The first half of the 20th century was an absolute disaster in human affairs, a cataclysm. We had the First World War, the Great Depression, the Second World War and the rise of the communist nations. And each one of these forces split the world, tore the world apart, divided the world. And they threw up walls -- political walls, trade walls, transportation walls, communication walls, iron curtains -- which divided peoples and nations.
در نیمه اول قرن بیستم مصیبتهای عظیمی برروابط بشری وارد شد. مصیبتهای به واقع عظیم. ما جنگهای جهانی اول بحران کبیر(اقتصادی)، جنگ جهانی دوم، پیدایش جوامع کمونیستی را پشت سر گذاشتیم هرکدام از این نیروها نمونههایی از تجزیه جوامع و تقسیم جهان هستند. این مصیبتها سبب شدند تا دیوارهای نفوذ ناپذیری میان جوامع و کشورها پدید آیند که گفتمان و روابط سیاسی، اقتصادی، تجاری مابین کشور ها را بسیار محدود کند.
It was only in the second half of the 20th century that we slowly began to pull ourselves out of this abyss. Trade walls began to come tumbling down. Here are some data on tariffs: starting at 40 percent, coming down to less than 5 percent. We globalized the world. And what does that mean? It means that we extended cooperation across national boundaries; we made the world more cooperative. Transportation walls came tumbling down. You know in 1950 the typical ship carried 5,000 to 10,000 tons worth of goods. Today a container ship can carry 150,000 tons; it can be manned with a smaller crew; and unloaded faster than ever before. Communication walls, I don't have to tell you -- the Internet -- have come tumbling down. And of course the iron curtains, political walls have come tumbling down.
تنها در نیمه دوم قرن بیستم بود که ما به آرامی شروع به بیرون آمدن ازاین بنبست کردیم. موانع تجاری شروع به فروریختن کرد. برای مثال این نمودار اطلاعاتی را در مورد تعرفه های تجاری می دهد: در آغاز این تعرفه ها با ٤٠ درصد آغاز شد و تا ٥ درصد کاهش پیدا کرد. . ما دنیا را به سمت جهانی شدن سوق دادیم. به چه معنا؟ به این معنا که تلاش کردیم که همکاری مابین کشورها ماورای مرزهای بین المللی افزایش یابد ما باعث شدیم که مشارکت در دنیا بالاتر رود. وموانع حمل و نفل رفع شود. جالب است بدانید که در سال ١٩٥٠ یک کشتی باری معمولی پنجهزار تا دههزارتن کالا را جابجا میکرد. . امروزه کشتی باری قادر است که صدوپنجاه هزار تن کالا را سریعتر و با نیروی کار انسانی کمتری جابجا کند. و سریعا تخلیه کند. موانع ارتباطات هم کمتر شده است. نیاز به گفتن نیست که اینترنت تاچه حد ارتباطات را گسترش دادهاست. . و البته پرده های آهنین سیاسی نیز در حال برداشتهشدن است.
Now all of this has been tremendous for the world. Trade has increased. Here is just a little bit of data. In 1990, exports from China to the United States: 15 billion dollars. By 2007: over 300 billion dollars. And perhaps most remarkably, at the beginning of the 21st century, really for the first time in modern history, growth extended to almost all parts of the world. So China, I've already mentioned, beginning around 1978, around the time of the death of Mao, growth -- ten percent a year. Year after year after year, absolutely incredible. Never before in human history have so many people been raised out of such great poverty as happened in China. China is the world's greatest anti-poverty program over the last three decades. India, starting a little bit later, but in 1990, begetting tremendous growth. Incomes at that time less than $1,000 per year. And over the next 18 years have almost tripled. Growth of six percent a year. Absolutely incredible. Now Africa, Sub-Saharan Africa -- Sub-Saharan Africa has been the area of the world most resistant to growth. And we can see the tragedy of Africa in the first few bars here. Growth was negative. People were actually getting poorer than their parents, and sometimes even poorer than their grandparents had been. But at the end of the 20th century, the beginning of the 21st century, we saw growth in Africa. And I think, as you'll see, there's reasons for optimism, because I believe that the best is yet to come. Now why.
امروزه میبینیم که جهانیشدن نتایج عظیمی برای دنیا به ارمغان آورده است. تجارت افزایش پیدا کرده است. به این دادهها توجه کنید: در سال ١٩٩٠ صادرات چین به ایالات متحده پانزده میلیارد دلار بود، ، در حالیکه درسال ٢٠٠٧ این رقم به بالای سیصد میلیارد دلار رسیدهاست. جالبترین قسمت قضیه این است که در ابتدای قرن بیست ویکم، برای اولین بار در تاریخ تقریبا در تمام کشورهای جهان شاهد رشد اقتصادی هستیم. همانگونه که قبلا اشاره کردم، رشد اقتصادی چین از ابتدای ١٩٧٨ (حدودا" در سالهای فوت مائو) ١٠ در صد در سال بودهاست. این رشد سالیانه حقیفتا شگفتانگیز است. تا به حال در تاریخ مشاهده نشده بود که ملتی این چنین فقر را پشت سر بگذارد. چنانچه در چین این گونه شد. چین بزرگترین برنامه ضد فقررا در دنیا داشته است .در طول سه دهه اخیر. هند که به فاصله کمی پس از چین شروع به مبارزه با فقر کرده است نیزاز سال ١٩٩٠ رشد اقتصادی چشمگیری داشته است. درآمد سالیانه در آن زمان کمتر از هزار دلار درسال بود در مدت هیجده سال سه برابر شده است! رشد شش درصدی این کشور بسیار قابل توجه است. واینک در مورد آفریقا، آفریقای سیاه. آفریفای سیاه جزبخشهایی ازکره زمین است که بیشترین مقاومت را در برابر رشد اقتصادی داشته است. ناکامی اقتصادی آقریقا در میله های اولیه نشان داده شده است. که در واقع نشانگر رشد منفی است. یعنی در آن زمان مردم حتی از نسل قبلی (پدر و مادر)شان یا نسل قبل تر(پدربزرگ و مادربزرگ) شان فقیرتر میشدند. اما در سالهای پایانی قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم شاهد رشد اقتصادی آفریقا هستیم. که دلیل خوبی برای خوشبینی نسبت به آینده است. به باور من آینده بسیار بهتر از امروز خواهد بود. حالا چرا؟
On the cutting edge today it's new ideas which are driving growth. And by that I mean it's products for which the research and development costs are really high, and the manufacturing costs are low. More than ever before it is these types of ideas which are driving growth on the cutting edge. Now ideas have this amazing property. Thomas Jefferson, I think, really expressed this quite well. He said, "He who receives an idea from me receives instruction himself, without lessening mine. As he who lights his candle at mine receives light without darkening me." Or to put it slightly differently: one apple feeds one man, but an idea can feed the world. Now this is not new. This is practically not new to TEDsters. This is practically the model of TED. But what is new is that the greater function of ideas is going to drive growth even more than ever before. This provides a reason why trade and globalization are even more important, more powerful than ever before, and are going to increase growth more than ever before.
چون در دنیای پیشرفته امروزی این ایدههای نوین است که باعث رشد اقتصادی میشود. منظور من از این گفته این است که در مورد یک محصول جدید ایده آن و مراحل اولیه تحقیقات و ساخت آن است که قیمت بالایی دارد. وقتی که محصول به تولید انبوه میرسد، هزینه ساخت آن پایین میآید. بیش از هرزمان دیگری این نوع ایده ها هستند که باعث رشد فناوری میشوند. این ایده ها خاصیت بسیار جالبی دارند. به نظر من توماس جفرسون این موضوع را بسیار خوب مطرح کرده است. او گفته است: "کسی که از من چیزی یاد میگیرد، درس خود را گرفته است. این از من چیزی کم نمیکند. مثل اینکه کسی شمع خود را با شعله شمع من روشن کند. او روشنایی خود را میگیرد بدون اینکه دنیای من تاریک شود. " مثال دیگری برای این قضیه: یک سیب یک شخص را سیر میکند ولی یک ایده می تواند دنیایی را تغذیه کند. این موضوع تازه ای نیست. خصوصا برای افرادی که در رابطه با TED هستند. نحوه کار TED بر اساس به اشتراک گذاشتن ایدههای جدید است. اما، موضوع تازه در کاربرد این ایده ها است. این است که ایدههای جدید در واقع محرکی است برای رشد اقتصادی. به این دلیل است که تجارت و جهانی شدن این اندازه مهم است و در آینده از اهمیت بیشتری نیز برخوردار میشود.
And to explain why this is so, I have a question. Suppose that there are two diseases: one of them is rare, the other one is common, but if they are not treated they are equally severe. If you had to choose, which would you rather have: the common disease or the rare disease? Common, the common -- I think that's absolutely right, and why? Because there are more drugs to treat common diseases than there are to treat rare diseases. The reason for this is incentives. It costs about the same to produce a new drug whether that drug treats 1,000 people, 100,000 people, or a million people. But the revenues are much greater if the drug treats a million people. So the incentives are much larger to produce drugs which treat more people. To put this differently: larger markets save lives. In this case misery truly does love company.
برای اینکه دلیل این قضیه را توضیح دهیم، من سوالی را مطرح میکنم. در دظر بگیرید که دو بیماری وجود دارد. یکی از آنها بیماری خاص و نادری است و بیماری دیگر بیماری عامی که افراد زیادی ممکن است به آن مبتلا شوند. ولی هردو بیماری اگر معالجه نشوند میتوانند بسیار جدی و کشنده باشند. اگر انتخاب را به شما بدهند، ترجیح میدهید که به کدام بیماری مبتلا شوید؟ بیماری عام یا بیماری خاص؟ بیماری عام. دقیقا درست است. بیماری عام. چرا؟ چون داروهایی که برای درمان بیماریهای عام در بازار وجود دارد نسبت به داروهایی که برای درمان بیماریهای خاص هستند، بسیار بیشتر است. به این دلیل که انگیزه بیشتری برای تولید این داروها وجود دارد. هزینه اولیه برای تولید اولیه یک دارو مقدار مشخصی است. چه این دارو هزار نفر را درمان کند چه صدهزار نفر را و چه یک میلیون نفر را. ولی سود فروش دارویی که یک میلیون نفر را معالجه کند بیشتر است. پس انگیزه بیشتری برای تولید دارویی که افراد بیشتری را درمان کند وجود دارد. اگر از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم، وجود بازار بزرگتر زندگی انسانهای بیشتری را نجات میدهد. درواقع بدشانسی و بیماری برای شرکت دارویی شانس و سود به ارمغان میآورد.
Now think about the following: if China and India were as rich as the United States is today, the market for cancer drugs would be eight times larger than it is now. Now we are not there yet, but it is happening. As other countries become richer the demand for these pharmaceuticals is going to increase tremendously. And that means an increase incentive to do research and development, which benefits everyone in the world. Larger markets increase the incentive to produce all kinds of ideas, whether it's software, whether it's a computer chip, whether it's a new design. For the Hollywood people in the audience, this even explains why action movies have larger budgets than comedies: it's because action movies translate easier into other languages and other cultures, so the market for those movies is larger. People are willing to invest more, and the budgets are larger.
حال به این موضوع فکر کنید که اگر هند و چین به اندازه کنونی ایالات متحده ثروتمند بودند، بازار داروهای ضد سرطان هشت برابر بزرگتر از زمان حال بود. ما البته امروزه در این موقعیت نیستیم، اما به هر حال چنین روزی فرا خواهد رسید. در صورتیکه کشورهای دیگر ثروتمندتر شوند، تقاضا برای اینگونه دارو افزایش خواهد یافت که خود به گسترش تحقیقات دارویی کمک می کند که به نفع همگان خواهد بود. بازارهای بزرگتر نیز شروع به تولید ایده های متنوعتری خواهند کرد، چه در زمینه نرمافزار یا چیپهای کامپیوتری، یا هر نوع ایده جدیدی. مثالی برای افراد هالیوودی حاضر در این جلسه میزنم: با استفاده از این قضیه میتوانیم توضیح دهیم که چرا بودجه فیلمهای اکشن نسبت به فیلمهای کمدی بسیار بیشتر است به این دلیل که ترجمه فیلمهای اکشن به زبانها و فرهنگهای مختلف بسیار سادهتراز فیلمهای کمدی است. پس برای فیلمهای اکشن بازار بزرگتری هم وجود دارد. افراد بیشتری علاقمند سرمایهگذاری هستند و بودجهها بالاتر است.
Alright. Well if larger markets increase the incentive to produce new ideas, how do we maximize that incentive? It's by having one world market, by globalizing the world. The way I like to put this is: one idea. Ideas are meant to be shared, so one idea can serve one world, one market. One idea, one world, one market. Well how else can we create new ideas? That's one reason. Globalize trade. How else can we create new ideas? Well, more idea creators. Now idea creators, they come from all walks of life. Artists and innovators -- many of the people you've seen on this stage. I'm going to focus on scientists and engineers because I have some data on that, and I'm a data person.
بسیار خوب. اگر بازار بزرگتر باعث می شود که انگیزههای بیشتری برای ایدههای نو وجود داشته باشد، چگونه می توان انگیزه ها را بیشتر کرد؟ جواب این است که بازار بزرگتر با ابعاد جهانی داشته باشیم. به تعبیر من من یک ایده که برای به اشتراک گذاشتن به وجود آمده است این ایده میتواند به یک دنیا خدمت کند و در اختیار یک بازار جهانی باشد. یک ایده، یک جهان، یک بازار. چه راههای دیگری برای خلق ایدههای نوین وجود دارد؟ یک راه جهانی شدن و تجارت است. به غیر از این چه راههای دیگری وجود دارد؟ راه دیگر این است که افراد خلاق بیشتری داشته باشیم. افراد خلاق در همه زمینهها، هنرمندان و مخترعان و ..(مانند بسیاری از افرادی که ما بین شما حضار قرار دارند). من بیشتر روی دانشمندان و مهندسان تمرکز میکنم چون دادههای آماری بیشتری در مورد این افراد دارم و علاقهمندم صحبتم را با این دادههای آماری ادامه دهم.
Now, today, less than one-tenth of one percent of the world's population are scientists and engineers. (Laughter) The United States has been an idea leader. A large fraction of those people are in the United States. But the U.S. is losing its idea leadership. And for that I am very grateful. That is a good thing. It is fortunate that we are becoming less of an idea leader because for too long the United States, and a handful of other developed countries, have shouldered the entire burden of research and development. But consider the following: if the world as a whole were as wealthy as the United States is now there would be more than five times as many scientists and engineers contributing to ideas which benefit everyone, which are shared by everyone. I think of the great Indian mathematician, Ramanujan. How many Ramanujans are there in India today toiling in the fields, barely able to feed themselves, when they could be feeding the world? Now we're not there yet. But it is going to happen in this century. The real tragedy of the last century is this: if you think about the world's population as a giant computer, a massively parallel processor, then the great tragedy has been that billions of our processors have been off line. But in this century China is coming on line. India is coming on line. Africa is coming on line. We will see an Einstein in Africa in this century.
امروزه کمتراز یک دهم از یک درصد از افراد دنیا دانشمند و مهندس هستند. (خنده حضار) ایالات متحده پرچمدار ایدههای نوین در جهان بودهاست. بخش بزرگی از این دانشمندان و مهندسین در ایالات متحده زندگی میکنند. اما پرچمداری ایالات متحده رو به افول است. من از این بابت بسیار خوشحالم. این موضوع خوبی است. این خوش شانسی است که پرچمداری ایالات متحده رو به کاهش است. به این دلیل که دیرزمانی است که ایالات متحده و معدودی از کشورهای پیشرفته بار تحقیقات را بر دوش کشیدهاند. اکنون موقعیتی را تصور کنید که سایر نفاط جهان نیز به اندازه ایالات متحده ثروتمند باشند. در این صورت پنج برابر به تعداد دانشمندان و مهندسان جهان اضافه خواهد شد که ایده هایی را به وجود میآورند که به نفع همگان است. یک مثال خوب در این زمینه رامانجان، ریاضیدان بزرگ هندی است. چند تن مانند رامانجان در هند وجود دارند که به سختی قادرند تا زندگی خود را تامین کنند در حالیکه می توانند تاثیرات عظیمی بر جهان بگذارند؟ ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم اما در این قرن خواهیمرسید. تراژدی قرن گذشته در این است: جمعیت جهان را به صورت کامپیوتری عظیم با میلیونها پردازنده موازی تصور کنید. این قسمت غمگین ماجراست در قرن گذشته تعداد زیادی از این پردازندهها خاموش بوده اند اما امروزه پردازندههای چین شزوع به کار کرده اند در هند نیز این پردازندهها روشن شده اند. در آفریقای سیاه هم همینطور. ما در این قرن یک انیشتین از آفریقا خواهیمداشت.
Here is just some data. This is China. 1996: less than one million new university students in China per year; 2006: over five million. Now think what this means. This means we all benefit when another country gets rich. We should not fear other countries becoming wealthy. That is something that we should embrace -- a wealthy China, a wealthy India, a wealthy Africa. We need a greater demand for ideas -- those larger markets I was talking about earlier -- and a greater supply of ideas for the world. Now you can see some of the reasons why I'm optimistic. Globalization is increasing the demand for ideas, the incentive to create new ideas. Investments in education are increasing the supply of new ideas.
برخی از این دادهها را در اینجا می بینید. این دادهها مربوط به کشور چین است. در سال ١٩٩٦ کمتر از یک میلیون دانشجو در سال وارد دانشگاههای چین می شد. این آمار در سال ٢٠٠٦ به بیش از پنج میلیون نفر می رسد. کمی به این قضیه فکر کنید. اگر کشوری ثروتمند شود، همه مردم دنیا از آن سود میبرند. ما نباید از ثروتمند شدن کشورهای دیگر بترسیم. ما باید حتی این قضیه را با آغوش باز بپذیریم. چین ثروتمند هند ثروتمند و آفریقای ثروتمند. ما به ایدههای جدید بسیاری نیاز داریم. همینطور به بازارهای بزرگتر و منابع بیشتری برای تولید ایدههای جدیدتر در دنیا نیاز داریم، که فبلا راجع به آن صبت کردم. اکنون شما می بینید که چرا من نسبت به آینده خوشبین هستم. جهانی شدن تقاضا را برای ایده های جدید افزایش میدهد که انگیزهای است برای تولید ایدههای جدید تر. تمام اینها باعث میشود که سرمایه گذاری بر آموزش برای تولید منابع ایدههای جدید نیز افزایش یابد.
In fact if you look at world history you can see some reasons for optimism. From about the beginnings of humanity to 1500: zero economic growth, nothing. 1500 to 1800: maybe a little bit of economic growth, but less in a century than you expect to see in a year today. 1900s: maybe one percent. Twentieth century: a little bit over two percent. Twenty-first century could easily be 3.3, even higher percent. Even at that rate, by 2100 average GDP per capita in the world will be $200,000. That's not U.S. GDP per capita, which will be over a million, but world GDP per capita -- $200,000. That's not that far. We won't make it. But some of our grandchildren probably will. And I should say, I think this is a rather modest prediction. In Kurzweilian terms this is gloomy. In Kurzweilian terms I'm like the Eeyore of economic growth. (Laughter)
اگر شما به تاریخ بشر نگاه کنید میبینید که دلایل زیادی برای خوش بینی وجود دارد. از ابتدای تاریخ بشر تا سال ١٥٠٠، رشد اقبصادی صفر بود. . از ١٥٠٠ تا ١٨٠٠ رشد اقتصادی بسیاد کمی وجود داشت. رشد اقتصادی در کل یک قرن معادل رشد اقتصادی یکسال در قرن حاضر بود. در سال ١٩٠٠ رشد اقتصادی حدودا" یک درصد بود. در قرن بیستم رشد اقتصادی کمی بیش از دورصد بود. قرن بیست ویکم رشد اقتصادی به راحتی ٣.٣ در صد یا بیشتر است. حتی با این نرخ رشد تا ٢١٠٠ میلادی میانگین سرانه رشد ناخالص ملی در دنیا به ٢٠٠٠٠٠ دلار خواهدرسید. این میانگین مقدار سرانه رشد ناخالص در آمریکا نیست (چرا که برای آمریکا این عدد بالای یک میلیون دلار خواهد بود) این عدد سرانه رشد ناخالص در تمام دنیا است. و این خیلی دور نیست. نسل ما آن زمان را نخواهد دید ولی شاید نوههای ما آن زمان را ببینند. باید بگویم که باید بگویم که این پیشبینی فروتنانه ای است. با استاداردهای کرزویل(دانشمند پیشگوی آمریکایی)، این پیشبینی خیلی خوشبیانانه نیست. در استانداردهای او، من مثل شخصیتهای بدبین قصهها هستم. .(خنده حضار)
Alright what about problems? What about a great depression? Well let's take a look. Let's take a look at the Great Depression. Here is GDP per capita from 1900 to 1929. Now let's imagine that you were an economist in 1929, trying to forecast future growth for the United States, not knowing that the economy was about to go off a cliff, not knowing that we were about to enter the greatest economic disaster certainly in the 20th century. What would you have predicted, not knowing this? If you had based your prediction, your forecast on 1900 to 1929 you'd have predicted something like this. If you'd been a little more optimistic -- say, based upon the Roaring Twenties -- you'd have said this. So what actually happened? We went off a cliff but we recovered. In fact in the second half of the 20th century growth was even higher than anything you would have predicted based upon the first half of the 20th century. So growth can wash away even what appears to be a great depression.
بسیار خوب، حالا اگر مشکلات جدید پیش بیاید چه خواهدشد؟ مثلا بحران کبیر؟ خوب، اجازه بدهید به این موضوع بپردازیم. بگذارید که نگاهی به بحران کبیر بیاندازیم. این نمودار سرانه تولید ناخالص ملی را از سال ١٩٩٠ تا ١٩٢٩ نشان میدهد. تصور کنید که در سال ١٩٢٩ شما یک اقتصاددان هستید که رشد اقتصادی آینده را پیش بینی میکنید ونمیدانید که به زودی بازار سقوط خواهد کرد و نمیدانید جهان در حال وارد شدن به بزرگترین بحران اقتصادی قرن است. بدون دانستن این مسائل آینده را چگونه پیش بینی میکنید؟ اگر پیش بینی شما بر پایه اطلاعات ١٩٠٠ تا ١٩٢٩ باشد، شما چیزی شبیه این را پیش بینی میکنید. اگر جزو افراد خوشبین باشید، و بنا بر اطلاعات دهه بیست پیش بینی کنید، چیزی شبیه این را پیش بینی خواهید کرد. ولی واقعیت چه بود؟ اقتصاد سقوط کرد، ولی دوباره احیا شد. در واقع در نیمه دوم قرن بیستم رشد اقتصادی چنان بود که حتی از آنچه رشد اقتصادی نیمه اول قرن پیش بینی میکرد نیز فراتر رفت. براساس آنچه که نیمه اول قرن بیستم وجود داشت. پس رشد اقتصادی می تواند آنچه را که به نظر بحران اقتصادی میرسد جبران کند.
Alright. What else? Oil. Oil. This was a big topic. When I was writing up my notes oil was $140 per barrel. So people were asking a question. They were saying, "Is China drinking our milkshake?" (Laughter) And there is some truth to this, in the sense that we have something of a finite resource, and increased growth is going to push up demand for that. But I think I don't have to tell this audience that a higher price of oil is not necessarily a bad thing. Moreover, as everyone knows, look -- it's energy, not oil, which counts. And higher oil prices mean a greater incentive to invest in energy R&D. You can see this in the data. As oil prices go up, energy patents go up. The world is much better equipped to overcome an increase in the price of oil today, than ever in the past, because of what I'm talking about. One idea, one world, one market.
بسیار خوب، دیگر چه موضوعی برای بررسی باقی میماند؟ ؟ نفت، نفت. نفت موضوع بسیار مهمی است. وقتی من یادداشتهای سخنرانی را می نوشتم، قیمت نفت بشکه ای ١٤٠ دلار بود و مردم میپرسیدند که آیا چین شیره حیاتی ما را میدزدد؟ (خنده حضار) البته حقیقتی در این سوال نهفته است و منابع ما محدودند و افزایش رشد اقتصادی منابع انرژی بیشتری را طلب میکند. فکر میکنم که دیگر نیازی به گفتن نیست که قیمت بالای نفت لزوما چیز بدی نیست. به علاوه همانطور که همه میدانند، این دقت کنید که نه فقط نفت، بلکه انرژی آن است که باید در محاسبات وارد شود. و قیمت بالای نفت به معنی انگیزه بیشتری است برای سرمایه گذاری در زمینه تحقیقات انرژیهای جایگزین. شما در این نمودار میبینید که هر چه قیمت نفت بالاتر میرود، ثبت اختراعات در زمینه انرژی نیز بالاتر میرود. جهان امروزه از هر زمان آمادگی بیشتری برای مقابله با بالارفتن قیمت نفت دارد. بیش از هرزمان. و این به همان دلیلی است که گفتم: یک ایده، یک جهان، یک بازار.
So I'm optimistic so long as we hew to these two ideas: to keep globalizing world markets, keep extending cooperation across national boundaries, and keep investing in education. Now the United States has a particularly important role to play in this: to keep our education system globalized, to keep our education system open to students from all over the world, because our education system is the candle that other students come to light their own candles. Now remember here what Jefferson said. Jefferson said, "When they come and light their candles at ours, they gain light, and we are not darkened." But Jefferson wasn't quite right, was he? Because the truth is, when they light their candles at ours, there is twice as much light available for everyone. So my view is: Be optimistic. Spread the ideas. Spread the light. Thank you. (Applause)
در نتیجه من بسیار خوشبین هستم تا وقتی این دوموضوع را رعایت کنیم: تلاش برای جهانی کردن بازارهای دنیا و گسترش همکاریها در سطح بینالمللی. سرمایهگذاری در زمینه آموزش. . امروزه ایالات متحده نقش مهمی دراین زمینه دارد توسط: جهانی کردن سیستم آموزشیمان و باز کردن سیستم آموزشیمان بروی دانشجویان سراسر دنیا. چرا که سیستم آموزشی ما شمعی است که دانشجویان دیگر میآیند تا شمع های خود را با آن روشن کنند. بیایید دوباره سخن توماس جفرسون را یادآوری کنیم. "وقتی آنها شمع های خود را با شعله شمع های ما روشن میکنند، آنها روشنایی خود را بدست میآورند و ما نیز روشنی خود را از دست نمیدهیم." . اما جفرسون تمام حقیقت مطلب را بیان نکردهاست. چرا؟ چون واقعیت این است که وقتی آنها شمعهای خود را با شمعهای ما روشن میکنند، مقدارنور برای همه ما دوبرابر میشود. پس به نظر من باید خوشبین بود، ایده ها را تکثیر کرد و روشنایی راگسترش داد. سپاسگذارم. (تشویق حاضرین)