting some past data into the future. I've taken inputs on positions and so forth, run it through a computer model that had simulated the dynamics of interaction, and these are the simulated dynamics, the predictions about the path of policy.
خوب، اجازه بدین برگردیم سر ایران. اجازه بدین 3 تا پیش بینی مهم بکنم می تونید بعداً بررسی کنید، گذشت زمان نشون خواهد داد. سوال اینه که ایران قصد داره در مورد برنامه سلاح های هسته اش چکار کنه؟ حکومت دینی در ایران چقدر امنیت داره؟ آینده چی میشه؟ و محبوب دل همه مردم، احمدی نژاد، وضعیت او چطور خواهد بود؟ تا یک یا دو سال آینده شرایط برای او چطور خواهد بود؟ یه نگاهی به این بندازید، این نمودار بر اساس آمار نیست. قصد دارم اینجا خیلی شفاف باشم. من آینده رو براساس گذشته و اطلاعات بدست آمده برآورد نمی کنم. من اطلاعات رو از موقعیت خودشون بیرون کشیده ام و بهمین ترتیب، در یک مدل کامپیوتری اجرا کردم که تعاملات روابط قدرت رو شبیه سازی کرده بود، و اینها روابط قدرت شبیه سازی شده هستند، پیش بینی هایی در زمینه روند سیاستگذاری.
So you can see here on the vertical axis, I haven't shown it all the way down to zero, there are lots of other options, but here I'm just showing you the prediction, so I've narrowed the scale. Up at the top of the axis, "Build the Bomb." At 130, we start somewhere above 130, between building a bomb, and making enough weapons-grade fuel so that you could build a bomb. That's where, according to my analyses, the Iranians were at the beginning of this year. And then the model makes predictions down the road. At 115 they would only produce enough weapons grade fuel to show that they know how, but they wouldn't build a weapon: they would build a research quantity. It would achieve some national pride, but not go ahead and build a weapon. And down at 100 they would build civilian nuclear energy, which is what they say is their objective.
خوب شما در اینجا می تونید روی محور عمودی ببینید، البته من تمام مقادیر به سمت پایین تا صفر رو نشون نداده ام، گزینه های فراوان دیگر هم وجود دارند، اما من در اینجا فقط پیش بینی ها را به شما نشان می دهم، در نتیجه مقیاس را کوچک کرده ام، در بالای محور "ساخت بمب" قرار داره. در 130 ، ما از جایی بالاتر از 130 شروع می کنیم، حد فاصل ساخت یک بمب، و تولید کافی سوخت مناسب تسلیحات که بشه باهاش یه بمب رو ساخت. این نقطه است که بر اساس تحلیل من، ایرانیها در ابتدای سال جاری در آن قرار داشتند. و سپس مدل کامپیوتری پیش بینی هاشو در ادامه مسیر انجام میده، در 115 ایرانیها بقدری سوخت کافی و مناسب تسلیحات رو تولید می کنند تا نشون بدهند که دانشش رو دارند، اما سلاح نخواهند ساخت، بلکه مقادیری برای تحقیقات خواهند ساخت. این امر یه غرور ملی را کسب خواهد کرد، اما جلوتر نمی روند و سلاح نمی سازند. و در پایین روی 100 ایرانیها انرژی هسته ای صلح آمیز خواهند ساخت، که ادعا می کنند هدفشان همین است.
The yellow line shows us the most likely path. The yellow line includes an analysis of 87 decision makers in Iran, and a vast number of outside influencers trying to pressure Iran into changing its behavior, various players in the United States, and Egypt, and Saudi Arabia, and Russia, European Union, Japan, so on and so forth. The white line reproduces the analysis if the international environment just left Iran to make its own internal decisions, under its own domestic political pressures. That's not going to be happening, but you can see that the line comes down faster if they're not put under international pressure, if they're allowed to pursue their own devices.
خط زرد رنگ مسیر بسیار محتمل را به ما نشان می دهد. خط زرد رنگ شامل تحلیل 87 نفر از تصمیم گیران در ایران و همچنین تعداد زیادی از تاثیر گذاران بیرونی می شود که سعی در فشار آوردن بر ایران بمنظور تغییر رفتار دارند، صحنه گردانان متعددی در ایالات متحده، و مصر، و عربستان سعودی، و روسیه، اتحادیه اروپا، ژاپن و غیره و ذالک. خط سفید بیانگر تحلیلی است که در صورتیکه فضای روابط بین المللی صرفاً به ایران اجازه بدهد که تصمیمات داخلی خود را تحت فشارهای سیاسی داخلی اتخاذ نماید، که البته این اتفاق حادث نخواهد شد اما می توانید ببینید که اگر ایرانیها تحت فشار بین المللی قرار نگیرند اگر به آنها اجازه داده بشود که تجهیزات خود را به پیش ببرند این خط سریع تر پایین می آید.
But in any event, by the end of this year, beginning of next year, we get to a stable equilibrium outcome. And that equilibrium is not what the United States would like, but it's probably an equilibrium that the United States can live with, and that a lot of others can live with. And that is that Iran will achieve that nationalist pride by making enough weapons-grade fuel, through research, so that they could show that they know how to make weapons-grade fuel, but not enough to actually build a bomb. How is this happening? Over here you can see this is the distribution of power in favor of civilian nuclear energy today, this is what that power block is predicted to be like by the late parts of 2010, early parts of 2011. Just about nobody supports research on weapons-grade fuel today, but by 2011 that gets to be a big block, and you put these two together, that's the controlling influence in Iran.
اما در هر صورتی تا پایان امسال، اوایل سال آینده، ما به نتیجه موازنه پایدار می رسیم. و این موازنه چیزی نیست که مطلوب ایالات متحده باشد، اما احتمالاً موازنه ای است که ایالات متحده می تواند با آن کنار بیاید، و اینکه بسیاری دیگر هم می توانند با آن کنار بیایند. و این چیزی است که ایران با آن، غرور ملی را کسب می کند، با ساخت سوخت کافی مورد نیاز تسلیحات، از طریق تحقیقات، تا نشون بدهند که آنها دانش ساخت سوخت نوع تسلیحات را دارند، اما نه سوخت کافی برای ساخت عملی یک بمب. چطور این واقعه اتفاق می افتد؟ در اینجا می توانید این توزیع قدرت حامی انرژی هسته ای صلح آمیز تا امروز را ببینید، این چیزی است که بلوک قدرت پیش بینی می شود تا ماههای آخر 2010 و اوایل 2011 اینگونه باشد. امروزه به هیچ وجه کسی از تحقیقات روی سوخت مناسب سلاح حمایت نمی کند، اما تا 2011 بلوک بزرگتری خواهد شد، و شما می توانید این دو را در کنار هم بگذارید، این تاثیر کنترل کننده در ایران می باشد.
Out here today, there are a bunch of people -- Ahmadinejad for example -- who would like not only to build a bomb, but test a bomb. That power disappears completely; nobody supports that by 2011. These guys are all shrinking, the power is all drifting out here, so the outcome is going to be the weapons-grade fuel.
اینجا، گروهی از افراد وجود دارند مثلاً احمدی نژاد که نه تنها دوست دارند بمبی بسازند، بلکه امتحانش هم بکنند. این قدرت کاملاً محو می شود، هیچ کسی در سال 2011 از آن حمایت نخواهد کرد. این گروه کاملاً عقب خواهند کشید، قدرت در اینجا تماماً چرخش خواهد نمود بنابراین نتیجه سوخت مناسب سلاح خواهد بود.
Who are the winners and who are the losers in Iran? Take a look at these guys, they're growing in power, and by the way, this was done a while ago before the current economic crisis, and that's probably going to get steeper. These folks are the moneyed interests in Iran, the bankers, the oil people, the bazaaries. They are growing in political clout, as the mullahs are isolating themselves -- with the exception of one group of mullahs, who are not well known to Americans. That's this line here, growing in power, these are what the Iranians call the quietists. These are the Ayatollahs, mostly based in Qom, who have great clout in the religious community, have been quiet on politics and are going to be getting louder, because they see Iran going in an unhealthy direction, a direction contrary to what Khomeini had in mind. Here is Mr. Ahmadinejad. Two things to notice: he's getting weaker, and while he gets a lot of attention in the United States, he is not a major player in Iran. He is on the way down.
برنده و بازنده در ایران چه کسانی خواهند بود؟ یه نگاه به این افراد بیاندازید، اینها قدرت در حال رشد هستند، و ضمناً این مورد اندکی قبل اتفاق افتاده است پیش از بحران اقتصادی کنونی و شیب اون احتمالاً تندتر می شود. اینها طبقات مرفه و پولدار در ایران هستند بانکی ها، نفتی ها و بازاریها، نفوذ سیاسی آنها در حال رشد است، در حالیکه آخوند ها دارند خودشان را منزوی می کنند البته به استثنای یک گروه از آخوندها، که کاملاً برای امریکایی ها شناخته شده نیستند. و آن هم این خط است که در حال کسب قدرت هستند، اینها کسانی هستند که ایرانیان آنها را خاموش می نامند. اینها آیت الله هایی هستند که غالباً ساکن قم هستند، که در جامعه دینی نفوذ فراوانی دارند، تا کنون در سیاست سکوت نموده اند ولی شاخص تر خواهند شد، چون می بینند که ایران در مسیری ناسالم حرکت می کند، مسیری در تضاد با آنچه که خمینی در ذهن داشت. اینجا آقای احمدی نژاد است. دو چیز باید مورد توجه قرار بگیرد، او دارد ضعیف تر می شود و در حالیکه در ایالات متحده توجه بسیاری را بخود جلب کرده است بازیگر اصلی در صحنه ایران نیست او در مسیر سراشیبی قرار دارد.
OK, so I'd like you to take a little away from this. Everything is not predictable: the stock market is, at least for me, not predictable, but most complicated negotiations are predictable. Again, whether we're talking health policy, education, environment, energy, litigation, mergers, all of these are complicated problems that are predictable, that this sort of technology can be applied to. And the reason that being able to predict those things is important, is not just because you might run a hedge fund and make money off of it, but because if you can predict what people will do, you can engineer what they will do. And if you engineer what they do you can change the world, you can get a better result. I would like to leave you with one thought, which is for me, the dominant theme of this gathering, and is the dominant theme of this way of thinking about the world. When people say to you, "That's impossible," you say back to them, "When you say 'That's impossible,' you're confused with, 'I don't know how to do it.'" Thank you.
خوب، مایلم کمی از این مطالب بیرون بیاییم. همه چیز قابل پیش بینی نیست، بازار سهام حداقل برای من، قابل پیش بینی نیست اما پیچیده ترین مذاکرات قابل پیش بینی هستند. مجدداً عرض می کنم، خواه راجع به سیاستگذاری بهداشت یا آموزش عالی صحبت کنیم محیط زیست یا انرژی دادخواهی حقوقی یا تلفیق و ادغام (شرکتها) همه این موارد مشکلاتی پیچیده هستند که قابل پیش بینی هستند که این نوع تکنیک می تونه در موردشون بکار گرفته بشه. و دلیل قابل پیش بینی بودن اون موارد اهمیت داره، صرفاً بخاطر این نیست که شما یه شرکت سرمایه گذاری نامحدود راه بیاندازید و ازش پول در بیاورید بلکه بخاطر اینه که اگه بتونید پیش بینی کنید مردم چکار خواهند کرد، شما می تونید آنچه که اونها انجام خواهند داد رو مهندسی کنید. و اگر شما آنچه که آنها انجام می دهند رو مهندسی کنید، می تونید دنیا رو تغییر بدهید می تونید نتیجه بهتری بگیرید. مایل هستم با یک ایده از خدمتتون مرخص شوم که برای من، مضمون غالب این گردهمایی است، و موضوع غالب، این سبک تفکر در مورد دنیا است. وقتی مردم به شما می گویند، "غیر ممکن است" در پاسخ بهشون بگید "وقتی می گی : غیر ممکنه این رو اشتباه گرفتی با اینکه "من نمی دونم چطور این رو انجام بدم" متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)
Chris Anderson: One question for you. That was fascinating. I love that you put it out there. I got very nervous halfway through the talk though, just panicking whether you'd included in your model, the possibility that putting this prediction out there might change the result. We've got 800 people in Tehran who watch TEDTalks.
کریس اندرسون: من یک سوال دارم. فوق العاده بود. من عاشق مطالبی که گفتی هستم. اگرچه وسط سخنرانی خیلی مضطرب شده بودم، کاملاً سراسیمه شده بودم که آیا این احتمال که بیان این پیش بینی ممکنه نتیجه را تغییر بدهد را در مدل خودت گنجانده ای یا نه؟ 800 نفر در تهران هستند که سخنرانی های TED رو تماشا می کنند.
Bruce Bueno de Mesquita: I've thought about that, and since I've done a lot of work for the intelligence community, they've also pondered that. It would be a good thing if people paid more attention, took seriously, and engaged in the same sorts of calculations, because it would change things. But it would change things in two beneficial ways. It would hasten how quickly people arrive at an agreement, and so it would save everybody a lot of grief and time. And, it would arrive at an agreement that everybody was happy with, without having to manipulate them so much -- which is basically what I do, I manipulate them. So it would be a good thing.
بروس بوئنو دی مسکیتا: از اونجاییکه کارهای زیادی برای واحد های اطلاعاتی کرده ام، من فکر این مورد را کرده بودم، آنها هم این رو در نظر گرفته اند. خیلی خوب خواهد شد اگر مردم توجه بیشتری بکنند، جدی بگیرند، و در شیوه های محاسباتی این چنینی درگیر بشوند، چون همه چیز رو تغییر خواهد داد. البته همه چیز را به دو روش سودمند تغییر خواهد داد. این امر نحوه به توافق رسیدن مردم را تسریع می کند، و در نتیجه همه را از اندوه و تلف کردن وقت نجات می دهد. و این امر منجر به حصول توافقی می شود که همه از آن خوشنود خواهند بود، بدون اینکه لازم بشه خیلی آنها را کنترل کنیم که اساساً من همین کار رو انجام می دهم، من ماهرانه کنترلشون می کنم. پس چیز خوبی خواهد بود.
CA: So you're kind of trying to say, "People of Iran, this is your destiny, lets go there."
کریس اندرسون: پس یه جوری میخواهی بگی "مردم ایران، این سرنوشت شماست، بروید جلو".
BBM: Well, people of Iran, this is what many of you are going to evolve to want, and we could get there a lot sooner, and you would suffer a lot less trouble from economic sanctions, and we would suffer a lot less fear of the use of military force on our end, and the world would be a better place.
دی مسکیتا: خوب، مردم ایران، این آنچیزی است که بسیاری از شما به آن متحول شده و خواهید خواست. و ما بزودی زود می تونیم به اونجا برسیم، و شما بمراتب مشقت کمتری از تحریم های اقتصادی را متحمل خواهید شد، و ما بمراتب واهمه کمتری از کاربرد توان نظامی از ناحیه شما خواهیم داشت، و دنیا محل بهتری (برای زندگی) خواهد بود.
CA: Here's hoping they hear it that way. Thank you very much Bruce.
کریس اندرسون: امیدواریم از این طریق ایرانی ها این را بشنوند. خیلی متشکرم بروس.
BBM: Thank you.
بروس بوئنو دی مسکیتا: متشکرم.
(Applause)
(تشویق حضار)