Do you think it's possible to control someone's attention? Even more than that, what about predicting human behavior? I think those are interesting ideas. For me, that would be the perfect superpower, actually kind of an evil way of approaching it. But for myself, in the past, I've spent the last 20 years studying human behavior from a rather unorthodox way: picking pockets. When we think of misdirection, we think of something as looking off to the side, when actually the things right in front of us are often the hardest to see, the things that you look at every day that you're blinded to.
به نظر شما ممکنه که بشه توجه کسی رو کنترل کرد؟ حتی بیشتر از اون٬ پیشبینی رفتار انسانها چطور؟ به گمانم اینها ایدههای عالیای هستند٬ اگر شدنی باشن. منظورم اینه که٬ برای من٬ قدرت ماورایی عالیای خواهد بود. راستش یه جورایی راه و روش شیطانی هستش. اما برای خودم٬ در گذشته٬ من بیست سال رو صرف این کردم تا رفتار انسانها رو از روشی غیر ارتودوکسی (غیر مذهبی) مطالعه کنم: جیب زنی! وقتی ما به گمراهی فکر میکنیم٬ به چیزی فکر میکنیم که از نظر پنهانه٬ در حالی که واقعا اغلب اون چیز درست روبروی ماست و اصلا به چشم نمیاد چیزی که هر روز چشمتون بهش میافته که نسبت بهش کور هستید.
For example, how many of you still have your cell phones on you right now? Great. Double-check. Make sure you still have them. I was doing some shopping before.
مثلا٬ چند نفر از شما موبایل همراهشه همین الان؟ عالی. دوباره چک کنید. مطمئن بشید که هنوز همراهتونه. داشتم بازارگرمی میکردم.
(Laughter)
حالا٬ احتمالا شما روزی چند بار بهش نگاه میکنید.
You've looked at them a few times today, but I'll ask you a question. Without looking at it directly yet, can you remember the icon in the bottom right corner? Bring them out, check and see how accurate you were. How'd you do? Show of hands. Did we get it?
اما میخوام ازتون یه سوالی راجع بهش بپرسم. بدون اینکه به گوشیتون نگاه کنید٬ میتونید به آیکون گوشهی پایین سمت راست رو به خاطر بیارید؟ درش بیارید٬ چک کنید٬ و ببینید که چقدر دقیق بودید. چطور بود؟ دستا بالا٬ درست حدس زدید؟
Now that you're done, close them down. Every phone has something in common. No matter how you organize the icons, you still have a clock on the front. So, without looking at your phone, what time was it? You just looked at your clock, right? Interesting idea. Let's take that a step further with a game of trust. Close your eyes. I realize I'm asking you to do that while you just heard there's a pickpocket in the room, but close your eyes.
حالا که نگاه کردن بهش رو انجام دادید٬ بیاریدش پایین٬ چون هر گوشی موبایلی در یک چیز مشترکه مهم نیست شما آیکونهاتون رو چطور دسته بندی کردید٬ به هر حال ساعت رو جلوتون دارید. بدون اینکه به گوشیتون نگاه کنید جواب بدید٬ ساعت چند بود؟ همین الان به ساعت نگاه کردید دیگه نه؟ ایدهی جالبیه. حالا٬ ازتون خواهم خواست که یک گام پیش برید. چشماتون رو ببندید متوجهم در حالی دارم این تقاضا رو از شما میکنم که همین الان شنیدید یک جیب بُر تو این سالن هست٬ ولی چشماتون رو ببندید.
Now, you've been watching me for about 30 seconds. With your eyes closed, what am I wearing? Make your best guess. What color is my shirt? What color is my tie? Now open your eyes. Show of hands, were you right? Interesting, isn't it?
حالا٬ حدود سی ثانیه بود که شما داشتید من رو تماشا میکردید. در حالی که چشماتون بستهس جواب بدید٬ من چی پوشیده بودم؟ بهترین حدستون رو بزنید. پیراهنم چه رنگی بود؟ کرواتم چه رنگی بود؟ حالا چشماتون رو باز کنید. با بالابردن دستهاتون جواب بدید٬ درست حدس زده بودید؟ جالبه٬ نه؟ بعضی از ماها یه مقدار
Some of us are a little bit more perceptive than others, it seems. But I have a different theory about that model of attention. They have fancy models of attention, Posner's trinity model of attention. For me, I like to think of it very simple, like a surveillance system. It's kind of like you have all these fancy sensors, and inside your brain is a little security guard. For me, I like to call him Frank. So Frank is sitting at a desk. He's got lots of cool information in front of him, high-tech equipment, he's got cameras, he's got a little phone that he can pick up, listen to the ears, all these senses, all these perceptions. But attention is what steers your perceptions, it's what controls your reality. It's the gateway to the mind. If you don't attend to something, you can't be aware of it. But ironically, you can attend to something without being aware of it. For example, the cocktail effect: You're in a party, having conversations with someone, and yet you can recognize your name without realizing you were listening to that.
از بقیه حساس و باهوشتر هستیم. اینطور به نظر میاد. اما من یک نظریهی متفاوتی راجع بهش دارم٬ و اون مدل توجه کردن است. مدلهای فانتزیای از توجه کردن وجود داره٬ مدل توجه کردن به روش تثلیث پازنر برای من٬ دوست دارم فکر کنم که خیلی سادهس٬ مثل یک سیستم نظارتی. یه جورایی انگار بخواهید همه این حسگرهای فانتزی رو داشته باشید٬ و در داخل مغز شما یک نگهبان امنیتی کوچولو وجود داره. من دوست دارم اسمش رو بذارم فرانک. خوب٬ فرانک پشت یک میز نشسته و همه جور اطلاعات جالب جلوش قرار داره٬ تجهیزات تکنولوژیک پیشرفته٬ دوربینها٬ یه تلفن کوچولو هم هست که میتونه برداره و گوش بده همهی این حواس٬ همهی این ادراکات. اما توجه چیزی است که ادراکات شما رو هدایت میکنه٬ چیزی است که واقعیت ِ شما رو کنترل میکنه. توجه دروازهی ذهن است. اگر شما در پی چیزی نیستید٬ ازش نمیتونید آگاه باشید. اما از قضا٬ میتونید در پی چیزی باشید بدون اینکه ازش آگاه باشید. این دلیل وجود تاثیر کوکتلی است: وقتی شما در مهمانی هستید٬ در حال مکالمه با کسی٬ و هنوز میتونید اسمتون رو به خاطر بیارید و حتی نمیتونید پی ببرید که در حال گوش کردن بهش بودید.
Now, for my job, I have to play with techniques to exploit this, to play with your attention as a limited resource. So if I could control how you spend your attention, if I could maybe steal your attention through a distraction. Now, instead of doing it like misdirection and throwing it off to the side, instead, what I choose to focus on is Frank, to be able to play with the Frank inside your head, your security guard, and get you, instead of focusing on your external senses, just to go internal for a second.
حالا٬ برای کار من٬ میخوام از تکنیکی استفاده کنم که ازن بهرهبرداری میکنه٬ بازی با توجه شما به عنوان منبعی محدود. پس٬ اگر من بتونم اینکه شما چطوری توجهتون رو صرف کنید رو کنترل کنم اگر من بتونم حواس شما رو پرت کنم. حالا٬ به جای انجام دادن گمراه کننده از این و پرت کردن آن به سمت دیگه به جای این٬ چیزی که میخوام روش تمرکز کنم فرانک است. برای توانایی بازی کردن با فرانک ِ درون ذهنتون٬ محافظ امنیتی کوچولوی شما٬ و شما رو٬ به جای تمرکز روی احساسات بیرونی٬ برای چند لحظه به درون ببرم.
So if I ask you to access a memory, like, what is that? What just happened? Do you have a wallet? Do you have an American Express in your wallet? And when I do that, your Frank turns around. He accesses the file. He has to rewind the tape. What's interesting is, he can't rewind the tape at the same time that he's trying to process new data.
خوب من اگر از شما بخوام به از حافظهتون کار بکشید٬ مثل ِ٬ این چی بود؟ همین الان چه اتفاقی افتاد؟ کیف پول دارید؟ آیا تو کیف پولتون کارت اعتباری امریکن اکسپرس دارید؟ وقتی این کار رو بکنم٬ فرانک ِ شما دور و برش میچرخه. به پوشه دسترسی پیدا میکنه. باید نوار رو عقب بزنه. و چیزی که جالبه اینه که نمیتونه نوار رو عقب بزنه در حالی که داره اطلاعات جدید رو پردازش میکنه.
This sounds like a good theory, but I could talk for a long time, tell you lots of things, and a portion of them may be true, but I think it's better if I tried to show that to you here live. If I come down, I'm going to do a bit of shopping. Just hold still where you are.
حالا٬ منظور اینکه٬ به نظر تئوری خوبی میاد٬ اما من میتونم مدتها صحبت کنم و کلی چیز به شما بگم٬ و ممکنه قسمتی از اونها درست باشن. اما فکر میکنم که بهتره اگر سعی کنم و بهتون همینجا زنده نمایش بدم. خوب چطوره بیام پاییم٬ میخوام یه دوری بزنم. صبر کنید و سر جاتون بمونید.
Hello, how are you? It's lovely to see you. Wonderful job onstage. Lovely watch, it doesn't come off very well. Do you have a ring as well? Good. Just taking inventory. You're like a buffet. Hard to tell where to start, so many great things.
سلام. حال شما؟ خوشحالم که میبینمتون اجرای شما روی صحنه عالی بود. شما ساعت خوبی دارید ولی دقیق تنظیمش نکردید. حلقهتون هم همراهتونه؟ خوبه. خواستم فهرست بگیرم. شما شبیه بوفه هستید. سخته که بگم از کجا شروع کنم٬ کلی چیز عالی اینجاست.
Hi, how are you? Good to see you.
سلام٬ چطوری؟ از دیدنت خوشوقتم
Hi, sir, could you stand up, please? Just right where you are. You're married, you follow directions well. Nice to meet you, sir. You don't have a lot in your pockets. Anything down here? Hopefully so. Have a seat. There you go. You're doing well.
سلام قربان٬ میشه بایستید لطفا؟ همونجا که هستید. اوه٬ متاهل هستید؟ خوب از مسیر پیروی میکنید. خوشحالم از دیدنتون قربان. شما خیلی چیز زیادی تو جیبتون ندارید. چیزی از جیبتون نیفتاده که این دور و بر؟ امیدوارم که اینطور باشه. بشینید. بفرمایید.
Hi, sir, how are you? Good to see you, sir. You have a ring, a watch. Do you have a wallet on you? Joe: I don't.
سلام قربان٬ حال شما؟ خوشحالم میبینمتون. شما حلقه دارید٬ ساعت دارید. کیف پول همراهتون هست؟ جو: نه ندارم.
AR: Well, we'll find one for you. Come on up this way, Joe. Give Joe a round of applause. Come on up, Joe. Let's play a game.
آپولو رابینز: خوب٬ یکی براتون پیدا میکنم. از این راه بیا بالا جو یک کف مرتب برای جو بزنید. بیا بالا جو٬ بیا بازی کنیم.
(Applause)
(تشویق حضار)
AR: Pardon me. I don't think I need this clicker anymore. Thank you very much. I appreciate that. Come on up to the stage, Joe. Let's play a little game now. Anything in your front pockets?
ببخشید فکر نکنم دیگه این کلیکر رو لازم داشته باشم٬ میتونی بگیریش. خیلی ممنون. بیا بالا روی صحنه جو٬ بیا یه بازی کوچول بکنیم. آیا چیزی تو جیب جلوت داری؟ جو: پول
J: Money.
آپولو: پول. خوب٬ بذار ببینم
AR: Money! All right, let's try that. Can you stand right over this way for me? Turn around and, let's see, if I give you something that belongs to me, this is just something I have, a poker chip. Hold out your hand for me. Watch it closely. This is a task for you to focus on. You have your money in your front pocket?
میشه به این سمت بایستی؟ بچرخ و بذار ببینیم٬ اگر من چیزی بهت بدم که به من تعلق داره این تنها چیزیه که دارم٬ یک ژتون پوکر. دستت بگیر. از نزدیک بهش نگاه کن حالا این کاری هست که باید روش تمرکز کنی پول تو جیب جلوییت هست؟ جو: اوهوم
J: Yup. AR: Good.
آپولو: خوب. والا قرار نیست دستم رو تو جیبت فرو کنم.
I won't put my hand in your pocket. I'm not ready for that kind of commitment. Once a guy had a hole in his pocket, and that was rather traumatizing for me. I wanted his wallet, he gave me his number. Big miscommunication.
هنوز آمادهی ارتکاب چنین چیزی نیستم. یه دفعه یه یارو جیبش سوراخ بود٬ و روح و روانم آسیب دید. من دنبال کیف پولش میگشتم و اون به من شماره تلفنش رو داد نافرجامی بزرگی بود
(Laughter)
خوب بیا سادهش کنیم. دستت رو مشت کن.
Let's do this simply. Squeeze your hand tight. Do you feel the poker chip in your hand?
محکم مشت کن. آیا ژتون پوکر رو توی دستت احساس میکنی؟ جو: بله
J: I do.
آپولو: اگر بتونم از دستت بکشم بیرون تعجب میکنی؟ بگو آره
AR: Would you be surprised if I took it? Say yes.
جو: خیلی آپولو: خوبه
J: Very. AR: Good.
دستت رو باز کن. خیلی ممنون.
Open your hand. Thank you very much. I'll cheat if you give me a chance. Make it harder for me. Just use your hand. Grab my wrist, but squeeze, squeeze firm. Did you see it go? Joe: No.
گولت زدم تا فرصتش رو به من بدی. سختترش کن. فقط از دستت استفاده کن. مچ دست من رو بگیر. فشار بده٬ محکم فشار بده. دیدیش که رفت؟
AR: No, it's not here. Open your hand. While we're focused on the hand, it's sitting on your shoulder. Go ahead and take it off. Now, let's try that again. Hold your hand out flat. Open it up. Put your hand up a little bit higher, but watch it close. If I did it slowly, it'd be on your shoulder.
جو: نه آپولو: نه٬ اینجا نیست. دستت رو باز کن. دیدی٬ وقتی تمرکزت روی دست بود٬ رفت و روی شانهت نشست حالا. برش دار. حالا٬ دوباره سعی کنیم. دستت رو صاف بگیر. بازش کن یه ذره دستت رو بالاتر بگیر٬ اما خوب نگاهت بهش باشه جو ببین٬ اگر آروم انجامش میدادم٬ بر میگشت روی شونهت.
(Laughter)
(خنده خضار)
Joe, we're going to keep doing this till you catch it. You'll get it eventually. I have faith in you. Squeeze firm. You're human, you're not slow. It's back on your shoulder. You were focused on your hand, distracted. While you were watching, I couldn't get your watch off. Yet you had something inside your pocket. Do you remember what it was?
جو٬ اینکار رو اینقدر آدم میدیم تا بگیریش. مطمئنم نهایتا متوجهش میشی. من بهت ایمان دارم. محکم فشار بده. تو انسانی٬ کند نیستی. روی شانهت است تمرکزت روی دستت بود. برای همین حواست پرت شد. وقتی داشتی این رو تماشا میکردی٬ نتونستم ساعتت رو در بیارم. سخت بود. هنوز یه چیزی تو جیب جلوییت داری یادت هست چی بود؟
J: Money.
جو: پول
AR: Check your pocket. Is it still there?
آپولو: جیبت رو چک کن. ببین هنوز سر جاش باشه. هنوز هست؟ (خنده حضار)
(Laughter)
Oh, there it was. Put it away. We're just shopping. This trick's more about the timing. I'm going to try to push it inside your hand. Put your other hand on top, would you? It's amazingly obvious now, isn't it? Looks a lot like the watch I was wearing, doesn't it?
اوه٬ اونجا بود. بذارش سر جاش. فقط یه دوری زدیم. این حقه بیشتر مربوط به زمانبندی است واقعا. قصد دارم سعی کنم که بذارمش تو دستت. اون یکی دستت رو بذار بالا٬ میشه؟ حالا به وضوح سرگرم کننده است٬ مگه نه؟ خیلی شبیه ساعتی است که من دستم بود٬ نیست؟ (خنده) (تشویق حضار)
(Laughter) (Applause)
J: That's pretty good. AR: Oh, thanks.
جو: خیلی خوب بود. خیلی خوب بود آپولو: اوه٬ ممنون.
(Applause)
But it's only a start. Let's try it a little bit differently. Hold your hands together. Your other hand on top. If you're watching this little token, this obviously has become a little target, like a red herring. If we watch this kind of close, it looks like it goes away. It's not back on your shoulder. It falls out of the air, lands right back in the hand. Did you see it go? Yeah, funny. We've got a little guy. He's union, works up there all day. If I do it slowly it goes straight away, it lands by your pocket. Is it in this pocket, sir? Don't reach in your pocket. That's a different show.
اما این فقط شروع ماجرا بود. بیا دوباره سعی کنیم٬ یه مقدار متفاوتتر دستات رو بگیر کنار هم. یکیش بالا باشه حالا اگر داری این ژتون رو تماشا میکنی٬ مشخصا تبدیل شده به یک هدف کوچولو. مثل یک شاهماهی قرمز. اگر با دقت نگاهش کنیم. انگار که غیب میشه. برنگشته روی شانهت از آسمون نازل میشه و روی دستت بر میگرده. دیدیش که رفت؟ آره بامزه است. یه آقا کوچولویی هست٬ همکارمه. کل روز اون بالا کار میکنه. اگر آهسته انجامش میدادم٬ واضح میشد. فرود اومد توی جیبت. معتقدم که توی این جیب است. درسته؟ نه دست نمیکنم تو جیبت. اون مال یه نمایش دیگهست.
(Squeaking)
خوب --صدای جیر جیر-- یه جورایی عجیبه.
That's rather strange. They have shots for that. Can I show them? Rather bizarre. Is this yours, sir? I have no idea how that works. We'll send that over there.
میتونم بهشون نشون بدم که چیه؟ خیلی عجیبه. این مال شماست قربان؟ من که اصلا نمیدونم چطور کار میکنه. تازه فرستادیمش اون طرف
I need help with this one. Step over this way for me. Don't run away. You had something down by your pants pocket. I was checking mine. I couldn't find everything, but I noticed you had something here. Can I feel the outside for a moment? Down here I noticed this. Is this something of yours, sir? I have no idea. That's a shrimp.
عالیه. واسه این یکی کمک لازم دارم. یک قدم اون طرفتر به خاطر من وایسا. حالا فرار نکن. یه چیزی تو جیبت شلوارت داشتی من مال خودم رو چک کردم. نتونستم چیزی پیا کنم. اما متوجه شدم شما یه چیزی دارید اینجا. میتونم بیرون جیبتون رو یک لحظه دست بزنم؟ این پایین من متوجه این شدم. این مال شماست قربان؟ مال شماست؟ من نظری ندارم. میگو است.
J: Yeah. I'm saving it for later.
جو: آره. برای بعدا نگهش داشته بودم.
AR: You've entertained all of these people in a wonderful way, better than you know. So we'd love to give you this lovely watch as a gift.
آپولو: شما کل این مردم رو به روشی عالی سرگرم کردید. بهتر از چیزی که فکرش رو بکنید. بنابراین این ساعت قشنگ رو بهتون میخوایم هدیه بدیم (خنده حضار)
(Laughter)
امیدوارم با سلیقهتون جور باشه
Hopefully it matches his taste. We have a couple of other things, a little bit of cash. And we have a few other things, these all belong to you, along with a big round of applause from all your friends.
اما همچنین٬ کلی چیز دیگه هم داریم٬ یه مقدار پول و این چیز میزا هم هست که همشون به شما تعلق داره٬ به همراه یک کف مرتب از طرف تمام دوستانتون (تشویق حضار)
(Applause)
جو٬ خیلی ممنونم
Joe, thank you very much.
(تشویق حضار)
(Applause)
(Applause ends)
So, same question I asked you before, but this time you don't have to close your eyes. What am I wearing?
خوب٬ سوال مشابهی که قبلا هم پرسیدم٬ اما این بار نمیخوام که چشمانتون رو ببندید. من چی پوشیدم؟
Audience: Oh!
(خنده حضار)
(Laughter)
(Hesitant applause)
(تشویق حضار)
(Applause ends)
توجه چیز قدرتمندی است.
Attention is a powerful thing. Like I said, it shapes your reality. So, I guess I'd like to pose that question to you. If you could control somebody's attention, what would you do with it?
همونطور که گفتم٬ واقعیت ِ شما رو شکل میده. پس٬ میخوام این سوال رو برای شما مطرح کنم اگر شما بتونید توجه کسی رو کنترل کنید٬ باهاش چکار خواهید کرد؟
Thank you.
ممنونم.
(Applause)
(تشویق حضار)