What I'd like to talk about is really the biggest problems in the world. I'm not going to talk about "The Skeptical Environmentalist" -- probably that's also a good choice. (Laughter)
آنچه من دوست دارم در موردش صحبت کنم در حقیقت بزرگترین مشکل جهان است. نمیخواهم در مورد "طرفدار محیط زیستِ شکاک" صحبت کنم -- شاید آن هم انتخاب خوبی باشد. (خنده ی حضار)
But I am going talk about: what are the big problems in the world? And I must say, before I go on, I should ask every one of you to try and get out pen and paper because I'm actually going to ask you to help me to look at how we do that. So get out your pen and paper. Bottom line is, there is a lot of problems out there in the world. I'm just going to list some of them. There are 800 million people starving. There's a billion people without clean drinking water. Two billion people without sanitation. There are several million people dying of HIV and AIDS. The lists go on and on. There's two billions of people who will be severely affected by climate change -- so on. There are many, many problems out there.
اما میخواهم در این مورد صحبت کنم : مشکلات بزرگ در جهان چیستند؟ و باید بگویم، پیش از آن که ادامه بدهم، باید از همهی شما بخواهم تا کاغذ و قلم در آورید زیرا در واقع من از شما خواهم خواست تا به من کمک کنید تا به این که چطور ما این کار را میکنیم نظاره کنید. پس کاغذ و قلمتان را در آورید. معیار نهایی این است، مشکلات بسیار زیادی در جهان وجود دارد. تنها تعدادی از آنها را لیست خواهم کرد. ۸۰۰ میلیون نفر از گرسنگی رنج می برند. یک میلیارد نفر از آب آشامیدنی پاکیزه محروماند. دو میلیارد نفر دچار از امکانات بهداشتی بیبهرهاند. میلیونها نفر در اثر HIV و ایدز در حال مرگ هستند. لیست همین طور ادامه پیدا خواهد کرد. ۲ میلیارد نفر بر اثر تغییرات آب و هوا به شدت تحت تاثیر قرار خواهند گرفت -- و غیره آن بیرون مشکلات بسیار بسیار زیادی وجود دارد.
In an ideal world, we would solve them all, but we don't. We don't actually solve all problems. And if we do not, the question I think we need to ask ourselves -- and that's why it's on the economy session -- is to say, if we don't do all things, we really have to start asking ourselves, which ones should we solve first? And that's the question I'd like to ask you. If we had say, 50 billion dollars over the next four years to spend to do good in this world, where should we spend it? We identified 10 of the biggest challenges in the world, and I will just briefly read them: climate change, communicable diseases, conflicts, education, financial instability, governance and corruption, malnutrition and hunger, population migration, sanitation and water, and subsidies and trade barriers. We believe that these in many ways encompass the biggest problems in the world. The obvious question would be to ask, what do you think are the biggest things? Where should we start on solving these problems? But that's a wrong problem to ask. That was actually the problem that was asked in Davos in January.
در یک دنیای ایده آل، ما همهی آن ها را حل خواهیم کرد، اما ما این کار را نمیکنیم. در حقیقت ما همهی مشکلات را حل نمیکنیم و اگر این کار را نکنیم، سوالی که لازم است از خودمان بپرسیم -- و به خاطر این است که در نشست اقتصادی است -- این است که بگوییم، اگر ما همهی این کارها را نکنیم، واقعا باید شروع کنیم به پرسش از خودمان، که اول کدام یک را باید حل کنیم؟ و این سوالی است که من دوست دارم از شما بپرسم. اگر ما گفته باشیم، ۵۰ میلیارد دلار برای خرج کردن در چهار سال آینده داریم. که کار مفید در دنیا انجام دهیم، کجا آن را باید خرج کنیم؟ ما ۱۰ تا از بزرگترین چالشها را در دنیا شناسایی کردیم، و من به صورت مختصر آن ها را میخوانم: تغییرات آب و هوا، بیماریهای مسری، درگیریها، تحصیلات، بی ثباتیهای اقتصادی، فسادهای حکومتی، سوء تغذیه و گرسنگی، مهاجرت جمعیت، مراعات اصول بهداشتی، یارانهها و موانع تجاری. ما معتقدیم که اینها به طریقههای بسیاری بزرگترین مشکلات در دنیا را در بر میگیرند. سوال واضحی برای پرسیدن وجود دارد، شما فکر میکنید که بزرگترین چیزها چیستند؟ از کجا برای حل این مشکلات باید شروع کنیم؟ اما این مساله اشتباهی برای پرسیدن است. در حقیقت این مساله ای بود که در ماه ژانویه در داوُس مورد سوال قرار گرفته بود
But of course, there's a problem in asking people to focus on problems. Because we can't solve problems. Surely the biggest problem we have in the world is that we all die. But we don't have a technology to solve that, right? So the point is not to prioritize problems, but the point is to prioritize solutions to problems. And that would be -- of course that gets a little more complicated. To climate change that would be like Kyoto. To communicable diseases, it might be health clinics or mosquito nets. To conflicts, it would be U.N.'s peacekeeping forces, and so on. The point that I would like to ask you to try to do, is just in 30 seconds -- and I know this is in a sense an impossible task -- write down what you think is probably some of the top priorities. And also -- and that's, of course, where economics gets evil -- to put down what are the things we should not do, first. What should be at the bottom of the list? Please, just take 30 seconds, perhaps talk to your neighbor, and just figure out what should be the top priorities and the bottom priorities of the solutions that we have to the world's biggest issues.
اما البته در درخواست از مردم برای تمرکز کردن بر مسائل، مشکلی وجود دارد. زیرا ما نمی توانیم مشکلات را حل کنیم. مطمئنا بزرگترین مشکلی که ما در دنیا داریم این است که ما همه خواهیم مُرد. اما ما تکنولوژی ای نداریم که آن را حل کند، درست است؟ پس نکته در اولویت بندی کردن مشکلات نیست، بلکه نکته در اولویت بندی کردن راه حل های مشکلات است. و آن می تواند -- البته آن مقداری پیچیدگی پیدا می کند. برای تغییرات آب و هوایی می تواند مشابه به کیوتو باشد. برای بیماریهای مسری می تواند کلینیکهای سلامت یا پشه بندها باشد. برای درگیریها می تواند نیروهای حافظ صلح سازمان ملل باشد و غیره. کاری که میخواهم سعی کنید آنرا در ظرف ۳۰ثانیه انجام بدهید -- و می دانم که این در مفهوم یک کار غیر ممکن است -- نوشتنِ چیزهاییست که فکرمیکنید احتمالا بعضی از الویت ها می باشد. نوشتنِ چیزهاییست که فکرمیکنید احتمالا بعضی از الویت ها می باشد. و هم چنین -- و البته این همان جایی است که اقتصاد شیطانی می شود -- ابتدا، آن چیزهایی که نباید انجام دهیم را کنار بگذاریم. چه چیزی در انتهای لیست باید باشد؟ لطفا، تنها ۳۰ ثانیه وقت بگذارید، می توانید با کسی که نزدیکتان است صحبت نمایید، و تصمیم بگیرید که الویت های بالا چه چیزهایی باید باشند و الویتهای پایین راه حل هایی که برای مسائل بزرگ در دنیا داریم.
The amazing part of this process -- and of course, I mean, I would love to -- I only have 18 minutes, I've already given you quite a substantial amount of my time, right? I'd love to go into, and get you to think about this process, and that's actually what we did. And I also strongly encourage you, and I'm sure we'll also have these discussions afterwards, to think about, how do we actually prioritize? Of course, you have to ask yourself, why on Earth was such a list never done before? And one reason is that prioritization is incredibly uncomfortable. Nobody wants to do this. Of course, every organization would love to be on the top of such a list. But every organization would also hate to be not on the top of the list. And since there are many more not-number-one spots on the list than there is number ones, it makes perfect sense not to want to do such a list. We've had the U.N. for almost 60 years, yet we've never actually made a fundamental list of all the big things that we can do in the world, and said, which of them should we do first? So it doesn't mean that we are not prioritizing -- any decision is a prioritization, so of course we are still prioritizing, if only implicitly -- and that's unlikely to be as good as if we actually did the prioritization, and went in and talked about it.
بخش هیجان انگیز این پروسه -- و البته، منطورم این است من دوستش دارم -- من تنها ۱۸ دقیقه وقت دارم، تا به حال من مقدار قابل توجهی از وقتم را به شما داده ام، درست است؟ من دوست دارم که شروع کنیم، و شما را به تفکر در مورد این روند واداریم، و در حقیقت این همان کاری است که ما کردیم. و همچنین من به شدت شما را تشویق می کنم، و من مطمئن هستم ما پس از این هم این بحثها را خواهیم داشت، تا فکر کنیم به اینکه در حقیقت ما چگونه الویت بندی می کنیم؟ البته، شما باید از خودتان بپرسید، چرا تاکنون چنین لیستی تهیه نشده بوده است؟ و یک دلیل این است که الویت بندی امری فوق العاده نا مناسب است. هیچ کس میل به انجام آن ندارد. البته، هر سازمانی دوست دارد که در الویت بالای چنین لیستی باشد. ولی هر سازمانی همچنین اکراه دارد از این که در بالای این لیست نباشد. و از آنجائی که تعداد خیلی زیادی مکان غیر از شماره یک در این لیست هست نسبت به تعداد شماره یکها، این مفهوم خوبی دارد که نخواهید چنین لیستی را تهیه نمائید. حدود ۶۰ سال است که ما سازمان ملل را داریم، هنوز در واقع هرگز چنین لیست بنیادی را تهیه نکرده ایم از تمام کارهای بزرگی که در دنیا می توانیم انجام دهیم، و گفته شده، که کدام یک از آنها را ابتدا باید انجام دهیم؟ پس این به این معنا نیست که ما در حال الویت بندی نیستیم -- هر تصمیم گیری ای یک الویت بندی است، پس در حقیقت ما هم چنان در حال الویت بندی هستیم، تنها اگر به طور ضمنی -- و این بعید است که به خوبی این باشد که عملا ما الویت بندی را انجام دهیم، و وارد شدیم و در مورد آن صحبت نمودیم.
So what I'm proposing is really to say that we have, for a very long time, had a situation when we've had a menu of choices. There are many, many things we can do out there, but we've not had the prices, nor the sizes. We have not had an idea. Imagine going into a restaurant and getting this big menu card, but you have no idea what the price is. You know, you have a pizza; you've no idea what the price is. It could be at one dollar; it could be 1,000 dollars. It could be a family-size pizza; it could be a very individual-size pizza, right? We'd like to know these things.
پس آنچه من پیشنهاد می دهم واقعا این است که بگوییم ما برای یک مدت بسیار طولانی وضعیتی داشته ایم که فهرستی از انتخابها داشتیم. چیزهای بسیار بسیار زیادی وجود دارد که ما آن بیرون می توانیم انجام دهیم، اما ما قیمتها و سایزها را نداشتیم. ما ایده ای نداشتیم. تصور کنید که به رستوران می روید و یک منوی بزرگ دریافت می کنید، اما هیچ ایده ای ندارید که قیمتها چقدر است. شما می دانید که یک پیتزا میخواهید، اما هیچ ایده ای ندارید که قیمتش چقدر است. قیمتش می تواند یک دلار باشد یا ۱٫۰۰۰ دلار. میتواند یک پیتزای خانواده باشد، میتواند پیتزا با سایزی برای یک نفر باشد، درست است؟ ما دوست داریم این چیزها را بدانیم.
And that is what the Copenhagen Consensus is really trying to do -- to try to put prices on these issues. And so basically, this has been the Copenhagen Consensus' process. We got 30 of the world's best economists, three in each area. So we have three of world's top economists write about climate change. What can we do? What will be the cost and what will be the benefit of that? Likewise in communicable diseases. Three of the world's top experts saying, what can we do? What would be the price? What should we do about it, and what will be the outcome? And so on.
و این در واقع همان چیزی است که اجماع کپنهاگ در حال تلاش برای انجامش است -- سعی برای قیمت نهادن بر روی این موضوعات. و خب به صورت پایه ای این روند اجماع کپنهاگ بوده است. ما ۳۰ نفر از بهترین اقتصاد دانان جهان، ۳ تا از هر منطقه را داشتیم. پس ما سه تا از برترین اقتصاد دانان جهان را داریم که در مورد تغییرات آب و هوایی مینویسند. ما چه میتوانیم بکنیم ؟ هزینهها چه میزان خواهد بود. و سود آن چه خواهد بود؟ به همین ترتیب در بیماریهای مسری. سه نفر از برترین متخصصان جهان می گویند که ما چه می توانیم بکنیم؟ هزنیهها چه خواهد بود؟ ما در مورد آنها چه کاری باید انجام دهیم، و نتیجه اش چه خواهد بود؟ و به همین ترتیب.
Then we had some of the world's top economists, eight of the world's top economists, including three Nobel Laureates, meet in Copenhagen in May 2004. We called them the "dream team." The Cambridge University prefects decided to call them the Real Madrid of economics. That works very well in Europe, but it doesn't really work over here. And what they basically did was come out with a prioritized list. And then you ask, why economists? And of course, I'm very happy you asked that question -- (Laughter) -- because that's a very good question. The point is, of course, if you want to know about malaria, you ask a malaria expert. If you want to know about climate, you ask a climatologist. But if you want to know which of the two you should deal with first, you can't ask either of them, because that's not what they do. That is what economists do. They prioritize. They make that in some ways disgusting task of saying, which one should we do first, and which one should we do afterwards?
سپس ما چند تا از برترین اقتصاد دانان دنیا را داشتیم، ۸ تا از برترین اقتصاد دانان دنیا، شامل سه برنده ی نوبل، در می ۲۰۰۴ در کپنهاگ ملاقات کردند. ما آنها را " تیم رویایی " نامیدیم. رئیس دانشگاه کمبریج تصمیم گرفت تا آن ها را رئال مادرید اقتصاد دانان بنامد. در اروپا آن خیلی خوب عمل می کند ولی اینجا واقعا عمل نمی کند. و آنچه آن ها به صورت اساسی انجام دادند این بود که یک لیست الویت بندی تهیه نمودند. و سپس شما میپرسید، چرا اقتصاد دانان؟ و البته من خیلی خوشحال می شوم که شما آن سوال را پرسیدید -- ( خنده حضار) -- زیرا این سوال بسیار خوبی است. نکته این است که، در حقیقت، اگر شما میخواهید در مورد مالاریا بدانید، از یک متخصص در زمینه ی مالاریا میپرسید. اگر میخواهید در مورد آب و هوا بدانید، از یک کارشناس آب و هوا میپرسید. اما وقتی میخواهید بدانید که با کدام یک از این دو ابتدا باید روبرو شوید، شما نمیتوانید از هیچ کدام از ان ها بپرسید، زیرا این کاری نیست که آن ها انجام میدهند. آن کاری است که اقتصاد دانان انجام میدهند. الویت بندی. آن ها آن را به شیوه منزجرکننده ای برای گفتن درست میکنند، کدام را ابتدا باید انجام دهیم، و سپس کدام را باید انجام دهیم؟
So this is the list, and this is the one I'd like to share with you. Of course, you can also see it on the website, and we'll also talk about it more, I'm sure, as the day goes on. They basically came up with a list where they said there were bad projects -- basically, projects where if you invest a dollar, you get less than a dollar back. Then there's fair projects, good projects and very good projects. And of course, it's the very good projects we should start doing. I'm going to go from backwards so that we end up with the best projects.
خب پس این لیست است، و این آنی است که من دوست دارم با شما به اشتراک بگذارم. البته، شما میتوانید این را در سایت هم ببینید. و همچنین ما درمورد آن بیشتر صحبت خواهیم کرد، من مطمئنم، همچنانکه روزها می گدرند. اساسا آن ها لیستی را مطرح کردند که در آن گفتند پروژ های بدی بوده است -- اساسا پروژه هایی که اگر شما یک دلار سرمایه گذاری میکنید، کمتر از یک دلار را دریافت میکنید. سپس پروژههای نسبتا خوب وجود دارد، پروژههای خوب و پروژههای خیلی خوب. و البته، پروژه ای که ما می خواهیم شروع کنیم از نوع پروژه ی بسیار خوب است. من قصد دارم تا وارونه حرکت کنم تا در پایان بهترین پروژهها را داشته باشیم.
These were the bad projects. As you might see the bottom of the list was climate change. This offends a lot of people, and that's probably one of the things where people will say I shouldn't come back, either. And I'd like to talk about that, because that's really curious. Why is it it came up? And I'll actually also try to get back to this because it's probably one of the things that we'll disagree with on the list that you wrote down.
اینها پروژههای بد بودند. همان طور که می بینید، پایین لیست تغییرات آب و هوایی بود. این تعداد زیادی از افراد را دلخور می کند، و احتمالا آن یکی از چیزهایی است که افراد خواهند گفت من حتی دیگر نباید دوباره برگردم. و من دوست دارم در مورد آن صحبت کنم، زیرا آن واقعا نادر است. چرا این مطرح شد؟ و من درواقع همچنین سعی خواهم کرد تا به این باز گردم زیرا احتمالا این یکی از چیزهایی است که ما با هم مخالف خواهیم بود در لیستی که شما نوشته اید.
The reason why they came up with saying that Kyoto -- or doing something more than Kyoto -- is a bad deal is simply because it's very inefficient. It's not saying that global warming is not happening. It's not saying that it's not a big problem. But it's saying that what we can do about it is very little, at a very high cost. What they basically show us, the average of all macroeconomic models, is that Kyoto, if everyone agreed, would cost about 150 billion dollars a year. That's a substantial amount of money. That's two to three times the global development aid that we give the Third World every year. Yet it would do very little good. All models show it will postpone warming for about six years in 2100. So the guy in Bangladesh who gets a flood in 2100 can wait until 2106. Which is a little good, but not very much good. So the idea here really is to say, well, we've spent a lot of money doing a little good.
دلیل اینکه آن ها این را مطرح کردند که کیوتو -- یا انجام دادن چیزی فراتر از کیوتو -- معامله ی بدی است به سادگی به خاطر این است که خیلی ناکارآمد است. این نیست که بگوییم گرم شدن کره ی زمین در حال اتفاق افتادن نیست. این نیست که بگوییم این یک مشکل بزرگ نیست. اما این است که بگوییم آن چه ما در مورد آن می توانیم انجام دهیم خیلی ناچیز است با یک هزینه ی گزاف. اساسا آنچه آن ها به ما نشان می دهند، متوسط تمام مدل های اقتصادی کلان، این است که کیوتو، اگر همه موافق باشند، حدود ۱۵۰ میلیارد دلار در سال هزینه دارد. این مقدار قابل توجهی پول است. این دو سوم کمک هزینه ی توسعه ی جهانی است که ما هر سال به جهان سوم می دهیم. هنوز این خیلی کم مفیدعمل می کند. تمامی مدلها نشان می دهند که این گرمایش را برای حدود ۶ سال در ۲۱۰۰ به تعویق میاندازد . پس آن شخصی که در سال ۲۱۰۰ در بنگلادش دچار سیل می شود می تواند تا سال ۲۱۰۶ صبر کند. که تا حدودی مفید است اما نه خیلی زیاد. پس در حقیقت ایده اینجا این است که بگوییم، خب، ما مقدار خیلی زیادی پول هزینه کردیم برای انجام کاری که کم مفید است .
And just to give you a sense of reference, the U.N. actually estimate that for half that amount, for about 75 billion dollars a year, we could solve all major basic problems in the world. We could give clean drinking water, sanitation, basic healthcare and education to every single human being on the planet. So we have to ask ourselves, do we want to spend twice the amount on doing very little good? Or half the amount on doing an amazing amount of good? And that is really why it becomes a bad project. It's not to say that if we had all the money in the world, we wouldn't want to do it. But it's to say, when we don't, it's just simply not our first priority.
و فقط برای اینکه به شما نوعی حس مرجع بدهم در حقیقت سازمان ملل حدس می زند که برای نیمی از آن مقدار برای حدود ۷۵ میلیارد دلار در سال، ما میتوانستیم تمام مسائل عمده و اساسی در دنیا را حل کنیم. ما میتوانستیم آب آشامیدنی سالم ارائه دهیم، سیستم فاضلاب، مراقبتهای بهداشتی اولیه و تحصیلات برای تک تک انسان ها در این سیاره. پس ما باید از خودمان بپرسیم، آیا ما میخواهیم که دو برابر این مقدار را خرج نماییم برای انجام دادن کاری که خیلی هم مفید است؟ یا اینکه نیمی از آن را برای انجام دادن مقدار شگفت انگیزی از کارهای مفید خرج نماییم؟ و در حقیقت این است که چرا این تبدیل به یک پروژه ی بد میشود. این نیست که بگوییم اگر ما تمام پول در دنیا را داشتیم، ما نمی خواستیم این کار را بکنیم. اما این است که بگوییم، وقتی ما این کار را نمیکنیم، این فقط به سادگی اولین الویت ما نیست.
The fair projects -- notice I'm not going to comment on all these -- but communicable diseases, scale of basic health services -- just made it, simply because, yes, scale of basic health services is a great thing. It would do a lot of good, but it's also very, very costly. Again, what it tells us is suddenly we start thinking about both sides of the equation. If you look at the good projects, a lot of sanitation and water projects came in. Again, sanitation and water is incredibly important, but it also costs a lot of infrastructure. So I'd like to show you the top four priorities which should be at least the first ones that we deal with when we talk about how we should deal with the problems in the world.
پروژههای نسبتا خوب -- توجه کنید که من نمیخواهم راجع به همهی اینها نظر بدهم -- اما بیماریهای مسری، درجه ی سرویسهای بهداشتی اولیه -- همین حالا ساختم اش به سادگی به خاطر اینکه، بله، درجه بندی سرویسهای بهداشتی اولیه چیز عظیمی است. این منجر به کارهای مفید بسیاری می شود اما خیلی خیلی هزینه هم میبرد. دوباره، آنچه این به ما میگوید این است که ناگهان ما شروع به فکر کردن درباره ی هر دو جانب معادله میکنیم. اگر شما به پروژههای خوب نگاه بیاندازید، با تعداد زیادی از نوع آب و مراعات اصول بهداشتی مواجه می شوید. بار دیگر، آب و مراعات اصول بهداشتی به شدت مهم است، اما این هزینههای زیرساختی بسیار زیادی نیز دارد. پس من دوست دارم که ۴ الویت برتر را به شما نشان دهم که باید حداقل اولین الویتهایی باشند که ما با آنها معامله میکنیم وقتی ما در مورد اینکه چطور باید با مسائل جهان مواجه شویم صحبت میکنیم.
The fourth best problem is malaria -- dealing with malaria. The incidence of malaria is about a couple of [million] people get infected every year. It might even cost up towards a percentage point of GDP every year for affected nations. If we invested about 13 billion dollars over the next four years, we could bring that incidence down to half. We could avoid about 500,000 people dying, but perhaps more importantly, we could avoid about a [million] people getting infected every year. We would significantly increase their ability to deal with many of the other problems that they have to deal with -- of course, in the long run, also to deal with global warming.
چهارمین مشکل برتر مالاریا است -- مواجه شدن با مالاریا. بروز مالاریا درمورد مبتلا شدن چندین میلیون نفر به صورت سالانه است. شاید حتی هزینه ای چند درصدی از تولید ناخالص داخلی داشته باشد سالانه برای ملل تحت تاثیر واقع شده. اگر ما حدود ۱۳ میلیارد دلار برای ۴ سال آینده سرمایه گذاری می کردیم می توانستیم بروز آن را به نصف برسانیم. می توانستیم از مرگ ۵۰۰٫۰۰۰ نفر جلوگیری به عمل آوریم، اما شاید مهم تر از آن، ما می توانستیم از مبتلا شدن حدود یک میلیون نفر در سال جلوگیری به عمل آوریم. ما می توانیم به صورت خیلی موثری توانایی آن ها را در مواجهه با خیلی دیگر از مشکلاتی که دارند افزایش دهیم -- البته، سرانجام، با گرم شدن کره ی زمین هم مواجهه داشته باشیم.
This third best one was free trade. Basically, the model showed that if we could get free trade, and especially cut subsidies in the U.S. and Europe, we could basically enliven the global economy to an astounding number of about 2,400 billion dollars a year, half of which would accrue to the Third World. Again, the point is to say that we could actually pull two to three hundred million people out of poverty, very radically fast, in about two to five years. That would be the third best thing we could do.
سومین مشکل برتر، تجارت آزاد بود. اساسا، مدل ها نشان دادند که اگر ما می توانستیم تجارت آزاد داشته باشیم، و خصوصا کاهش میزان یارانه ها در ایالات متحده و اروپا اساسا ما می توانستیم به اقتصاد جهانی روح ببخشیم با عدد حیرت انگیزی حدود ۲٫۴۰۰ میلیارد دلار در سال، که نیمی از آن متعلق به جهان سوم است. دوباره، نکته این است که بگوییم در حقیقت ما می توانستیم ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون نفر را از فقر بیرون بکشیم. اساسا خیلی سریع در حدود ۲ تا ۵ سال. این سومین کار برتری است که ما می توانستیم انجام دهیم.
The second best thing would be to focus on malnutrition. Not just malnutrition in general, but there's a very cheap way of dealing with malnutrition, namely, the lack of micronutrients. Basically, about half of the world's population is lacking in iron, zinc, iodine and vitamin A. If we invest about 12 billion dollars, we could make a severe inroad into that problem. That would be the second best investment that we could do.
دومین کار برتر می تواند تمرکز بر روی سوءتغذیه باشد. نه تنها سوءتغذیه در کل بلکه راه ارزانی برای مواجهه با سوءتغذیه وجود دارد، یعنی، کمبود ریزمغذی ها. اساسا، حدود نیمی از جمعیت جهان کمبود آهن، روی، ید و ویتامین آ دارند. اگر ما حدود ۱۲ میلیارد دلار سرمایه گذاری کنیم، می توانیم تاخت و تاز شدیدی نسبت به آن مشکل صورت دهیم. این می تواند دومین سرمایه گذاری برتری که ما می توانیم انجام دهیم باشد.
And the very best project would be to focus on HIV/AIDS. Basically, if we invest 27 billion dollars over the next eight years, we could avoid 28 new million cases of HIV/AIDS. Again, what this does and what it focuses on is saying there are two very different ways that we can deal with HIV/AIDS. One is treatment; the other one is prevention. And again, in an ideal world, we would do both. But in a world where we don't do either, or don't do it very well, we have to at least ask ourselves where should we invest first. And treatment is much, much more expensive than prevention. So basically, what this focuses on is saying, we can do a lot more by investing in prevention. Basically for the amount of money that we spend, we can do X amount of good in treatment, and 10 times as much good in prevention. So again, what we focus on is prevention rather than treatment, at first rate.
و بهترین پروژه این می تواند باشد که بر روی ایدز/ اچ آی وی تمرکز نماییم. اساسا اگر ما ۲۷ میلیارد دلار در ۸ سال آینده سرمایه گذاری کنیم، می توانیم از ۲۸ میلیون مورد جدید ایدز / اچ آی وی جلوگیری به عمل آوریم. دوباره، آنچه این منجر به آن می شود و آنچه این بر آن متمرکز می شود بیان می کند که دو روش کاملا متفاوت برای مواجه شدن با ایدز / اچ آی وی وجود دارد. یکی درمان است، دیگری پیشگیری است. و دوباره، در یک دنیای ایده آل، ما هر دو را انجام می دهیم. اما در دنیایی که ما هیچ کدام را انجام نمی دهیم، یا این که خوب انجامش نمی دهیم، حداقل ابتدا باید از خودمان بپرسیم که ابتدا کجا سرمایه گذاری کنیم. و درمان خیلی خیلی بیشتر از درمان هزینه بر است. پس اساسا، آن چه این تمرکز بیان می کند، ما می توانیم با سرمایه گذاری در پیشگیری کارهای بیشتری انجام دهیم. اساسا برای آن مقدار پولی که هزینه می کنیم می توانیم X مقدار کار مفید در درمان انجام دهیم، و ۱۰ برابر کار بیشتر در پیشگیری انجام دهیم. پس دوباره، آنچه ما بر آن تمرکز می کنیم پیشگیری به جای درمان است، در اولین روش.
What this really does is that it makes us think about our priorities. I'd like to have you look at your priority list and say, did you get it right? Or did you get close to what we came up with here? Well, of course, one of the things is climate change again. I find a lot of people find it very, very unlikely that we should do that.
آنچه این واقعا انجام می دهد این است که ما را وا می دارد تا درباره ی الویت ها بیاندیشیم. من دوست دارم که شما به لیست الویت بندیهایتان نگاه کنید و بگویید، آیا شما این را به درستی متوجه شدید؟ یا آیا به آنچه در اینجا مطرح کردیم نزدیک شدید؟ خب، البته، دوباره یکی از چیزها تغییرات آب و هوا است. من خیلی از افراد را می بینم که خیلی خیلی بی علاقه اند که ما باید این کار را انجام دهیم.
We should also do climate change, if for no other reason, simply because it's such a big problem. But of course, we don't do all problems. There are many problems out there in the world. And what I want to make sure of is, if we actually focus on problems, that we focus on the right ones. The ones where we can do a lot of good rather than a little good. And I think, actually -- Thomas Schelling, one of the participants in the dream team, he put it very, very well. One of things that people forget, is that in 100 years, when we're talking about most of the climate change impacts will be, people will be much, much richer. Even the most pessimistic impact scenarios of the U.N. estimate that the average person in the developing world in 2100 will be about as rich as we are today. Much more likely, they will be two to four times richer than we are. And of course, we'll be even richer than that.
همچنین ما باید تغییرات آب و هوایی را صورت دهیم، اگر برای هیچ دلیل دیگری، به سادگی به دلیل اینکه این مشکل بزرگی است. اما البته ما تمامی این کارهای مشکل را انجام نمی دهیم. آن بیرون در دنیا مشکلات خیلی زیادی وجود دارد. و آنچه من می خواهم از آن مطمئن شوم این است، اگر ما عملا بر مشکلات تمرکز کنیم، بر موارد صحیح تمرکز نماییم. آن هایی که ما می توانیم مقدار زیادی کار مفید انجام دهیم نه مقدار کمی کار مفید. و فکر می کنیم، در حقیقت -- توماس شلینگ، یکی از شرکت کنندگان در تیم رویایی، او این را خیلی خیلی خوب تعبیر کرده است. یکی از چیزهایی که مردم فراموش می کنند، این است که در ۱۰۰ سال آینده، زمانی که ما داریم در مورد در مورد اکثر صدمات تغییرات آب و هوایی اش صحبت می کنیم مردم خیلی خیلی بیشتر ثروتمند خواهند بود. حتی بدبینانه ترین حالات تاثیر سازمان ملل تخمین می زند که یک انسان متوسط در کشورهای در حال توسعه در سال ۲۱۰۰ به ثروتمندی امروز ما می باشد. محتملتر، آن ها ۲ تا ۴ برابر ما ثروتمند خواهند بود. و البته، ما حتی ثروتمند تر از آن خواهیم بود.
But the point is to say, when we talk about saving people, or helping people in Bangladesh in 2100, we're not talking about a poor Bangladeshi. We're actually talking about a fairly rich Dutch guy. And so the real point, of course, is to say, do we want to spend a lot of money helping a little, 100 years from now, a fairly rich Dutch guy? Or do we want to help real poor people, right now, in Bangladesh, who really need the help, and whom we can help very, very cheaply? Or as Schelling put it, imagine if you were a rich -- as you will be -- a rich Chinese, a rich Bolivian, a rich Congolese, in 2100, thinking back on 2005, and saying, "How odd that they cared so much about helping me a little bit through climate change, and cared so fairly little about helping my grandfather and my great grandfather, whom they could have helped so much more, and who needed the help so much more?"
اما نکته این است که بگوییم، وقتی ما از حفظ کردن مردم صحبت می کنیم، یا کمک رسانی به مردم در سال ۲۱۰۰ در بنگلادش، ما داریم در مورد یک فرد فقیر بنگلادشی صحبت نمی کنیم. در حقیقت ما داریم در مورد یک فرد نسبتا ثروتمند هلندی صحبت می کنیم. و پس نکته ی حقیقی، البته، این است که بگوییم، آیا ما می خواهیم مقدار خیلی زیادی پول خرج کنیم تا مقدار اندکی کمک رسانی کنیم، ۱۰۰ سال دیگر از الان، به یک فرد نسبتا ثروتمند هلندی؟ یا اینکه ما می خواهیم به افراد واقعا فقیر، هم اکنون، در بنگلادش کمک کنیم، چه کسی واقعا به کمک احتیاج دارد، و به چه کسی می توانیم خیلی خیلی ارزان کمک کنیم؟ یا همان گونه که شلینگ آن را تعبیر می کند، تصور کنید اگر شما یک پولدار -- همان گونه که خواهید بود -- یک پولدار چینی، یک پولدار بولیویایی، یک پولدار کنگویی، در سال ۲۱۰۰، با به یاد آوردن سال ۲۰۰۵، شما بگویید، " چقدر عجیب که آن ها خیلی اهمیت می دادند به کمک کردن من به مقدار اندکی از طریق تغییرات آب و هوایی، و نسبتا خیلی کم در مورد کمک به پدربزرگ من اهمیت می دادند و جد بزرگم، که خیلی بیستر به او می توانستند کمک بکنند، و چه کسی بیشتر از او نیازمند کمک بود؟"
So I think that really does tell us why it is we need to get our priorities straight. Even if it doesn't accord to the typical way we see this problem. Of course, that's mainly because climate change has good pictures. We have, you know, "The Day After Tomorrow" -- it looks great, right? It's a good film in the sense that I certainly want to see it, right, but don't expect Emmerich to cast Brad Pitt in his next movie digging latrines in Tanzania or something. (Laughter) It just doesn't make for as much of a movie. So in many ways, I think of the Copenhagen Consensus and the whole discussion of priorities as a defense for boring problems. To make sure that we realize it's not about making us feel good. It's not about making things that have the most media attention, but it's about making places where we can actually do the most good.
پس فکر می کنم این واقعا به ما می گوید که چرا این گونه است که ما نیاز داریم تا الویت هایمان را مرتب کنیم. حتی اگر این با شیوه ای که ما این مشکل را می بینیم مطابقت نمی کند. البته، این عمدتا به این دلیل است که تغییرات اب و هوایی صورت خوبی دارد. می دانید، فیلم پس فردا" را داریم ، به نظر عالی می رسد، درست است؟ فیلم خوبی از لحاظ معنایی است که من قطعا می خواهم ببینمش، درست است، اما من از امریک انتظار ندارم که برد پیت در فیلم بعدی اش نقش بازی کند در حال حفاری مستراح در تانزانیا یا چنین چیزی (خنده ی حضار). فقط این مقدار باعث نمی شود که یک فیلم شود. خب به طرق مختلف، من به اجماع کپنهاگ فکر می کنم و تمامی بحث پیرامون الویت ها به عنوان دفاعی در برابر مشکلات کسل کننده. تا مطمئن شویم که می فهمیم این راجع به اینکه ما را وادراد تا حس خوبی داشته باشیم نیست. این راجع به درست کردن چیزهایی نیست که بیشترین جلب توجه رسانه ها را داشته باشد، بلکه راجع به ایجاد موقعیت هایی است که می توانیم مفید ترین کارها را انجام دهیم.
The other objections, I think, that are important to say, is that I'm somehow -- or we are somehow -- positing a false choice. Of course, we should do all things, in an ideal world -- I would certainly agree. I think we should do all things, but we don't. In 1970, the developed world decided we were going to spend twice as much as we did, right now, than in 1970, on the developing world. Since then our aid has halved. So it doesn't look like we're actually on the path of suddenly solving all big problems.
فکر می کنم ایرادهای دیگری که مهم است بیان شوند این است که من به طریقی -- یا ما به طریقی -- انتخاب اشتباهی را فرض می کنیم. البته، ما باید همه کارها را بکینم، در یک دنیای ایده آل -- من قطعا موافقت خواهم نمود. من فکر می کنم ما باید همه کارها را انجام دهیم، اما انجام نمی دهیم. در ۱۹۷۰، کشورهای توسعه یافته تصمیم گرفتند که ما می رویم تا دوبرابر آنچه امروزه نسبت به سال ۱۹۷۰ برای کشورهای در حال توسعه خرج کرده ایم را خرج کنیم. از آن پس کمک رسانی ما نصف شده است. پس به نظر نمی رسد که ما عملا در مسیر حل کردن ناگهانی تمامی مشکلات بزرگ باشیم.
Likewise, people are also saying, but what about the Iraq war? You know, we spend 100 billion dollars -- why don't we spend that on doing good in the world? I'm all for that. If any one of you guys can talk Bush into doing that, that's fine. But the point, of course, is still to say, if you get another 100 billion dollars, we still want to spend that in the best possible way, don't we? So the real issue here is to get ourselves back and think about what are the right priorities. I should just mention briefly, is this really the right list that we got out? You know, when you ask the world's best economists, you inevitably end up asking old, white American men. And they're not necessarily, you know, great ways of looking at the entire world.
به علاوه مردم می گویند، پس در مورد جنگ عراق چطور؟ می دانید، ما ۱۰۰ میلیارد دلار خرج کردیم -- چرا آن را برای انجام کارهای مفید در دنیا خرج نکردیم؟ من کاملا از آن حمایت می کنم. اگر هر کدام از شما می تواند با بوش در مورد آن صحبت کند، خوب است. اما البته نکته همچنان این است که بگوییم اگر شما ۱۰۰ مسلیارد دلار دیگر داشته باشید، ما همچنان می خواهیم آن را در بهترین روش ممکن خرج کنیم، این طور نیست؟ پس موضوع واقعی اینجا این است که به عقب باز گردیم و فکر کنیم راجع به اینکه الویت های صحیح چیست. من فقط باید مختصرا اشاره داشته باشم، آیا این واقعا لیست صحیحی است که ما تهیه کرده ایم؟ می دانید، وقتی از بهترین اقتصاد دانان جهان می پرسید، شما به ناچار در انتها از افراد پیر سفید پوست آمریکایی سوال خواهید پرسید. و می دانید آن ها لزوما بهترین راه های نگریستن به تمای جهان نیستند.
So we actually invited 80 young people from all over the world to come and solve the same problem. The only two requirements were that they were studying at the university, and they spoke English. The majority of them were, first, from developing countries. They had all the same material but they could go vastly outside the scope of discussion, and they certainly did, to come up with their own lists. And the surprising thing was that the list was very similar -- with malnutrition and diseases at the top and climate change at the bottom. We've done this many other times. There's been many other seminars and university students, and different things. They all come out with very much the same list. And that gives me great hope, really, in saying that I do believe that there is a path ahead to get us to start thinking about priorities, and saying, what is the important thing in the world? Of course, in an ideal world, again we'd love to do everything. But if we don't do it, then we can start thinking about where should we start?
پس در حقیقت ما ۸۰ نفر از افراد جوان از سرتاسر جهان را دعوت نمودیم تا بیایند و مساله ی مشابه را حل نمایند. تنها دو شرط لازم برای آن ها این بود که دانشجوی دانشگاه می بودند، و زبان انگیلیسی صحبت می کردند. اکثریت آنها از کشورهای در حال توسعه بودند. همه ی آن ها ایده های مشابهی داشتند اما می توانستند به صورت گسترده به خارج از محدوده ی بحث بروند و قطعا آن ها این کار را کردند، تا به لیست خودشان برسند. و موضوع شگفتی آور این بود که لیست آن ها خیلی مشابه بود -- با سوء تغذیه و بیماری ها در بالای لیست و تغییرات آب و هوایی در پایین لیست. ما این کار را به دفعات بیشتری انجام داده ایم. خیلی سمینارهای دیگر و دانشجویان دانشگاه ها و چیزهای مختلف دیگری وجود داشته. همه ی آن ها لیست های خیلی مشابهی داشتند. و این به من امید خیلی زیادی می دهد، واقعا، در بیان این که من ایمان دارم که روشی روبروی ما وجود دارد که ما را به شروع به فکر درباره ی الویت ها وا میدارد. و بیان اینکه، چیز مهم در جهان چیست؟ البته، در یک دنیای ایده آل، دوباره ما دوست داریم که همه کار را انجام دهیم. اما اگر ما انجامش ندهیم، سپس می توانیم شروع کنیم به فکر راجع به اینکه از کجا باید شروع نماییم ؟
I see the Copenhagen Consensus as a process. We did it in 2004, and we hope to assemble many more people, getting much better information for 2008, 2012. Map out the right path for the world -- but also to start thinking about political triage. To start thinking about saying, "Let's do not the things where we can do very little at a very high cost, not the things that we don't know how to do, but let's do the great things where we can do an enormous amount of good, at very low cost, right now."
من اجماع کپنهاگ را به عنوان یک روند می بینم. ما آن را در سال ۲۰۰۴ صورت دادیم، و امیدواریم که تعداد بیشتری از افراد را گرد هم آوریم. اطلاعات بیشتر بهتری برای ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ جمع آوری نماییم. مسیر درست برای جهان را تعیین نماییم -- البته شروع به فکر درباره ی تریاژ سیاسی نیز نماییم. شروع به فکر کنیم درباره ی گفتن اینکه، " بیایید کارهایی که کم مفید است اما هزینه ی بالایی دارد را انجام ندهیم نه کارهایی که نمی دانیم چطور انجامشان دهیم، بلکه بیایید کارهای عظیمی که با انجام مقدار زیادی کار مفید هزینه ی خیلی کمی دارند را انجام دهیم، همین حالا."
At the end of the day, you can disagree with the discussion of how we actually prioritize these, but we have to be honest and frank about saying, if there's some things we do, there are other things we don't do. If we worry too much about some things, we end by not worrying about other things. So I hope this will help us make better priorities, and think about how we better work for the world. Thank you.
در پایان روز شما می توانید مخالفت کنید با این بحث که عملا چطور ما اینها را الویت بندی می کنیم، اما ما باید صادق و رک باشیم در بیان اینکه، اگر کاری هست که ما انجام می دهیم، کارهای دیگری هم هست که ما انجام نمی دهیم. اگر ما درباره چیزی بیش اندازه نگران باشیم، ختم به نگران نبودن راجع به چیزهای دیگر خواهد شد. پس من امیدوارم که این به ما کمک کند تا بتوانیم الویت بندی های بهتری را درست کنیم. و فکر کنیم که چطور بهتر برای دنیا کار خواهیم کرد. ممنونم.